کار در اسلام

موضوع بحث: کار در اسلام
تاریخ پخش: 12/11/68

بسم الله الرحمن الرحیم‌‌

الهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى

شب تولد بى بى فاطمه زهرا(س) هست. جملاتى در باره ى این بانوى نمونه عرض مى‌‌کنیم بعد هم مقدارى به مناسبت این که عزیزان در ذوب آهن اصفهان هستیم مقدارى هم در باره ى کار صحبت مى‌‌کنیم که به مناسبت این شب تولد فاطمه ى زهرا و بحث کار را هم جمع کنیم ان شاء الله و شاید هم همین طورى که رئیس جمهور‌مان درخطبه‌‌هاى نماز جمعه تهران امیرالمؤمنین(ع) را بحثى کرد.
1- امیرالمؤمنین مرد عبادت و شمشیر و خطابه و زهد و کار
چون حضرت امیر را از بعد از عبادت شنیدیم که بعضى شب‌‌ها هزار رکعت نماز مى‌‌خواند. البته بعضى‌‌ها هم نق مى‌‌زنند که مگر مى‌‌شود که در یک شب انسان هزار رکعت نماز بخواند. صاحب الغدیر علامه امینى، یک ماه رمضان آمد ایران، رفت مشهد، هر شب در حرم امام ضا تمام سى شب ماه رمضان، هر شب، شبى هزار رکعت نماز خواند. سى شب در همین ایران، در همین مشهد امام رضا و ثابت کرد که نه، مى‌‌شود که انسان شبى هزار رکعت نماز بخواند. عبادت على را شنیده‌‌ایم، شمشیر زدن امیرالمؤمنین را شنیده‌‌ایم، قضاوت على را شنیده‌‌ایم. سخنرانى امیرالمؤمنین را شنیده‌‌ایم. یک مرتبه گفتند: مى‌‌توانى یک سخنرانى کنى که در کل سخنرانى‌‌ات حر ف نقطه دار نباشد، تمام حروفى که به کار مى‌‌برى عین باشد و سین باشد و صاد باشد و همزه باشد و لام باشد، اصلاً یک سخنرانى بکنى که در کل سخنرانى‌ات نقطه نباشد، گفت: بله، مى‌‌توانى سخنرانى کنى که در کل سخنرانى‌ات الف نباشد. سخنرانى امیرالمؤمنین، قضاوتش، شمشیرش، اما على بن ابیطالب کار مى‌‌کرد و چقدر مزرعه داشت و چقدر مال داشت، چون زهد معنایش این نیست که نداشته باشى. معنایش این است که دل بهش نبندى.
2- فرق است بین مال داشتن و دل بستن به مال
فرق است بین، ممکن است کسى ماشین نداشته باشد دل به ماشینش نبندد، رفیقش نیاز داشته باشد، راحت سوییچ را بدهد. ممکن است کسى دوچرخه داشته باشد به دوچرخه‌‌اش، شما بگویید، دل ببندد، آنى که اسلام مى‌‌خواهد، دل نبسته باشیم، نه نداشته باشیم، اصل در زندگى فقر نیست. خود امام رضوان الله تعالى علیه، مقدار زیادى زمین داشت در شهر خمین که ارث رسیده بود بهش، حالا پدر امام چقدر زمین داشته، پدر امام هم از اولیاء خدا بوده، در راه خدا شهید شده، مبارز با طاغوت بوده، چقدر زمین داشته که آن مقدارى که سهم امام رسیده توى چند تا پسرها، جمعیت زیادى از فقراى خمین زمین دار شده‌‌اند و خانه دار شده‌‌اند. امام به امام جمعه ى خمین دستور داده بود نوشته بود که، زمین هایى که مال من است در خمین تقسیم کنید، داشتن زمین، داشتن مال عیب نیست.
دل بستن، در همین اصفهانى که مرحوم مجلسى دفن است، و من گاهى که نیاز دارم، حاجتى دارم، مى‌‌آیم سر قبر مجلسى، قرآنى مى‌‌خوانم و مجلسى را که در خانه ى خدا آبرو دارد واسطه قرار مى دهم و سر قبر مجلسى دعا مى‌‌کنم، چون حدیث داریم دعا سر قبر عالم مستجاب مى‌‌شود. همین مرحوم مجلسى در همین اصفهان یک روز یک کسى هم متلک بهش گفت، گفت، تو هم شدى آیت الله، با این همه وضع مالى که دارى؟ گفت: حالا اگر من آیت الله باشم، وضع مالیم هم خوب باشد بد است؟ حتماً باید آیت الله منتظر خمس مردم باشد؟ منتظر سهم امام مرد باشد. در هین اصفهان شما مرحوم علامه مجلسى، که به حق زنده کننده ى مذهب جعفرى است متلک شنید که تو چه آیت اللهى هستى که وضع مالیت خوب است.
جناب آقاى رفسنجانى تحقیقى کرده بودند و خواسته بودند که از بعضى طلاب و روحانیون دیگر که این تحقیق را ادامه بدهند که بابا، داشتن مهم نیست، دل بستن مهم است. و ما بیاییم در باره ى، از این زاویه مقدارى روایات، مقدارى آیات، مقدارى از نهج البلاغه بخوانیم.
3- مقدس بودن کار در اسلام
اسلام کار را مقدس مى‌‌داند. روایاتى در اهمیت کار این جا هست که من چند تایش را برایتان مى‌‌خوانم. «مَنْ أَکَلَ مِنْ کَدِّ یَدِهِ مَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ»(جامع‌‌الأخبار، ص‌‌139) کسى اگر با دست خودش کار بکند، روز قیامت از صراط مثل برق عبور مى‌‌کند. یعنى معطلى در قیامت ندارد.
یک قصه برایتان بگویم. یک کسى آمد خدمت رسول اکرم ص گفت: آقا من وضع مالیم خراب است مى‌‌شود یک پولى به ما بدهید، یک پولى به ما بدهید، کمکى به ما بکنید. معمولاً وقتى کسى دلش به حال کسى مى‌‌سوزد کمک مى‌‌کند و کمک کردن، بغل کردن است. بغل کردن بچه مهم نیست. پا دادن به بچه مهم است که خودش برود. فرمود: گدایى نکن. برو یک چیزى از خانه‌ات بیاور بفروش. گفت: آقا ندارم چیزى، فرمود: برو هر چى دارى بیاور. گفت: آقا اصلاً هیچ چیزى ندارم. گفت: حالا هر چى دارى. رفت خانه یک پلاسى، یک فرش کهنه‌‌اى را، پاره‌‌اى را، برداشت آورد گفت: آقا من زندگیم همین را دارم. حضرت مزایده گذاشت. به اصحاب فرمود: کى حاضر است این پلاس را بخرد؟ نگاه کردند دیدند این ارزشى ندارد. یک نفر گفت: من یک درهم مى‌‌خرم. مثلاً یک تومان، فرمود: کى بیش‌‌تر مى‌‌خرد؟ یک نفر گفت: فوقش من هم دو درهم مى‌‌خرم. دیگر از دو درهم بیش‌‌تر، گفت: خیلى خوب به تو فروختم. خود پیغمبر پلاس این مرد را فروخت به دو درهم. دو درهم را داد به ایشان، به صاحب پلاس گفت: یک درهمش را برو غذا بگیر توى خانه براى زن و بچه‌ات بگذار. یک درهمش را برو تبر بگیر بیاور. تبر که گرفتى برو دنبال هیزم کنى. بعد حضرت فرمود که «لَا تُحَقِّرَنَّ شَوْکاً»(مجموعهورام، ج‌‌1، ص‌‌45) یعنى کوچک نشمار، حقیر نشمار. شوک یعنى یک تیغ، یعنى از یک تیغ نگذر «لَا تُحَقِّرَنَّ شَوْکاً» شوک یعنى تیغ. از یک تیغ نگذر. نگو حالا این جا چیزى نیست. هر چى دستت آمد کار بکنى، کار بکن. بعد از پانزده روز آمد گفت: یا رسول الله، هیزم هایى جمع کردم و بالاخره فروختم و جمع کردم و فروختم، از صفر شروع کردم و خلاصه کارمان راه افتاد. پیغمبر فرمود: این کار اساسى بود، بهتر از این است که گدایى کنى.
4- فرهنگ کار در جامعه باید تغییر کند
فرهنگ کار مرده است یا شبه مرده. توى مملکت ما، شما نگاه به خودتان نکنید، یک زمانى یک جلسه‌‌اى در یک جایى، حالا اسمش را نمى‌‌برم، جلسه ى کى بود و کى‌‌ها بودند و موضوع چى بود؟ فقط اشاره کنیم جلسه‌‌اى بود که من هم دعوت شدم. موضوع بحث خیلى زشت است، ولى خوب، بگذار اقرار کنم به این زشتى‌‌ها. بحث این بود، نگذاریم بچه‌‌هاى روستایى دیپلم بگیرند. چرا؟ براى این که هر کى دیپلم گرفت، بیل دست نمى‌‌گیرد. مثل این که دیپلم ضد بیل است. على بن ابیطالب با آن علمش بیل دست مى‌‌گرفت. به قدرى فرهنگ کار پهلوى ما زشت است که اگر یک عالمى توى بازار یک مغازه داشته باشد خود بازارى‌‌ها پشت سر این آقا نماز نمى‌‌خوانند. مى‌‌گویند این آقا، آقاى خوبى نیست. آقا باید اگر آقا ساعت مچى داشته باشد مى‌‌گویند این آقا دلمان نمى‌‌چسبد. آقا باید ساعتش مثل سطل چاه باشد بکشد بیرون، این نشانه ى عدالت است. حالا کدام حدیث گفته ساعت آقا باید مثل سطل چاه باشد؟ این کدام آیه، کدام حدیث، ما یک جورى دیگر تربیت شده‌‌ایم. خیلى هم کار دارد تا این فرهنگ عوض بشود.
چون یک عمرى از این ور رفته‌‌ایم. ما همه‌مان مى‌‌دانیم على اصغر شش ماهه کسى نیست پاى تلویزیون بداند نهج البلاغه چند خطبه دارد؟ سن على اصغر را خوب بلدیم. خطبه‌‌هاى نهج البلاغه را کسى بلد نیست. اصلش یک جورى تربیت شده‌‌ایم یک جایش پررنگ بلدیم، یک جایش را کم رنگ هم بلد نیستیم. این چه جورى شده؟ درست مثل مشک دوغ، کره‌‌اش یک سمت است، دوغش یک سمت. این تا دومرتبه برگردد سر جاى خودش یک دوغ مناسبى بشود مشکل است.
5- افراط و تفریط از مشکلات افراد جامعه
یک مقدارى در سایه ى انقلاب همیشه تندروى‌‌ها، یک زمانى واعظ هر چى مى‌‌گفت موعظه بود. یک زمانى واعظ هر چى مى‌‌گوید سیاست است. دیگر اصلاً از جهنم توى سخنرانى‌‌ها خبرى نیست. یک زمان هر چى مى‌‌گفتند از «اتَّقُوا اللَّهَ» بود، یک زمان هر چى مى‌‌گویند سیاسى است. همیشه افراط و تفریط است. به همین خاطر ما هر روز در نمازمان باید بگوییم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/6) چون انسان دائماً از افراط و تفریط در عبادتش همین طور است در محبتش همین طور است. یک مرتبه به قدرى انسان یک کسى را دوست دارد که بدون او نمى‌‌خواهد یک بستنى بخورد، بدون او نمى‌‌خواهد خیابانى را قدم بزند. یک مرتبه هم مى‌‌بینى پنج سال است یک نامه بهش ننوشته، افراط و تفریطها در علاقه‌‌ها و حب و بغض‌‌ها هست و خیلى مشکل است کنترل کردنش غیظمان مى‌‌گیرد، عشقمان پیدا مى‌‌شود. عشق و غیظ و همه‌‌اش تلاطم است. خلاف کارى را آوردند نزد امیرالمؤمنین شلاق بخورد. حضرت شلاق را داد به قنبر گفت: بزن. غیظش گرفته بود سه تا اضافه زد، حضرت شلاق را گرفت قنبر را خواباند، آن سه تا اضافه را زد بهش. کنترل در وقت غیظ.
حالا على‌‌بن ابیطالب معرفى شده بود نماز شب مى‌‌خواند. هزار رکعت نماز مى‌‌خواند ولى حضرت امیر پول گیر مى‌‌آورد، هزار برده را از بازوى خودش آزاد کرد. یعنى کار مى‌‌کرد، از مزد کارش برده مى‌‌خرید و برده‌‌ها را آزاد مى‌‌کرد. هزار تا برده خیلى پول مى‌‌خواهد. حدیث داریم «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ»(قرب‌‌الإسناد، ص‌‌55) ملتى که آب دارد، خاک هم دارد، چیزى ندارد بخورد گندمش را از خارج مى‌‌آورد بخورد «فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ» خدا دور کند این مردم را از لطف خدا که آب دارند، خاک هم دارند ولى چیز خوردنیشان را از دیگران مى‌‌گویند بده. حدیثش از پیغمبر است. سنى هم نقل کرده. شیعه هم نقل کرده «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً» کسى که آب دارد، خاک هم دارد «ثُمَّ افْتَقَرَ» اما فقیر است. این برنامه ى بازسازى، بشویم همه‌مان مثل اعضاى جهاد سازندگى و مى‌‌شود که بشویم. هرکسى یک هنر مى‌‌تواند، طرح کاد نیمه موفق بود در آموزش و پرورش، طرح کاد فلسفه‌‌اش این بود که دیدند هر که دیپلم مى‌‌گیرد، دیپلم فلج است. دیپلم است. هشتاد و چهار کیلو وزنش است، دوچرخه بلد نیست باز کند و ببندد، گفتند یک کارى بکنیم که هر دختر دبیرستانى یک هنرى داشته باشند تا گیوه جفتى دوهزار تومان نشود. کفش جفتى نمى‌‌دانم، هزار و فلان نشود. حالا هم گیوه از کفش گران‌‌تر است و حال آن که گیوه چیزى است که انسان نیاز به خارج ندارد، تنها کفى است که پوشیدنى است که آدم خودکفا باشد، چرا گیوه جفتى دوهزار تومان و یک دختر چه مانعى دارد گیوه بلد باشد؟ قالب بافى بلد باشد. فرهنگ کار در میان ما تحقیر شد، هر وقت خواستند عکسى از کارگر بکشند، عکس یک آدم، الى آخر.
توى امام‌‌هاى ما هم همین طور است. الآن امام سجاد به هر نقاشى بگویند عکس او را بکش، یک سید بیمار، مثل هروئینى‌‌ها، یعنى الآن اگر بگویند عکس امام سجاد را بکش، به نظر شما امام سجاد را چه جورى مى‌‌کشد؟ ما امام هایمان تحقیر شدند، کار تحقیر شد. و این کار رویش شد. زمان شاه وقتى مى‌‌خواستند بگویند کجا سخنرانى است، یادتان هست روزنامه‌‌هاى زمان شاه، آدرس مجالس سخنرانى را در آن صفحه‌ى آخرى که مجالس ترحیم است مى‌‌گذاشتند. آن جا که مرگ و میر است مى‌‌گفتند: سخنرانى هم هست. یعنى اصلاً سخنرانى مساوى است با مرگ و میر.
6- پیامبر مردم را تشویق به کار و از گدایی باز می‌داشت
به هر حال، یک خورده از روایت کار بگویم. یک روز دیگر در یک قصه‌‌اى پیغمبر فرمود که برو یک درهم دارى برو تبر بخر، گفت: آقا تبر دو درهم است، من یک درهم سرمایه بیش‌‌تر ندارم و با این یک درهم کسى به من تبر نمى‌‌دهد. گفت: برو سر تبر را بخر، آن چوب دستى‌اش را ما جور مى‌‌کنیم. رفت، یک درهم داد و یک سر تبر گرفت. بعد به اصحاب فرمود: کسى هست که خانه‌‌اش یک چوب دستى زیادى داشته باشد؟ یک نفر گفت: بله من یک دسته تبر خانه‌مان دارم، گفت: برو بیاورش. پیغمبر فرستادش این دسته تبر را آورد. خود پیغمبر یک لحظه شد نجار، این دسته تبر را در این سر تبر جاسازى کرد و با یک مشت از این چوب‌‌هاى کوچک کنارش کوبید و بالاخره گفت: آقا این تبر، آن وقت که هیچ چیرزى ندارد، یک وقت در یک ماجراى دیگر یک کسى آمد گفت: پول ندارم. به قول امروزى‌‌ها ابزار تولید ندارم. حضرت یک تبر و طناب بهش دادگفت: گدایى نکن و این تبر و این طناب برو کار بکن. حدیثى داریم، با سرت حمالى کن، گدایى نکن. «اعْمَلْ فَاحْمِلْ عَلَى رَأْسِک»(کافى، ج‌‌5، ص‌‌76) یعنى بار را، اصلاً آمد گفت: آقا مى‌‌خواهم کار بکنم. گفت: وضع مالیم بده. گفت: برو کار بکن. گفت: دستم فلج است. سرت را بجنبان. گفت: پس سرت سالم است. برو با سرت حمالى کن. حالا هم که دستت فلج است با سرت کار بکن اما گدایى نکن.
امام باقر(ع) را دیدند که بیل دستش است توى هواى داغ مدینه کشت مى‌‌کند، رفتند گفتند: آقا تو فرزند پیغمبر خجالت نمى‌‌کشى تو کار مى‌‌کنى. فرمود: اتفاقاً از بهترین حالات است. همین کار، تولد حضرت زهراست این حدیث را بخوانم. فاطمه زهرا (س) آمد گفت: باباجان چهار تا بچه پشت سر هم دارم. کوچولو، کوچولو، امام حسن، امام حسین، زینب کبرى، این بچه‌‌ها کوچولو هستند، پشت سر هم، شوهرم هم همیشه جبهه است. آن شبى که امام حسن متولد مى‌‌شد، على بن ابیطالب جبهه بود. من یا در حال شیر دادن، بچه هایم کوچولو، شوهرم جبهه، کارهایم همه دستى، خودم باید گندم و جو را به آسیاى سنگى آرد کنم. خمیر با خودم است. طباخى با خودم است. خسته مى‌‌شوم. چهارتا بچه‌ى کوچک، شوهرم جبهه و کارها دستى و سنگین. علاوه بر این که مسئولیت عبادت و مسئولیت تبلیغ زن‌‌ها و مى‌‌شود یک خانم بیاید کمک ما کند؟ رسول خدا فرمود: دخترم، مى‌‌توانم به یک زن بگویم بیاید خانه کمک تو کند، اما اگر کسى بیاد کمک تو کند، اجر تو کم مى‌‌شود. من نمى‌‌خواهم اجر تو کم بشود.
7- احادیثی در مذمت تنبلی و تحمیل بار خود بر دوش دیگران
حدیث داریم «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقَى کَلَّهُ عَلَى النَّاسِ»(کافى، ج‌‌4، ص‌‌12) خدا لعنت کند، خدا لعنت کند مفت خورى که بارش را روى دوش دیگران مى‌‌اندازد. خدا به مفت خور لعنت کرده. امام کاظم(ع) فرمود: کارگر مثل مجاهد است. امام باقر فرمود که: امام صادق فرمود: آیا شما از مورچه کمترید؟
مملکت ما نشان داد که اگر بخواهد شاه را بیرون کند، مى‌‌تواند. اگر بخواهد بجنگد مى‌‌تواند. مملکت ما نشان باید بدهد که اگر بخواهد ایران را زیر کشت ببرد مى‌‌تواند، منتهى همه‌مان باید شروع بشود، حالا همه که مى‌‌گویم، همه‌‌ى همه‌ی همه‌ى، حالا اسم ببرم مرادمان کى‌‌ها هستند؟ ممکن است فردا تلفن کنند چرا گفتى، حالا همه امام باقر فرمود: «مَنْ کَسِلَ عَنْ أَمْرِ دُنْیَاهُ فَهُوَ عَنْ أَمْرِ آخِرَتِهِ أَکْسَلُ»(کافى، ج‌‌5، ص‌‌85) کسى که در دنیا کار نکند، کسى که دنیایش مى‌‌لنگد، آخرتش، لنگیدنش بیش‌‌تر است. کسى از مکه آمد گفت: آقا، خدمت امام، گفت: آقا جایت خالى بود چه آقاى خوبى داشتیم امسال، یک نفر را داشتیم دائماً در حال خواندن و ذکر و ورد و نمى‌‌دانى چه آدم با تقوایى بود. توى این سفر حج امسال یک همچین کسى بود بسیار آدم خوبى بود. امام فرمود: این قدر که تو تعریفش را مى‌‌کنى، کارهایش را کى مى‌‌کرد، بالاخره سفر حج حمالى دارد، پخت و پز دارد، ظرف شویى دارد، سفر مکه، سفر پر درد سرى است. خوب، شما که مى‌‌گویى هر جا هم که وارد مى‌‌شدیم این مشغول عبادت مى‌‌شد کارهایش را کى مى‌‌کرد؟ گفت: آقا ما افتخار مى‌‌کردیم، امام فرمود: کار کردن شما از عبادت او بهتر است. او آدم خوبى نبود تو آدم خوبى هستى.
اصلاً حدیث داریم کسى که عبادت کند و کار نکند دعایش مستجاب نمى‌‌شود. دعاى آدم بى کار مستجاب نمى‌‌شود. کار یک ارزشى است. من نمى‌‌دانم چطور شد که کارگر و کار کردن زشت است. دختره مى‌‌گوید: من که خانه‌ى بابایم که کار نمى‌‌کردم که، خانه ى بابایت غلط کردى، کار نمى‌‌کردى. حالا خانه ى شوهرت هم بد مى‌‌کنى که کار نمى‌‌کنى. بى کارى که شرف نیست که، من خانه ى بابایم قالى باف نبودم که، خانه ى بابایت بى خود قالى باف نبودى، چه مانعى دارد که انسان هم کار بکند و هم درس بخواند و ما از همه‌ى استعدادهاى خودمان می‌توانیم استفاده کنیم. به هر حال ایام، ایام بازسازى است و شما هم کارگرها و پرسنل و مسئولین ذوب آهن هستید.
8- شغل کاذب
حالا نوع کار، خیلى‌‌ها هم کارشان کار کاذب است. کار کاذب، به کسى گفتند: چه مى‌‌کنى؟ گفت: من هر که عطسه مى‌‌کند، مى‌‌گویم: خیر باشد. خوب این که کار نیست که، در اداره‌‌ها چقدر کار کاذب است. نصف پرسنل دولت کارشان کا رکاذب است. دلیلش این است که اگر هر مدیر عاملى هر رئیسى، توى هر اداره‌‌اى به جمعیتى از آن افراد مرخصى بدهد، اداره فلج نمى‌‌شود. هر وقت مرخصى گرفتى رفتى، دیدى کارخانه فلج نشد، اداره فلج نشد، پیداست توى اداره نقش مهمى ندارى، ما یکى از خویش و قوم هایمان آخوند است. بهش گفتم چه مى‌‌کنى؟ گفت: من پیش نماز این جا هستم. گفتم: اگر بمیرى چى مى‌‌شود؟ گفت: فکرش را نکرده‌‌ام. گفتم: هیچ طورى نمى‌‌شود. مردم مى‌‌روند مسجد بغلى، پس پیداست این مسجد تو شغل کاذب است. دلت را خوش نکن که من پیش نماز این جا هستم. پیش نمازى، پیش نماز خوبى است که اگر مسجدش تعطیل شد مردم فلج بشوند.
یعنى آدم برود یک جایى که احساس کند که این کار، کارش کلیدى است. بسیارى از روضه خوانى هایى که بعضى از شهرها مى‌‌شود، باید استغفار بکنند. یک وقت من رفتم در یک شهرى، حالا کار ندارم کدام شهر است. به من گفتند: ببین توى این خیابان نه تا روضه است. گفتم: خدا گناهان این‌‌ها رابیامرزد. براى این که ما روستا داریم که من با لباس مبدل شب عاشورا رفتم توى روستا، پنج هزار نفر بودند، گفتم: روحانى و طلبه ندارید؟ گفتند: نه. گفتم چرا؟ گفتند: پول نداریم آقا بیاوریم. گفتم: گناه شما به گردن آن‌‌ها که شش تا واعظ پشت سر هم منبر مى‌‌کنند. هر واعظى هم چند هزار تومان، این قدر روضه خوانى، پشت سر هم آقا، آن وقت یک روستا، خلاصه‌‌اش آقا، خدا نمى‌‌آمرزد ما را.
این شغل هایى که داریم شغل‌‌هاى کاذب است. پیش نمازى کاذب، واعظ کاذب، کارگر کاذب، پرسنل دولت کاذب، اگر تصمیم بگیریم آن چه درتوان داریم بیرون بیاوریم خیلى قدرت داریم. من بارها گفته‌‌ام که اگر به ما بگویند چقدر مى‌دوى؟ مى‌‌گوییم دو کیلومتر. اما اگر گرگى دنبالمان کند ما سى کیلومتر مى‌‌دویم. یعنى بیست و هشت کیلومتر دیگر توان دویدن داریم. ما هنوز آن چه در توان داریم استخراج نشده، ما درهمین ذوب آهن معدن را کشف مى‌‌کنیم، خودمان را کشف نکرده‌‌ایم. معدن را استخراج مى‌‌کنیم، نیروهاى خودمان را استخراج نکرده‌‌ایم. آهن را ذوب مى‌‌کنیم، تکبر خودمان را ذوب نکرده‌‌ایم.
هنوز مى‌‌گوید: من؟ من بروم دنبال کار بعد از این که فوق لیسانسم؟ خوب، بله. یکى از رفقا مى‌‌گفت: فلانى با این که فوق لیسانس است کار مى‌‌کند. گفتم: اوه خیلى مصیبت است. بسیار این عزا، از همه‌ى عزاها مهم‌‌تر است. چه اشکالى دارد که آدم با سواد باشد و کار بکند. مگر کار مال بى سوادهاست؟ کى گفت بى سواد باید برود کار بکند؟ کى گفت با سواد نباید کار بکند؟ از کدام آیه، کدام حدیث، کدام کشور مترقى با سوادهایش بى کارند؟ کدام کشور پیشرفته، خلاصه ما نمى‌‌دانیم چطور همچین شدیم؟ یک بازسازى در خودمان باشد، اگر خواستیم مملکت بازسازى بشود، باید فکرمان بازسازى بشود. این فکر ما غلط است. فکر ما غلط است.
9- عمل صالح در هر زمان متفاوت است
آمده مسجد بسازد، مى‌‌گوییم: آقا این مسجد را این طور نساز. مى‌‌گوید: آقا من اگر پول براى این کار بگویید مى‌‌دهم براى آن کار چى؟ نمى‌‌دهم. ما آقایان بسیارى داریم روشن فکر، خوش سلیقه، مى‌‌گویند: به مردم مى‌‌گوییم آقا براى این کار، پول نمى‌‌دهند. براى کتاب خانه پول نمى‌‌دهند ولى براى کارهاى تجملاتى پول مى‌‌دهد. عمل صالح در هر زمانى یک جورى است. در زمان جنگ، عمل صالح جنگ است. در زمانى که جنگ نیست عمل صالح بازسازى است. یک جا عمل صالح مسجد سازى است. یک جا عمل صالح مدرسه سازى است. ما مدرسه پیدا کردیم هزار و دویست تا بچه تویش است یک دست شویى دارد. هزار و دویست تا محصل یک دست شویى، یعنى هزار بچه ى معصوم ادرارش را نگه مى‌‌دارد و مستراح ندارد. کنار همان مدرسه، آدم‌‌هاى کم فکر و کج فکرى هستند پولشان را صرف کارهاى دیگر مى‌‌کنند و جالب است که خیال مى‌‌کنند عبادت مى‌‌کنند.
قرآن درباره‌ى کسانى که خیال مى‌‌کنند آدم خوبیند آیه زیاد دارد «وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» (کهف/104) خیال مى‌‌کند آدم خوبى است «زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ» (محمد/14) غلط مى‌‌رود خیال مى کند خوب مى‌‌رود. به همین خاطر گفته‌‌اند اول با سواد شوید بعد دنبال کار بروید. به همین خاطر به بازارى‌‌ها گفته‌‌اند اول فقه بخوانید، بعد دنبال تجارت بروید. به همین خاطر گفته‌‌اند اگر فهمتان بالا نباشد، جان کندنتان هم بعد معلوم مى‌‌شود بى خود جان کنده‌‌اید.
10- قبل از هر چیز باید خودمان را اصلاح کنیم
ما اگر خواستیم مملکت را بازسازى کنیم، قبل از بازسازى زمین، بازسازى کارخانه و پل باید یک بازسازى فرهنگى بکنیم. امیرالمؤمنین زمین داشت، امیرالمؤمنین مزرعه داشت. اگر کار بکنیم اشکال ندارد. پول داشتن اشکال ندارد. دل بستن اشکال دارد. ما یک مقدار اول خودمان را بازسازى کنیم، اگر خودمان مسئله‌مان را حل کردیم، گیرها توى خودمان است. یک کسى استعفا داد برود یک جاى دیگر، یکى از رفقا بهش گفت: کجا مى‌‌روى؟ گفت: من این جا نمى‌‌توانم کار بکنم. گفت: خوب شما که مى‌‌روى جاى دیگر کار بکنى با همین هوا و هوس مى‌‌روى؟ گفت: هوا و هوس که بابا، گفت: هر جا بروى گیر توى خودت است. با این تفکر هر جا بروى، گیردارى. گیر توى خودت است. انسان گیرش در خودش است. قَالَ النَّبِیُّ (ص): «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»(مجموعهورام، ج‌‌1، ص‌‌59) حدیث داریم بزرگ‌‌ترین دشمن انسان توى خودش است. گیر ما این است.
در آستانه ى ماه رمضان است. حضرت عباسى در این ماه رمضان نمى‌‌شود بسیج شویم همه ى قرآن را یاد گیریم؟ نه؟ براى این که من مى‌‌گویم: من لیسانسم بیایم پاى کلاس قرآن. کلاس قرآن را باید از این بسیجى‌‌ها و از این کارگرها و از این عوام بروند. من، مثلاً گیر کرده‌‌ایم، خیال مى‌‌کنیم، دو تا کلمه درس خوانده‌‌ایم دیگر نباید پاى جلسه بنشینم، گیر من این است که مى‌‌گویم حجه الاسلام نباید پیش شاگرد شوفر بنشینم براى رانندگى. حاضرم یک عمرى رانندگى بلد نباشم اما سى ساعت شاگردى نکنم.
گیر در خودمان است و گر نه چرا باید دانشگاه ما التماس کند براى خوابگاه. دانشجوها این قدر همت ندارند که جمع بشوند هر کدام یک سالن خوابگاه براى خودشان بسازند، یک مهندس نظارت کند و خود دانشجوها کارگرى کنند یک خوابگاه براى خودشان بسازند. آخر ساختن یک خوابگاه که مردم کشورهاى دیگر کرات را تسخیر مى‌‌کنند، تو براى رختخواب خودت معطلى؟ بعد هم به امام جمعه مى‌‌گویند که لطفاً توى نماز جمعه بگویید که یک کسى بیاید یک خوابگاه براى ما بسازد. هشت صد جوان هشتاد و دو کیلو، مى‌‌گوید: یک کسى بیاید یک اتاق بسازد من بروم بخوابم. این خیلى خیط است. آخر خوش انصاف آخر یک جو آدم همت کند، خوب یک مهندس بدهید با امکانات، خود منى که چهار سال مى‌‌خواهم توى این خوابگاه بخوابم، چهل روز، سالى ده روز، من چهار سال خوابگاه مى‌‌خواهم، چهل روز، سالى ده روز، چهل روز مى‌‌روم عملگى، چهل روز عملگى مى‌‌کنم خوابگاه خودم را خودم مى‌‌سازم. این کمبود خوابگاه براى دانشجو ننگ است. یک مقدار گیر کرده‌‌ایم. گیر توى خودمان است. البته خوشا به حال شما که از گیر راحتید. البته ممکن است شما هم گیر داشته باشید. حالا نمى‌دانم من خیلى هم خبر ندارم چون، شاید هم شما هم گیر داشته باشید. اجمالاً گیر اگر باشد، گیر توى خودمان است. گر تاب روحى خودمان را باز کنیم، این مسئله را حل مى‌‌کنیم.
بسمه تعالى، کار عیب نیست. البته این‌‌ها را خط شکن مى‌‌خواهد. من زمان طاغوت یک وقت فکر کردم که یک خانه خریدم من سى صد و خورده‌‌اى. حدود هجده سال پیش. من فکر کردم این خانه را مى‌‌توانم صد و پنجاه تومان بخرم. چرا صد و پنجاه تومان اضافه دادم؟ قم، گفتم: به خاطر این که راهش دور است به درس گفتم: سوار دوچرخه شو. گفتم: آقا نباید سوار دوچرخه بشود. توهین به‌شان روحانیت است. گفتیم: این‌شان از کجا آمد؟ یک چند تا طلبه را دعوت کردم خانه‌‌ام و گفتم: یک خطى است باید بشکنیم. بیایید بیست تا از آخوندها سوار موتور شویم. با یک موتور و دوچرخه مشکل را حل کنیم. یکى صد هزار تومان پول زیادى ندهیم. گفتند: آقا توهین مى‌‌شود. گفتم: نه، من خودم سوار موتور شدم، توى قم شروع کردم تاختن. هر که، آقاى قرائتى بیا پایین. آقاى قرائتى، آقاى قرائتى. گفتم: چه‌تان است؟ گفت: توهین شد. گفتم: صدهزار تومان سهم امام آتش مى‌‌گیرد توهین نیست، من سوار دوچرخه شوم توهین است؟ اگر توهین است دوچرخه‌‌اش توهین است، ماشینش توهین است، چطور بنزش خوب است؟ پیکان و پژو‌اش هم خوب است. فقط دوچرخه‌‌اش توهین است؟ آخه این دین از کجا آمد؟ از کجاى دین آمده که آقا اگر سوار موتور بشود توهین است. سوار ماشین بشود صلاح است. این‌‌ها را باید شکست. ما اگر طلبه‌‌ها این مسئله ى دوچرخه سوارى را بشکنیم، سالى چند میلیون تومان از سهم امام کمتر مصرف مى‌‌کنیم. یک چهار تا پیش نماز این کاشى کارى محراب را بشکنند، به عوض کاشى کارى محراب یک دردى را دوا کنند. مدرسه بسازند.
دیروز یکى از شهرهاى عشایر بودم، شهر محروم در استان محروم استان محروم است. توى استان محروم هم آن شهر از همه جا محروم‌‌تر است. فرماندارش مى‌‌گفت: صد و هفتاد و پنج تا مدرسه باقى داریم. خدا مى‌‌داند یک خورده تزئینات کم بشود، مدرسه سازى حل مى‌‌شود. دانشجو بجنبد، خوابگاهش حل مى‌‌شود. گیر توى خودمان است.
11- قبل از بازسازی کشور بازسازی فرهنگی لازم است
قبل از این که ایران بازسازى بشود، باید یک بازسازى فرهنگى بشود. ما تا بازسازى فرهنگى نشویم، یعنى باید اول یک مشت جرثقیل و از این ماشین‌‌ها بیاوریم. این خاک هایى که توى کلمه‌مان است، افکارتان را بریزد بیرون، از نو بر اساس قرآن و حدیث بیاوریم بالا. آیا مى‌‌آمرزد خدا ما را که افرادى ریششان سفید شده و غسل بلد نیستند؟ و موج و هجوم تبلیغات در یک جاست؟ یعنى موج تبلیغات در یک جاست. یک جاى دیگر هم سال تا سال طلبه نمى‌‌بیند. خدا ما را نمى‌‌آمرزد. هجرت واجب است. هجرت معلم، هجرت پزشک، هجرت طلبه، ما قبل از هر بازسازى باید خودمان را بازسازى کنیم. و این‌‌ها باید خط شکن باشد. و اولیاء ما خط شکن بودند.
12- خط شکن بودن امام (ره)
خدا رحمت کند، سلام خدا، صلوات خدا بر امام، اول مرجعى بود که همه ى خطها را شکست. و گر نه نامه به گورباچف نوشتن خط شکنى مى‌‌خواهد. خیلى خط شکنى بود. با بچه‌‌هاى تحصیل کرده‌مان باد کمونیست بهشان مى‌‌خورد دیگر نمى‌‌شد حرف زد. چنان مارکسیست و کمونیست مى‌‌گفت که، اصلاً باد کمونیست به کله‌‌اش خورده بود دیگر حریفش نمى‌‌شد شد. امام یک مرتبه به رهبر آن‌‌ها نوشت که، شما یک زمانى مى‌‌آید که باید مکتب مارکسیست را در موزه‌‌هاى تاریخ پیدا کنید. یعنى دارید ورشکست مى‌‌شوید. زیر پایتان خالى است. خیط دارید مى‌‌شوید. زود خودتان را دریابید که در دامن آمریکا نیفتید. نامه‌ى امام به گورباچف خیلى خط شکنى بود. فتواى اعدام سلمان رشدى، از این ور دنیا می‌گوید: آن ور دنیا را بکشید. این خیلى خط شکنى بود. روحانى لباس ارتشى بپوشد و این کار تجلیل بشود. این خیلى خط شکنى بود.
امام تمام کارهایش خط شکنى بود. امام هفتاد سال پیش که مى‌‌خواسته داماد بشود، دختر دبیرستانى گرفته، آخه هفتاد سال پیش دختر دبیرستانى وجود نداشت. شاید توى شهر تهران حالا مثلاً چند صد تا، مثل جاهایى مثل خمین و محلات و قم و کاشان و این جاها، هفتاد سال پیش اصلاً دختر دبیرستانى بود یا نبود؟ چطور امام زنش را دختر دبیرستانى انتخاب کرده بود؟ هفتاد سال پیش یک آخوند مى‌‌آید دختر دبیرستانى مى‌‌گیرد. و بعد هم هشت سال خصوصى به خانمش درس مى‌‌دهد توى خانه، آخه این چه جورى است؟ در همه ى کارهایش امام خط شکن بود.
امام جمعه‌ى شهر کرد مى‌‌گفت: دوسال ما در مکه توى زندان بودیم به خاطر پخش اعلامیه‌‌هاى حضرت امام و کارهاى سیاسى، دو سال دولت سعودى ما را گرفت زندانمان کرد، بعد از دو سال آمدیم نجف، خوب کسى که طلبه، فاضل، شاگرد امام است، دو سال هم زندان سعودى با شکنجه و کتک و همه چیزى به قول خودش، سختى‌‌ها، در آن هوا، حالا بعد از دو سال آمده مى‌‌خواهد داماد شود، به امام مى‌‌گوید: حالا مى‌‌شود شما پنج هزار تومان پول به ما قرض بدهید؟ مثلاً دو ماهه؟ امام مى‌‌گوید: بله، پولى، امام پانصد دینار به ایشان قرض مى‌‌دهد. بعد قبل از این که دو ماه بشود امام مى‌‌فرستد که نزدیک دو ماه است، پول را پس بدهید. اِ، آخه من دو سال به خاطر اعلامیه ى شما رفته‌‌ام زندان، حالا دو ماه قرض کرده‌‌ام نمى‌‌گذارى دو ماهم تمام شود. سر دو ماه مى‌‌گوید: معامله گر هم نبود که ایشان به خاطر ما رفته زندان یک خورده کوتاه بیاییم. حالا این را بهش ببخشیم. ولى ما چطور؟ به خاطر این که این مرید را حفظ کنیم، گاهى وقت‌‌ها خمس را بهش مى‌‌بخشیم. سهم امام را همین طور سنبلش مى‌‌کنیم. مگر مى‌‌شود؟ امام به کسى که دو سال در زندان سعودى کتک خورده یک ریال نمى‌‌بخشد. مگر مى‌‌شود بخشید؟
یک کسى نامه نوشت از فارس، نامه نوشت به امام رضا(ع) نوشت بسمه تعالى، به قول امروزى‌‌ها، ما جمعى از علاقمندان به شما اهل بیت هستیم در استان فارس، مقدارى خمس و سهم امام بدهکار هستیم. سال قبل پدر بزرگوار شما امام کاظم خمس را بخشید، خواهش مى‌‌کنیم امسال هم که شما به امامت رسیده‌‌اى، امام رضا هستى، شما هم امسال خمس را بر ما بازارى‌‌ها ببخش. امام هم نوشت بسمه تعالى، خمس بخشیدنى نیست. پدرم که خمس را بخشید براى این که دید اگر شما خمس را بیاورید ساواک هارون الرشید مى‌‌گیرد شما را، گفت: پول به من ندهید که شما گیر نیفتید. خمس را گفت ببخش براى این که تو گیر نیفتى.
مثل این که مثلاً فرض کنید که صدام دور خانه ى امام نیرو گذاشته، امام پیغام داده که آقا کسى خمس براى من نیاورد. براى این که اگر بیاورد گیر مى‌‌کنید. آقا کسى ملاقات ما نیاید براى این که هرکسى مى‌‌آید خانه ى من تحت کنترل است. امام کاظم(ع) که فرمود: خمس را بخشیدم براى این که شیعه گیر نکند. و گرنه مگر خمس را مى‌‌شود بخشید؟
به هر حال حرف امروز ما در این چند دقیقه این شد. اگر خواستیم مملکت بازسازى بشود، باید فرهنگ ما بازسازى بشود. فرهنگ نه یعنى آموزش و پرورش. یعنى فکر ما، فکر ما باید بازسازى بشود. بدانیم چه کارى اولویت دارد. امام با چند نفر مى‌‌روند مشهد امام رضا(ع) زیارت. آن زمان‌‌هاى خیلى قبل، حرم که مى‌‌رود حضرت امام زود بر مى‌‌گردد خانه، رفیق هایش مى‌‌گویند: آقا، ما که مى‌‌رویم حرم، توى خود حرم، یکى دو ساعت معطل مى‌‌شویم ولى شما زود یک زیارت مى‌‌کنید بر مى‌‌گردید. چرا شما زود زیارت مى‌‌کنید؟ چرا زود بر مى‌‌گردید خانه؟ فرمود: برمى گردم که براى شما چاى درست کنم و غذا درست کنم و من فکر کردم غذا درست کردن براى زوار امام رضا ثوابش بیش‌‌تر از این است که توى حرم بایستم، این فکر است. بازسازى فرهنگى، کار کمال است.
زهرا در خانه کار مى‌‌کرد، گفت: باباجان یک کسى کمکم کند، فرمود: مى‌‌توانم بگویم بیاید کمک کند ولى ثواب خانه دارى، چون زن همه چیزهایى که جابه جا مى‌‌شود، کارهایى که مى‌‌کند توى خانه، براى هر کاریش ثواب است. من حالا راجع به مسائل زن و شوهرى روایاتى را گفته‌‌ام ان شاء الله پخش خواهد شد.
13- حدیث درباره به کار نگرفتن کارگر تنبل و بی‌حال
حالا کارگر کسل چطور؟ حدیث داریم «لَا تَسْتَعِنْ بِکَسْلَانَ وَ لَا تَسْتَشِیرَنَّ عَاجِزاً»(کافى، ج‌‌5، ص‌‌85) خیلى حدیث قشنگى است «لَا تَسْتَعِنْ» در گزینش «لَا تَسْتَعِنْ بِکَسْلَانَ» آدم‌‌هاى بى حال را نیمى خواهد کمک بگیرید. آدمى که کسلان، کسل، آدمى که وارفته، آدم‌‌هاى وارفته را به کار نگیر. اصلاً استخدامش نکن. گزینشش نکن. در گزینش مى‌‌گوییم آقا، ایشان دختر عمه‌‌اش حجاب دارد یا نه؟ چه کار دارى به دختر عمه‌‌اش؟ آقا ایشان زمان ناصر الدین شاه چطور بوده؟ خوب، ول کن. ممکن است یک کسى همه ى خوبى‌‌ها را داشته باشد، اما این رد کار نیست.
یکى از علماى قدیم اصفهان حاج آقا رحیم ارباب بود. رفته بود اصفهان حمام، حمامى یک کیسه کش فرستاده بود توى حمام کیسه ى آقا را بکشد. ضمناً آمده بود براى این که یک پزى بدهد، گفته بود، حضرت آیت الله، این کیسه کش ما نماز شبش قطع نمى‌‌شود. ایشان گفت: من از شما نماز شب خوان نخواستم، کیسه کش خواستم. خوب کیسه نمى‌‌کشد. این کیسه کش مى‌‌خواهد، نماز شب خوان خواسته بود؟ گفته بود بنده از شما نماز شب خوان نخواستم، کیسه کش خواستم.
«لَا تَسْتَعِنْ بِکَسْلَانَ» بعضى‌‌ها هم مى‌‌گویند: آقا ما آخر عمرمان است، به اندازه ى بخور و نمیر داریم، مى‌‌روند توى خانه مى‌‌نشینند، حضرت علی(ع) فرمود: «أُوصِیکُمْ بالِاکْتِسَابِ فِی الْفَقْرِ وَ الْغِنَى»(تحف‌‌العقول، ص‌‌390) ممکن است شما بگویى آقاجان ما پسرهایمان را بحمدالله داماد کرده‌‌ایم، دخترهایمان را هم بحمدالله عروس کرده‌‌ایم. حالا یک مستغلاتى، یک اجاره‌‌اى، یک چیزى هم داریم این قدر بخوریم، بازنشستگى، یک پولى، یک پس اندازى، یک چیزى داریم این آخر عمرى زندگى کنیم. حضرت فرمود: یک کسى رفته بود توى خانه، امام فرمود: چرا کار نمى‌‌کنى؟ گفت: پسر عروس و داماد و همه ى کارهایمان را کرده‌‌ایم. یک مقدار بخور و نمیر داریم، دیگر حالا نیاز نیست که ما جون بکنیم. امام فرمود: خلى، اِ، بله خلى، آدم باید کار بکند گرچه نیاز نداشته باشد. اتفاقاً وقتى نیاز ندارى، کار کنى ارزش است. اگر نیاز دارى که به خاطر نیازت کار مى‌‌کنى. ارزش این است که با این که خودت شکمت سیر است براى این که چهار تا آدم را به کار بگیرى و چهار تا شکم را سیر کنى به کار بگیرى. مگر هرکس بخارى روشن مى‌‌کند، خودش باید یخ کند؟ جو اتاق باید گرم بشود. زمستان این خودش ارزش است گر چه بنده اورکت پوشیده‌‌ام و نیاز ندارم. «بالِاکْتِسَابِ فِی الْفَقْرِ وَ الْغِنَى»
امام فرمود: اگر دو تا جبهه ى جنگ با هم درگیر شدند، حتى توى میدان جنگ مى‌‌توانید کار بکنید، کار بکنید. حدیث است، توى میدان جنگ هم مى‌‌شود کار بکنید. کار بکنید. و اگر کسى شب کار باشد و بیتوته بکند، این بیتوته کرده د رحالى که خدا این را مى‌‌بخشدش.
14- درستکاری و امین بودن در حرفه مهم است
هدف کار چى باشد؟ درست کارى چى باشد؟ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع): «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ الْمُحْتَرِفَ الْأَمِین»(کافى، ج‌‌5، ص‌‌113) حدیث داریم، به درستى که خدا یحب دوست دارد «الْمُحْتَرِفَ» یعنى حرفه داشته باشد. منتهى هر که حرف داشته باشد «الْأَمِین»، «الْمُحْتَرِفَ الْأَمِین» هم حرفه داشته باشد، هم امین باشد، اگر ماشین را دادند تعمیر، چیزهاى ماشین را جابه جا نکند. امین مواظب مال مردم باشد. امام آمد جایى نماز بخواند، تا رفت برود توى سالن برگشت. آقا چرا برگشتى؟ فرمود: من الآن پشت در سالن یک مشت کفش است، خواسته باشم بروم نماز بخوانم باید پایم را بگذارم روى کفش مردم، تصرف در مال مردم است. تصرف در مال مردم حرام است. گفتند: آقا مردم توى سالن منتظرند. فرمود: نماز جماعت مستحب است و تصرف در مال مردم حرام، برگشت. خوب جماعت بود یا روضه، من الآن شک کردم، امام در سالن نرفت براى این که پایش را روى کفش مردم نگذارد.
امین، کسى که خمس داشت، دلار، از امام فرمود: آقا هفت تومان بفروشم یا صد تومان، از دفتر امام، امام فرمود: خمس مال‌‌کى است؟ مال فقرا مگر نیست؟ شما چه حقى دارى؟ مال فقرا را ارزان بفرشى؟ مال فقرا را باید به قیمت، امین، من خدمت حضرت امام رسیدم گفتم: آقا، ما را حلال کن، فرمود: چه کردى حلالت کنم؟ گفتم مرا حلال کن. گفت: چه کرده‌‌اى؟ گفت: من این ور و آن ور سخنرانى خیلى مى‌‌کنم. از هیچ کس هم پول نمى‌‌گیرم، البته نمى‌‌دهند هم که بگیرم. حالا، ولى توى زندگیمان قاطى پاتى مى‌‌شود. مثلاً مى‌‌رویم براى ارتش سخنرانى کنیم توى راه بنزین مى‌‌زنیم، مى‌‌رویم براى سپاه، ناهار مى‌‌خوریم، مى‌‌رویم کارخانه ى ذوب آهن، آن جا مثلاً، دو تا، مى‌‌نشینیم، تلفن مى‌‌کنیم، مى‌‌رویم صدا و سیما، نامه‌‌اش را مى‌‌نویسیم. بالاخره از نامه و تلفن و غذا و نمی‌دانم، در مسیر خودمان، براى خودمان و ماشینمان به هر جا رسیدیم، همان جا استفاده مى‌‌کنیم. پول جمع نمى‌‌کنم. ولى در مسیر راه این استفاده‌‌هاى طبیعى را مى‌‌کنم. امام فرمود: نخیر شما باید همه را از هم جدا کنید. گفتم: اى بابا، من اگر رفتم سپاه سى لیتر بنزین زدم، باید همه‌‌اش نگاهم به عقربه باشد دولیترش را رفتیم هلال احمر، آمدیم نهضت سواد آموزى، رفتیم ارتش، رفتیم ذوب آهن، رفتیم نمى‌‌دانم فولاد مبارکه، رفتیم نمى‌‌دانم فرض کن جهرم، رفتیم سبزوار، من که باید هى نگاهم این ور و آن ور باشد که چى، من جانم درمى‌‌آید این طور. اگر این طور باشد من فقط از نهضت استفاده مى‌‌کنم. و فقط براى نهضت کار مى‌‌کنم. دیگر هیچ سخنرانى، هیچ تبلیغى، هیچ کارى، نمى‌‌توانم بکنم. چون خودم ندارم، از دولت هم قاطى پاتى مى‌‌شود. امام یک کمى مکث کرد، فرمود: من به تو اجازه مى‌‌دهم. گفتیم آقا ما سه چهار نفریم. شوراى مرکزى سواد آموزى، به سه چهار تایمان اجازه بده، فرمود: نه، فقط به تو اجازه مى‌‌دهم. ما تا آن زمان خیال مى‌‌کردیم مى‌‌شود هر ماشینى را، فرق نمى‌‌کند همه‌‌اش مال دولت است. بله همه‌‌اش مال دولت است ولى نمى‌‌شود جا به جا کرد. خودکار این بانک را نمى‌‌شود برد آن بانک. مهر این مسجد را نمى‌‌شود برد آن مسجد. نمى‌‌شود این مسجد وضو گرفت، یک مسجد دیگر نماز خواند. قاطى پاتى نمى‌‌شود کرد. باید حساب باشد، امین، باید دقت کرد. مال مردم حتى اگر خواب هم باشى گیردارى. شما خواب بودى پایت را زدى کوزه من شکسته، بیدار شدى باید پول کوزه را بدهى. هر چى مى‌‌گویى بابا خواب بودم، خواب باشى. پس کوزه ى من چه شد؟ مال مردم حساب دارد.
بعضى‌‌ها آبروى مردم را مى‌‌برند، مى‌‌گویند آقا شوخى کردم. یا شوخى یا جدى، آبروى مرا ریختى. گاهى یک کسى، یک کسى را دست مى‌‌اندازد، طرف را لت و پار مى‌‌کند، بعد مى‌‌گوید: ببخشید. آقا شوخى کرد، بالاخره یا شوخى، یا جدى، شما اگر یک چیزى زدى توى چشم من کور شدم، مى‌‌گویى ببخشید آقاى قرائتى این طلا بود، حالا یا طلا بود یا میخ طویله، بالاخره من کور شدم. شما نمى‌‌توانى بگویى طلا بود یا آهن، هر چى بود مرا کور کردى. نمى‌‌شود به اسم این که خواب بودم، کوزه را شکست، نمى‌‌شود به اسم این که شوخى کردم، آبروى کسى را ریخت. امین، حرف هایم را جمع کنم. از این که خدمتتان رسیدم خوشحالم. خوشا به حال شما که نان حلال مى‌‌خورید. مواظب باشید که شما دقت‌‌هاى لازم تقوایى را داشته باشید. حساب حساب است، دقت، دقت است.
روز قیامت حساب «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ» (زلزله/7) مشکل است، دقت کنید. یک حساب هایى پهلوى خودمان بکنیم. بنده خدا در هیأت ابالفضل، فرش مسجد را آورده بود توى حسینیه، آیت الله شهر گفت: آقا شما فرش مسجد وقف مسجد است، چیزى که وقف مسجد است نمى‌‌شود برود توى حسینیه، حساب حسینیه و حساب مسجد از هم جداست. گفت: برو آشیخ، ابالفضل دو تا دستش را در راه خدا داد. خدا زیلوهایش را نمى‌‌دهد به ابالفضل؟ گفت: بابا آن حسابش جداست، این حسابش جداست. نمى‌‌شود گفت چون ابالفضل دست هایش را در راه خدا داده، خدا هم زیلوى مسجدش را به راه حسینیه ابالفضل بدهد، نمى‌‌شود. امین، شما که جان مى‌‌کنید، عرقى مى‌‌ریزید، زحمت مى‌‌کشید، بى خوابى مى‌‌کشید سعى کنید دقت‌‌هاى لازم را هم بکنید. کم کارى، بد کارى، خلاف کارى، حیف است. شما حیف است بگذارید یک کسى برود جهنم که میلیون‌‌ها و میلیاردها مى‌‌چاپد. دیگر ما این چهار تومان و هشت تومان و نه تومان و هوا و گرما و ایستادن و بى خوابى، این زجرى که مى‌‌کشید، خدا دوستتان دارد، چون شما اهل حرفه هستید. منتهى مهم این است که امین، مواظب باشیم که امین باشیم. هر کسى در کار خودش امین باشد. در گفتن، در شنیدن، نوشتن، تصمیم،
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد یک بازسازى فکرى و ایمانى در ما، یک تحول فکرى و فرهنگى در ما بوجود بیاور که مقدس‌‌ترین کار، یا از مقدس‌‌ترین کار، براى همه ى ما بهترین عبادت یا از بهترین عبادت که حدیث هم داریم، بهترین عبادت‌‌ها طلب حلال است. خدایا به ما توفیق بده کار را مقدس بپنداریم.
خدایا به حق محمد و آل محمد هر چه به عمر ما اضافه مى‌‌کنى، به علم و ایمان و فهم و اخلاص ما بیفزا. از این که خدمتتان رسیدم و در ذوب آهن شما را دیدم تشکر مى‌‌کنیم و از مسئولین و دست اندکارهاى سوادآموزى که جمعیت بسیارى از کارگران عزیز را در این کارخانه با سواد کردند، از همه آن تشکر مى‌‌کنیم. و خود سواد آموزى هم یک بازسازى است. اگر بنا باشد کارخانه ى خراب، پالایشگاه خراب، پل و جاده و درمانگاه خراب سخته بشود، بازسازى است. آدم بى سواد با سواد شود این هم بازسازى است. بازسازى انسان‌‌ها از بازسازى پل و درمانگاه و پالایشگاه کمتر نیست.
من از همه ى کسانى که کمک نهضت سوادآموزى کردند در این ذوب آهن و جمعیت کثیرى را از بى سوادان را الحمد لله با خواندن و نوشتن آشنا کردند این یک گامى در بازسازى بوده تشکر مى‌‌کنم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment