گزینش و عزل و نصب – 2

موضوع بحث: گزینش و عزل و نصب – 2
تاریخ: 21/12/61

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبیا محمد و علی اهل بیته و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

1- تبعیض حرام و تفاوت جایز است
در قرآن آیات زیادی وجود دارد که دارای فسق و گناه و خلافند نباید بگویند ما همه باید یکسان باشیم. در اسلام تبعیض حرام است ولی تفاوت درست است و جایز است. مثل اینکه دو استکان چایی از قهوه خوری می‌‌گیریم که در یکی باید چای باشد و دیگری نباشد و این تبعیض است که هر دو استکان بگیرند ولی در یکی چای باشد و این بد است.
اما اگر دو نفر استکان پیش قهوه چی بردند یکی صاف گرفت و دیگری مرمر گرفت و اگر قهوه چی در دومی نریخت تقصیر قهوه چی نیست. تبعیض در جایی است که امکان یک جور باشد ولی فرق قائل شود. اگر من به عنوان اینکه شما جانباز و یادگار انقلاب هستید حتی ممکن است بهشت زهرا ده سال دیگر فراموش شود ولی وجود شما فراموش نمی‌‌شود. اگر من دست یکی از یادگارهای انقلاب را بوسیدم و بقیه را نبوسیدم این تبعیض است. چون همه جانباز و یادگار انقلابند. ولی اگر من دست یکی را بوسیدم ولی دومی گفت من دوا زدم نزدیکم نشو و یا دکترش گفت که دوا زده نزدیکش نروم این تبعیض نیست و تفاوت است و مصلحت است.
«أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ» (سجده/18). (قرآن) مومن و فاسق می‌‌خواهید یک جور باشند. این امکان ندارد. «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ» (زمر/22) آن کسی که اسلام را با جان و دل می‌‌پذیرد و آمادگی دارد. روز 12 فروردین با جان آمدند رای دادند با جان برای رئیس جمهوری رای داد. با جان برای وکیل رای داد و با جان به جبهه رفت. خداوند روح باز برای اسلام داده است. آخر بعضی‌‌ها هستند که وقتی یک قدم بر می‌‌دارند می‌‌گویند خوب بس است ولی خدا برای اسلام روح بزرگ داده است. مثلاً یک نفر می‌‌گوید من نماز بخوانم کافیست کاری به رفتن و آمدن آمریکا ندارم این فرد را خدا روح بزرگ عنایت نکرده است. ولی وقتی از برادر بسیجی از آرزویش می‌‌پرسند می‌‌گوید: که پرچم اسلام را بر کاخ سفید بزنم. در طاغوت یک نفر را ساواکی‌‌ها سیلی زدند گفت: به خدا من نماز نمی‌‌خوانم چه برسد به. . . یعنی این فرد با یک سیلی از خدا پیامبر هم دوری جست(ترمی) یک نفر مثل شما که اگر خدا شفایتان دهد باز به جبهه می‌‌روید.
قرآن می‌‌فرماید: «وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصیرُ» (فاطر/19) و کسی که بصیرت دارد با آن که ندارد یک جور است؟ «أَمْ حَسِبَ الَّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذینَ آمَنُوا» (جاثیه/21). آیا کسی که به دنبال گناه رفته فکر می‌‌کند که ما او را مثل مومن قرار می‌‌دهیم. زیرا مومن با فاسق فرق می‌‌کند. ما باید در جمهوری اسلامی تفاوت قائل شویم اگر به همه یک جور نگاه کنیم ظالم هستیم. اگر معلمی به همه نمره 17 دهد معلم متعادلی نیست. بنابراین باید یک گروهی از اولویت بیشتری برخوردار باشند.
2- در انتخاب معلم ابتدایی باید بیشتر دقت کرد
قرآن می‌‌فرماید: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ» (عبس/24). به غذایی که می‌‌خوری نگاه کن. امام می‌‌فرمایند این غذا فقط غذایی که در معده می‌‌رود نیست منظور غذای فکری هم هست. چون غذایی که در معده می‌‌رود برای پنج شش ساعت است اما غذایی که در فکر می‌‌رود برای یک عمر است. مراقب باشید که چه کسی را معلم می‌‌کنید. اگر شاگرد ظریف‌‌تر است باید در انتخابش بیشتر دقت کرد. اگر وضع بیمار خراب‌‌تر است دکتر باید حاذق‌‌تر باشد.
ما گاهی کار غلطی را به دلیل اجبار می‌‌پذیریم. سوار ماشین ضد گلوله شدن از نظر اصل اسلام درست نیست زهد نیست ولی بدلیل اضطرار و حفاظت و جان شخص را محفوظ کردن بالاجبار می‌‌پذیریم. ولی کسی که داخل ماشین است راضی نیست می‌‌گوید خوش بحال روزی که شلقم کنار خیابان می‌‌خوردیم. یکی از کارهای اضطراری معلمین فرهنگ می‌‌باشند. مهمترین معلمان ما باید سر کلاس ابتدائی بروند چون این بچه هیچ چیز بلد نیست و معلمش باید دقیق‌‌تر باشد. اما ما آنهایی را که تجربه ندارند سر کلاس ابتدائی می‌‌فرستیم. قوی‌‌تر که شدند دبیر و بعد استاد دانشگاه می‌‌شوند. ولی این انصاف نیست. زیرا جراحی چشم از شکسته بندی استخوان دقیق‌‌تر است. هرچه چشم مویرگهایش ظریف‌‌تر باشد جراح باید خلاق‌‌تر باشد. و بچه دبستانی چون خطر و اهمیت تربیتش زیاد است باید معلمش مهمتر و واردتر باشد و چون ما دانشمند نداریم که سر کلاس ابتدائی بگذاریم بالاجبار این کار را کرده‌‌ایم. اگر داشتیم سر کلاس ابتدائی می‌‌فرستادیم.
3- مقام براساس صبر و پشتکار باشد نه ریاست طلبی
قرآن می‌‌فرماید: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا» (سجده/24). یعنی اینها چون پشتکار داشتند و صبر کردند اینها را خدا به آن مقام بالا رساند. «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‏ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً» (قصص/14). وقتی به آن درجه رشد رسیدند خدا مقام حکمت به او داد. «مَنْ دَعَا النَّاسَ إِلَى نَفْسِهِ وَ فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ ضَالٌّ»(تحف‏‌العقول، ص‏375). اگر در گزینش اگر کسی مردم را به طرف خودش دعوت کرد و حال آنکه می‌‌داند در جامعه بهتر از او هست. «فَهُوَ مُبْتَدِعٌ ضَالٌّ». این بدعت گذار است.
«مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ»(کافى، ج‏2، ص‏298) امام صادق (ع) خدا لعنت کند کسی را که ریاست طلب است. حال ممکن است کسی ریاست طلب باشد و رئیس نباشد و نیز بالعکس. گاهی اوقات یک نفر هست می‌‌خواهد عروسیش شلوغ باشد ولی خانه و پول ندارد عقده ساده‌‌ای می‌‌گیرد و می‌‌گوید من با این تجملات مخالفم ولی حال آنکه مخالف نیست. ندارد که بکند. با کسی روضه خوانی می‌‌کند به همه خانه‌‌ها می‌‌گوید روضه بیایید کسی نیامد و می‌‌گوید این جلسه بی ریا است ولی ریاکاری کرد و نشد. مانند کچلی که به زلفی‌‌ها می‌‌گوید این قرتی بازی‌‌ها چیست؟ چون مو ندارد می‌‌گوید. یا کسی ریاست طلب است ولی به او نمی‌‌دهند و می‌‌گوید من ریاست طلب نیستم. ولی هست آب ندیده است که شنا کند.
یک جایی رفتیم (از شهری عبور می‌‌کردیم به جایی رسیدیم) یک نفر سی چهل آفتابه با یک چوب گذاشته بود. مستراح عمومی بود. هرکس می‌‌خواست آفتابه بردارد می‌‌گفت آن یکی را بردار. و همین کار را با چوب ادامه می‌‌داد. ما دیدیم که آفتابه‌‌ها همه یک شکل بوده و همه دو قران است. فکر کردیم این چرا این طور می‌‌کند فهمیدیم می‌‌خواسته رئیس شود ولی جایی را به او نداده‌‌اند.
به هر حال ریاست چیزی است که مربوط به دل است و مربوط به بیرون نیست. «مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ». و لعنت بر کسی که فکر ریاست را پیش خودش بکند. بنی صدر که سخنرانی می‌‌کرد می‌‌خواست که شهرها او را بشناسند. «لِیَمیزَ اللَّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّب» (انفال/37). در گزینش باید خبیث و طیب از هم جدا شوند. در انتخاب بعض‌‌ها و به هم زنی(سمپاشی) می‌‌کنند. نمامی می‌‌کنند. یعنی سخن چین که مثل مگس میکروب را این طرف و آن طرف انتقال می‌‌دهد.
4- بازرس باید ابتدا نقاط قوت، بعد نقاط ضعف را بگوید
بعضی‌‌ها از خنده طرف عکس می‌‌گیرند و او را رفاه طلب جا می‌‌زنند. ولی خوب است چون کار و فعالیت و خنده و گریه و زحمت را همه را با هم گرفته است. عکس می‌‌گیرند برای آبرو ریزی می‌‌باشد. ولی فیلمبرداری آبروریزی نیست. انسان نباید عیب‌‌ها و چیزهایی را که از کسی بیند این طرف و آن طرف نقل کند. اصولاً بعضی‌‌ها تجسس‌‌هایی می‌‌کنند. «یَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ وَ سَتَرَ الْقَبِیح»(کافى، ج‏2، ص‏578). خدا خوبی‌‌ها را اظهار می‌‌کند و بدی‌‌ها را اظهار نمی‌‌کند. «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّهِ»(بحارالأنوار، ج‏58، ص‏129) ما باید اخلاق خدایی داشته باشیم. یک بازرس وقتی به کلاس معلم رسید نقاط قوت را بگوید بعد نقاط ضعف را بگوید.
اگر وزارت خانه بازرس فرستاد نباید مثل مگس فقط نقطه ضعف بگوید. بازرس باید مثل زنبور روی گل خوش بو بنشیند و نقطه ضعف را هم بدون آبروریزی بگوید.
5- مسلمانانی که در ردیف کفار حساب می‌‌شوند
پیغمبر فرمودند: «یَا عَلِیُّ کَفَرَ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّهِ عَشَرَهٌ»(من‏‌لایحضره‏‌الفقیه، ج‏4، ص‏356). ده نفر گروه مسلمانند ولی در ردیف کفار حساب می‌‌شوند 1- عیب چیزی را بگوید 2- «وَ السَّاعِی فِی الْفِتْنَه» (من لا یحضره الفقیه، ج4، ص356) (کسی که برای دو به هم زدن می‌‌رود) خانمی که عیب مادرشوهر و مادر و پدرت را در می‌‌آوری پیغمبر گفته چنین کسی کافر است. این نفر مسلمان است و پاک و باید نماز بخواند اما از لحاظ شخصیت در ردیف کفار می‌‌باشد. چون ننگ روی کسی گذاشته است و عیب درآورده است. مرد خرجی نمی‌‌دهد. . . . مقصر فلانی است ولی باید ثابت کند. شما که چنان حرفی را می‌‌زنی اگر خود طرف وارد شود شوکه نمی‌‌شوی. انسان باید طوری باشد که اگر فیلم یا عکس یا صدایش ضبط شد خجالت نکشد پیامبر فرمودند: «أَبْغَضُکُمْ إِلَى اللَّهِ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَهِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّهِ الْمُلْتَمِسُونَ لِلْبَرَاءِ الْعَثَرَاتِ»(مستدرک‌‏الوسائل، ج‏9، ص‏150) بدترین آدم‌‌ها کسی است که با سخن چینی می‌‌رود تا حرف منتقل کند(مسئله جزئی در خانه را در حمام می‌‌گوید و در باغ وحش) اگر خواستی آبرو بریزی «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا» (حج/38) خدا مدافع مومنین است یک سری اتاقی درست کرده بودند برای اینکه طراحی کنند و برای شخصیت‌‌ها ننگ درست کنند از انواع عکس‌‌ها آنجا بود(به کمک منافقین) تا آن را مونتاژ کرده آبروی طرف را بریزند.
دلیل سخن چینی این است که عیب فلانی را به من گفتی(که ماشین اداره را برداشت استفاده شخصی کرد) خوب به خودش می‌‌گفتید که ماشین اداره است و بیت المال استفاده شخصی نکنید یا می‌‌گوید نه یا می‌‌گوید ببخشید. یا اینکه نامه می‌‌دهد با رونوشت به نخست وزیری و مجلس شورا و رونوشت تهیه می‌‌کنند برای صدا و سیما و ستاد پیگیری و ائمه جمعه و این نمامی است و باید به خودش بگوید که مال مردم است باید اینجا؟ می‌‌گیرد و گفت که اگر این گروه به دست بنده باز شد چرا باید به دست دیگری داد. مثلاً گرهی است که به دست رئیس جمهور باز می‌‌شود چرا رونوشتش را به رئیس مجلس می‌‌دهید و یا بالعکس که به دست رئیس مجلس باز می‌‌شود به دیوان عالی می‌‌دهید. یا اینکه نامه پرانی می‌‌کنند حکم شرعش را نمی‌‌دانم چیست؟
نهضت سوادآموزی شهرستان فلان جا کتاب خواستید و آن جا نداده است گفته است که کتاب فقط به معلمین نهضت می‌‌دهیم نه به شما. و نسخه می‌‌کند به روزنامه کیهان و اطلاعات و جمهوری و. . . می‌‌دهد. یک فیلم تلویزیون خراب است باید به خود صداوسیما نوشت ولی این فرد رونوشتش را شانزده جا می‌‌فرستد. این سخن چینی است. و فکر می‌‌کنیم این عیب را نداریم. شکایاتی که در روزنامه‌‌ها نوشته می‌‌شود سخن چینی است. چاپ یک سری کارها هم گناه است اگر من عیبی دارم و با تلفن به من حل می‌‌شود که رونوشت تهیه کند و اگر رونوشت با سه موسسه حل شد حرام است به چهار موسسه بدهد. اگر بچه من بد است باید به معلم بگویم نه اینکه در تلویزیون بگویم بچه من دیشب گوشت را سوزاند. این را باید به خود بچه یا به مادرش یا فوق آن به استادش بگوید.
6- اصل تغافل در اسلام
در اسلام اصلی هست(شتر دیدی ندیدی) چشم پوشی کرد. اصل تغافل که باید رئیس کل دبیرستان و پدر و مار و مربی و رئیس کارخانه گاهی باید تغافل کنند ولی سعی کنند که پرده حیا پاره نشود. بعضی افراد(مته به خشخاش می‌‌گذارند) برای اینکه بگویند فلانی مدیر موشکاف و ریزبین و نکته سنج است لابه لای دقت‌‌ها آبروریزی کرده و آبروی مردم را می‌‌ریزد شما باید اگر خلافی دیدید این خلاف را باز بزرگ منشی هدایت کنید.
قرآن قصه یوسف: که برادرها از حسودی او را به چاه افکندند. مسافرها آمدند از چاه آب بکشند یوسف به سطل چسبید و بالا آمد و او را فروختند و او را دربار بردند. که زن شاه عاشق او شد در اتاقی برای او آرایش کرد و گفت حاضرم تو با من باشی یوسف فرار کرد تا خواست برود شاه آمد و زن گفت این دنبال من آمد تا آبرویش را نریزد. و یوسف را در زندان انداختند. که دو زندانی خواب دیدند یوسف خوابشان را تعبیر کرد و بعد شاه خوب دید زندانی که آزاد شده بود گفت که یک نفر در زندان خوب خواب تعبیر می‌‌کند و او را آوردند و معلوم شد یوسف بی گناه است. و آزاد شد و مسئولیت بیت المال و اقتصاد به ایشان داده شد. چون نمی‌‌دانستند چون چند سال گذشته بود. بعد گفتند به شاه ما برادری به اسم یوسف داشتیم آن هم دزد بود «فَأَسَرَّها یُوسُفُ فی‏ نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ» (یوسف/77) و یوسف این نیش را در نفسش به عنوان اثر نگه داشت «وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ» و این را آشکار نکرد نگفت آن یوسف دزد منم. و این بزرگ منشی اوست.
بعد از همه آن مراحل که شخصی را کشتند(برادران یوسف) و حالا شخصیت او را می‌‌کشند قرآن می‌‌گوید جوانمرد باشید ولی یوسف برادرانشان را خیط نکرد. چرا بعضی این طوری هستند. مثلاً در سخنرانی یک نفر بلند می‌‌شود سخنران می‌‌گوید بنشین! و شخصیت او را خورد میکند. حتی اگر از پای منبر بیرون رفتند نباید گفت چرا بیرون می‌‌روید! و خوب است که در آخر سخنرانی بگوئیم برادرانی که می‌‌خواهند از پای منبر ما بروند همین الان بروند تا آنها آبرویشان نریزد.
«وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63). انسان موجود عجیبی است مرضهای مادی را می‌‌توان با دارو درمان کرد. مثلاً می‌‌رویم دکتر می‌‌گوید شما سابقه داشته‌‌اید می‌‌گوییم بله هشت سال پیش هم دچار شده بودیم. می‌‌گوید پدر و مادر شما این مرض را داشته‌‌اند می‌‌گوید بله یا خیر. می‌‌گوید در بچگی هم داشته‌‌ای؟ می‌‌گوید بله یا خیر. و می‌‌توان برای این جور مرض‌‌ها پرونده درست کرد ولی انسانیت سابقه‌‌ای نیست گاهی انسان سابقه‌‌اش خراب است ولی با یک جرقه تغییر می‌‌کند. برای انسانیت نمی‌‌توان پرونده درست کرد و خدا چقدر این جرقه‌‌ها را که زندگی انسان را تغییر می‌‌دهد دوست دارد.
7- در گزینش‌‌ها باید مراقب شخصیت افراد بود
تذکر آخر: آقایانی که انتخاب می‌‌کنند نباید خودشان را خیلی قوی بدانند. باید مواظب بود کسی که در گزینش رد شد از نظر شخصیتی خورد نشود. مصاحبه گر می‌‌پرسد 1- نهج البلاغه برای کیست؟ طرف جواب نمی‌‌دهد 2- فرق بین تاریخ هجری و شمسی در چیست؟ طرف جواب نمی‌‌دهد. 3- مراد از تاریخ میلادی میلاد کیست؟ طرف جواب نمی‌‌دهد. و این طرف خورد شده و مصاحبه گر باید جلوی خورد شدن او را بگیرد و به او شخصیت بدهد و اگر بدرد کارش نمی‌‌خورد رد کند ولی در جلسه‌‌ای که مهمان اوست نباید شخصیتش خورد شود و او را رسوا کند. مثلاً بگوید گاهی از ما هم سوالاتی کردند که ما بلد نبودیم.
انسان وقتی متولد شد هیچ چیز بلد نیست. طوری نیست و باید او را دلداری داد اگر به صلاح نبود خوب استخدام نکنید. گاهی اوقات وقتی کسی مصاحبه می‌‌کند و طرف بلد نیست آنکه بلد نیست بادش خالی شده و طرف مصاحبه گر باد می‌‌کند(اصطلاحاً) باید مواظب این جهات بود شاید این نفر که جواب نداد در روز قیامت بتواند جواب دهد و تو در آن روز نتوانی جواب بدی. در ارزیابی وقتی فردی را استخدام کردند افرادی را برای کنترل او می‌‌گذارند ممکن است در گزینش قبول شود ولی در ارزیابی بعد از یکی دو سال قبول نشود. در ارزیابی باید مواظب بود که به جاسوسی تبدیل نشود.
باید ارزیابان ما بدانند که دو ملائکه هم کارهای ما را زیرنظر می‌‌گیرند «وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ» (زخرف/80) ملائکه را قرار دادیم تا لبتان را تکان دادید آن‌‌ها یادداشت کنند «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ» (ق/18). هر حرفی که می‌‌زنید ملائکه ما ضبط می‌‌کنند. »نَکتُبُ ما قَدَمُوا وَ آثارَهُم» (یس/12) آقایانی که برای ارزیابی هستند باید بدانند که کسی هم آنها را زیر نظر گرفته است تو که طرفی را نمی‌‌تواند جواب دهد خورد می‌‌کنی خودت هم در دادگاه عدل الهی نخواهی نتوانست جواب دهی. البته اگر شغل خیلی حساس است دقت نیز باید زیاد باشد. خیلی‌‌ها خیلی عجیب قابل عوض شدن هستند.
یکی از اعدامی‌‌ها که اعدامش قطعی بود پای جوخه اعدام بردند او را یکی از طلبه‌‌ها گفت به قاضی شهر این فرد را که می‌‌خواهید اعدام کنید با او حرفی دارم قاضی اجازه داد. طلبه پیش خانمی که می‌‌خواست اعدام شود رفت و گفت پشیمان شدی یا نه؟ گفت به شدت پشیمانم من گول منافقین را خورده‌‌ام و دست به این ترورها زدم. طلبه به قاضی شهر پس از صحبت با آن زن گفت 24 ساعت به او مهلت دهید و او اجازه داد. طلبه به زن گفت و زن گفت که آماده اعدام شدن است چون قبول داشت کاری که کرده جزایی جز اعدام ندارد و اگر اعدام نشود ناراحت است.
طلبه یقین پیدا کرد که اعدام را برای راحت شدن وجدانش می‌‌خواهد. در صدر اسلام آدمهای خلافکاری را داشتیم پیش امیر المومنین می‌‌آمدند می‌‌گفتند که فلان خلاف را کرده‌‌اند و میگفتند اعدامم کن. حضرت علی او را برای فردا فرستاد و او می‌‌گفت من گناهی کردم و ناراحتم بگذارید اعدام شوم و راحت شوم. حضرت علی می‌‌گفتند شاید گیجی برای فردا بیا! اسلام خیلی نمی‌‌خواهد در مسائل سکسی و جنسی و شهوتی همه جا گفته که سخت گیری نکنند و دو عادل بس است و این به درد مرجعیت می‌‌خورد. ولی در مسائل شهوتی باید چهار عادل باشد یعنی نمی‌‌خواهد که آبروی کسی برود.
8- شرایط طلاق در اسلام
یکسری مسائل را اسلام برای ترمز گذاشته(سرعت گیر وسط خیابان برای ماشین ها) مثلاً برای طلاق گفته که:
1- بدترین چیزها طلاق است. و مردی که به زنش بگوید طلاقت می‌‌دهم بسیار مرد بدی است زیرا بدترین حلال‌‌ها طلاق است و مردی که دعوت این بد را می‌‌کند مرد خوبی نمی‌‌تواند باشد.
مثلاً می‌‌گوید نمی‌‌توانم با این فرد بسازم(روده‌‌ات کوچک است که هسته در آن گیر کرده است) پس خودش بد است زن ممکن است ناسازگار باشد(اگر روده بزرگ بود هسته نمی‌‌ماند) ولی به خود مرد بستگی دارد تو کوچک هستی که نیش را مهم می‌‌پنداری. به پیامبر گفتند این فلان زنت خیلی نیش می‌‌زند طلاقش بده گفت درسته ولی زحمت زیاد کشیده و نقاط قوتی هم دارد.
2- کسی که می‌‌خواهد طلاق بدهد باید دو شاهد عادل بیاورد تا طلاقت طول بکشد (مثلاً می‌‌خواهی بخندی بگویند دوازده دقیقه دیگر بخند خوب خنده‌‌اش تمام می‌‌شود یا هر که می‌‌خواهد عصبانی شود بگویند بیست دقیقه تامل کن این دیگر عصبانیت نیست باید آمپر بالا بیاید و جوش بیاید همان دقیقه است واگر گفت چهل دقیقه دیگر عصبانی می‌‌شوم برای خنده است) عادل آوردن یعنی عقب افتادن طلاق.
3- طلاق خوان باید به عربی بخواند.
4- در ایام طلاق باید بین زن و شوهر آمیزش جنسی قرار نگرفته باشد وگرنه باید تا یک ماه دیگر طول بکشد و حق طلاق ندارد.
5- اگر زن را طلاق داد نباید او را از خانه بیرون کند با اینکه طلاق گرفته باید دو سه ماه در خانه شوهرش بماند.
6- زن باید آرایش کرده خود را نشان مرد بدهد.
7- مرد باید چیزی خریده و به اتاق زن بدهد. تا این جدایی به ازدواج مجدد مبدل شود. حالا اگر پشیمان شد احتیاجی به شاهد عادل و عربی خواندن نیست همین که بگوید پشیمان شدم و برگردد کافی است ولی در اسلام غیرتشان اجازه نمی‌‌داد و یک جرقه کافی است. مثلاً به جای شکر نمک در چای خانم بریزد برای شوخی یا اگر لب حوض است آب به او بریزد چون شوخی طلاق را بر هم می‌‌زند و اینها سرعت گیر است برای طلاق. می‌‌گوید در طلاق عادل پیدا کنید و عادل که سریع قبول نمی‌‌کند اینقدر فرد را نصیحت می‌‌کند تا پشیمان شود. تا فرد را نهی از منکر و نصیحت کند دل فرد را بسوزاند تا جلوی طلاق گرفته شود. (چشمک هم طلاق را خراب می‌‌کند) پس اسلام دین وصلت نه جدایی. آنجا که قرار است آبروی کسی ریخته شود چهار شاهد می‌‌خواهد و اصل چشم پوشی(شتر دیدی ندیدی) را قبول دارد. ولی همیشه نمی‌‌توان چشم پوشی کرد دختر و پسری با هم راه می‌‌روند ان شاءالله زن و شوهرند امنیت زنها به خطر می‌‌افتد بعضی جاها دقت(مو را از ماست کشیدن) و بعضی جاها چشم پوشی لازم است.
9- عذر خطاکار را بپذیرید
حدیث داریم که اگر کسی گفت غلط کردم و ببخشید عذر او را بپذیرید. امام زین العابدین(ع): خدایا بیامرز مرا اگر کسی عذری پهلوی ما آورد و من قبول نکردم. (چون این گناه است) عذر هم بر دهانش بگذار مثلا فلانی اگر مریضی نمی‌‌توانی روزه بگیری جلوی مردم روزه خواری نکن «إِذَا لَمْ تَکُنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ»(کافى، ج‏2، ص‏112) اگر حلم نداری خودت را به حلم بزن. (اگر گلابی نداری به درخت چنار گلابی آویزان کن) اگر روضه می‌‌خوانند و گریه‌‌ات نمی‌‌آید تباکی کن به سیخ نگاه کن اگر گریه‌‌ات نمی‌‌آید در قالب گریه کننده در بیا. اگر در تشییع جنازه دلت نسوخت حداقل نخند. برای هجر و حسین که یک یا دو پایشان را برای انقلاب دادند دعا کنید و کسانی را که از بودجه‌‌های مملکت خونه‌‌های طاغوتی ساختند را نفرین کنید که به آمریکا رفتند و الان آسایشگاه برادران جانباز شده است.
شهیدان زنده‌‌اند و برگردن همه ما حق دارند اگر چیزی یاد گرفتید به خاطر اینهاست اگر اینها دست و پا و خون نمی‌‌دادند قال الصادق در تلویزیون نبود تلویزیون جای رقص بود الان چهارشنبه آخر سال 61 است و 12 فروردین چهارشنبه سوری است که هویدا پیرمرد دلقک از روی آتش پرید(زردی من از تو سرخی تو از من). به جای قال الصادق و تفسیر و حدیث سنت‌‌های جاهلی حاکم بود. و خدا را شکر کنید که آن چه از نماز جمعه‌‌ها و رهبر و خط امام و حجاب و برچیدن مفاسد داریم به خاطر آنهایی است که دست و پا دادند و اینها نباید غصه بخورند شخصیت اسلامی شما زنده شده است. نهضت سوادآموزی را فراموش نکنید که نامه نوشتند آدم گریه‌‌اش می‌‌گیرد(من اسلام را دوست دارم من امام را دوست دارم) وامام دوست دارد و پیغمبر دوست دارد که نوشتن را یاد بگیریم تا اسلام را زنده کنیم و این افراد انگار سواد یاد گرفته‌‌اند که بنویسند من امام را دوست دارم.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment