پیامبر اسلام (ص)، جنگ و صلح

موضوع بحث: پیامبر اسلام(ص)، جنگ و صلح
تاریخ پخش: 22/1/64

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

با سلام بر امام و بر امت و بر شهدا، با سلام بر شهدای بدر، با سلام بر برادران و خواهرانی که تحت ستم صدامی‌ها هستند.
بحث ما چند ماهی است که درباره‌ی سیره‌ی پیغمبر است. امروز در میان خلبان و دانشجو و برادران سپاهی و افرادی که پرسنل هواپیمایی هستند، قرار داریم.
1- شرایط صلح و جنگ
بحث ما جنگ و صلح است. بالاخره پیامبر ما هم جنگ و هم صلح داشته است. چقدر خوب است که امت ایران بداند که ایشان کجا می‌جنگید و کجا صلح می‌کرد. مورد صلح کجاست. مورد جنگ کجاست. چه موقع آتش بس است؟ شرایط صلح چیست؟ شرایط جنگ چیست؟ یک خورده با هم در این زمینه صحبت کنیم. «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها»(انفال/61) قرآن می‌گوید: اگردشمن گفت: بیا صلح کنیم. دیگر چرا می‌جنگی؟ آیه‌ی قرآن است «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها» اگرپیشنهاد صلح را می‌کند، صلح را بپذیر. شنیدن بحث امشب برای همه‌ی بیننده‌ها مفید است. بنابراین از معلم‌های تعلیمات دینی که بابچه‌ها سر و کار دارند، دعوت می‌کنم که این بحث را گوش بدهند و اگرهم حال ندارند بنویسند. ان شاءاللّه که بحث خوبی خواهد بود.
2- انواع صلح
قرآن می‌فرماید: صلح دو نوع است:
1- صلح ابتدایی و طبیعی 2- صلح تحمیلی و حیله و خدعه.
در مورد صلح ابتدایی یک آیه داریم. قرآن می‌فرماید: «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ». «ان» یعنی: «اگر»، «سلم» یعنی: «مسالمت»، «جناح» یعنی: «بال»، «جَنَحُوا» یعنی: «بال باز کردند» وقتی انسان می‌خواهد کسی را تحویل بگیرد، دستش را مثل بال باز می‌کند. یعنی من تسلیم هستم. اگر بالهایش را باز کرد. یا رسول اللّه! تو هم «فَاجْنَحْ» بال هایت را باز کن. اگر دو دستش را باز کرد، تو هم دستت را باز کن.
آیه‌اش این است که پیشنهاد صلح را بپذیرید ولی صلحی که ابتدایی باشد و طبیعی باشد. امّا اگر صلح تحمیلی شد، نباید پذیرفت. دو شاخه‌ی برق و دو شاخه‌ی تلفن را اشتباه نگیرید.
قرآن در مورد صلح تحمیلی و خدعه‌ای می‌گوید: «فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ»(محمد/35) (شل نشوید و در جنگ بجنگید). («هن» یعنی: «سستی»)(«فَلا تَهِنُوا»: سست نشوید) «فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ» «تَدْعُوا» قانون ادبیات عرب این است که «تَدْعُوا» عطف به «فَلا تَهِنُوا» است. یعنی «لا تَهِنُوا ولا تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ» شل نشوید و دعوت به صلح و مسالمت نکنید. چرا؟ به خاطر این که «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» شماها پیروز هستید. نمی‌گوید: «أَعْلَوْنَ عِنْدَ اللَّهِ» اگر می‌گفتیم: «أعلون عنداللّه» یعنی شما در روز قیامت به بهشت می‌روید. چون معنای پیروزی نزد ما پر کردن شکم نیست. پیروزی این است که دنیا می‌گوید. آفرین به امتی که انفجار نماز جمعه باعث نشد که نماز جمعه‌ها را خلوت کنند. ما در نماز جمعه شهید دادیم، امّا در پیش چشم دوستانمان و دشمنانمان نماز جمعه پیروز است. «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ». چرا «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ»؟ چرا ما عالی‌ترهستیم؟ برای این که قرآن می‌گوید: «وَ اللَّهُ مَعَکُمْ». چون خدا با شماست و یکی دیگر «وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ»(یتر از وتراست). یکی را وتر می‌گذاریم و دیگری شفع). وتر به معنی تک است. شفع به معنی جفت است.
اینکه می‌گویند: فلانی شفاعت می‌کند، یعنی شفع می‌کند. یعنی جفت می‌شود. چه چیزی جفت می‌شود؟ یعنی من ضعف دارم. مقام امام حسین کنار ضعف من می‌اید و مرا حرکت می‌دهد. مثل ماشینی که در جوی افتاده است. یک ماشین قوی می‌آید و آن را بیرون می‌کشد. شفع جفت می‌شود. یک نفر تجدید می‌شود. 3 نمره که به نمره آن اضافه شود، یعنی جفت می‌شود و قبول می‌شود. شفع به معنی شفاعت است. یعنی اینکه مقام عالی با مقام دانی جفت می‌شود. یک موقع بچه با پدرش به جایی می‌رود، صاحب خانه هر دو را راه می‌دهد. یعنی ضعف بچه با آبروی پدر جفت می‌شود. وتر یعنی چه؟ «وَ لَنْ یَتِرَکُمْ» یعنی اعمال شما را تک نمی‌گذارد. اعمال شما را رها نمی‌کند. یعنی خدا اعمال شما را بی نتیجه نمی‌گذارد. گاهی اعمال همینطور رها می‌شود. یعنی بی‌نتیجه می‌ماند. گاهی هم بی نتیجه نمی‌ماند و به نتیجه می‌رسد. «وَ لَنْ یَتِرَکُمْ»، یعنی رها نمی‌کند. وتر نمی‌کند. اعمال شما را بی نتیجه نمی‌گذارد. اعمالتان به نتیجه می‌رسد.
این آیه چه می‌گوید؟ می‌گوید: «فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ» سستی به خود راه ندهید شما دعوت صلح را نپذیرید. به سوی صلح نروید، چرا؟ برای این که «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» شما آبرو دارید. الآن آبروی جمهوری اسلامی با این همه شهیدی که داده‌ایم، بیش‌تر است یا زمان شاه؟ الان بیش‌تر است. ممکن است هواپیمای ما بیفتد، جوان ما و فرمانده‌ی ما شهید شود. اما هر شهادتی ضعف نیست. من این مسئله را در سخنرانی‌هایم گفتم. همه دین آهن است اما سرش سفید و تیز است. گرچه وقتی که به خاک می‌خورد، ساییده می‌شود اما این ساییدگی بدی آن نیست، عوضش سفیدتر و تیزتر می‌شود. اگر ما40 میلیون امت بله قربان گوی ترسو و بخور و بخواب و تن پرور داشته باشیم بهتر است یا 39 میلیون امت جوان آب دیده‌ی قوی و تیز و روسفید داشته باشیم. 39 میلیون امت روسفید بهتر از 40 میلیون امت روسیاه است. بالای بیل کلفت است اما سر آن استهلاک است. این استهلاک باعث می‌شود که تیزتر و سفیدتر شود. نماز جمعه بعد از انفجار، با نماز جمعه قبل از انفجار خیلی فرق دارد. آن روزی که در نماز جمعه برای آقای خامنه‌ای آن حادثه پیش آمد، یک خانمی گفت: این قنوت آقای خامنه‌ای چیست؟ آقای خامنه‌ای این آیه‌ی قرآن را همیشه در قنوتش می‌خواند که «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً»(بقره/250) این را رزمنده‌ها در جبهه می‌گویند. خدایا استقامت را بر ما بریز. دیدم این زن سواد ندارد اما در قنوت به این آیه برخورده است. گاهی یک نماز برای انسان تذکر است. «لا تحنوا»(شل نشوید) «لا تدعوا»(به سوی سازش دعوت نکنید، چرا؟ «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» شما در دنیا هم پیروز هستید. «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ عِنْدَ اللَّهِ» نه فقط در روز قیامت، بلکه در همین دنیا هم پیروز هستید.
3- شما پیروز هستید
اگر قیامتی هم نباشد. ایران امروز با ایران دیروز فرق دارد. گرچه قیامتی نبود، فرق دارد«وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ»(محمد/35) خدا هم با شماست. در یک آیه‌ی دیگر می‌گوید «إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(توبه/41). اگر شما زجر می‌کشید. خانه‌تان خراب می‌شود. خودتان شهید می‌شوید «إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَعْلَمُونَ» خوب عراقی‌ها هم همینطور می‌شوند. 30 نفر از ما شهید می‌شوند، 30 نفر هم از آن‌ها کشته می‌شوند. شما خدا دارید در صورتی که آن‌ها خدا ندارند. این حسابش است. مثل پولی که خرج می‌شود. کسی که به بانک می‌رود و پول می‌گذارد، وقتی می‌اید پول هایش خالی شده است. کسی هم که بازار می‌رود و پول می‌دهد، پولش خالی شده است. ولی یکی هست و یکی مصرف شده است. «إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَعْلَمُونَ کَمَا تَعْلَمُونَ» با این فرق که شما خدا دارید ولی آن‌ها ندارند. حالا با این شهدایی که داده‌ایم، باختیم یا بردیم؟ برنده شدیم.
4- اهمیت شهادت
حضرت علی خیلی کمال داشته است. گاهی در یک شبانه روز، حضرت علی چند رکعت نماز می‌خواند. اما نگفت: «فُزْتُ»(رستگار شدم). گاهی حضرت علی شب‌ها رویش را می‌پوشاند و فقط چشم هایشان بیرون بود. در خانه‌های کوفه غذا می‌داد ولی صبح که می‌شد نمی‌گفت: «فُزْتُ» رستگار شدم که به خانه‌ی فقرا غذا می‌دهم. شبی که حضر محمّد 9 هجرت کردند، کفار و مشرکان ریختند پیغمبر را بکشند، حضرت علی در رختخواب پیامبر خوابید. ولی نگفت: «فُزْتُ»(رستگار شدم). «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ»(خصائص ‏الائمه، ص‏63) به خدا رستگار شدم. داماد پیامبر است. پسرعموی پیامبر است. ولی نگفت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ»، «ضربه علی یوم الخندق» در جنگ خندق ثواب یک ضربه علی به اندازه‌ی عبادت جن وانس شد. ولی نگفت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ». در جنگ احد جبرئیل فریاد زد «لَا فَتَى إِلَّا عَلِیٌّ وَ لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ»(بحارالأنوار، ج‏20، ص‏103) جوانمرد فقط علی است. شمشیر، شمشیر علی است. اما نگفت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ». این همه کمال داشت. امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرمایند: حضرت محمّد هزار در علم را روی من باز کرد. این همه علم، این همه تقوی، این همه زهد، این همه شجاعت، این همه فداکاری اما نگفت: «فُزْتُ». همین که ابن ملجم صبح نوزدهم به سر مبارک علی ضربت زد و مغزش شکافته شد فرمود: «فُزْتُ». شهادت چیزی است که هیچ چیز به آن نمی‌رسد. شهادت پرواز معنوی دارد، امت را هم راه می‌اندازد. ما در همین انقلاب افرادی را داریم که خیلی هم حزب اللّهی نیستند اما همین که دوستش شهید می‌شود، این را راه می‌اندازد. صد آیه و حدیث او را حرکت می‌دهد.
تبریز را زدند. یعنی اگر در تبریز یک بی غیرت باشد، اگر به غیرتش بر بخورد، بلند می‌شود. یعنی خود شهید پرواز می‌کند. آدم‌های شل را راه می‌اندازد. هدف هستی راه افتادن است. چون ماندن گندیدن است.
5- توصیه حضرت علی به جریب
پس صلح دو نوع است: یکی صلح است که به طور طبیعی پیش می‌آید. پیشنهاد صلح می‌شود «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها»(انفال/61) آیه‌ی قرآن است که اگر برای مسالمت بالشان را باز کردند، تو هم بالت را باز کن و قبول کن. اما یک وقت صلح، صلح تحمیلی است، خدعه می‌زند. یک قصه از امیرالمؤمنین برایتان بگویم. علی(ع) شخصی را به سوی جریب فرستاد تا نامه‌ای را به او بدهد. نهج البلاغه سه قسمت دارد. قسمت اول نهج البلاغه، خطبه‌های حضرت علی است. وسط نهج البلاغه نامه‌هایی است که علی(ع) به استاندارها و فرماندارها نوشت. آخرش هم موعظه و نصیحت است. معمولاً خطبه‌ها اصول عقاید و معارف الهی هستند و نامه‌ها مسائل سیاسی است و نضایح آن هم مسائل اخلاقی است. وسط نهج البلاغه77 نامه است. جریب شخصی قد بلند بود و بیش از 2 متر قد داشت. خیلی تنومند بود.
جریب در خط علی بود که بعد با پول او را خریدند. امیرالمؤمنین هم وقتی دید که خودش را فروخته است، 2 بار خانه‌اش را خراب کرد ولی این نامه برای آن زمانی است که هنوز بد نشده بود. نامه این است.
«فَاحْمِلْ»(حمل کن) «مُعَاوِیَهَ عَلَى الْفَصْلِ» (فیصله بده) «وَ خُذْهُ بِالْأَمْرِ الْجَزْمِ ثُمَّ خَیِّرْهُ بَیْنَ حَرْبٍ مُجْلِیَهٍ»(یعنی جنگی که جلای وطن کند) «أَوْ سِلْمٍ مُخْزِیَهٍ فَإِنِ اخْتَارَ الْحَرْبَ فَانْبِذْ إِلَیْهِ وَ إِنِ اخْتَارَ السِّلْمَ فَخُذْ بَیْعَتَه»(نهج ‏البلاغه، نامه‏8) یعنی برخوردت با معاویه قاطع باشد. کار را فیصله بده. یعنی چنان با او بجنگ که معاویه، کاسه و کوزه‌اش را بردارد و برود. جنگی که جلای وطن کند. یعنی چنان بجنگ که سقوط کند «أَوْ سِلْمٍ مُخْزِیَهٍ»(مخزی به معنی خزیان است. خزی به معنی ذلت است) صلحی که او به ذلت بیفتد یا جنگی که آواره شود. به هر نحوی که شده با او بجنگ تا پیروز شوی.
6- اصول جنگ از دیدگاه حضرت علی (ع)
امیرالمؤمنین به پسرش امام حسن می‌فرماید: «لَا تَدْعُوَنَّ إِلَى مُبَارَزَهٍ وَ إِنْ دُعِیتَ إِلَیْهَا فَأَجِبْ فَإِنَّ الدَّاعِیَ إِلَیْهَا بَاغٍ وَ الْبَاغِیَ مَصْرُوعٌ»(نهج‏ البلاغه، حکمت 233) به کسی نگو چه کسی است که بیاید با ما بجنگد؟ هیچ وقت در جبهه من، من نگو. اگر آن‌ها گفتند: من! بلند شو و حسابشان را برس. تو جلو نرو. ولی اگر آمدند کوتاه نیا. «لَا تَدْعُوَنَّ إِلَى مُبَارَزَهٍ» تو به مبارزه دعوت نکن. آخر بعضی‌ها هستند که می‌گویند: کیست که بیاید بجنگد؟ تو نگو چه کسی است؟ «وَ إِنْ دُعِیتَ إِلَیْهَا» اما اگر تو را دعوت کردند، گفتند: چه کسی است، که بیاید بجنگد؟ آنوقت برو. «فَأَجِبْ» یا اللّه اجالت بده «فَإِنَّ الدَّاعِیَ إِلَیْهَا بَاغٍ» باغ آن کسی که می‌گوید: باغ چه کسی است؟ (یعنی متجاوزاست) «وَ الْبَاغِیَ مَصْرُوعٌ» مصروع دیر یا زود دماغش به خاک مالیده می‌شود.
یک حدیث داریم «وَ لَوْ بَغَى جَبَلٌ عَلَى جَبَلٍ لَهُدَّ الْبَاغِی»(کافى، ج‏5، ص‏34) اگر کوهی به کوهی ستم کند، آن کوه متجاوز به حسابش برسد. این ضرب المثل است. اگر کوه به کوهی ظلم کند، دیر یا زود به حسابش رسیده می‌شود.
آیا در اسلام صلح داریم یا نه؟ ما دو کلمه داریم. یکی مداهنه است و دیگری مدارا است.
«مداهنه» از «دهن» است. «دهن» در لغت عرب به معنی «چربی، روغن» است. ما در فارسی می‌گوییم: ماست مالی. وقتی می‌خواهیم بگوییم یک چیزی شل شد. می‌گوییم: ماست مالی شد. عرب‌ها می‌گویند: روغن مالی. در فارسی هم می‌گوییم سبیلش را چرب کرد. یعنی خلاصه شتر دیدی ندیدی. یعنی رد شو برو. در اسلام مداهنه به معنی سازش است. در اسلام مداهنه نداریم. آیه‌اش هم این است. «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ»(قلم/9) «وَدُّوا»: کفار گوش کنند. «تدهن» یا رسول اللّه تو شل شدی. «فَیُدْهِنُون» آن‌ها هم با تو شل شوند. دوست دارم کوتاه بیایی، تا آن‌ها هم کوتاه بیایند. مداهنه به معنی موضع ضعف است. از موضع ضعف برخوردار نباش. اگر هم ضعیف هستی، ترسو نباش. تازه از همه هم قوی‌تر هستی.
7- شیوه‌ی فرماندهی
یک روز امیرالمؤمنین در جبهه فرمود: «وَ اللَّهِ لَأَقْتُلَنَّ مُعَاوِیَه»(کافى، ج‏7، ص‏460) به خدا می‌کشم. بعد آرام گفت: ان شاء اللّه. یک سرباز پهلویش آمد و گفت: آقا چرا ان شاءاللّه آن را آرام گفتی؟ گفت: آخر من فرمانده جبهه هستم. اگر فرمانده بگوید: به خدا می‌کشم. ان شاءاللّه! می‌گویند: خود فرمانده هم شک دارد. من به عنوان فرمانده ان شاءاللّه آن را آرام می‌گویم، که سربازها خاطرشان جمع باشد که من باید محکم حرف بزنم. ولی ممکن است خدا نخواهد. این یک مسئله‌ای است. یک دفعه یک حدیثی خواندم. چند وقت قبل اگر یادتان باشد گفتم: پیغمبر در جبهه بود، آشپز یک دیگ بار گذاشت. پیامبر به آشپز گفت: 10 دیگ بارکن. آشپز گفت: آقا یک دیگ بس است. 9 دیگ دیگر اسراف است. فرمود: 10 دیگ بگذار. در یکی از دیگ‌ها غذا بار کن و دردیگ‌های دیگر آب بریز، ولی زیر همه را روشن کن. گفت: آخر 9 تا آب جوش می‌خواهیم چه کار کنیم؟ گفت: دشمن ما را از راه دور می‌بیند، اگر یک دیگ بار بگذاریم می‌گویند: جمعیت مسلمان‌ها کم است. تو 10 دیگ بار بگذار. آن‌ها که نمی‌دانند آب است یا آب گوشت است. از این حدیث‌ها چه می‌فهمیم؟ از این حدیث‌ها می‌فهمیم که اگر هم جیب خالی است، ولی پزمان باید عالی باشد.
8- نقش نیروی انسانی در جنگ
اگر هم، این که هستیم نباشیم به خاطر وعده‌های خدا هستیم، اما هم قدرت مادی داریم، هم قدرت معنوی و از همه چیز بهتر این است که آدم داریم. گاهی وقت‌ها ممکن است یک کشور، هواپیمایش زیاد باشد. ممکن است یک کشور، تانک و توپش زیاد باشد. ولی آدم هایش چه طور؟ یک کسی می‌گفت: می‌خواستی زمان حضرت علی باشی. گفت: بدبخت زمان حضرت علی که ماشین نمی‌دیدی. هواپیما نمی‌دیدی. کشتی نمی‌دیدی. گفت: در عوض علی می‌دیدیم. آدم می‌دیدیم. اگر علم و صنعت نبود، عوضش آدم بود، علی بود.
گاهی ممکن است کشوری از نظر پیشرفت‌های صنعتی خیلی از ما جلو باشد اما از نظر انسانیت از ما جلو نباشد.
چند روز پیش هیئتی از نهضت سواد آموزی در کنفرانس یونسکو رفته بودند. آموزش بزرگ سالان بود. یک کنفرانس جهانی از صد کشور بود. از نهضت سواد آموزی هم رفته بودند. پریروز که برگشتند، پرسیدم: از فرانسه چه خبر؟ چیزهای زیادی را از علمشان، صنعتشان، تمدنشان نقل کردند. ولی بعد دیدیم که آنجا سوپورهایی دارد که مخصوص جمع کردن آشغال‌های توله سگ‌های آنجا هستند. گفتند: ما زنی را در باران دیدیم که توله سگ خود را زیر پالتویش گذاشته بود که به سگ باران نخورد. اما دست بچه‌اش را گرفته بود. آخر مطلب این که گاهی وقت‌ها انسانیت ورشکست می‌شود. گاهی وقت‌ها نگاه می‌کنیم و می‌بینیم که پیامبر ما، علی بن ابیطالب ما، در جبهه‌ها در جنگ احد چند به چند بودند. جمعیت مسلمان‌ها یک سوم جمعیت کفار بود. گاهی مسلمان‌ها یک اسب داشتند و آن‌ها ده‌ها اسب بیش‌تر داشتند.
9- با خدا باش تا خدا با تو باشد
یک نفر 10 پسر داشت. به پیغمبر که رسید یک متلک گفت. گفت: پیغمبر دختر دارد. خودش هم پیر است، می‌میرد. پسر هم که ندارد جانشینش شود و حسابی مرخص است. من10 پسر دارم. آیه‌ی قرآن می‌گوید: چرا گفتی: من «وَ بَنینَ شُهُوداً»(مدثر/13) تو 10 تا پسر داری. من صدای پیغمبر را با همین یک دختر در کل تاریخ پخش می‌کنم و اسم تو را با همین10 پسر محو می‌کنم.
ما نباید از قدرت خدا غافل باشیم. گاهی این همه سنگ مرمر ما را حفاظت نمی‌کند ولی یک تار عنکبوت در غار، پیامبر را حفاظت می‌کند. فقط عیب این است که ما در بندگی کوتاهی نکنیم. چرا خدا در طبس به فریاد ما رسید؟ چون در واقع در طبس هیچ کس به فکرش نبود. اصلاً ما نبودیم ببینیم که کوتاه آمدیم یا قوی نیامدیم. دیگر ما نبودیم، کار کار خدا بود. اما گاهی وقت‌ها که لت و پار می‌شویم به خاطر این است که خودمان هم کوتاهی‌هایی می‌کنیم. گاهی وقت‌ها می‌بینیم که ما در آنی که باید باشیم کوتاه می‌آییم. آن جایی که باید قفل کنیم، باز می‌کنیم. آن جایی که باید باز کنیم، قفل می‌کنیم. گاهی کوتاهی از حساب خودمان است. پس مداهنه در اسلام چگونه است؟ در اسلام مداهنه وجود ندارد. دهن سازش ندارد. مدارا چه طور است؟ در اسلام داریم که پیغمبر فرمود: «أمرت بمداراتنا» من مأمور شدم که با مردم مدارا کنم.
مداهنه یعنی حالا که ضعیفی سازش کن. مدارا یعنی حالا که قوی هستی تو را می‌بخشم. مدارا از موضع قدرت است. مداهنه از موضع ضعف است. مداهنه ممنوع است و مدارا لازم است.
مهادنه چه طور است؟ مهادنه یعنی چه؟ مهادنه به معنی صلح است.
صلح شرایطی دارد:
1- صلح می‌گوید: عهد می‌بندیم که با هم، کاری نداشته باشیم. آتش بس باشد. ولیکن به چند شرط: 1- اگر مسلمان‌ها کم بودند، می‌شود قرارداد صلح با کفار را امضا کرد. اگر جمعیت کم بود.
2- اگر آتش بس کنیم، امید هست که آن‌ها مسلمان شوند. باز هم این جا آتش بس می‌کنیم. گاهی ممکن است آدم به امید یک نفر آتش بس کند. بگوید: خوب جنگ را متوقف کنیم. امیدواریم که در این مدت این‌ها، متنبه شوند. عصر تاسوعا یعنی شب عاشورا به جنگ امام حسین آمدند. گفت: تا فردا جنگ را به عقب بیندازید. من دوست دارم، امشب که شب عاشوراست نماز بخوانم. اما یک کس یک چیز دیگر هم گفت. گفت: اگر عصرتاسوعا جنگ می‌شد، حر هم جزء یزیدی‌ها کشته می‌شد. عقب افتاد و تا پیش از ظهر حر فکرهایش را کرد. از لشکریزید جدا شد و به امام حسین پیوست. اگر جنگ عاشورا روز تاسوعا بود، یک نفر به جهنّمی‌ها اضافه می‌شد. یک خورده که عقب افتاد یک نفر نجات پیدا کرد. اگر امید داری که اگر آتش بس کنی، آن‌ها خوب می‌شوند صلح را بپذیر. اگر ضعیفی آتش بس کنی، قوی می‌شوی. اتّفاقاً اگر جنگ از گردنه بیفتد، امت ما بسیج ما، سپاه ما و ارتش ما چه می‌شود؟ پس به چند طریق می‌شود صلح کرد: 1- صلح به شرط این که کم باشیم، الحمد لله ایران کم نیست. 2- صلح به شرط این که اگر صلح کنی بعثیون عراق بیایند مسلمان شوند. اینچنین هم نیست. این‌ها تازه آیت اللّه صدر را با خواهرش اول یکی یکی می‌کشتند بعد دو تا دو تا می‌کشتند، حالا ده تا ده تا می‌کشند. این هم از بهترین علمای عراق بود. پس به اسلام هم امید نیست. پس صلح نمی‌کنیم.
3 – صلح کنیم برای این که امید است بعضی‌ها مسلمان شوند. چنین امیدی هم نداریم.
4- صلح کنید که زورتان بیش‌تر شود. اگر ما آتش بس کنیم زورمان کم می‌شود.
10- نظر شیخ طوسی و قطب راوندی در مورد صلح
مرحوم طوسی می‌فرماید: اگر مسلمان‌ها ضعیف بودند و روحیه‌شان را باختند، صلح کنید. اما اگر روحیه داشتند، آتش بس جایز نیست. «و إذا لم یکن للمسلمین مصلحه بأن یکون العدو ضعیفا قلیلا و إذا ترک قتالهم اشتدت شوکتهم و قووا فلا تجوز الهدنه لأن فیها ضررا على المسلمین»(فقه‏ القرآن، ج‏1، ص‏354) اگرمی بینی آتش بس کنی، آنها قوی می‌شوند، آتش بس ممنوع است.
قطب راوندی می‌گوید: «و إذا خاف الإمام من المهادنین خیانه جاز له أن ینقض العهد»(فقه‏ القرآن، ج1، ص35) اگر از آتش بس و پیشنهاد صلح می‌ترسید «خاف خیانه» اگر خوف خیانت داری، یعنی وقتی می‌گویند: بیایید صلح کنیم، می‌ترسید که این خودش یک خدعه باشد «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَهً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ»(انفال/58) با قاطعیت برخورد کن و صلح نکن.
روایات عزت و ذلت:
11- عزت و ذلت از نگاه علی (ع)
پذیرفتن صلح ذلت است. علی(ع) فرمود: «قَدِ اسْتَطْعَمُوکُمُ الْقِتَالَ فَأَقِرُّوا عَلَى مَذَلَّهٍ وَ تَأْخِیرِ مَحَلَّهٍ أَوْ رَوُّوا السُّیُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ فَالْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ وَ الْحَیَاهُ فِی مَوْتِکُمْ قَاهِرِینَ»(نهج‏ البلاغه، خطبه 51)«استطعم»: یعنی طلب طعام می‌کند) از شما می‌خواهم بجنگید. یعنی آن‌ها جنگ را به شما تحمیل می‌کنند و به جنگ وادارتان می‌کنند «فَأَقِرُّوا عَلَى مَذَلَّهٍ وَ تَأْخِیرِ مَحَلَّهٍ أَوْ رَوُّوا السُّیُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ» تا آن‌ها می‌گویند به جنگ بیایید. حالا که آن‌ها گفتند، یا باید زندگی ذلیلانه را بپذیری یا باید قاطعانه بجنگی. چرا؟ برای این که «فَالْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ» اگر زنده باشی، تو سری خور هستی. مرده‌ای «وَ الْحَیَاهُ فِی مَوْتِکُمْ قَاهِرِینَ» اما اگر تکه تکه شوی، برای این که زیر بار ذلت نروی، زنده هستی. ما درسمان را روز عاشورا گرفته‌ایم. عاشورا تقریباً 1400 سال پیش است. روز عاشورا جمع می‌شویم. می‌گوییم: حسین، حسین شعار ماست. نهضت ما حسینیه. این که یک عمر گفتیم: حسین حسین یعنی چه؟ یعنی اگر خیمه هاتان را آتش زدند، با یزید بیعت نکنید. گلوی علی اصغر هم در دستتان پاره شد، سازش نکنید. مغز علی اکبر روبروی چشمت شکافته شد، با یزید سازش نکنید. این معنای حسین حسین است. حتی اگر آب‌های لوله کشی قطع شد و تمام آب‌ها را مسموم کردند، باز هم با یزید سازش نکنید. بالاخره ایران دیگر زیر بار ذلت نمی‌رود و این جاست که ایرانی‌ها چه خوب این را فهمیدند تا بمب می‌اندازند جمع می‌شوند، می‌گویند «هیهات منا الذله»(اللهوف، ص‏97) بالاخره او می‌خواهد که ما خسته شویم. فکر می‌کند اگر خسته شویم، کنار می‌کشیم.
«ساعه ذل لا تفی بعز الدهر»(غررالحکم، ص‏478) یک ساعت ذلت به اندازه‌ی یک عمر عزت ارزش ندارد.
حدیث داریم: «من أمر بالظلم فلیس منّا» هرکس زیر بار ظلم برود، از ما اهل بیت نیست. یعنی ما این شیعه را نمی‌خواهیم. شیعه‌ی ما کسی است که زیر بار ظلم نرود. حالا یک قصه برایتان بگویم. امام حسین را کشتند. اهل بیتش را اسیر کردند. خیمه‌ها را آتش زدند. آب را بستند. خیلی جنایت‌ها کردند تا اینها را به مجلس یزید آوردند. یزید می‌خواست این‌ها را امتحان کند و ببیند که این جنایت‌ها روحیه‌ی این‌ها را شکست داده است یا نه؟ به یکی از این بچه‌های کوچک گفت: چه کسی هستی؟ گفت: پسر حسین بن علی هستم. گفت: تو بهترهستی یا پسر من بهتر است؟ گفت: یک شمشیر به من بده تا به تو بگویم. یک بچه کوچک این همه درس دیده است و اصلاً عقب نشینی نمی‌کند. به زینب کبری گفتند: این همه جنگ دیدی چه طور شدی؟ گفت: طوری نشدیم. امیرالمؤمنین می‌فرماید: اگر ذلیل باشید، مرگ است. ذلیل نباشید. آن وقت می‌خواهیم حساب کنیم که آن‌هایی که رفتند، باختند یا برنده شدند.
12- نمونه‌ای از عزت در زندگی علی (ع)
امیرالمؤمنین می‌فرماید: «الجوع خیر من ذل الخضوع»(غررالحکم، ص‏361) جوع(گرسنگی) گرسنگی از ذلت بهتر است. یک کسی می‌گوید: آقا این برای افراد متملق است که دائماً تملق می‌کنند.
بعضی آدم‌ها در جامعه مثل لنگ هستند. حتما لنگ حمام رادیده‌اید. هرکس دور پایش می‌بندد. هر یک ربع، نیم ساعتی لنگ دور پای یک نفر است. افرادی در جامعه هستند که مثل لنگ می‌مانند. یعنی همیشه دور پای کسی بله قربان گو هستند. می‌گوید: گرسنگی بکش ولی بله قربان گو نباش. امیرالمؤمنین می‌فرماید: «الجوع خیر من ذل الخضوع» حدیث داریم که حضرت علی آمد، گوشت بخرد. یک دفعه دید که در جیبش پول نیست، رفت. قصاب گفت: چرا گوشت نخریدی؟ گفت: در جیبم پول نیست. گفت: آقا خواهش می‌کنم گوشت بخر، فردا پولش را بده. گفت: چرا ذلیل تو شوم به جای این که بگویم: آقا فردا پولت را می‌دهم. به شکم می‌گویم فردا گوشتت را می‌دهم. آخر اگر به خودم وعده بدهم بهتر از این است که به تو وعده بدهم. «الجوع خیر من ذل الخضوع». «الذل بعد العزل [العز] یوازی عز الولایه»(غررالحکم، ص‏342) پست به عزلش نمی‌ارزد. پست‌های دنیا ارزش ندارد. با یک تلفن آدم را نصب می‌کنند و با یک تلگراف عزل می‌کنند. «الذل بعد العزل» ذلتی که آدم بعد از عزل دارد عز ولایت است. «إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ»(یونس/65) عزت دست خداست. سعی کنیم برای خدا باشیم. هیچ چیز دنیا ارزش ندارد. یکی گفت: تو چقدر در سخنرانی مرید داری. همه مرید توهستند. چه جمعیتی پای سخنرانی تو بودند. گفت: اگر فردا مرا اعدام کنند، همین جمعیت برای تماشا می‌آیند. دیگری می‌گفت: از سخنرانی پایین آمدم، گفتم: چه جمعیتی از من استقبال کردند. فکر می‌کردم که چقدر عظمت دارم. چقدر آبرو دارم. چقدر شهرت دارم. شوکت دارم. ابرقدرت هستم. گیج شده بودم. داشتم می‌رفتم یک جا دیدم که دو برابر سخنرانی من جمعیت است. جلو رفتم گفتم: آن جا چه کسی است؟ گفتند: آن جا یک میمون می‌رقصد. ریاست هیچ است. پست هیچ است. دنیا هم چیزی نیست «وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏»(اعلى/17).
13- مرگ با عزّت، زندگی با ذلْت
«الْمَوْتُ خَیْرٌ مِنَ الذُّلِّ»(شرح ‏نهج ‏البلاغه ‏ابن ‏ابى ‏الحدید، ج‏6، ص‏90) امیرالمؤمنین می‌فرماید: اگر آدم بمیرد، بهتر از این است که زنده باشد و ذلیل باشد. «الْمَوْتُ خَیْرٌ مِنَ الذُّلِّ» امام سجاد در دعایی که می‌کند می‌گویند: بعضی می‌خواهند عزیز شوند. می‌خواهند به چه چیزی عزیز شوند؟ در دعا داریم: «فَکَمْ قَدْ رَأَیْتُ یَا إِلَهِی مِنْ أُنَاسٍ طَلَبُوا الْعِزَّ بِغَیْرِکَ فَذَلُّوا، وَ رَامُوا الثَّرْوَهَ مِنْ سِوَاکَ فَافْتَقَرُوا، وَ حَاوَلُوا الِارْتِفَاعَ فَاتَّضَعُوا»(صحیفه سجادیه، دعاى 28) ‌ای خدا چقدر آدم‌هایی را می‌بینم «مِنْ أُنَاسٍ» مردم را می‌بینم «طَلَبُوا الْعِزَّ بِغَیْرِکَ» می‌خواهند به غیر تو عزیز شوند. می‌خواهند عزیز شوند. خودشان را به این و آن می‌چسبانند. پسرعموی من رئیس کارخانه‌ی فلان جا است. شوهر خاله‌ام رئیس کجاست.
امام سجاد می‌فرمایند: خدایا مردانی را می‌بینم که برای عزت به دنبال این و آن می‌دوند و حال آن که «إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ» عزت دست خداست. از غیر تو دعوت می‌کنند. خیال می‌کنند اگر با این باشند پولدارمی شوند. با آن باشند فقیر می‌شوند.
حدیث داریم: روزی هر کسی از حلال مقدر شده است. کسانی که با زرنگی و تملق و چاپلوسی روزی حرام بدست می‌آورند، خدا در روز قیامت پس گردنش می‌زند.
حدیث داریم آدم‌هایی که خیلی زرنگ هستند، خیلی تو سری می‌خورند و آدم‌هایی که خیلی صاف هستند زندگیشان راحت و بی دردسر است. این برای این است که خدا ثابت کند همه چیز به زرنگی نیست. صاف راه برو هرچه قسمتت باشد، می‌رسد.
14- اسباب عزت و ذلت
«من استنجد ذلیلا ذل»(غررالحکم، ص 465) امیرالمومنین می‌فرماید: کسی که از آدم ذلیل کمک بخواهد، خودش هم ذلیل می‌شود. امام صادق فرمود: خوشم می‌اید دستم را بالا کنم و از دهن مار چیزی بیرون بیاورم، ولی دستم را پهلوی آدم ناکس دراز نکنم. دست کردن در دهن مار از دست دراز کردن به آدم ناکس بهتر است. این مال ذلت است. البته آن ذلتی خوب است که آدم پیش خودش ذلیل باشد. یعنی باید پهلوی مردم عزیز باشیم. هر پیشامدی شد، محکم بایست. یک ذلت داریم که خوب است و آن ذلت در درون است. اینکه انسان خودش را پیش خدا ذلیل بداند، ذلت خوبی است. بگوید: خدایا من گنه کار هستم، آبرو ندارم. پیشانیش را به خاک بمالد و با عشق نماز بخواند و اشکی بریزد، این ذلت خوب است. امام سجاد می‌فرماید: خدایا در جامعه بزرگم کن اما در درون ذلیلم کن.
چون اگر عزت به درون بیاید، طوری که آدم بگوید: من فلان هستم. اگر خودش از درون دور برداشت، این خیلی خطرناک است. عده‌ای دیر تلویزیون را روشن کردند، بحث امشب ما درباره‌ی صلح و جنگ است.
گفتیم صلح دو نوع است: 1- صلح طبیعی 2- صلح تحمیلی
آیه‌ی قرآن است. می‌گوید: «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها»(انفال/61) اگر جناح بالشان را برای صلح باز کردند، تو هم بال باز کن و قبول کن.
ولی اگر صلح خدعه بود، می‌گوید: «فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ»(محمد/35) وحن و سستی به خود راه نده «وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ» یعنی تدعوا عطف به لا تهنوا است. طبق همین مقدمه، سستی به خرج نده و دعوت به مسالمت نکن و پیشنهاد صلح نکن. چرا؟ چون شما «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» قرآن هم نمی‌گوید: «و انتم الاعلون فی الاخره و عنداللّه» یعنی در همین دنیا اگر تکه تکه شوی ولی عزیز شوی در همین دنیا عزت داری. گنبد امام حسین را طلا می‌کنند، برای این که تکه تکه شد ولی به یزید بله قربان نگفت. امام حسین در همین دنیا هم عزیز است. یعنی اگر قیامتی هم نباشد، امام حسین عزیز است. که همه بگویند: بارک اللّه این عجب قهرمانی است.
شما قهرمان هستید حتی در دنیا، خدا هم با شماست «ولم یتر»(یتر از وتر است و به معنی رها است) اعمالتان را رها نمی‌کند. یعنی خدا مزد اعمال شما را می‌دهد و بی نتیجه نمی‌گذارد.
گفتیم در اسلام سه اصطلاح است: مداهنه، مهادنه، مدارا
مداهنه: (دهن: روغن) سازش کاری است. مداهنه یعنی حالا که ذلیل شدی شل شوی. از موضع ضعف دست صلح بدهد. «ودّوالو تدهن فیدهنون» مداهنه در اسلام نیست.
مدارا یعنی حالا که قوی هستی کوتاه بیا، ببخش. از ما موضع ضعف ممنوع است. دست دراز کنیم ولی از موضع قدرت مدارا می‌توانیم بگوییم با این که می‌توانیم بزنیم، نمی‌زنیم.
ولی مهادنه، مهادنه به معنی صلح است. شیخ طوسی، صاحب لمعه و تلخیص و ریاض ومقصود و قطب راوندی، همه گفتند که شرایط صلح یکی است.
یکی هم در مورد «لقلّتهم» است. اگر مسلمان‌ها کم هستند، صلح را بپذیرید. الحمدللّه ما کم نیستیم. «اَو رجاءالاسلام هم عصب» اگر آتش بس کنی و مسلمان شوند، صلح را بپذیری. مثلا اگر حزب بعث مسلمان می‌شود، صلح را بپذیرید. اگر کم هستید، صلح را قبول کنید. اگر آن‌ها مسلمان می‌شوند و امیدی به اسلام می‌شود صلح را قبول کنید و یا اگرصلح را قبول کنید زورتان بیش‌تر می‌شود، صلح را قبول کنید. ما نه کم هستیم و نه امید به مسلمان شدن آن‌ها داریم و نه اگر صلح را قبول کنیم زورمان بیش‌تر می‌شود. حتی آن زوری هم که داریم ممکن است کم شود.
بعد گفتم که امیرالمؤمنین نامه‌ای به جریب می‌نویسد. جریب یک آدم خوش تیپ و بسیار قوی بود. ولی بد عاقبت شد و خودش را به دو مثقال پول فروخت. در طول تاریخ می‌گویند: جریب خودش و دین و فکرش را فروخت.
جریب می‌گوید: «فَاحْمِلْ مُعَاوِیَهَ عَلَى الْفَصْلِ» حضرت علی به جریب نامه‌ای می‌نویسد و می‌گوید: حمل کن، وادارکن معاویه را برای این که کار را فیصله بدهد «ثُمَّ خَیِّرْهُ بَیْنَ حَرْبٍ مُجْلِیَهٍ» یا جنگی که مجلیه باشد. یعنی جلای وطن کند. یعنی بساطش را جمع کند، ببرد یا این که چنان بجنگد که معاویه و دودمانش را آواره کنی «بَیْنَ حَرْبٍ مُجْلِیَهٍ أَوْ سِلْمٍ مُخْزِیَهٍ» یا صلحی که دماغش به خاک مالیده شود. یا جنگی که پدرش را در بیاوری.
بعد روایاتی را در مورد این که آدم نباید زیر بار ذلت برود، گفتم. امیرالمؤمنین فرمود: زندگی در این است که شماها آبروداشته باشید. اگر بنا باشد زنده باشید ولی ذلیل باشید، مرگ از این زندگی بهتر است. گفتیم اینکه در ماه محرم حسین حسین می‌گوییم یعنی چه؟ یعنی اگر زن و بچه‌ی ایرانی، خانه هایشان با بمب باران مثل خیمه‌های امام حسین ویران شد و اگر آب لوله کشی‌شان مثل روز عاشورا قطع شد و اگر علی اکبر و علی اصغر تکه تکه شد، زیر بار یزید نروید. این راه ما است. ما برای چه زنده هستیم. برای این که چهار نوع غذا بخوریم. چهار نوع لباس بپوشیم. که چه بشود؟ زندگی به معنای شرف این است که باید یا جنگ شرافتمندانه یا صلح شرافتمندانه داشته باشد. من هفته‌های پیش می‌گفتم به نماز جمعه بروید ولی از زمان بمب گذاری در نماز جمعه دیگر نمی‌گویم. چون خودتان می‌روید و جمعیتش زیاد شده است.
اگر عمری داشته باشیم، چند هفته به ماه رمضان مانده است. باز در این چند هفته هم در مورد ابعاد زندگی پیامبر صحبت می‌کنیم.
گفتم: امیرالمؤمنین بعضی روزها هزار دفعه نماز می‌خواند، ولی نمی‌گفت: «فُزْتُ». هزار باب علم به رویش باز شد ولی نگفت: «فُزْتُ». بالای کعبه رفت و بت‌ها را شکست، نگفت: «فُزْتُ». در خندق ضربه علی خیلی ماهرانه بود. ولی نگفت: «فُزْتُ». در جنگ کشت، نگفت: «فُزْتُ». در خانه‌ی فقرا غذا می‌برد نگفت: «فُزْتُ». این همه علم و این همه عبادت می‌کرد ولی نگفت: «فُزْتُ». همین که خونش توسط ابن ملجم روی زمین ریخته شد، گفت: «فُزْتُ». این فزت قطع نامه‌ی علی است. وقتی حضرت علی می‌گوید: «فُزْتُ»، یعنی این قطع نامه‌ی زندگی من است.
خدایا روح همه‌ی شهدای اسلام و همه‌ی شهدای انقلاب اسلامی و شهدای بدر را از ما راضی بگردان. ما را سر سفره‌ی شهدا بنشان.
به خانواده هایشان اجر و صبر بده. خدایا گردونه‌ی امتحان برای این‌ها پیش آمده و این گردونه‌ی امتحان گاهی در انسان خشک می‌شود. الان ایران به جایی رسیده است که اگر به رئیس جمهور آمریکا بگویند: تمام حقوق دانان دنیا آمدند، نمی‌ترسد. بگویند: تمام رؤسای جمهوری دنیا آمدند، نمی‌ترسد. اما اگر بگویند 30 نفر از بچه‌های ایران به آمریکا آمدند، می‌ترسد و این معنای عزت است.
ندای لبیک یا خمینی را از بچه‌های لبنان شنیدیم. انقلاب ما بخواهیم یا نخواهیم صادر می‌شود. به در و دیوار کوچه‌های سودان هم حکومت اسلامی نوشته می‌شود. اسلام مطرح است. سرمایه داری خودش را باخته است. مارکسیسم هم خودش را باخته است. اسلام مطرح است. خدا را شکر که در این مطرح شدن اسلام، امت ایران امام و الگو هستند. یعنی هر کجا می‌گویند که مگر چنین چیزی می‌شود؟ می‌گویند: بله در ایران شد. یعنی شما محال را ممکن کردید و به همه‌ی دنیا دست دارید. خدایا آبروی ملت ایران، رهبر ایران و جمهوری اسلامی را لحظه به لحظه زیادتر بفرما.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment