پیامبر اسلام (ص)، روش تبلیغ – 1

موضوع: پیامبر اسلام(ص)، روش تبلیغ – 1
تاریخ: 27/10/63

بسم الله الرحمن الرحیم

شب جمعه‌ای بحث را گوش می‌دهید که شب هفت دی هست و از هفت دی باید یاد کنیم. روزی است که امام بزرگوار، پیامی برای تاسیس نهضت سواد آموزی دادند. منتها من نه بخاطر اینکه شب هفت دی است و سرپرست نهضت سواد آموزی هستم نمی‌خواهم همه وقت شما بیننده‌ها را درباره نهضت بگیرم، من همان کار خودم را می‌کنم. درسهایی از قرآن را می‌گویم، منتها پایان وقت چند دقیقه‌ای گزارش سال نهضت را در سه، چهار دقیقه می‌گویم و رد می‌شوم و از این هم که شما در این برف تشریف آوردید دفتر نهضت سواد آموزی و آموزشیارهای محترمی که توی برف و یخ به بزرگسالها درس می‌دهند و معتل شدید، عذر خواهی می‌کنم که رفته بودیم گزارش کار را خدمت جناب رئیس جمهور عزیز بدهیم.
زندگی پیغمبر را داشتیم بررسی می‌کردیم که بیست و پنج شش تا جمعه داریم تا ماه رمضان، گفتیم این بیست و پنج، شش تا شب جمعه را در مورد پیامبر صحبت کنیم. بعد در ماه رمضان هم اگر عمر و توفیقی هم باقی ماند درباره بقیه انبیا، هر شب جمعه یک بخش یک تکه از زندگی پیغمبر را صحبت کردیم.
این روشی که امروز می‌خوام بگویم سی آیه قرآن است که هر آیه‌ای یک بعدی از روش زندگی پیامبر را نقل می‌کند.
1- روش تبلیغ پیامبر
عرض کنم که شاخه یا موضوع تبلیغات، تبلیغات رسول خدا، این موضوع بحث‌مان است، پیغمبر چگونه تبلیغ می‌کرد، ‌ای کاش من فهرست داشتم که قبلا خبر بدهم به همه معلمین و همه امور تربیتی و همه طلبه‌ها و همه معلمین نهضت سوادآموزی! ‌ای کاش یک دعوت علنی قبلا می‌کردم که همه ببینند پیغمبر چگونه تبلیغ می‌کرد، بحث مفیدی است. همه آن هم از قرآن است و آیاتش را برایتان می‌گویم.
2- برای خدا و مردمی
چگونه تبلیغ می‌کرد؟ 1- قرآن می‌فرماید: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ»(علق/1) شروع باید به نام خدا باشد، برای خدا، بنام خدا، با توکل به خدا، مسئله بسم رب، حرکت، حرکت الهی باشد، رو حسابی نباشد که حالا چون بیکار بودیم، آمدیم معلم شدیم. یا حالا که بیکاریم برویم درس بخوانیم، و الا رفتیم دیدیم چه کنیم پس رفتیم تربیت معلم، یعنی تعلیم و تربیت با عبادت و با بسم رب شروبع بشود.
2- مسئله دیگر اینکه با زبان مردم باشد. قرآن می‌فرماید: «بِلِسانِ قَوْمِهِ»(ابراهیم/4) با زبان مردم حرف زدن خیلی مهم است. امام بزرگوار رهبر عزیر انقلاب توی حسینیه جماران که حرف می‌زند همه مردم حرفهایش را می‌فهمند «بِلِسانِ قَوْمِهِ» و قرآن «بِلِسانِ قَوْمِهِ» است البته این را به شما بگویم که بیشتر آیات قرآن «بِلِسانِ قَوْمِهِ» است وگر نه قرآن آیه‌هایی دارد که بزرگ، بزرگ، بزرگ، بزرگهای ما نمی‌دانند چه است، مسئله «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏»(نجم/9) این «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏» چه چیز را می‌خواهد بگوید، نمی‌دانیم چه می‌خواهد بگوید، خیلی بالاست «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ»(اعراف/143) خداوند برای کوه تجلی کرد. این «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ» یعنی چه؟ بالاست «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ»(شورى/11) در قرآن آیاتی هست که خیلی بالاست «اللَّهُ الصَّمَدُ»(اخلاص/2) یعنی چه؟ امام سجاد(ع) می‌فرماید: چون خدا می‌داند که یک زمان‌هایی بعد، افراد خیلی مغزدار پیدا خواهند شد، خداوند آیه «اللَّهُ الصَّمَدُ» را نازل کرد، این را گذاشت برای آینده‌ها، یعنی حالا، حالاها کسی معنایش را نمی‌فهمد، یک آیه‌هایی داریم که خیلی بالاست، اما معمولا آیه‌های قرآن «بِلِسانِ قَوْمِهِ» است این «بِلِسانِ قَوْمِهِ» معنایش این است که همه قرآن را ما می‌فهمیم، در آیه صد یا دویست سوره بقره است. . . مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید این آیه یک میلیون و چهارصد هزار معنا دارد، و خداوند رحمت کند علامه طباطبائی را فرمود که: هر دو سال یکبار باید تفسیر قرآن نوشته شود. چون هر دوسال آدم به یک چیزهایی برمی خورد که تازگی دارد، و همین طور که علم خدا بی نهایت است، هم بی نهایت است و خداوند در این آیات قرآن خودش را نشان داده است، بلسان قومه با زبان مردم باشد و لذا در زمانهایی می‌بینیم که صد تا پیغمبر داشتیم منتها همه پیغمبران متصل به یک پیغمبر اصلی بوده‌اند.
3- ساده و نرم گویی
3- ساده گویی معلم، روش تبلیغ این است، روش تبلیغات، ساده گویی، این ساده گویی خیلی مهم است چون تربیت با جان مردم است و تا حرف جذب جان نشود، جانشان تربیت نمی‌شود.. علم غیر از تربیت است. علم را باید مغز بفهمد و تربیت را باید لمس کند. باید خیلی ساده باشد، چیزهایی که تربیتی است باید خیلی ساده باشد، ساده گویی، قرآن درباره ساده گویی می‌فرماید: «فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِک»(مریم/97) یعنی آسان، در قرآن «یسر» داریم و «عسر» داریم«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»(انشراح/6) «عسر» یعنی سختی، «یُسْراً» یعنی آسانی. آن وقت چند تا عسر در قرآن است؟ دوازده تا. چند تا یسر در قرآن است؟ سی و شش تا، یعنی سه برابر مشکلات آسانی است. با هر مشکلی سه تا آسانی است «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً». «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»(انشراح/5) یعنی با هر مشکلی 2 تا آسانی است یکی هم «سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً»(طلاق/7) یعنی یک عسر 3 تا آسانی دارد. یسر یعنی آسانی «یَسَّرْنا» یعنی آسانش کردیم «یَسَّرْناهُ» یعنی قرآن را آسان گفتیم «یَسَّرْناهُ بِلِسانِک»
4- مبلغ باید نرم حرف بزند، معلم و هر کسی که می‌خواهد حرف بزند باید آرام و نرم حرف بزند. آسان بگوید. وقتی خدا به موسی گفت که بناست پیغمبر بشوی گفت: «وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏»(طه/27) «عُقْدَهً» یعنی گره لسان یعنی زبان، «وَ احْلُلْ» یعنی حل کن. یعنی بازش کن، می‌گویند که این دارو را در نصف لیوان آب حل کن «وَ احْلُلْ»، حل کن عقده را، حل کن گرمایی را که در زبانم است، یعنی حضرت موسی در حرف زدنش یک خرده ثقل داشت، گفت: خدا اگر بناست من پیغمبر باشم، پس زبانم را باز کن که یعنی نه اینکه گنگ بود یعنی حرفهایش تاب داشت خدایا تابش را باز کن. . .
ساده گویی، با زبان مردم گفتن، برای خدا گفتن، نرم گویی. گاهی آدم حرفهایش ساده است، بازبان مردم است، آخر اگر زبان مردم نباشد، کج می‌فهمد، خدا رحمت کند مرحوم مطهری را، مرحوم مطهری یه قصه‌ای نقل میکند، یک وقت دیگر هم به مناسبتی من گفتم این را، نقل می‌کند می‌گوید: یک کسی آمده بود ایران و برگشت، از ایران رفت خارج گفتند: خوب ازایران چه خبر گفت: ایرانی‌ها وقتی به هم می‌رسند می‌گویند: آیا بینی جناب عالی کلفت است؟ ایرانی‌ها کی به هم می‌گویند: بینیت کلفت است؟ ایرانی‌ها بهم می‌گویند: دماغت چاق است، آن وقت این رفته بود گفته بود، دماغت چاق است یعنی بینیت کلفت است، این چرا اینطور ترجمه می‌کند، برای اینکه زبان مردم را نمی‌داند، اصولا چاق هم به معنای کلفت نیست، چاق به معنای آماده است، می‌گوئیم قلیان را چاق کن، نه اینکه قلیان را کلفت کن، یعنی اینکه قلیان را آماده کن. می‌گویند فلانی کار چاق کن است، یعنی کارها را آماده می‌کند، کار چاق کن یعنی کارها را آماده می‌کند. قلیان چاق کن، یعنی اینکه قلیان را آماده‌اش کن، دماغت چاق است، دماغ یعنی مغز. یعنی مغزت آماده است؟ منتهی این چون لسان قوم را نمی‌داند، کج می‌فهمد.
آن آقایی را که امام بزرگوار جوابش را داد که می‌گوید جنگ، جنگ تا پیروزی تو اسلام نیست. این به خاطر اینکه زبان قرآن را نمی‌داند، زبان قرآن چیزهایی دارد، هرکسی زبان دارد و الآن اگر من با این عمامه وارد یک کشور اروپایی بشوم، خیال می‌کنند که یک سنگی به مغزم خورده و یک باندی هم به دور سرم دکتر پیچیده است. چون او معنای عمامه را نمی‌داند. خلاصه «بِلِسانِ قَوْمِهِ»(ابراهیم/4) باید ببینی فرهنگ مردم چه جوری است، یک جا هست که سلام علیکم، یه جا هم هست که وقتی به هم می‌رسند زبانشان را در می‌آورند، یعنی وقتی به هم می‌رسند می‌خواهند بگویند علاقمند است، «زبانش را در می‌آورد» اگر خیلی علاقه داشته باشد خیلی زبانش را در می‌آورد، خوب هر کس لسان قومی دارد. عاداتی دارد، رسومی دارد، فرهنگی دارد، لسان قوم، ساده گویی، نرم گویی، «قَوْلاً لَیِّناً»(طه/44) قرآن می‌فرماید: : «قَوْلاً لَیِّناً»
4- مدارا نه مداهنه
هفته گذشته اگر یادتان باشد گفتم: نرمی، غیر از سازش است. ما در اسلام نرمی آری، سازش هرگز، ما در اسلام نرمی داریم، اما سازش خیر. نرمی غیر از سازش است. ممکن است یک کسی بگوید: نه! خیلی نرم هم بگوید، نه، نرمی داریم اما سازش نمی‌کنیم، قرآن می‌گوید: «لَیِّناً» «لین» یعنی نرم، یعنی نرمی را می‌گوید، بگو باشد، اما سازش نه،دشمنان می‌خواهند تو سازش کنی، سازش نکن، «لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ»(کافرون/2)، هرگز من بتهای شما را نمی‌پرستم. آخر آمدند بت پرستان پهلوی پیغمبر، گفتند: بیا کنار بیائیم، یکسال ما می‌آئیم رو به خدای تو، یکسال هم تو بیا رو به خدای ما، با هم کنار می‌آئیم، فرمود: «لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ»(کافرون/6) سازش نمی‌کند ولی نرمی داریم، نرمی، آری، سازش هرگز، مثل اینکه مدارات، آری! ما در اسلام مدارا داریم، اما مداهنه نداریم، با مردم مدارا کن، مدارا کن یعنی سازش کن، مدارا یعنی از موضع قدرت، چون بزرگ و قوی هستی، تو کوتاه بیا. مدارات یعنی حالا که زور داری کوتاه بیا، مداهنه یعنی حالا که حریفش نمی‌شی، اسلام می‌گوید، با مردم مدارا کنید، نمی‌گوید: با مردم مداهنه کنید، مداهنه یعنی نفاق بازی، یعنی شل بازی، یعنی خود باختگی، یعنی سازشکاری، این غلط است. اما مدارا یعنی زور داری و می‌توان، ‌ی اما تو کوتاه بیا، مدارا یعنی رحم کن، مداهنه یعنی بساز، مدارا یعنی حالا که می‌توانی، کوتاه بیا! مداهنه یعنی حالا که حریفش نمی‌شوی، کوتاه بیا! فرق می‌کند، یک وقت آدم می‌تواند. یک وقت می‌گویم: می‌توانم ازتو بگیرم، اما برو، بخشیدمت! یک وقت می‌گویم: خوب حالا که نمی‌توانم بگیرم، بگذار عوضش ثواب دارد، مثل آدم‌هایی هستند که زمینشان را دولت گرفته بود، زمان شاه داده بوده به کشاورزها، می‌گفت ما دیدیم فقیر است، گفتیم مال خودش، نه آقا زور زدی از آن نگرفتی، این طوری است، افرادی هستند روضه می‌خوانند و در خانه‌ها را می‌زنند، بیا خانه ما روضه، بیا خانه ما روضه. همه همسایه‌ها را می‌گویند بیا خانه ما روضه، هیچ کس هم نمی‌رود. بعد واعظ می‌نشیند پای منبر و می‌گوید که خدایا این جلسه بی ریا را قبول کن! نه، بی ریا نبود، ما ریاکاری کردیم نشد، یعنی در همه خانه‌ها را هم زدیم، گاهی وقت‌ها آدم می‌زند ولی نمی‌شود. پس مداهنه یعنی حالا که نمی‌گیرد، کوتاه بیا، مدارا یعنی نه، می‌توانی، حالا تو کوتاه بیا!
اینها خیلی دقیق و ظریف است. یک بار دیگه می‌گویم که‌ ای کاش معلم‌ها و طلبه‌ها در این کلاس بودند، چون این کار فقط مال معلمین و طلبه هاست. روش تبلیغی پیغمبر است، سی تا لطیفه است همه آنها هم خوب است.
5- توجه به ظرفیت مخاطبان
5- پنجم اینکه با هر که به مقدار فهمش،هر کس به مقدار فهمش باید صحبت کرد. ما امامانمان همین طور بودند، یک کسی می‌آمده امام را می‌دیده و تعجب می‌کرده و می‌گفت که تو خدا هستی؟ خدا در تو حلول کرده! امام دید، این ظرفیت ندارد فوری می‌گوید بابا! کی؟ خدا در ما، ما بنده، اصلا من کلید خانه‌ام را هم گم می‌کنم و نمی‌دانم کجاست. من کی علم غیب دارم؟ امام می‌بیند این دارد، فتیله‌اش می‌رود بالا. امام هم فتیله را کم می‌کند. نه بابا من هم مثل شما هستم، یک کسی می‌آید می‌گوید: آقا تو یکی، من هم یکی با هم چه فرقی داریم؟ امام می‌گوید: تو یکی من هم یکی. هر چه بپرسی می‌خواهی بگویم. الآن در جیبت چقدر پول است. «وَ ما تَدَّخِرُونَ فی‏ بُیُوتِکُمْ»(آل عمران/49) می‌خواهی بگویم که در خانه تو چه چیزی است! می‌خواهی بگویم دیشب چه چیزی گفتی؟ می‌خواهی بگویم دیشب چه خوابی دیدی؟ اگر یک کسی آمد دیدید خیلی معرفتش کم است، امام یک خرده از کمالاتش می‌گوید تا او یک کمی معرفتش بالا رود. اگر امام دید یک کسی دارد داغ می‌کند، فوری این را می‌آورد پائین و لذا داریم می‌گوید «الْفَقِیهُ کُلُّ الْفَقِیهِ مَنْ لَمْ یُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ وَ لَمْ یُؤْیِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ وَ لَمْ یُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِ اللَّهِ»(نهج‏ البلاغه، حکمت 90) آدم اسلام شناس عمیق، کسی است که وقتی طرف را بین خوف و رجاء نگه دارد، بین خوب ورجاء! نه مردم مایوس شوند و نه بترسند و هر کس به مقدار فهمش قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ»(کافى، ج‏1، ص‏23) حدیث داریم که پیغمبر فرمود «أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» یعنی تکلم می‌کنیم با مردم. «نُکَلِّمَ» یعنی کلامی داریم، ناس یعنی چه؟ با مردم کلام می‌کنیم، گفتگو می‌کنیم با مردم «عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» یعنی طبق مقدار عقلشان.
6- همراهی تشویق و تهدید و حرکت
6- ششم: میان خوف و رجاء و بین خوف و رجاء! معلم نباید مردم را چنان بترساند که. . . اگر ترس حاکم باشد، خراب است. تشویق هم حاکم باشد. می‌گویند که می‌خواستند یک فرد ببینند در ترتیب در مدارس تشویق بهتر است یا تهدید؟ کتک اثر بیشتر می‌گذارد یا تشویق؟ یک مدرسه فقط به معلمینش گفتند شما تشویق کنید. یک مدرسه را گفتند: شما فقط هر که خلاف می‌کند، تنبیه کنید و آخر کار دیدند آن مدرسه‌ای که تشویق کرده‌اند اثرش بیشتر بود. قرآن هم همین را می‌گوید قرآن می‌گوید: «هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(احزاب/43) هو یعنی چه؟ «هُوَ الَّذی» او کسی است که خدایی است که «یُصَلِّی عَلَیْکُمْ» یعنی صلوات می‌فرستد بر شما. «لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» یعنی اگر خدا خواسته باشد شما را از ظلمات به نور بکشد «یُصَلِّی عَلَیْکُمْ» یعنی باید تعریفش را کرد، و بعد از تعریف اینها را به حق هدایت کرد. یعنی قدرت تشویق بیشتر است.
7- حرکت، حرکت می‌کرد پیغمبر «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ»(نهج ‏البلاغه، خطبه 108) گاهی وقت‌ها معلمین عزیز نهضت سواد آموزی که حالا هر چه امشب اسمشان را ببریم حقشان است، چون شب هفت دی بحث را گوش می‌دهند و هفت دی روز پیام امام درباره نهضت است و خوب اینها هم که هستند دو، سه بار اسم آنها را ببریم طوری نیست. سالگرد نهضت است، گاهی آموزشیاران و معلمان نهضت سواد آموزی می‌گویند: ما آقا در خانه‌ها را می‌زنیم به زنان و خواهران می‌گوئیم بیائید سر کلاس خوار می‌شویم، معلم آموزش پرورش خوار نمی‌شود، معلم آموزش پرورش پنج تا امتیاز دارد که معلم نهضت سوادآموزی ندارد! چطور پنج تا امتیاز دارد؟ یک معلم آموزش و پرورش می‌رود سر کلاس، کلاس آن معلوم است کجاست. ولی نهضتی کلاسش معلوم نیست، کلاسش مسجد است حسینیه است ولی یادت نرود امیرالمومنین وقتی می‌خواهد تعریف پیغمبر را بکند می‌گوید: پیامبر در خانه‌ها را می‌زد. معلم آموزش و پرورش کلاسش روشن است. معلم نهضت کلاسش روشن نیست، معلم آموزش و پرورش دلش خوش است برای اینکه بچه‌ها با نشاط می‌آیند سر کلاس توی مدرسه، اما مادر بچه، با نشاط سر کلاس نمی‌آید، بچه که می‌آید سر کلاس مادرش می‌گوید خدا پشت و پناهت باشد، اما زن که می‌آید سر کلاس شوهرش می‌گوید که رفتی سر کلاس چه کار کنی؟ برو بنشین یه گوشه، حالا سر پیری درس خواندنش گرفته! یعنی مادری که می‌آید سر کلاس شوهرش، نیش بهش می‌زند. اما بچه که می‌آید مدرسه پدر و مادرش تشویقش می‌کند. پس فرق می‌کند بین شاگردی که صبح با تشویق می‌آید، یا شاگردی که با نیش می‌آید. بنابراین معلم آموزش و پرورش حقوقش معلوم است و این معلم‌ها و این بیچاره‌ها حقوقشان دو، سه تومان بیشتر نیست، ولی بالاخره این دو، سه تومان معلوم است ولی نهضت سوادآموزی حقوش هم معلوم نیست. بنابراین با همه اینها می‌گویند: آقا در خانه‌ها را می‌زنیم، خجالت می‌کشیم ولی یادت نرود، امیرالمومنین وقتی می‌خواهد تعریف پیغمبر را بکند می‌گوید: پیغمبر در خانه‌ها را می‌زد. طبیب پیغمبر(ص) یک طبیبی بود که «دوار بطبّه» «دوار» یعنی دور می‌زد. طبیبی بود که خودش کیف دست گرفته بود و خودش سراغ مریض می‌رفت. یعنی معلم نهضت احساس حقارت نکند. که در خانه‌ها را می‌زند. چون همکار پیغمبر است. حرکت می‌کرد طبیب «دوار بطبّه» خدا به موسی نمی‌گوید: بنشین «اجلس یاتیک فرعون» می‌گوید: «اذهب الی فرعون» «اذهب» یعنی چه؟ تو برو سراغ فرعون. البته نمی‌خواهم بگویم که مردم ما فرعون هستند، این تکیه روی «اذهبش» بود. آخه وقتی می‌گوییم حسن آقا مثل شیر است، نه اینکه دم دارد، یعنی شجاعت دارد. آخه در تشبیه نظرمان در مورد یک مسئله خاص است.
7- شروع از خود و نزدیکان
8- هشتم: از خودش شروع می‌کرد. ببینید پیغمبر اول خودش، اول خودش بعد همسرش، بعد فرزندش، بعد فامیل، بعد اهل محل، بعد همه! این سیستم تربیتی قرآن است. اما خودش قرآن می‌گوید: «قم» قم یعنی چه؟ «یا ایُّهَا المُدَثِّر قُم» (مدثر/1 و2) یعنی خودت بلندشو. قم یعنی بلندشو. این یکی «وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ»(مدثر/4) . ثاب یعنی چه؟ ثوب یعنی لباس. «وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ». لباسهایت را تمیز کن، «وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ»(مدثر/5). آلودگی‌ها را کنار بگذار. یعنی اول پیغمبر خودش را باید بسازد. بعد چه؟ همسرش را. اول خودش می‌گوید: «وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ». یعنی لباسهایت را تمیزکن. همسرش «یا نِساءَ النَّبِیِّ»(احزاب/32) «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ»(احزاب/59) مثلا یا نساء نبی می‌گوید: زنهایتان باید وضعش درست باشد، بعد فرزندان، «قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ» اول می‌گوید: به بنات، بنات یعنی دختران، اول دخترهای خودت را بگو و بعد به بچه‌های دیگر بگو، «وَ بَناتِکَ». اول به دختران بگو و بعد میگوید «وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ». فامیل، «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ»(شعراء/214) عشیره یعنی چه؟ یعنی فامیل. «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ». «وَ أَنْذِرْ» آیه قرآن است «وَ أَنْذِرْ» انذار یعنی بترسان عشیره را. اول فامیلت را بگو و بعد اهل محله. «لِتُنْذِرَ‌ام الْقُرى‏»(انعام/92). «أُمَّ الْقُرى‏». یعنی مکه. تو باید اول «أُمَّ الْقُرى‏» را هدایت درست کنی بعد که «أُمَّ الْقُرى‏» درست نشد چی؟ «کَافَّهً لِلنَّاسِ»(سبأ/28) تو برای همه مردم هستی، «کَافَّهً لِلنَّاسِ» یعنی تو برای همه مردم هستی، روش تربیتی این است. البته معنایش این است که تا زن و بچه خودش درست نشد، سراغ کس دیگری هم نرود. گاهی آدم حرف به زن و بچه خودش می‌زند، گوش نمی‌دهند، ولی دیگران گوش می‌کنند. منتهی شروع باید از زن و بچه بشود، منتهی اگر گوش داد، که چه بهتر! اگر گوش نداد، نباید بگویم: نه! تا من زن و بچه خودم و برادر و خواهر خودم و همسایه و همشهری‌های خودم درست نشوند، من جای دیگه نمی‌روم. و لذا می‌بینی گاهی وقتها پیغمبر اول در مکه موفق نشد، اما در مدینه موفق شد. این روش تربیتی است.
8- استفاده از مثل و داستان
9- نهم- از ضرب المثل غفلت نکند. از ضرب المثل و داستان. آقا ضرب المثل غوغا می‌کند، داستان خیلی چیز مهمی است. من دو مورد از ضرب المثل بگویم، بعد هم از داستان. یک کسی سوال می‌کند: نماز، قرآن می‌گوید «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»(عنکبوت/45) نماز انسان را از فساد باز می‌دارد. پس چرا نماز خوانان ما هنوز بعضی هاشان فساد می‌کنند. جوابش این است که تخمه پوک سبز نمی‌شود. نمازهای ما پوک است، اگر گفتند تخم هندوانه سبز می‌شود، نگو: پس چرا تخم هندوانه‌های ما سبز نمی‌شود؟ پوک بود. این را بگوییم مثل تخمه پوک، حل می‌شود. می‌گویند در حال نماز، حضرت علی(ع) هزار رکعت نماز می‌خواند و خسته نمی‌شد. اولا که هزار رکعت نماز را ما حساب کردیم که هشت ساعت طول می‌کشد. یعنی خودم پا شدم یک رکعت نماز خواندم دیدم که هزار رکعت هشت ساعت طول می‌کشد، بعد هم در بعضی از روایات داریم حضرت علی(ع) شبانه روز هزار رکعت نماز می‌خواند، نه یعنی شب تا صبح یعنی روزی چهار ساعت، شب هم چهار ساعت، چیزی نیست. بعضی روایات هم داریم امیرالمومنین اواخر عمرش. بنابراین حالا اگر اواخرش شبها هم بلند است، بنابراین اگر حضرت علی(ع) هشت ساعت نماز می‌خواند خسته نمی‌شود. مثل اینکه شما خسته می‌شوی، اگر شما از شنا خسته می‌شوی، نباید بگویی: ماهی چرا صبح تا شب شنا می‌رود و خسته نمی‌شود. می‌گوید: چطور حضرت علی(ع) از نماز خسته نمی‌شد؟ می‌گوید همینطور که ماهی، یک ضرب المثل می‌زنی. همینطور که ماهی از شنا خسته نمی‌شود چطور حضرت علی(ع) سر نماز چنان علاقه به نماز داشت که تیر را از پاش می‌کشیدند؟ حواسش نبود؟ می‌گویم همینطور که در بازی فوتبال شما لگد به مچ پایت می‌خورد، خون از پایت می‌آید، ولی حواستان نیست. آدم عاشق هرچی شد دیگر حواسش کار نمی‌کند. حالا داستان! قرآن حدود دویست و شصت و هشت تا قصه دارد. من دیشب در مورد قصه‌های قرآن فکر می‌کردم، یه چند تا لطیفه خدا به ذهنم انداخت. چند تا لطیفه خدا به ذهنم انداخت که امتیازات و فرق بین داستانهای قرآن و داستانهای دیگران است، سیزده فرق دارد. اینکه می‌گویم سیزده تا فرق دارد، این چیزی است که من بلد هستم. شاید فرقهای بیشتری داشته باشد.
9- امتیاز داستان‌های قرآن بر دیگران
1- داستان قرآن واقعه شناسی است. داستان نویس یا واقع نگاری، فرق است بین واقع نگاری و واقعه شناسی. آن یک چیزی را می‌نویسد، اما تحلیل بر آن نیست. بسیاری از داستانها واقعیات را می‌گویند، اما شناخت بدهند یا شناخت ندهند. خط بدهند یا ندهند، البته داستانی هم داریم که واقع نگاری است. نمی‌خواهم بگویم همه داستانها را نمی‌خواهم بگویم. اما در قرآن همه داستانهایش یک واقعیت را به انسان می‌شناساند.
2- داستانهای قرآن فشرده است. یعنی حدود دویست و شصت و هشت تا قصه را در قرآن آورده علاوه بر آیات اخلاقی علاوه بر پانصد تا آیاتی که مربوط به احکام است که هیچ قصه ندارد. پانصد تا آیات قرآن مربوط به احکام است، نماز و روزه و حج و اینهاست. که این پانصد تا هیچ قصه در آن نیست. یک سری آیات اخلاقی است، چون آنها هم قصه درون آن نیست، یک کتاب قرآن حدود دویست و شصت و هشت تا قصه خیلی فشرده است، فشردگی از امتیازات است، پس هم واقع شناسی است و هم فشرده،
3- سوم اینکه، حقیقت دارد. خیال نیست. بسیاری از قصه‌ها خیال است. یک چیزی را خیال می‌کنند می‌آورند روی قلم.
4- سازنده است این قصه‌های قرآن همه آنها سازنده است. یک خاطره‌ای که نقل می‌کند، وقتی می‌گوید: زن فرعون چنین بود و چنان شد. این به زنها می‌گوید: اگر برادر و خواهرت طاغوتی بودند تو می‌توانی توی همان نظام طاغوتی خانواده، حزب اللهی باشی. قصه هایش سازنده است.
5- مفهوم بعضی از داستانها مفهوم نیست. حتی در تلویزیون گاهی وقتها یک فیلم‌هایی می‌گذارد، خیلی هم هنری، اما همه مردم نمی‌فهمند. چه شد؟ چه می‌گوید؟ چه می‌خواست بگوید این؟ مفهوم، داستانهای قرآن مفهوم است،
6- امید بخش و حرکت آفرین است. وقتی می‌گوید به مریم نازا بچه دادیم. به ابراهیم صد ساله بچه دادیم، ابرهه را که سوار فیل شده بودند و آمده بودند تا کعبه را خراب کنند«فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ»(فیل/5) مثل کاه پودر شده‌اش کردیم. وقتی قصه‌های قرآن را آدم می‌خواند امیدش بیش‌تر می‌شود. هیچ وقت مأیوس نمی‌شود. تمام قصه‌های قرآن همه‌اش امید درونش است.
7- همراه با منطق است.
8- عوام می‌فهمد و خواص می‌پذیرد. بعضی از حرفها را عوام می‌فهمد، ولی خواص نمی‌پذیرد. قصه‌های قرآن را عوام می‌فهمند و خواص هم می‌پذیرند. یعنی همراه با استدلال و منطق هم هست، اگر می‌گوید که خداوند قهرش شامل چه کسی شد، خداوند لطفش شامل چه کسی شد؟ قهر خدا به این دلیل واقعا منطقی است که باید خدا به اینها قهر کند، اگر خدا در قرآن می‌گوید: ما فلانی، فلانی، فلان گروه را کمکشان کردیم. واقعا استحقاق کمک هم داشتند، یعنی قهرش به جاست. صلحش بجا، مهرش به جا، قهرش به جا، یعنی منطق دارد. اینطور نیست که الکی حکیمانه است.
9- تاریخ آن را کهنه نمی‌کند، بعضی قصه‌ها مثل روزنامه‌ها، روزنامه وقتی از چاپخانه آمد بیرون، خیلی با ارزش است، یک مدتی که گذشت ممکن است همین که تاریخ آن گذشت از ارزشش بکاهد، اما قرآن هرچه از تاریخ می‌گذرد از ارزشش نمی‌کاهد، وقتی قرآن قصه یوسف را نقل می‌کند مثلا که یوسفی بود که بچه‌ها او را به اسم بازی بردند، پرتش کردند، یعنی بچه‌ها همه شما یوسف هستید، همه شما را به اسم بازی می‌برند، همه شما را پرت می‌کنند، یعنی همیشه یوسف‌هایی در تاریخ هست. همیشه برادران حسودی است. همیشه به اسم بازی مردم را می‌برند و همیشه از آن هدفی که دارند مردم را پرت می‌کنند، بعد پیراهن یوسف را با خون بزغاله قاتی کردند. یعنی همیشه مردم جوسازی می‌کنند، آمدند و گریه کردند پهلوی بابا، گفتند که یوسف را گرگ خورده است. یعنی همیشه کلک می‌زنند. یعنی قصه یوسف اینطور نیست که تاریخش هیچ وقت عوض شود. این هم از امتیازات قرآن.
10- مساله دیگر اینکه قصه‌های قرآن متنوع است. معمولا قصه نویس‌ها یک خاطره‌ای در می‌آورند که مثلا یک زنی فلان کار، قهرمان بود. یک مردی یک پهلوانی، یک میدانی، یک آخوندی، یک سرهنگی، یک افسری، بالاخره ولی قرآن، در قرآن قصه‌ها متنوع است، قصه‌ای که محور قصه پسری است به نام یوسف، قصه‌ای که محور یک زن است، زن فرعون. قصه تاجر، قصه کارگر، قصه یعنی قصه شبان، قصه شاه یعنی همه را همه رقم، در قصه‌ها معمولا یک نفر قهرمان قصه است، کارپردازش، محور اصلی یک نفر است. اما قصه‌های قرآن متنوع است.
11- قصه‌های قرآن مطلق است، مربوط به نژاد خاصی، زبان خاصی نیست. معمولا بعضی از قصه‌ها و ضرب المثل‌ها منطقه‌ای است. بسیاری از کتابها را وقتی می‌خواهند ترجمه کنند به زبان دیگر، می‌بینند این به درد اینجا می‌خورد، اما قابل ترجمه نیست. مثل لنگ است. لنگ لباس خوبی است اما توی حمام، توی خیابان کسی لنگ بپوشد، می‌گیرندش. یعنی بعضی از حرفها منطقه‌ای و محلی است. ولی قصه‌های قرآن اینطور نیست. خدا رحمت کند دکتر بهشتی را. شهید مظلوم آیت الله بهشتی از آلمان که آمده بودند حدود ده، پانزده سال پیش یا بیشتر یا کمتر، همان وقتی که از آلمان تشریف آورده بودند، من اوایل کارم بود که تخته سیاه گذاشته بودم و جوانهای کاشان را کلاس داری می‌کردم. من رفتم پهلوی ایشان و گفتم که شما از آلمان آمدی؟ برای جوانهای آلمان چه می‌گفتی؟ گفت چطور؟ گفتم: بنده هم برای جوانهای کاشان کلاس گذاشته‌ام. آنهایی که آنجا بودند، خندیدند! جوانهای آلمان چکار دارد به جوانهای کاشان، همه که خندیدند خوب ما یک خورده خجالت کشیدیم. ولی خدا رحمت کند شهید مظلوم را گفت: نخندید! آنچه باعث هدایت جوانهای آلمان است، همانها باعث هدایت جوانهای کاشان هم هست. اینطور نیست که حالا آدم از اینور وقتی که رفت آنجا مطالب فرق کند. انحرافها مشابه است و نیازها هم مشابه است. فطرت‌ها هم مشابه است، قصه‌های قرآن مطلق است، منطقه‌ای و نژادی و اقلیمی نیست.
پس ببینید اینها امتیازات قصه‌های قرآن است، اگر گفتند: قرآن قصه هایش با قصه‌های دیگران چه فرق می‌کند؟ یک؛ واقع شناسی است نه خاطره نویسی. دو؛ فشرده است. سه؛ حقیقت دارد و خیال نیست. چهار؛ سازنده است. پنج؛ مفهوم است که چه می‌خواهد بگوید. شش؛ امیدبخش و حرکت آفرین است. هفت؛ استدلال از قصه‌ها پشتیبانی می‌کند. هشت؛ عوام می‌فهمد و دانشمند می‌پذیرد. نهم؛ گذشت تاریخ آنرا کهنه نمی‌کند. ده؛ متنوع است. یازده؛ مطلق است و مربوطه به منطقه خاصی نیست.
12- قصه‌ها معمولا یک بعد انسان را تقویت می‌کنند، اما قرآن همه قصه هاش با مغز کار می‌کند و هم با دل کار می‌کند، هم با فرد کار می‌کند و هم با جامعه کار می‌کند این حسابش است. معمولا قصه نویس‌ها آدم‌هایی هستند که مطالب علمی نمی‌توانند بنویسند، اما قصه نویس قرآن خدا که علم بی نهایت دارد و مطالب علمی هم معمولا یک کسی دست به نوشتن قصه نمی‌زند، که از نوشتن کتابهای علمی عاجز است. یعنی حرفهای بزرگِ بزرگ نمی‌تواند بنویسد، می‌اید و قصه می‌نویسد. اما خدا اینطور نیست. خدا علمی ترین حرف را می‌تواند بزند اما. . .
13- قصه‌های قرآن تحریف هم نشده.
14- قصه‌های دیگران بدآموزی دارد ولی قرآن قصه هایش بدآموزی ندارد و الا ایها. . .
15- در قصه‌های قرآن، تمام قصه یک هدف را دنبال می‌کند. سریال جالبی هم که تلویزیون اگر نشان می‌دهد، وقتی آدم چند شب سریال را پشت سر هم دید، آخرش یک قصه یعنی یک مسئله را تعقیب می‌کند. اما قرآن وقتی یک حقیقت را تعقیب می‌کند قدم به قدمش هم. . . . گاهی وقتها آدم می‌خواهد برود نماز جمعه. صاف تند تند می‌رود نماز جمعه. هدفش نماز جمعه است یک وقت‌ها نه همینطور که نماز جمعه می‌رود قدم به قدم در هر مغازه‌ای یک جنس هم می‌خرد، هر آیه‌ای که از آیه‌های قرآن یک خزینه‌ای است از معارف، منتها همه آیات یک هدف را تعقیب می‌کنند، اما آیه به آیه خودش هم یک مطالبی دارد.
10- توجه به زمان و شرایط زمانی
روش تبلیغی را داریم می‌گوئیم! ضرب المثل‌ها و داستانها و امتیاز قصه‌های قرآن بر قصه‌های دیگر، توجه به زمان، گاهی وقتها یک کار خوبی است. خدا رحمت کند شهید مظلوم را یک وقت یک کسی اسمش را نمی‌بریم و یک آقایی در یک شهری یک چیزی را تاسیس کرد و سر و صدایی افتاد. رفتند، پیش شهید مظلوم بهشتی که نظر شما چیست؟ ایشان جمله‌اش این بود که فرمود: کار است در وقت نحس. کار سعدی است یعنی کار، کار خوبی است اما حالا وقت این کار نیست. یعنی وقتی که آیت الله شهید سعیدی، آیت الله غفاری در زندان زمان شاه زیر شکنجه شهید می‌شوند حالا آدم بیاد بحث بکند که آیا در کره ماه نماز که خواندیم نمازمان شکسته است یا کامل آیت الله غفاری دارد شهید می‌شود، آن وقت ما بحث می‌کنیم که در کره ماه نماز ممکن است یا نه بحث اینکه رفتیم کره ماه نمازمان را چند رکعت بخوانیم، قبله‌مان چه جوری است، ممکن است حرف، حرف خوبی باشد. اما در این زمان این بحث‌ها تخریبی است، که آدم افکار امت را از توجه به جنایت شاه. . . . چی. . . گاهی وقت کار خوب است، اما در وقت خودش،
اما مبلغ خوب کیست؟ قرآن که می‌خواهد نازل شود، چه می‌گوید؟ می‌گوید: «اِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَهِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَهُ الْقَدْرِ لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»(قدر/3-1) وقت، وقت خوبی است. گاهی حرف خوب است، اما وقت، وقت خوبی نیست. آقا سی تا لطیفه است انشاالله در جلسات بعد برایتان می‌خوانم، روش تبلیغی پیغمبر چگونه بود؟ ما حالا امشب نه تا از آنها را گفتیم.
برادرها و خواهرهای بیننده، معذرت می‌خواهم! من به عنوان یک معلم قرآن همه شب جمعه‌ها صحبت می‌کنیم. این شب جمعه هم روش تبلیغی پیغمبر را گفتیم، خلاصه بحثمان هم این است. پیغمبر چگونه تبلیغ می‌کرد؟ بسم رب بود. به فرمان خدا مسئله با زبان مردم بود، مساله ساده گویی بود، نرم گویی بود، به مقدار صحبت می‌کرد. مردم را بین خوف و رجاء نگه می‌داشت. نه خیلی تشویق می‌کرد. نه خیلی تهدید.
قرآن وقتی می‌گوید: این کار را بکن، این کار را مکن، نمی‌گوید: صد در صد خوب است. می‌گوید: همه کارهایت را که کردی «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»(بقره/21) «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(بقره/189) به مقدار فحش. بین خوف و رجا حرکت می‌دهد، خود پیغمبر حرکت می‌کرد و اول خودش بود. «قُمْ فَأَنْذِرْ وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ»(مدثر/4-2) بعد زن و بچه‌اش، بعد فامیل، بعد اهل مکه، «أُمَّ الْقُرى‏»(انعام/91) بعد «کَافَّهً لِلنَّاسِ»(سبأ/28) از ضرب المثل‌ها زیاد استفاده می‌شد که قرآن می‌فرماید: «وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فی‏ هذَا الْقرآن مِنْ کُلِّ مَثَلٍ»(روم/58) اینها ده تا تذکر بود که بیست تایی دیگه هم هست که انشاءالله جلسه آینده عرض می‌کنم.
11- مسائل روز و نهضت سواد آموزی
چند تا مسئله دارد، یکی اینکه، بناست در روزنامه چیزی پر بشود، خوب، این را بد نیست که من در تلویزیون بگویم! که حتما این جدول را پر کنید، امام صادق(ع) هدف حج را که مردم می‌رفتند مکه، هدف حج این است که بروند آنجا طواف کنند و زیارت کنند، هدف حج این است که مردم همدیگر را ملاقات کنند، با هم حرف بزنند و یکی از اسرار حج و فلسفه‌ها و دلیل این است که، همه مردم دنیا یکجا جمع شوند و با هم حرف بزنند. متاسفانه حاجی‌های ایرانی که می‌خواهند حرف بزنند، زبان ندارند سازمان حج و نماینده محترم امام در سازمان حج و سرپرست حجاج، نماینده محترم امام، امسال یک برنامه‌ای دارند، و آن برنامه این است که آن حاجی‌هایی که زبان بلد هستند حالا عربی، اردو، ترکی، انگلیسی، فرانسه و. . . حاجی‌هایی که یک زبان بلد هستند، می‌خواهند بروند حج. آنها جدول را پر کنند که ما ببینیم چقدر زبان دان داریم که اگر یک وقت حاجی‌ها مراجعه می‌کنند، و می‌گویند سوال داریم و کسی نیست که جوابشان را بدهد. این زبان شناسها، شناسایی شوند که اینها آنجا بتوانند کار بکنند. بنابراین جدول روزنامه را پر کنید و بفرستید به آدرس سازمان حج تحت عنوانی که کسانی که زبان بلد هستند و آمادگی دارند که آنجا اگر حاجی‌های کشورهای دیگر سوال کرد، ایشان بتواند جواب دهد، کسی که زبان بلد است، آن جدول را پر کند.
مسئله دیگه شب هفت دی است یعنی شبی که بحث را می‌بینید، من لازم است یک گزارشی از وضع نهضت، خدمتتان بگویم نهضت سوادآموزی در طول تاسیس، سه میلیون آدم را سر کلاس نشانده است. ولی متاسفانه یک میلیون نفر بیشتر باسواد نشده‌اند. این را من باید با کمال صداقت و صراحت بگویم که امروز همه این را خدمت حضرت آیت الله خامنه‌ای رئیس جمهور عزیزمان عرض کردم، یک میلیون بیشتر، دو میلیونی که کارنامه نگرفتند یک میلیونش مقصرش شوهرها هستند، یعنی یک میلیون زن بی سواد داریم که گناهش به گردن شوهرش است. شوهر نمی‌نشیند، یک ساعت خانه و بچه داری کند، یک ساعت بنشین بچه را نگه دار تا زنت برود درس بخواند، تکبر مردم باعث شد که یک میلیون زن باسواد نشود. زن آمده اسم نوشته و بعد شوهرش دعوایش کرده و نمی‌رود، عوض اینکه شوهر کمکش کند، و الا طوری نیست، طوری نیست که شوهر کمک کند. حالا من نمی‌دانم بعضی کارها را آدم می‌ترسد بگوید، خوب نباشد. بعضی کارها را می‌ترسد بگوید، خوب باشد. طوری نیست که مرد کمک کند. حضرت علی(ع) در خانه جارو می‌کرد که اگر شما در خط امیرالمومنین(ع) هستید یکخورده بچه‌ها را نگه دارید خانمتان درس بخواند، یک میلیون دیگه‌اش هم خود زنها شل آمده‌اند. یعنی هم اینکه دو تا درس عقب افتاد خیال می‌کند که دیگر نمی‌رسد. یک خرده ضعف باقی بی سوادها چه کنیم؟ سیزده چهارده میلیون بی سواد گناهش چیست؟ دو سه بار در تلویزیون گفتم. اجازه بدهید یکبار دیگه هم بگویم! گناه بی سوادی بخاطر، تکبر خانم هاست. خانم متکبر است، یعنی در خانه دخترش سواد دارد، عروسش هم سواد دارد، جاریش هم سواد دارد، این می‌گوید من پهلوی جاری، من پهلوی عروس، مادر پهلوی بچه، . .
این تکبر! که خدا بکشد این تکبر را. نه! خانم را خدا نکشد، خدا خانم را زنده نگه دارد، تکبرش را بکشد. این تکبر، کدام خانه هست که باسواد نیست، و کدام خانه هست که بی سواد نیست، معمولا در خانه‌ها هم باسواد است و هم بی سواد، این تکبر یک بت است همان که شیطان گفت: سجده کنم به آدم «خَلَقْتَنی‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ»(اعراف/12) من از آتشم و آن از گل است، نژادم دو تا است تا این تکبر باشد زن و مرد ما بی سواد خواهند ماند. من فرمان امام را لازم است بخوانم، چون سالگرد فرمان امام است و باید فرمان امام را بخوانم. هم فرمان امام است و هم شب هفت دی است و هم فرمان امام را یکبار دیگر می‌خوانم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» فرمان امام را برایتان می‌خوانم. ‌ای کسانی که در خط امام هستید گوش دهید!
ملت شریف ایران، شما می‌دانید که در رژیم گذشته، آنچه که بر ملت مبارز ایران سایه افکنده بود، علاوه بر دیکتاتوری و ظلم و تبلیغات بی محتوا، هیچ را همه چیز جلوه دادن، ملتی که از همه ابعاد از حوائج اولیه محروم بودند، از جمله حوائج اولیه که برای مردم در ردیف بهداشت و مسکن و بلکه مهمتر از آنهاست، یعنی سواد از بهداشت مهمتر است چطور. . . چون اگر مادر سواد داشته باشد، بچه‌اش دیرتر مریض می‌شود. بیشتر مادرهای که سواد ندارند، بچه هایشان زودتر مریض می‌شوند. پس سواد از بهداشت مهمتر است و مسکن بلکه مهمتر از بهداشت و مسکن مساله آموزش برای همگان است. کشور ما وارث ملتی است که از این نعمت بزرگ در رژیم سابق محروم بوده و اکثر افراد کشور ما از نوشتن و خواندن برخوردار نیستند، چه برسد به آموزش عالی، مایه بس خجالت است! می‌دانید چه می‌گوید؟ امام می‌فرماید: ما باید خجالت بکشیم، مایه بس خجالت است که در کشوری که مهد علم و ادب بوده، یک زمانی ایران مخترع ساعت داشته. مسلمانها مخترع ساعت داشتند و وقتی ساعت را فرستادند پهلوی شاه فرانسه. گفتند این عقربه کش را جن می‌گرداند. بزنید بشکنید. یعنی زمانی که مسلمانها مخترع داشتند، اروپا وحشی بود. مایه بس خجالت است که در کشوری که مهد علم و ادب است که طلب علم را پیغمبرش فرمود: طلب علمش فریضه است، الان این همه افراد بی سواد داشته باشیم. و خلاصه ما باید در برنامه دراز مدت فرهنگ وابسته خودمان را به فرهنگ مستقل و خودکفا تبدیل کنیم. اهمیتی که اسلام و امام عزیز به علم می‌دهد این است. امام در هر جایی یک نماینده دارد، برای دانشگاه‌ها چندین نماینده دارد. حتی آقای خامنه‌ای، آقای رفسنجانی، آقای اردبیلی، آقای نخست وزیر و رئیس سه قوه همه در این پیام اخیرشان فرمود به دانشگاه برسید خیلی مهم است. علاوه بر اینکه این نظر امام است. آیت الله العظمی منتظری در دانشگاه نماینده دارد. مسئله دانشگاه خیلی مهم است. مسئله سوادآموزی خیلی مهم است. ما باید در برنامه دراز مدت، فرهنگ وابسته کشورمان را به فرهنگ مستقل و خودکفا تبدیل کنیم. و ضمنا به شما بگوییم چیزی هم نیست! بسیاری از مسائل که از غرب ترجمه کرده‌اند، ما ریشه‌های خوبش را در قرآن و حدیث خودمان داریم و من الآن ادعا می‌کنم به عنوان یک طلبه، آنچه رشته مدیریت چون یک خرده من فقط یک دوره قرآن را دیدم و یک دوره هم نهج البلاغه را دیدم، مطالبی درباره مدیریت توی اینها یافتم که معتقدم هرگونه سوالی که درباره خطوط کلی مدیریت دانشگاه داشته باشید، آیه و حدیثش را من دارم. تازه من طلبه کم سواد هستم. اگر بروند پهلوی علامه طباطبایی و مطهری، آن صدها دلیل دیگر هم دارد. من در سطح یک بچه طلبه، می‌توانم مدعی شوم خطوط کلی مدیریت را دارم مسائل دیگرش را نمی‌دانم. چون من تحقیق نکرده‌ام ولی در رشته مدیریت که کار کردم قرآن و حدیث غنی است. نامه‌های امیرالمومنین به استاندارها و فرمانداران غنی است از مطالب مدیریت، منتها هنوز کشف نشده است. ما هم مثلمان، مثل همان پیرزن پشت کوهی است یا پیرمرد پشت کوهی. وقتی می‌گویند نفت چیست؟ می‌گوید: نفت هم این است توی چراغ است. می‌گوید: قرآن چیست؟ می‌گوییم: همین است که شب بیست و یکم سر می‌گیریم و می‌گوییم و بک یا الله. . . . ولی دست یک کارشناس بدهی، از نفت چیزهایی استخراج می‌کند، یک یک عوام وقتی می‌گویند: جنگل چیست؟ می‌گوید: یه مشت درخت بیخودی، اما سی رقم صدا از آن استخراج شده و یا می‌شود. قرآن ما هنوز شناخته نشده است. وقتی امام می‌فرماید قرآن می‌گوید: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ»(بقره/193) بجنگید تا فتنه از جهان برداشته شود. تازه ما که حسینیه جماران روز تولد پیغمبر بودیم، همه افرادی که بودند معمولا مسئولین مملکتند، وقتی امام این را فرمود، برای همه ما تازگی داشت. یعنی همه ما صدها و هزارها بار آیه را خوانده بودیم، اما توجهی به این معنا نداشتیم که امام فرمود: جنگ تا آنکه فتنه از جهان برداری، نه جنگ تا پیروزی، جنگ کرد تا رفع فتنه. منتهی تا هر چه می‌توانیم پیش می‌رویم، اجمالا امام یک همچنین روزی، پیام دستور نهضت را داد و فرمود: آموزش و پرورش به پا خیزید، الآن تهران من تشکر می‌کنم که از مدیران و مدارس تهران، صدها مدارس تهران، مدیر مدرسه، پدر و مادر را دعوت کرده انجمن اولیا و مربیان آمده‌اند، سخنرانی کرده‌اند و توی خود همان مدرسه که صبح تا ظهر مدرسه است، عصرها یک کلاس گذاشته‌اند که‌ ای کاش باقی مدیران مدرسه‌های شهرستان هم مثل مدیران تهران باشند، این کارها شده خیلی کارها می‌شود، بعضی جاها، آیت الله مهدوی کنی نامه‌ای نوشتند، به امام جماعت‌های مساجد تهران و ما الآن صدها مسجدمان در تهران بعد از نماز مغرب و عشا و یا قبل از نماز مغرب و عشا کلاس هستند. ‌ای کاش همه روحانیون ما مثل آیت الله مهدوی کنی باشند و دل بسوزانند و‌ای کاش این طوری که امام فکر می‌کند فکر کنند. امام فرمود: ما خجالت می‌کشیم در ایران این همه بی سواد است! خواهر تکبر را بگذار کنار و پهلوی جاری و دختر و عروس درس بخوان، زنان کوچه جمع شود پهلوی زنی، دختری که جوان‌تر از خودتان است و شروع کنید.
دختران دبیرستانی شما می‌توانید پنج نفر را با سواد کنید، دانشجوها می‌توانید، همه ما می‌توانیم، می‌توانیم و باید بسیج شویم و این کار را حل کنیم، نهضت سواد آموزی سه میلیون افراد را زیر پوشش برده، اما یک میلیون بیشتر کارنامه نداریم، کلاسهای ما کجاست، حالا مراکز، کلاسها، ما واحدی داریم به نام سواد آموزی در نیروهای مسلح، که الحمد الله خیلی موفق هستند و تشکر می‌کنیم از ارتش، سواد آموزی در نیروهای مسلح موفق بوده است، و ما الآن صدها کلاس داریم که حتی چند روز پیش جناب آقای صیاد شیرازی تلفن کرد و تشکر کرد و گفت: من رفتم در جبهه، در سنگرها می‌رفتم و می‌دیدم کلاس هست، در نیروهای مسلح کلاس هست، در مدارس کلاس داریم که خانم معلم، خانم دبیر صبح تا ظهر درس می‌دهد، عصرها که بعضی شغل دوم دارند یا ندارند می‌آیند پدر و مادر بچه‌های بی سواد را می‌آیند، آنجا یک ساعت درس می‌دهند، یک حقوق مختصری هم از ما می‌گیرند. ما کلاس داریم که خود کارگرها، انجمن اسلامی کارخانه، مدیر عامل، فعالیت می‌کند و ما در کارخانه واحد موفق هستیم. پس الآن واحد مدارس داریم که مدیران مدرسه یک کلاس گذاشته‌اند برای پدر و مادر بچه‌ها! واحد کارگری داریم، نیروهای مسلح داریم، مساجد داریم، کلاسهای آزاد هم داریم، و الآن حدود سی هزار تا معلم داریم که توی این برف و یخ با حقوق ماهی هزار و سیصد تومان درس می‌دهند و اگر یکوقت هم شاگردشان قبول شد صد تومان، دویست تومان هم پاداش و اگر نه حقوقشان خیلی کم است. معلمین ما بیشتر خواهرها هستند خواهران تحصیل کرده و امیدوارم اجرشان با خدا باشد ولی باید بدانند که تعلیم و تعلم عبادت است و دارند، فرمان امام را اجرا می‌کنند.
اگر خواهر! داری در ده می‌گردی و بی سواد جمع می‌کنی و یادت نرود پیغمبر «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ»(نهج ‏البلاغه، خطبه 108) امیدوارم که یک روزی بشود همین طور که بسیج شدیم صدام را بیرون کردیم، بسیج شویم جهل را بیرون کنیم، ضمنا کلاسهای تلویزیون را شب جمعه من تقاضا می‌کنم، معلمین آموزش و پرورش و امور تربیتی و نهضت سواد آموزی با عنایت گوش دهند، چون این بحث‌هایی که شب جمعه در تلویزیون می‌شود بیست، سی ساعت رویش کار می‌شود. یعنی یک هفته شب‌ها ما مطالعه می‌کنیم تا یک ساعت بیائیم اینجا صحبت کنیم. حالا که حوصله مطالعه مجله‌ها و اینها کم شده و کتابها و انتشارات که متاسفانه فروششان کم شده که من این هم باعث عجب است، که چرا باید دکان ساندویچ فروش شلوغ‌تر از دکان کتابفروشی باشد! این باعث خجالت است، نباید اینطور باشد ولی حالا، اجمالا حالا که کم شده و نباید کم بشود و امیدوارم کم نشود و این هم که شد جبران شود. حالا این هفته‌ای یک ساعت را با هم هستیم، چون آقای خامنه‌ای فرمود که سلام من را به همه معلمین نهضت سوادآموزی برسانید من سلام آقای خامنه‌ای را می‌رسانم به شما، خداوند انشاالله همه شما را توفیق دهد.
حاجی‌هایی که امسال می‌روید مکه و زبان انگلیسی و اردو، فرانسوی، عربی بلد هستید، جدول را پر کنید و از همه مهمتر نماز جمعه و تقوا. نماز جمعه یادتان نرود، ضمنا تقاضا می‌کنم از ستاد نماز جمعه که امشب پای تلویزیون هستند همه یاد امام جمعه‌ها بیاورند، که فردا که جمعه هست از نهضت سواد آموزی دو، سه دقیقه صحبت بکند و‌ای کاش می‌توانستند امام جمعه‌های ما به کلاسهای نهضت بروند و آموزشیارهای ایثارگر را تشویق کنند حالا که من نمی‌رسم و آنها هم نمی‌رسند اجمالا توی سخنرانی‌ها یک نام خیری از این ایثارگران بکنند.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج) خمینی را نگه دار.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment