موضوع بحث: پیامبر اسلام(ص)، عوامل مخالفت با پیامبر
تاریخ پخش: 15/1/64
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
1- چرا پیامبر (ص) مخالف دارد؟
زندگی پیامبر، زاویهها و ابعاد مختلف آن را بررسی میکردیم که چند ماه هم طول کشید. خدا به پیغمبر هم تهدید و هم تشویق میکند. امدادهای غیبی، جنگهای پیغمبر، رفتار پیغمبر با مخالفین موذی، با مخالفین بی آزار، نامههایی که پیامبر به کشورها مینوشت، زن داری و بچه داری پیامبر، همه اینها مواردی است که باید مطرح شود. در این جلسه به ذهنم رسیده است که بگویم چرا پیامبر مخالف دارد؟ خدا شهید مظلوم دکتر بهشتی را رحمت کند. فرمود: کسی که خط دارد، مخالف دارد.
عوامل مخالفت با پیامبر:
این بحث با زمان ما خیلی مطابقت دارد. عوامل مخالفت با جمهوری اسلامی چیست؟ چرا جمهوری اسلامی در دنیا مخالف دارد؟ چرا ما غریب هستیم؟ چرا با پیغمبر مخالف بودند؟ من 10 عامل را یادداشت کردهام. این چند عامل، همهی عاملها نیست. بلکه آن قدری است که علم ما به آن میرسد. شاید عوامل دیگری هم باشد.
2- جهان شمول و فراگیر بودن رسالت
– اولین عامل این است که چون به سراغ همه آمده است، عامل مخالفت شده است. اول انقلاب، دولت موقت بود. گفت: ما انقلابمان را صادر نمیکنیم. ولی امام فرمود: ما انقلابمان را به همهی دنیا صادر میکنیم. یکی که بنا دارد به سراغ همه برود، طبیعتاً مخالف هم پیدا میکند.
آخرهای زمان طاغوت بود که بختیار گفت: ما قم را مثل واتیکان میکنیم. در ایتالیا، یک منطقه به نام واتیکان وجود داشت که خود پاپ و رهبران مسیحیت در آن منطقه برای خودشان یک تشکیلاتی داشتند. سفیر، وکیل، مجلس، قانون، عزل و نصب، حقوق و کلاً سیاست جدایی داشتند. یعنی یک دولتی در دولت بود. مثل یک فلکهای است که وسط یک شهر است. مثل یک حوضی است که وسط یک فلکه است. واتیکان یک مجتمعی در وسط یک شهر است. گفتند: حالا این کار را میکنیم. بختیار میگفت: کشور ایران برای ما، قم هم برای آخوندها باشد. عقیدهها فرق میکند.
اما وقتی یک کسی بگوید که به سراغ همه میآیم، دیگر مسأله فرق میکند. در این که به سراغ همه میآید، آیههای بسیاری داریم. قرآن میفرماید: «إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعاً»(اعراف/158) «من رسول خدا هستم که به سوی همه شما میآیم. » در یک آیهی دیگر داریم «کَافَّهً لِلنَّاسِ»(سبأ/28) کسی که هدفش این است که همه جا را بگیرد، همه جا تحول به وجود بیاورد، مخالف دارد. این خودش عامل مخالفت است. اگر جمهوری اسلامی در لبنان اثر نگذاشته بود، در افغانستان اثر نگذاشته بود، در انجمنهای اسلامی خارج از کشور اثر نگذاشته بود، حتی اگر در آفریقا اثر نگذاشته بود، خوب کسی مخالفش نبود. اما الان قصه این است که مغزهای سیاستمداران دنیا میبینند که جرقهای در ایران پیدا شد و دیگر از دستشان رفته است. هرکجا جلویش را میگیرند، میروند از یک جای دیگر گروهی برمی خیزند.
«لِتُنْذِرَام الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها»(انعام/92)ای پیغمبر! تو تنها برای مکه نیستی، «ام القری» (ام القرا یعنی اینکه برای مکه هستی) برای اطراف مکه هم هستی. «رَحْمَهً لِلْعالَمینَ»(انبیاء/107) یعنی تو برای همهی عالم هستی.
3- مبارزه با عقاید باطل
– محو همهی عقاید:
پیغمبر میآید و همهی عقایدشان را باطل میکند. «ما هذِهِ التَّماثیلُ»(انبیاء/52) بتها چیست؟ بتشان را مسخره میکرد. برنامهی اصلی پیغمبر محو همه عقاید باطل آنها بود. این جمله را خیلیها، به عنوان شعار انقلابی مطرح میکردند. مبارزه با امپریالیسم همین آیه است. خدا به موسی میگوید: «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى»(طه/24) به سراغ فرعون برو، که او طغیانگر است.
4- اکثریت و اقلیت ملاک تشخیص حق
– هوسها:
آیههای زیادی در قرآن داریم: «وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ»(مائده/48) نباید پیرو اکثریت باشیم. به اکثریت کاری نداشته باشید. «أَکْثَرُهُمْ لا یَشْعُرُونَ»؛ «أَکْثَرُهُمْ لا یُوقِنُونَ»؛ «أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»(بقره/100) خدا در قرآن حدود 80 مرتبه از اکثریت انتقاد کرده است. البته اکثریت در یک جاهایی ارزش دارد. یک وقت هم اکثریت راه خدا را میروند. هم راه درست است، هم اکثریت درست است. همین اکثریت به آن قدرت میدهد. اما زمانی هم ممکن است که اکثریت نباشند و راه درست باشد. اما چون هوادار و زور هم ندارند، پس: «لَا رَأْیَ لِمَنْ لَا یُطَاع»(نهج البلاغه، خطبه 27)
5- تقلید کورکورانه و مبارزه با انحرافات فکری
– آبا و نیاکان؛
گاهی میگفتند: پدران ما! خدا میگوید: پدرانتان یعنی چه؟ «أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ»(اعراف/71) به پیغمبر گفتند: پدران ما بت میپرستیدند. «أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ» خودت و پدرت هر دو انسان هستید. او خیال میکند که اگر به پدرش بچسبد، چیزی نصیبش میشود. مثلا وقتی میگوییم: آقا چرا دزدی میکنی؟ میگوید: آقا آخر او هم دزدی میکرد.
6- مبارزه با خرافات و عادات
– عادات؛
همه اینها دشمن تراش است. عادتهای عجیبی داشتند. در ازدواجشان خرافه بود. در تجارت هایشان خرافه بود. در برخوردهای اجتماعیشان خرافه بود. در تربیت بچه هایشان خرافه بود. آیهی قرآن است که میفرماید: پیغمبر برای این آمده است «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ»(اعراف/157) یعنی عادات و سنگینیها و غلطهایی که در اینها است را از میان بردارد. چرا پیغمبر مخالف داشت؟ کسی که میآید و میگوید: خدای تو پوچ است و بت خدا نیست، حتماً مخالف پیدا میکند. طاغوت باید کوبیده شود.
«فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً»(انبیاء/58) بت تکه تکه میشود. «تَاللَّهِ لَأَکیدَنَّ أَصْنامَکُمْ»(انبیاء/57) وقتی پیغمبر میاید که بت را بکوبد و دماغ طاغوت را به خاک بمالد. هوسهای مردم را پیروی نکند. به نیاکان اعتبار ندهد. عادات غلط را بکوبد. هریک از اینها باعث دشمنی یک عده میشود. همه اینها از عوامل مخالفت است.
7- مبارزه با پوچی
– داشتن منطق:
داشتن منطق، دشمن تراش است. اگر کسی انسان هارت و هورتی بود، مخالف نخواهد داشت. حرف که میزند، میگویند: «این یک هارت و هورت میکند و خودش خسته میشود». اما اگر کسی منطق داشت، دشمن هم پیدا میکند. ممکن است یک میلیون آدم علیه بنی صدر راهپیمایی کند و ممکن است دکتر بهشتی بنشیند و هیچ راهپیمایی هم علیه بنی صدر راه نیندازند. اما بنی صدر از آن یک میلیون راهپیمایی با شعارهایشان میترسد، یا از سکوت بهشتی؟ یقیناً از سکوت بهشتی میترسد.
اگر یک آدمی بود که منطق داشت، تیز بود، استدلال داشت، جیغ نمیزد. اما همین طور که مینشیند میگوید: این جا چنین است. این حرف شما با این حرفت تضاد دارد. این جا گفتی: بله. این جا چنین شد و. . . . اگر یک کسی منطق داشته باشد، دشمن دارد. اما اگر کسی منطق نداشته باشد، هرچه هم هارت و هورت کند، چون حرفش منطقی نیست، خیلی آدم از او حساب نمیبرد.
8- خیر خواه و دلسوز و قاطع بودن
– منطق موعظه و جدال:
اگر آدم بتواند با موعظه افرادی را جذب کند، دشمن دارد. گاهی وقتها منافقین روی افرادی حساس هستند که ایشان اصلا رجال سیاسی و انقلابی نیستند، اما میگویند: باید این را برداشت. به خاطر این که او میتواند با موعظه افرادی را بسازد. موعظه داشتن، منطق داشتن، قاطعیت داشتن همگی دشمن تراش است.
اگر شخصی محکم باشد، دشمن دارد. اگر شخصی قاطعیت نداشت، دشمن ندارد. میگویند: ایشان میگوید که من چنین میکنم. اما شوخی میکند، فردا خودش خسته میشود. اگر برویم و یک خورده گریه کنیم، کوتاه میآید. اگر یک تومار برایش بفرستیم. به او تلفن بکنیم که تو را میکشیم. تو را گروگان میگیریم و. . . با ما کنار میآید. آدمهایی هستند که اگر یک تشر بزنید، جا میزنند. اینها دشمن ندارند. ولی آدمهایی که محکم باشند، دشمن خواهند داشت.
آمدند و به پیغمبر گفتند: پول میخواهی؟ آن قدر پول میریزیم که تو این طرفش بنشینی و ما آن طرفش بنشینیم. دیواری از پول درست شود که ما تو را نبینیم، تو هم ما را نبینی. ریاست میخواهی؟ تمام قبیلهها امضا میکنیم که تو رییس همه ما باشی. هرچه گفتند، پیغمبر گفت: ماه را به یک دستم بدهید و خورشید را هم در دست دیگرم، یک ذره کوتاه نمیآیم. کسی که قاطعیت، موعظه و منطق دارد، دشمن دارد. اصلاً وجود پیغمبر به همان مقدار که بر افرادی جاذبه دارد، بر افرادی هم دافعه دارد.
آمدند و به پیغمبر گفتند: یک سال ما نسبت به خدای تو کوتاه میآییم، یک سال هم شما نسبت به خدای ما کوتاه بیا. حضرت فرمود: «لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ» (کافرون/6) دین شما برای خودتان! کسی که هدفش این باشد که انقلابش را صادر کند، مخالف دارد. دینی که منطق دارد مخالف دارد.
9- تأثیر امدادهای غیبی
– امدادهای غیبی: (امدادها، وعده ها)
گاهی خداوند پیامبرش را کمک میکرد. در قرآن آیات زیادی داریم: «بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُنْزَلینَ»(آل عمران/124) در یکی از جبههها سه هزار فرشته آمدند و کمک کردند. آیهی دیگری داریم که: «بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمینَ»(آل عمران/125) در جبهه پنج هزار فرشته آمدند و کمک کردند. گاهی وقتها خداوند یک اخبار غیبی را که هزار جاسوس نمیتوانستند خط آنرا پیدا کنند، از طریق وحی به پیغمبر الهام میکرد. مثلاً میگفت: یک همچنین خطی، یک همچنین توطئهای در کار است و تمام این توطئهها از بین میرفتند. چون کلی میبافتند یک مرتبه خطشان رومی شد، میسوختند. یعنی هر کاری را که میکردند لو میرفت. لو رفتنشان، خنثی شدن توطئه هاشان، اینها را آتش میزد.
10- تأثیر پیروان مصمم
– پیروان مصمم و یاران باوفا:
اگر مشتریهای پیامبر شل بودند، مخالفان میگفتند: که اینها بیخود میگویند که ما طرفدار پیامبر هستیم. اما وقتی مشتریها مصمم هستند، بیشتر طرف را حساس میکنند. زمان شاه جیب بر زیاد بود. یک کسی میگفت: شنیدم در تهران جیب بری میکنند. ما که مقداری پول در جیبمان بود، به تهران رفتیم. هرچه قدر در خیابان گشتیم کسی جیب ما را نزد. یک جیب بر در کنارش ایستاده بود وگفت: آقا چند بار برداشتیم. دیدیم حلبی است سر جای خودش گذاشتیم. یکی دو سه تا حلبی در جیبش گذاشته بود، که وقتی سر و صدا میکند، خیال کنند پول است. این رفته بود و گفته بود که آقا برداشتیم دیدیم چیزی نیست، سر جایش گذاشتیم. اگر انسان یارانش یارانی باشند که چیزی نباشند، خوب این دشمن حساس نمیشود مصمم هست. اما یاران مصمم مثل بلال دشمن را بسیار خسته میکنند. او را لخت کردند. روی شن خواباندند. سنگ داغ روی بدنش گذاشتند. هرچه میگفتند، میگفت: «احد، احد» خدا یکتاست. هرچه میگفتند: بگو صنم. میگفت: «احد، احد» شلاقش میزدند. شکنجه میدادند. هرچه به او ضربه میزدند، مصممتر میشد. یاران مصمم، دشمن تراش هستند. حدیث داریم که در دورهی آخرزمان یک شخصی از قم برمی خیزد، یارانی دارد که از آهن سفتتر هستند، این را با رهبر انقلاب تطبیق میدهند.
11- امام خمینی و دشمنان
اگر ما از اول انقلاب، فقط یک «اللّه اکبر، خمینی رهبر» میگفتیم، این قدر دشمن نداشتیم. اما دیدیم نه جبهه را هم اداره کردند. پشت جبهه را هم اداره کردند. این مصمم بودن دشمن میآورد.
«وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ»(مائده/54) اول انقلاب علیه جمهوری اسلامی در مجلهها و روزنامهها خیلی مطلب نوشتند. افرادی بودند که آمدند و گفتند: آقا، کوتاه بیایید. در دنیا سی مجله علیه ما مطلب مینویسند. گفت: اگر همهی مردم مثل آنهایی بودند که ترسیدند، خوب کسی با ما کاری نداشت. اما حزب اللّه گفت: اگر300 هزار مجله هم در دنیا علیه ما چیزی بنویسند ما همین هستیم که هستیم. آمریکا میسوزد. چون گاهی وقتها میگویند: بیایید جوسازی کنیم. این جوسازیها را از طریق: مجلهها، رادیوها، روزنامهها و. . . میکنند. عجب امامی داریم! میفرمایند: هرچه بیشتر به ما فحش بدهند، پیداست که ما مهمترهستیم. چون اگر چیزی نبودیم، اینها هم به ما چیزی نمیگفتند. چیزی که هست این است که خیلی از ما وحشت دارند و چون از ما وحشت دارند، پیداست که ما قدرت داریم.
پیروان مصمم دشمن تراش هستند. گاهی وقتها یک تومار پر میکنند. البته این تومار خیلی ارزش ندارد. به خاطر این که کافی است که آدم یک توپ پارچه بگیرد و در مسجد بایستد و بگوید: امضا کن و هرکسی از راه رسید، امضا کند. اما نمیشود همهی تومارها را گوش داد. یعنی هر کجا تومار آمد، آدم باید احتیاطاً برود و خودش تحقیق کند.
«وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ» از ملامت این و آن هیچ وقت ترس ندارم.
12- راهگشایی در همه مسائل
– جامعیت و در همهی مسائل نظر داشتن
اگر پیامبر فقط نماز میخواند و به مسائل اقتصادی و سیاسی کار نداشت، طبیعتاً مخالف هم نداشت. اگر یک آخوندی به دانشگاه و آموزش و پرورش کار نداشته باشد. به دولت و ملت کار نداشته باشد، حتماً مخالف ندارد. اما اگر کسی در مسائل اقتصادی، مسائل سیاسی نظر دارد، قطعاً دشمن هم دارد.
13- امر و نهی کردن
– نظارت، کنترل، محدود کردن
یکی از عواملی که انسان دشمن پیدا میکند، این است که طرف را محدود کند. ربا حرام است، خوب بعضیها ناراحت میشوند. قمار حرام است، عدهای ناراحت میشوند. بالاخره اگر خواستید مردم را محدود کنید، ناراضی میشوند. یک آقایی نصیحت میکرد و به آقایی میگفت: آقا مردم داری کن. نگذار مردم از تو ناراضی باشند. مثلاً اگر آمدی و دیدی امروز چند نفر کفتر پران و کبوتر باز در مسجد آمدند، چیزی نگو که این کفتر بازها ناراحت شوند. بگو: چقدر کبوتر خوب است. اگر یک کسی به کبوتر آب و دانه بدهد چقدر ثواب دارد. اگر آدم کبوتر بازی نکند، در کوچه میآید و غیبت میکند. گناه غیبت بدتر است. اصلاً خود امام رضا(ع) کبوتر دارد. چقدر کبوتر در صحن امام رضا است. میگفت: خلاصه چنین بگو که همه کبوتر بازها بگویند: قربان تو بروم. تو چه آقای خوبی هستی. این رشد است. میان ادارهی مردم و رشد مردم فرق است. اگر کسی میخواهد، مردم را اداره کند، باید یک طوری حرف بزند که مردم با او راه بیایند. دوستش داشته باشند. اما اگر کسی میخواهد مردم را رشد بدهد، باید گاهی وقتها یک چیزی بگوید که مردم بدشان بیاید. اگر بنا باشد در تلویزیون هرچه میگوییم، یک چیزی بگوییم که مردم ناراحت نشوند، خوب این تلویزیون نمیتواند باعث رشد شود. اگر تلویزیون بخواهد رشد بدهد باید گاهی وقتها حرفی بزند که زنها ناراحت بشوند. اما همین ناراحت شدن باعث رشد میشود.
یک بار هم یک چیزی بگوید که مردها ناراحت بشوند. به نهادهای انقلابی برمی خورد. خوب بر بخورد. این مدیر کل بیخود کرد که اشتباه کرد. این اداره بی خود کرد که اشتباه کرد. چرا آخوند این کار را کرد؟ اگر خواسته باشیم رشد بدهیم، باید مبشرین و منذرین باشیم. یعنی هم بگوییم این جا خوب است، هم بگوییم این جا بد است. یک سری افرادی که لوس بار میآیند 4 دفعه که تعریفشان را میکنی، دیگر نمیشود به آنها گفت: که بالای چشمت ابرو است. تو خیلی خوب هستی اما این جا بی خود کردی.
اگر یک کسی راه خواست، اگر این را راضی نگه داریم این اداره کردن میشود. اما اگر خواستیم یک کسی را پیش ببریم، باید هولش بدهیم. گاهی هم ممکن است در هول دادن ناراحت شود.
14- مثالی آموزنده
میگویند که کسی زیر درختی خوابیده بود. یک حیوان کوچکی داخل دهانش رفت. گاهی وقتها یک چیزی مثل است ولی واقعیت ندارد. مثل کوه قاف، اصلاً وجود خارجی ندارد. خیلی از غلطها مثل اساتید مشهور هستند. مثلاً استاد کلمهی فارسی است. ولی اساتید دیگر کلمه فارسی نمیشود و غلط است. ولی همهی ما میگوییم: اساتید حوزهی علمیهی قم. اساتید دانشگاه. یعنی این یک غلطی است که همه ما میگوییم حتی خود بنده هم میگویم و این غلط مشهور است. ادامه قصه را بگویم. شخصی خوابیده بود. حیوان کوچکی در حلق او رفت و از حلق به معده رفت. یک مرد حکیمی او را دید و گفت: اگر این حیوان کوچک به آنجا برود و متلاشی شود ممکن است او را مسموم کند و ممکن است برای او خطرناک باشد. صدایش زد. گفت: بله! گفت: بلند شو. گفت: یک مقدار میوهی ترشیده است که باید بخوری. گفت: چرا؟ گفت: بخور. خلاصه با تهدید، یک خورده میوهی ترشیده را خورد و بعد هم گفت: که مقداری بدو. چند کیلومتر او را دواند تا اینکه حالش به هم خورد و آن غذای مسموم و آن حیوان که متلاشی شده بود را بیرون آورد. حکیم گفت: هدف از همهی این سختیها این بود و ماجرا را تعریف کرد.
ادارهی مردم با رشد و تربیت مردم فرق میکند «مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ»(بقره/213) یکی از عواملی که مردم را ناراحت میکند همین کنترل است.
15- مبارزه با جهالت
جهالت:
یکی از عواملی که مردم مخالفت میکنند، جهالت است. اصولاً هر چیز تازهای که میآید یک عده آدمهای جاهل با آن مخالفت میکنند. خدا شهید مطهری را رحمت کند که میگفت: اولش که یخچال آمده بود، مقدسین میگفتند: که یخچال چه است؟ غرب زدگی است. بعد از غرب زدگی، یک خورده سبک شد. گفتند: تجمل پرستی است. بعد از تجمل پرستی یک خورده سبک شد و به اشافیگری تبدیل شد. بعد جزء مستحبات شد. حالا یخچال از واجبات شده است. بی خودی با یک چیزی مخالفت میکنند. آخر به چه دلیلی مخالفت میکنی؟
یک دفعه روی یک فرم لباس حساسیت به وجود میآید. یک دفعه روی یک نوع ساعت حساسیت به وجود میآید. هیچ دلیل شرعی هم وجود ندارد ولی مخالفت میکنند.
چرا افراد مخالفت میکنند؟ کسی که هدفش این است که حرفش را به همه بزند مخالف دارد.
کسی که با بت پرستی، با طاغوت و ابوجهلها و ابولهبها مخالفت دارد و با هوسها کنار نمیآید، مخالف دارد. با نیاکان استدلال را قبول نمیکند. چون پدرت این کار را میکرد پس کارت درست است. عادات و رسوم راتغییر میدهد. منطق دارد. بیان دارد. هم با مغز کار میکند، هم با دل کار میکند و هم محکم است. عقب نشینی ندارد. کسی که امدادهای غیبی و وعدهها دلگرمش میکند و کسی که یارانی مثل بلال و سمیه و عمار و سلمان و ابوذر پیدا میکند، کسی که در جنگها پیروز میشود، در دلها نفوذ پیدا میکند. کسی که نسبت به همهی مسائل زندگی مسئله دارد و کسی که جلوی یک سری کارهای آزاد را میگیرد، مخالف دارد. به شعیب میگفتند: «أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فی أَمْوالِنا ما نَشؤُا»(هود/87) تو به خاطر نمازت، میخواهی ما آزادی در اموالمان را از دست بدهیم؟ مال خودمان است و با آن هر کاری بخواهیم میکنیم. ای شعیب «أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ» تو به خاطر نمازی که میخوانی توقع داری که «أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا» یعنی عبادت پدرانمان را رها کنیم؟ «أَنْ نَفْعَلَ فی أَمْوالِنا ما نَشؤُا» یعنی هر کاری پدرانمان میکنند، رها کنیم؟ ما به خاطر نماز تو ابداً چنین کاری را نمیکنیم.
ما به خاطر نماز تو نمیآییم آزادی خود را از دست بدهیم. اینها عواملی است که با اسلام مخالفت میکنند. پیغمبر این همه مخالف دارد ولی استقامت میکند.
امام صادق فرمود: خدا دستوری به پیامبر داد که به احدی نداده است. دستور این است: «فَقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَک وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنین»(نساء/84) پیامبر باید بجنگی، تو مکلف خودت هستی. «وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنین» مردم را تشویق کن اما تو مسئول خودت هستی. یعنی باید یک تنه با تمام کفر، با تمام عقائد انحرافی، اخلاق انحرافی، عادات انحرافی، بجنگد. امام صادق میفرماید: این تکلیف در طول تاریخ به احدی نیامده است که به او بگویند: تو تنهایی باید در مقابل همهی فسادها قیام کنی. «فَقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَک وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنین» «فَقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ»(اقدام کن) «لا تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَک»(فقط باید خودت را راه بیندازی) «وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنین»(به مردم بگو: من رفتم. شما هم بیایید. ولی به شما بگویم نیایید. من به تنهایی میروم).
خیلی مهم است. معمولاً آدم فقیر وقتی به پول رسید، خیلی دور برمیدارد. آیادیدهای وقتی آدم به استخر میرود، چه میکند؟ لخت میشود و داخل آب میپرد و دو تا شیرجه هم داخل آب میزند. ولی پدرش آرام میشود و میرود کنار استخر مینشیند. افرادی که یک چیزی را ندیدند، وقتی به چیزی رسیدند خیلی بد مستی میکنند. اما مردان خدا چه طور؟ ابداً چنین نمیکنند. پیامبر ما فقیر است «وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنى»(ضحى/8) خدا به پیامبر ما میگوید: تو فقیر بودی. اما به مال خدیجه رسید، یک غذای خوش مزه خورد. یک لباس شیک پوشید. پیغمبر فقیر به میلیونها دینار و درهم رسیده است. خدیجه خیلی پول داشت.
-استقامت داشتن و برخود مسلط بودن:
16- استقامت و خویشتنداری
در یکی از جنگها یکی از عموهای پیامبر جزء مخالفین بود و اسیر شد. پیامبر تا صبح خوابش نبرد. بسیار ناراحت بود. فردا صبح گفت: خیلی دلم میسوزد. که عمو جزء مخالفین باشد. مسلمانها اسیرت کردند. دلم میسوزد. دیشب تا صبح برای تو خوابم نبرد، اما تو با باقی اسیرها فرقی نداری.
وحشی، حمزه عموی پیامبر را کشت. اما همین که مسلمان شد پیامبر از او انتقام نگرفت. معمولاً وقتی مشکلی پیش بیاید، انسان نور چشم هایش را نمیفرستد. نور چشم پیامبر، حضرت علی بود. در همهی جنگها حضرت علی را جلو میانداخت.
17- پیشگا بودن پیامبر و امامان
امام حسین(ع) در کربلا قبل از بنی هاشم اول از همه علی اکبر را فرستاد. دین ما، رهبران ما این را میگویند. پیغمبر هم قوهی مقننه بود چون قانون خدا را میگرفت و بیان میکرد. پیامبر قوهی مجریه هم بود چون خودش اجرا میکرد. قوهی قضائیه هم بود چون تفکیک قوا نبود. پیامبر هم معلم بود، هم امام جماعت بود. به ایتام هم رسیدگی میکرد. با چند زن عادلانه زندگی میکرد. پیغمبر در زنهای متعدد به قدری عادل بود که حتی در زمانی که بیمار بود و نمیتوانست از رختخواب تکان بخورد، هر شب مربوط به یک خانم بود. بالاخره زنها جمع شدند، گفتند: پیامبر برایش سخت میگذرد. اجازه بدهید هرجا که هست، همان جا باشد. آنقدر بستر پیامبر را از این طرف به آن طرف نکشید. پیامبر را از روی بستر بلند میکردند، برای این که عدالت برقرار باشد.
داشتیم افرادی را که دو تا زن داشتند و به قدری عادل بودند که قد یکی از زنها یک خورده بلندتر بود و دیگری یک خورده کوتاهتر بود. برای یکی شش متر پارچه میخرید و برای دیگری پنج متر پارچه میخرید. پول یک متر پارچه را به آن زنی که قدش کوتاهتر بود، میداد.
18- نماز شب پیامبر
پیامبر ما با یهود، مشرک، مسیحی جنگ داشت. با افکار و کارهایشان هم مخالف بود. حدیث داریم که وقتی دو کار پیش میآمد، پیامبر کاری را انتخاب میکرد که سختتر باشد. پیامبر نماز شب که میخواند، دو رکعت میخواند و میخوابید. دوباره بلند میشد و دو رکعت دیگر میخواند. یعنی خواب را به خودش تلخ میکرد. چقدر به او اهانت کردند. پیراهن عربها بلند است. پیراهن پیامبر را تاب دادند و به گردنش انداختند. بعد دو سمت پیراهن را کشیدند و به ایشان سنگ پرت کردند. یکبار به هر جا که پناه برد، هیچ کس پناهش نداد. چه قدر میخواستند با فحش از میدان بیرونش کنند. وقتی پیامبر قرآن میخواند، میگفتند: نگاه کن شاعر هم هست. یعنی هنگامی که پیامبر قرآن میخواند، میگفتند: طبع شعر هم دارد. «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ وَ إِذَا الْمَوْؤُدَهُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»(تکویر/9-1)
آیهها را که این طور میخواند: «وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ»(فجر/2-1)، «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها»(شمس/3-1) بعضی از آیهها یک آهنگ زیبایی دارد. وقتی پیامبر این آیات را میخواند، میگفتند: طبع شعر هم دارد.
وقتی آیههایی را میخواندند که از آینده خبر میداد، میگفتند: کاهن هستی. وقتی میدیدند در دلها اثر میکند میگفتند: ساحر است. وقتی میدیدند یک پیامبر درس نخوانده است و این همه مطالب بالا را میآورد، میگفتند: مجنون است. در محاصرهی اقتصادی قرارش دادند، گفتند: هیچ کس با اینها معامله نکند. هیچ کس به مسلمانها زن ندهد. هیچ کس از مسلمانها زن نگیرد. پیامبر دشمن داشت ولی با همهی دشمنها جنگید و پیروز شد.
19- ما مسئولیم
کسی که خط دارد دشمن دارد. نگویید: اگر به همسایهام بگویم، ناراحت خواهد شد. باید به سراغ همسایهها بروید. در هر خانهای که یک فرد با سواد هست، آن فرد به خانهی بی سواد برود. در هر خانهای که یک فرد انقلابی هست، به خانهای که با انقلاب خوب نیستند، برود. آن قدر به او کتاب بدهد و محبت کند تا او را انقلابی کند. نگو: ما میخواهیم زندگی کنیم. راحت باشیم. نگو: موسی به دین خود، عیسی به دین خود. این منطق عیسی به دین خود، موسی به دین خود، منطق غلطی است. این حرف غلطی است که من و او را در یک گور نمیگذارند. باید همان طور که پیامبر به سراغ همهی مردم رفت، تو هم باید به سراغ همه مردم بروی.
یک هروئینی بالاخره این قدر این طرف و آن طرف را میگردد تا یکی را هروئینی کند. پس تو حزب اللهی، چرا یکی را حزب اللهی نمیکنی؟ باید به سراغ آنها بروی. انجمن اسلامیها باید با محبت به سراغ دیگران بروند. کاری با محو عقاید، عقائد باطل، طاغوت زدایی، کنترل هوسها، نداشته باش. کاری نداشته باش که نیاکان ما چه کردهاند. نیاکان ما کار خیلی غلطی کردند. اگر نیاکان هنری دارند، آثار آنها را یاد بگیر. چطور در عید نوروز تخمه شکستن را از نیاکان یاد میگیری، ولی آثار مهندسی قدیمی را یاد نمیگیری؟ نیاکان شما چه ساختمانهایی ساختند. آثار باستانی را بلد نیستی. تخمه کدو شکستنش را بلدی؟ هنرها و آثار نیاکان را یاد بگیر، اما رسومات غلطش را یاد نگیر. داشتن منطق باید استدلال داشته باشد. اگر یک نفر منحرف وارد شد، باید بتوانیم با او حرف بزنیم. باید موعظه داشته باشیم. خداوند امدادهای غیبیاش را داده و ما باید از آن استفاده کنیم و اگر خواسته باشیم مثل پیامبر باشیم، باید این جرات را داشته باشیم که بگوییم دشمن داریم و باید فدا شویم. عمر شما که میرود پس بگذار در یک راهی برود که ارزش داشته باشد. یک وقت آدم باید بگوید: چه کسی دشمن من است؟ یک بت پرست دشمن من است. طاغوت دشمن من است. هوسباز دشمن من است. خرافهگرایان دشمن من هستند. بیمنطقها دشمن من هستند. حسودها دشمن من هستند. مهم نیست که آدم دشمن داشته باشد. مهم این است که کسی دشمن است. فلانی هیچ دشمنی ندارد. فلانی خیلی دشمن دارد. نفر اول بهتر است یا دومی؟
اگر فلانی هیچ دشمن ندارد پس پیداست هیچ هدف و خطی ندارد. اما اگر گفتند: فلانی خیلی دشمن دارد. میگوییم: باید ببینیم چه کسانی دشمن او هستند.
20- عامل وحدت
آدم راحت میفهمد که دشمن ما کیست. آمریکا دشمن نماز جمعهی ماست. پس ما برای این که به آمریکا بگوییم: مرگ بر آمریکا! وحرفمان را ثابت کنیم، باید دشمن نماز جمعه را نابود کنیم. گاهی وقتها اختلاف نظر است. آدم حساب میکند که اگر من این اختلاف نظر را بگویم، من این خط را دوست ندارم. تو هم بگویی باز هم من این خط را دوست ندارم. نشاط این درگیریها برای آمریکاست. برای این که ما دشمن مشترک را شاد نکنیم، باید دقت کنیم که این اختلافات در درون حل شود.
خدایا به ما توفیق بده ایمانی داشته باشیم که در راه تو قدم برداریم و از دشمنها نترسیم.
عزیزان رزمندهی ما که از دشمن نترسیدند. خدایا از آن خلوص و سوزشان از آن صفا و عشق و شورشان نصیب ماهم بگردان.
خدایا پیامبر با وجود این همه دشمن یک تنه ایستاد و پیروز شد. خدایا به ما هم کمک کن که پیروز باشیم.
جمهوری اسلامی را در مقابل این همه دشمن کمک و پیروز بفرما.
رهبر ما را به ما ببخش.
امت رهبر را به رهبر و رهبر را به امت، همه را به همدیگر ببخش.
نسل ما را یار اسلام، خود ما را فدای اسلام، توطئهها را خنثی، توطئه گران را نابود، زندگی و مرگ ما را باعث عزت اسلام قرار بده.
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی، خمینی را نگه دار
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»