مهمترین دعا چیست؟
تنها دعایى که بر هر مسلمانى واجب است که آن را در واجبترین اعمال خود – نماز – روزى ده مرتبه بگوید، دعاى «اهدنا الصّراط المستقیم» است؛ بنابراین، درخواست هدایت به راه مستقیم، مهمترین دعاست.
آرى، در مقابل راه هاى متعدّدى که در برابر انسان قرار دارد، (راه هوسهاى خود و دیگران، راه وسوسه هاى شیطان، راه نیاکان و پیشینیان، راه طاغوتها، راه توقّعات و انتظارات این و آن و راه خدا و اولیاى او) انسان هر لحظه و براى هر چیزى باید از خدا استمداد جوید که او را به راه مستقیم هدایت کند.
راه مستقیم راه خدا و اولیاى خداوند و بندگان مخلص خداست.
براى اطمینان به راه خدا، باید پیرو و دنباله رو اولیاى خدا باشیم، چنانکه در زیارت جامعه مىخوانیم: هرکس به شما (اهل بیت) متوسّل شد، به خدا متوسّل شده است. «مَن اعتصم بکم فقد اعتصَم باللّه» و در قرآن مىخوانیم: هرکس به خدا متوسّل شد به راه مستقیم هدایت شده است. «و من یعتصم باللّه فقد هُدِىَ الى صراط مستقیم»( آل عمران، 101.)
در روایات، راه مستقیم، راه توحید، قرآن و فطرت سالم، معرفى شده است.(تفسیر نور، ج 1، ص 30.)
شکّى نیست که تقاضاى راه مستقیم حتى بر اولیاى خدا نیز لازم است؛ زیرا اولاً؛ ماندگارى در راه مستقیم، غیر از پیدا کردن راه مستقیم است. چه بسیار افرادى که به راه مستقیم هدایت مىشوند؛ ولى پایدار نمىمانند؛ یعنى بعد از ایمان، منحرف مىشوند. «آمنوا ثمّ کفروا…»(نساء، 137.)
ثانیاً؛ هدایت شدن نیز درجات و مراحلى دارد، همانگونه که نور ضعیف و قوى دارد، بنابراین افراد هدایت شده، باید به فکر هدایت برتر و بیشتر باشند. «زادهم هُدى»(محمّد، 17)
ثالثاً؛ ممکن است افرادى در بعضى امور در راه مستقیم باشند؛ ولى نسبت به مواردى در راه نباشند و لذا باید براى رسیدن به جامعیت راه مستقیم از خداوند کمک بخواهیم. مثلاً؛ انتخاب شغل، دوست، رشته تحصیلى، همسر، عقاید، عمل، اخلاق، رهبر، نماینده، چگونگى در آمد و مصرف آن، ستایش، انتقاد، محبت، قهر، صلح، جنگ، خوردن، قضاوت، انفاق، عبادت، اقتصاد، سیاست، روابط و در همه امور بدون الگوى صحیح و کامل نیست؛ لذا انسان نیاز به الگوى کامل و بدون نقص دارد که همان انبیا و اوصیا هستند.
از ظاهر بعضى آیات، گمراه شدن انسان توسط خدا فهمیده مىشود، آیا چنین برداشتى صحیح است؟ مثلاً؛ «ختم اللّه على قلوبهم» یا «طبع اللّه» یا «یضلل اللّه» و «تذلّ من تشاء»
خیر؛ زیرا مگر مى شود خداوند این همه پیامبر و کتب آسمانى را براى هدایت انسان بفرستد؛ آنگاه خودش او را گمراهش کند؟!
بنابراین، معناى گمراه کردن خداوند این است که انسان با اختیار خودش راه انحرافى را انتخاب مىکند و خداوند کیفر او را بستن راه نجات و هدایت قرار مىدهد.
به یک مثال توجه کنید: سارقى وارد منزل مىشود و براى سرقت به زیر زمین مىرود؛ امّا صاحب خانه متوجه شده، در را روى او قفل مى کند و به پلیس خبر مى دهد. در اینجا صاحب خانه دزد را گرفتار و راه را بر او مى بندد؛ ولى این عمل، کیفر حرکت آزادانه خود سارق است.
آرى، انسان ابتدا خودش راه لجاجت و خلافکارى را پیش مى گیرد و خداوند او را در آن راه حبس مىکند. «و ما یضلّ به الاّ الفاسقین»(بقره، 26)، «یطبع اللّه على کلّ قلبٍ متکبّر جبّار»(مؤمن، 35)، «طبع اللّه علیها بکفرهم»(نساء، 155)
کسانى که با کمال جسارت به انبیا مىگویند: خواه شما موعظه کنید یا موعظه نکنید، ما سخن شما را نمى پذیریم. «سواء علینا أ وَعَظت أم لم تکن من الواعظین»(شعراء، 136.) در قیامت هم مى گویند: «سواء علینا أجزعنا»( ابراهیم، 21.)
مگر مى شود باور کرد که خداوند این همه پیامبر را با کتب آسمانى بفرستد و سرانجام انسان مجبور به انحراف باشد. آرى، اگر انسان راه ضلالت و گمراهى را انتخاب کرد، بدون شک عواقبى متناسب با آن خواهد داشت. چنانکه منافقان مىگویند: «انّما نحن مستهزؤن»(بقره، 14) ما اهل ایمان را مسخره مى کنیم، خداوند مىفرماید: «اللّه یستهزء بهم»(قره، 15)
امام رضاعلیه السلام مىفرماید: خداوند اهل مکر و خدعه و استهزا نیست؛ لیکن جزاى مکر و خدعه و استهزا را مى دهد.
کوتاه سخن آنکه هرکس راه فسق را پیش گیرد، خداوند او را در مسیر انحراف قرار مى دهد. «و ما یضلّ به الاّ الفاسقین»(بقره، 26) و هر کس راه خدا را پیش گیرد، هدایت مىشود. «یهدى الیه من أناب»(رعد، 37)، «یهدى به اللّه من اتّبع رضوانه»(مائده، 16)، «و الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سُبُلَنا»(عنکبوت، 69.)
چرا با این که بعضى از مردم در قرآن شک و تردید دارند؛ امّا خداوند مى فرماید: «لا رَیب فیه» در آن هیچ شکى نیست؟
قرآن و مباحث آن بسیار شفّاف است و آنجا که شکى وجود دارد، به خاطر سوءظن و لجاجت خود افراد است. «فهم فى ریبهم یتردّدون»(توبه، 45) یعنى آنان در شکى که خود ایجاد کرده اند، سرگردان هستند.
چنانکه نمونه هاى آن در قرآن بیان شده است، از جمله: ماه دو نیم شد؛ ولى باز هم تردید داشتند. «اِقتَربتِ السّاعه و انشقّ القمر»(قمر، 1)
علماى یهود و مسیحیان، پیامبر را همانند فرزندان خود مى شناختند؛ ولى باز شناخت آن حضرت را کتمان مىکردند. «یعرفونه کما یعرفون ابنائهم»(بقره، 146)
حضرت صالح به ارادهى خداوند شترى را از دل کوه بیرون کشید؛ ولى گروهى با تردید گفتند، «أتعلمون ان صالحاً مرسل من ربّه»(اعراف، 75.) آیا درباره ى رسالت حضرت صالح علم دارید؟
بنابراین، فرق است بین روشن بودن مسئله و تردید افراد لجوج و بدگمان که شک این افراد به خاطر کوردلى آنان است. «بل هم فى شکٍ منها بل هم منها عمون»(نمل، 66)
قرآن با تعبیرات متعدد و مختلفى روانشناسى این افراد را مطرح مىکند. مانند:
«لَجّوا»(ملک، 21)، لجاجت مىکنند.
«یَعدلون»(انعام، 1)، عدول مىکنند.
«قلیلاً ما تذکّرون»(اعراف، 3)، کمتر متذکّر مىشوند.
«یمکرون»(انعام، 123)، حیله مىکنند.
«یختلفون»( نحل، 39)، ایجاد اختلاف مىکنند.
و در مقابل این همه سرسختى، خداوند به پیامبرش مىفرماید:
صبر کن. «واصبر»
غمگین مباش. «لاتحزن»(نمل، 127)
بر خدا توکّل کن. «فتوکّل على اللّه»(آلعمران، 159)
تو نمى توانى دعوت خود را به گوش مرده دلان برسانى. «انّک لاتسمع الموتى»(نحل، 80)
تو نمى توانى کسانى را که به جاى توجه و اندیشه کردن، پشت مىکنند، هدایت کنى. «و لاتسمع الصمّ الدعاء اذا ولّوا مدبرین»( روم، 52.)
تو هدایت کننده ى کسانى که چشم حق بین ندارند، نیستى. «أفانت تهدى العمى»(یونس، 43.)
براى رسیدن به رستگارى حتمى همین آیات قرآن کافى است و نیازى به سیر و سلوکهاى طاقت فرسا و سخت نیست.
بالاترین هدف خلقت انسان و درجه ى کمال او چیست و راه دستیابى به آن کدام است؟
قرآن مىفرماید: بالاترین هدفها، رستگارى است.
توضیح آنکه، هستى براى بشر آفریده شده: «خلق لکم ما فى الارض جمیعاً»(بقره، 29)
و بشر براى عبادت: «و ما خَلَقتُ الجِنَّ و الانس الاّ لِیَعبدون»(ذاریات، 56)
و عبادت براى رسیدن به تقواست: «و اعبدوا ربّکم… لعلّکم تَتّقون»(بقره، 21)
و تقوا براى رسیدن به رستگارى. «فاتّقوا اللّه… لعلّکم تفلحون»(مائده، 100)
با این مقدّمات، معلوم مىشود که قلّه ى کمالات، فلاح و رستگارى است. اکنون ببینیم چگونه باید به این قلّه برسیم:
قرآن مىفرماید: راه رسیدن به رستگارى، تزکیه و خودسازى است: «قد أفلح مَن زکّاها»(شمس، 9.)
و در آغاز سوره ى مؤمنون، رستگارى را از آنِ مؤمنان دانسته و مى فرماید: «قد أفلح المؤمنون»
و همین که قرآن در یک جا فلاح را در تزکیه و در جاى دیگر رستگارى را در ایمان بیان مىکند، معلوم مىشود که راه تزکیه، ایمان است، نه گوشه گیرى، چلّه نشینى، انزواى نابجا، ورد و ذکرهاى مخصوص و طاقت فرسا و داشتن زندگى غیر متعارف و رفتارهاى استثنایى؛ زیرا در ادامه ى آیات سوره ى مؤمنون، رستگارى را در سایه ى نماز خاشعانه، دورى از لهو و لعب، پرداخت زکات و کمک به نیازمندان، عفّت در شهوت، امانتدارى، وفاى به عهد و تعهدات و مواظبت بر نماز مىداند.
البته دعوت به رستگارى باید بسیار شفّاف و علنى باشد و جا دارد بر بالاى بام ها و با صداى بلند همه ى مردم را به آن دعوت کنند. «حىّ على الفلاح» و پیوسته باید این دعوت را تکرار کنیم.
در آیات اولیه ى سورهى مؤمنون، دو بار کلمه ى حفاظت بکار رفته است؛ یکبار حفظ شهوت. «لفروجهم حافظون» یک بار حفظ نماز. «على صلاتهم یحافظون» آرى، این دو حفاظت باید دائمى باشد؛ زیرا کلمهى «حافظ» در قالب اسم فاعل و «یحافظون» در قالب فعل مضارع، براى استمرار است.
چرا بعضى سوره ها با حروف مقطّعه آغاز مى شود؟
از میان 114 سورهى قرآن، 29 سورهى آن با حروف مقطّعه شروع شده که در 24 مورد آن سخن از قرآن و معجزه بودن آن است. در یکى از این سورهها (سوره شورى) مىخوانیم: «حم.عسق. کذلک یوحى…» یعنى وحى خداوند با همین حروف است. قرآن از همین حروف و کلماتى است که شما با آن سخن مى گویید؛ امّا ببینید که ما با همین حروف چه کتابى آوردهایم و شما چه کلمات و جملاتى مى سازید. درست مانند خاکى که شما از آن خشت و آجر و سرامیک و کوزه مى سازید؛ ولى خداوند از دل همین خاک، صدها نوع گیاه و میوه با مزه ها و رنگها و عطرها و شکل هاى گوناگون مى سازد.
الگوهاى راه مستقیم چه کسانى هستند؟
در سوره حمد مىخوانیم که صراط مستقیم راه کسانى است که به آنان نعمت ویژه دادیم. «صراط الّذین أنعمت علیهم» و آن افراد مشمول نعمت، انبیا، صدّیقین، شهدا و صالحان هستند.(نساء، 69) الگوى تمام عیار راه مستقیم، شخص پیامبر اکرم است. «انّک لمن المرسلین على صراط مستقیم»(بقره، 252 ؛ یس، 3.)
چرا باید خداوند را عبادت و پرستش کنیم؟
1. چون خدا خالق و مربّى ماست. «اُعبدوا ربّکم الّذى خَلَقَکم»(بقره، 21)
2. چون خدا تأمین کننده ى رزق و امنیّت است. «فلیعبدوا ربّ هذا البیت الّذى اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف»(قریش، 3 و 4.)
3. چون عبادت سبب آرامش و رشد و روحى و روانى مى گردد. «بذکر اللّه تطمئنّ القلوب»(رعد، 28)، «واعبد ربّک حتّى یاتیک الیقین»(حجر، 99.)
4. چون انسان در محاصره ى انواع خطرهاست و جز خداوند معبود و پناهى نیست. «لا اله الاّ أنا فاعبدنى»(طه، 14.)
5. چون تمام هستى، تسلیم خدا و همواره در حال تسبیح اوست. «و له أسلم مَن فى السموات و الارض»(آلعمران، 83)، «کلٌّ له قانتون»( حدید، 1)، «یسبّح للّه ما فى السموات و الارض»(جمعه، 1)، «سَبّح للّه ما فى السموات و الارض»(فاطر، 43.)
پس ما نباید وصله ى ناهمرنگ و ناهماهنگ هستى باشیم.
نسبت دادن خُدعه و مکر و حیله به خدا در قرآن به چه معناست؟
امام رضاعلیه السلام مىفرماید: مکر خداوند همان کیفر او به اهل مکر است، بگذریم که بر خلاف اصطلاح ما مکر را به معناى حیله مى دانیم، مکر به معناى تدبیر است و تدبیر مى تواند خوب باشد و مىتواند بد باشد و لذا مى فرماید: «و لایحیق المکر السىّء الاّ بأهله»(73) یعنى تدبیر به جز تدبیر کننده اش را در بر نمى گیرد، بنابراین معناى «و اللّه خیر الماکرین»(آلعمران، 54 ؛ انفال 30) آن است که خداوند بهترین تدبیر کننده است و امّا اینکه چگونه مکر انسان به خودش ضربه مىزند.
به یک مثال توجه کنید:
اگر پزشکى به بیمارش دارو داد و بیمار مصرف نکرد و به دروغ گفت: مصرف کرده ام، او در حقیقت خود را فریب داده و به خود خدعه کرده است. «یخادعون اللّه والّذین آمنوا و ما یخدعون الاّ أنفسهم و ما یشعرون»(بقره، 9.)
تفسیر به رأى چیست؟
تفسیر به رأى آن است که معنایى را بر قرآن تحمیل کنیم، بدون آنکه از ظاهر قرآن دلیلى داشته باشیم؛ ولى اگر با تکیه بر ظاهر قرآن مصادیق جدیدى نقل کنیم، تفسیر به رأى نیست.
به چند نمونه دقت کنید:
امام در حدیثى در ذیل آیه، «فلینظر الانسان الى طعامه»(عبس، 24) مىفرماید: مراد از غذا، علمى است که انسان مى آموزد؛ یعنى یکى از مصادیق طعام، طعام علمى و معنوى است.
ب) در حدیث مى خوانیم: امام براى خرید لباس احرام حج، به بازار رفتند و این آیه را تلاوت فرمودند: «ولو ارادوا الخروج لاعدّوا له عُدّه»( توبه، 46.) یعنى اگر قصد رفتن به میدان جهاد داشتند، خود را آماده مى کردند.
با اینکه آیه در مورد جهاد است؛ ولى امام این آیه را در مورد حج نیز بکار مىبرد؛ زیرا آماده باش براى حج و جهاد دو مصداق از یک حقیقت و آن انجام تکالیف الهى مىباشد.(هدایه الامّه، ج 5، ص 14)
ج) نجاشى به خاطر شرابخوارى در ماه مبارک رمضان، صد ضربه شلاق خورد؛ هشتاد ضربه به خاطر شراب و بیست ضربه به خاطر رعایت نکردن احترام ماه رمضان.
او از حضرت على علیه السلام ناراحت شد و به معاویه پیوست و علیه حضرت شعرى گفت. طارق بن عبدالله رئیس قبیله ى نجاشى نزد حضرت على علیه السلام گلایه کرد که چرا شما بین دوست و بیگانه تفاوت قائل نمى شوید! شخص معروفى مثل نجاشى نباید شلاق بخورد! ما این گونه رفتار را تحمّل نمىکنیم. امام این آیه را تلاوت فرمود: «و انّها لکبیره الاّ على الخاشعین»(بقره، 45)
طارق نیز به معاویه و دشمنان على پیوست با اینکه همه مى دانیم این آیه مربوط به نماز است؛ ولى حضرت على خود را یکى از مصادیق آیه دانست.
بزرگترین نعمت کدام است؟
گرچه از نگاه و دیدگاه بعضى، بزرگترین نعمت، زندگى همراه با رفاه و امکانات و مقام و ثروت و قدرت و محبوبیّت است؛ امّا حقیقت این است که بزرگترین نعمت آن است که انسان را به هدف واقعى برساند.
کسى که انواع نعمتها را داشته باشد؛ ولى به هدف نرسد، مثل کسى مى ماند که انواع ماشینها را دارد، ولى خود در خیابانها سرگردان است.
بنابراین، بزرگترین نعمت، هدایت الهى و معرفت و اطاعت کامل و داشتن هادیان معصوم و نجات از هوسهاى درونى و طاغوتهاى بیرونى است.
قرآن مى فرماید: «اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا»(مائده، 3.) یعنى با آمدن قرآن و پیامبر اسلام و تعیین رهبرى معصوم براى بعد از پیامبر نعمت بر مردم تمام و دین کامل و خدا راضى شد و در ذیل آیه «ثمّ لتسئلنّ یومئذ عن النّعیم»( تکاثر، 8)
همچنین امام رضاعلیه السلام فرمود: مراد از نعمت، ولایت ما اهل بیت است، خواه در رفاه و زندگى باشد یا در تلخى و شهادت.
با این نگاه است که فرزند 13 سالهى امام حسن مجتبى علیه السلام (حضرت قاسم) در کربلا در پاسخ به عموى خود مىگوید: مرگ براى من از عسل شیرینتر است؛ زیرا حق را فهمیدم و رهبرم امام معصوم است و هدفم مبارزه با ظلم و جانم را با خدا معامله مى کنم.
عوامل سقوط و انحراف جامعه چیست؟
به یک ماجرا توجه کنید تا عوامل سقوط را کشف کنید: خداوند با حضرت موسى وعده کرد که سى شب را در کوه طور مشغول عبادت شود تا تورات را دریافت کند، سى شب که تمام شد، ده شب دیگر به آن اضافه شد.
هنرمند مجسمه سازى به نام سامرى از نبود موسى و تأخیر برگشت او سوء استفاده کرد و طلا و زیورآلات مردم را گرفت و مجسمه گوساله اى را به نوعى ساخت که با عبور هوا از درون آن صدایى شبیه صداى گاو برمى خاست و به مردم مىگفت: خداى شما همین است و بدین وسیله جمعیت بسیارى را منحرف کرد.
با کمى دقّت در این ماجرا مىتوان عوامل سقوط یک جامعه را نشان داد، که عبارت است از:
1. عدم حضور رهبرى همچون موسى در میان مردم.
2. وجود منحرفان هنرمندى همچون سامرى در اجتماع.
3. استفاده از ابزارى پرجاذبه و گران قیمتى همچون طلا.
4. تبلیغات منفى پر سر و صدا و ابتکارى و جذاب همچون صداى گوساله.
5. سادگى و زودباورى و ضعف ایمان مردم.
6. استفاده از خرافات و سنت هاى گذشته و سوابق اجتماعى گاوپرستى.
آیا در اسلام اول بودن و سابقه داشتن ارزشى دارد؟
در قرآن براى آغاز کار و آغازگران و اولینها حسابى باز شده است، از جمله:
اولین خانه عبادت در کره زمین، کعبه است: «انّ اوّل بیت وُضع للنّاس»(آلعمران، 96)
اولین مسجدى که بر اساس تقوا ساخته شد، مسجد قباست: «لمسجد اُسّس على التّقوى من اوّل یوم»(توبه، 108)
در میان یاران پیامبر نیز حساب کسانى که سابقه ایمان یا انفاق و ایثارگرى داشته اند، از دیگران جداست. «السابقون السابقون اولئک المقرّبون»(واقعه، 10)، «و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار»(توبه، 100) حساب کسانى که قبل از فتح مکّه انفاق کردند با کسانى که بعد از پیروزى اسلام حمایت کردند، جداست. «لایستوى منکم من انفق قبل الفتح و قاتل…»(حدید، 10)
انبیا به مردم مىگفتند: «أنا اوّل المسلمین»(انعام، 163)، «أنا اوّل المؤمنین»(اعراف، 143)
همان گونه که اول بودن در خط انحراف، منفى است. «و لاتکونوا اول کافر به»(بقر، 41.)
بر اساس روایات، اولین مردى که به پیامبر اسلام، ایمان آورد حضرت على علیه السلام و اولین زنى که به آن حضرت ایمان آورد، حضرت خدیجه بود.
در تاریخ مى خوانیم که براى کندن خندق در جنگ احزاب، اولین کلنگ را پیامبراکرم صلى الله علیه وآله به زمین زد. چنانکه در روایات به ما سفارش شده که آغاز هر کارى با نام خدا باشد، و اولین بارى که ما هنو و جدید را در آسمان دیدید، دعا کنید.
عوامل بخشش گناهان کدام است؟
در قرآن عواملى براى بخشش گناهان بیان شده، از جمله: 1. توبه واقعى و استغفار و جبران و اصلاح گذشته، «الاّ الّذین تابوا وأصلحوا و بیّنوا فاولئک أتوب علیهم و أنا التوّاب الرّحیم»(بقره، 160.) البته توبهى کتمان حق، بیان کردن آن و توبهى ترک نماز، قضاى آن و توبه تلفکردن مال مردم، پرداخت آن است.
2. ترک گناهان کبیره سبب بخشایش سایر گناهان است. «اِن تَجتَنِبوا کبائر ما تنهون عنه نُکفِّر عنکم سیّئاتکم»( نساء، 31.)
3. انجام دادن کارهاى نیک، «انّ الحَسَنات یُذهِبنَ السیّئات»
4. نماز جماعت، در حدیث مىخوانیم: شخصى پس از نماز، خدمت پیامبرصلى الله علیه وآله رسید و گفت: من خلافکارم! مرا حدّ زده و تنبیه کنید! حضرت فرمود: چون در نماز جماعت شرکت کرده اى خدا تو را مىبخشد؛ البته حساب مال مردم جداست.
5. پاک کردن مال از حرام، از امام صادقعلیه السلام سؤال شد: شخصى از راه طاغوت دارایى و درآمدى را به دست آورده و به فقرا کمک مىکند و آیه «انّ الحسنات یُذهبنَ السیّئات»(هود، 114.) را دستاویز قرار مىدهد. حضرت فرمود: «انّ الخطیئه لا تکفر الخطیئه»(تفسیر نور، ج 5، ص 391، به نقل از تفسیر کنز الدقائق.) با گناه نمىتوان گناهى را پوشاند. آنچه را به دست آورده، مال حرام است و تصرّف در مال حرام – به هر شکل – حرام است.
6. گذشت از خطاها مردم، قرآن ابتدا مى فرماید: «و لیعفوا و لیصفحوا» سپس مىفرماید: «الا تُحبّون أن یغفر اللّه لکم»(نور، 22.) مردم باید از خطاى یکدیگر بگذرند، کدورتها را کنار بزنند، آیا دوست ندارید که خداوند شما را ببخشاید؟
نظر اسلام راجع به مسابقه چیست؟
مسابقه براى ایجاد انگیزه، کار مثبتى است.
حضرت سلیمان براى حاضر کردن تخت بلقیس بین کارگزاران خود ایجاد رقابت کرد (ایجاد رقابت یک نوع مسابقه است) و فرمود: «أیّکم یأتینى بعرشها»(نمل، 38.) کدام یک از شما تخت بلقیس را براى من مى آورد؟ یکى گفت: قبل از اینکه از جایت بلند شوى آن را حاضر مىکنم. «أنا آتیک به قبل أن تقوم من مقامک»(نمل، 39.) دیگرى گفت: تا چشم بر هم زنى، آن را حاضر مىسازم. «أنا آتیک به قبل أن ترتدّ الیک طرفک»( نمل، 40.) و به نوعى این یک مسابقه بود.
قرآن در مورد کارهاى خیر دستور سبقت و مسابقه مى دهد. «فاستبقوا الخیرات»(بقره، 148.)
و از کسانى که در انجام کارهاى خیر از یکدیگر سرعت مى گیرند، ستایش کرده است. «یسارعون فى الخیرات»( انعام، 90.)
حضرت علىعلیه السلام در دعاى کمیل از خداوند مىخواهد که او را در میدان مسابقه در خیرات قرار دهد. «و اجعلنى فى میادین السابقین»
در قرآن مى خوانیم که براى دریافت مغفرت الهى، سرعت بگیرید. «سارعوا الى مغفرهٍ من ربّکم»(آلعمران، 133.)
در اذان که شعار رسمى مسلمانان است با جمله «حىّ على الصّلاه» و «حىّ على الفلاح» مردم را به سرعت و شتاب و سبقت در نماز، دعوت مىکند.
همین که خداوند از موسى علیه السلام پرسید: چرا زودتر از یاران به کوه طور آمده اى؟ «و ما أعجلک عن قومک یا موسى»(طه، 83 و 84.) موسى گفت: قوم من به دنبال من مى آیند و من براى خشنودى تو شتاب کردم.
امام صادق علیه السلام فرمود: انسان عاشق و مشتاق در فکر غذا و لباس و مسکن نیست و آرام و قرار ندارد تا به محبوبش برسد؛ همان گونه که حضرت موسى به عشق دریافت وحى، خواب و خوراک نداشت و فرمود: خدایا! من زودتر از قوم خود آمده ام تا تو راضى شوى. «عجلت الیک ربّ لترضى»(تفسیر نور، ج7، ص375.)
بنابراین، شعار «عجله کار شیطان است» همه جا درست نیست، زیرا در کارهاى خیر به ما سفارش کردهاند که عجله کنید، از جمله:
1. سعى کنید جوانان و بخصوص دختران را خیلى زود به ازدواج در بیاورید.
2. در سلام دادن به دیگران پیش دستى کنید.
3. تا دیگران افکار انحرافى خودشان را به نسل شما تزریق نکرده اند، شما پیش دستى کنید و به تعلیم صحیح فرزندانتان مبادرت ورزبد.
4. در رفتن به مسجد و اقامه ى نماز عجله کنید.
5. در آشتى دادن میان کسانى که با هم قهر و دشمنى دارند، عجله کنید.
6. در پذیرایى از مهمان عجله کنید.
7. در پرداخت زکات بهتر است همان روز برداشت، حق محرومان داده شود.
چرا خداوند اجازه مى دهد تا افراد معلول و ناقص الخلقه متولد شوند؟
خداوند نمىخواهد هیچ نوزادى ناقصالخلقه به دنیا بیاید، این گونه نوزادان در اثر اشتباهات والدین (به صورت عمدى یا سهوى) به دنیا آمده اند که از نظر پزشکى نیز بسیارى از این عوامل شناخته شده است.
اگر سؤال شود که چرا خداوند اشتباهات آنان را جبران نمى کند؟ در پاسخ مىگوییم: خداوند آفرینش را بر اساس حکمت و علل و اسباب آفریده و اگر بخواهد با قدرت خود اشتباهات ما را در طبیعت اصلاح کند، باید نظام آفرینش را به هم بزند.
مثلاً؛ جاذبه براى زمین یک حکمت و ارزش است. این جاذبه است که سبب بارش باران مى شود. حال اگر بگوییم به خاطر سقوط کودکى یا انسانى یا هواپیمایى، جاذبه را از زمین بگیریم، علاوه بر از هم پاشیدن نظام خلقت، چه برکاتى را باید از دست بدهیم. مانند این است که دانش آموزى در امتحان جغرافى، مکان کوه هیمالیا یا اقیانوس اطلس را اشتباه نوشته باشد، آیا خداوند باید جاى کوه و اقیانوس را عوض کند؟!
اگر ظالمى سنگى را به صورت مظلومى پرتاب کرد، آیا خداوند باید قبل از رسیدن سنگ به صورت او، سنگ را پنبه کند یا صورت او را ضربه ناپذیر کند؟!
اگر کسى را در زمستان به داخل استخر آب سردى هُل دادیم، خداوند باید آب استخر را گرم کند؟
اگر مسافرى راه شهرى را به اشتباه رفت، آیا خداوند باید شهر را جابجا کند؟!
کسانى که توقّع دارند خداوند از قدرت خودش خلافهاى عمدى و سهوى انسانها را جبران کند، اگر کمى فکر کنند، خواهند فهمید که نتیجه ى این توقّع آن است که هیچ چیز در جاى خود نباشد و یک نظام هرج و مرجى به وجود آید و همه چیز در هر لحظه در حال تغییر و تحوّل باشد و قدرت تدبیر و برنامه ریزى از عقلا گرفته شود.
خدا که از همه چیز آگاه است، چرا انسانها را امتحان و آزمایش مى کند؟
آزمایش کردن انسان براى فهمیدن است؛ ولى آزمایش کردن خدا براى فهمیدن نیست؛ بلکه براى آن است که از انسان عملى سر زند و پاداش و کیفر بر اساس آن عمل باشد.
توضیح آنکه، خدا مى داند که فلان شخص در برابر حوادث تلخ و شیرین چه برخوردى خواهد کرد؛ امّا نباید بر اساس این دانش به آن شخص اجر و پاداش دهد. همانگونه که ما مىدانیم فلان خیاط مى تواند بدوزد و یا فلان بنّا مىتواند بسازد؛ امّا هرگز بر اساس این علم به او مزد نمىدهیم، بلکه باید از او کارى سر زند تا استحقاق پاداش داشته باشد.
ابزار امتحان الهى؛ نعمتها، نقمتها، حوادث وصحنه هاى تلخ و شیرین در طول زندگى است. «و نبلوکم بالشرّ و الخیر»(انبیاء، 35.)
چه کنیم که در امتحان الهى پیروز و سربلند شویم؟
1. استمداد و تضرّع به درگاه خداوند.
2. توجه به پاداشهاى صبر و مقاومت در مقابل مشکلات. «و بشّر الصابرین… اولئک علیهم صلوات من ربّهم»(بقره، 155 و 157.)
3. توجه به گذرا بودن تلخىها و شیرینىها.
4. توجه به تاریخ و سرنوشت سعادت آفرین کسانى که در امتحان پیروز شده اند و سرنوشت تلخ کسانى که در امتحانات الهى مردود شده اند.
5. توجه به وعده هاى الهى در مورد یارى و گرهگشایى از کسانى که در مشکلات خود را نبازند. «اِنّ مع العُسر یُسرى»(شرح، 6.)
6. توجه به امدادهاى الهى در زندگى و وفا کردن خداوند نسبت به وعده هاى خود. «و رفعنا لک ذکرک»(شرح، 4.)، «انّا کفیناک المستَهزِئین»( حجر، 95.)
7. توجه به آثار و فواید مثبتى که این تلخى ها دارد. از قبیل؛ بیدارى وجدان، رشد علمى و تلاش و پژوهش براى پیداکردن راه حل، شناخت دوست و دشمن، شناخت ظرفیت ها و استعدادهاى خود و دیگران.