پرسش و پاسخ -3

موضوع: پرسش و پاسخ (3)
تاریخ پخش: 77/10/03

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی»

تصمیم گرفتیم به سؤالات پاسخ دهیم و قرار شد در ماه رمضان امسال سؤالاتی را جواب بدهیم. محور سؤالات در هر جلسه مشخص می‌شود تا سؤالات در همان محور باشد. مثلا یک جلسه درباره عقاید باشد درباره اخلاق باشد، درباره مسایل اجتماعی باشد، درباره مسایل فکری، اعتقادی، مذهبی، خانوادگی و… باشد. حالا در این جلسه به سؤالات درباره مسایل اعتقادی پاسخ می‌دهیم. ما سؤالاتی را که برای عموم مردم مطرح است پاسخ می‌دهیم، چون در بحث تلویزیونی باید سؤالات امّت پاسخ داده شود. من آماده‌ام تا 6-5 سؤال پاسخ دهم.
1- تفاوت قوانین انبیاء و قوانین بشری
اما سؤال اوّل: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»، ضمن عرض سلام خدمت حضرت عالی، سؤالی که از خدمتتان داشتم در رابطه با: «تفاوتی که قوانین انبیاء با قوانین بشری دارند» است. پس سؤال این شد: فرق بین قوانین الهی با قوانین بشری چیست؟ یک فرقش را همه بلدیم. چون اگر کسی بخواهد قانون وضع کند سازنده باید قانونش را بدهد مثلا برای یک بخاری مهندسی که این بخاری را طراحی کرده… یا ماشین را طراحی کرده… یا پلوپز و زود پز را طراحی کرده… شما هر یک از این محصولات کارخانه‌ای را که می‌خرید وقتی در جعبه کارتونش را باز می‌کنید یک دفترچه در آن هست به نام دفترچه راهنما. این دفترچه را چه کسی باید بنویسد؟ کسی که آن را ساخته است. وقتی شما شربتهای دارویی را از توی قوطی آن در می‌آورید کنارش یک ورقه است در آن ترکیبات شیمیایی‌اش را نوشته و مقدار مصرفش را هم معین کرده است. چه کسی این ورقه را نوشته؟ سازنده. آن کسی که کولر را ساخت باید قانونش را بنویسد.
پس حرف ما این است: قانون را باید سازنده بنویسد من (انسان) از یک کولر و شربت و… که کمتر نیستم، همانطور که می‌گوییم: قانون هر چیزی را باید سازنده آن چیز بنویسد: بشر را هم سازنده‌اش برایش قانون بنویسد. اصلا بشر برای بشر حق قانونگذاری ندارد. این مجلس شورایی را که می‌گویند قوه مقننه باید بگوییم: قوه مقننه یعنی قوه‌ای که می‌آید تطبیق می‌کند نیازها را با قانون الهی. و گرنه بشر حق قانونگذاری ندارد. درست نیست که در این مملکت بگویند. قانون بخاری را باید سازنده‌اش بدهد، همه کالاها و محصولات باید سازنده‌اش قانونش را وضع کند، بزرگترین محصول هستی که انسان است سازنده‌اش قانونش را ندهد. یک روز می‌گوییم: شرق به نظر تو چه کنیم؟ غرب به نظر تو چه کنیم؟ سازنده من خدا است آنوقت قانون را از شرق و غرب بگیریم! درست مثل این است که یک بخاری بخری بیاوری پیش پیشنماز و بگویی: حضرت آیت الله من بخاری خریدم چقدر نفت در آن بریزم؟! آخه این به آیت الله چه ربطی دارد؟ از سازنده‌اش بپرس. گرفتن قانون از غیر سازنده غلط است.
دوّم: قوانین بشری از بشری است که محدودیت علمی دارد. اطلاعات بشر محدود است. چون علمش محدود است قوانینش هم محدود است. قوانین بشری برخاسته از علم محدود است. بشر علمش کم است، بر اساس علم کمش قانون وضع کرده است. ما قانون را از خدا می‌گیریم که علمش بی نهایت است.
2- دلایل نقص قوانین بشری
سوم: قوانین بشری برخاسته از غرائز و هوسهاست. و گرنه به چه دلیل قانونی در ایران داشت تصویب می‌شد که: هر آمریکایی هر جنایتی در ایران کرد حکومت ایران جرأت دخالت نداشته باشد. یعنی اگر یک آمریکایی خواست آب دهان به صورت من پرت کند بنده فوراً باید با دستمال کاغذی صورتم را پاک کنم و به او چیزی نگویم! سلام و صلوات خدا بر امام بنیاینگذار جمهوری اسلامی باد. کی گفت این قانون تصویب شود؟ همین الآن در سازمان ملل 5 کشور حق وتو دارند؟ چرا اینها باید حق وتو داشته باشند؟ به چه دلیل؟ هوس و زور است. می‌گوید: من می‌خواهم رییس باشم تک محوری یک قطبی آمریکا می‌خواهد همه کشورها تحت قدرت او باشند، به چه دلیل؟
چهارم: قوانین بشری برای مجرم کیفر دارد. ولی برای کسی که کار خوبی انجام داده پاداش ندارد! قانون رانندگی از قوانین بشری است. اگر تصادفی کردی جریمه‌ات می‌کنند، از چراغ قرمز رد کردی جریمه‌ات می‌کنند. اگر خلاف کردی تو را می‌گیرند و زندان می‌کنند. اما اگر به چراغ قرمز رسیدی ایستادی، نمی‌گویند: آقاجون ایستادی این هزار تومان را بگیر. برای رد شدنش 5000 تومان می‌گیرند، برای ترمزش چی. یعنی 50 درصد قوانین بشری درست است.
پنجم: قوانین بشری ظاهر را کنترل می‌کند. در قوانین الهی چون انسان به مبدأ ایمان دارد باطن را هم کنترل می‌کند. در قوانین بشری اگر پلیس باشد کنترل می‌کند و راننده نگه می‌دارد. اما اگر کسی در خانه ‌اش می‌خواهد یک خلافی بکند هیچ کس هم نیست. اما می‌گوید: خدا که هست. یعنی مؤمن به خدا در تنهایی هم خلافی نمی‌کند. موتور قوانین الهی درون انسان است. ولی قوانین بشری اینطور نیست. مثل ماشین که: موتوری که به ماشین برق می‌دهد. و درون آن است. ولی یک خانه برقش از بیرون می‌آید. اگر از بیرون برق قطع شود خانه تاریک می‌ماند. ضامن اجرای قوانین بشری بیرونی است ولی ضامن اجرای قوانین الهی درونی است. از همه گذشته قوانین بشری را آدمهایی وضع می‌کنند که معصوم نیستند.
پنجم: یک آدم عادی یا یک مجرم یا یک جنایتکار هم ممکن است قانونی وضع کند.
ششم: قوانین بشری ارزشی ندارد چون آن شبی که مادرش او را زایید برای خودش زایید. ما را هم مادرمان برای خودمان زاییده. هیچکدام از ما وقت تولد بله قربان گوی یکدیگر نبودیم. حالا به چه دلیل تو پشت میز نشستی و من باید بله گوی تو باشم؟! تو کی هستی؟!
هفتم: قوانین بشری قداست ندارند. قوانین بشری جامعیت ندارد.
هشتم: قوانین بشری قابل تغییر است. بنابراین خیلی فرق است بین قوانین بشری و قوانین الهی.
3- همراهی عشق و ترس از خدا
سؤال دوّم: یکی از سؤالاتی که فکر خیلی از دوستان را مشغول کرده بود این است که: ما در جاهایی باید از خدا بترسیم و در جای دیگر باید او را زیاد دوست داشته باشیم. یعنی ترس و عشق را چگونه می‌توانیم کنار بگذاریم؟ سؤال ایشان این است: چگونه می‌توان هم از خدا ترسید و هم او را دوست داشت؟ آخر اگر می‌ترسیم دیگر دوستش نداریم! اگر دوستش داریم نباید از او بترسیم هم تقوا (ترس از خدا) هم عشق چگونه؟ اگر فکر کنید خودتان هم می‌توانید به آن پاسخ دهید. اشکال دارد که آدم هم بترسد و هم دوست داشته باشد؟ الآن شما پدر و مادرتان را دوست دارید، اگر هم خلاف کنید از آنها می‌ترسید. معلم را دوست داریم، از معلم ترس هم داریم. یعنی اگر درس را نخوانیم از عدالت معلم می‌ترسیم. یعنی خودش را دوست داریم از عدالت او می‌ترسیم. وقتی می‌گویند: از خدا بترس، خدا که ترس ندارد. ما وقتی می‌گوییم تقوا یعنی از مقام خدا بترس. مثلا قاضی، ما چرا از قاضی می‌ترسیم؟ قاضی هم مثل ما یک آدم است که در آنجا نشسته، آدم که نباید از آدم بترسد. منتهی چون او قاضی است از مقام قضاوت می‌ترسیم و لذا قرآن می‌فرماید: «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‌» (نازعات/40) یعنی ترس از مقام است. همین قاضی وقتی از پشت میز بیاید بیرون در استخر از او نمی‌ترسیم. در حمام از او نمی‌ترسیم.
خیلی وقتها آدم در مکه با افرادی روبرو می‌شود که اگر می‌خواست در ایران او را ببیند باید دو ماه وقت می‌گرفت. ولی در مکه مثل باقی حاجی‌ها او را می‌توان دید. اینکه آدم می‌ترسد از شخص نمی‌ترسد از مقام می‌ترسد. پس ما به خاطر الطاف خدا و به خاطر مهر او، او را دوست داریم و به او عشق می‌ورزیم. اینقدر خدا از ما عیب سراغ دارد که اگر یکی از آنها را دوستان جون جونی ما می‌فهمیدند، نوار و فتوکپی و فیلم می‌گرفتند پخش می‌کردند و آبروی ما را می‌ریختند. خداوند همه عیوب ما را می‌داند و مخفی می‌کند: «یَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ وَ سَتَرَ الْقَبِیحَ» (کافی/ج‌2/ص‌578) در دعا داریم: خدا جون! عیب‌های مرا پوشاندی، آبروی مرا حفظ کردی. پس خدا را دوست داریم به خاطر نعمت‌هایی که به ما داده. یک کار خوب که می‌کنیم چند تا ثواب می‌دهد. قرآن می‌فرماید: اگر یک عبادت کنی ده برابر پاداش می‌دهم. عیب‌های ما را می‌پوشانی. خودمان را هم آفریده‌ای. عقل و فطرت و هوش و استعداد هم به ما دادی. زمین و آسمان را برای ما خلق کردی: «خَلَقَ لَکُمْ»، «سَخَّرَ لَکُمْ» ابر و باد و مه و خورشید و فلک مال ما است. به خاطر این کارها خدا را دوست داریم. به خاطر خلاف‌هایی که داریم و خدا هم عادل است از خدا می‌ترسیم بنابراین اشکالی ندارد.
4- تفاوت معجزه با سحر و شعبده و اختراع
سؤال سوّم: که داشتم این بود که: تفاوت بین معجزه پیامبران و سحر و شعبده و اختراع در چیست؟ سؤال ایشان درباره نبوّت است. می‌گویند: پیغمبر باید معجزه داشته باشد. یعنی یک کاری بکند که هیچ کس نتواند آن کار را بکند. ممکن است گفته شود: در محله ما هم یک کسی است که هیچ کس نمی‌تواند. می‌گوییم، چه می‌کند؟ می‌گوید: یک ماشین سنگین را روی دستش بلند می‌کند. قهرمانان بین المللی هیکلشان در دنیا تک است. یا شعبده بازی، یا سحر یا جادو، سعدی شیرازی و حافظ شیرازی اشعاری گفته‌اند که هیچ شاعری نمی‌تواند مثل آن اشعار را بسراید. مرتاضان در هندوستان افرادی هستند که 40 شب هیچ نمی‌خورند 40 شب نمی‌خوابند! همین اینها کارهای چشمگیری است. شما می‌گویید: پیغمبر کاری می‌کند که هیچ کس نمی‌تواند. یک کسی می‌گوید: مرتاضان هندی، مخترعان، شعبده بازان، قهرمانان، مکتشفین و… همه کسانی که در دنیا یک کار جدیدی می‌کنند ممکن است یک کاری بکنند که کسی نتواند آن کار را انجام دهد. جواب این سؤال را از خودتان می‌پرسم. فکر می‌کنم بلد باشید. اگر کم آوردید من می‌گویم. فرقش در چیست؟ (یکی از دانش آموزان گفت) کار آنها زود گذر است. نه برخی از کارهای انبیاء هم زود گذر بودند. فقط معجزه باقی قرآن است وگرنه آن مرده‌ای که حضرت عیسی(ع) زنده کرد الآن نیست. (برخی دیگران از دانش آموزان پاسخهای دیگر دادند که به علت نا مفهوم بودن نتوانستم بنویسم. البته حاج آقا برخی جوابها را تأیید کردند که می‌آید. )
حالا اجازه بدهید که من دیگر معلم شما نباشم بلکه همشاگردی شما باشم. همشاگردی پیر قبول می‌کنید؟ من حرفهای شما را جمع بندی می‌کنم. پاسخ: 1- هدفها فرق دارد. این را هیچ کدامتان نگفتید. هدف آن کسی که ماشین را از روی دستش عبور می‌دهد چیست؟ برایش کف بزنند و مدال بگیرد. هدف آن مرتاض چیست؟ اینکه بگوید: هیکل من از همه مردم قویتر است. انبیاء هدفشان نشان دادن خود نیست. هدفشان این است که بگویند: من از طرف خدا آمدم. این کار من هم خدایی است پس تو بیا سمت خدا. یعنی دیگران مردم را به خودشان دعوت می‌کنند، انبیاء مردم را به سوی خدا پس هدفها فرق می‌کند. هدف انبیاء این است که مردم را سعادتمند کنند. آن کسی که اختراع می‌کند، اکتشاف می‌کند، زندگی را بهتر می‌کنند و نه آدمها را. و لذا الآن زندگی‌ها بهتر شده، آدمها بهتر نشده‌اند.
2- سابقه: انبیاء حتی یک نقطه ضعف هم نداشتند. یک نفر هم پیدا نمی‌شود که به پیغمبری گفته باشد. من یادم می‌آید که تو در بچه گی‌ات فلان گناه را کردی، یا چنین دروغ گفتی، یک سنگی تو کلّه فلانی زدی. انبیاء معصوم بودند. هیچکدام از این آقایانی که اهل اکتشاف و اختراعند سابقه‌شان مثل انبیاء پاک نیست. خودشان هم می‌دانند چقدر نقطه ضعف دارند. این را هم شما نگفتید. اما آنهایی که شما گفتید.
3- کار آقایان تمرینی است. یعنی آن پهلوانی که ماشین را از روی دستش عبور می‌دهد وقتی بچه شیر خواره‌ای در قنداق بود قاشق چایخوری بلند کرد. بعد که بزرگتر شد دسته گوشتکوب بلند کرد. مرتب تمرین کرد تا به اینجا رسید. ولی انبیاء تمرین نمی‌کنند. وقتی به حضرت صالح می‌گویند: الآن یک شتر از این کوه بیرون بیاور. می‌گوید: صبر کن من اول تمرین کنم! اول یک موش بیاورم! بعد یک بزغاله بیرون بیاورم! کار انبیاء تمرین ندارد.
4- کار آقایان تحصیلی است. یعنی آقایی که مخترع است یا اکتشاف کرده، درس خوانده. کلاس اول و دومی در کار بوده. انبیاء درس نمی‌خواندند.
5- کار آقایان تخصصی است. یعنی آن مرتاض، تخصصش فقط در نخوردن است. اگر بگوییم: تو که می‌توانی چهل شب نخوری، پس چهل شب هم نخواب! می‌گوید: نه، تمرین من فقط در نخوردن است! یکی هم تمرینش در نخوابیدن است. اگر بخواهیم جابجا کنیم قاطی می‌کنند.
6- کار آقایان پشتوانه غیبی ندارد. ولی معجزه پشتوانه غیبی دارد.
7- آقایان می‌گویند: من این کار را کردم و دیگر کسی نمی‌تواند این کار را بکند (تحدی) هیچ کس نمی‌تواند این حرف را بزند. یعنی ممکن است کس دیگری بیاید و از او بهتر کار کند. کار آقایان تحدی ندارد. تحدی یعنی مبارز طلبی. نمی‌گویند: من این کار را کردم، کس دیگر نمی‌تواند. می‌گوید: من این را ساختم. ان شاء الله کسان دیگری می‌آیند و آن را کاملتر می‌کنند. وقتی آپولو را فرستادند به کره ماه، نگفتند: دیگر کسی کره ماه نخواهد رفت. گفتند: در آینده با امکانات بیشتر و با تخصص بهتری پرواز بیشتری خواهیم داشت. اما پیغمبر نمی‌گوید: فعلاً من قرآن را آوردم و در آینده کس دیگری قرآن بهتری خواهد آورد! تحدی خواهد آورد.
5- کفاره یک روزه‌خواری شصت روزه
سؤال چهارم را اجازه دهید خودم طرح کنم و در یک دقیقه به آن پاسخ دهم. این سؤال در ماه رمضان مطرح می‌شود؟ گفته می‌شود: چرا ما یکروز خوردیم و 60 روز کفاره دارد؟ یکروز خوردیم باید یکروز کفاره دهیم! اول: اگر بگویند: یک روز خوردی پس یک روز پس بده خیلی از مردم تند تند می‌خورند! اگر جریمه کم باشد مجرم زیاد می‌شود. دوم اینکه: وقتی خداوند می‌فرماید: اگر یک روز عمدی خوردی 60 روز روزه بگیر، می‌خواهد بگوید: فایده و برکاتی که در ماه رمضان بخاطر آن یکروز از دستت رفت با یک روز جبران نمی‌شود. باید 60 روز روزه بگیرید مثلا می‌گویند: اگر این مغز بادام را نخوری باید 60 تا قاشق‌اش رشته بخوری. یعنی چه؟ یعنی ویتامین این مغز بادام به اندازه 60 قاشق ‌آش رشته است. یعنی یک برکتی از دستت رفت که باید با 60 روز روزه آن را جبران کنی. اگر کسی ده متر قالی ابریشم دزدید باید صدمتر قالی پشمی بدهد… یعنی چه؟ یعنی نرخ ابریشم صد برابر نرخ پشم است. همه چیزی کیلویی و کمّی نیست بلکه کیفی است. همینطور که شب قدر برابر هزار ماه است بلکه بیشتر: «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (قدر/3) یک آیه قرآن خواندن در ماه رمضان، ثواب یک ختم قرآن دارد، با یکروز روزه گرفتن خوردنش هم اینقدر آدم از برکات محروم می‌شود که باید 60 روز روزه بگیرد. حتی ممکن است این 60 روز خاصیت آن یک روز را هم نداشته باشد.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment