موضوع: پیروزی حق بر باطل
تاریخ پخش: 74/11/11
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
1- حق پیروز است و باطل نابود
در محضر مبارک فرهنگیان تربیت معلم از نهضت سوادآموزی هستیم و در آستانه 12 بهمن این بحث را میبینید. موضوع بحث ما پیروزی حق بر باطل است. اصولاً پیروزی حق بر باطل نیازی به عدد ندارد. یک قانون در قرآن است و آن این است که بیست بر دویست پیروز است. »عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ« (انفال/65) بیست نفر آدم پشتکار دار بر دویست نفر پیروز هستند بر دویست نفر شاید به خاطر این بود که امام فرمود: ارتش بیست میلیونی درست کنند. در سوره بقره آیهای داریم، »کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرینَ« (بقره/249) هر مسلمانی، چه بسا گروه قلیل که بر گروه کثیر پیروز میشوند. چون تعداد کمی که خدا دارند، زیاد است و افراد زیادی که خدا ندارند کم است. امام خدا داشت و چیز دیگری نداشت و شاه همه چیزی داشت ولی خدا نداشت، شاه با گریه رفت امام با خنده آمد.
ما نمونههای اینگونه در تاریخ زیاد داشتیم. ابراهیم یکی بود همه مردم بت پرست بودند یوسف یکی بود و همه زنان مدینه نسبت به او نگاه بد میکردند. ما اول خیال میکردیم زولیخا عاشق یوسف شد بد فهمیدیم مساله زلیخا نبود هر زنی که یوسف را میدید مشکل دار بود. یک آدم پاک در بین یک مشت مردم مشکل دار، پیغمبر ما یکی بود و همه مردم مکه بت پرست بودند. اصولاً همیشه تعداد مردان حق کم بود. و همیشه این کمها بودند که پیروز میشدند.
لشکر امام حسین 72 نفر بودند و لشکر یزید حدود سی هزار نفر ولی هفتاد و دو تا ماندند و سی هزار تا محو شدند. یک رقیه دختر امام حسین، غریب، کتک خورده، یتیم، دل شکسته، شهید داده و زجرکشیده این یک یتیم نامش بود ولی قبر معاویه در آنجا هیچ پیدا نیست میلیونها نفر وارد سوریه میشوند و خارج میشوند ولی هیچ حرفی از قبر معاویه نیست، و خبر ندارد.
خدا وعده داده حق پیروز میشود البته پیروی حتماً لازم نیست که با بمباران باشد گاهی پیروزی یک منطق است یک فطرت است یک عقل است. ابراهیم گفت: »فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذی کَفَرَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ« (بقره/258).
مهمترین پیروزیها پیروزی منطق است. نمرود به ابراهیم گفت: حرف تو چیست؟ ابراهیم گفت: من معتقد به خدا هستم. گفت: خدای تو چه کار میکند؟ گفت: خدای من زنده میکند و میمیراند. گفت: خوب من هم »أَنَا أُحْیی وَ أُمیتُ« (بقره/258) خوب من هم میمیرانم و زنده میکنم. دستور داد دو نفر آوردند یکی را اعدام کرد، گفت دیدی میراندم یکی را هم آزاد کرد و گفت این را هم زنده کردم. ابراهیم گفت: خوب شما اگر خدا هستید دستور بده خورشید فردا از این طرف طلوع کند. نمرود خیلی کنف شد. منطق نداشت این پیروزی منطق است.
امام حسین در پیروزی اسلحه شکست میخورد اما در حق پیروز است، پیروزی فقط پیروزی نظامی نیست، پیروزی حق بر باطل است.
2- حق مخفی نمیماند
زلیخا عاشق یوسف شد قرآن میگوید: »غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ« (یوسف/23) همه درها را بست، در این «غلق» سه تا نکته هست، اول اینکه «غلق» یعنی اینکه محکم بست. دوم اینکه نمیگوید که کنیزهایش بستند میگوید خودش بستند که خاطرش جمع باشد که محکم بسته، نمیگوید غللقه الباب، میگوید غللقه الابواب، همه درها را بست، همه این کارها را کرد که هیچ کس نفهمد. اما خدا اراده کرد و همه فهمیدند.
زلیخا پیراهن یوسف را از پشت گرفت و پاره کرد و یک مرتبه در باز شد شوهر پیدا شد. زن در یک لحظه صحنه را واژگون کرد و به شوهر گفت که این نسبت به من نظر بد داشته »ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلیمٌ« (یوسف/25) قرآن میگوید: »وَ شَهِدَ شاهِدٌ« (بقره/26) قصه گذشت. تا بالاخره یک جایی در یک مجمعی خود زلیخا گفت الان بالاخره کسی که همه درها را میبندد و سوء قصد هم دارد و بعد هم تهمت میزند و یوسف را به جرم تهمت زندان میاندازند و یوسف هیچ کس را ندارد و خانم همه کاری میتوانست انجام دهد. و شاه در اختیار اوست و به امر او شاه یوسف را به زندان میاندازد تمام برنامهها علیه یوسف است.
فقط یک آدم پاک وسط این همه آدم ناپاک، ولی بالاخره… میخواهد بگوید که هیچ وقت حق گم نمیشود.
حالا اگر ما به پیروزی رسیدیم شاه فرار کرد، و امام آمد. مزد این پیروزی چیست؟ یک آیه در قرآن هست. خدا میفرماید: »إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ« (نصر/1) اگر دید نصرت خدا و فتح و پیروزی آمد چه کنیم. »وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً« (نصر/2) اگر دیدید دسته دسته مردم اعلام همبستگی میکنند. »فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً« (نصر/3) به شکرانه پیروزی و اعلام همبستگی و شکرانه این که همه کشورها یکی پس از دیگری موجودیت نظام جمهوری اسلام را تبریک میگویند. شکرانهاش این است که، »فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً« شکرانهاش قرار گرفتن در راه خدا، شکرانهاش تسبیح خدا و عبادت خداست.
3- برای پیروزی چه کنیم؟
خوب حالا برای پیروزی چه کار باید بکنیم، هم تلاش و هم دعا، قرآن یک آیه دارد میگوید: رزمندهها اگر به پای دعا بنشینند پیروز نمیشوند، دعای آدم بیکار مستجاب نیست. اسلحه منهای معنویت مفید نیست. معنویت هم بدون اسلحه موفقیت ندارد. دنیا و آخرت با هم است. در قرآن 115 تا کلمه دنیا و 115 کلمه آخرت داریم. این که هر دو 115 است. پیداست که باید هر دو باشد.
امام حسین شب عاشورا هم شمشیرش را تیز میکرد و هم نماز شب میخواند. هم اشک و هم شمشیر هم ناله و هم نعره، هم دعا و هم تلاش. مردم ایران در انقلاب هر دو را داشتند. حاضر شدند موقع جنگ جان بدهند همه مسجدهای ما دعا میکردند و رزمندهها هم تلاش میکردند. در جنگ تمام کشورها به صدام کمک کردند. همه علیه یک مشت آدمی که تازه حکومت درست کرده و نه ارتشش سر و سامان دارد نه سپاه. پس اگر انسان دعا کند خداوند دعایش را مستجاب میکند. »رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ« (بقره/250) بچههای ما که در جبهه خط شکن بودند. اینها اگر در خانه برادرش توپ او بر میداشت تحمل نمیکرد. خیلی از رزمندگان قوی ما در شهر خودشان حاضر نبودند حتی از یک چیز جزیی بگذرند، اما یک مرتبه »أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً« خدا اینها را متحول کرد خلاصه انسان دست خودش نیست. قبلاً دوچرخهاش را نمیداد حالا جانش را هم میدهد منتها لطف خدا بعد از این است. که خدا از ما اراده ببیند. اگر ما اراده کنیم و حرکت کنیم او هم به ما لطفهایی میکند.
»کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ« (مجادله/21) من این را حتمی کردم که پیغمبر من و خط من پیروز شوند پس به ما قول داده. آمدن امام و گریه و فرار شاه قول خداست. »وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ« (مائده/56) خدا قول داده که حزب خدا غالب باشد. حزب الله پیروز است. این شعار نیست این وعده خداست. این مثل وحی است »وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقین» متقین پیروز هستند. »وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوى» (طه/132) اهل تقوی پیروز هستند.
تصمیم داریم مستضعفین را حاکم کنیم ولو استکبار راضی نباشد خداوند فرموده »وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ« (قصص/5) تصمیم قطعی ما این است که استکبار را سرکوب کنیم، تصمیم ما قطعی این است که مستضعفان را حاکم کنیم چون و چرا هم ندارد. خداوند تصمیم گرفته که کره زمین را در خدمت افراد صالح بگذارد. »وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ« (انبیاء/105) خداوندمی فرماید زمین وارث بندگان خوب خدا میشود. خلاصه اینها وعدههای خداست. خداوند وعده داده حق پیروز شود. حزب الله غالب شود. مستضعفین حاکم شوند، مستکبرین نابود شوند و کره زمین در اختیار عباد صالح قرار بگیرد.
4- حق و باطل
حالا این مبارزه تمام میشود؟ برای شاه و امام بود؟ نه، در طول تاریخ دانشگاه، مدرسه، کره زمین، داخل، خارج، همیشه این دو خط هست. و خط باطل همیشه دائماً درگیر است. »وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ« (صافات/173) لشکر ما غالب است. مومنین همیشه در راه حق تلاش میکنند. کفار هم در راه باطل. اما شما دست بردار نباشید. آیهای است که مثلی است در رابطه با حق و باطل. »فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً« (رعد/17) این یک مثلی است بین حق و باطل، یک مثلی است که خدا میگوید حق مثل آب است و باطل مثل کف. بین آب و کف یک نکاتی است که میخواهم بگویم »أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً« (رعد/17) خداوند از آسمان باران میفرستد، هر گودالی، هر مکانی، به مقداری که ظرفیت دارد آب باران را در خود جمع میکند. بعد آب حرکت میکند، سیل جاری میشود. روی سیل آن کف قرار میگیرد. »وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَهٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ« (رعد/17) این مثال آب سرد بود که روی آن کف قرار میگیرد و یا در چیزهای گرم مثل فلزات که ذوب میشود روی فلز داغ هم کف قرار میگیرد، یعنی باطل هم در مسیر سرد هست و هم در مسیر گرم. در مسایل ساده باطل است، در مسایل قیمتی مثل طلا هم باطل است، یعنی جلوه باطل هم درمسایل طبیعی است هم در مسایل…
در زندگی ساده باطل هست و در زندگیهای مرفه هم باطل هست. مثل آدمی که از چراغ قرمز رد میشود. هم دوچرخه ممکن است رد شود. هم ماشین آخرین سیستم خلاصه خلافکاری در هر دو هست. پس همه جا باطل هست. »کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ« (رعد/17) کف رفتنی است، باطل کف است کف پرتاب میشود، حق میماند، باطل مثل کف موقت است، باطل روی واقع را میپوشاند مثل کف، باطل مثل کف جلوه دارد، مثل کف ارزش ندارد، باطل در سایه حق جلوه میکند، باطل مثل کف بالانشین است پر سر و صدا است باطل مثل کف سرچشمهاش ناخالصی هاست. باطل در هر شرایطی ممکن است باشد و حق، باطل را میبرد، دروغ باطل است.
طبیعت بر حق است، اساس هستی بر حق است. اگر انسان توانست دو سه روزی با رنگ و لعاب چهره عوض کند. میگویند آدم دروغگو رسوا میشود، معنایش همین است، امروز یک چیزی میگوید فردا یک چیز دیگر.
میگویند ناصرالدین شاه سالی یکبار افطاری به علمای تهران میداد، چون جنایتکار بود و گاهی هم جنایتهای تند میکرد روحانیون هم قطع رابطه کردند و همه علمای تهران اعتصاب کردند که افطاری ناصرالدین شاه نروند. دربار نتوانست به شاه بگوید که علما با شما قهر هستند. دربار رفت یک خربزه فروشی که در تهران بود و ریشهای قشنگی داشت به او گفتند آقا بیا دربار امشب فقط میخواهیم یک عکس از تو بگیریم. خلاصه یک مشت آخوند قلابی درست کرد و عکس هم گرفت. پیش ناصرالدین شاه رفتند و گفتند ما علما را دعوت کردیم و حالا میخواهند بروند.
ناصرالدین شاه گفت نه من باید پیش علما بروم، خلاصه ناصرالدین شاه رفت، نگاهی به تک تک آنها کرد افطار را خورده بودند بعد از افطار خربزه آوردند. ناصرالدین شاه تا رفت خربزه بخورد گفت: معذرت میخواهم مثل اینکه خربزههایش شیرین درنیامده، یک مرتبه آیت الله گفت: بیایید مغازه خودم، شاه گفت مگر شما خربزه فروش هستی؟ گفت بله آقا، به من پول دادهاند، عمامه گذاشتهام. من را ملاّ کردهاند.
پس نمیشود خربزه فروش را آیت الله کرد، مساله لو میرود. باطل پوچ میشود باطل به همه جا میخواهد وابسته بشود. در این نیم ساعت چند تا مساله گفتم: 1- پیروزی نیاز به جمعیت ندارد، بیست بر دویست.
2- پیروزی لازم نیست نظامی باشد، وقتی میگوئیم حق پیروز است یعنی تفکر حق پیروز است. هرچه از تاریخ قرآن میگذرد اسرار قرآن بیشتر کشف میشود. ما مفتخریم که هر چه دنیای علم پیشرفت میکند عزت اسلام روشنتر میشود.
3- خدا قول داده کره زمین به دست افراد صالح باشد. آمدن امام و فرار شاه نمونههای این بود. ما که خودمان با چشم خودمان دیدیم پس چرا دیگر دنبال باطل برویم. عبادت خدا عشق به خدا حق است، عشقهای کاذب میپرد. فقط حق میماند. تمام چیزها پوچ است آنچه پایدار است خداست. هر چه بند به خدا هم باشد پایدار است.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»