موضوع: پیروزی حق
تاریخ پخش: 76/03/08
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در ماه محرم هستیم. بحث ما نیز درباره حق و باطل است. امام حسین(ع) فرمودند: به کربلا میروم، نمیبینید که به حق عمل نمیشود «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ» (اللهوف/ص79) نمیبینید که جلو باطل گرفته نمیشود؟ میروم خونم را بدهم تا مردم با ریخته شدن خون من بیدار شوند؛ گاهی وقتها خون مردم را بیدار میکند. اگر خون شهید بهشتی (ره) ریخته نمیشد، مردم به حقیقت منافقین پی نمیبردند. و لذا در دعا میخوانیم:
در زیارت اربعین داریم: حسین جان(ع) شما خون دادید تا مردم از جهل کناره گیری کنند. اینجا خون، معلم انسان است. من مقداری راجع به حق صحبت میکنم:
1- حق و گستره آن در آفرینش و ادیان الهی
1- آفرینش هستی بر اساس حق است: آفرینش آسمانها و زمین بر اساس حق است: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» (مومنون/115) خیال میکنید آفرینش شما عبث و بیهوده است؟! هستی بازی نیست، شما هم بازی نیستید. کار جدی است. «أَ لَمْتر أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ» (ابراهیم/19)، «ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ» (احقاف/3). یک ذره عبث بودن و بیهوده کاری در آفرینش نیست.
از عایشه پرسیدند: یک خاطره خوب از پیامبر(ص) بگو. گفت: خاطره خوب خیلی است. همه کارهای پیغمبر(ص) خاطره است. ولی یکی میگویم: سحرها میآمد و به اطراف آسمان نگاه میکرد و میفرمود: «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» (آلعمران/191) خدایا این هستی باطل نیست. پس، از اینکه هستی بر حق است ما یک درس میگیریم: اگر هستی حق است، ما وصله همرنگ هستی نباشیم؟!
2- حق در همه ادیان ارزش دارد: حق فقط برای اسلام نیست. قرآن از برخی یهودیها تعریف میکند، میفرماید: «وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ»(اعراف/159)، «وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ» (اعراف/181). برخی یهودیها خوب هستند برای اینکه حق را میپذیرند. یعنی اگر یک نفر غیر مسلمان هم حرف حق زد از او حمایت کنید. شخصی (غیر مسلمان) خدمت امام صادق(ع) برای مباحثه آمد. امام(ع) فرمود: با طلبهها مباحثه کن و من نگاه میکنم. مباحثه کردند و آن شخص رفت. بعد طلبهها به امام(ع) گفتند: بلد بودیم بحث کنیم؟! امام رو به تک تک آنها کرده و ضعفشان را گوشزد نمود. و به یکی از آنها فرمود: و اما تو! حرف حق او را هم قبول نمیکردی؟! هم خوبی و هم بدی را باید در نظر گرفت. مثلا آب جو. آب جو حرام است. قرآن میفرماید: آب جو یک خوبیهایی نیز دارد، منتها ضررش از نفعش بیشتر است. قمار نیز همینطور است. یک خوبیهایی هم دارد. منتها قرآن میفرماید: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما» (بقره/219) در مشروبات و قمار برای مردم منفعت است. بالاخره عدهای از این راه به نان و نوا میرسند… ولی ضررش بیشتر است. و عدهای با انجام این کارها دست به تجاوز و غارت و… میزنند… یعنی وقتی خداوند میخواهد از آب جو انتقاد کند خوبی آنرا هم میگوید. منتها میفرماید: ضررش بیشتر است. آیاتی در قرآن داریم که میفرماید: فلانی از حق اعراض میکند و حق را نمیپذیرد. علامت تکبر این است که حرف حق را قبول نکنیم. «بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ» (ق/5)، «وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ» (بقره/91)، «بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ» (انبیاء/24).
2- پیروزی حق بر باطل
3- حق بر باطل پیروز است: ماجرای عاشورا نیز مؤید این مطلب است. 43 تا رادیو از باطل (صدام) حمایت میکردند و به امام (حق) جسارت میکردند. قرآن میفرماید: «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ» (قصص/83)، «وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوى» (طه/132) بالاخره 72 نفر کربلا پیروز شدند یا 30000 نفر یزید؟ ممکن است باطل جلوهای داشته باشد ولی حق پیروز است. قرآن میفرماید: باطل مثل کف روی آب است، سر و صدا میکند. ولی زود کنار میرود. آن «آب» حق است که میماند.
مرحوم مطهری (ره) داستانی را نقل کردهاند: اموال یکی از علمای شیراز را دزدیدند. ایشان به دربار رفت و نامهای به مسئول مملکتی نوشت. مسئول مملکتی هم نامه را خواند و گفت: بنشین. همه که رفتند، گفت: این نامه چیه؟! گفت: نامه حضرت امیر(ع) به مالک اشتر است. گفت: خود حضرت علی(ع) به این نامه عمل میکرده؟! (یکی به مکه رفت و هوا داغ بود، گفت: خدایا ما که آمدیم، اگر خودت بودی، میآمدی؟!). به همین خاطر حضرت علی(ع) موفق نشد!؟! آن عالم به او گفت: خوب اگر حضرت علی(ع) موفق نشده، چرا این مطلب را یواشکی گفتی؟! گفت: من که نمیتوانم روبروی مردم بگویم! آن عالم گفت: همینکه تو بعد از 1400 سال نمیتوانی این مطلب را بگویی، یعنی موفقیت. یعنی عدالت امیرالمؤمنین چنان سیطره انداخته که تو مسئول مملکتی جرأت نمیکنی مطلبی علیه حضرت بگویی. در اطاعت از او میترسی. شاه از امام خمینی(ره) زندانی میترسید! قرآن میفرماید: «فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ»(اعراف/118)، «وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» (اسراء/81 ). جمله«کانَ زَهُوقاً» یعنی اینکه: باطل دوام نمیآورد. قبر معاویه را من دیدم. گربه رویش خوابیده بود. قبر حضرت رقیه(س) را هم ببینید. آتاتورک در ترکیه خیلی با اسلام مبارزه کرد ولی هنوز حجاب در ترکیه رونق دارد. پهلوی هم حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم وقتی مرحوم شدند، نگذاشتند فاتحه بگیرند! پاسبانهای زمان شاه به مسجد امام قم ریختند و روی سماورهای زغالی آب روی آتش ریختند و مجلس را به هم زدند. ولی امسال بعد از 62 سال برای حاج شیخ عبدالکریم فاتحه گرفتند. قبر امام حسین(ع) را 17 بار خراب کردند! حالا شما ببینید چی است! قبرستان بقیع به صورت زیارتگاهی در خواهد آمد و بزرگترین منارهها و گنبدها را خواهد داشت. من برای قبرستان بقیع گریه میکنم ولی گاهی فکر میکنم که شاید همین صلاح است. چون اگر مرقد همه ائمه طلا باشد ممکن است ما امامت و طلا را قاطی کنیم. بگذاریم یکی هم خاکی باشد.
در قرآن دو تا «نِعْمَ الْعَبْدُ» داریم. یعنی بنده بسیار خوب. یکی برای پیغمبری که خیلی وضعش خوب است حضرت سلیمان (ع) و میفرماید: «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (ص/30). یکی هم حضرت ایوب درب و داغان که وضعش خیلی بد بوده است. به ایشان هم میفرماید: «نِعْمَ الْعَبْدُ» هردو هم در سوره(ص) و پشت سر هم آمدهاند. میدانید یعنی چه؟ می خواهد بگوید، بندگی خدا حسابش از زرق و برق جداست.
حق به قدری ارزش دارد که وقتی خداوند میخواهد بگوید: انبیا را کشتند میفرماید: «وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ» (بقره/61). به نام غیر حق کشتند. یعنی حتی اگر انبیا به حق کشته شوند خدا چیزی نمیگوید. خیلی مهم است. کشتن انبیاء وقتی بد است که به ناحق باشد.
3- اهمیت و جایگاه حق
یک راه شناخت حق آن است که ببینیم باطل کجا سرمایهگذاری میکند. الآن در کشورها، دنیا و استکبار فقط دنبال ولایت فقیه هستند. وگرنه جمهوری اسلامی در دنیا خیلی داریم. بمباران 8 ساله ما به خاطر ولایت فقیه بود. ما اگر دست از ولایت فقیه برداریم آمریکا به ما دست میدهد. ولایت فقیه لبه تیز حربه هاست. چون این حق است: «وَ یُجادِلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ» (کهف/56). جایی که آنها حساس هستند ما حق هستیم. هرجا آنها گفتند: نه، ما باید بگوییم: آره. چون آنها روی حق حساس هستند.
نبوت بخاطر حق است: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» (ص/26) پیغمبر و خلیفه خدا هستی، اما حق… اصلا حکومت اگر به خاطر حق نباشد ارزش ندارد. امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: حکومت در نزد من از عطسه و آب بینی بزغاله، کمتر است، مگر اینکه بتوانم حق را زنده کنم. پس ارزش حکومت به حق است.
حق از کجاست؟ «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ» (بقره/147) رهبریهای دنیا چند نوع هستند: کودتا، اقلیت، اکثریت، ولیعهدی، جانشینی، اتفاق همه بر یک نفر. میخواهیم ببنیم کدام رهبر حق است؟ هیچکدام حق نیست. اتفاق همه که امکان ندارد و محال است. کودتا نیز نشانه زور است. جانشینی و ولیعهدی تحمیل است. اقلیت نیز تضییع حقوق دیگران است. اکثریت هم دلیل عقلی نیست. دلیل انتخاب اکثریت از بی کسی و بیراهی است. آخرین خط است. در عین حال عیوب اکثریت از بقیه کمتر است. اما ما در بن بست قرار نگرفتیم که اکثریت رهبر ما را انتخاب کنند. قرآن میفرماید: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» (بقره/124)، «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً» )بقره/30) یعنی انتخاب رهبر با خودم است. یای «إِنِّی» یعنی خودم. آقا کی باید امام باشد؟ هرکه را که خدا انتخاب نمود، خدا فرموده: پیغمبر. باز خداوند هم توسط همین پیغمبر فرموده: علی ابن ابیطالب(ع). حضرت علی(ع) تا حضرت مهدی(عج) امام بودند. امام زمان(ع) هم به مردم نامه نوشتهاند که: تا زمانی که من غایبم، رهبر شما مجتهد عادل است. البته دنیا که بند به خدا نیست، یک چیزی به نام دموکراسی راه انداخته و پیروی از اکثریت میکند. اکثریت بین چهار راه دیگر بهترین راه است، اما اکثریت راه حل است نه راه حق.
و لذا جمهوری اسلامی این دو را پیوند زده است. هم گفته آرای اکثریت و هم گفته رهبری. تنفیذ رهبری. سوزن و نخ هر دو با هم میدوزند. یعنی نخ بی سوزن و سوزن بی نخ کارآیی ندارند. سوزن بی نخ مثل حضرت علی(ع) و نخ بی سوزن مثل ایران زمان شاه است.
انسان راهنما میخواهد. هر یک از ما حداقل و با قیمت تعاونی هزار بار اشتباه کردهایم. قانون اساسی آمریکا 25 بار عوض شده است! قانون بلژیک تا حالا 119 بار عوض شده است. باید خدا دست ما را بگیرد.
ان شاء الله راه کربلا باز شود و شما بروید کاظمین. در کاظمین دو تا امام پهلوی هم هستند: امام کاظم و امام جواد(ع). بعد از زیارت امام جواد(ع) یک دعا وجود دارد. من آن دعا را یاد گرفتهام و گاهی در قنوت نمازم آنرا میخوانم. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَرِنِی الْحَقَّ حَقّاً فَأَتْبَعَهُ» (بحارالأنوار/ج99/ص75) خدایا حق را به من یاد بده، یعنی اگر تو کمکم نکنی نمیفهمم که حق چه است! امام زین العابدین(ع) در دعای مکارم الاخلاق میفرماید: خدایا یادم بده که پولم را کجا خرج کنم: «وَ أَصِبْ بِی سَبِیلَ الْهِدَایَهِ لِلْبِرِّ فِیمَا أُنْفِقُ مِنْهُ» (صحیفه سجادیه/دعاى 20).
یک سؤال ایدئولوژیکی مطرح میکنم: آن چه دعایی است که واجب است هر روز بخوانیم. اولین دعایی که اول صبح قبل از هر کاری واجب است که بخوانیم این است: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/6). آخرین دعایی هم که واجب است آن را بخواند و بخوابد همین دعا است (در نماز) انسان باید در شناخت حق بگوید: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» شناخت حق به علم نیست. یکی از امام جمعهها تعریف میکرد: برای خواندن خطبهها آماده میشدم. میخواستم وضو بگیرم. صورتم را شستم و بعد فراموش کردم که دست راستم کدام است؟ هرچه فکر کردم یادم نیامد. بعد دیدم شخصی وضو میگیرد، به او نگاه کردم و وضو گرفتم! اگر خدا انسان را رها کند نه فیلسوف، نه آیت الله، نه روشنفکر و نه سیاسی، هیچکدام نیستی. یک لحظه اگر برق برود، دکتر و مهندس هر چه بلد هستند یادشان میرود. همه باید بگوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ».
4- مصادیق حق و راههای شناخت حق
مصادیق حق، انبیاء حق هستند: «لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ» (اعراف/43)، «قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ» (نساء/170)، «إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ» (بقره/119)، «نَزَّلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ» (بقره/176).
امام حق است. راه نجف هم ان شاءالله باز شود. بروید به زیارت حضرت علی(ع) . در زیارت آن حضرت میخوانیم: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مِیزَانَ یَوْمِ الْحِسَابِ» (إقبالالأعمال/ص608) تو میزان انسان هستی. یعنی تو حق هستی.
داستانهای انبیاء: در قرآن حدود 268 قصه وجود دارد. داستانهای دیگر معمولا ساختگی هستند. اما داستانهای قرآن همه حق هستند: «إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ» (آلعمران/62)، «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً» (کهف/13). و لذا مرحوم مطهری فرمودند: « داستان راستان».
میزان حق است: «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» (اعراف/8). میزان در قیامت حق است.
قیامت حق است: «الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» (فرقان/26).
راه شناخت حق: آیا کارهای ما حق است؟ الف) قرآن میفرماید: اگر فکر میکنید راهی که در پیش گرفتهاید درست است، باید از مرگ نترسید: «قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ» (جمعه/6). آدمی که راهش حق است، نگران نیست. مثلا اگر یک راننده بداند که: ماشین سالم است، بنزین دارد، خودش سالم است، گواهینامه دارد، چشم هایش خوب میبینند و… این راننده هیچ دغدغهای ندارد. اما اگر ترسیدید و اضطراب داشتید، بدانید که یک مشکل دارد و…
آرامش روحی نشانه حق بودن است. و لذا امام (ره) در وصیتنامه خود فرمودند: «من با دلی آرام…» یعنی: انقلاب من بر اساس حق بود. دو نوع حرکت داریم: حرکت انفجاری، حرکت انتخابی. حرکت امام (ره)، حرکت انتخابی بود. فکر میکنم همه شما این را شنیدهاید: حضرت علی(ع) در جنگ دشمن را کوبید، دشمن آب دهان به او پرتاب کرد! امیرالمؤمنین علی(ع) عصبانی شد، بعد مقداری راه رفتند، خودش را میزان کرد و بعد آمد و… گفتند: چرا؟! فرمودند: وقتی آن شخص آب دهان به من پرتاب کردند من غیظم گرفت. ترسیدم در حال غیظ به او شمشیر بکشم و آن شمشیر (کشیدن) برای ناراحتی و غیظ خودم باشد و برای رضای خدا نباشد. میخواستم غیظم انتخابی باشد نه انفجاری.
به یکی از مراجع تقلید گفتند: اگر یک گوینده راستگو به شما بگوید: هفته دیگر میمیرید، چه میکنید؟! گفت: اگر من بدانم هفته دیگر میمیرم، همین را انجام میدهم که از اول عمرم انجام میدهم. (یعنی از اول عمر کارم را درست انجام دادهام.)
به پیغمبر اسلام(ص) گفتند: هرچه خواستی به تو میدهیم: زن، پول، ریاست و… دست از کارهایت بردار! فرمودند: «اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارند، دست از حرفم بر نمیدارم. » من نسبت به کارم بصیرت دارم. اما ما این طور نیستیم.
ب) دومین نشانه حق بودن این است که مطابق وحی باشد: ما نمیدانیم که فلان درست است یا نه. باید ببینیم مطابق وحی است؟ از نظر قرآن و حدیث چطور است؟ دلیل قرآنی دارد یا نه؟ چون خالق بر ما عالم است. خدا رحمت کند نواب صفوی (ره) را. ایشان مثلی میزدند؛ میگفت: شما اگر یک بخاری بخرید، مهندسی که آن را ساخت، دستور العمل آن را هم میدهد. ما هم میگوییم: چون خدا ما را ساخته پس قانون ما را هم خدا باید بدهد. امام رضا(ع) فرمودند: «هرچه خواستید تا دلیلش را برای شما بگویم، دلیل قرآنی آن را میگویم»: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى» (نجم/4-3).
ج) نظر امام معصوم چیست؟ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ» (المناقب/ج3/ص61). ببینید علی(ع) کجاست؟
برای حق و باطل دنبال اکثریت نروید، دنبال سن نروید. ممکن است حرف بچه صحیحتر از حرف بزرگ باشد. «وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ لِأَبیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ» (زخرف/26)، «إِذْ قالَ لِأَبیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنی عَنْکَ شَیْئاً» (مریم/42). ابراهیم(ع) کوچولو به عموی پیرمرد (ش) میگفت: چرا بت میپرستی؟! خداوند این آیه را نازل فرمود تا بگوید: در نهی از منکر سن شرط نیست. گاهی بچه به بزرگ میگوید. گاهی یک نفر به گروه میگوید: «وَ قَوْمِهِ». پس گاهی یک نفر حرفش حق است و حرف جمعیت باطل… گاهی خانم حق میگوید و آقا… شخصی تعریف میکرد که: به خانمم گفتم: بلند شو چایی بریز. گفت: مگر تو مقلد امام (ره) نیستی؟! گفتم: چرا هستم. گفت: ندیدی عکس امام (ره) را وقتی که چایی میریزد؟! بلند شو خودت بریز. بیشترین عکسی که خانمها دوست دارند همان عکس است. قربان امام (ره) بروم. هرکسی یکی تکه از کارهای امام را یاد میگیرد.
5- حساسیت و سنگینی عمل به حق
البته حق سنگین است. امیرالمؤمنین علی(ع) به مالک اشتر فرمودند: «وَ الْحَقُّ کُلُّهُ ثَقِیلٌ وَ قَدْ یُخَفِّفُهُ اللَّهُ عَلَى أَقْوَامٍ طَلَبُوا الْعَاقِبَهَ» (نهجالبلاغه/نامه 53) حق سنگین است مگر برای افراد دور اندیش (آخر بین) و لذا داریم: در ازدواج فکر نسلت باش نه به فکر شهوت زودگذرت.
روایت داریم: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «قُلِ الْحَقَّ وَ إِنْ کَانَ مُرّاً» (معانیالأخبار/ص335) حق را بگو اگرچه تلخ و به ضررت باشد. برای پیشرفت حق، از باطل کمک نگیریم. یعنی وقتی میخواهید به مکه بروید با الاغ دزدی نروید. برخی از حق سوءاستفاده میکنند. در فیلم امام علی(ع) دیدید. خوارج میگفتند: «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ». حضرت علی(ع) فرمودند: «کَلِمَهُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ» (نهجالبلاغه/خطبه 40) یعنی حرف حقی میزنید، اما هدف شما باطل است. روایت داریم: بدترین مردم کسی است که حرف حق را نگوید، با آنکه بتواند. ولذا حضرت علی(ع) فرمودند: « سفارش میکنم به تقوا در فقر و غنی و گفتن کلمه حق در غضب و شادی. » گاهی در وقت عصبانیت، انسان حرف حقی را نمیگوید. خوشا به حال کسی که از حق دفاع کند حتی در هیجانات. و لذا امیرالمؤمنین(ع) دیدند شخصی وزنه برمیدارد، گفتند: او پهلوان است؟ فرمود: پهلوان کسی نیست که وزنه بلند کند، بلکه کسی است که در اوج هیجان بتواند خودش را نگه دارد.
برای گفتن حق حتی اگر ضرر هم میکنی باز بگو. مثلا در یک جا نشستهای. یک دفعه یادت میآید که نماز نخواندهای. بلند شوی بد است. بلند نشوی نمازت قضا میشود. باید بلند شوی و بگویی: آقا من نماز نخواندهام. باید خودت را بشکنی و نمازت را بخوانی. این که بد نیست. و لذا از حضرت علی(ع) حدیث داریم: «مَنْ اسْتَحیا مِنْ قَوْلِ الحَقِّ فَهُوَ أَحْمَقٌ» (غررالحکم/ص70) کسی که از گفتن حرف حق خجالت میکشد، او احمق است.
آخرین حدیث: پیامبر اسلام(ص) یک شمشیر داشتند که روی آن نوشته بودند: «حق را بگو اگر چه به ضررت باشد.» «قُلِ الْحَقَّ وَ لَوْ عَلَى نَفْسِکَ» (منلایحضرهالفقیه/ج4/ص177)
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»