موضوع: کتاب و مدرسه
تاریخ پخش: 72/07/01
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
هم اول مهر است و هم هفتهی دفاع مقدس به مناسبت تهاجم حزب بعث به کشور عزیز ایران. اگر بحث ما ثوابی دارد بروح شهدای عزیزی که در این هشت سال با روح خودشان، از عزت خودشان و دین و مملکت خودشان دفاع کردند خداوندا روح امام عزیز و شهدای عزیز را از ما راضی بگردان، خداوندا حزب بعث را نابود بفرما.
این فیلم در کرمانشاه ضبط میشود. از کرمانشاه تا مرز دو ساعت است و از مرز تا کربلا حدود سه ساعت و نیم است. یعنی میشود انسان هر شب جمعه به راحتی از ایران برود کربلا و امت عزیز ما دهها سال است از این فیض محرومند. خداوندا ریشهی بعث را بکن.
1- سخنان بزرگان درباره کتاب
اما بحثی که در نظرم گرفتهام، اصل برای ما نسل نواست و آموزش و پرورش و دانشگاه و علم و اینها. وقتی میگویند بازسازی، بهترین نوع بازسازی، بازسازی آدم هاست. شهرها و روستاهای جنگ زده بازسازی میشود یک کار بسیار خوبی است. اما حالا آن جایی که جنگ زده نیست, بحث این هفته بحث کتاب است. منتها نشد که این بحث را در کتابخانه ضبط کنیم، یعنی من باید یک آمادگیهایی از قبل داشته باشم، و شرایط نشد، ولی حالا مقداری راجع به کتاب بحث میکنیم.
من خواهشم این است که امور تربیتی، آموزش و پرورش اساتید دانشگاه، دانشجوها، این کلمات را بنویسند و اینها را تابلو کنند، در همهی مدارس آموزش و پرورش سر هر کلاسی در هر راهرویی، این کلمات باشد، این که میگویم از من نیست، نه مال من است و نه به اسم من، کلمات دانشمندان است راجع به کتاب، ما اگر کتاب را محور قرار بدهیم، لقبهایی که میتوانیم به کتاب بدهیم این است: کتاب ارث تاریخ است، کتاب چشم آفاق است، انسان نمیتواند جاهای دور را ببینید ولی وقتی کتاب خواند انگار جاهای دور را میبینند. کتاب زبانی است که با نسلهای آینده حرف میزند. کتاب دستی است که با علما بیعت میکند، دستی که با دانشمندان بیعت میکند.
کتاب گلستان علماست، حدیث داریم کتابخانه بوستان آدم هاست، کتاب گلستان علم دوستان است، خوب، کتاب بلندگویی است که صدا را به تاریخ میرساند. کتاب بانک علم است. منتهی بانکها فرق میکند گاهی بانک مرکزی است مثل قرآن، قرآن بانک مرکزی است البته تشبیه خیلی ناقصی است، بانک مرکزی برای قرآن زشت است.
این مثل این است که بگوییم امام حسین آدم خوبی بود. این آدم خوب برای امام حسین کم است ولی حالا دیگر ما توی کمبود الفاظ قرار گرفتهایم. گاهی یک کسی را آدم نمیداند با چه بیانی بیان کند.
در هفته دفاع مقدس هستیم. رزمندگان عزیز ما کارهایی را کردند که هیچ نقاشی نمیتواند بکشد، یک کتابی را حوزهی هنری سازمان تبلیغات از چاپ داده بیرون بنام نماز در اسارت. اسرای عزیز ما وقتی از اسارت آزاد شدند بهشان گفتند اگر راجع به نماز خاطره دارید بنویسید، حدود دویست، سیصد تا خاطره نوشتهاند، خاطرات از سه سطر هست تا ده سطر و پانزده سطر این کتاب از آن کتابهای بلعیدنی است، چون بعضی کتابها مکیدنی است، بعضی جویدنی، بعضی بلعیدنی، این بلعیدنی است.
گاهی آدم میگوید عجب، اینها چه کردهاند. کتاب بانک مرکزی است، امام رضا(ع) فرمود هر چه من میگویم از من بپرسید این را از کدام آیه درآوردهای و من همه حرف هایم بند به یکی از آیات قرآن است اگر سخنی گفتم و شما نمیدانید این سخن از کدام آیه است، امام رضا به مردم سفارش کرد فوری بپرسید یا بن رسول الله این کلام تو از کدام آیه، یعنی منشا از کدام آیه و این لوله از کدام منبع آب میگیرد.
2- علم و کتاب در منظر روایات و آیات قرآن
امام رضا(ع) به دو نفر فرمود شرقا او غربا، به شرق بروید یا به غرب بروید، مرکز علوم پهلوی ما است. و من در این جلسه خواهم گفت که زمانی که مسلمانها و ایرانیها دانشمند داشتند اروپا در چه وحشیگری زندگی میکرد ولی متاسفانه بی توجهی به علم و کتاب ما را این چنین کرد و آنها را آن چنان، کتاب بانک صادرات است، یعنی آدم مطالب را میگیرید و به دیگران صادر میکند بانک مرکزی است اگر کتاب مایه دار باشد، بانک صادرات اگر خوانندهی کتاب بیان هم داشته باشد.
محصلها دانشجوها، طلبهها، آموزش و پرورشیها، مردم کرهی زمین سه دسته هستند، خوب گوش بدهید، این را هم برای طلبهها میگویم و هم برای دانشجوها، مردم کرهی زمین سه دسته هستند،
1- تولید کنندگان
2- توزیع کنندگان.
3- مصرف کنندگان، زنده باد کتاب، اگر آدم خیلی مطالعه کند تولید علم میکند، میشود علامه، اگر خیلی مطالعه نکند مطالعات این و آن را مطالعه کند با بیانش توزیع علم میکند، اگر نه مخی داشت برای تولید و نه بیانی داشت برای توزیع لااقل خودش یاد میگیرید و عمل میکند. زنده باد کی، زنده باد کسی که با مغزش تولید کند، با بیانش توزیع کند و با دست و پایش عمل کند.
حدیث است، درود بر کسی که عالم یعنی تولید علم کند، ناطق با نطقش توزیع علم کند، از علمش استفاده کند.
شیعه و سنی این حدیث را نقل کرده، نه یک بار و نه دوبار، نه سه بار و نه چهار بار، نه پنج بار، نه شش بار، نه هفت بار، نه هشت بار و نه نه بار نه ده بار، اوه، بارها و بارها، پیغمبر فرمود «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی»(کمالالدین/ ج1/ ص234)، کتاب الله را فرمود ثقل اکبر، کتاب ثقل اکبر است.
قرآن به سطر قسم میخورد، به قلم قسم میخورد، «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ» (قلم/1)، قسم به قلم و قسم به سطرها، قلم چیزی است که قرآن بهش قسم خورده. سطر چیزی است که قرآن بهش قسم خورده، خداوند هم به قلم قسم خورده، هم به کتاب قسم خورده و هم به سطر، بعضی چیزها را قرآن به آن عنایت دارد، هم به کتاب قسم میخورد و هم به سطرهایش قسم میخورد، یک وقت آدم میگوید قربان شما، یک وقت آدم میگوید قربان چشم هایت، قربان لب و دهنت، قربان دست هایت، قربان پاهایت، قربان خاک زیر کفش پایت، این جا دیگر پیداست خیلی طرف را دوستش دارد.
3- آیات قرآن درباره رزمندگان
آدم یک کسی را که عادی دوستش دارد میگوید قربان شما، اما اگر گفت قربان کفشت و قربان خاک زیر کفشت پیداست این را خیلی دوستش دارد، باز چون هفتهی دفاع مقدس است این جمله را بگویم: قرآن درباره رزمندگان میفرماید «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً» (عادیات/1) عادیات جمع عادیه، عادیه اسب است که زیر پای رزمنده است، ضبحا یعنی اه اه میکند «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً» یعنی قسم به اسبی که زیر پای رزمنده است و این اسب خسته شده و به هن و هن افتاده یعنی دفاع به قدری ارزش دارد که خدا به رزمنده قسم نمیخورد، به اه اه اسب زیر پایش قسم میخورد.
مثل این که نمیگویم قربانت بروم، میگویم قربان خاک زیر کفش هایت، «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً»، قسم به آن اه اه اسبی که زیر پایت است، «فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً» (عادیات/2)، موریات، جمع موریه، موریه یعنی جرقه، اسبها که توی جبهه میدویدند سمش به سنگ میخورد جرقه میپرد بیرون حالا اه اه مال سینه، از سینه برو پایین به آن جرقههای سم اسبی که زیر پای رزمنده است.
هفته دفاع مقدس مهم است. خداوند وقتی قسم میخورد, به رزمنده نمیخورد، قسم به اه اه اسب زیر پایش میخورد، به رزمنده قسم نمیخورد، به جرقهی سم اسبی که زیر پای رزمنده است قسم میخورد.
در علم, خداوند به کتاب قسم نمیخورد، به کتاب و سطرهایش «وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ»، به سطرها و به قلم قسم میخورد، خیلی اسلام عنایت دارد ولی روی علم.
4- شروع وحی در اسلام با علم است
بعضی از علما عقیدهشان این است که پیغمبر هم باسواد بوده، این که میگویند امی بوده، این مالام القری، چون قرآن به مکه میگویدام القری، و گرنه نمیگفت خدا «اقْرَأْ» (علق/1)، میگفت تکلّم، اگر سواد داشت، نمیگفت اقرأ، میگفت تکلّم، این که میگوید «اقْرَأْ»، «اقْرَأْ» را به آدم باسواد میگویند «اقْرَأْ»، بدلیل «اقْرَأْ»، و من یک حدیث بخوانم، این حدیثی که میخواهم بخوانم خوب گوش بدهید.
ام سلمه پیرزنی است از زنان پیغمبر و نامه مینویسد، از این معلوم میشود زنهای پیغمبر باسواد بودهاند و یا حدیث داریم پیغمبر یک زن باسوادی را کشف کرد، آوردش توی خانه و گفت به زنهای من سواد یاد بده.
اصلاً دین ما با اقرا شروع شد، من یک یادداشتهایی دارم، چیزهایی که فقط مخصوص دین اسلام است، تحت عنوان یادداشتهای دین اسلام، گاهی که سفر خارج میروم میخواهم بیرون از ایران سخنرانی کنم، این سخنرانیهای روضههای بیرون از مرز است. تحت عنوان امتیازات اسلام، تا هفتاد و چند تا یادداشت کردهام.
یکی از امتیازات دین ما این است که دین ما شروعش با اقرا است اصلاً اولین آیهای که نازل شد اقرا است و دین ما با علم شروع شد و قبل از دین ما را اسمش را گذاشتند زمان جاهلیت، یعنی من که آمدیم دیگر زمان عالمیت شد، این که میگفت تا حالا زمان جاهلیت است و این که اسلام میگوید روی خاک بنشینی با, باسواد بهتر از این است که روی قالی بنشینی پهلوی بی سواد، خیلی مهم است اشتباه میکنند آنهایی که دخترشان را به پول دار میدهند باید دختر را داد به طلبه و دانشجو پول ندارد ولی سواد دارد.
5- فرهنگ و سواد با هم متفاوت است
طلبهی بی پول و دانشجوی بی پول، هزار برابر شرافتش از پول داری است که سوادش کمرنگ باشد. چون علم مال انسانیت است، سرمایه جماد است. فوقش قالی ابریشم دارد ولی جماد است ولی آدم است آدم از قالی، نباید مقایسه کرد.
دختر فقیر را باید گرفت که باسواد باشد، بهتر است از دختری که طلا داشته باشد ولی فهمش پایین باشد، البته بعضیها باز سوادشان بالاست ولی فرهنگشان پایین است. فرق است بین علم و فرهنگ آدمهایی هستند فرهنگشان بالاست ولی سوادشان پایین است.
آدمهایی هستند سوادشان بالاست ولی فرهنگشان پایین است. باسوادی که به پدر و مادرش بی ادبی کند این بی فرهنگ است. ولو باسواد است ولی فرهنگ ندارد آدمهایی هستند دو تا کلمه بلدند ولی فرهنگشان بالاست. یکی از مسئولین مملکتی میگفت توی ماشین نشسته بودم این شعر را خواندم: الهی جسم و جانم خسته گشته، در رحمت برویم بسته گشته، یکی از مسئولین مملکتی بود، میگفت تا من این را خواندم یک نفر بغلم نشسته بود او سواد نداشت. گفت ای آقا چی بود خواندی، جسم و جانت خسته گشته دو ساعت بخواب.
در رحمت خدا هم بروی هیچ کس بسته نگشته، میگفت به قدری خجالت کشیدم. طرف در حد اجتهاد سواد دارد. یعنی طرف ملا و دانشمند این هم عوام، ولی آن که با سواد است فرهنگش میآید پایین آن که بی سواد است.
گاهی یک عوامی دو تا کلمه بلدند، مادر من سواد نداشت، خدا رحمت کند امواتتان را، خانهی ما آمده بود، طلبه بودم، بحار خریدم، خوب کتاب بحار صد و چند جلد است، توی کارتن کردم آوردم خانه، مادرم گفت اینها چی است خریدی؟ گفتم کتاب است. یک سر تکان داد گفت آدم تارک الصلوه مهر و تسبیح جمع میکند. یعنی تو که وقت نداری بخوانی این پزها چی است میدهی.
ببینید مادر من سواد ندارد ولی یک دنیا روانشناسی است این، که اصولاً در روانشناسی میگویند کسانی که چیزی را ندارند خیلی زور میزنند که پز بدهند که ما داریم. دیدهاید ماشین قراضهها را؟ روی ماشین قراضهها نوشته بر چشم بد لعنت، کی چشم به تو میکند؟ گاهی ماشین قراضه است ولی نوشته است بر چشم بد لعنت. بابا اگر هم چشم بزنند ماشین تو طوری که، یک بشکه قراضه را سوار شدهای حالا بر چشم بد لعنت. از قدیم گفتهاند هر میمونی زشتتر است بازیش بیشتر است.
این اصل روانشناسی است. یعنی گاهی وقتها ممکن است نتواند بخواند و بنویسد، اما میفهمد. یک عوام به یک دانشمند میگفت میدانی من بهتر از تو میفهمم، این دانشمند بهش برخورد. گفت چی؟ من سالها درس خواندهام تو چه میگویی؟ گفت تو علمت توی کتاب است، من فکر میکنم.
6- علم و فکر و وحی باید با هم باشد
بنابراین کتاب یک شاخه است. فکر هم یک شاخه، وحی هم یک شاخه، گاهی باید الهام بشود، یعنی از کانال دو، خداوند یک چیزی را الهام میکند. شاعر میبینی هر چه فکر میکند شعر یادش نمیآید، خوابیده بدون این که فکر کند یک مرتبه یادش میآید.
گاهی آدم مطالعه میکند نمیفهمد و گاهی مطالعه نکرده میفهمد، ما چند تا کانال داریم، یک کانال کتاب است. و الآن ما داریم کانال یک را میگوییم. کانال دو وحی است. امدادهای غیبی، کانال سه فکر است، اینها همهاش باید مثلث باهم باشد، علم و فکر و وحی.
خوب، کتاب آسانترین وسیلهی ارتباط، کتاب ارزان ترین وسیلهی ارتباط. گرچه اخیرا کتاب گران شده اما بازهم وقتی پهلوی کفش میگذاری میبینی یک کتاب پول دو تا ساندویچ است. یک کتاب پول یک ساندویچ است. معمولاً پول یک کتاب قیمت دو تا، سه تا سیخ کباب است. گران شده اما چی است که گران نشده، وقتی پشم و پنبه گران میشود خوب قهراً کاغذ و قلم هم گران میشود. ولی در عین حال در مقایسه که حساب کنیم بین اجناس و وسائل کتاب قیمتش خوب است البته بازهم باید کنترل بشود.
بعضیها کتاب چاپ میکنند تا مردم را بچاپند، این چاپ برای آن چاپ است کتاب میچاپند تا مردم را بچاپند. باید جلوی سوء استفاده را گرفت ولی اصل کتاب کار، کار مقدسی است، چاپخانه خیلی مقدس است، انتشارات، اینها شغلهای مقدس است. منتهی در هر شغل مقدسی ممکن است آدمهای سوء استفاده چی هم باشد. اینها را دیگر باید وزارت ارشاد کنترل کند، یعنی یک کتابی که سود دارد اگر یک کسی چاپ میکند، بگویند عوضش یک کتابی هم که سود ندارد ولی ارزش دارد، آن را هم چاپ کن، یعنی اینها باید روی هم باشد.
میگویند یک آقایی رفت روضه بخواند ده روز محرم، شب عاشورا گفتند ما تعزیه داریم. باید تو در قیافهی امام حسین(ع) تعزیه خوانی کنی، گفت بابا من واعظم تعزیه بلد نیستم، گفتند این هم رویش، اگر ده شب منبر رفتی این هم رویش، گفت خیلی خوب امام حسین میشوم، گفتند نه، آن جا سنگ میزنند روی پیشانیات از اسب میافتی پایین، گفت دیگر… گفتند این هم رویش، گفتند وقتی توی تعزیه امام حسین،(ع) افتاد پایین اسبها میآیند از روی بدنت، گفت بابا این دیگر، گفتند این هم رویش، یعنی هر کس ده شب منبر میرود اینها هم رویش.
یعنی ما باید حساب کنیم، این طور نباشد که یک کتابهای کوچک و رنگی و قصهای و نمیدانم رمانی و یک کتابهایی که سود کلان دارد افراد چاپ کنند بعد یک کتابهایی که ذخایر علمی است، اینها همین طور سرش بی کلاه بماند، اینها باید روی هم، اصولاً باید قاطی باشد، به امید روزی که نظام جمهوری اسلامی به من بگویند آقای قرائتی شما که ده ماه در تهران هستید یک ماهش هم باید شهرهای استان یا روستا یا خارج از کشور یا آفریقا باشی، این که من همیشه تهران باشم، اون همیشه اصفهان و تبریز و نمیدانم مشهد باشد، یک عده همیشه جاهای خوب باشند بعد روستاهای ما روحانی نداشته باشد، یک عده دکتر همیشه در شهرهای مرکزی باشند بسیاری از بخشهای ما بدون دکتر، اینها را باید قاطی کرد، بیست و پنج روز این جا، پنج روز آن جا، یازده ماه این جا و یک ماه آن جا، تو که این کتاب را چاپ میکنی سود دارد آن کتاب را هم که سود ندارد.
باید یک مقدار به هم بکسل کرد، مثل ماشینهای تند رو با ماشینهایی که باهم پنچر میشود. اینها را باید با هم بکسل کرد. اصولاً خمس و زکات ما بکسل است، یعنی خدا به شما داده به طوری که از زندگیت زیاد آوردهای، زندگیت را کردهای، یخچالت را خریدهای، فرشت را خریدهای، مکه و عمرهات را رفتهای، دخترت را جهاز دادهای باز هم زیاد آوردهای، یک آدم هست که نان تافتون بچهاش را هم نمیتواند بخرد تو باید از صد تومان بیست تومان بدهی خمس برای این که او بکسل بشود. برای تعدیل، خمس و زکات مال تعدیل است، هجرت مال تعدیل است، یک جا نیاز دارند، یک جا نیاز ندارند، از این جا باید هجرت کند به آن جا.
خوب، در دنیا تقریباً، نسبت به همهی کشورها میگویم، در دنیا، مجلهی نشر دانش این را نقل میکند، میگوید در هر یک دقیقه یک کتاب چاپ میشود، البته آماری که من این جا یادداشت کردهام از کتابها هشتاد درصد کتابها در, سی کشور است که این سی تا کشور سی درصد جمعیت جهان را دارند. یعنی هشتاد درصد کتابهایی که چاپ میشود مطالعه کنندهاش سی درصداند، یعنی آنهایی که وضع مالیشان بهتر است مطالعهشان هم بیشتر است.
7- برکت کتاب این است که در اختیار دیگران جهت مطالعه بگذارند
چه قدر ثواب دارد کسی کتاب هایش را در اختیار دیگران بگذارد ما امروز در همین کرمانشاه شنیدیم یکی از محترمین وقتی میخواسته از دنیا برود، همه کتاب هایش را به دانشکده ادبیات واگذار کرده، بسیار کار خوبی است. آدم کتاب هایش را در اختیار دیگران هم قرار بدهد.
خدا انشاءالله، سلامت بدارد آیت الله مشکینی را، ایشان کتاب هایش را آورد توی مسجد محله، و آن جا مطالعه میکرد، گفتند چرا، گفت برای این که بعضی از طلبهها میخواهند مطالعه کنند و کتاب ندارند، من کتاب هایم را میآورم کنار مسجد توی یک اتاق که هر طلبهی دیگر هم بخواهد مطالعه کند.
چه قدر خباثت و کنس بودن است که آدم یک کتاب دارد به دیگران حاضر نیست فتوکپیاش را بدهد. اصلاً برکت مال این است، اصلاً قرآن میگوید«هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ» (انعام/92)، یکی از لقبهای قرآن این است که برکت دارد، برکت علم این است که شما یک چیزی داری به دیگران هم بدهی. من یک وقت یک جزوهای از یک دانشمندی گرفتم دیدم چیزهای خوبی است. گفت آقای قرائتی من راضی نیستم از رویش بگویی، گفت آخر تو از یادداشتهای من استفاده میکنی توی تلویزیون میگویی، آن وقت مردم میگویند قرائتی باسواد است. جانش را من کندهام پزش را تو میدهی، گفتم خوب من مطالعه میکنم میگویم از خودم نیست، میگویم آقا یکی از دوستان، یکی از دانشمندان استفاده کردهام. گفت درست نیست که من جان بکنم تو پز بدهی، هیچی، جزوه را بهش برگرداندیم، استفاده نکردم یادداشت هم نکردم. این بنده خدا در یک سفری تصادفی کرد و از دنیا رفت، خدا رحمتش کند ولیای کاش این فکر را نمیداشت.
چه قدر بخل است، آخر میگویند بخل داریم و رئیس بخل، دزد داریم و رئیس دزد. میگویند دزد آن است که مال مردم را بدزدد، «إِنَّ أَسْرَقَ النَّاسِ مَنْ سَرَقَ صَلَاتَهُ»(المحاسن/ ج1/ ص82). رئیس دزدها آن است که از نمازش بدزدد، میگویند خم که شدی سه مرتبه بگو سبحان الله، این کش میآید، یک خورده تندش میکند میگوید، سبحانالله، یکی را رفتن میگوید و یکی را برگشتن و کمش میگذارد.
حدیث داریم کسی که از نمازش کم بگذارد این رئیس دزدهاست، از نماز میدزدد حدیث داریم کسی که در سلام بخل کند این رئیس بخل هاست. بابا سلام کن، سلام علیکم، نخیر، او باید به من سلام کند، بابا، وقتی میخواهد سلام کند انگار باید قلاب انداخت توی حلقش سلام را با قلاب کشید بیرون جان بکن، بگو سلام، نه، من فوق لیسانسم، او لیسانس است، او باید به من سلام کند، خانم بزرگم او عروس من است. بابا یک سلام کن. بعضی خیال میکنند سلام میکنند. و این اشکال به بنده هم هست. تا حالا چند بار بهم گفتهاند تو چرا وقتی میآیی توی تلویزیون سلام نمیکنی، و حضرت عباسی یادم میرود.
یک فیلم داشت که میگفت بازم مدرسهام دیر شد، من خیلی وقتها، هی، بازم مدسهام دیر شد. باز هم سلام یادم رفت، و باور نمیکنید که آدم این قدر میشود یادش برود هشتاد درصد کتابها را چند درصد میبینند؟ یعنی سی درصد مردم کرهی زمین هشتاد درصد کتابهایی که چاپ میشود مطالعه میکنند اروپا و آمریکا و شوروی سه چهارم، تمام کتابهای کرهی زمین سه چهارمش مال این اروپا و آمریکا و شوروی است. خوب در اروپا بیست و هشت زبان مهم ادبی وجود دارد.
8- اگر کتاب نباشد جهل حاکم است
راجع به کتاب مطالبی را باید بگویم خدمتتان. کتاب رابطهی افراد عادی با شریف ترین افراد است. اصولاً آدمی که اهل کتاب نباشد باید در دنیای جهل زندگی کند. و امیرالمؤمنین میفرماید: «الجهل أصل کل شر»(غررالحکم،/ص72)، همهی بدبختیها زیر سر جهل است. اصلاً یک سری گناهانی که ما میکنیم در اثر جهل است. در مناجاتها داریم «أَنَا الْجَاهِلُ عَصَیْتُکَ بِجَهْلِی»(العددالقویه/ ص363) گناهانی که میکنم به خاطر آن که نمیدانستم، سواد، هر قدمی که برای سواد برداری، سواد در همه چیز اثر دارد.
ژاپن توی سطل آب، این را معاون یکی از وزرا میگفت که رفته بود دیده بود، میگفت در ژاپن ما رفته بودیم بازدید در سطل آب گوجه کاشتهاند، توی آب چون ژاپن خاک کم دارد، خانههای ژاپن هم خیلی تنگ است. شاید پول دارترین خانههای ژاپن پنجاه متر باشد. که وقتی میخواهیم در ایران بگوییم فلانی خیلی بدبخت است میگوییم توی خانهی پنجاه متری زندگی میکند. آن جا یک از اشرافش توی خانه های این طوری است، من رفتم خانهی وزیر آموزش و پرورش یک از کشورهایی که از صد میلیون به بالا جمعیت دارد. خانهی وزیر آموزش و پرورش رفتم اطاق پذیراییاش یک متر و نیم بود و بعضی از کشورها روی خاک مینشینند، جوانهای محصل، اول مهر است میگویم. نوشته بود هفتاد هزار محصل ما روی خاک مینشینند. یعنی نیمکت نیست، موکت هم نیست. حصیر هم نیست روی خاک مینشینند ولی الآن دکترش را به دنیا صادر میکند و بسیاری از کشورها، دکترهای آن کشورند، یعنی روی خاک مینشینند و دکتر میشود و شما روی نیمکت مینشینی و شانزده تا تجدید میآوری.
ما پهلویمان کتاب مقدس است؟ نیست! کتاب را باید بوسید، سه چیز بوسیدنی است، 1- کتاب 2- دست استاد 3- در کلاس، در کلاس را انگار وقتی میروی حرم امام رضا در حرم را میبوسی، در کلاس و دست معلم و کتاب بوسیدنی است.
علمای قدیم لباس هایشان کرباس بود ولی کتاب هایشان جلدش چرمی بود. الآن چرمها همه رفته کفش شده، کتابها مقوا شده، یکی کتاب که مال مخ است شد مقوا، چرمی که مال کتاب بود شد، یعنی چرم رفت پایین مقوا رفت بالا. بعد سینه، قلب را گذاشت تویش. زیر قلب شکم را گذاشت و زیر شکم شهوت را گذاشت یعنی مغز و قلب و شکم و شهوت و میگفت خدا از این ور خلق کرد و مردم از این ور جواب میدهند، اول دنیای سکس و شهوت شلوغ است بعد ساندویچ و آبگوشت کله و کبابی و شکم بعد از شکم هم آن جا که مال احساسات است، کف و هورا و صلوات، بعد هم کتابخانه اگر امتحانی بود، اگر میخواهید ببینید یک کشوری، امت، امت بدبخت است یا خوشبخت، نگاه کنید کتابفروشیاش بیشتر است یا ساندویچ فروشیاش. اگر ساندویچ فروشیاش بیشتر بود معلوم میشود امت الشکمیه، اگر کتابفروشیش بیشتر بود میشود گفت امت العلمیه.
9- باید بیشتر برای رشد فکری و استعداد فرزندان خرج کرد
پدرها برای زیبایی خانهشان بیشتر پول خرج میکنند یا برای مخ بچهشان. دیوار خانهاش را سنگ میکند، سنگ متری چند صد تومان یا چند هزار تومان، یعنی برای پشت دیوار خانهاش پول میدهد اما حاضر نیست برای دو تا بچهی خوش استعدادی که این بچهی خوش استعداد، منتهی پول ندارد و من باید این جا تشکر کنم از یکی از کارهای بسیار خوب کمیته امداد. یک کار بسیار شیرینی کرده، یک شب ما را دعوت کرد کمیتهی امداد گفت آقا اینها همه دانشجو یند، گفتم کمیتهی امداد دانشجو دارد؟ گفت پسرهای خوش استعدادی که نمرهاش خوب است، مخشان خیلی تیز است اما جیب هایشان خالی است، ما اینها را میآوریم این جا درس میخوانند. گفتم ها، این دکترها بدرد میخورند. این دکتر و مهندسهایی که مستضعف بودند و بعد جمهوری اسلامی اینها را رشد میدهد، اینها فردا از مملکت فرار نمیکنند. باز هم اگر فرار کنند آن خانها هستند که اگر یک خطری پیش بیاید فرار میکنند. این بچههای فقیر هم بودهاند و هم هستند و هم خواهند بود.
توی حوزهی علمیه هم اکثر طلبههای نابغه بچههای روستاییاند. آدمهای فقیر، مگر شکم آدم را ملا میکند؟ از دانشگاه چندسال پیش آمده بودند پهلوی دولت که آقا، دانشجوهای ما چند روز است که مرغ نخوردهاند، چه طور میتوانند درس بخوانند؟ یکی گفت آقا ببخشید بوعلی سینا چند تا مرغ خورد؟ اگر با مرغ آدم دانشمند بشود که آن وقت بعضی دیگر دانشمندند. این طور که نیست که، با مرغ که آدم دانشمند نمیشود.
یکی به من میگفت آقایک کاری کنید برق دانشگاه قطع نشود، ما یک بار رفتیم دانشگاه سخنرانی کنیم، حالا هفتهی مقدس است هی خاطرات جنگ به ذهنمان میآید، زمان جنگ بود رفتیم سخنرانی کنیم دیدیم برق رفت، یک مرتبه تکبیر و صلوات و جلسه تعطیل شد. من خیلی بهم برخورد. من هم آن جا یک شعار دادم، گفتم درود بر لبو فروش زنده باد شلغم فروشها، گفتند چرا، گفتم شلغم فروشها تا دیدند برق میرود یک چراغ توری روشن میکنند شلغمش را میفروشد، شما تا برق میرود دانشگاه را, پیداست دانشگاه را به اندازه شلغم، بابا برق رفت برود، یک چراغ روشن کن درست را بخوان، آدم وقتی عاشق شد که نباید به خاطر برق، مرغ… ابوایوب انصاری میشناسیدش، همان کسی که در مدینه شتر در خانهاش خوابید، میزبان پیغمبر برای شنیدن یک حدیث از مدینه رفت مصر.
از دیدنیهای جمهوری اسلامی کتابخانهی آیت الله مرعشی نجفی است در قم، که مقام معظم رهبری و خیلی، اصلاً از دیدنی هاست یک کتابخانه دارد. بسیار کتابخانهی مهمی است. و خدا رحمت کند ایشان را من از ایشان شنیدم گفت من برای خرید کتاب پول نداشتم یک کسی مرده بود روزه و نماز به گردنش بود، وارثانش آمدند گفتند ما پولت میدهیم روزه بگیر، نماز بخوان، میگفت من نماز و روزه قضا را برای آن مرده خواندم و پولش را گرفتم کتاب خریدم.
هیچ اشکالی ندارد دانشجو ساعت مچی نداشته باشد. هیچ اشکالی ندارد دانشجو کفش نداشته باشد با دمپایی بروید دانشگاه چه اشکالی دارد، اصلاً کی گفت کیف دست بگیرید؟ کیسهای ساده، ولی نمره بالا بیاورید، نمره بالا بیاور غصه کیف نخور، میشود آدم کتابش را توی یک دستمال هم ببندد، توی یک کیسه ساده بگذار، میشود آدم کتابش را توی یک بقچهی ساده ببندد، آنی که زشت است این است که آدم بگوید در درس شکست خوردم. پارچه و چرم زشت نیست. ضعف علمی زشت است. این زشت است که ما خلبان کم داشته باشیم، دکتر کم داشته باشیم.
کتاب میزبانی است که همیشه در حال پذیرایی است، کتاب میزبان دائمی است، آخر بعضی میزبانها، گاهی میگویند وقت ندارد، ایشان خواب است، الآن آمادگی ندارد کتاب میزبانی است دائمی، کتاب مربی بی توقع است. کتاب نردبان ترقی است. اینهایی که کتاب میخرند برای زینت اتاق، کتابخانه درست میکنند ولی مطالعه نمیکنند. اینها جزء محتکرینند، احتکار فقط آن نیست که گندم انبار میکند. افرادی که کتاب دارند انبار کردن کتاب، کتابی که آدم بهش نیاز ندارد. عشق به تحصیل مهم است نه کتاب.
وقتی الغدیر چاپ شد، حضرت امام میخواست الغدیر مطالعه کند نداشت و پول هم نداشت بخرد، از یکی از علما قرض کرد و مطالعه کرد و پس داد. حاج احمد آقا میگفت امام هیچ وقت کتاب هایش از دویست تا بیشتر نشد.
باز جمع کردن کتاب هم یک مرض است، مثل بعضیها هستند قوطی کبریت جمع میکنند، تمبر جمع میکنند، نی سیگار جمع میکنند. طلا جمع میکنند. جمع کردن کتاب هم اگر مورد نیاز خودش و جامعه نباشد یک نوع احتکار است.
تفاخر به کتاب، تو چند تاکتاب داری، من چند تا کتاب دارم. بهرحال، اهمیت کتاب خیلی مهم است و کتاب فاسد را نباید مطالعه کرد. همین طور که میگوید «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» (عبس/24)، قرآن میگوید، غذا میخوری دقت کن، امام میگوید مراد به علمی که مطالعه میکنی و استادی که ازش درس میگیری دقت کن. اگر استاد خطرناک باشد.
10- وظیفه و نقش معلمان
در گزینشها خیلی نباید دقت کرد، بعضی جاها هم باید دقت کرد. بیشترین دقت گزینش باید در گزینش استاد و دانشگاه و مربی و معلم باشد. چون نسل نو در اختیار او قرار دارند. اگر یک کلمه منحرف، همین طور که غذای فاسد خطرناک است نویسنده فاسد، یعنی کسی که حرف فاسد بزند مفسد فی الارض است. گاهی وقتها یک کلمه مسیر بچه را عوض میکند نقش معلم خیلی مهم است.
معلمین عزیز ما خیال نکنند سواد مال شاگردهاست. اول مهر است چه اشکالی دارد در هر شهری انجمن معلمینی باشد. معلمین جمع شوند پهلوی یک استادی با هم درس بخوانند. شما که باسوادتر از پیغمبر نیستی، خدا به پیغمبر میگوید «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً» (طه/114) بیایید معلمین، بخصوص شهرهای کوچک، حالا شهرهای بزرگ جمع شدنشان بیست و سی تومان پول تاکسی میشود، وقت میبرد، ترافیک است اما در شهرهای کوچک، توی این شهر دویست تا معلم است، صد تا خیابان است. صد و پنجاه تا معلم دارند، هشت تا خیابانند چهارصدتا معلم دارند معلمین میتوانند جمع بشوند و حالا هم که شبها طولانی میشود، اول غروب که میشود نماز بخوانند و شبی بیست دقیقه درس بخوانند.
چرا ما نباید معلمینمان مثل شهید رجائی باشند؟ چه چیز شما کمتر از شهید رجائی است؟ هم لیسانس داشت هم خیلی آشنا بود با اسلام، در شهرهای کوچک یک آخوندی که سه تا شرط داشته باشد 1- تازه نفس باشد 2- باسواد باشد 3- خوش سلیقه، طلبهی تازه نفس باسواد خوش سلیقه پیدا کنید، اول مغرب پهلویش نماز بخوانید، شبی بیست دقیقه هم پهلویش درس بخوانید.
مرحوم مطهری پنجاه و دو تا کتاب دارد. سال هم پنجاه و دو هفته. هفتهای یکی از کتابهای مرحوم مطهری را مطالعه کنید، تا سال دیگر یک دور کتاب مطهری را دیدهاید.
بعضیها رندند و علم دزدی میکنند. خدا میداند بعضی از مخالفین اسلام آمدهاند، آن زمانی که مملکت ما دست شاهان خائن بود آمدند توی کتابخانههای ما و کتابهای خطی ما را با قیمتهای سنگین خریدند و دزدیدند و بردند ما را تخلیهی علمی کردند.
چند شب پیش یکی میرود در خانهی مرحوم شهید علامهی مطهری، یک نامهای میدهد میگوید این نامه از آقای استاد مصباح یزدی است. از علمای قم، ایشان نامه نوشتهاند که شما فلان کتاب و فلان کتاب مطهری را به من برای مطالعه بدهید، خانم مرحوم مطهری هم کتابهای خطی ایشان را میدهد، کتابهایی که هنوز چاپ نشده. بعد وقتی تماس میگیرند آقای مصباح میگوید من اصلاً همچین نامهای، یعنی کتابهای خطی مطهری را میدزدند، ما کتاب چاپ شدهی تاقچهی خانهمان را هم مطالعه نمیکنیم، او روی خاک مینشیند و دکتر میشود و ما روی نیمکت تجدید میشویم.
فقط فکر میکنیم فوق دیپلم سواد است. لیسانس و فوق لیسانس سواد است. دائماً باید ما در حال رشد باشیم. امیدوارم حالا که در دفاع مقدس یادی از این شهید کردیم، این شهدا با خون خودشان مملکت را نگهداشتهاند و این دورهها را اسم میگذارند زمان بازسازی بهترین بازسازی رشد علمی است، منتهی علم خالی فایده ندارد، دیپلم تارک الصلوه نه، بحمدلله در جمهوری اسلامی حدود چهل و پنج شش هزار، تکرار میکنم، حدود چهل و پنج شش هزار نماز جماعت توی آموزش و پرورش برگزار میشود و این نتیجههای خون شهداست.
زمان شاه توی مدارس نماز جماعت نبود. الآن بحمدلله اجباری هم نیست ولی خود بچهها مسلمان هستند و پدر و مادرها مسلمانند چهل و پنج شش هزار نماز جماعت در مدارس آموزش و پرورش، این از برکات جمهوری اسلامی است دستتان درد نکند فقط خواهش من این است معلمین توی دفتر ننشینند، اگر شما رفتید و بچهها هم به عشق شما آمدند نماز شما چند برابر میشود ثوابش. آمار داریم, دبیرستانها و راهنمایی، مدارسی که اساتید شرکت میکنند در نماز آمار نماز خوانها بیشتر است، نگوید ریا میشود، این ریا خودش عبادت است. همهتان در کنار درس زندگی درس بندگی حق را هم بخوانید.
«والسلام علیکم و رحمه الله برکاته»