1- هر چه سختی بیشتر، پاداش بیشتر
2- سپاس و پاداش الهی، در گرو اخلاص در عمل
3- معامله با خدا، سود ابدی و ماندگار
4- دعا، عامل بالارفتن ظرفیت معنوی
5- گسترش در نیت و انگیزه
6- نماز، عامل رشد اخلاقی و معنوی
7- تلاش برای کسب علوم مفید و نافع
2- سپاس و پاداش الهی، در گرو اخلاص در عمل
3- معامله با خدا، سود ابدی و ماندگار
4- دعا، عامل بالارفتن ظرفیت معنوی
5- گسترش در نیت و انگیزه
6- نماز، عامل رشد اخلاقی و معنوی
7- تلاش برای کسب علوم مفید و نافع
موضوع: پاداش الهی، افزایش ظرفیت انسانی
تاریخ پخش: 02/09/96
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
به مناسبت افتتاح این مسجد در دانشگاه شاهد جلسهی درسهایی از قرآن را برای دانشجویان عزیز و اساتید محترم انداختیم. بحث ما بحث این است که ما درس بخوانیم، اما اگر درس بخوانید، جرأت و عرضه نداشته باشید، خیلی ارزش ندارد. اگر نیم کیلو درس بخوانید، دو کیلو عرضه داشته باشید دنیا را تکان میدهید. اما صد کیلو علم داشته باشید و عرضه نداشته باشید فلج هستید. مملکت ما را عرضه نگه میدارد. علم هم میخواهیم، منتهی هم علم، هم هنر. هم سوزن، هم نخ! نخ و سوزن از هم جدا شود. یک مشت پژوهشگر محقق و دانشمند هستند ولی اینها هیچ منشأ تحول نمیتوانند شوند. نظریه پردازی میکنند.
در مورد اینکه چطور انسان میتواند ظرفیت خودش را بالا ببرد، در جلسه قبل چیزهایی گفتیم، ادامه بحث قبل،[پای تخته می نویسند] موضوع: ادامه بحث قبل چه بود؟ مسألهی ظرفیت و عرضه!
1- هر چه سختی بیشتر، پاداش بیشتر
یکوقت امام در مورد بنی صدر و رجایی فرمود: رجایی عقلش بیش از سوادش است، عرضهاش بیش از سوادش است. در مورد بنی صدر فرمود: سوادش بیش از ظرفیتش است. در مورد اینکه چه کنیم؟ چند نمونه نوشتم. نمونه سوم این است که توجه داشته باشیم که سختیها بی پاداش نمیماند. ببینید یک مثال بزنم. شما اگر کسی دم استخر نباشد، شیرجه میروید و هروقت خواستید بیرون میآیید. اما اگر دیدید بیرون آب دارند میشمارند. 21، 22، 23، 26 اگر بدانید بیرونیها میبینند، فیلمبرداری میکنند و میشمرند، شما هرچقدر بتوانی ظرفیت خودت را بالا میبری که بیشتر زیر آب بمانی. چون میگویی: بیرونیها دارند میشمارند. ما اگر نماز میخوانیم «سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله» رکوع! خدا میشمرد. خوب یکبار دیگر هم بگوییم: «سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله». نماز جماعت را نباید طول داد. اما وقتی تنها نماز میخوانی چه عجلهای داری بلند شوی؟ یک مقدار طول بده. چطور زیر آب طول میدهی چون دارند میشمارند. «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» (فجر/14)، «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى» (علق، 14) نمیدانید خدا میبیند.
«إِنَّا لا نُضِیعُ» سه تا «لا نُضِیعُ» در قرآن است. «لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا» (کهف/30)، «لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» (یوسف/56)، «لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ» (اعراف/170) یعنی اگر بدانی… ببینید یک کسی که قالی روی دوشش میگذارند که ببرد به یک منطقه برساند، کمرش را خم میکند، قالی را که روی کمرش گذاشتند، به کمرش فشار میآید. اما یک قالی دیگر هم گذاشتند. خوب قالی دیگر هم یک پول دیگر. قالی سوم یک پول دیگر. بداند که هرچه بارش سنگینتر شود مزدش بیشتر است. بدانیم مزد ما بیشتر است «لا نُضِیعُ». مزدت بیشتر است! «أفضل الاعمال أحمزها» (مفتاح الفلاح، ص 45) بدانیم که اگر با خدا معامله کنیم خدا چند برابر به ما میدهد.
سورهای است به نام سورهی انسان… یک صلوات بفرستید (صلوات حضار) سوره انسان جزء 29 است یا 30؟
2- سپاس و پاداش الهی، در گرو اخلاص در عمل
یک ماجرا دارد میخواهم خلاصه بگویم که امام حسن و امام حسین بچه بودند، مریض شدند. پیغمبر [صدای حضار بلند شد] امام حسن و امام حسین بچه بودند، مریض شدند. پیغمبر با اصحاب دیدن او آمدند و پیشنهاد کردند نذر کن برای شفای بچه، نذر کرد که اگر بچهها خوب شدند سه روز روزه بگیریم. [صدای حضار میآید] آخر بعضی وقتها تلویزیون این فیلم را ماه رمضان پخش میکند. میگویند: شیخ آب خورد. ما دستمال کاغذی هم پنهان می کنیم. برای اینکه اگر جعبه دستمال کاغذی معلوم باشد، میگویند: قرائتی از این کارخانه تبلیغ کرد.
کوچولوها مریض شدند، پیغمبر با اصحاب دیدن اینها آمد. پیشنهاد کردند برای سلامتی اینها نذر کنند. اینها نذر کردند. بچهها سالم شدند. روزه گرفتند. هرشب رفتند افطار کنند، یک شب یتیم، مسکین، اسیر، افطاریشان را به فقرا دادند و خودشان با آب افطار کردند. بعد هم گفتند: ما برای پول این کار را نمیکنیم. «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» (انسان/9) این خیلی مهم است. اهلبیت افطاریشان را دادند و گفتند: «لا نُرِیدُ» [پای تخته مینویسند] «لا نُرِیدُ» یعنی در قلبمان اراده نمیکنیم. «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ» از شما چیزی نمیخواهیم، «جَزاءً وَ لا شُکُوراً» خداوند پانزده چیز به اینها میدهد. 1- 2- 3-4-5-6-7-8-9-10-11-12-13-14-15… بعد میگوید: «إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً» (انسان/22) یک مقدار اینجا از نظر آخوندی لطیف است. شما دانشجو هستید راحت متوجه میشوید. ببینید، جزا نمیخواهیم. این و این و این را بگیر، بعد میگوید: جزا نمیخواهی؟ «إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً» این جزاء در مقابل آن جزاء است. «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً» این جزاء، «لا نرید منکم شکور»، «وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً» شکور، مشکور، جزاء، جزاء.
حالا از رویش بخوانم. شما افطاریتان را به فقیر دادید؟ 1- مزد کار، دایره اول، «فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ» (انسان/11) خطر قیامت برطرف شد. «وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَهً وَ سُرُوراً» شادی و سرور نصیب شما شد. «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّهً وَ حَرِیراً» بهشت و لباس ابریشم، «لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً» (انسان/13) هوای مناسب، نه سرد و نه گرم! «قُطُوفُها تَذْلِیلًا» (انسان/14) شاخههای میوه نزدیک دهان شماست. ظرفهای نقرهای، ظرفهای آکبند، «عَیْناً فِیها تُسَمَّى سَلْسَبِیلًا» (انسان/18) چشمه سلسبیل، زیبا رویان مسئول پذیرایی، نعمت فراوان، نعیم، «وَ مُلْکاً کَبِیراً» (انسان/20) «عالِیَهُمْ ثِیابُ سُندُسٍ» (انسان/21) هی میگوید و میگوید و پانزده چیز را اینجا مینویسد، میگوید: تو گفتی جزا نمیخواهم؟ این پانزده تا را بگیر. جزا نمیخواهی؟ «إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً» (انسان/22) نصفش را من میگویم و نصفش را شما بگویید. «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً… إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً»، «لا نرید منکم شکور… وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً» یعنی همان قالب… خیلی قشنگ است. اینطور نیست اگر کسی برای خدا کار کند، خدا رهایش بگذارد. جای دیگر جبران میکند.
داری میروی یک پوست موزی، پوست خیاری، پوست هنداونهای است. بردار کنار بگذار. مگر من شهردار هستم! چشمش کور، آنکسی که خورده پوستش را دور نیاندازد. بابا حالا تو که میروی با نوک انگشت کنار بزن. یک پوست هندوانه برداری، پانزده تا پوست هندوانه جلوی پایت برداشته میشود. ما خیلی از سیلیهایی که میخوریم به خاطر بی رحمی خودمان است. به ما چه؟ مگر من کلفت هستم؟ اصلاً به بنده ابلاغ نشده است. این شرح وظایف من نیست. من مدیر کل عطسه هستم، ایشان سرفه کرد. بابا حالا سرفه کرد، عطسه کرد. بگو: خیر باشد. خیلی سوره قشنگی است. کمک کنید. یک تکه را من میگویم، یک تکه را شما بخوانید.
3- معامله با خدا، سود ابدی و ماندگار
«لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً… إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً»، «لا نرید منکم شکور… وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً» آدم بداند با چه کسی معامله می کند، خیلی شیرین است. معامله با خدا کنید. ما که هفتاد و چند سال داریم، پشممان را بافتیم و زمینمان را ساختیم و تاریخ مصرف ما تمام میشود و به قول هواپیماها هی ارتفاع کم میکنیم تا به فرودگاه و بهشت زهرا برسیم. شما نو هستید. اگر برای پول درس بخوانید، آخر عمرتان که سی سال استخدام شوید، اگر استخدام شوید، اگر حادثهای رخ ندهد، آخر عمرتان یک خانه خریدهاید. یک زندگی بسیار بسیار عادی. مگر اینکه کسی دست به کار خطرناکی بزند و یک سودی کند. سودهای کلان استثناء هستند. عموم مردم یک خانه معمولی دارند. برای مقام درس بخوانید. مقام چیست؟ رئیس جمهوریاش خوب باشد هشت سال است. بد باشد چهار سال است. خیلی بد باشد در همین چهار سال اول مثل بنی صدر استیضاحش میکنند. دنیا چیزی نیست.
قرآن به دنیا سه لقب داده است. 1- «مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیل» (نساء/77) گفته: قلیل است، کم است. 2- «عَرَضَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» (نساء/94) عَرَض یعنی مثل عطر است، میپرد. «زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» زهره یعنی غنچه، برای هیچکس گل نمیشود. دنیا غنچه است. غنچه یعنی چه؟ یعنی برای هیچکس گل نمیشود. شاه رفت گل بشود، که گفتند: جاوید شاه، جاویدشاه! یک مرتبه دید که میگویند: مرگ بر شاه، مرگ بر شاه! برای شاه هم جاوید شاه مزه نکرد. چون به مقدار جاوید شاه، مرگ بر شاه گفتند. دنیا برای کسی وفا ندارد. سر دنیا زیلو است. بیخ دنیا قالی است. زیلو نخ است، فقیر باشی روی زیلو مینشینی. پولدار باشی روی قالی مینشینی. یعنی یک طرف دنیا نخ است و یک طرف دنیا پشم است. آنوقت آدم پنجاه سال بدود برای اینکه نخهای زیلو پشم قالی شد. حرکت از نخ به سوی پشم، حرکت از خانه خشتی به خانه آجری و سنگی، اگر یک مقدار نگاه ما بازتر باشد، خیلی مهم است.
4- دعا، عامل بالارفتن ظرفیت معنوی
دعا، آدم را بالا میبرد. دیشب دعای عهد را نگاه کردم. به امام زمان میخواهد صلوات بفرستد. ببین چطور صلوات میفرستد و چقدر آدم را بالا میبرد؟ «اللهم بلغ مولانا الامام الهادی المهدی» به امام زمان سلام ما را ابلاغ کن. از چه کسی؟ «عن المؤمنین و المؤمنات» نگو: من سلام میکنم. ما… در سلام نماز حق نداری بگویی: «السلام علینا و علی ایرانیها و علی سفید پوستها و علی عربها، عجمها، ترکها، فارسها، لرها» این حرفها را ول کن. «و علی عباد الله الصالحین» نگاهت نگاه میلیاردی باشد نه نگاه محلی و منطقهای و لهجهای! امام که دعا میکند، میگوید: سلام حضرت مهدی را برسان. «عن المؤمنین و المؤمنات» روح را ببین! «فی مشارق الارض و مغاربها» شرق و غربش، «سَهلِها وَ جَبَلِها» کویری و کوهستانی، «وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا» خشکی و دریا، «وَ عَنْ وَالِدَىَّ وَ وُلْدِى» وزنش چقدر است؟ «زنه عرش الله و مداد کلماته» آدم این دعا را یک مقدار دقت کند. چه میگوید؟ فکر بلند باشد. نگو من، بگو: ما!
یکی از چیزهایی که برای ازدواج… آخرازدواج جوانها را فکر میکنند فقط شهوت است. ازدواج برای شهوت نیست. ازدواج آدم را بزرگ میکند. آدمی که همسر ندارد میگوید: خودم، کتم، شلوارم، کیفم، کفشم، اما زن که گرفت، میگوید: خودم و زنم و مادرزنم و بچهام و پدر زنم، باز میشود. (خنده حضار) آدمی که زن ندارد، هرچه میبیند خودش را میبیند. در نماز گفتند: «اهدنی» نگو. بگو: «اهدنا» همه را هدایت کن. «السلام علینا». حق نداری بگویی: «ایاک اعبد و ایاک استعین» باید بگویید: «نعبد» ولو یک نفر هستم نماز میخوانم ولی نماینده همه هستم. نگاه با سعه صدر، اینها ظرفیت انسان است.
5- گسترش در نیت و انگیزه
از سفر میآیی نگو: الحمدلله سفر ما سالم شد. بگو: برای هر سفر بی خطر الحمدلله! چرا میگویی: برای سفر بی خطر من؟ بگو: برای سفرهای بی خطر الحمدلله! صدقه میدهی چرا برای دفع خطر از خودت؟ دفع خطر از همه هستی! با همین یک قران؟ بله. مهم نیست یک ریال باشد یا یک میلیارد. مهم این است که نیت و ظرفیت شما باید بالا باشد. درس میخوانی برای لیسانس، فوق لیسانس، حوزه، استاد دانشگاهی، چیزی نیست. خدا خواسته باشد عزت بدهد میدهد. این آقای حججی را خدا عزتی داد که به هیچ مرجع تقلیدی نداد.
تار عنکبوت، تار عنکبوت چیزی نیست، فوت کنی میرود. همین تار عنکبوت را خدا نظر کرد، پیغمبر را درون غار حفظ کرد. خدا اگر نظر کند با «أَوْهَنَ الْبُیُوت» (عنکبوت/41) اشرف المخلوق را حفظ میکند. اگر میخواهید روح شما بزرگ شود باید خدایی شوید. آدمهای کوچک، کوچک فکر میکنند. اصول دین چند تا است؟ سه تا! خانه، ماشین، تلفن! دیگر چه؟ اصول دین چند تاست؟ سه تا، استخدام رسمی، معافی و سربازی و پرداخت قسطها! امروز چه روزی است؟ خوب روزی بود. صبح کله پاچه خوردیم و ظهر کباب برگ! یعنی خودش هست و شکمش هست و شهوت است. اینها کوچک هستند، ظرفیت بزرگ. نماز عید میخوانی چه دعایی میکنی؟ میگویی: «و اسئلک ما سئلک منک عبادک الصالحون» تمام بندگان صالح گذشته و بندگان صالح امروز و بندگان صالحی که هنوز به دنیا نیامدند. هرچه همه آنهاخواستند به من هم بده. «و اعوذ بک من ما استعاذ منه عبادک المخلصون» خود بنده 55 سال است آخوند هستم بعضی دعاها را نمیفهمم.
یک دعا داریم میگوید: خدایا قرآن را نور چشم من، نور عقل من، نور علم من، نور بیان من، نور قدرت من، اینها را فهمیدم. گفت: خدایا قرآن را نور استخوان من، نور موی من، گفتم: یا علی! دیگر ایستادم. خودت بگو. نمیفهمم چه میگویی!! بعضی جاها را آدم نمیفهمد چون حرف بلند است و آدم نمیفهمد. بعضی نه، مشکل حرف میزنند آدم نمیفهمد.
6- نماز، عامل رشد اخلاقی و معنوی
از چیزهایی که آدم را بالا میبرد این است. نماز آدم را بالا میبرد. در قرآن یک آیه داریم، میگوید: آدمهای بی ظرفیت جیغ میزنند. «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا» (معارج/20) عربیهایی که میخوانم قرآن است. شر که به او میرسد، جَزَع، جیغ میزند. «وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعا» (معارج/21) خیر به او میرسد مشتش را میبندد که به کسی ندهد. شر رسید جیغ میزند. خیر رسید بخل میکند. آخرش میگوید: «إِلَّا الْمُصَلِّین» (معارج/22) اگر اهل نماز باشد، روحش بالا است. دیگر در مقابل شرها جیغ نمیزند. در مقابل لطفها بخل نمیکند. نماز آدم را بالا میبرد. قرآن یک آیه دارد، از آیاتی است که همه شما حفظ هستید.
اول من پیشنهاد کنم که برادرها یک تفسیری بخوانید. خودتان خسته شدید ورزش کنید اما تماشای ورزش تلف کردن عمر است. مثل اینکه آدم بنشیند و پولهای بانک را تماشا کند. چیه؟ پول پول! به تو میدهند؟ نه! دیدید یک کسی بنشیند پولهای بانک را ببیند؟ پول را که به تو نمیدهند. چرا ورزش نمیکنی؟ خسته شدی خودت ورزش کن. نشسته ورزش اسپانیا را تماشا میکند. اسپانیا ورزش میکند به تو چه!؟ عمرتان را تلف نکنید. شبهای زمستان جلو است. دور هم جمع شوید. بعضی بلد نیستید قرآن بخوانید. تعارف نداریم. یکی که بلد است استاد شود، آن کسی که بلد نیست، یاد بگیرد. شبی یک ربع! قرآنتان خوب شود. یک تفسیر در دانشگاه شما باشد. شما که حجابتان بهترین است، انس شما هم با قرآن باشد.
آیاتی که در مورد زن هست، چیست؟ آئین همسرداری، در قرآن چهار کلمه گفته است. بالا بروید و پایین بروید از این بهتر همسرداری نمیشود. سه کلمه است. آئین همسرداری [پای تخته مینویسند] 1- «وَ لا یَحْزَنَ» (احزاب/51) طوری همسرداری کنید که خانم شما غصه نخورید. «وَ یَرْضَیْنَ» طوری زندگی کنید که خانم شما راضی باشد. «أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُن» (احزاب/51) طوری زندگی کنید که وقتی خانم شما، شما را دید… خدا رحم کرده خانم بنده اینجا نیست!!! «عاشِرُوهُنَ بِالْمَعْرُوفِ» (نساء/19) معاشرت شما با خانمها عرفی باشد. این آئین همسرداری است. چند آیه را یک شب یاد بگیرید. «وَ لا یَحْزَنَ» همسرداری طوری باشد که به هم غصه ندهند. «وَ یَرْضَیْنَ» راضی باشند،«أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُن» چشم خانم با زندگی شما روشن شود. «عاشِرُوهُنَ بِالْمَعْرُوفِ» زندگی شما عرفی باشد. یعنی استثناء نباشد. مهریه و مهمانی شما عرفی باشد. این آئین همسرداری است.
در جنگ احد چرا شکست خوردیم؟ سه کلمه دارد. [صدای قطع میشود] «فَشِلْتُمْ» (آلعمران/152) شل شدید، «وَ تَنازَعْتُمْ» در بین شما اختلاف افتاد. «وَ عَصَیْتُمْ» دستور رهبری را رها کردید. رهبر گفت: اینجا پست بدهید، پست را ول کردید به هوای غنایم به جبهه رفتید، شکست خوردید. «فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ» این سه کلمه، رمز شکست در جبههها! [صدا قطع میشود] خواهرها ظرفیت شما بیش از لیسانس است. لیسانس حداقل است. مثل گذرنامه، شناسنامه و کارت ملی است. کارت ملی مورد نیاز هست، اما اینها خیلی ارزش ندارد.
ظرفیت شما بیش از لیسانس است. این مثل گذرنامه، شناسنامه و کارت ملی واجب است. اما سرمایه نیست. دیدید به کسی بگویند: آقا ببخشید حال شما خوب است؟ ببخشید سرمایه شما چیه؟ سرمایه من؟ گذرنامه، شناسنامه و کارت ملی است. واجب هست ولی سرمایه نیست. مثل کش شلوار. کش شلوار واجب است اما ارزش نیست. آقا شما چه داری؟ من چهار متر کش دارم. (خنده حضار) چون چهار تا شلوار دارم و هر شلواری هم یک متر کش دارد. کش واجب است اما ارزش نیست. شما لیسانس بگیر ولی والله و بالله ارزش فقط… ارزش شما بیش از این درسهایی است که میخوانید.
در مورد اینکه چطور انسان میتواند ظرفیت خودش را بالا ببرد، در جلسه قبل چیزهایی گفتیم، ادامه بحث قبل،[پای تخته می نویسند] موضوع: ادامه بحث قبل چه بود؟ مسألهی ظرفیت و عرضه!
1- هر چه سختی بیشتر، پاداش بیشتر
یکوقت امام در مورد بنی صدر و رجایی فرمود: رجایی عقلش بیش از سوادش است، عرضهاش بیش از سوادش است. در مورد بنی صدر فرمود: سوادش بیش از ظرفیتش است. در مورد اینکه چه کنیم؟ چند نمونه نوشتم. نمونه سوم این است که توجه داشته باشیم که سختیها بی پاداش نمیماند. ببینید یک مثال بزنم. شما اگر کسی دم استخر نباشد، شیرجه میروید و هروقت خواستید بیرون میآیید. اما اگر دیدید بیرون آب دارند میشمارند. 21، 22، 23، 26 اگر بدانید بیرونیها میبینند، فیلمبرداری میکنند و میشمرند، شما هرچقدر بتوانی ظرفیت خودت را بالا میبری که بیشتر زیر آب بمانی. چون میگویی: بیرونیها دارند میشمارند. ما اگر نماز میخوانیم «سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله» رکوع! خدا میشمرد. خوب یکبار دیگر هم بگوییم: «سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله». نماز جماعت را نباید طول داد. اما وقتی تنها نماز میخوانی چه عجلهای داری بلند شوی؟ یک مقدار طول بده. چطور زیر آب طول میدهی چون دارند میشمارند. «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» (فجر/14)، «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى» (علق، 14) نمیدانید خدا میبیند.
«إِنَّا لا نُضِیعُ» سه تا «لا نُضِیعُ» در قرآن است. «لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا» (کهف/30)، «لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» (یوسف/56)، «لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ» (اعراف/170) یعنی اگر بدانی… ببینید یک کسی که قالی روی دوشش میگذارند که ببرد به یک منطقه برساند، کمرش را خم میکند، قالی را که روی کمرش گذاشتند، به کمرش فشار میآید. اما یک قالی دیگر هم گذاشتند. خوب قالی دیگر هم یک پول دیگر. قالی سوم یک پول دیگر. بداند که هرچه بارش سنگینتر شود مزدش بیشتر است. بدانیم مزد ما بیشتر است «لا نُضِیعُ». مزدت بیشتر است! «أفضل الاعمال أحمزها» (مفتاح الفلاح، ص 45) بدانیم که اگر با خدا معامله کنیم خدا چند برابر به ما میدهد.
سورهای است به نام سورهی انسان… یک صلوات بفرستید (صلوات حضار) سوره انسان جزء 29 است یا 30؟
2- سپاس و پاداش الهی، در گرو اخلاص در عمل
یک ماجرا دارد میخواهم خلاصه بگویم که امام حسن و امام حسین بچه بودند، مریض شدند. پیغمبر [صدای حضار بلند شد] امام حسن و امام حسین بچه بودند، مریض شدند. پیغمبر با اصحاب دیدن او آمدند و پیشنهاد کردند نذر کن برای شفای بچه، نذر کرد که اگر بچهها خوب شدند سه روز روزه بگیریم. [صدای حضار میآید] آخر بعضی وقتها تلویزیون این فیلم را ماه رمضان پخش میکند. میگویند: شیخ آب خورد. ما دستمال کاغذی هم پنهان می کنیم. برای اینکه اگر جعبه دستمال کاغذی معلوم باشد، میگویند: قرائتی از این کارخانه تبلیغ کرد.
کوچولوها مریض شدند، پیغمبر با اصحاب دیدن اینها آمد. پیشنهاد کردند برای سلامتی اینها نذر کنند. اینها نذر کردند. بچهها سالم شدند. روزه گرفتند. هرشب رفتند افطار کنند، یک شب یتیم، مسکین، اسیر، افطاریشان را به فقرا دادند و خودشان با آب افطار کردند. بعد هم گفتند: ما برای پول این کار را نمیکنیم. «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» (انسان/9) این خیلی مهم است. اهلبیت افطاریشان را دادند و گفتند: «لا نُرِیدُ» [پای تخته مینویسند] «لا نُرِیدُ» یعنی در قلبمان اراده نمیکنیم. «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ» از شما چیزی نمیخواهیم، «جَزاءً وَ لا شُکُوراً» خداوند پانزده چیز به اینها میدهد. 1- 2- 3-4-5-6-7-8-9-10-11-12-13-14-15… بعد میگوید: «إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً» (انسان/22) یک مقدار اینجا از نظر آخوندی لطیف است. شما دانشجو هستید راحت متوجه میشوید. ببینید، جزا نمیخواهیم. این و این و این را بگیر، بعد میگوید: جزا نمیخواهی؟ «إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً» این جزاء در مقابل آن جزاء است. «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً» این جزاء، «لا نرید منکم شکور»، «وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً» شکور، مشکور، جزاء، جزاء.
حالا از رویش بخوانم. شما افطاریتان را به فقیر دادید؟ 1- مزد کار، دایره اول، «فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ» (انسان/11) خطر قیامت برطرف شد. «وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَهً وَ سُرُوراً» شادی و سرور نصیب شما شد. «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّهً وَ حَرِیراً» بهشت و لباس ابریشم، «لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً» (انسان/13) هوای مناسب، نه سرد و نه گرم! «قُطُوفُها تَذْلِیلًا» (انسان/14) شاخههای میوه نزدیک دهان شماست. ظرفهای نقرهای، ظرفهای آکبند، «عَیْناً فِیها تُسَمَّى سَلْسَبِیلًا» (انسان/18) چشمه سلسبیل، زیبا رویان مسئول پذیرایی، نعمت فراوان، نعیم، «وَ مُلْکاً کَبِیراً» (انسان/20) «عالِیَهُمْ ثِیابُ سُندُسٍ» (انسان/21) هی میگوید و میگوید و پانزده چیز را اینجا مینویسد، میگوید: تو گفتی جزا نمیخواهم؟ این پانزده تا را بگیر. جزا نمیخواهی؟ «إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً» (انسان/22) نصفش را من میگویم و نصفش را شما بگویید. «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً… إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً»، «لا نرید منکم شکور… وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً» یعنی همان قالب… خیلی قشنگ است. اینطور نیست اگر کسی برای خدا کار کند، خدا رهایش بگذارد. جای دیگر جبران میکند.
داری میروی یک پوست موزی، پوست خیاری، پوست هنداونهای است. بردار کنار بگذار. مگر من شهردار هستم! چشمش کور، آنکسی که خورده پوستش را دور نیاندازد. بابا حالا تو که میروی با نوک انگشت کنار بزن. یک پوست هندوانه برداری، پانزده تا پوست هندوانه جلوی پایت برداشته میشود. ما خیلی از سیلیهایی که میخوریم به خاطر بی رحمی خودمان است. به ما چه؟ مگر من کلفت هستم؟ اصلاً به بنده ابلاغ نشده است. این شرح وظایف من نیست. من مدیر کل عطسه هستم، ایشان سرفه کرد. بابا حالا سرفه کرد، عطسه کرد. بگو: خیر باشد. خیلی سوره قشنگی است. کمک کنید. یک تکه را من میگویم، یک تکه را شما بخوانید.
3- معامله با خدا، سود ابدی و ماندگار
«لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً… إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً»، «لا نرید منکم شکور… وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً» آدم بداند با چه کسی معامله می کند، خیلی شیرین است. معامله با خدا کنید. ما که هفتاد و چند سال داریم، پشممان را بافتیم و زمینمان را ساختیم و تاریخ مصرف ما تمام میشود و به قول هواپیماها هی ارتفاع کم میکنیم تا به فرودگاه و بهشت زهرا برسیم. شما نو هستید. اگر برای پول درس بخوانید، آخر عمرتان که سی سال استخدام شوید، اگر استخدام شوید، اگر حادثهای رخ ندهد، آخر عمرتان یک خانه خریدهاید. یک زندگی بسیار بسیار عادی. مگر اینکه کسی دست به کار خطرناکی بزند و یک سودی کند. سودهای کلان استثناء هستند. عموم مردم یک خانه معمولی دارند. برای مقام درس بخوانید. مقام چیست؟ رئیس جمهوریاش خوب باشد هشت سال است. بد باشد چهار سال است. خیلی بد باشد در همین چهار سال اول مثل بنی صدر استیضاحش میکنند. دنیا چیزی نیست.
قرآن به دنیا سه لقب داده است. 1- «مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیل» (نساء/77) گفته: قلیل است، کم است. 2- «عَرَضَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» (نساء/94) عَرَض یعنی مثل عطر است، میپرد. «زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» زهره یعنی غنچه، برای هیچکس گل نمیشود. دنیا غنچه است. غنچه یعنی چه؟ یعنی برای هیچکس گل نمیشود. شاه رفت گل بشود، که گفتند: جاوید شاه، جاویدشاه! یک مرتبه دید که میگویند: مرگ بر شاه، مرگ بر شاه! برای شاه هم جاوید شاه مزه نکرد. چون به مقدار جاوید شاه، مرگ بر شاه گفتند. دنیا برای کسی وفا ندارد. سر دنیا زیلو است. بیخ دنیا قالی است. زیلو نخ است، فقیر باشی روی زیلو مینشینی. پولدار باشی روی قالی مینشینی. یعنی یک طرف دنیا نخ است و یک طرف دنیا پشم است. آنوقت آدم پنجاه سال بدود برای اینکه نخهای زیلو پشم قالی شد. حرکت از نخ به سوی پشم، حرکت از خانه خشتی به خانه آجری و سنگی، اگر یک مقدار نگاه ما بازتر باشد، خیلی مهم است.
4- دعا، عامل بالارفتن ظرفیت معنوی
دعا، آدم را بالا میبرد. دیشب دعای عهد را نگاه کردم. به امام زمان میخواهد صلوات بفرستد. ببین چطور صلوات میفرستد و چقدر آدم را بالا میبرد؟ «اللهم بلغ مولانا الامام الهادی المهدی» به امام زمان سلام ما را ابلاغ کن. از چه کسی؟ «عن المؤمنین و المؤمنات» نگو: من سلام میکنم. ما… در سلام نماز حق نداری بگویی: «السلام علینا و علی ایرانیها و علی سفید پوستها و علی عربها، عجمها، ترکها، فارسها، لرها» این حرفها را ول کن. «و علی عباد الله الصالحین» نگاهت نگاه میلیاردی باشد نه نگاه محلی و منطقهای و لهجهای! امام که دعا میکند، میگوید: سلام حضرت مهدی را برسان. «عن المؤمنین و المؤمنات» روح را ببین! «فی مشارق الارض و مغاربها» شرق و غربش، «سَهلِها وَ جَبَلِها» کویری و کوهستانی، «وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا» خشکی و دریا، «وَ عَنْ وَالِدَىَّ وَ وُلْدِى» وزنش چقدر است؟ «زنه عرش الله و مداد کلماته» آدم این دعا را یک مقدار دقت کند. چه میگوید؟ فکر بلند باشد. نگو من، بگو: ما!
یکی از چیزهایی که برای ازدواج… آخرازدواج جوانها را فکر میکنند فقط شهوت است. ازدواج برای شهوت نیست. ازدواج آدم را بزرگ میکند. آدمی که همسر ندارد میگوید: خودم، کتم، شلوارم، کیفم، کفشم، اما زن که گرفت، میگوید: خودم و زنم و مادرزنم و بچهام و پدر زنم، باز میشود. (خنده حضار) آدمی که زن ندارد، هرچه میبیند خودش را میبیند. در نماز گفتند: «اهدنی» نگو. بگو: «اهدنا» همه را هدایت کن. «السلام علینا». حق نداری بگویی: «ایاک اعبد و ایاک استعین» باید بگویید: «نعبد» ولو یک نفر هستم نماز میخوانم ولی نماینده همه هستم. نگاه با سعه صدر، اینها ظرفیت انسان است.
5- گسترش در نیت و انگیزه
از سفر میآیی نگو: الحمدلله سفر ما سالم شد. بگو: برای هر سفر بی خطر الحمدلله! چرا میگویی: برای سفر بی خطر من؟ بگو: برای سفرهای بی خطر الحمدلله! صدقه میدهی چرا برای دفع خطر از خودت؟ دفع خطر از همه هستی! با همین یک قران؟ بله. مهم نیست یک ریال باشد یا یک میلیارد. مهم این است که نیت و ظرفیت شما باید بالا باشد. درس میخوانی برای لیسانس، فوق لیسانس، حوزه، استاد دانشگاهی، چیزی نیست. خدا خواسته باشد عزت بدهد میدهد. این آقای حججی را خدا عزتی داد که به هیچ مرجع تقلیدی نداد.
تار عنکبوت، تار عنکبوت چیزی نیست، فوت کنی میرود. همین تار عنکبوت را خدا نظر کرد، پیغمبر را درون غار حفظ کرد. خدا اگر نظر کند با «أَوْهَنَ الْبُیُوت» (عنکبوت/41) اشرف المخلوق را حفظ میکند. اگر میخواهید روح شما بزرگ شود باید خدایی شوید. آدمهای کوچک، کوچک فکر میکنند. اصول دین چند تا است؟ سه تا! خانه، ماشین، تلفن! دیگر چه؟ اصول دین چند تاست؟ سه تا، استخدام رسمی، معافی و سربازی و پرداخت قسطها! امروز چه روزی است؟ خوب روزی بود. صبح کله پاچه خوردیم و ظهر کباب برگ! یعنی خودش هست و شکمش هست و شهوت است. اینها کوچک هستند، ظرفیت بزرگ. نماز عید میخوانی چه دعایی میکنی؟ میگویی: «و اسئلک ما سئلک منک عبادک الصالحون» تمام بندگان صالح گذشته و بندگان صالح امروز و بندگان صالحی که هنوز به دنیا نیامدند. هرچه همه آنهاخواستند به من هم بده. «و اعوذ بک من ما استعاذ منه عبادک المخلصون» خود بنده 55 سال است آخوند هستم بعضی دعاها را نمیفهمم.
یک دعا داریم میگوید: خدایا قرآن را نور چشم من، نور عقل من، نور علم من، نور بیان من، نور قدرت من، اینها را فهمیدم. گفت: خدایا قرآن را نور استخوان من، نور موی من، گفتم: یا علی! دیگر ایستادم. خودت بگو. نمیفهمم چه میگویی!! بعضی جاها را آدم نمیفهمد چون حرف بلند است و آدم نمیفهمد. بعضی نه، مشکل حرف میزنند آدم نمیفهمد.
6- نماز، عامل رشد اخلاقی و معنوی
از چیزهایی که آدم را بالا میبرد این است. نماز آدم را بالا میبرد. در قرآن یک آیه داریم، میگوید: آدمهای بی ظرفیت جیغ میزنند. «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا» (معارج/20) عربیهایی که میخوانم قرآن است. شر که به او میرسد، جَزَع، جیغ میزند. «وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعا» (معارج/21) خیر به او میرسد مشتش را میبندد که به کسی ندهد. شر رسید جیغ میزند. خیر رسید بخل میکند. آخرش میگوید: «إِلَّا الْمُصَلِّین» (معارج/22) اگر اهل نماز باشد، روحش بالا است. دیگر در مقابل شرها جیغ نمیزند. در مقابل لطفها بخل نمیکند. نماز آدم را بالا میبرد. قرآن یک آیه دارد، از آیاتی است که همه شما حفظ هستید.
اول من پیشنهاد کنم که برادرها یک تفسیری بخوانید. خودتان خسته شدید ورزش کنید اما تماشای ورزش تلف کردن عمر است. مثل اینکه آدم بنشیند و پولهای بانک را تماشا کند. چیه؟ پول پول! به تو میدهند؟ نه! دیدید یک کسی بنشیند پولهای بانک را ببیند؟ پول را که به تو نمیدهند. چرا ورزش نمیکنی؟ خسته شدی خودت ورزش کن. نشسته ورزش اسپانیا را تماشا میکند. اسپانیا ورزش میکند به تو چه!؟ عمرتان را تلف نکنید. شبهای زمستان جلو است. دور هم جمع شوید. بعضی بلد نیستید قرآن بخوانید. تعارف نداریم. یکی که بلد است استاد شود، آن کسی که بلد نیست، یاد بگیرد. شبی یک ربع! قرآنتان خوب شود. یک تفسیر در دانشگاه شما باشد. شما که حجابتان بهترین است، انس شما هم با قرآن باشد.
آیاتی که در مورد زن هست، چیست؟ آئین همسرداری، در قرآن چهار کلمه گفته است. بالا بروید و پایین بروید از این بهتر همسرداری نمیشود. سه کلمه است. آئین همسرداری [پای تخته مینویسند] 1- «وَ لا یَحْزَنَ» (احزاب/51) طوری همسرداری کنید که خانم شما غصه نخورید. «وَ یَرْضَیْنَ» طوری زندگی کنید که خانم شما راضی باشد. «أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُن» (احزاب/51) طوری زندگی کنید که وقتی خانم شما، شما را دید… خدا رحم کرده خانم بنده اینجا نیست!!! «عاشِرُوهُنَ بِالْمَعْرُوفِ» (نساء/19) معاشرت شما با خانمها عرفی باشد. این آئین همسرداری است. چند آیه را یک شب یاد بگیرید. «وَ لا یَحْزَنَ» همسرداری طوری باشد که به هم غصه ندهند. «وَ یَرْضَیْنَ» راضی باشند،«أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُن» چشم خانم با زندگی شما روشن شود. «عاشِرُوهُنَ بِالْمَعْرُوفِ» زندگی شما عرفی باشد. یعنی استثناء نباشد. مهریه و مهمانی شما عرفی باشد. این آئین همسرداری است.
در جنگ احد چرا شکست خوردیم؟ سه کلمه دارد. [صدای قطع میشود] «فَشِلْتُمْ» (آلعمران/152) شل شدید، «وَ تَنازَعْتُمْ» در بین شما اختلاف افتاد. «وَ عَصَیْتُمْ» دستور رهبری را رها کردید. رهبر گفت: اینجا پست بدهید، پست را ول کردید به هوای غنایم به جبهه رفتید، شکست خوردید. «فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ» این سه کلمه، رمز شکست در جبههها! [صدا قطع میشود] خواهرها ظرفیت شما بیش از لیسانس است. لیسانس حداقل است. مثل گذرنامه، شناسنامه و کارت ملی است. کارت ملی مورد نیاز هست، اما اینها خیلی ارزش ندارد.
ظرفیت شما بیش از لیسانس است. این مثل گذرنامه، شناسنامه و کارت ملی واجب است. اما سرمایه نیست. دیدید به کسی بگویند: آقا ببخشید حال شما خوب است؟ ببخشید سرمایه شما چیه؟ سرمایه من؟ گذرنامه، شناسنامه و کارت ملی است. واجب هست ولی سرمایه نیست. مثل کش شلوار. کش شلوار واجب است اما ارزش نیست. آقا شما چه داری؟ من چهار متر کش دارم. (خنده حضار) چون چهار تا شلوار دارم و هر شلواری هم یک متر کش دارد. کش واجب است اما ارزش نیست. شما لیسانس بگیر ولی والله و بالله ارزش فقط… ارزش شما بیش از این درسهایی است که میخوانید.
7- تلاش برای کسب علوم مفید و نافع
اول باید یک کودتایی در دانشگاه و آموزش و پرورش و حوزه بشود. تحول و تغییر و گلدانها را جا به جا کنید فایده ندارد. خاک باغچه را باید عوض کرد. 350 خطر در دعاها هست که حضرت فرمود: «اعوذ بک» پناه میبرم از این خطر! یکی که پیغمبر هر روز میگفت، این است. «أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لا یَنْفَع»ُ (مصباحالمتهجد، ص 75) پناه میبرم از اطلاعات بی خاصیت. خیلی چیزها سر هم بندی است. درسهایی که میخوانیم اگر مفید است روی چشم بخوانید. اما اگر مفید نیست نخوانید. چیز دیگری بخوانید. ببینید چه درسی مفید است و درسهای مفید را بخوانید. اینجا چند هزار دانشجو دارد؟ شش هزار دانشجو هستید. اگر یک درصد پدر شما فنی باشد، حضرت عباسی بیشتر از ده درصد هست. ده درصد شش هزار تا میشود… ششصد نفر شما اینجا نشستهاید که این ششصد نفر پدرش یک هنری دارد. هنر پدرت را یاد بگیر. چه اشکال دارد قوای مسلح بگوید: هر سربازی هنر پدرش را یاد بگیرد، سربازیاش نصف میشود؟ بابا نجاری را از پدرت یاد بگیر. مکانیکی را از پدرت یاد بگیر. شنا را از پدرت یاد بگیر. کامپیوتر را از پدرت یاد بگیر. هر هنری که پدرت دارد از او یاد بگیر، سربازیات نصف میشود. ما الآن چند میلیون تحصیل کرده بی مهارت و بی ظرفیت داریم. یک خرده کار به دولت نداشته باشیم. همه کسانی که این کتابها را نوشتند، ما را دوست نداشتند. بعضیهایشان هم خائن بودند، بعضیها هم خواب بودند و بعضی هم دلسوز بودند. نویسندگان کتاب سه دسته هستند. خوابها، خواب بودند و کتاب نوشتند. یک چیزی نوشتند که به درد ما نمیخورد.
در مورد گوشت خرگوش تحقیق کرده است. آخر در ایران چند نفر گوشت خرگوش میخورند؟ مستی، خوابی! بعضی خواب هستند. بعضی خائن هستند. میگویند: یک چیزی بنویسید که این دیپلم ما عربی بلد باشد. کتاب عربی قدیم اینطور بود. «العصفورُ طار» گنجشک پرید. اوه… چه مشکلی حل شد؟ چون اگر قرآن را بنویسیم که «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْر» (توبه/12) سلمان رشدی را اعدام کن. میگوید: اوه اوه اوه! یک چریک درست میکند. این اسلام خطرناک است. «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْر» نه! بنویسید «العصفور طارَ» گنجشک پرید! که هم در عربی نمره بیست بگیرد. هم هیچ خاصیتی نداشته باشد. مثل انگور پلاستیکیها که شوفرهای تاکسی آویزان کردند. هم شاخه انگور است و هم آب ندارد. یک عده خواب هستند. یک عده خائن هستند و یک عده دلسوز هستند. اخیراً این را کشف کردیم که خیلی از درسها سرهم بندی است.
آقا شما میخواهید دکتر کشاورزی شوید؟ بسم الله! لازم نیست دانشگاه بروید. نه لیسانس میخواهیم، نه فوق لیسانس، نه کلاس! در ژاپن در یک سطل آب گوجه کاشتند و پنجاه کیلو گوجه برداشت کردند. از یک سطل آب! برو فرمول را کشف کن، بیا ایران پیاده کن. شما دکتر هستی. اصلاً لازم نیست… الآن لیسانس و فوق لیسانس ما دکترای کشاورزی میگیرد، میگویی: برگ چغندر بزرگتر است یا برگ شبدر؟ میگوید: نمیدانم. فکر نکنید اینهایی که کتاب نوشتند، همه یک دست هستند. خوب داریم، بد هم داریم. خودتان باید در عمرتان اجتهاد کنید. همه مراجع تقلید میگویند: تقلید در واجب و حرام احکام است، در موضوعات تقلید حرام است. عمر شما جزء موضوعات است. ببینید به چه دردی میخورید؟
یک نمونه برای شما گفته میشود که یک کسی رفته کشور اوکراین… من هم یکی دو سفر رفتم. کشور اوکراین رفت و دکترای دندانپزشکی گرفته و ما این را در هواپیما کشف کردیم. بغل من نشست و گفت: کارت دارم. وقتی فهمیدم که یازده سال است اوکراین است و زن اوکراینی گرفته است، مسلمان است، اوکراینی است و مقیم آنجاست. پزشک دندانپزشک است. گفتم: می خواهی چه کنی؟ گفت: میخواهم تبریز بروم دندانپزشکی بزنم. گفتم: تبریز دندانپزشک هست. بیا برو آنجا آخوند شو! گفت: من دکتر دندانپزشک هستم. گفتم: آخوند هم باش. مدتی.. بیا خودت بگو. من مقدمهاش را گفتم. خودت بیا دو سه دقیقه بگو. این آقا دندانپزشک اوکراینی است و به اوکراینی مسلط است. مقیم آنجا هست و زن هم گرفته است. میگویند: هواپیما ربا! هواپیما ربا من هستم که این را در هواپیما بلند کردم (خنده حضار) بسم الله…
بسم الله الرحمن الرحیم
«کل شیء یحتاج إلی العقل و العقل یحتاج إلی الادب» (غررالحکم، ص 248) سپاسگزارم از اینکه به من فرصت داده شد که مثل استاد قرائتی کوتاه عرض میکنم. من شب را نخوابیدم. نمیدانستم موضوع امروز چیست. بنده قبلاً طلبه بودم. بعد به تبریز سفر کردم، آنجا هم مراجعه میکردم و مراسم میرفتم، یک روز در آخر ماه صفر مجلس زنانه بود. پشت سرم شنیدم که کسی گفت: حیف این جوان که روضه خوان شده است! خیلی به من برخورد. بیرون آمدم و رو به قبله ایستادم و گفتم: یا حسین تا دکتر نشوم، روضهات را نمیخوانم! رفتم دندانپزشکی خواندم و تخصص ارتودنسی گرفتم. الحمدلله وقتی برگشتم حضرت آقای قرائتی مرا دزدیدند … حکم واجب عینی را از آیت الله العظمی لنکرانی گرفتم و من باز به اوکراین برگشتم. توفیقات بنده احداث حسینیه، مسجد بزرگی است که همه بخاطر یک راهنمایی حضرت استاد آقای قرائتی بوده است. ولی دو سال پیش آمدم، دوست عزیزم را ببینم، خیلی مقام بالایی در وزارت بهداشت دارد. سلام و علیک کردیم و گفتم: من هم دکتر هستم. گفت: در ایران یا خارج از کشور؟ گفتم: خارج هستم. گفت: لابد شما عرضه نداشتید خارج رفتید. عرضه داشتید اینجا دکتر میشدید! خیلی به من برخورد… (خنده حضار) دو بار مرا کنف کردند. آمدم دو سال تمام خواندم، امتحان علوم جوابی را دادم و رتبه دهم را گرفتم. افتخار میکنم که 53 سال دارم. کسی باور میکند؟ اگر باور دارد صلوات بفرستد. به دوستم زنگ زدم و گفتم: من عرضه دارم. میخواهم در ایران دکتر شوم ولی نوکری جدم را زنده میکنم. [مداحی میکنند] من از جدم دست برنمیدارم، من مهمان دانشگاه شاهد هستم. ولی بخاطر عرضه و جوهرم خواستم ثابت کنم. ای دوست عزیز من، من بی عرضه نیستم که بروم! تو به من گفتی: رفتی زیر عبای علما، زیر پرچم امام حسین در اوکراین پنهان شدی. نه! اینطور نبود. من به دستور حضرت آیت الله و راهنمایی استاد رفتم خدمت کنم. من امام حسین را دوست دارم. این را کسی نمیتواند از من بگیرد. «السلام علیک یا أبا عبدالله» شنیدم که حضرت را از پشت سر بریدند. یک دلیل دیگر هم داشته که ظاهراً نبریدند بخاطر اینکه گلوی امام را پیامبر بوسیده بود. من در لهوف ندیدم. من دیده بودم در خواب که چنین جایی هستم ولی باور نمیکردم حضرت استاد را ببینم. ما عرضه داریم. همه ایرانی ها با عرضه هستیم. یا حسین من نوکرتو هستم و چند ماهی در ایران میمانم. اگر معاف هم کنند ممنون میشوم. چون حدود ده هزار شیعه پشت سر من آنجا نماز میخوانند. مسجدی احداث کردیم. الآن درس خواندن اینجا برای من وقت تلف کردن است. ولی برای ثابت کردن عرضهای که داشتم این کار را کردم. (صلوات حضار)
حرف ما تمام شد. آخرین جمله من این است که عزیزان دانشجو درس بخوانید اما قانع نباشید. نمیخواهم بگویم: درس نخوانید. بخوانید اما قانع نباشید. من خودم سی سال معاون وزیر در کشور بود. چون مجلس تصویب کرد که رئیس نهضت سواد آموزی باید معاون وزیر آموزش و پرورش باشد. حدوداً سی سال معاون وزیر بودیم ولی قانع نبودم که معاون وزیر هستم. در ستاد نماز یک کارهایی کردیم. در زکات و تفسیر و خیلی کارهای دیگر هم میشود کرد. شما بیش از لیسانس و فوق لیسانس هستید. منتهی به شرطی که هروقت خسته شدید ورزش کنید ولی تماشای ورزش، شطرنج بازی، چرت و پرت و جوک و حرفهای بی فایده و علوم بی فایده را کم کنید. یک خرده خودتان را کشف و استخراج و ذوب و قطعه سازی کنید، خدا همه شما را حفظ کند.
خدایا هرچه از نعمتهای تو را هدر دادیم ببخش و بیامرز. از این به بعد ما را از هدر رفتن و هرز رفتن حفظ بفرما. کشور ما، رهبر ما، دولت ما، مرز ما، انقلاب ما، قوای مسلح ما، ناموس ما، نسل ما، جوانهای ما، فکر و عقاید و اخلاق ما، اقتصاد و سیاست ما، آبروی ما، هر نعمتی به ما دادی در پناه امام زمان حفظ بفرما. از اینکه شما را دیدم خوشحال هستم. از مسئولین تشکر میکنم. از شرکت کنندگان تشکر میکنم.
در مورد گوشت خرگوش تحقیق کرده است. آخر در ایران چند نفر گوشت خرگوش میخورند؟ مستی، خوابی! بعضی خواب هستند. بعضی خائن هستند. میگویند: یک چیزی بنویسید که این دیپلم ما عربی بلد باشد. کتاب عربی قدیم اینطور بود. «العصفورُ طار» گنجشک پرید. اوه… چه مشکلی حل شد؟ چون اگر قرآن را بنویسیم که «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْر» (توبه/12) سلمان رشدی را اعدام کن. میگوید: اوه اوه اوه! یک چریک درست میکند. این اسلام خطرناک است. «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْر» نه! بنویسید «العصفور طارَ» گنجشک پرید! که هم در عربی نمره بیست بگیرد. هم هیچ خاصیتی نداشته باشد. مثل انگور پلاستیکیها که شوفرهای تاکسی آویزان کردند. هم شاخه انگور است و هم آب ندارد. یک عده خواب هستند. یک عده خائن هستند و یک عده دلسوز هستند. اخیراً این را کشف کردیم که خیلی از درسها سرهم بندی است.
آقا شما میخواهید دکتر کشاورزی شوید؟ بسم الله! لازم نیست دانشگاه بروید. نه لیسانس میخواهیم، نه فوق لیسانس، نه کلاس! در ژاپن در یک سطل آب گوجه کاشتند و پنجاه کیلو گوجه برداشت کردند. از یک سطل آب! برو فرمول را کشف کن، بیا ایران پیاده کن. شما دکتر هستی. اصلاً لازم نیست… الآن لیسانس و فوق لیسانس ما دکترای کشاورزی میگیرد، میگویی: برگ چغندر بزرگتر است یا برگ شبدر؟ میگوید: نمیدانم. فکر نکنید اینهایی که کتاب نوشتند، همه یک دست هستند. خوب داریم، بد هم داریم. خودتان باید در عمرتان اجتهاد کنید. همه مراجع تقلید میگویند: تقلید در واجب و حرام احکام است، در موضوعات تقلید حرام است. عمر شما جزء موضوعات است. ببینید به چه دردی میخورید؟
یک نمونه برای شما گفته میشود که یک کسی رفته کشور اوکراین… من هم یکی دو سفر رفتم. کشور اوکراین رفت و دکترای دندانپزشکی گرفته و ما این را در هواپیما کشف کردیم. بغل من نشست و گفت: کارت دارم. وقتی فهمیدم که یازده سال است اوکراین است و زن اوکراینی گرفته است، مسلمان است، اوکراینی است و مقیم آنجاست. پزشک دندانپزشک است. گفتم: می خواهی چه کنی؟ گفت: میخواهم تبریز بروم دندانپزشکی بزنم. گفتم: تبریز دندانپزشک هست. بیا برو آنجا آخوند شو! گفت: من دکتر دندانپزشک هستم. گفتم: آخوند هم باش. مدتی.. بیا خودت بگو. من مقدمهاش را گفتم. خودت بیا دو سه دقیقه بگو. این آقا دندانپزشک اوکراینی است و به اوکراینی مسلط است. مقیم آنجا هست و زن هم گرفته است. میگویند: هواپیما ربا! هواپیما ربا من هستم که این را در هواپیما بلند کردم (خنده حضار) بسم الله…
بسم الله الرحمن الرحیم
«کل شیء یحتاج إلی العقل و العقل یحتاج إلی الادب» (غررالحکم، ص 248) سپاسگزارم از اینکه به من فرصت داده شد که مثل استاد قرائتی کوتاه عرض میکنم. من شب را نخوابیدم. نمیدانستم موضوع امروز چیست. بنده قبلاً طلبه بودم. بعد به تبریز سفر کردم، آنجا هم مراجعه میکردم و مراسم میرفتم، یک روز در آخر ماه صفر مجلس زنانه بود. پشت سرم شنیدم که کسی گفت: حیف این جوان که روضه خوان شده است! خیلی به من برخورد. بیرون آمدم و رو به قبله ایستادم و گفتم: یا حسین تا دکتر نشوم، روضهات را نمیخوانم! رفتم دندانپزشکی خواندم و تخصص ارتودنسی گرفتم. الحمدلله وقتی برگشتم حضرت آقای قرائتی مرا دزدیدند … حکم واجب عینی را از آیت الله العظمی لنکرانی گرفتم و من باز به اوکراین برگشتم. توفیقات بنده احداث حسینیه، مسجد بزرگی است که همه بخاطر یک راهنمایی حضرت استاد آقای قرائتی بوده است. ولی دو سال پیش آمدم، دوست عزیزم را ببینم، خیلی مقام بالایی در وزارت بهداشت دارد. سلام و علیک کردیم و گفتم: من هم دکتر هستم. گفت: در ایران یا خارج از کشور؟ گفتم: خارج هستم. گفت: لابد شما عرضه نداشتید خارج رفتید. عرضه داشتید اینجا دکتر میشدید! خیلی به من برخورد… (خنده حضار) دو بار مرا کنف کردند. آمدم دو سال تمام خواندم، امتحان علوم جوابی را دادم و رتبه دهم را گرفتم. افتخار میکنم که 53 سال دارم. کسی باور میکند؟ اگر باور دارد صلوات بفرستد. به دوستم زنگ زدم و گفتم: من عرضه دارم. میخواهم در ایران دکتر شوم ولی نوکری جدم را زنده میکنم. [مداحی میکنند] من از جدم دست برنمیدارم، من مهمان دانشگاه شاهد هستم. ولی بخاطر عرضه و جوهرم خواستم ثابت کنم. ای دوست عزیز من، من بی عرضه نیستم که بروم! تو به من گفتی: رفتی زیر عبای علما، زیر پرچم امام حسین در اوکراین پنهان شدی. نه! اینطور نبود. من به دستور حضرت آیت الله و راهنمایی استاد رفتم خدمت کنم. من امام حسین را دوست دارم. این را کسی نمیتواند از من بگیرد. «السلام علیک یا أبا عبدالله» شنیدم که حضرت را از پشت سر بریدند. یک دلیل دیگر هم داشته که ظاهراً نبریدند بخاطر اینکه گلوی امام را پیامبر بوسیده بود. من در لهوف ندیدم. من دیده بودم در خواب که چنین جایی هستم ولی باور نمیکردم حضرت استاد را ببینم. ما عرضه داریم. همه ایرانی ها با عرضه هستیم. یا حسین من نوکرتو هستم و چند ماهی در ایران میمانم. اگر معاف هم کنند ممنون میشوم. چون حدود ده هزار شیعه پشت سر من آنجا نماز میخوانند. مسجدی احداث کردیم. الآن درس خواندن اینجا برای من وقت تلف کردن است. ولی برای ثابت کردن عرضهای که داشتم این کار را کردم. (صلوات حضار)
حرف ما تمام شد. آخرین جمله من این است که عزیزان دانشجو درس بخوانید اما قانع نباشید. نمیخواهم بگویم: درس نخوانید. بخوانید اما قانع نباشید. من خودم سی سال معاون وزیر در کشور بود. چون مجلس تصویب کرد که رئیس نهضت سواد آموزی باید معاون وزیر آموزش و پرورش باشد. حدوداً سی سال معاون وزیر بودیم ولی قانع نبودم که معاون وزیر هستم. در ستاد نماز یک کارهایی کردیم. در زکات و تفسیر و خیلی کارهای دیگر هم میشود کرد. شما بیش از لیسانس و فوق لیسانس هستید. منتهی به شرطی که هروقت خسته شدید ورزش کنید ولی تماشای ورزش، شطرنج بازی، چرت و پرت و جوک و حرفهای بی فایده و علوم بی فایده را کم کنید. یک خرده خودتان را کشف و استخراج و ذوب و قطعه سازی کنید، خدا همه شما را حفظ کند.
خدایا هرچه از نعمتهای تو را هدر دادیم ببخش و بیامرز. از این به بعد ما را از هدر رفتن و هرز رفتن حفظ بفرما. کشور ما، رهبر ما، دولت ما، مرز ما، انقلاب ما، قوای مسلح ما، ناموس ما، نسل ما، جوانهای ما، فکر و عقاید و اخلاق ما، اقتصاد و سیاست ما، آبروی ما، هر نعمتی به ما دادی در پناه امام زمان حفظ بفرما. از اینکه شما را دیدم خوشحال هستم. از مسئولین تشکر میکنم. از شرکت کنندگان تشکر میکنم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- چه امری سبب تحمل سختیها در زندگی میشود؟
1) نظارت الهی
2) پاداش الهی
3) هر دو مورد
2- بر اساس قرآن، نشانه اخلاص در عمل چیست؟
1) نخواستن مزد و پاداش
2) نخواستن تشکر و سپاس
3) نخواستن مزد و سپاس
3- آیه 94 سوره نساء بر کدام ویژگی دنیا تأکید دارد؟
1) اندک بودن
2) ناپایدار بودن
3) بیارزش بودن
4- در کدام دعا، از جانب مؤمنین و مؤمنات به امام زمان علیه السلام سلام میدهیم؟
1) دعای عهد
2) دعای ندبه
3) دعای فرج
5- بر اساس قرآن، چه کسانی از جزع و فزع در مشکلات دوری میکنند؟
1) نمازگزاران
2) دانشمندان
3) مجاهدان