موضوع: کار و تولید با نگاه الهی
تاریخ پخش: 17/02/99
عناوین:
1- علم و توان بشر در صنعت، هدیه الهی
2- توجه به ناچیز بودن انسان در جهان
3- تلاش و کوشش در شرایط آسانی و سختی
4- نگاه خدایی به پدیدههای طبیعی
5- اندازهگیری دقیق در نزول نعمتها
6- تولیدات کشاورزی، محصول خدا نه انسان
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
پیرامون مسائل رزق و روزی و اقتصاد و خرید و فروش و در این مسائل صحبت میکردیم. امروز میخواهم بگویم: اخلاق اقتصاد این است که کسی که تولید میکند هرکس هر کاری میکند با نگاه قرآن کار را تولیدش با نگاه الهی باشد. ببینید نگاهها فرق میکند. شما اگر یک کسی وارد اتاق شد، به احترام او بلند شدی، این احترام مؤمن است. اما اگر پایت درد میکرد بلند شدی روی پا ایستادی، این دیگر آن احترام مؤمن ندارد. آن هم واجب است، خوب پایت درد گرفته بلند شو بایست، اما آن دیگر عنوان احترام ندارد.
1- علم و توان بشر در صنعت، هدیه الهی
مؤمن باید هرکاری میکند خدایی بکند، اگر صنعت دارد، صنعتش را از خدا بداند. یک آیه در قرآن داریم میگوید: «وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَهَ لَبُوسٍ» قاری: «وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَهَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ» (انبیاء/80) ما به حضرت داود صنعت زره بافی دادیم. زره بافی یک صنعت است، خدا میگوید: «وَ عَلَّمْناهُ» ما یادش دادیم. 2- میگوید: نسبت به حضرت داود آهن را نرم کردیم. «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ» قاری: «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ » (سبأ/10) ما آهن را در دست داود نرم کردیم. مسکن سازی، ما به حضرت موسی و برادرش گفتیم برای مردم خانه بسازد. «وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى وَ أَخِیهِ» قاری: «وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى وَ أَخِیهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما بِمِصْرَ بُیُوتاً وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَهً» (یونس/87) تا حالا سه تا صنعت گفتیم، زره بافی، استفاده از آهن نرم که شامل خیلی چیزها میشود. مسکن سازی، کشتی سازی را ما به نوح گفتیم کشتی بساز. «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا» قاری: «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا» (هود/37) ما به نوح گفتیم زیر نظر ما کشتی بساز. صنعتگران و تولید گران نباید بگوید: من، باید بگوید: او، آن مرد خدا بلند میشود نماز شب میخواند، بعد میگوید: خدایا نماز شب را خواندم، اما چه چیزش از من بود؟ اینکه از خواب بیدار شدم از تو بود. میتوانستم بخوابم دیگر بیدار نشوم. بیدار شدم، این دستی که لحاف و پتو را پس انداختم از تو بود، میشود بیدار شوم ولی دستم طاقت بلند کردن پتو را نداشته باشد. اینکه بلند شدم قدرت من از تو بود. میشد بیافتم و بلند نشوم. اینکه راه میروم راه رفتن من از تو بود. اینکه برق را روشن کردم از تو بود. اینکه شیر آب را باز کردم از تو بود. اینکه وضو گرفتن را بلد بودم از تو بود. اینکه قبله را تشخیص دادم، یادم نرفته قبله از کدام طرف است، از تو بود. اینکه حمد و سوره را بلد بودم از تو بود. یعنی هرکس هر لحظه هرکاری میکند با نگاه خدایی باید بگوید: خدا، اول خدا وسط خدا و آخر هم خدا. کسی نگوید: چون گندم من خوب شد امسال گرسنگی نخواهم خورد. ممکن است وسط گندمها خدا گرسنگیات بدهد. چون وضع مالی من خوب است پس چکهای من برنمیگردد. ممکن است با همه خوبیهایت چک تو برگردد. چون زیبا هستم و خانه و درآمد دارم، همسر من دوستم خواهد داشت، نه ممکن است همه امکاناتی داشته باشی و باز هم همسرت دوستت نداشته باشد.
چه دارم میگویم؟ همین که ما انسان هستیم، میشد موجود دیگری باشیم. همین که اختیار داریم، تمام حرکات بدن ما با اختیار خود ماست، بعضی لغزش پیدا میکنند، دیگر دستش تکان میخورد ولی با اختیار خودش نیست. چه چیزی از خودمان است؟ این پلک ما تکان میخورد از اوست. من رفیقی سراغ دارم از رفیقهای ماست، چشمش سالم است ولی فنر پلکش پایین میافتد. هرکس را مهمان میشود، با دستش پلک را بلند میکند و احوالپرسی میکند، حال شما خوب است؟ بچهها سالم هستند؟ خوشحال شدم. پایین میافتد. دوباره میخواهد نگاهش کند چنین میکند. چایی را بفرمایید. یعنی هر یک کلمهای که میخواهد بگوید یکبار باید با دستش این… فنر پلک شما پاره شود، چشمت هم سالم باشد، فقط فنر پلکش پاره شده است. آدم موحد باید بداند هیچ چیزی از ما نیست و همه چز از اوست. «لا اله الا الله»
2- توجه به ناچیز بودن انسان در جهان
خدا از ما خواسته کار بکنیم. قرآن یک آیه دارد میگوید: «أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها» قاری: «أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها» (هود/61) انشأ یعنی انشاء، به چه چیزی انشاء میگویند؟ یعنی خلق کردن عبارت، انشأ یعنی خلق کرد. «أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ» از زمین شما را خلق کرد. چطور از زمین خلق شدیم؟ این زمین مواد غذایی شد، برنج و سیب زمینی و سبزی و میوه، پس مواد زمین میوه شد. میوه رفت در دهان پدر و مادر و غذا شد. غذا جویده شد، نطفه شد. نطفه منتقل شد به رحم مادر، «فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ» قاری: «فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ» (زمر/6) در سه تا تاریکی، تاریکی پوست، تاریکی جایگاه رحم، در تاریکیها سه گانه این نطفه، اول چه بود؟ یک تک سلول بود، این تک سلول تبدیل به یک انسان شد، انسان وقتی به دنیا آمد هیچی بلد نبود. «أخرجکم من بیون امهاتکم…» قاری: یکبار دیگر بخوانید.
قاری: «أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً» (نحل/78) شما از مادر متولد شدید، هیچ چیزی بلد نبودید. بچه در قنداق است، ماه را میبیند، دست میبرد ماه را بگیرد. فاصله سرش نمیشود. سالی چند تا بچه از بلندی پرت میشود. تا حالا یک کره خر در چاه نیافتاده است. یعنی کره خر فاصله را میفهمد، میآید نگاه میکند فاصله را میفهمد. بچه همینطور پایش را پایین میگذارد. «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً» فاصله سرش نمیشود، دست میکند آتش بردارد و بخورد. «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً» یعنی هیچی بلد نبودید، اصلاً هیچی نبودید، «لم تکن شیئاً» اول میگوید: «لَمْ تَکُ شَیْئاً» قاری: «لَمْ تَکُ شَیْئاً» (مریم/9) هیچی بودید. بعد میگوید: حالا هم که چیزی شدید، قابل ذکر نبودید. «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُورا» قاری: «َلمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُورا» (انسان/1) اول میگوید: هیچ، بعد میگوید: حالا از هیچی هم بیرون آمدی، یک چیز قابل ذکری نبودی. چطور؟ «مِنْ ماءٍ مَهِین» قاری: «مِنْ ماءٍ مَهِین» (مرسلات/20) مهین در عربی یعنی پست، آب پست، مهین در فارسی یعنی ماهپاره، اسم دخترانشان را مهین میگذارند یعنی تو مثل ماه هستی. مهین عربی با مهین فارسی فرق دارد. «مِنْ ماءٍ مَهِین» یعنی آب پست. یکجا میگوید: «مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى» (قیامت/37) قاری: «مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى» یکجا میگوید: «مِنْ نُطْفَه» قاری: «مِنْ نُطْفَه» (نحل/4) یکجا میگوید: «مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» قاری: «مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» (حجر/26) یکجا میگوید: «مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّار» قاری: «مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّار» (الرحمن/14) از خاک هستید، همه درست است. شما وقتی کلید را باز میکنی بگویید: کلید در را باز کرد درست است. بگویی: دستم در را باز کرد، آن هم درست است. بگویی: انگشتهایم در را باز کرد، باز هم درست است. بگویی: بازوی من در را باز کرد، باز هم درست است. بگویی: خودم در را باز کردم باز هم درست است. چون همه اینها سلسله مراتب دارد.
ما چه بودیم؟ چرا خودمان را مستقل میدانیم؟ من گفتم، باید به حرف من گوش بدهد. باید از من عذرخواهی کند. من جهازیه دادم. من دامادش کردم. من من من من… عوض من بگو: خدا. در صنعتها بودیم. زره سازی را گفتیم. استفاده از آهن ذوب شده را گفتیم، خانه سازی را گفتیم، کشتی سازی را گفتیم، برویم سراغ ماهی گیری.
3- تلاش و کوشش در شرایط آسانی و سختی
قرآن میگوید: «وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا» قاری: «وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا» (فاطر/12) یک آیه داریم در سوره فاطر نمیدانم… ما یستوی، «وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ… [صبر کن… جمله جمله بخوان. دو کلمه دو کلمه بگو من بگویم.]
قاری: «وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ» دو دریا مثل هم نیست، یکی شور است و یکی شیرین است. «هذا عَذْبٌ فُراتٌ» این شیرین است. «سائِغٌ شَرابُهُ» یکی عذب فرات است. «وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ» دو تا دریا مثل هم نیست. یکی شیرین و یکی شور است. قاری: «و جعل بینهما….» نه… یک آیه دیگر است. «وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا» آخر بعضی میگویند: کامپیوتر نداریم. ماشین نداریم. نمیدانم قرآن میگوید: عرضه نداری. عوض اینکه بگویی: کامپیوتر ندارم، ماشین ندارم. آقا اذان بگو، آمپیلی فایر ندارم. همینطور بگو: الله اکبر، اگر تو مؤذن هستی، ظهر که میشود بگو الله اکبر، آمپلی فایر بود، بود. نبود، نبود! منار بود بود، نبود نبود. زمانی که منار نیست نباید اذان بگوییم؟
قرآن یک آیه دارد میگوید: هی نگو او دارد و من ندارم، عرضه ندارید. آیه عرضه ندارید این است. «وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ» بحر یعنی دریا، دو تا دریا مثل هم نیستند. «هذا عَذْبٌ فُراتٌ» این یکی شیرین است، «سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ» دو تا دریا مثل هم نیستند، این شیرین است و آن شور است. منتهی میگوید: تو غواص هستی، تو صیاد هستی؟ تو اگر صیاد باشی در هردو ماهی هست. «وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا» میخواهد بگوید: هنر ماهیگیری نداری. اگر کسی ماهیگیر باشد، گیر نمیدهد که دریا شور است یا شیرین است. اینجا شهر است یا روستا، کتابهایم نو است یا کهنه؟ خانه ما محله بالاست یا پایین؟ دلار چه قیمت است؟ سکه چه قیمت است؟ آدمهای جوهردار شرایط اینها را گیر نمیاندازد. در هر شرایطی میتوانند طراحی کنند. در هر شرایطی، اگر کسی ماهیگیر باشد، صیاد باشد در هردو دریای شور و شیرین، جنگ است یا صلح، مشهور است یا گمنام؟ پولدار است یا فقیر؟ دریا شور است یا شیرین؟ میخواهد بگوید: شرایط مهم نیست. هنر ماهیگیری داشته باشی در هر دو دریا ماهی هست. «وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَهً تَلْبَسُونَها» تو اگر غواص باشی در دریای شور و شیرین مروارید گیرت میآید. «وَ تَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا» اگر تو ناخدا باشی در دریای شیرین و شور هردو میتوانی قایقرانی کنی. این آیه میخواهد بگوید: شرایط مهم نیست، عرضه مهم است.
یک کسی عرضه دارد مثل امام خمینی با دویست تا کتاب دنیا را تکان میدهد. یک کسی هم عرضه ندارد مثل قرائتی با پنج شش هزار جلد کتاب یک مزرعه را هم تکان نمیدهد. عرضه مهم است. چقدر آدم داریم نابیناست و قرآن حفظ است. چقدر آدم داریم دو تا چشم قوی دارد یک صفحه قرآن نمیتواند بخواند. این نگوید چشم دارم یا ندارم. نخواستی! الآن کسی به من بگوید: میتوانی بدوی؟ میگویم: نه من با عصا راه میروم. نمیتوانم بدوم، یک گرگ دنبالم کند سی کیلومتر میدوم! منتهی این سگ که به من حمله کرد یادم میافتد که اینجا باید عرضهام را به کار بگیرم. جوانی که بیکار است نخواسته کار پیدا کند، چطور سه میلیون افغانی در ایران کار میکنند، چند میلیون جوان ما بیکار هستند؟ نمیخواهد کار بکند. پشت میز میخواهد بنشیند.
مهم نیست، در همین مشهد زمان شاه میخواستیم کلاس داشته باشیم، خانه یکی از عزیزان طلبههای جوان جمع شدند، که من برای اینها کلاسداری کنم. تخته سیاه نداشتیم، گفتند: تخته سیاه نیست. گفتم: تخته سیاه نیست یعنی کلاس تعطیل؟ خیر، رفتم بیرون یک مقوا پیدا کردم. مقوا را آوردم به دیوار پونز زدم. گفتم: این تخته سیاه، به صاحبخانه گفتم: زغال ندارید؟ گفت: چرا؟ یک زغال هم گرفتم، گفتم: این هم گچ، گفتند: تخته پاک کن، گفتم: جورابهایم، با مقوا تخته سیاه درست کردیم و با زغال نوشتیم، با جورابهایمان هم تخته پاک کردیم. بخواهی کار بکنی میشود. یک کسی گفت: چیه که آویزانه آبی است و میخواند؟ هرچه فکر کردم آویزان، آب است و میخواند! آخرش گفت: ماهی، گفت: ماهی که آویزان نیست؟ گفت: آویزان میکنم. گفت: ماهی که آبی نیست. گفت: رنگش میکنیم. گفت: ماهی که نمیخواند. گفت: نوار در شکمش میگذاریم. اگر بخواهیم کاری بکنیم…
4- نگاه خدایی به پدیدههای طبیعی
بعضی میگویند: شما که میگویید انسان از اثر به مؤثر پی میبرد، خدا را میشناسد پس چرا بعضی دانشمندان خداپرست نیستند. دانشمندان نخواستند خدا را بشناسند. شما به یک جگرفروش بگو: سلام علیکم، آقای جگرفروش، مویرگ چیست؟ رگ مو چیست؟ میگوید: نمیدانم چیه. صبح تا شب جگر پاره میکند و مویرگها زیر چاقویش است، اما او میخواهد جگر بفروشد، نمیخواهد مویرگ بشناسد. خانم شما دستمال کاغذی برمیدارد، آینه را پاک میکند. همینطور که آینه را پاک میکند، میگویی: خانم چه ساعتی است؟ تا میگوید: چه ساعتی است دستمال را برمیدارد و یکبار دیگر نگاه میکند. تا حالا نگاه میکرد اما نگاهش برای پاک کردن بود، برای اینکه چه ساعتی است نبود. وقتی میگویی چه ساعتی است، دستمال را نگه میدارد و یکبار دیگر با نگاه چه ساعتی است، ممکن است شما دخترعمه و دخترعمو را هزار بار با کم و زیادش دیده باشی اما وقتی میخواهی خواستگاری بروی با یک نگاه دیگر نگاهش میکنی. بیست شب اینجا صحبت کنم این رواق امام خمینی چند تا لوستر دارد. میگوید: ما رفتیم نماز خواندیم و دعا و اینها، سخنرانی گوش دادیم. من نرفتم لوسترش را بشمارم. اگر هزار بار هم اینجا بیاید نیت شناخت لوستر نباشد، لوستر را نمیشناسی.
الآن از بعضی از تاکسیهای اصفهان بپرسند: آقا شما سی و سه پل را شمردی؟ میگوید: نه، هزارها بار با کم و زیادش از سی و سه پل میآید و میرود اما میخواهد مسافر ببرد و بیاورد. ولی یک پدر پیری داشتم، خدا همه اموات را بیامرزد، بردمش سی و سه پل، ایستاد دانه دانه شمرد. گفتم: چه میشماری؟ گفت: یک عمر است به ما گفتند: سی و سه پل، نکند این سی و دو تا باشد؟ یک مرتبه میگویند: زن یک دنده از مرد کمتر دارد. واقعاً اینطور است؟ یک شب عمهات را بخوابان و دندههایش را بشمار. اینطور نیست، هرکسی با یک نگاهی… تا نگاه خداشناسی نکنیم خدا را نمیشناسیم و الا دانشمندان ممکن است یک عمری تحقیق کنند خدا را نشناسند، چون او میخواهد تحقیق کند، نمیخواهد خدا را بشناسد. ما بعضی بچهها را داریم که نماز نمیخوانند ولی تعلیمات دینی نمره بیست میآورند. چون او میخواسته حفظ کند نمره بگیرد. نمیخواسته نماز بخواند.
این آیه به ما میگوید: گیر نده، شهری هستم یا دهاتی؟ به ضریح چسبیدند یا راهم شلوغ بود رفتم آن دورها سلام کردم. گیر ندهید. حالا، منابع تولید،…
هرچیزی که
5- اندازهگیری دقیق در نزول نعمتها
قرآن میگوید، آقایان تولیدگر هرچه تولید میکنید این یک ذره از دریاست، «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ: قاری: «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر/21) هرچیزی را که تولید میکنید، هرچیزی که خدا به شما داده خزینهاش پهلوی خداست، یک خردهاش را به شما میدهند. مثل همین دستمال کاغذی، این دستمال کاغذی یک خزینه دارد، خود این خزینه است. منتهی یکیاش بیرون میآید، بعد یکی بیرون میآید. خزینهاش اینجاست. قرآن میگوید: هر چیزی خزینهای دارد، باران خزینه دارد. امسال سهم ما اینقدر بود. فهم شما خزینهای دارد. امسال باید این را بفهمیم. خیلی وقتها یک دانشمندی مطالعه میکند، نمیفهمد. میرود میگوید: خدایا نمیفهمم. توسلی پیدا میکند، وصل به خدا میشود ذهنش باز میشود، همین که دو ساعت نفهمید، بار دوم نگاه میکند پنج دقیقهای میفهمد. خزینه، یعنی هیچوقت نگویید: آخر حرف همینه! نفتی که استخراج میکنیم، گازی که استخراج میکنیم، تمام چیزها اندازهگیری شده است. همه اشیاء اندازهگیری شده است. «إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» قاری: «إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» (قمر/49) همه چیز اندازهگیری شده است. رزق شما اندازهگیری شده است. شما فکر میکنی اگر به این بچسبی، پولدار میشوی و به او بچسبی فقیر میشوی، رزق شما اندازهگیری شده است. اندازههایش دقیق است. «فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً» قاری: «فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً» (فرقان/2)
این عروس و داماد چقدر باید از هم لذت ببرند، اندازهگیری شده که شما از نظر شهوت چه مقدار میتوانی استفاده کنی. بعضیها فکر میکنند زرنگ هستند، یک نگاه هم به آن دختر میکنند، یک چشمک هم به او میزنند، مثل اینهایی که هی راه میرود، یک مغز گردو هم میخورد، این غافل است که درست است ول خوری هم کرد، اما سفره که پهن شد دیگر اشتها ندارد. یا ازدواجش عقب میافتد. هرچه جلو میرود عروس میخواهد لیسانس بگیرد، داماد میخواهد فوق لیسانس بگیرد، عروس چنین است. ازدواجها که تاب میخورد بخاطر اینکه این جوان به حرام ناخنک زده است. رزق همه انسانها از حلال اندازهگیری شده است، حدیث داریم آنهایی که به حرام ناخنک میزنند، خدا سهم حلالشان را کم میکند. همه چیزی اندازهگیری شده است. یکبار دیگر آیه را بخوان، قاری: «إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» یعنی همه چیز اندازهگیری شده است. اندازه گیریاش هم دقیق است. «فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً» تولیدگران باید بدانند اگر تولید میکنند این تولید به اراده خداست، قرآن یک آیه دارد میگوید: «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ» قاری: «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُون» (واقعه/64) تو فکر میکنی زارع هستی؟ خدا زارع است. تو فقط یک دان پاشیدی. زمینش از خداست. بارانش از خداست. خورشیدش از خداست. هوا از خداست، خودت هم از خدا هستی. یک دانی پاشیدی، نگو من زارع هستم، زارع خداست.
6- تولیدات کشاورزی، محصول خدا نه انسان
ما یک حرکت جزئی کردیم، اصلاً شما میتوانی درخت خشک را سبز کنی؟ «ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها» قاری: «ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها» (نمل/60) همه مهندسین کشاورزی، دکترای کشاورزی جمع شوند بگو: این درخت خشک را سبز کن. میگوید: «ما کان» نمیتوانی «تنبتوا» نبات، تو نمیتوانی درخت خشک را سبز کنی. اینها… آقایان اگر تراکتوری دارند، هواپیمایی دارند، یکوقت ما در هواپیما نشستم، این مهماندار رفت گفت: تا چند دقیقه دیگر در فرودگاه کجا مینشینیم. آمد و من به این مهماندار گفتم: بگو انشاءالله. گفت: انشاءالله نمیخواهد. کامپیوتر نشان داد. گفتم: هواپیما که سقوط میکند کامپیوتر ندارد؟ گفت: چرا. گفتم: پس اگر بنا باشد سقوط کنیم من و شما و کامپیوتر با هم سقوط میکنیم. نگاهت به کامپیوتر خورد دیگر انشاءالله نمیگویی؟ برو بگو انشاءالله. رفت دوباره گفت: آقایان تا چند دقیقه دیگر هواپیما در فرودگاه کجا مینشیند، انشاءالله! آمد و من میخواستم یک جایزهاش بدهم، نداشتم. یکی از نمایندههای مجلس بغل من نشسته بود، گفتم: یک هدیه نداری به من بدهی؟ گفت: چه؟ گفتم: هرچه داری. یک خودنویس داشت، این خودنویس را گرفتم و به این خانم دادم و گفتم: این هدیه که انشاءالله گفتی. ماه رجب یک دعایی هست دستشان را به ریششان میگیرند و چنین میکنند. یکی ریش نداشت ریش بغلی را گرفت و چنین کرد. حالا من هم خودنویس نداشتم این خودنویس نماینده مجلس را گرفتم و به آن خانم دادم. بعد آمدم پایین اقدام کردم، گفتم: بابا این انشاءالله را در دستور بیاورید، تو که میخواهی بگویی هواپیما بنشیند، بگو: انشاءالله، این فکر میکند… این آیات قرآن میخواهد بگوید: تولید بکن اما خدا را فراموش نکن. کشاورزی میکنی ممکن است سم پاشی هم بکنی، آبیاریات دقیق باشد، سمپاشیات دقیق باشد. تمام دقتها را به خرج میدهی ولی ممکن است نشود.
یکی از وزرا به من میگفت: اول انقلاب خیلی فشار کار به من بود، من دیدم رگهای سرم میرود که پاره شود. گفتم: آقا یک روز کارها را تعطیل کنید من چند ساعت بخوابم، نمیکشم. گفت: باشد. هیچکس تلفن وصل نکند. گفتند: چشم! رئیساش آمد گفت آقا یک نفر از آن طرف ایران آمده میگوید: من یک دقیقه با وزیر کار دارم. اگر بیش از یک دقیقه کار داشتم، مرا بغل کنید و بیرون بیاندازید. اگر یک دقیقه به من وقت ندهید من باید تهران خانه اجاره کنم و مهمانسرا بروم، راهم دور است، فقیر هستم، میگفت: دلم سوخت به آقای وزیر گفتیم، حالا ایشان میگوید: یک دقیقه، شما یک دقیقه این را راه بیانداز و بعد استراحت مطلق، آمد گفت: آقای وزیر، من یک دقیقه بیشتر وقت ندارم. یک چیزی میخواهم بگویم میترسم. گفتم: نترس، بگو. گفت: میترسم. گفتم: نترس، بگو. گفت: میترسم، گفتم: یک دقیقهات تمام شد بیرون برو! گفت نترسم، به قدری از تو وزیر بدم میآید، که میخواهم با چاقو تکه تکهات کنم. من یک دقیقهام تمام شد خداحافظ! خواب از سرم پرید! آن روزی که میخواستیم استراحت مطلق کنیم زجری کشیدم دیگر خوابم نرد. وقتی رزقت خواب نیست، یک نفر از آن طرف ایران میآید، همین یک دقیقه خواب از سرت میپرد.
دوست دیگر میگفت، میخواستم یک خواب خوشمزه بکنم، بچهها و نوهها و همه را بیرون کردیم، دو شاخ تلفن را کشیدیم، در را بستیم، گفتیم: یک خواب درجه یک، دبش بکنیم. تا خوابیدم، خوابم که برد دو تا گربه آمدند بالای سر من چنان به هم پریدند. نیم متر بالا پریدم. بابا «قدره تقدیرا» استراحت شما هم اندازهگیری دارد. قطره آب باید وارد بدن شود اندازهگیری شده است. حرص نزنیم، ما اگر ایمان داشته باشیم به اینکه رزق ما اندازهگیری شده، حرص نمیزنیم و دروغ هم نمیگوییم.
خدایا… سه دقیقه وقت داریم…
حالا باشد دعا میکنیم دو دقیقهاش را بعد میگوییم. خدایا هرچه به عمر ما اضافه میکنی به ایمان و عقل و علم و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بیافزا. با نگاه قرآنی، این چیزهای معنوی هم در رزق اثر دارد. غیر از کار و… ببین چند تا سند گفتم، کشتی سازی، خانه سازی، زره بافی، نرم شدن آهن که خودش سرچشمه هزاران کار است. چند تا آیه صنعتی گفتم، ولی در عین حال اینها ابزار مادی بود. از نظر قرآن ایمان در رزق اثر دارد. تقوا در رزق اثر دارد. اینها همه آیه دارد منتهی ما یکی دو دقیقه آخر هستیم. اقامه کتاب آسمانی در رزق اثر دارد. بعضیاش را میگوییم «وَ لَوْ أَنَ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا» قاری: «وَ لَوْ أَنَ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» (اعراف/96) آمنوا یعنی ایمان داشته باشید. «و اتقوا» یعنی تقوا، اگر شما ایمان و تقوا داشته باشید «لفتحنا» فتحنا، باز میکنیم برای شما، برکات زمین و آسمان را، یا مثلاً داریم که «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ» قاری: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ» (مائده/66) اگر شما کتاب آسمانی را به پا دارید، «لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ» از زمین و آسمان برای شما برکت میآید، به شرط اینکه ملاک شما قرآن باشد.
الآن میخواهی بچهات را داماد کنی یا عروس کنی، هیچوقت تا حالا نزد یک عالم رفتی؟ عروس خوب کیه؟ داماد خوب کیه؟ ما کار به اینها نداریم. قرآن میگوید: اگر ملاک کارهای شما قرآن باشد، از زمین و آسمان برای شما رزق میآید. استغفار، «وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ» قاری: «وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ» (هود/13) استغفار باران رحمت را بر شما میفرستد. آخرین مرتبه این است که در چیز… در تولید به کارگر اگر میخواهید کار بدهید یک چیز همیشگی بدهید. پولش میدهی میرود یک چیز میخورد و فردا بی پول است. حضرت موسی کارگر حضرت خضر شد، کارگر شعیب، حضرت موسی کارگر بله… شعیب شد. شعیب پدر زن موسی بود. موسی هم یک جوان بیکار بود. گفت: بیا چوپان من شو، من پیر شدم نمیتوانم چوپانی کنم، تو موسی بیا چوپان من باش. گفت: خیلی خوب، مزد؟ گفت: بیا دخترم را به تو بدهم. مزد همیشگی، سعی کنیم یک کارگر را…
میخواهیم هدیه بدهیم یک چیز ماندگار بدهیم. گل میبریم زاییده است. زایمان داشته، خانم گل میدهیم. فردا پر پر میشود. یک کتاب کودک آقای فلسفی برایش ببریم. آن خانم عروس میشود. گل میبریم فردا پر پر میشود، یک کتاب آئین همسرداری برایش ببریم. سعی کنیم یک کار ماندگار بکنیم. غصه میخورم. شاه عباس چهارصد سال پیش کاروانسرا ساخته ماندگار است و در خیابانها هست. اما ما بنر میزنیم فردا جر میدهند. یعنی ما کار ماندگار نمیکنیم، کارهای لحظهای و یکبار مصرف و یک هفته مصرف میکنیم. اگر میخواهید مزد کارگر را بدهید، یک چیز ماندگار بدهید که برایش سرمایه باشد و کلید زندگیاش باشد.
یادم نمیرود از مکه آمده بودم، برای پاسداران و همراهانم هرکدام یک جعبه پیچ گوشتی آوردم. جعبههایی هست چند رقم پیچ گوشتی درونش است. همه خندیدند، در فرودگاه مکه گفتند: آقای قرائتی رفته مکه آهن بار کرده آورده است. گفتم آقا دیدم هرچه بخرم یا میپوسد یا میترشد یا تاریخ مصرف تمام میشود. پیچ گوشتی نه میپوسد نه میترشد تا آخر عمر هم به دردتان میخورد. فقط یک خرده حمالی کردم بله حمالیاش خسارت است اما ماندگار است. فکر کنید چه چیزی ماندگار است؟ در تولیدمان، تولید ماندگار. چرا باید بگویند: خانههای سی ساله کلنگی است. یعنی چه؟ یعنی بنایی و صنعت ساختمان در ایران سی سال روی پا هست، بعد از سی سال آتش میگیرد. خراب میکنند و فقط زمینش را قیمت میکنند. این خیلی بد است. شما میدانید یک سوم پول مملکت خرج بنایی می شود؟ یک سوم پول مملکت هر سی سال آتش میگیرد. یکبار دیگر بگویم. سی چهل سال که از تاریخ خانه گذشت، دیگر کسی خانه را قیمت نمیکند، زمین را قیمت میکنند. چقدر خرج این خانه شده، یک سوم پول این مملکت خرج بنایی میشود پس یک سوم پول مملکت هر سی چهل سال پودر میشود. این بخاطر اینکه ملاک ما عقل و قرآن نیست، مد و تجملات است.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»