2- با وجود عقل، چه نیازی به وحی؟
3- پاداش و کیفر در دنیا یا آخرت؟
4- ارزش عمل به اختیار، نه اجبار
5- تفاوت خمس با مالیات
6- نقش ارتداد در تضعیف جامعه اسلامی
7- خاطرهای از یک دختر نوجوان نمازگزار
8- توطئه دانشمندان یهود برای تضعیف مسلمانان
موضوع: پاسخ به پرسشهای جوانان در خانواده
تاریخ پخش: 15/05/92
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
هفده، هجده شب مسائل خانواده گفته شد و یک سری مسائل. امشب میخواهم سؤالهایی که بچهها از پدر و مادرشان میکنند و پدر و مادر نمیداند چطور جواب بدهد، بگویم. چون همهی ما تقریباً بچه داریم. و بچهها این سؤالها را میکنند و پدر و مادرها گیر میکنند. نمیدانند چطور جواب بدهند. من چند تا از این سؤالهایی را که در بورس است بگویم.
1- معرفی خداوند در حد توان فکری فرزندان
گاهی بچهها میپرسند: خدا کجاست؟ خدا را که ما نمیبینیم. این پدر و مادر نمیدانند چه کنند. اگر کوچولو باشد میگوییم: دروغ خوب است یا بد؟ میگوید: نه، دروغ بد است. خوب اگر دروغ بد است، همه جا بد است. پشت بام یا زیر زمین؟ در دریا یا در صحرا، در آسمان یا در زمین؟ بدی دروغ یک حقیقتی است و مکان هم ندارد. راست گفتن خوب است یا بد؟ میگویند: راست گفتن خوب است. کجا خوب است؟ مگر هرچیزی باید مکان و زمان داشته باشد؟ ما چیزهایی داریم حقیقت است، نه زمان دارد، نه مکان. اگر یک خرده بزرگتر بود به او میگوییم: جاذبهی زمین را قبول داری؟ میگوید: بله. میگویم: نشان بده. چیزی روی زمین ریخته، مثل سیریش، مثل گرده گچ، مثل گرده زغال، مثل آرد نخودچی؟ چیزی روی زمین میبینی که بگویی: هان، این جاذبه است. شما با هر عینک و دوربینی به زمین نگاه کنی، چیزی به نام جاذبه پیدا نیست. اما وقتی سیب از درخت پایین میافتد، میگویی: زمین جاذبه دارد. یعنی از افتادن سیب پی میبریم که زمین جاذبه دارد. یعنی از اثر به مؤثر پی میبریم.
به او میگوییم: آقا، این کتاب را قبول داری؟ میگوید: بله این را قبول دارم چون میبینم. میگویم: چه چیزیاش را میبینی؟ میگوید: خوب وزن دارد. میگویم: وزن از آثار این کتاب است. رنگ دارد، رنگ از آثارش است. حجم دارد، حجم از آثارش است. یعنی آن چیزهایی را هم که ما فکر میکنیم میبینیم، در واقع از اثر به مؤثر پی میبریم. یعنی از رنگش، حجمش، شکلش، خاصیتش، میگوییم: این چیه. یک چیزی را میچشیم نمیدانیم چیه. از مزهاش، یا با آزمایشگاه، از… به هر حال ما در دیدنیها هم از اثر به مؤثر پی میبریم. بنابراین بچهجون اگر پنج، شش ساله است، میگوییم: دروغ بد است و زمان و مکان هم ندارد. لازم نیست هر حقیقتی زمان و مکان داشته باشد. بزرگتر بود، میگوییم: همهی مردم جاذبهی زمین را قبول دارند، چیز دیدنی هم نیست. از افتادن سیب پی میبریم.
2- با وجود عقل، چه نیازی به وحی؟
یک سؤال دیگر، گاهی میپرسند: مگر ما عقل نداریم؟ میگوییم: چرا. میگوید: آدمی که عقل دارد باید به عقل خودش عمل کند. نیازی به دستور دین چه؟ چه نیازی به انبیاء داریم؟ به وحی داریم؟ خودمان عقل داریم، هرطور عقل ما برسد انجام میدهیم. من خودم تشخیص میدهم. جوابش را بارها گفتم. عقل ما مثل ترازوی زرگری است، ترازوی زرگری ترازو هست، اما نمیشود همه چیز را با آن کشید. عقل ما محدود است. دلیل اینکه عقل ما کم است و ناقص است این است که پشیمان میشویم. میلیاردها آدم روی کرهی زمین است، هرکدام صدها بار پشیمان میشود. یعنی صدها میلیارد پشیمانی روی کرهی زمین است. پشیمانی یعنی چه؟ یعنی عقل من نرسید. پشیمانی یعنی چه؟ یعنی تشخیص من درست نبود. میلیونها طلاق است. طلاق یعنی چه؟ یعنی عقلم نرسید. فکر کردم این همسر برای من همسر خوبی است. حالا فهمیدم که بد است و به درد من نمیخورد. حالا چه شوهر بد، چه زن بد فرقی نمیکند. اگر عقل انسان کامل بود، هیچ انسانی پشیمان نمیشد و هیچ طلاقی صورت نمیگرفت. آمار پشیمانیها و طلاقها نشان دهندهی این است که عقل ما کافی نیست.
عقل ما نمیرسد چون علم ما کم است. از علامه طباطبایی (ره) نقل شد: تفسیر قرآن باید دو سال به دو سال عوض شود. ببین اگر پنجاه سال پیش کسی خانهی پدر شما، پدربزرگ شما میآمد و میگفت: من بیرون غذا خوردم. غذای بیرون پنجاه سال پیش چه بود؟ حلیم بود و عدسی بود و کله پاچه، کبابی، دیزی. پنجاه سال پیش پیتزا نبود. ولذا اگر میگفت: بیرون غذا خوردم، کسی نمیگوید: لابد پیتزا خورده است. چون بیرون پیتزا نبود، ذهن شما هم به سمت پیتزا نمیرفت.
یکی از مراجع تقلید کتابی به نام «سفرنامهی حج» نوشته است. ایشان میفرماید که: من سوار هواپیما شدم، هواپیما از درون ابرها رد شد و بالای ابرها رفت. از بالای ابرها نگاه کردم، دیدم ابرها مثل کوه قُپّه قُپّه، دیدم این آیه را تا به حال ما جور دیگر فهمیدیم. آیه این است. «وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَهٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ» (یوسف/105) این آیهای که ایشان خواند، کلماتش را بلد هستید. «آیه» یعنی چه؟ شما بگویید. «آیه» یعنی چه؟ نشانه. سماوات یعنی چه؟ «وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَهٍ فِی السَّماواتِ» نشانه در آسمانها است. «یَمُرُّونَ» را هم ترجمهاش را بلد هستید. «یَمُرُّ» یعنی مرور، آیه، نشانههایی در آسمانهاست، که این انسان زمینی، «یَمُرُّ» از کنار این، «یَمُرُّ» یعنی مرور میکند. ولی در حال غفلت و اعراض است.
قدیم که هواپیما نبود، علما وقتی به این آیه میرسیدند، میگفتند: «آیَهٍ فِی السَّماواتِ» نشانه آنجاست؟ «یَمُرُّونَ» من میروم آنجا عبور میکنم؟ چطور من در آسمانها میروم؟ نمیشود. میگفتند: پس این آیه چه میگوید؟ میگفت: «یَمُرُّونَ» یعنی نظر میکنم. مثل اینکه شما میگویی: کتاب را مرور کردم، مرور کردم یعنی نگاه کردم. «یَمُرُّونَ» یعنی در همین زمین هستی، منتهی «یَمُرُّونَ» یعنی با نگاه، نگاه میکنی. مثل اینکه میگویی: کتاب را مرور کردم، یعنی نگاه کردم، «یَمُرُّونَ» یعنی در زمین هستی منتهی… هواپیما که درست میشود بالا میروی، از کنار ابرها میروی و میگویی: نخیر، «یَمُرُّونَ» یعنی «یَمُرُّونَ». منتهی تا هواپیما ساخته نشود، ذهن آدم متوجه این نمیشود. مثل اینکه تا پیتزا نباشد، شما نمیگویی: غذای بیرون پیتزا است. علم ما هم کم است، چون علم ما کم است، دنبال علم، تعقلات ما هم براساس علم است.
3- پاداش و کیفر در دنیا یا آخرت؟
سؤال سوم؛ میگویند: چرا خدا نقدی معامله نمیکند؟ خوبها را همین دنیا جزا بدهد. بدها را هم همین دنیا، کلک را بکند. آخر معاملهی نسیه برای کسی است که پول نقد ندارد. خدا که میتواند، جواب خوبها را همین دنیا بدهد. جواب بدها را هم همین دنیا بدهد. چرا میگوید: قیامت؟ این هم یک سؤال است گاهی میپرسند. جواب این سؤال هشت مورد است. یعنی هشت تا از جوابهایش را من بلد هستم. یکی دو موردش را برای شما بگویم.
اگر در دنیا جزا بود، ظلم بود. چطور؟ من در گوش یک مظلوم میزنم. خیلی خوب! خدا در دنیا مرا جزا بدهد. دستم فلج شود. با دست فلج خانه میروم همهی بستگان ما غصه میخورند. در صورتی که بستگان من گناهی نکردند. اگر خدا در دنیا جزا بدهد، چون دنیا دار سرایت است، تلخی زندگی من به دیگران هم سرایت میکند. آنها چه گناهی کردند که باید پا سوز شوند؟ این یک مورد.
دوم اینکه دنیا ظرفیت جزا ندارد. مثلاً شما در دنیا جزای صدام را چه میدهی؟ فوقش یک گلوله در کلهاش میزنیم. جزای صدام یک گلوله است. این همه جوانهای ما را پرپر کرد. خوب این برای بد. جزای خوب بده. پیغمبر را جزای خوب بده، چه میدهی؟ صبحانه عسل! خوب دیگر… قالی ابریشمی. دیگر؟ هواپیمای شخصی. خوب اینها گیر یک قمار باز هم میآید. دنیا نه برای صدام چیزی دارد نه برای پیغمبر. دنیا تنگ است، دنیا چیزی نیست.
از همه گذشته یک کاری که کردیم باید ببینیم این کار آخرش کجاست؟ یک کسی که هروئین ساخت باید صبر کنیم تا آخر عمر دنیا ببینیم چند تا جوان را نابود کرد؟ یک کسی که لامپ را خاموش کرد و فرار کرد نمیتوانیم بگوییم: آقا بیا ببینم، در دنیا جزا بدهم. در گوشش بزنی، لامپ را خاموش کردی؟ یک سیلی! سیلی حقش نیست. او را نگه دار. صبر کنیم ببینیم در این تاریکی چه حادثهای رخ داد؟ چند نفر از پله افتادند؟ چند تا کفش گم شد؟ چند تا جیب زدند؟ چند تا بشقاب شکست؟ آتش قلیان قالی را سوزاند. چقدر صاحبخانه در مهمانی خجالت کشید. وقت مردم تلف شد، همهی اینها را باید حساب کرد، بعد بگوییم: بیا، تو یک دقیقه کار کردی، ولی آثار این یک دقیقه میدانی چه شد؟ باید تا آخر عمر دنیا صبر کنیم ببینیم این کار خیر چقدر برکات داشت؟ این کار شر چقدر آثار داشت؟ در دنیا نباید جزا بدهیم. باید صبر کنیم تا آخر عمر دنیا ببینیم…
نمیشود به علامه امینی جزا داد. ممکن است الغدیر صد سال دیگر میلیونها اهل تسنن الغدیر را بخوانند، راهشان را عوض کنند. باید تا آخر عمر دنیا صبر کنیم. در دنیا نباید جزا باشد.
4- ارزش عمل به اختیار، نه اجبار
تازه اگر در دنیا جزا باشد، همه از ترس خوب میشوند. بگوییم: آقایان امشب هرکس نماز شب بخواند، فردا صبح پنج تا سکه، امشب همهی مردم کرهی زمین نماز شب میخوانند! یا بگویم: اگر دروغ بگویی لال میشوی. خوب همه ساکت میشویم و میترسیم. در دنیا اگر نقدی باشد مردم از ترس آدم خوبی میشوند. یا از طمع پنج سکه، یا از ترس لال شدن. خوب شدن از سر ترس و طمع ارزش ندارد. باید بگوییم: حالا تا بعد، که این گیج نشود، هول نشود. البته گاهی یک نمونههایی از کیفر خدا را در دنیا میدهد. «اخذناهم بذنوبهم»، «فَأُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَهِ» (حاقه/5) هلاک شدند، «فَأُهْلِکُوا» یعنی هلاک شدند. «بِالطَّاغِیَهِ» به خاطر طغیان. گاهی خدا یک نمونههایی را نشان میدهد که طرف مست مست هم نشود. «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُم» (شوری/30) یک مصیبت به خاطر اینکه خلاف کردی، حال تو را گرفت. این هم یک سؤال. یک سؤال دیگر، میپرسند: چرا ما باید تقلید کنیم؟ کجای کرهی زمین تقلید نمیکنند؟ تقلید یعنی رجوع به کارشناس. یکجا روی کرهی زمین یک آدم به من نشان بده، بگو: این آدم به کارشناس رجوع نمیکند. تمام پروفسورهای درجه یک در ساختمان به مهندس رجوع میکنند. در لباس به خیاط رجوع میکنند. اصلاً یک نفر روی کرهی زمین نیست که به کارشناس رجوع نکند. منتهی زنده باد شیعه! شیعه میگوید: دینت را از کسی بگیر که کارشناس اعلم باشد. باسوادترین، با تقوا ترین، بصیر ترین، بنابراین تقلید یعنی رجوع به کارشناس. رجوع به کارشناس هم یک اصلی است که تمام مردم کرهی زمین به کارشناس رجوع میکنند. شیعه میگوید: کارشناساش باید خیلی دقیق باشد. اگر هوس داشته باشد به درد نمیخورد. اعلم نباشد گیر دارد. تقلید همه جای دنیا هست. این هم یک سؤال.
5- تفاوت خمس با مالیات
یک سؤال دیگر، میگویند: ما در جمهوری اسلامی به دولت مالیات میدهیم، دیگر چرا خمس بدهیم؟ چند تا پول شما آخوندها از ما میخواهید؟ این هم جوابش این است که کدش فرق میکند. یک کسی گوشش درد میکرد، گفت: رو بکش! گفت: چرا؟ گفت: من دندانم درد میکرد، کشیدم. گفت: بابا آخر دندان با گوش فرق میکند. شما دست راستت را بشویی، دست چپت کثیف است. خمس و مالیات خیلی فرق دارد. مالیات میدهم برای اینکه زندگی من تأمین شود. کوچه میخواهم آسفالت شود. میخواهم بیرون پارک شود. میخواهم بیرون آتشنشانی باشد. میخواهم بیرون درمانگاه باشد. میخواهم بیرون پلیس باشد. میگویم: دولت این پول را بگیر، نیازهای بیرون کوچه را تأمین کن. در خانه برای خودم، در خانه خودم باغچه یا گلدون دارم. این پول را بگیر بیرون پارک درست کن. حیاط خانهی خودم را سنگ میکنم یا موزاییک، این پول را بگیر، بیرون خانه را آسفالت کن. در خانه یک کمکهای اولیه و یک قرص و آمپول دارم. این پول را بگیر، بیرون خانه یک درمانگاه. در خانه یک کپسول آتشنشانی دارم. این پول را بگیر بیرون خانه ماشین آتش نشانی. یک مشکلاتی در خانه با دست خودم، یک مشکلات هم بیرون خانه، تو دولت هستی، پول را بگیر و مشکلات مرا حل کن. خلاص! اما به مرجع تقلید میگوییم: مرجع تقلید این پول را بگیر، دین را آباد کن. از دین دفاع کن. فرق میکند زندگی مرا تأمین کن یا تبلیغ دین کن.
در مالیات لازم نیست دولت عادل باشد. عادل هم نباشد به زور از تو میگیرند. مرجع تقلید با پای خودت میروی به آیت الله، به مرجع عادل میدهی. گیرندهی او عادل است، گیرندهی آن لازم نیست عادل باشد. پس مصرفش فرق میکند، او برای نیاز است و او برای دین است. گیرندهی او حتماً باید عادل باشد، گیرندهی آن…
مالیات را از تو میگیرند، خمس را میروی میدهی. فرق میکند کسی را که هُول میدهند با کسی که میپرد. اگر کسی را هول دادند برایش کف نمیزنند. این را هول دادند. اگر خودت پریدی برایت کف میزنند. خمس را با پای خودت، با پای خودت میروی میگویی: بدهی من چقدر است. درآمد من چقدر است.
چرا باید سیدها خمس بگیرند؟ کسی نگفته خمس را به سید بدهید. خمس برای مصارفی است، یکی از آنها سید است. آن هم به خاطر اینکه سید نمیتواند زکات بگیرد. چون سیدها از گرفتن زکات، سید فقیر از گرفتن زکات، محروم است، میگویند: حالا اگر سیدی گرسنه بود، میگوید: از خمس بگیرد. امتیازی نیست.
خدا برای نزدیکترین افراد پیغمبر میگوید: امتیازی نیست. به نوح میگوید: «قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِک» (هود/46) به نوح میگوید: پسر تو جزء تو نیست، باید غرق شود. به لوط میگوید: زن تو هم باید، «إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرینَ» (نمل/57) زن لوط نابود میشود. پسر نوح نابود میشود.
یک زن مشهوری خلافی کرده بود، دزدی کرده بود، خواستند دستش را قطع کنند، گفتند: آقا این از شخصیتهای معروف عرب است. شما دست این را قطع کنید فتنه میشود. حضرت فرمود: دخترم فاطمه هم دزدی کند، دستش را قطع میکنم.
خدا به زنهای پیغمبر میگوید: «یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساء» (احزاب/32) ای زنان پیغمبر! شما حسابتان با زنان دیگر فرق میکند. اگر زن پیغمبر خلاف کند، عذابش دو برابر است. «یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْن» (احزاب/30) اگر زن پیغمبر خلاف کند، عذابش دو برابر است. مثل گناه عالم، عالم اگر گناه کند، هفتاد گناه جاهل را میبخشند و یک گناه عالم را نمیبخشند. پدر اگر خلاف کند، مادر اگر خلاف کند، بچه نگاهش کند، این پدر و مادر خلافش دو برابر حساب میشود. چون نگاه سمت بچه شما هم میآید.
داریم اگر زن و شوهر آمیزش جنسی کنند، بچه در قنداق نگاه کند، دختر باشد فاحشه میشود. پسر باشد زناکار میشود. روبروی بچه، اگر اختلافی هم دارید نباید روبروی بچه حرف بزنید. بگذارید بچه نباشد بعد بگویید: این کار شما غلط است. پدر و مادر روبروی بچه به هم میپرند. یا با هم بد دهانی میکنند. یا جسارت میکنند، یا خلافی…
شقرانی بود، ظاهراً از بستگان امام صادق(ع). شراب خورده بود یا میخواست بخورد، یک خلافی، گفت: شقرانی، خلاف از هرکسی خلاف است، اما خلافش برای تو بیشتر است. کسی ماه رمضان شراب خورده بود، فرمود: هشتاد تا برای شراب به او بزنید، بیست تا هم برای اینکه ماه رمضان خورده است.
زمان و مکان کارها را پایین و بالا میبرد. خبرنگار عراقی لنگه کفش را به صورت بوش پرت کرد. این لنگه کفش به اندازهی صد تا حج من ارزش دارد. حالا اگر شما هم بروی یک لنگه کفش بزنی و بگویی: قرائتی در سخنرانیاش گفت: هرکس لنگه کفش بزند، صد تا ثواب دارد. نه بابا! آن لنگه کفشی که روبروی دوربینها بود. تحقیر آمریکا بود. تحقیر طاغوت بود. آن لنگه کفش فرق میکند که شما در خانه هم لنگه کفش بزنی.
آدمها فرق میکنند. «ضربه علی» نه ضربت کسی دیگر، آن هم «یوم الخندق» نه «یوم الخیبر» یعنی چه آدمی، چه زمانی، چه مکانی. اینها همه شرایطش فرق میکند. سیدها از زکات محروم هستند، فقرایشان میتوانند گوشهای از خمس را مصرف کنند. نه همه خمس را.
6- نقش ارتداد در تضعیف جامعه اسلامی
مسألهی دیگر میگویند: چرا مرتد را میکشند؟ کسی تا به حال مسلمان بوده، الآن میخواهد مسلمان نباشد. خوب نباشد کسی او را نمیکشد. اما اگر اعلام کرد: من از اسلام رفتم باید کشته شود. برای اینکه همیشه… یک سؤال میکنم همه با هم جواب بدهید. آیا حق فرد مهمتر است یا حق جامعه؟ با هم بگویید… محکم بگویید… جامعه! یک کسی که بیدین میشود، از اسلام برمیگردد، وقتی اعلام میکند، در جامعه تزلزل به وجود میآید. تو بیدین باش. بگو: آقا من قبول ندارم. خوش آمدید! اما اگر آمدی در جامعه گفتی، پیداست میخواهی تضعیف کنی. تضعیف جامعه کتک دارد. شما میتوانی منبر من نیایی. پای سخنرانی من نیا. الآن میلیونها آدم هستند پای سخنرانی من نیستند. طوری هم نیست. اما اگر پای منبر من آمدی و هی چنین کردی، پیداست آمدی منبر مرا بر هم بزنی. آقا سیر خوردن فوایدی دارد. ولی اسلام میگوید: میخواهی مسجد بروی، حق نداری سیر بخوری. سیر فایدهی شخصی دارد، اما بوی سیر از دهانت بیاید، در جامعه، در مسجد، اذیت میشوند.
آقا خانهی من خراب میشود، باسمه تعالی، به درک! شهر، خیابان میخواهد که بتواند آمبولانس در آن برود. ماشین آتش نشانی در آن برود. وقتی تصمیم نظام بر این شد که چهار تا خیابان بزنیم برای اینکه مشکلات مردم را حل کنند، یک وقت کسی نگوید: آقا این خانهی من است، شرعاً راضی نیستم. خوب بیخود راضی نیستی. باید خانهی تو خراب شود. چون اگر خانهات خراب نشود، اینجا مردم گیر میکنند. گاهی وقتها خرابی یک خانه، برای یک منطقه تنفس است. راه تنفس اینها… ترافیک است، مشکلات است، همیشه حق جامعه بر حق فرد مقدم است.
امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه به مالک اشتر میگوید: «ولیکن نظرک للعامه» در تصمیمگیریها هدفت جامعه باشد نه فرد. میآید از خانه بیرون میگوید: آقا من راضی نیستم، پشت دیوار من مرگ بر شاه نوشتید. چون این دیوار برای من است، آجرهایش هم برای من است، شرعاً راضی نیستم. میگوییم: آقا ببین. فرار شاه به نفع جامعه است. تمام آجرها را باید مرگ بر شاه بنویسیم، شاه ول کند برود. ما برای فرار دادن شاه به آجرهای تو کار نداریم. ما خواسته باشیم آجرهای تو را حفظ کنیم، اگر یک زمانی گندم نبود، یک کسی گندمها را انبار کرده بود، امیرالمؤمنین میفرماید: سه روز به او مهلت بده. اگر روز سوم در انبار را باز نکرد، قفلش را بکش. برای اینکه گرسنگی و قحطی جامعه مهمتر از مالکیت این فرد است. درست است این آقا مالک است. اما مالک است به شرطی که مردم در قحطی نیفتند. حق جامعه مهمتر است.
قبل از اذان میخواهیم مناجات بگذاریم، قرآن بگذاریم، شعر بخوانیم. میشود؟ شما حق داری اذان را بلند بگویی، قبل از اذان به چه دلیل مثلاً، ولو سینه زنی امام حسین. میخواهی برای امام حسین عزاداری کنی برو در حسینیه در را هم ببند، صدایش بیرون نیاید. من بیرون از حسینیه شب میخواهم بخوابم. اصلاً بعضی جاها عددی نیست، حقی است.
اگردر یک اتاق شش نفر هستند، پنج نفر سیگار میکشند. حق با آن یک نفر است. آن پنج نفر بیرون بروند، سیگار بکشند. نمیشود گفت: ما پنج نفر هستیم و تو یک نفر! اینجا کیلویی نیست. عددی نیست، این حقی است. حق با هوای سالم است. آن پنج نفر خلاف میکنند که دود میکشند. یا شب در یک اتاق پنج نفر هستند، در یک هتلی، مسافرخانهای، نمیدانم مهمانپذیری، پنج نفر هستند، یک نفر میخواهد بخوابد. چهار تا با هم حرف بزنند. آن چهار نفر باید بیرون بروند. چون شب برای خوابیدن است. نباید بگویی: آقا تو یک نفر هستی و ما چهار تا. من یکی هستم، ولی حق با خوابیدن است. شب برای خواب است. شما که میخواهید شب زندهداری کنید، شما بیرون بروید، پشت بام بروید. هرجا میخواهید بروید. باید ببینیم حق چیست؟ اینکه قرآن گفته: «اَکثَرُهُم»، به خاطر این است که همهجا اکثریت ارزش ندارد. این خواهی نشوی رسوا، بسیار شعر غلطی است. اگر یک کشتی صد تا مسافر دارد، نقص فنی پیدا کرد، غرق شد، نود و هشت مسافر غرق شدند، دو نفر شنا بلد بودند غرق نشدند. آن نود و هشت نفر شنا بلد نبودند غرق شدند. این دو نفر بگویند: ببین داداش ما صد نفر بودیم. نود و هشت نفر غرق شدند. خواهی نشوی رسوا، بیا ما دو تا هم غرق شویم! ببینید چقدر حرف مسخره است. «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»
آقا این فامیل همه نشستند، حالا من بلند شوم نماز بخوانم؟ این دخترهای فامیل همه وضع حجابشان خوب نیست، حالا من تنهایی وسط… بله اینجا حق با شماست. در قرآن سه رقم آدم داریم. آدمهایی که در جامعهی فاسد آب میشوند. «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ» (مدثر/45) یعنی تا همه غیبت میکنند، این هم یک غیبت میکند. تا همه فحش میدهند این هم فحش میدهد تا از آنها عقب نماند. تا همه جُوک میگویند، این هم فکر میکند یک جُوک بگوید. مثل آب است. این آب چون شل است، در هر ظرفی شکل همان ظرف در میآید. مثل هوا، هوا چون شل است، در هر ظرفی شکل همان ظرف درمیآید. قرآن میگوید: میپرسند چطور شما دوزخی شدید؟ میگویند: ما از خودمان اراده نداشتیم. جامعه اینطور بود، همه دروغ گفتند، ما هم دروغ گفتیم. میگفت: داشت پشت دیوار خانه ام شعار مینوشت. آمدم بیرون گفتم: ننویس. گفت: دیگران نوشتند، خوب ما هم مینویسیم. گفت: دیگران به گور پدرشان خندیدند. گفت: من هم گور پدرم میخندم. پگذار بنویسم! اگر جامعه غلط کرد، ما که نمیتوانیم غلط کنیم.
7- خاطرهای از یک دختر نوجوان نمازگزار
حدیث داریم وقتی همه نشستند، یک نفر بلند شد نماز خواند، حدیث داریم این آدمی که نماز میخواند، مثل درخت سبزی است در کویر، تشبیه شده است. شما نگو: آقا حالا همه نشستند. بنشینند، تو بلند شو کارت را بکن. من به صدا وسیما پیشنهاد کردم همین حرفی را که میزنم فیلم کنید. این یک سناریو است. این سناریوها هرکدامش طبیعی است، جاذبه دارد. هرکدامش مصنوعی است، جاذبه ندارد. ما یکوقت در ستاد اقامه نماز گفتیم: شیرینترین نمازی که در عمرتان خواندید برای ما بنویسید. به بچهها گفتیم. چند گونی نامه آمد. یک کوه نامه تقریباً، جمعی از فرهنگیان عزیز را دعوت کردیم و گفتیم: نامهها را بخوانید. شیرینترین نمازی که بچهها خواندند. بعضی از این نامهها را هرچه آدم میخواند سیر نمیشود. یک دختر یازده ساله، هنرنمایی کرده بود. خانمها یاد بگیرید، برادرها یاد بگیرید. نوشته بود: باسمه تعالی! ستاد اقامه نماز، شیرینترین نماز من این است. با پدر و مادرم در اتوبوس مسافر بودیم. نگاه میکردم، دیدم خورشید دارد غروب میکند، یادم آمد نماز نخواندم. گفتم: بابا، گفت: بله، گفتم: نماز نخواندم. گفت: خوب باید بخوانی. دیگر اینجا بیابان است، در بیابان هستیم. گفت: برو به راننده بگو: نگهدار. گفت: راننده به خاطر من و یک دختر بچه نگه نمیدارد. گفت: خودم میروم میگویم. گفت: به خاطر یک بچه نگه نمیدارد. گفت: پول بده. بگو: این پول را بگیر و پنج دقیقه بایست. گفت: تو باید نمازت را قبلاً بخوانی. حالا من برای نماز تو پول بدهم. گفت: آقاجون! با هم برویم بلکه گوش بدهد. آخرش گفت: پدرم عصبانی شد، گفت: چشمت کور باید بخوانی، حالا نخواندی بنشین، بعداً قضا کن. دختر یازده ساله میگوید: گفتم بابا جون، میشود امروز من تصمیم بگیرم. تو هیچی نگو، بگذار من تصمیم بگیرم. گفت: خوب، تصمیم بگیر، میخواهی چه کنی؟ گفت: هیچی نگویی. گفت: باشد. زیپ ساک پدر را کشید. در ساک بابا یک شیشهی آب بود. بیرون آورد، زیر صندلی اتوبوس هم یک سطل بود. این سطل هم بیرون آورد. سطل کوچولو، شیشه کوچولو، دستهای کوچولو، آستینهایش را بالا کرد، در اتوبوس در همین سطل وضو گرفت. در قرآن یک داریم، میگوید: هرکس برای خدا قیام کند، مهرش را در دلها مینشانیم. کسانی که برای خدا قیام کنند، علاقهاش در دل مردم جا میگیرد. «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم/96) ترجمهاش را هم بلد هستید. «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا» را میفهمید. یعنی ایمان دارند. «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» را هم میفهمید. کسانی که اهل ایمان و عمل صالح باشند، کارشان خوب باشد، ایمان هم داشته باشند، «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»، «وُد» یعنی مودت، مودت یعنی علاقه. کسانی که اهل ایمان و عمل صالح باشند، مهرش در دلها مینشیند. امام با پنج میلیون استقبال شد، در تشییع جنازهاش حدود ده میلیون بودند. چون امام برای خدا قیام کرد.
این امام رضا چون کارهایش خدایی بود، شاید بیش از نصف مشهد زمینهایش وقف امام رضا است. غیر از مزرعهها و اوه… این دختر برای خدا قیام کرد. شاگرد شوفر نگاهش کرد و گفت: دختر چه میکنی؟ گفت: آقا یادم رفته نماز بخوانم. من در این سطل وضو میگیرم، سعی میکنم آب هم به اتوبوس نریزد. همینطور که نشستم نماز میخوانم. نشسته نماز میخوانم. مهر این دختر در دل شاگرد شوفر رفت. یک نگاهی کرد و رفت گفت: آقای راننده ببین این دختر دارد وضو میگیرد. راننده هم همینطور که فرمان دستش بود، از درون شیشه دختر را میدید. یک خرده جاده را میدید، یک خرده هم… مهر دختر در دل شوفر هم نشست. گفت: دختر عزیزم میخواهی نماز بخوانی؟ گفت: بله، به شما کار ندارم. روی صندلی میخوانم. گفت: چرا به من کار نداری؟ من میایستم تو برو نماز بخوان. ماشین را کنار کشید و گفت: عزیز، پیاده شو نماز بخوان. دختر گفت: وقتی پیاده شدم نماز بخوانم، مردها به هم نگاه کردند و گفتند: ما هم نماز نخواندیم. گفت: چه غیرتی! چه همتی! گفت: چه ارادهای! همین دختر روز قیامت خواهد گفت: خاک بر سر شما کند. شما نود کیلو بودید نماز نخواندید. من 22 کیلو بودم، نماز خواندم. همین روز قیامت حجت است. میگفت: مردها به غیرتشان برخورد. به زنها گفت: تو خواندی؟ گفت: نه! گفت: تو خواندی؟ گفت: نه. میگفت: یکی یکی زنها پیاده شدند، نمازم که تمام شد دیدم هفده نفر دارند پشت سر من نماز میخوانند. این معنای این است که سورهی فرقان میگوید: مؤمن باید سعی کند امام باشد. یعنی تو یک راهی برو دیگران… نگو: چون او حجابش این است، من هم اینطور شوم. چون او نماز نمیخواند پس من هم نخوانم. تو بخوان که او هم خجالت بکشد.
یک کسی گفت: انگشترت را به من بده. گفتم: میخواهی چه کنی؟ گفت: میخواهم تا دیدم یاد تو بیفتم. گفتم: به تو نمیدهم، دیدی نیست یاد من بیفتی. تو مگر نمیخواهی یاد من بیفتی، میگوید: دیدم یاد تو میافتم، هروقت دیدی نیست، بگو: این قرائتی انگشترش را به ما نداد. از بس که انگشتر از ما گرفتند، آخر سر این آقای آخری گفتم: به تو میدهم به شرطی که به کسی نبخشی، طمع نکنید. اینها… «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً» (فرقان/74) ما نباید در جامعه هضم شویم. در فامیلها، در همسایهها، در همشاگردیها، قرآن میگوید: «لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ» (کافرون/6) تو راه خودت را برو، من هم راه خودم را میروم.
8- توطئه دانشمندان یهود برای تضعیف مسلمانان
قرآن گفته: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» (بقره/256) اما «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» یعنی چه؟ یعنی در قلبت نمیشود بگویم: قلباً مرا دوست داشته باش. قلباً خدا را قبول داشته باش. قلب دست من نیست. ممکن است یک کسی را دوست ندارم، قبولش ندارم. ولی اینکه میآیی در جامعه اعلام میکنی، من مسلمان بودم و کافر شدم. این پیداست میخواهی لطمه بزنی. این مسألهی مهمی است.
یهودیها یک طراحی کردند برای تهاجم فرهنگی. چه گفتند؟ گفتند: بزرگان یهود، صبح برویم به پیغمبر اسلام ایمان بیاوریم. غروب همه برگردیم و بگوییم: نه اسلام حرف حسابی نداشت. دو تا فایده دارد. یکی مسلمانها دلشان خالی میشود، میگویند: بزرگان یهود که صبح آمدند، غروب برگشتند. پیداست دین ما مایه ندارد. یکی مسلمانها شل میشوند در دلشان… یکی یهودیها دیگر هوس مسلمان شدن نمیکنند. میگویند: علمای ما هم که رفتند، برگشتند. ببخشید من برای اینکه تمرکز شود، نصفش را میگویم، نصفش را هم شما بگویید. صبح بزرگان یهود میآیند مسلمان میشوند، گفتند: غروب برگردیم. دو فایده دارد. 1- مسلمانها میگویند: دین ما مایه نداشت. علمایی هم که صبح آمدند، بگویید… غروب برگشتند. این برای مسلمانها. یهودیها هم در یهودی بودنشان سفت میشوند. یعنی میگویند: در دین خودمان باشیم. علمایی که صبح رفتند هم شب برگشتند. هم یهودیها در یهودی بودن سفت میشوند، هم مسلمانها در مسلمان بودن شل میشوند. تا این طراحی را کردند، خدا به پیغمبر خطاب کرد: گفت: پیغمبر به مسلمان بگو: امروز صبح یک عده از دانشمندان یهود میآیند مسلمان شوند، از آمدنشان خوشحال نشوید. اینها برنامه است. توطئه است. میآیند… مثل اینکه میگویند: برویم جلسهی قرائتی را خراب کنیم. چه میگویند؟ میگویند: میرویم مینشینیم تا «بِسْمِ اللَّهِ» گفت، بلند میشویم میآییم. من میآیم میگویم: مردم عزیز من سخنرانیام را شروع میکنم، وسط سخنرانی من بیست نفر میآیند مینشینند، همهی آن بیست نفر هم بلند میشوند میروند. نه از آمدنشان خوشحال شوید، نه از رفتنشان. این برنامهریزی است. «وَ قالَتْ طائِفَهٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ» (آل عمران/72)، «وَجْهَ النَّهارِ» یعنی طرف صبح، «آمَنُوا» ایمان بیاورید، «وَجْهَ النَّهارِ» طرف صبح، «وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون». «آمَنُوا»، «وَجْهَ النَّهارِ»، «وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ» یعنی صبح ایمان بیاورید، غروب برگردید. یهودیها را در یهودی بودن سفت میشوند، می گویند: صبح هم که علما رفتند، غروب برگشتند. مسلمانها متزلزل میشوند. توطئه است. این برای تضعیف است. اگر یک کسی مسلمان است، کافر میشود، اعلام نکند، او را نمیکشند. اما وقتی اعلام میکند، پیداست میخواهد، مثلاً سیر خورده در مسجد میآید. پیداست میخواهد حالگیری کند. این را حق دارند مسجدیها بگیرند و او را از مسجد بیرون اندازند. تو که میدانی سیر بو میدهد و همه مردم از سیر خوششان نمیآید. چرا سیر میخوری و مسجد میآیی؟ برو خانهات سه کیلو سیر بخور، کسی کاری ندارد. اینکه از اسلام برمیگردد و میگوید، این را باید حالش را گرفت. چرا؟ برای اینکه تو آزادی، اما جامعه حق دارد. حق جامعه بر فرد مقدم است.
خیلی خوب، به چند سؤال امشب جواب دادیم. «إِنْ شاءَ اللَّه» عبادتهای شما قبول باشد. دعاهایتان مستجاب باشد. «نسئلک و ندعوک بسمک العظیم الاعظم الاعز العجل الکرم، بحق محمدٍ و علیٍ و فاطمه، و الحسن و الحسین و تسعه المعصومین ذریه الحسین» ده مرتبه یا رب… «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».
خدایا، تمام دعاها را مستجاب بفرما. آرزومندان این مکانها را نصیب همه بفرما. اموات ما را بیامرز و مرضی را همه شفا عنایت بفرما. از الآن تا ابد قلب امام زمان را از ما راضی بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»