پیامبر اسلام (ص)، قراردادها و پیمانها -2

عنوان: پیامبر اسلام(ص)، قراردادها و پیمان‌ها(2)
تاریخ پخش: 09/12/63

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین و صل علی سیدنا و نبینا محمد و علی اهل بیت و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین»

به عید نوروز نزدیک می‌شویم. به فصل بهار نزدیک می‌شویم. به درخت و سبزی و درخت کاری نزدیک می‌شویم. هفته‌ی درخت کاری نیز هست. اما من بحثم را می‌گویم. درباره مسئله‌ی عید و درخت و سبزی و ماهی درون لیوان حرف‌هایی گفته می‌شود و در آخر بحث هم تذکراتی می‌دهم. اما فرم بحث را نمی‌توانم عوض بکنم، چون بحث مهمی است. گرچه گاهی هم تناسب‌هایی پیش می‌آید که آدم یک اشاراتی هم به زمان و فصل بکند، پس اجازه بدهید که من بحث را که چند ماه هست دنبال می‌کنم، دنبال کنم، بعد هم به مناسبتی که به عید نزدیک می‌شویم. چند دقیقه‌ای با هم حرف بزنیم.
خوب در جلسه قبل گفتیم که برنامه پیامبر این بود که با مخالفین پیمان می‌بست، قرارداد می‌بست و به آنها عمل می‌کرد. خاطراتی هم نقل کردیم که اگر یادتان باشد این بود که چند نفر مسلمان از مکه گفتند: کمک! ولی پیغمبر کمکشان نکرد. پیغمبر به مسلمانان مکه کمک نکرد. پیغمبر در مدینه حکومت تشکیل داده است. مسلمانان مکه گفتند: کمک! پیامبر کمک نکرد. چرا؟ برای این که پیمان بسته بود که دخالت نکند، یا در مکه وارد نشود. قرآن هم چنین دستوری داده که: «وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلى‏ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ» (انفال/72) اگر کمک خواستند، کمک بده. مگر این که پیمان بستید، پیمان با کافر اهمیتش از کمک به مسلمانان خیلی مهمتر است.
1- شرایط عهد و پیمان صحیح
اما یک چیزی است که من در جلسه اول زود از آن گذشتم و بعد فکر کردم که خیلی موضوع مهمی بود و من بی خود از روی آن گذشتم، این است که یک قاعده در فقه داریم، قاعده‌اش این است که «الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ» (تهذیب ‏الاحکام، ج‏7، ص‏371) این یک قاعده فقهی است. فقها این را قبول دارند و در بسیاری از کارها به آن عمل می‌کنند و دستور می‌دهند که عمل بکنیم و معنای آن این است که: مسلمان و مؤمن قول داد و شرط بست باید وفا کند. تمام شد و رفت. منتهی گاهی یک شرط‌هایی است که انسان شرط هایش بیجا است. اجازه بدهید حدیث بخوانم:
«مَنِ اشْتَرَطَ شَرْطاً مُخَالِفاً لِکِتَابِ اللَّهِ فَلَا یَجُوزُ لَهُ وَ لَا یَجُوزُ عَلَى الَّذِی اشْتُرِطَ عَلَیْهِ وَ الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ فِیمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» (کافى، ج‏5، ص‏169) گاهی آدم شرط می‌بندد، شرطی که ضد قرآن است. «فَلَا یَجُوزُ لَهُ وَ لَا یَجُوزُ عَلَى الَّذِی اشْتُرِطَ عَلَیْهِ» اگر شرط ضد قرآن بود، لازم نیست عمل کنید. باید به شرطی عمل کنید که طبق قرآن باشد، مثل آدم بگوید: اگر دیگر نماز بخوانم، بر پدرم لعنت! چون من برپدرم لعنت کردم پس نماز نمی‌خوانم.
من اولاد پدرم نیستم، اگر کتکت نزنم. شما وقتی به ایشان رسیدی، هم کتکش نزن و هم اولاد پدرت هستی. گفت: اگر مردی بایست! گفت: هم مردم، هم فرار می‌کنم. بچه‌ی پدرم نیستم اگر نزنم! من هم بچه‌ی پدرم هستم، هم نمی‌زنم. گاهی انسان روی دنده کج می‌افتد، نمی‌دانم لات‌ها را دیده¬اید؟ مثلاً می‌گویند: که من با یک نفس یک کیلو سرکه را سر می‌کشم.
شرط بندی می‌کنم که هرکس تخم مرغ را آب پز کرد و خورد من هزار تومان به او می‌دهم. شرطی چند؟ اگر شما یک کیلو آب غوره را با یک نفس خوردی من هزار تومان به تو می‌دهم. اگر 30 تخم مرغ را یک جا خوردی من دو هزارتومان به تو می‌دهم.
اگر از این بام پریدی من اینقدر تومان به تو می‌دهم. این شرط‌ها درست نیست. «وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ» (بقره/195) قرآن می‌گوید: خودتان را به هلاکت نیندازید. 30 تخم مرغ خوردن، خود را به هلاکت انداختن و خودکشی است. از فلان بلندی پرت شدن خودکشی است. با یک نفس یک لیوان آب غوره را سرکشیدن خودکشی است. پس ببینید مؤمن مرد است و قولش. البته تا قولش چه باشد.
خیلی خوب، پس ببینید «مَنِ اشْتَرَطَ شَرْطاً مُخَالِفاً لِکِتَابِ اللَّهِ» اگر شرط کنند «مُخَالِفاً لِکِتَابِ اللَّهِ» مخالف کتاب خدا باشد، این جایز نیست عمل کند. بعد فرمود: «وَ الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ فِیمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» حدیث داریم مسلمان باید به شرطش وفا کند آنجایی که طبق قرآن باشد.
حدیث دیگر داریم: «الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ إِلَّا کُلَّ شَرْطٍ خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَا یَجُوزُ» (من‏ لایحضره ‏الفقیه/ ج‏3/ص‏202) مسلمان باید پای شرطش بایستد. امیرالمؤمنین فرمود: «مَنْ شَرَطَ لِامْرَأَتِهِ شَرْطاً فَلْیَفِ لَهَا بِهِ فَإِنَّ الْمُسْلِمِینَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ إِلَّا شَرْطاً حَرَّمَ حَلَالًا أَوْ أَحَلَّ حَرَاماً» (تهذیب ‏الاحکام، ج‏7، ص‏467) هر کس به خانمش قولی دهد، باید وفا کند. به خانم خود قول دادی باید وفا کنی. «فَإِنَّ الْمُسْلِمِینَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ» مسلمان باید پای قولش بایستد. «إِلَّا شَرْطاً حَرَّمَ حَلَالًا أَوْ أَحَلَّ حَرَاماً» مگر این که شرط کنی که حلالی را حرام کنی یا حرامی را حلال کنی. واجب نیست آن شرط‌ها را انجام دهی.
مثل این که آدم بگوید: من قول می‌دهم دیگر فلان غذا را نخورم، فلان غذای حلال را، خوب، بی خود قول می‌دهی.
یک بار پیغمبر در یک جا عسلی پیدا کردند، مقداری تناول فرمود، خانمش ناراحت شد که چرا عسل خوردی؟ پیغمبر فرمود: خوب دیگر عسل نمی‌خورم. آیه نازل شد «ولم تحرم» چرا عسل خوردن را بر خودت حرام می‌کنی؟ خوب یک عمری نان خالی می‌خوردی، نان پنیر می‌خوردی، حالا یک بار یک نعلبکی عسل آورده ا ند، خوب بخور «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغی‏ مَرْضاتَ أَزْواجِکَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» (تحریم/1) برای این که خانم راضی باشد، یک همچنین حرفی زدی که من دیگر عسل نمی‌خورم. پیغمبر هستی، اما بی خود به خانمت هم گفتی: دیگر عسل نمی‌خورم، باید بخوری. انسان قول بدهد که مثلاً من این کار را می‌کنم، این کار را نمی‌کنم.
اجمالاً اگر شرط کردی حلالی را حرام کنی، حرامی را حلال کنی، به این شرط‌ها را نباید عمل کرد.
«الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ» (تهذیب‏ الأحکام، ج‏7، ص‏371) این حدیث اول بود. «الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ» و «فَإِنَّ الْمُسْلِمِینَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ» حدیث بعد هم می‌فرماید که «المؤمنون» بله یک حدیث داریم «الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ» و سه حدیث داریم «فَإِنَّ الْمُسْلِمِینَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ» خلاصه یک قاعده‌ی فقهی است.
خدا مرحوم آیت الله بجنوردی رحمت کند. آیت الله بجنوردی یکی از علمای مهم نجف اشرف بود که چند جلد کتاب نوشته است. «القواعد الفقهیه» در جلد سوم کتابش یک قاعده دارد. همین قاعده «الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ» است و خلاصه آن این است که انسان باید وفا کند، حالا به کافر هم قول دادی باید وفا کنی.
حرف هفته‌ی گذشته و این هفته ما این است. حالا می‌خواهم چند تا قصه برایتان بگویم. یعنی چند مورد از قراردادهای پیغمبر را برایتان بخوانم. قبل از آن که قراردادهای پیغمبر را برایتان بخوانم درباره‌ی اصل وفای به عهد چند حدیث برایتان بگویم که مربوط به خود مسلمانان است.
2- پرهیز از پیمان‌شکنی و توبیخ پیمان‌شکنان
قرآن به کافرانی که پیمان شکنند، می‌فرماید: «بدترین حیوان جنبنده» توجه کنید! توجه کنید! به کافری که پیمان شکن است، می‌گوید: بدترین جنبنده! «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی‏ کُلِّ مَرَّهٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ» (انفال/56-55) یعنی بدترین موجود، بدترین جنبنده، کسی است که کافر است و پیمان شکن است. «لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ» (مشکاهالأنوار، ص‏46) عجب حدیثی است. از این حدیث‌ها است که هر کس شش کلاس درس خوانده باشد، می‌فهمد. «لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ»، یعنی چه؟ دین ندارد کسی که عهد و پیمان ندارد. اینطور نیست که حالا آقا ایشان آدم خوبی است ولی گاهی حرف می‌زند و به حرفش عمل نمی‌کند. ایشان بعضی وقت‌ها به مسجد می‌آید، اما چک هایش برمی گردد. ایشان نماز شبش ترک نمی‌شود اما «لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ» حدیث از پیغمبر است. به امام سجاد می‌گفتند: خلاصه وچکیده‌ی دین را برای ما بگو! یک مثالی بزنم.
یک درخت گردو داریم، یک مغز گردو داریم، و یک روغن گردو داریم. یک گل داریم و یک گلاب داریم و یک عطر داریم، از گل، گلاب می‌گیرند و از گلاب عطر می‌سازند. یک کسی آمد به امام سجاد گفت: آن عصاره و عطر تمام دین‌ها را به من بگو، شیره و ریشه‌ی تمام دین‌ها را به من بگو، فرمود: «قَوْلُ الْحَقِّ وَ الْحُکْمُ بِالْعَدْلِ وَ الْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ» (خصال صدوق، ج‏1، ص‏113) حرف حق بزنید، عادلانه حکم کنید و به قولتان وفا کنید.
امیرالمؤمنین استانداری به نام مالک اشتر می‌فرستد، وقتی می‌خواست او را نصب کند پیامی و عهد نامه‌ای به مالک اشتر داد. بزرگ ترین نامه‌های حضرت علی نامه‌ای است که به استاندارها نوشته و این مدیریت حکومت اسلامی است. اگر یک وقتی کسی میل داشت درباره‌ی مدیریت بحث کند یا سخنرانی کند، عهد نامه‌ی مالک اشتر را بردارد و جمله به جمله آن را بخواند و تفسیر کند و تحلیل کند. این مدیریت است. البته با نامه‌های دیگر و آیه‌ها و حدیث‌های دیگر، اما این یک منبعی برای مدیریت است.
درنامه‌ای که به استاندار نوشت فرمود: «إِیَّاکَ وَ… أَنْ تَعِدَهُمْ فَتُتْبِعَ مَوْعِدَکَ بِخُلْفِکَ» استاندار مواظب باش قول دادی به قولت عمل کن. «وَ الْخُلْفَ یُوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَ اللَّهِ وَ النَّاسِ» (نهج‏ البلاغه، نامه‏53) قول دادی عمل کن، برای این که اگر عمل نکنی هم خدا بر تو غضب می‌کند و هم مردم بر تو غضب می‌کنند. قول دادیم باید وفا کنیم. ما به خدا، هم در عالم زر قول دادیم و هم وجدان ما و فطرت ما قول داده است. یعنی ساختمان ما خودش قول است. به خدا قول دادیم و با خدا پیمان داریم، با خون شهدا پیمان داریم، با امام پیمان داریم، باید به وعده‌ها و به امانت‌ها خیانت نکنیم.
3- وفاداری و هوشیاری هنگام تعهدات
البته ساده نباشیم. اگر یک کسی شلکی، الکی، چپکی و منحرف بود و با ما یک قول و قراری بست و خواست نارو بزند مواظب باشیم. به ما ضمن این که گفتند به وعده¬ات وفا کن، گفتند: باید مواظب آدم حیله گر باشید.
به ما گفته‌اند: متواضع باش. اما اگر دیدی یک کسی خیلی ژست می‌گیرد تو هم در مقابلش ژست بگیر. «تکبر در برابر متکبر عبادت است» و لذا حدیث داریم: قرآن می‌فرماید: «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَهً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ» (انفال/58) «وَ إِمَّا تَخافَنَّ» «تَخافَنَّ» یعنی: خوف داریم «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَهً» شما مسلمان هستید قول دادید وفا کنید، اما اگردیدید طرفتان ناکس و بد جنس است، اگر خوف دارید «تَخافَنَّ» اگر از یک قومی خیانت کار خوف دارید، یعنی می‌ترسید که شما خوب باشید، آن‌ها به شما کلک بزنند، قرآن می‌گوید: «فَانْبِذْ» یعنی پیمان را رها کنید. «فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ» یعنی طبق خود آن‌ها شما پیمان را رها کن. این سیره‌ی پیغمبر اسلام است. پیغمبر ما طبق دستور خدا قرارداد می‌بندد.
«فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى‏ مُدَّتِهِمْ» (توبه/4) طبق فرمان خدا باید به عهدمان وفا کنیم «فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ» (توبه/7) تا آنان پای کار ایستاده‌اند ما هم پای کار می‌ایستیم. اما اگر خوف داریم که آن‌ها خیانت کنند، باید امانت را به سوی آنها پرت کنیم. اگر می‌دانی که آن‌ها بدون اعلام قبلی یک مرتبه وسط راه ما را با طناب در چاه می‌کنند بعد هم وسط طناب را می‌برند، آن وقت با طناب آن‌ها وارد چاه نشویم.
چون حدیثی داریم که حدیث شیرینی است. می‌فرماید: «الْوَفَاءُ لِأَهْلِ الْغَدْرِ غَدْرٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْغَدْرُ بِأَهْلِ الْغَدْرِ وَفَاءٌ عِنْدَ اللَّهِ» (نهج‏ البلاغه، حکمت 259) اگر به آدم حقه باز وفا کنی، اشتباه است. با آدم حیله باز، باید حیله باز بود. چون خدا می‌گوید: «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ» (آل عمران/54) این‌ها کلک زدند، خداهم به ایشان کلک زده است. خدا بهترین مکر را بر اینان می‌کند. مکر یعنی نقشه، آن‌ها نقشه کشیدند، خدا هم نقاش است.
حدیث داریم چه زود شما را می‌سوزاند. یعنی در همین دنیا، نمی‌گذارد به آخرت برسید. چند چیز در همین دنیا بساط شما را به هم می‌زند: یکی این است که در مقابل وفا، شما حیله می‌کنی. او وفا می‌کند، اما تو حیله می‌کنی. می‌گویی قول بده با هم کار بکنیم و دیگر کار دیگری نکنی، تمام نیرویت را درون این شرکت باید به کار بگیری، با هم تمام وقت در این خط کار بکنیم. مرد است و قولش و از این حرف¬ها… بعد شما مخفیانه روزی یک ساعت می‌روی و جای دیگر که کار می‌کنی، آن پول دود خواهد شد. حدیث داریم اگر کسی با تو با صفا برخورد کرد و تو به او کلک زدی، در همین دنیا آتشت می‌زند. یعنی به باد می‌روی، یکی از نشانه‌های منافق این است که «إِذَا عَاهَدَ غَدَر» (خصال‏ صدوق، ج‏1، ص‏254) «عَاهَدَ»: عهد می‌بندد و «غَدَر» حیله می‌زند. علامت منافق این است: قول می‌دهد و کلک می‌زند.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «أَقْرَبُکُمْ غَداً مِنِّی فِی الْمَوْقِفِ أَصْدَقُکُمْ لِلْحَدِیثِ وَ آدَاکُمْ لِلْأَمَانَهِ وَ أَوْفَاکُمْ بِالْعَهْدِ وَ أَحْسَنُکُمْ خُلُقاً وَ أَقْرَبُکُمْ مِنَ النَّاسِ» (أمالى طوسى، ص‏229) روز قیامت هرکدام به قولتان پای بندتر باشید، در بهشت به من نزدیک‌تر هستید. در قیامت به من نزدیکتر هستید. «عِدَهُ الْمُؤْمِنِ أَخَاهُ نَذْرٌ لَا کَفَّارَهَ لَهُ» (کافى، ج‏2، ص‏363) قول دادن مثل نذر کردن است. چطور نذر می‌کنی، باید وفا کنی! حتی اگر نذر می‌کنی که مثلاً غذا بپزی و در راه حضرت ابوالفضل بدهی، می‌شود پول نذر را به جبهه داد؟ نه! چون نذر کردی، همان طور که نذر کردی باید عمل کنی. همانطور که نذر و وقف باید مو به مو عمل بشود، قول هم که دادی، باید عمل کنی.
خوب این مقدار درباره‌ی این که انسان به مؤمن قول می‌دهد. اما به کافر چه شد؟ حدیث‌های زیادی داریم که در جلسه قبل هم خواندم، که اگر امان نامه دادی به کافر و گفتی بیا، و من با تو کاری ندارم، نباید با او کاری داشته باشی.
4- سیره پیامبر در قرارداد با مخالفان
دیشب در سیره‌ی ابن هشام و سیره حلبی چند قرارداد دیدم، یک قصه از سیره ابن هشام و یک قصه از سیره حلبی می‌گویم. معنی سیره را هم قبلاً گفتم. یعنی: کتاب‌هایی که در طول قرن‌ها نوشته شده‌اند، راجع به اینکه چگونه پیغمبر زندگی می‌کرد. و ما این را دنبال می‌کنیم که پیغمبر برخوردشان چگونه بود؟ در خانه چطور بود؟ در بازار چطور بود؟ در جنگ چطور بود؟ با دوست چطور بود؟ با دشمن چطور بود؟ قراردادهایش با مخالفین چطور بود؟ حالا دو، سه نمونه قراردادهایش را بخوانم. پیمانی که پیامبر با یهودیان بست. البته وقتی می‌گوییم: یهود! یهودی که در ایران است غیر از اسرائیل است. حساب یهود با اسرائیل را جدا کنید. اگر یهودی در کشور اسلامی طبق شرایط ذمه عمل کرد و بنای توطئه و تحریکی نداشت و زندگی عادی داشت، محترم است. حالا پیامبر با یهود مدینه پیمان بسته است. البته قرارداد خیلی مفصل است. من دیشب، 6 سطر آن را نوشته‌ام، که برای شما می‌خوانم و معنی می‌کنم.
بین مسلمانان و یهود قرار بستند که اگر یک کسی مخالفت کرد، همه علیه او بشورند، یهودی و مسلمان گرچه آن کسی که قد علم کرده اولاد خودشان باشد، اگر اولاد هم مخالفت کرد مسلمان و یهودی در مقابلش بایستند و هر یهودی در مدینه زندگی می‌کند باید مورد ظلم قرار نگیرد و نباید دستگاهی علیه او بشورد. پیغمبر گفت: قبول است من امضا می‌کنم. به این منطقه احدی حق دخالت نابجا ندارد. اگر کسی به منطقه مدینه و اطراف مدینه. اگر کسی به این صحیفه، به این منطقه نظر سوئی داشت، مسلمان و یهودی، دوش به دوش باید بجنگند. اگر کسی دین نو آورد باید او را بکوبند، و جا به او ندهند. خانه تیمی به او ندهند. و اگر جنگی شروع شد خرجی جنگ را هم مسلمانان بدهند و هم یهودیان باید بپردازند. یهودیان و مسلمین می‌توانند هر کدام شعائر و مراسم مذهبشان را انجام بدهند. رهبر یهودیان و رهبر اسلام با هم امضا کردند. بسیار خوب، این نمونه¬ای از پیمان بود، و پیغمبر هم مو به مو عمل کرد.
در جایی دیگر داریم که پیغمبر 6 سال که در مدینه ماند، جمعیتی را برداشت که به مکه بیاید، کفار مکه فهمیدند که مسلمانان می‌آیند. از مکه بیرون آمدند و جلوی مسلمانان را گرفتند. گفتند که نمی‌گذاریم بروید، نزدیک بود جنگ بشود. یک قرارداد و صلحی بستند و صلح کردند. در داستان قبل قرارداد با یهودیان بود و حالا این قرارداد با مشرکان است. مسلمان و یهودی قرارداد بستند و این جا مسلمان و مشرک بت پرست قرارداد می‌بندند. مسلمانان و بت پرستان مکه قرارداد بستند که تا 4 سال جنگ تعطیل شود. خیانت و سرقت ممنوع و پیمان امضا شد. به اموال یکدیگر دستبرد زده نشود. هر مسلمانی به مکه آمد و هر بت پرستی وارد مدینه شد به قصد سفر بتواند بیاید. بت پرستان به مسلمانان گفتند: اگر خواستید به مکه بیایید، چند شرط دارد:
1 – به قصد حج.
2 – سه روز بیشتر نمانید.
3 – در این سه روز هم حمل سلاح نکنید.
4- حیله و سوء قصد ممنوع باشد.
پیغمبر با یهود مدینه قرارداد بست و مو به مو عمل کرد. در اینجا هم با بت پرستان قرارداد بست و مو به مو عمل کرد.
5- حقوق و تعهدات فردی و فطری
اصولاً یک قرارداد طبیعی در وجود ما هست، ما حق نداریم هر کاری دلمان می‌خواهد بکنیم. دست شما امانت است، ولی حق نداری زیاد در آب یخ کنی. دندان شما امانت است، نمی‌توانی با آن بادام بشکنی. معده شما می‌خواهد یک مقدار معینی غذا بخورد، بیشتر بار کنی، امانت داریت خوب نیست. شما باید در راه خدا باشی اگر در راه شیطان باشی «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» (یس/60) خدا به بشر می‌گوید: بشر با تو پیمان بستم، تو بنده من باشی، چرا بنده بت شدی؟ چرا بنده شیطان شدی؟ همه چیزها در دست ما امانت است. درخت امانت است. اعضای ما امانت است. همه هستی که در اختیار ما هست، امانت است. ما باید به این پیمان‌ها وفا کنیم.
6- وفاداری به تعهدات با دشمن و دوست
حال امیرالمؤمنین در یک ماجرای دیگر می‌فرماید: «وَ إِنْ عَقَدْتَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ عَدُوِّکَ عُقْدَهً ً أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّهً فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ وَ ارْعَ ذِمَّتَکَ بِالْأَمَانَهِ وَ اجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّهً دُونَ مَا أَعْطَیْتَ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ شَیْ‏ءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَیْهِ اجْتِمَاعاً مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ آرَائِهِمْ مِنْ تَعْظِیمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ» (نهج ‏البلاغه، نامه 53) اگر بین خودت و بین دشمنت پیمان بستی مراقب باش «فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ» با دشمن هم اگر قرارداد بستی و امضا کردی، «فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ شَیْ‏ءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَیْهِ اجْتِمَاعاً مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ آرَائِهِمْ مِنْ تَعْظِیمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ» یک مشترکاتی در ادیان داریم و آن این که انسان باید به قولش پابند باشد.
پیغمبر فرمود: هرکس به خدا و قیامت ایمان دارد، باید به عهد خود وفا کند. با دوستان وفا کنیم. با دشمنان وفا کنیم. با هر دو وفا کنیم. قول دادیم باید، وفا کنیم. سعی کنیم قول ندهیم. افرادی هستند نذر می‌کنند بعد وقتی حاجتشان برمی‌آید، نمی‌دهند. تند تند هم نذر می‌کنند. مثلاً زنی که بچه‌اش مریض شده است، نذر می‌کند مثلاً یک گوسفند در راه حضرت عباس بدهد و یا نذر می‌کند که به مشهد برود. شانزده نذر می‌کند و بعد نمی‌تواند انجام دهد. خوب از اول این مقدار نذر نکنیم، عهد نکنیم، چون ما حساسیت‌هایی داریم. گاهی احساساتمان جوش می‌آید، وقتی احساساتمان جوش می‌آید، یک تصمیمی می‌گیریم و بعد هم درون آن می‌مانیم. نمی‌دانم برایتان پیش آمده، گاهی اوقات به دوستانتان می‌گویید: چلوکبابی برویم، می‌روید و با هم غذا می‌خورید. بعد در موقع حساب کردن به هم می‌گویید: حساب نکن من حساب می‌کنم، تو بمیری، من بمیرم و… مثلاً با 40 تومان از خانه بیرون می¬آیی ولی830 تومان بستنی می‌خوری. به زبان نمی‌آوری اما تمام سلول‌های بدنت می‌گوید: عجب غلطی کردم، چون ظرفیت نداریم، ولذا اگر یک وقتی هم از خدا چیزی خواستید اول ظرفیتش را بخواهید. مثلا نگو خدایا به من علم بده، بگو خدایا به من ظرفیت علم را بده. چون اگر به تو علم بدهد، ظرفیت نداشته باشی جفتک می‌زنی. خدایا به من ظرفیت سخاوت بده، چون اگر پول خرج بکنی، اما ظرفیت نباشد بعد منت می‌گذاری. ظرفیت خیلی مهم است.
خوب کم کم حرف هایمان را جمع کنیم، بحث ما تمام شد. ما مثل امام جمعه‌ها شدیم، امام جمعه‌ها هم می‌گویند: یک بحث، سلسله‌ای باید داشته باشد که هر هفته برود و خط خودش را برود. اما فرق من و امام جمعه این است. امام جمعه قبلاً می‌داند چه می‌خواهد بگوید، ما یک مرتبه می‌فهمیم مثلاً این هفته درخت کاری است و باید درباره‌ی درخت صحبت کنیم. آن وقت بیخودی هم که نمی‌توانیم چیزی بگوییم. چون فرق آقا و رادیو همین است. رادیو را تا باز کردی می‌خواند، اما به آقا باید از قبل گفت تا آماده بشود و بعد بخواند.
7- اهمیت درختکاری و توجه به درختان و محیط زیست
امروز ما اینجا آمدیم صحبت کنیم، برادران آمدند و گفتند که ما مسئولیت جنگلبانی و مراتع و… را داریم و آقای قرائتی تو را به که و که قسم راجع به کار ما هم صحبت کن. البته حدیث برای درخت کاری زیاد داریم کامپیوتر هم نیستم، من کم سواد هستم، حالا برای این که هفته درخت کاری یادتان نرود، چند حدیث برایتان می‌خوانم. اما چند حدیث چیزی است که الآن بلد هستم، اگر قبلاً می‌گفتند من یک مقدار بیش‌تری حدیث برایتان می‌خواندم.
«مَنْ سَقَى طَلْحَهً أَوْ سِدْرَهً فَکَأَنَّمَا سَقَى مُؤْمِناً مِنْ ظَمَإٍ» (تفسیرعیاشى، ج‏2، ص‏82) امام می‌فرماید: هرکس یک درخت را آب دهد، گویا یک مؤمنی را آب داده است. این برای آبیاری است. یک وقت دانشکده کشاورزی رفتیم به ما گفتند: یک سخنرانی کن. من چون قبلا فکر کرده بودم این حدیث را پیدا کردم، حدیث این است: «إِنْ قَامَتِ السَّاعَهُ وَ فِی یَدِ أَحَدِکُمُ الْفَسِیلَهُ فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لَا تَقُومَ السَّاعَهُ حَتَّى یَغْرِسَهَا فَلْیَغْرِسْهَا» (مستدرک ‏الوسائل، ج‏13، ص‏460) من معتقد هستم این حدیث باید تابلوی دانشکده کشاورزی شود، یعنی اگر قیامت به پاشد، ستاره‌ها به هم می‌ریزد، زمین لرزه می‌شود «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ» (تکویر/1) نور خورشید گرفته می‌شود «وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ» (تکویر/2) کرات آسمانی به هم می‌ریزد. یک وضع دیگری می‌شود. این نظام موجود به هم می‌ریزد. اگر نظام موجود به هم ریخت و قیامت می‌خواست درست شود، ولی در همان حال «وَ فِی یَدِ أَحَدِکُمُ الْفَسِیلَهُ» اگر در دست یکی از شما «الْفَسِیلَهُ» یک نهال است، «فَإِنِ اسْتَطَاعَ» اگر می‌توانی بکاری، آنرا بکار. یعنی در خطرناک ترین شرایط از درخت کاری غافل نشوید. اگر قیامت به پا می‌شود یعنی کره‌ی زمین دارد به هم می‌ریزد، اما یک درخت در دست شما است، دور نینداز و به همین خاطر به حضرت علی گفتند: چه چیز داری؟ نگفت: صد هزار هسته‌ی خرما، فرمود: صد هزار درخت خرما.
و ما باید بدانیم جنگل‌ها انفال است. یکی از سوره‌ها، سوره انفال است، انفال جمع نفل است. نفل یعنی زائده، انفال یعنی چیزهایی که مازاد احتیاجات شخصی می‌باشد، اموال زائد عمومی، و لذا می‌گویند: غذا را نفله کرد. می‌گویند: نماز نافله، نافله یعنی چه؟ یعنی زیادی است. یعنی واجب نیست. اضافه می‌خوانند. غذا را نفله کرد، نفله یعنی زیادی مصرف کرد. این‌ها همه ریشه‌اش یکی می‌باشد. جنگل‌ها از انفال است. قرآن در سوره انفال دارد: «یسئلونک عن الانفال» می‌پرسند جنگل‌ها برای چه کسی است؟ ‌ای پیغمبر! به مردم بگو برای پیغمبر خدا و برای خدا. پس آقایانی که جنگلی را خراب می‌کنید، مال خدا را خراب می‌کنید و مال رسول خدا را خراب می‌کنید و چقدر زشت است که یک مسلمان دست به مال خانه مردم نزند اما دست به مال پیغمبر بزند.
اسلام اجازه نمی‌دهد کسی باغ را خراب کند و خانه سازی کند. با کمال تأسف باغ‌هایی که اطراف شهر است، والآن به خاطر این که باغ‌های اطراف شهر خانه شده شهرستان‌ها مملو از دود شده است. حالا من نمی‌توانم عکس تهران را بکشم. تهران چندین هزار لوله دود اطرافش است. لوله‌های کارخانه، کوره پزی‌ها، دور تا دور تهران چندین هزار لوله دود است که دور تهران را مثل یک طناب گرفته است. پس دور تهران دود غلیظ است، می‌آییم در خود تهران، حدود یک میلیون لوله اگزوز و حدود 3 میلیون لوله آبگرم کن، بخاری، شوفاژ و… است. 3 میلیون لوله دود بالاست. یعنی عمودی است. یک میلیون لوله اگزوز افقی است. اطراف تهران هم لوله‌های کوره، یعنی دودخانه شهری است. باید به تهران گفت: دودکش. چون یک دود دور شهر است، یک دود درون خیابان‌ها است (اگزوز) یک دود هم درون خانه‌ها است. بعد جالب این است که بعضی‌ها هم می‌ترسند که کمبود دود داشته باشند. یک نخ سیگار هم در روده‌شان دود می‌کنند، که دیگر دود به همه سلول‌ها برسد. یعنی هزاران دودکش بزرگ داریم. یعنی هم دود کلی، هم دود افقی و هم دود عمودی و هم دود منطقه‌ای و… آیا برای این شهر و امثال این شهر جنگل لازم نیست؟ آیا انصاف است که آدم شاخه درخت جنگل را بشکند؟ آیا انصاف است که انسان جنگل را زباله دانی کند؟ آیا انصاف است انسان به جای این که از جنگل بانی و مسئولینی که جنگل‌ها را حفظ می‌کنند، تشکر کند برود به این‌ها به عنوان یک مزاحم نگاه کند؟ خوب او حافظ انفال است.
انفال برای پیغمبر است «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ» (انفال/1) جنگل‌ها برای پیغمبر است، برای خداست. و این حافظ اموال خداست و کسی که حافظ اموال خداست باید او را دوست داشته باشید.
8- پرهیز از افراطی‌گری و ترویج بهره‌وری صحیح
اجمالاً کاری بکنیم که درخت کاری زیاد بشود و این هم با پوستر نیست. من الآن به مسئولین درخت کاری هم گفتم، 3 پوستر آورده بودند که بچسبانند، گفتم نچسبانید. خداوند سلامت بدهد. حضرت آیت الله منتظری را فرمود: آنقدر پوستر چسباندند تا مردم بی زار شدند و من در نهضت سوادآموزی به عنوان سرپرست نهضت گفتم، اجازه ندهید حتی یک ریال خرج پوستر چاپ کنند. گفتند: آقا! نهادهای دیگر، وزارت خانه‌های دیگر، گفتم: نه مجله و نه پوستر می‌خواهیم. چون به جبهه رفتم و دیدم که دیگ پلو را به جای دستگیره با مجله برداشتند، وقتی مجله زیاد شود، پوستر زیاد شود. خاصیت خودش را از دست می‌دهد. مثل اذانی که زیاد است. اسلام اجازه داده است که پشت بلندگو اذان بگویی، تا اذان تمام شد بلندگو را قطع کن. دیگر قرآن، نوار و… نگذار. آدم خسته می‌شود. یک نوار ده دقیقه‌ای کافی است. بعضی از راننده‌ها در ماشین، 4 ساعت نوار گوش می‌دهند. بعضی‌ها هم همراه مسافر هستند و نوار را روشن می‌کنند. مسافر می‌خواهد بگوید خاموش کن، می‌بیند نوار مذهبی می‌گذارد. آن وقت می‌گوید: آقا تو ضد انقلابی، مرگ بر ضد ولایت فقیه. این دارد در ماشین جان می‌کند، این تمام وجودش ضد جمهوری اسلامی می‌شود، برای این که یک نوار گریه گذاشته‌اند، مرتب سینه می‌زنند، از تهران تا شیراز مرتب گریه کردند و سینه زدند. والله به حضرت عباس من که آخوند هستم وحشت می‌کنم.
و لذا یک مقداری باید صدای نوارها را در ماشین کم کرد، صدای اذان را کم کرد. یک اذان کافی است، یک نوار کافی است. روضه خوانی یک ساعت معینی دارد، گریه یک ساعت معینی دارد. خدمت شما عرض کنم که اجمالاً باید درخت کاری رسم بشود. زندگی ما یک زندگی مصنوعی است و ما درون این دودهای چهارلا زندگی می‌کنیم و یک درخت هم نداریم. مردم به جای اینکه به باغچه‌ی خانه‌شان برسند، به نمای خانه می‌رسند و گاهی هم که می‌خواهیم از طبیعت استفاده کنیم، بد استفاده می‌کنیم. مثلا الآن که ایام عید است می‌خواهند استفاده کنند، چه می‌کنند؟ یک ماهی می‌گیرند درون تنگ می‌اندازند. انشاءالله حالا ماهی فروش‌ها به ما فحش ندهند. امشب یک ماهی قرمز می‌گیرند درون تنگ می‌اندازند. یک سؤال می‌کنم: برای این که من کیف می‌کنم و برای خوشحالی من، آیا درست است آزادی ماهی را سلب کنم یا خیر؟ ماهی باید در آب وسیع شنا کند، شما آن را می‌آورید و درون تنگ شیشه‌ای می‌اندازید. برای این که سر سفره کیف کنی، آیا درست است برای این که یک بلبل برای من بخواند، بلبل را درون قفس کنم؟ من مسأله این را نمی‌دانم، ولی آیا برای کیف بنده می‌شود جلوی پرواز حیوان را گرفت؟ او را درون قفس کرد؟ جلوی شنای ماهی را گرفت؟ و این بشر کذایی برای اینکه خودش کیف کند، همه را اسیر کرده است.
خدایا به عید نزدیک می‌شویم، خانواده‌های اسرا می‌گویند: ‌ای کاش بچه هایمان پهلوی ما بودند. عده زیادی بودند که پارسال، سال تحویل سر سفره سال تحویل نشسته بودند. بچه هایشان بودند و امسال شهید شده‌اند، جوانشان کنارشان نیست. ‌ای عزیزانی که شماها از خانواده شهید نیستید، بدانید که ایام عید خیلی صلح و صفا بکنید، بسیار دید و بازدید بکنید، حال و احوال بکنید، اما آن بزک‌ها و آن خنده‌ها و و… یک خورده آن عیش‌ها را کم کنیم. چون همسایه‌ی این طرفی و یا آن طرفی، درون هر کوچه کسانی هستند که هنوز پیراهن سیاه پوشیده‌اند. و سال گذشته جوانشان بوده است، اما امسال نبوده است. با این که صله‌ی رحم و دید و بازدید و مسافرت می‌کنید، اما مراعات حال آن‌ها را هم بکنید، که مبادا دل آن‌ها بسوزد و در سوز آن‌ها اثر بگذارد.
امیدوارم به درخت کاری و حفظ جنگل‌ها و به حفظ انفال عنایت کنید، امیدوارم برسیم به این که اگر یک گلدان داریم درون آن چمن نکاریم و حتی درختان پادگان‌های ما، درخت مصنوعی نباشد، در خیابان‌های ما درخت مصنوعی نباشد. ما باید کم کم برویم به طوری که یک مرتبه نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران بیاید بگوید: امسال جمهوری اسلامی حتی یک کیلو گندم از هیچ کشوری نخرید، آن روز، روز عیدمان است، ولی تا سیلوهایمان پر از گندم شرق و غرب است، به کشاورزی عنایت کنیم و اگر کشاورزی کم می‌شود به دوش شهری‌ها است.
9- توجه به روستاها و حاشیه نشین‌ها
من این را یک بار دیگر، یکی دو سال پیش در تلویزیون گفتم، گرچه فایده‌ای ندارد، ولی با این حال می‌گویم. اگر می‌بینید روستایی‌ها به شهر می‌آیند چون هجرت واجب نشده است، حل مشکل این است که هجرت واجب بشود. یعنی خودم را می‌گویم، یعنی جمهوری اسلامی بگوید: آقای قرائتی توآخوند هستی، یک سال در تهران هستی، هرکس یک سال در تهران بماند باید یک ماه در مناطق محروم آخوندی کند و یک ماه هم به کشورهای محروم مثل آفریقا برود و آخوندی کند. ده ماه هم تهران باشد. یعنی جزای زندگی یک سال تهران 2 ماه هجرت باشد. هجرت بر روحانی و فرهنگی باید واجب باشد. ما نزدیک اصفهان جایی داریم که 22 هزار جمعیت دارد اما یک روحانی به عنوان امام جماعت ندارد، تا چه رسد به امام جمعه. 22 هزار جمعیت دارد و یک روحانی ندارد ولی در استان اصفهان در شهر اصفهان حدود 3 هزار روحانی است. جمهوری اسلامی پنیر را تقسیم کرد، اما عالم و روحانی را تقسیم نکرد.
کود شیمیایی و کره، گاز، کپسول، تاید، مواد غذایی تقسیم شد اما دکتر و دبیر و روحانی تقسیم نشد. تا تو پایت را در ده نگذاری، دهاتی درون شهر می‌آید. حل مشکل هجرت روستائیان، که روستائیان داخل شهر می‌آیند، این است که بنده هجرت کنم. اگر روستایی از خواب بلند می‌شود ببیند دکتر دارد، دبیر دارد، دبیرستان دارد، آخوند هم دارد این دیگر مرضی ندارد که درون دودکش بیاید.
علت این که با اینکه مردم تهران چهارلا دود استفاده می‌کنند، باز هم از آن روستا و آن هوای صاف درون دودکش می‌آیند، پول است. علت پول این است که دکتر، روحانی، دبیر، هجرت نمی‌کند. در تهران تعداد بسیار زیادی روحانی داریم و در بعضی شهرها یک امام جمعه هم نداریم. این نامساوی‌ها باعث می‌شود که روستایی‌ها هجرت کنند. روستایی هجرت می‌کند مزرعه خشک می‌شود. شما می‌خواهی پوستر، هفته‌ی درخت کاری بچسبانی؟ هجرت باید واجب شود. یعنی باید بزنند پس گردن من و بگویند باید به آفریقا بروی، تا من درون تهران باشم، وضع همین است. دبیر، روحانی و معلم باید هجرت بکند. هجرت باید واجب بشود. هجرت لازم است و باید اعمال بشود. این که می‌گویم باید واجب بشود، حالا کسی نگوید: مگر تو فقیهی که حلال و حرام می‌کنی؟ هجرت پیام خداست، منتها این پیام خدا اعمال نشده است. چه کسی گفته که یک عده همیشه مشهد باشند. یک عده همیشه شیراز باشند. یک عده همیشه اصفهان باشند. یک عده همیشه در آب و هوای خوب باشند. یک عده هم در بدبختی و محرومیت بسوزند؟
باز هم باید سراغ حرف آیت الله العظمی منتظری برویم که گفتند: شعار کافی نیست، ولی مفید است. ما باید به دنبال شعارمان عمل کنیم. به امید روزی که همه ما اهل هجرت و ایثار باشیم بتوانیم بگذریم و هجرت کنیم. نماز جمعه یادتان نرود.
خدایا، تو را به حق محمد و آل محمد(ص) کمبودها و ضعف‌های همه‌ی مستضعفین را جبران بفرما. رهبر عزیز انقلاب را در پناه حضرت مهدی (عج) مؤید و منصور بدار. توطئه‌ها خنثی، توطئه گران نابود، رزمندگان را پیروز بدار. اسرا آزاد، جانبازان مورد خاص خودت با شفا قرار بفرما. خدایا تو را به حق آبروی امام زمان(ع) عیدی ما را پیروزی رزمندگان قرار بده.
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment