کنترل نفس

موضوع: کنترل نفس
تاریخ پخش: 70/01/14

بسم الله الرحمن الرحیم

یکى از دستوراتى که به ما داده‌‌اند و من مى‌‌خواهم بگویم ولى خجالت مى‌‌کشم بگویم، مثل این که مثلاً من بخواهم در مورد پزشکى حرف بزنم، خوب این بى ادبى است یک سرى بحث‌هاى اخلاقى مهم است که باید اولیای خدا در آن مورد بحث بکنند. و من مى‌‌خواستم بگویم ولى خجالت مى‌‌کشیدم. حالا گرچه حرف از دهان من بزرگ‌‌تر است ولى خوب است اشاره‌‌اى بکنیم. مى‌‌گویند: بچه‌‌اى که خودش را به پیرى بزند زشت است و پیرى که خودش را به بچگى بزند زشت است
دوتا چیز خیلى یخ است، یکى شیخى که بچه شود و یکى بچه‌‌اى که شیخ شود. حالا ما امروز بچه‌‌اى هستیم که شیخ شدیم… مى‌‌خواهیم بحث کنترل نفس را بگوییم.
1- هوا و هوس در انسان
در تلویزیون و رادیو راجع به کنترل نفس خیلى صحبت شده است. حالا یک بحثى به مناسبت کنترل نفس داشته باشیم.
اصولاً نفس انسان، غرائز انسان، تمایلات انسان اگر به این‌‌ها خط داده شود و کنترل شود، خیلى مهم است. مثل کپسول گاز، مثلاً این کپسول گاز است و این هم چراغ سه شعله‌‌.
اگر این کپسول با شلنگى به چراغ وصل شود و طبق فرمولى این موادى که داخل کپسول است وارد چراغ شود و این مواد داخل کپسول کنترل شود، حرارت هست، روشنى هم هست. اما اگر کنترل نشود، موجب انفجار و خطر است. در کنترل، حرارت و روشنایی و در نبودِ کنترل، انفجار و خطر. غرائز ما همین طور است.
آدم غیظ مى‌‌کند اگر غیظ نباشد آدم مى‌‌رسد به یک سرى کارهاى بى خیالى، بى‌غیرتى، بى‌تفاوتى. از طرفى اگر غیظ را تا هرجا دلش مى‌‌خواهد اعمال کند یک حالت درندگى پیدا مى‌‌کند. خطرناک.
به همین خاطر قرآن روى کنترل نفس آیاتى دارد. مى‌‌گوید که: «وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‌‌» (نازعات/40). یعنى نهى مى‌‌کند نفس خودش را از هوا و هوس.
نفس او مى‌‌خواهد حالش را بگیرد، مى‌‌گوید خدا که راضى نیست. حالش را مى‌‌گیرم. نفسش مى‌‌گوید: مشترى ناشى است، کلاه سرش بگذار، مى‌‌گوید خدا خواسته باشد روزى به من بدهد، می‌دهد. نفسش مى‌‌گوید حالا که این طور شد انتقام بگیر، خدا مى‌‌گوید عفو بهتر است.
تمام این زن و شوهرهایى که در خانه بحث مى‌‌کنند و بحثشان به مرز طلاق کشیده مى‌‌شود به خاطر این است که مرد مى‌‌گوید آن طور که من گفتم باید باشد و زن هم مى‌‌گوید آن طور که من گفتم، مثل خواهرم مثل زن داداشم. با این بایدها با هم شاخ به شاخ مى‌‌شوند. یک شعرى دارد مثنوى. شعر قشنگى است. مى‌‌گوید که:
نردبان این جهان ما و منى است *** عاقبت این نردبان افتادنى است
لاجرم آن کس که بالاتر نشست *** استخوانش سخت‌‌تر خواهد شکست
یعنى هر کس که خیلى قلدریش گل کرد…
این غیظ کرده است. گفتم باید بشود، این حسابش است، حرف من است، مرد حرفش یکى است، مرغ یک پا دارد. آن وقت این خصلت که کنترل نمى‌‌شود، به کجا کشیده مى‌‌شود. روى کنترل نفس آیاتى داریم که اگر توجه به این آیات داشته باشیم مى‌‌شود کمک بگیریم:
1- بشر نمى‌‌داند خدا مى‌‌بیندش. خدا که مى‌‌بیند نکن این کار را. در بیابان به آن زن گفت: از آن شیرهاى گوسفند بخورم؟ گفت: نه. گفت: چرا؟ گفت: صاحبش نیست. گفت: حالا که صاحبش نیست بده بخوریم. گفت: پس خدا چطور شد؟
2- خداوند رقیب است
اگر ایمان به خدا در مردم زنده شود چقدر کار پلیس کم مى‌‌شود، چون مردم خودشان مواظبت مى‌‌کنند. آیا بشر نمى‌‌داند که خدا مى‌‌بیندش؟ خدا که مى‌‌بیندش. نه آنکه خدا فقط مى‌‌بیند بلکه «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقیباً» (نساء/1) خدا رقیب شماست. مى‌‌دانید رقیب چیست؟ رقیب از «رَقَبَ» است «رَقَبَ» یعنى گردن.
خدا رقیب است یعنى چه؟ یعنى خدا گردن است؟ در ماشین که نشستى خیابان را مى‌‌بینى گاهى ماشینی که در آن نشسته‌‌اید تق مى‌‌خورد. شما گردن مى‌‌کشى. یعنى از صندلى عقب، جلوى ماشین را. این را مى‌‌گویند رقیب. رقیب یعنى گردن مى‌‌کشى که خوب مسائل را کنترل کنى. نمى‌‌گوید: خدا مى‌‌داند، مى‌‌گوید خدا رقیب است.
یعنى دقیق همه جا را در نظر دارد، نه تنها پوست کار را مى‌‌بیند.
الآن دوربین چه را مى‌‌تواند فیلمبردارى کند؟ قیافه مرا. این میکروفن چی را ضبط مى‌‌کند؟ صداى مرا. اما من نیستم، چیست؟ کسى نمى‌‌داند.
اما قرآن مى‌‌گوید: «بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ» (بقره/225) یعنى امروز شما را هم خدا مى‌‌داند. «إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفى‌‌ بِنا حاسِبینَ» (انبیاء/47).
آیه‌ی دیگر مى‌‌گوید: «یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمیعاً فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلى‌‌ کُلِّ شَیْ‌‌ءٍ شَهیدٌ» (مجادله/6)، «أَحْصاهُ اللَّهُ» خداوند تمام کارها را تک تک شمرده. «أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ». خدا دقیق همه راجمع مى‌‌کند. شما فراموش کردید.
ما ایمان به خدا داریم اما فراموش مى‌‌کنیم. چون فراموش مى‌‌کنیم هر چه هوس پیش آمد خدا کنار مى‌‌رود. هر چه خدا به ذهن ما بیاید، هوس کنار مى‌‌رود.
3- محاسبه نفس
پیامبر(ص) فرمود: «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا» (محاسبهالنفس/ص‌‌13). حدیث داریم اگر گاهى انسان بنشیند بگوید چرا من، چرا من داد زدم، من چرا بوق زدم او ترسید، من پشت فرمان بودم بوق زدم او ترسید یک کیفى کردم. یا وقتى وارد مى‌‌شوم خدا مى‌‌داند که چقدر از من حساب مى‌‌برند. خوب حالا فکر مى‌‌کنى این خیلى مهم است. ارزش این است که دوستت داشته باشند، نه اینکه بترسند. ببینید حرفت منطقى است و خودت هم اهل عملى، قربانت بروم از ترس گوش به حرفت بدهم. گوش به حرف دادن که هنر نیست. مردمان وقتى پخته شدند دیگر خام نمى‌‌شوند. اما اگر آمدیم به زور و نیزه و قانون داغش کردیم تا یک لحظه از قانون مى‌‌گذرد سرد مى‌‌شود. فرق است بین پختن و داغ کردن. مى‌‌دانى فرقش چیست؟
هر داغی سرد مى‌‌شود اما هیچ پخته‌‌اى خام نمى‌‌شود. ما باید مردممان از لحاظ ایمان پخته شوند. مردم اگر پخته شدند خودشان اتوماتیک مى‌‌روند جلو. اما اگر مردم را داغشان کردى با هارت و پورت داغ شدند هر داغى سرد مى‌‌شود اما هیچ پخته‌‌اى خام نمى‌‌شود. روایت داریم: کسى که کلاهش را قاضى کند گاهى از خودش حساب بکشد ما امروز چه کردیم.
این جا یک دروغ گفتم. «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» آنجا هم یک فحش دادم، «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» آن جا یک نفر را مسخره کردم «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ».
اگر کسى مواظب خودش باشد رقیب خودش باشد خداوند روز قیامت از او حساب نمى‌‌کشد. به فرشته‌‌ها مى‌‌گوید این آدمى بود که از خودش حساب مى‌‌کشید و من حیا مى‌‌کنم کسى را که خودش از خودش حساب مى‌‌کشد یک بار هم من، از او حساب بکشم.
این ارزش کنترل نفس است. یعنى اگر کسى مواظب خودش بود نه یعنى در ظاهر. آخر یک وقتهایى افرادى هستند قیافه مى‌‌گیرند، نه، قیافه نگیر، عادى زندگى کن، منتهی شبى پنج دقیقه ببین چه کردى.
چطور پولهایت را مى‌‌شمارى، مثلاً ماهى هشت تومان گرفتى، 200 تومان قسط دادیم، 1000 تومان جاى دیگر قسط داریم. همین طور که حساب پول مى‌‌کنى حساب عمرتان را هم بکنید. که این مدت چه کردى.
«حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا». خودتان از خودتان حساب بکشید، قبل از آن که از شما حساب بکشند. امام صادق(ع) فرمود: «مَنْ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظاً فَإِنَّ مَوَاعِظَ النَّاسِ لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُ شَیْئاً» (أمالی مفید/ص‌‌28) اگر خودت چاهت آب نداشته باشد با سخنرانى آب بریزند در چاه، شما آبدار نمى‌‌شوید. یعنى روحت باید روحى باشد که مراقب خودت باشى. اگر خودت، خودت را موعظه کردى. موعظه بیرونى هم وصل مى‌‌شود به موعظه درونى و شما را رشد مى‌‌دهد. اما اگر خودت خواب بودى و غافل، با سخنرانى وچند تا بک یا الله راه نمى‌‌افتى. امام صادق(ع) فرمود: باید طرف خودش سالم باشد. اگر از درون خودت را کنترل نکردى. «فَإِنَّ مَوَاعِظَ النَّاسِ لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُ شَیْئاً». این موعظه‌‌ها فایده‌‌اى ندارد. شاعر مى‌‌گوید:
مادر بتها بت نفس شماست *** زانکه آن بت، مار و این بت اژدهاست
همه کارها بر مى‌‌گردد به این که من گفتم آن گفت. الآن دنیا که به آتش کشیده شده است براى چه؟
صدام دلش مى‌‌خواهد کویت را بگیرد. جنگ و قلدرى و هوا و هوس. هوا و هوس مسئولین آمریکا، دلشان مى‌‌خواهد امیر کویت، امیر باشد. ببین دنیا را به آتش مى‌‌کشند براى این که دو تا قلدر هوسشان است، کیفشان است. وقتى دلیل طلاق فلان عروس و داماد را مى‌‌بینى و بررسى مى‌‌کنى عروس روى نفس یا داماد روى هوس. روى هوس یک زندگى را آتش مى‌‌زنند، روى هوس دو تا کشور را روى هوس دنیا را آتش مى‌‌زنند.
4- جهاد اکبر و جهاد اصغر
خیلى مسئله مهمى است، به همین خاطر پیامبر(ص) وقتى دید افرادى را که صورتشان پر از خاک است از جبهه برگشتند، گفتند: ما پیروزیم رفتیم و فتح کردیم، فرمود: این پیروزى جنگ اصغر بود. جهاد اصغر بود. جهاد اکبر مهم است. اینکه در روایات آمده است که: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ» (مجموعهورام/ج‌‌1/ص‌‌59) بزرگترین دشمن شما نفس شماست.
براى این که آدم آمریکا را مى‌‌شناسد. اما نفس مرموز است، این دشمن تازگى است نفس دشمن همیشگى است. این دشمن را آدم مى‌‌شناسد مى‌‌فهمد که دشمن است، موشک که مى‌‌افتد مى‌‌فهمد. اما نفس گاهى آدم را مى‌‌برد و آدم نمى‌‌فهمد.
5- دشمن‌ترین دشمنان
این حدیث است شعار نیست. حدیث است: بزرگترین دشمن شما نفس شماست.
1- هم مخفى است 2- هم دائمى است 3- رنگ عوض مى‌‌کند رنگارنگ است.
گاهى آدمی مى‌‌گوید: لباس شیک، ماشین شیک، تا همه بگویند به به چقدر سر و وضعش خوب است. یکى نفر دیگر هم مى‌‌گوید: برو بابا. ما که متکبر نیستیم، این قدر با خودمان ور برویم من با همین کفش و دوچرخه کارم را انجام مى‌‌دهم. این هم نفس است. هر دو نفس است. چون هر دو پز دادن است گاهى آدم روى حصیر مى‌‌نشیند پز مى‌‌دهد گاهى روى قالى مى‌‌نشیند پز مى‌‌دهد.
خیلى‌‌ها هستند نان و ماست مى‌‌خورند تا بگویند مرا مى‌‌بینى نان و ماست مى‌‌خورم. چه فرقى مى‌‌کند؟ «مرا مى‌‌بینى» در این هم هست.
پیامبر(ص) ما به ابوذر فرمود: «یَا أَبَاذَرٍّ الْبَسِ الْخَشِنَ مِنَ اللِّبَاسِ وَ الصَّفِیقَ مِنَ الثِّیَابِ لِئَلَّا یَجِدَ الْفَخْرُ فِیکَ مَسْلَکاً» (أمالی طوسی/ص‌‌537). به ابوذر فرمود: لباس ساده بپوش تا افتخار در تو راه پیدا نکند. حالا آدم دو جور باد مى‌‌کند. گاهى با لباس شیک باد مى‌‌کند، گاهى با لباس ساده.
گاهى درِ مسجد مى‌‌کوبد که برود بالاى مسجد بنشیند که بگوید من شخصیتم بالا است، این یک هوس است. گاهى هم دمِ در مى‌‌نشیند مى‌‌گوید ما مثل آنها نیستیم برویم بالا، همین جا مى‌‌نشینیم. این هم یک دکانى است. مى‌‌خواهد بگوید: من آدم خوبى هستم. آدم نمى‌‌داند کجا بنشیند تا نفسش ولش کند. هر جا مى‌‌نشینى یک رنگ بازى مى‌‌کند. گاهى فحش دادن به یک چیزى مُد مى‌‌شود. این هم فحش مى‌‌دهد. گاهى عکسش مى‌‌شود، او هم عکسش مى‌‌شود. «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ» کنترل.
اگر با نفس خود مشورت مى‌‌کنى، هرچه گفت خلاف آن عمل کن.
من ز مکر نفس دیدم چیزها *** کو برد از سحر خود تمییزها
6- معیار انتخاب شغل
چه شغلى مى‌‌خواهى انتخاب کنى. در انتخاب شغل اصول دین این است:
1- رضاى خدا: خداوند چه دوست دارد؟
2- نیاز مردم
3- توان خودم
هرکس انتخاب شغلش روى این باشد ارزش است. چه شغلى مى‌‌خواهى انتخاب کنى؟ این شغل پُزش بد نیست، پولش هم بد نیست. آدم زود هم بازنشست مى‌‌شود. آینده نگرى. ما اساس انتخابمان این است.
7- معیار انتخاب همسر
اصلاً وقتى با بچه‌‌ها در مورد شغل مصاحبه مى‌‌کنند، خیلى‌‌ها مى‌‌گویند خلبان و ژست او دیدن دارد. این هوس است. خواستگار مى‌‌آید. داماد باید چه جور باشد؟ در انتخاب داماد اصولى است:
1- ایمان
2- اخلاق
3- لقمه حلال
4- سلامتى
اگر پدر و دختر روى این اصول بررسى کرد این خدایى است. داماد کیست؟ درآمد،
8- اخلاص علی
عنوان، رفاه، انتخاب رشته. این مسئله هوى و هوس در تمام کارها وجود دارد. الله اکبر. امیرالمؤمنین(ع) دشمن را کوبید به زمین تا رفت بکشدش دشمن آب دهان پرتاب کرد.
امیرالمؤمنین(ع) غیظ کرد خودش را نگه داشت. گفت: الآن اگر من بکشمش نفس است، و من نیامدم دنبال نفسم، باید ببینم خدا چه مى‌‌گوید. رفت قدم زد. آرام شد برگشت. گفتند: یاعلى! چرا آن وقت نکشتى؟ فرمود: آن وقت نفسم بود من نیامدم براى نفسم بجنگم. آمدم براى خدا بجنگم.
ساختمانى ساختى، حضرت عباسى این ساختمان براى این اداره زیاد است، خدا مى‌‌داند بعضى از این اداره‌‌ها منشى سومشان اتاقش 40 متر است. و بعضى از اداره‌‌ها شخص اولشان اتاقش 15 مترى است.
ما نمى‌‌دانیم این ساختمان براى ما پُزى است. حاضر است توی اتاقش باد برود، چون نفس است ساختمانش را نمى‌‌دهد. یک جا را گرفته خالى نمى‌‌کند. حرفى را زده فهمیده اشتباه است بر نمى‌‌گردد.
ما درس عالمى بودیم، خدا ان شاءالله همه ایشان را حفظ کند. درس آیت الله العظمى نشسته بودیم. بحثى مفصل کرد. فرداى آن روز آمد روى منبر فرمود: آنچه دیروز گفتم اشتباه بود. راحت.
جنگ جنگ تا پیروزى. بسیار خوب الآن شرائطى است که باید قطعنامه را قبول کرد من این جام زهر را مى‌‌نوشم.
مى‌‌گویم نماز شما غلط است. آقاى قرائتى مى‌‌شود در تلویزیون بگویى مردم نمازشان را درست بخوانند.
آخر چند سال است از انقلاب می‌گذرد نمازش را غلط مى‌‌خواند. اگر من حمد و سوره را بگویم این پرستیژم به هم مى‌‌خورد. بیایم تازه حمد و سوره بگویم.
شما که پاى تلویزیون نشسته‌‌اید: اَه بابا! خاموش کن دیگر. آقاى قرائتى هم دارد براى ما
حمد و سوره مى‌‌گوید. این دو تا نفس است: یکى نفس من که عارم مى‌‌شود و مى‌‌ترسم که سبک شوم و تو عارت مى‌‌شود که گوش دهى و این دو تا نفس باعث مى‌‌شود یک عمر نمازت را اشتباه بخوانى. خودمان را مى‌‌بینیم حاضر نیستیم بشکنیم.
کسى سوار اسب بود به رودخانه رسید. نیم متر آب در آن بود و اسب مى‌‌توانست از آب رد شود ولى ایستاد. هر چه شلاق زد نرفت. زیر شکم اسب کوبید. دید نمى‌‌رود. خیلى ناراحت شد. برو حیوان! نیم متر آب بیشتر نیست. تو مى‌‌توانى از آب رد شوى. یک مرد حکیمى گفت: چه شده؟ گفت: اسب نمى‌‌رود. گفت: آب را گلى کن مى‌‌رود.
میله‌ای را برداشت آب را گِل آلود کرد، تا آب را گل آلود کرد اسب رفت.
گفت: خدا اجرت دهد: فلسفه‌‌اش چه بود؟ گفت: اول آب تمیز بود اسب خودش را مى‌‌دید کسى که خودش را ببیند پا روى خودش نمى‌‌گذارد کسى که خودبین باشد گرفتار نفس است. و کسى که پا روى خودش نگذارد حرکت نمى‌‌کند. عمرى نماز را غلط مى‌‌خواند پا روى خودش نمى‌‌گذارد. بیایید آقا! شماره تلفن یک اسلام شناس را داشته باشید، گاهى از او مسئله بپرسید. هفته‌‌اى یک کتاب یا نصف کتاب مطالعه کنید. رابطه‌‌مان را با مسجد گرم کنیم، بیاییم نمازمان را درست کنیم. و اگر عارتان نمى‌‌شود براى دفعه چندم من یک رکعت نماز بگویم. برادرها عارتان نشود. اگر عارتان شد نفس است خجالت ندارد.
حدیث بخوانم، امام(ع) مى‌‌فرماید: هر کس براى آموزش یک ساعت نفس خود را نکُشد، یک عمرى باید زیر عار بى سوادى بماند.
نماز هفده حرف است. مستحباتش را بگذاریم کنار. کلماتى که واجب است بگوییم هفده کلمه است. از این 17 تا کلمه، 2 تاى آن را همه درست مى‌‌گویند. الله اکبر، «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» (فاتحه/4) را درست مى‌‌گویند. آن پانزده تایش را اشتباه مى‌‌گویند.
یکى گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ‌‌الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» را بلد هستم ولى وقتى مى‌‌رسد به «نَسْتَعینُ» گیج مى‌‌شود.
حالا آدم‌هایى هستند لیسانس دارند دیپلم دارند گاهى هم ندارند نمازش غلط است. برادرها حرکتى کنید یک شب تمرین کنید. امشب آموزش نماز.
روز قیامت خجالت نمى‌‌کشى که ده دقیقه از عمرت را صرف یاد گرفتن نماز نکردى، 370 ساعت فیلم اوشین را دیدى.
کلماتى که ح جیمى دارد سفت بگویید.(ع) را هم از ته گلو بگویید. چون «عالم» با «آلم» فرق مى‌‌کند.
«عالم» یعنى سواد دارد. «آلم» یعنى مرض دارد. سین با صاد فرق مى‌‌کند. شما اگر س و ص را مثل هم بگویید مثلا «اللَّهُمَّ صَلِّ» را بگویید «اللَّهُمَّ سَلِّ» یعنى خدایا بکش. ولى «اللَّهُمَّ صَلِّ» یعنى خدایا درود بفرست. ص را مثل صوت بگویید.
مى‌‌دانى براى چه همه‌‌اش را نمى‌‌گویم. شیخ عباس قمى در مفاتیح گاهى یک دعایى را یک سطرش را مى‌‌گوید بقیه‌اش را مى‌‌گوید به فلان کتاب مراجعه کن. گفتند چرا همه‌‌اش را نمى‌‌گویى؟ گفت: اگر همه‌‌اش را بگویم باقى کتابها فراموش مى‌‌شود.
حالا من یک خورده‌‌اش را مى‌‌گویم، باقى آن را برو مسجد پیش آخوند محله. نه حالا آخوند محله، از دوستانت بپرس.
ما داشتیم آدم‌هایى که آمده بودند مکه ریششان سفید بود مى‌‌گفت «‌‌الْحَمْدُ رِلاَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» به جاى الحمدالله این قدر ناراحت شدیم بعد از 70 سال بلد نبود بگوید «‌‌الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» گرفتار نفس نشوید عارتان نشود نمازتان را درست کنید.
خدایا ما که نمى‌‌توانیم نفسمان را کنترل کنیم، تو خودت وقت خطر خودت ما را حفظ کن.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment