موضوع: وظایف متقابل پیامبر اکرم و مسلمانان
تاریخ پخش: 28/10/1402
عناوین:
1- هدایت مردم از ظلمات شرک به نور ایمان
2- سعه صدر پیامبران در برابر مخالفان
3- استقامت و پایداری در راه ایمان
4- توجه به همسر و خانواده در انجام وظایف دینی
5- شناخت درست اهل بیت پیامبر علیهمالسلام
6- ایمان به پیامبران و کتب آسمانی پیشین
7- عوامل سقوط قوم یهود در قرآن کریم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
موضوع بحثمان وظایف متقابل پیغمبر و مردم است. خدا به پیغمبر میگوید نسبت به مردم چهجور باش، به مردم هم میگوید نسبت به پیغمبر چه جور امّتی باشید. خدا شهید آیت الله مطهّری را رحمت کند، کتابی دارد «خدمات متقابل ایران و اسلام»، یعنی ایران چه خدماتی به اسلام کرد و اسلام چه خدماتی به ایران کرد؟ حالا این وظایف متقابل پیغمبر و مردم است. اینجا ده، دوازده تا نکته من نوشتهام، حالا باید بگویم گوشهای، هر کس حرف میزند، باید بگوید گوشهای، ما که نمیتوانیم، نه میتوانیم پیغمبر را معرّفی کنیم، نه میتوانیم وظیفهی مردم را دقیق و عمیق، حالا در حدّ ده، بیست دقیقهای که ما صحبت میکنیم، گوشهاش را:
1- هدایت مردم از ظلمات شرک به نور ایمان
1- خدا به پیغمبر میفرماید: «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» (ابراهیم/ 1)، وظیفهی اوّلت است که باید مردم را از ظلمات خارج کنی، به نور ببری. ظلمات سنگ و چوبپرستی و بتپرستی، ظلمات جهل، ظلمات تفرقه، ظلمات قتلعام و کشتار، باید مردم را از ظلمات تفرقه و شرک و جهل و اینها بیرون بیاوری، «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ». این نسبت اینکه مردم باید از ظلمات به نور بروند، هم به پیغمبرها گفته شده، هم به کتاب آسمانی، هم به باقی پیغمبرها. این وظیفهی اوّل است.
حدیث داریم امام زمان علیه السلام که ظهور کند، اوّلین اقدامش، یا از جمله اوّلین اقدامهای حضرت این است، میگوید: «در همهی مساجد خیمهی قرآن بزنید.» آموزش قرآن نه ساختمانهای پر قیمت و اینها، خیمه. خیمه از ساختمان ارزانتر است، خیمههای قرآن، جابهجایش هم میشود کرد؛ یعنی یک نهضت توجّه به قانون آسمانی و وحی. این یک.
2- عبادت خالصانه. آن هم دستور است، «قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دینی» (زمر/ 14)، آیهی قرآن است. بندگی خدا، کسی که میخواهد مردم را به توحید دعوت کند، خودش که نمیتواند مشرک باشد. عبادت خالصانه.
3- لغزشهای مردم را ببخش، نگو این فلان، به من جسارت کرده، ایمان نیاورده. لغزشهای مردم را ببخش، «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ» (آل عمران/ 159)، با مردم مشورت کن، لغزششان را ببخش (آل عمران/ 159).
حدیث داریم: «آلَهُ الرِّیَاسَهِ سَعَهُ الصَّدْر» (نهج البلاغه، حکمت 176)، اگر کسی مسئول است، باید به مقدار مسئولیتش روح بزرگ داشته باشد. قرآن نمونه دارد، میگوید که به یکی از انبیاء گفتند تو خلی، «إِنَّا لَنَراکَ فی سَفاهَهٍ» (اعراف/ 66)، «سفیه»، تو سفیهی، خلی. خب یک کسی به ما بگوید تو خلی، میگویم: «من خلم؟! ننهات خل است، بابات خل هست، جدّ و آباءات خل است!» پیغمبر چی میگفت؟ میگفتند: «إِنَّا لَنَراکَ فی سَفاهَهٍ» (اعراف/ 66)، جواب این است: «لَیْسَ بی سَفاهَهٌ» (اعراف/ 67)، «نه، من خل نیستم.»
به پیغمبر دیگری گفتند: «إِنَّا لَنَراکَ فی ضَلالٍ» (اعراف/ 60)، تو منحرفی. نباید بگوید من منحرفم، ننه و بابایت منحرفند، میگوید: نه، «لَیْسَ بی ضَلالَهٌ» (اعراف/ 61). «إِنَّا لَنَراکَ فی سَفاهَهٍ»، «لَیْسَ بی سَفاهَهٌ»؛ «إِنَّا لَنَراکَ فی ضَلالٍ»، «لَیْسَ بی ضَلالَهٌ».
2- سعه صدر پیامبران در برابر مخالفان
وقتی خداوند به حضرت موسی گفت تو پیغمبر شدی، اوّل دعایی که موسی کرد، گفت: «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری» (طه/ 125)، اگر من پیغمبرم، سعهی صدرم بده که با مردم رنگ و وارنگ و سلیقههای مختلف و هوا و هوسهای مختلف، بتوانم با اینها راه بیایم، «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری». ولی پیغمبر اسلام را نخواسته داد، حضرت موسی از خدا سعهی صدر را خواست، خدا به او داد، ولی پیغمبر ما را نگفته خدا به او داد، «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» (شرح/ 1): پیغمبر، آیا سعهی صدر به تو ندادم؟ تو دعا نکرده من مستجاب کردم.
یک جمله در دعای ماه رجب هست ظاهراً، میگوید: «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ»: هر کس سؤال کند به او میدهی؛ «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ»: به کسانی هم که تو را نمیشناسند، به آنها میدهی. تو را نمیشناسند، امّا تو کاری نداری که من را میشناسند، یا نمیشناسند، به آنها میدهی.
یک دعایی بعد از نماز جعفر طیّار هست، این است، میگوید: «تَخَلَّفَ سُکَّانُ أَرْضِکَ عَنْ طَاعَتِکَ»: مردم، روی کرهی زمین گناه میکنند، امّا «فَکُنْتَ عَلَیْهِمْ عَطُوفاً بِجُودِکَ»: ولی تو اصلاً گناه آنها را به روی خود نمیآوری. در یکی از جملات دعا دارد که: «کأنّی لَمْ أَعْصِکَ»، جوری با من رفتار میکنی انگار من هیچ گناهی ندارم. وقتی همهی گناهان من را، انگار همه حذف شده، برخورد است، به خدا میگوید: میگوید خدایا تو جوری با من رفتار میکنی، «حَتَّى کَأَنِّی لَا ذَنْبَ لِی» (مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزهی ثمالی)، حتّی اینکه من گناه ندارم.
در یک دعای دیگر داریم که : «حَتَّى کَأَنَّکَ اسْتَحْیَیْتَنِى» (مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزهی ثمالی)، من گناه میکنم تو میپوشانی، انگار تو از من خجالت میکشی، به جایی که من از تو خجالت بکشم، تو از من خجالت میکشی، هر چه گناه میکنم، میپوشانی، من را لو نمیدهی، «حَتَّى کَأَنِّی لَا ذَنْبَ لِی»، «حَتَّى کَأَنَّکَ اسْتَحْیَیْتَنِى»، «تَخَلَّفَ سُکَّانُ أَرْضِکَ».
اصلاً شاید، حالا این را من شاید میگویم، شاید یکی از دلایلی که اکثر انبیای ما، یا بسیاریشان چوپان بودند، چوپانی تمرین حوصله هست، چون باید ساعتها روی پا بایستد، تا این بزغاله سیر شود، یک انسان ساعتهای زیادی را روی پا بایستد در گرما و سرما که یک حیوان سیر شود، این تمرین حوصله هست.
یکی از برکات ازدواج تمرین حوصله هست، زن یک خواستههایی دارد، باید کوتاه بیای، ببین درآمد شوهرت چهقدر است، مرد یک خواستههایی دارد، کوتاه بیای، ببین شرایط زنت چهجور است. اینکه انسان گاهی از هوس خودش دست برمیدارد به خاطر بچّهاش، به خاطر … اصلاً ازدواج، یکی از برکات ازدواج این است که روح آدم را بزرگ میکند، آدمی که مجرّد است، همسر ندارد، فقط خودش را میبیند، میگوید: «خودم، کفشم، کلاهم، لباسم، مدرکم، عنوانم، ماشینم»، همه را میگوید خودم، خودم، خودم، خودم، خودم، امّا ازدواج که کرد دیگر خودمش تمام میشود، میگوید: «خودم و بچّهام، خودم و زنم، مادرزنم، پدرزنم، برادرزنم»، یعنی کلمهی خودم باز میشود، روحش بزرگ میشود.
موضوع چی هست؟ وظایف پیغمبر با مردم.
3- استقامت و پایداری در راه ایمان
4- استقامت، «فَاسْتَقِمْ» (هود/ 112). در استقامت یک کلمه هست، میگوید: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ» (هود/ 112)، این «کَما أُمِرْتَ» را برایتان معنا کنم. آخر بعضیها، ما اوّل انقلاب آدمهایی داشتیم تودهای بودند، امّا سی سال هم زندان رفته بودند. هر کس که سی سال زندان رفت که نمیشود گفت ایشان مقاوم هست، ممکن است روی لجبازی، یک کسی، یک کاری بکند. «فَاسْتَقِمْ»: مقاومت، «کَما أُمِرْتَ»: چون خدا گفته مقاومت، مقاومت کنیم، نه چون یکدنده شدم، آدمهای یکدنده هم مقاومت میکنند، آدمهای لجباز، عناد، لجوج، اینها همه ممکن است یک جاهایی مقاومت کنند، زیر شکنجه مقاومت کنند، روی حرفشان مقاومت کنند، تا آخر عمر دست از حرفشان برندارند. مقاومتی ارزش دارد که «کَما أُمِرْتَ»، یعنی مقاومتی که دستور خدا رویش باشد، خدا گفته مقاومت کنید، نه روی یکدندگیها و لجبازیهای خودمان، این مقاومت ارزش ندارد، مقاومت مثبت نیست، منفی است، «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ».
جملهی دستور استقامت چند جای قرآن آمده، به پیغمبر میگوید: شما استقامت کن، امّا میگوید که این استقامت تو آسان است، امّا خواسته باشی مردم را هم به استقامت وادار کنی، یک جایی داریم، میگوید: استقامت کن «وَ مَنْ تابَ مَعَکَ» (هود/ 112)، آنهایی هم که مرید تو هستند، امّت تو هستند باید استقامت کنند، آن وقت حضرت فرمود: «این جمله من را پیر کرد، خودم میتوانم استقامت کنم، با مردم چه کنم که مردم مقاوم باشند.» گاهی آدم خودش مقاومت میکند، زن و بچّه مقاومت نمیکنند، «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ»، استقامت.
5- اقامهی قسط و عدل. «وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ» (مائده/ 42)، این هم دستور خداست، میگوید باید عادلانه باشی. یک زنی خلافکار بود. میخواستند شلّاقش بزنند، نزد پیغمبر جمع شدند که آقا ایشان از خانوادهی محترمی هست، حالا یک دسته گلی آب داده، این را … فرمود: «اگر فاطمهی زهرا دخترم هم خلاف بکند، حکم خدا جاری میشود.»، «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ» (هود/ 112). قسط و عدل، «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ».
6- امر به معروف و نهی از منکر. قرآن راجع به انبیاء میگوید: «یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ» (اعراف/ 157)، کارهای خوب را سفارش بده انجام بدهند، کارهای بد را نهی کن، انجام ندهند، این هم از وظایف پیغمبر هست که در قرآن آمده.
4- توجه به همسر و خانواده در انجام وظایف دینی
7- ارشاد خانواده. «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها» (طه/ 132)، به اهلت، زن و بچّهات دستور بده نماز بخوانند، لجبازی میکنند، میگوید: «وَ اصْطَبِرْ»، تو هم اصرار کن، نگو دو بار گفتم نماز بخوان نخواند، من دیگر وظیفهای ندارم. گاهی افرادی به من میرسند یک چیزی میگویند، میگویم: «باشه»، میگوید: «خب، پس دیگر قیامت من حسابم صاف شد. خواهم گفت این را به قرائتی گفتم.» میگویم: «شما به من گفتی، دیگر حسابت پاک شد؟! «وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها»، اگر یک کاری را گفتی انجام نشد، دو نفری بگویید، پنج نفری بگویید، طومار بدهید، تلفن کنید، از همه درها باید وارد شوید، اینکه حالا یک نفر را دیدم، به او گفتم، دیگر وظیفهای ندارم، اینکه درست نیست که.»
تکرار، ما یک نماز که میخواهیم بخوانیم، چهقدر «حَیَّ» داریم، «حَیَّ عَلَی الصَّلاه، حَیَّ عَلَی الصَّلاه»، هفتاد تا «حَیَّ» در یک نماز داریم. نماز صبح یک اذان و اقامه دارد، نماز ظهر هم اذان و اقامه دارد، عصر هم اذان و اقامه دارد، مغرب اذان و اقامه دارد، عشاء هم اذان و اقامه دارد، پنج تا نماز، پنج تا اذان، پنج تا اقامه. در هر یک هم چهار، پنج بار «حَیَّ» میگوییم، دهها بار هی باید بگوییم: «حَیَّ»، «حَیَّ»، «حَیَّ»، بشتاب. من گفتم و گوش نداد، دیگر وظیفهای ندارم، نیست، اینطور نیست. قرآن میگوید اگر یوسف را میخواهی، «لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ» (یوسف/ 67)، از یک در بروی، یوسف پیدا نمیشود، شما که میروید یوسف را پیدا کنید، از همهی درها وارد شوید. گاهی باید «قَوْلاً لَیِّناً» (طه/ 44)، باید با بعضیها نرم حرف زد؛ «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ» (توبه/ 73)، با بعضیها باید خشن حرف زد. نمیشود با همهی مردم نرم حرف زد، بعضیهایشان پررو میشوند، نمیشود با همهی مردم خشن رفتار کرد، ظرفیت ندارند، رک حرف بزنی، طرف میترکد، کجا لیّن باشیم، کجا خشن باشیم؟ هم «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ» آیهی قرآن است، پیغمبر یک خورده خشن باش، هم «وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها»، هی مقاومت کن.
خیلی مهم است، کجا، چه بگوییم؟ گاهی وقتها یک حرفی، در یک زمانی اثر دارد، همین حرف، از همین آدم، در زمان دیگر اثر ندارد. معلّم مشق شاگردش را میبیند، میپسندد، زیرش مینویسد نمرهی بیست. زیر نمرهی بیست اگر نصیحت کند، «فرزند عزیزم در نماز مدرسه هم شرکت کنید»، «فرزند عزیزم مراعات بهداشت را هم بکنید»، اینجا زیر نمرهی بیست، اگر سفارش کنی، بچّه گوش میدهد، امّا اگر معلّم نامه را گرفت و نمرهی صفر داد، زیر نمرهی صفر هر چه نصیحت کنی، چون نمیگوید صفر را گرفتم، میگوید صفرم داد، بیست را میگوید گرفتم، صفر را میگوید صفرم داد، یعنی من مقصّر نیستم، او مقصّر هست، معلّم بد نمره داده. گاهی وقتها یک چیزی را باید پول خرج کرد، باید مهمانی کرد. این مشکل با یک مهمانی حل میشود، باید مهمانی گرفت. من گفتم دیگر وظیفهای ندارم … وظیفهی انبیاء، امر به معروف و نهی از منکر.
8- توجّه به خویشان. قرآن آیاتی دارد، میگوید که: «یا نِساءَ النَّبِیِّ»، شما زن پیغمبر هستید؛ «مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ» (احزاب/ 30)، اگر زن پیغمبر خلاف کند، عذابش دو برابر است هان (احزاب/ 30).
«أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ» (شعراء/ 214)، اوّل دستوری که آمد، گفت پیغمبر فامیلهای نزدیکت را دریاب. انسان نسبت به فامیلهای نزدیکش هم مسئولیت ویژه دارد. «وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاهِ» (مریم/ 55)، «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ» (طه/ 132)، «عَشیرَتَکَ».
قرآن یک قصّه نقل میکند که روز قیامت بهشتیها از هم میپرسند: «چهطور شد شما اهل بهشت شدید؟» گفتند: ما نسبت به بچّههایمان حسّاس بودیم، «إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فی أَهْلِنا مُشْفِقینَ» (طور/ 26)، «مُشْفِقین» یعنی ما دغدغه داشتیم، نگفتیم حالا جوان است، هر کاری میخواهد بکند بکند، آزادش بگذاریم. نه نظارت تنگ بگذارید، نه ول کردن بچّه. «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ» (طه/ 132)، «کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاهِ» (مریم/ 55)، «قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ»، بعد میگوید: «وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ» (احزاب/ 59)، پیغمبر اوّل به خانمت بگو، به دخترهایت بگو، بعد به زنهای دیگر بگو.
5- شناخت درست اهل بیت پیامبر علیهمالسلام
حدیث داریم که وقتی آیهی تطهیر نازل شد، «لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» (احزاب/ 33)، تا چند ماه پیغمبر در خانهی زهرا سلام الله علیها میآمد، میگفت: «یا أهل بیتی»، یعنی مثل ما که زیارت میرویم، زیارتنامه میخوانیم، پیغمبر چند ماه، هر روز در خانهی زهرا میآمد، میگفت اهل بیت شما هستید، فردا کسی نگوید چون او خانم پیغمبر هست، او جزء اهل بیت هست. زنهای پیغمبر همهشان یکدست نیستند، یک آیه داریم که میگوید زنهای پیغمبر با هم تفاوت دارد، آیهاش این است: «إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظیماً» (احزاب/ 29)، خدا برای خوبهایتان اجر گذاشته. یعنی چه؟ یعنی بعضیهایتان هم خوب نیستید. مگر زن پیغمبر هم گناه میکند؟ بله، در قرآن آیه داریم، دو تا از زنهای پیغمبر گناه کردند. یک چیزی پیغمبر به خانمش گفت، گفت: «این را به کسی نگو.» این خانمش رفت گفت. پیغمبر او را خواست، گفت: «مگر به تو نگفتم نگو، چرا گفتی؟!» گفت: «چه کسی به تو گفت من گفتم، از کجا فهمیدی که من به کسی گفتم، یا نه؟!» گفت: «خدا به من وحی کرد که این امانتداری نکرد»، بعد از این قصّه را خدا در قرآن نقل کرده و میگوید: «تَتُوبا» (تحریم/ 4)، توبه کنید، این که به زن پیغمبر میگوید شما دو تا توبه کنید، یعنی چه؟ یعنی زن پیغمبر معصوم نیست، هر کس زن پیغمبر هست، معصوم نیست.
ما گاهی وقتها فکر میکنیم توقّع داریم، فکر میکنیم حالا اینکه این پست را دارد، همهی کارهایش درست است. یک خاطره دارم، شاید گفته باشم. اوّل انقلاب ما نمایندهی حضرت امام رضوان الله علیه در نهضت سوادآموزی شدیم. خب شهر به شهر، استان به استان، برای مسئلهی نهضت مسافرت میرفتیم. یک خانه که من بودم، گفتم: «آقا شما اوّل اذان، نماز، من را بیدارم کن.» گفت: «به به! نمایندهی امام خمینی، نماز صبحش خوابش میبرد!» گفتم: «آقا، من خودم نمایندهی امام هستم، خوابم که نمایندهی امام نیست، خوابم میبرد، به خصوص اگر دیر بخوابم، یا نوع غذا ضعفآور باشد، ممکن است خوابم ببرد.» مردم توقّع دارند که مثلاً من که نمایندهی امام شدم، خوابم هم سر ساعت، سحر که میشود، مثل فنر بپرم بیرون، نه من خوابم میبرد. به خانمهایت برسان اگر زن پیغمبر خلاف بکند، گناهش دو برابر است. سیگار بد است، از آخوند بدتر است، از آخوند، در مسجد بدتر است، از آخوند، در مسجد، در محراب مسجد برود سیگار بکشد، این بدتر میشود، درجه دارد. در چه زمانی؟ در چه مکانی؟ با چه لحنی؟
6- ایمان به پیامبران و کتب آسمانی پیشین
دیگر وظیفهی پیغمبر چی هست؟
9- حلال و حرامها را نقل کند، چه چیزی بخورید، چه چیزی نخورید، کجا گفته: «کُلُوا» (بقره/ 57 و 60 و 168 و 172، مائده/ 88 و …) ؟ کجا گفته: «لا تَأْکُلُوا» (بقره/ 188، آل عمران/ 130، نساء/ 2 و 29، انعام/ 119 و 121)؟ چی بخورید؟ چی نخورید؟ «یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ» (اعراف/ 157)، هر چی طیّب هست برای شما حلال کرده، «خَبیث» را حرام کرده (اعراف/ 157).
وظیفهی پیغمبر چی هست؟
10- ایمان به کتب آسمانی، احترام به ادیان. ما کتاب انجیل مسیحیت را قبول داریم، البتّه یک تحریفهای شده، یک قسمتهایی را چون تحریف شده، قبول نداریم. آخر نمیشود آدم بگوید که حضرت عیسی، با مادرش در یک عروسی شرکت کردند، شراب کم آمد، صاحبخانه خجالت کشید، حضرت عیسی گفت: «خجالت نکش، ظرفها را آبش کن، من با معجزه شراب درست میکنم!» پیغمبر شرابساز، در عروسی؟! این را نمیشود قبول کرد. یا خدا از آسمان پایین آمد، با حضرت یعقوب کشتی گرفت، تازه خدا را زمین زد! گفت: «تا به من برکت ندهی، ولت نمیکنم!» یک چیزهایی که با عقل نمیسازد، ما قبول نمیکنیم، امّا اصل تورات قبول است، اصل انجیل قبول است.
11- تعلیم و تزکیه. در قرآن یک بار «یُعَلِّمُهُمُ» جلو آمده، بعد میگوید: «یُزَکِّیهِمْ» (بقره/ 129)، ولی سه بار اوّل میگوید: «یُزَکِّیهِمْ»، بعد میگوید: «یُعَلِّمُهُمُ» (آل عمران/ 164 و جمعه/ 2). این سؤال است، چرا یکجا میگوید: «یُعَلِّمُهُمُ … وَ یُزَکِّیهِمْ» (بقره/ 129)، سه جا میگوید: «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ» (آل عمران/ 164 و جمعه/ 2)؟
اینکه سه بار میگوید «یُزَکِّیهِمْ»، پیداست اصل تزکیه هست، یعنی خودسازی، یعنی اخلاق، یعنی ایمان، کمالات معنوی، تزکیه هست، امّا آنجایی که «یُعَلِّمُهُمُ» جلو هست، حرف خدا نیست، حرف ابراهیم هست، حضرت ابراهیم دعا که میکرد، گفت: «خدایا مردم را آموزش و پرورش»، خدا گفت: «دعایت را مستجاب میکنم، امّا نه آنطور که تو گفتی آموزش و پرورش، پرورش و آموزش، پرورش و آموزش، پرورش و آموزش.» یعنی حضرت ابراهیم علیه السلام از این طرف دعا کرد، خدا از این طرف مستجاب کرد. اصل تزکیه هست و حق هم همین هست. الآن سران آمریکا و اسرائیل و این جنایتهایی که در دنیا میشود، به خاطر بیسوادی است، یا به خاطر نداشتن اخلاق است؟ این همه طفل کشته بشوند؟ مشکل، مشکل علم نیست، باسوادها بمباران میکنند. ساختن هواپیما مهم نیست، مهم این است که هواپیما که ساخته شد، کجا را بمباران میکند؟ با چه هدفی پرواز میکند؟ کجا پرواز میکند؟ به امر چه کسی پرواز میکند؟ چه هدفی را دنبال میکند؟ تزکیه (23:16) عقل هم همین را میگوید، عقل میگوید که: «اوّل ظرف را بشویید، بعد شیرش کنید.» روح باید پاک باشد، روح پاک باسواد شود، خدمت میکند، امّا روح نجس است، آدم حسود است، بخیل است، عقدهای است، آدم اگر از نظر روحی مریض باشد، باسواد هم بشود، آن سوادش در راه فساد انجام میشود. وظیفهی انبیاء چی هست؟ «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ» (آل عمران/ 164 و جمعه/ 2). خب چند بار قرآن گفته: «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْه» (بقره/ 97، آل عمران/ 3، مائده/ 48، فاطر/ 31، احقاف/ 30)، من تورات و انجیل را قبول دارم، قبول دارم «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ» (نساء/ 46، مائده/ 13).
7- عوامل سقوط قوم یهود در قرآن کریم
قرآن راجع به یهودیها یک جا میگوید که: «فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمین» (بقره/ 47 و 122)، عربیهایی که میخوانم قرآن هست، «فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمین» (بقره/ 47 و 122) یعنی ای بنیاسرائیل، شما بر همهی جهانیان برتری دارید. «اِه! خدا در قرآن گفته یهودیها برترند؟!» بله، در یک آیه گفته «فَضَّلْتُکُمْ»، امّا بعد از چند تا آیه دومرتبه یک آیهی دیگر هم هست، میگوید: «باؤُ بِغَضَبٍ» (بقره/ 61 و 90)، یهودیها گرفتار غضب خدا شدند. حالا یک سؤال، قرآن شما یک جا میگوید یهودیها برترینند، یک جا میگوید یهودیها گرفتار غضب خدا شدند، «باؤُ بِغَضَبٍ» آیهی قرآن است مال یهود است، «فَضَّلْتُکُمْ» هم آیهی قرآن است مال یهود است، چرا یک جا میگوید برترید، یک جا میگوید غضب خدا بر شما؟ این دلیلش را هم در قرآن گفته، یهودیها سه گروه شدند، سه تا کار کردند، خدا فضیلتشان را گرفت، غضبشان کرد:
اوّل- علمای یهود، علمای یهود کتاب آسمانی تورات را تغییر دادند، آیهاش این است: «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» (نساء/ 46، مائده/ 13)، علما آمدند کتاب آسمانی را تغییر دادند؛
دوّم- تجّارشان به جای کار و تلاش به سراغ ربا رفتند، «وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا» (نساء/ 161)، عربیهایی که میخوانم قرآن است، «وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ» (نساء/ 161)، نهی شده بودند، ولی اینها خوردند، این هم دو تا؛
سوّم- عوامشان هم ترسیدند، گفتند: «إِنَّا هاهُنا قاعِدُون» (مائده/ 24)، به موسی گفتند ما حال جنگ نداریم، ما اینجا مینشینیم، «اذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ» (مائده/ 24)، تو با خدا بروید منطقه را امن کنید، ما بعداً میآییم.
اگر یک امّتی فضیلت دارد، امّا دانشمندش قانون را عوض میکند، تاجرش رباخوار میشود، عوامش ترسو میشود، خدا «فَضَّلْتُکُمْ» اش «باؤُ بِغَضَبٍ» میشود (25:44). این خودش یک بحثی است برای شناخت جامعه، شناخت مردم، شناخت سنّتهای خدا که:
«چون چنان بودیم، بودیم آنچنان چون چنین گشتیم، گشتیم این چنین».
در روایت داریم که حضرت فرمود: منتظر نباشید که ما فامیل امام صادقیم، ما فامیل امام رضا هستیم، عملتان را حساب میکنند. ما شیعهی حضرت علی هستیم، خب حضرت علی هم باید شما را به تشیّع بپذیرد. شیعهی علی هستیم، ولی نماز نمیخوانیم، مهدی را دوستش داریم، ولی سهم مهدی را نمیدهیم، خمسمان را نمیدهیم. سخاوت داریم، حدیث داریم سخی آن نیست که پول به هر کس میدهد، عیدی بدهد، پول بدهد، سخی آن است که حقوق واجبش را بدهد. اگر کسی خمس و زکاتش را داد، به کسی هم ندهد، سخی است، امّا اگر خمس نمیدهد، زکات نمیدهد، ولی به همه پول میدهد، این آن نیست. شما باید نیّت وضو کنی تا این آبی که صورتت میریزی، وضو بشود وگرنه در همهی اقیانوسها شیرجه بروی، نه غسل هست نه وضو، باید نیّت کنی، طبق دستور بشویی، کارها اینطوری هست، نیّتها مهم است.
یک بار هم امام کاظم خمس را بخشید. یک گروهی خمس را آوردند بغداد، به امام کاظم دادند، امام فرمود: «خمس را بخشیدم، شیعیان ما خمس ندهند.» امام کاظم که در زندان شهید شد، امام رضا امام شد. مردم یکی از استانها، استان فارس به امام رضا نامه نوشتند که: «پدر شما امام کاظم خمس را بخشید، خواهش میکنیم شما هم خمس را ببخشید.» فرمود: «خمس بخشیدنی نیست، امام کاظم پدرم بخشید، چون شما میرفتید به امام کاظم پول بدهید، گرفتار ساواکیها میشدید، کارمندهای بنیعبّاس بودند، هر کس پول به امام کاظم میداد، او را میگرفتند، پدرم برای اینکه جان شما حفظ بشود، فرمود خمس نمیخواهم، به شما بخشیدم، این را به خاطر جان شما بخشید، وگرنه خمس بخشیدنی نیست.» یعنی ولایت فقیه این زورها را دارد.
«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آیه اول سوره ابراهیم به کدام یک از رسالتهای پیامبر اکرم اشاره دارد؟
1) خروج از ظلمات
2) هدایت به نور
3) هر دو مورد
2- اولین درخواست حضرت موسی از خداوند، پس از مسئولیت رسالت، چه بود؟
1) آزادی بنیاسراییل
2) نابودی فرعونیان
3) سعه صدر
3- آیه 112 سوره هود، رسول خدا و اهل ایمان را به چه امری فرمان میدهد؟
1) استقامت و پایداری
2) نرم گویی و نرم خویی
3) جهاد و مبارزه
4- آیه 132 سوره طه، به کدام یک از وظایف مرد در قبال خانواده اشاره میکند؟
1) معیشت خانواده
2) ارشاد خانواده
3) سلامت خانواده
5- بر اساس آیات قرآن، در رسالت پیامبران، کدام موضوع مقدم است؟
1) تعلیم
2) تزکیه
3) حکمتآموزی