والدین – 1

موضوع: والدین 1
تاریخ پخش:71/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحثهایی که می‌شود، گرچه ما بیننده هایمان گاهی یک قشر و صنف و سن و در رشته خاصی کار می‌کنند، هستند. لیکن بحثهایی که توی تلویزیون می‌شود باید مثل آب جوش باشد، به همه معده‌ها بخورد، یعنی باید کسی نباشد پای تلویزیون بنشیند، بگوید این بحث به درد من نمی‌خورد، باید همه مردم بحثها را بشوند، بنابراین بحثهای تلویزیون عمومی است، آن وقت تذکراتی هم داریم که آن تذکرات خصوصی است و خواهیم گفت انشاء الله، اما بحث عمومی مان در این جلسه مساله والدین و اولاد است.
1- وظیفه پدر و مادر تنها تأمین خوراک و پوشاک فرزند نیست
موضوع بحثمان پدر و مادر، اینطور نیست که حالا بچه‌مان را فرستاده‌ایم، مدرسه حالا رهایش کنیم، صبح می‌رود مدرسه فقط فکر این باشیم که ناهار چی برایش درست کنیم، یا صبح که می‌خواهیم یا بعداز ظهر شیفت عصرانه روانه‌اش کنیم، کفش و کلاه فقط نرسیم، «وَ إِنِّی أُعیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ» (آل عمران/36) آیه قرآن می‌فرماید که مادر مریم گفت خدایا «وَ إِنِّی أُعیذُها» من پناه می‌دهم مریم را و «ذُرِّیَّتَها» خدایا من بچه دار شده‌ام، مریم زاییده‌ام، مادر مریم می‌گوید من بچه‌ام را و نسلش را به تو پناه می‌دهم از شر شیطان، آن چیزی که مهم است، تفکر و خلق و خو و سیره بچه هست نه که حالا اسمش را چی گذاشتی، آن چیزی که برای مادر مریم مهم است این است که این بچه انحرافی پیدا نکند، نه انحراف زیاد، نه انحراف کم.
ما یکجا رفتیم گفتیم قبله چه جوری است، گفت مثل خودتان یک کمی انحراف دارد حالا مساله‌ای نباشد که، انحراف نداشته باشد، حالا انحراف اعتقادی، اخلاقی، هیچ رقم انحرافی، «أُعیذُها» خدایا پناه می‌دهم بچه‌ام را، به تو پناه می‌برم که بچه و ذریه‌اش، حالا کی این دعا را می‌کند؟ بچه تازه متولد شده خیلی هست‌ها، یعنی در لحظات تولد و زایمان می‌گوید خدایا، این بچه‌ای که الان متولد شد و نسلش را، این دوراندیشی مادر و این که توجه به انحرافات دارد، توی پدر و مادر نقش مادر خیلی مهمتر است. خدا می‌تواند به مادر الهام کند، «وَ أَوْحَیْنا إِلى‌ أُمِّ مُوسى‌» (قصص/7) همینطور که وحی به انبیا می‌شود می‌تواند به زن الهام بشود، دخترهای کوچولو گاهی می‌توانند کار سازمانهای بین المللی بکنند، ساواکی‌ها و وزارت اطلاعات‌ها و جاسوسها و تجسس‌ها حالا در رشته حق، حق‌اند، در رشته باطل، باطل. این مثل چاقو می‌ماند. آدم چاقو را استفاده درست ازش بکند حق است، استفاده باطل، باطل است.
2- مادر نقش خیلی مهمی دارد
ما یک چیزی داریم بنام تعقیب و مراقبت یعنی دنبال یک کسی برو ببین این کارش به کجا می‌رسد، این کار یک دختر کوچک بود، مادر موسی، موسی را زایید و شیرش داد و گذاشت تو جعبه و انداخت توی رودخانه «وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ» (قصص/11)، به خواهر موسی که دختر کوچولو بود گفت قصیه، دنبال رودخانه برو، این را بقول وزارت اطلاعات تعقیب و مراقبت کن، برو ببین کار به کجا می‌رسد، «وَ أَوْحَیْنا إِلى‌‌ام مُوسى» (قصص/7)، از این آیه می‌فهمیم که مادر می‌تواند الهامات الهی را دریافت کند زن در جاییست و به جایی می‌تواند برسد که فرشته با او حرف بزند، «وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَهُ یا مَرْیَمُ» (آل عمران/42)، آیه قرآن است، فرشته با مریم گفتگو می‌کرد، مادر می‌تواند زبان را بند بیاورد، یعنی قلب مادر ولایت تکوینی دارد یک چیزی می‌گویند که مس را طلا می‌کند، یا معجزه می‌کند، مرده را زنده می‌کند، مادر می‌تواند مس را طلا بکند یعنی مادر می‌تواند زبان را بند بیاورد.
جوانی بیمار شد و در آستانه مرگ قرار گرفت پیامبر اکرم(ص) آمدند دیدند جوان دارد از دنیا می‌رود، به جوان گفت که بگویید که لا اله اله الله، جوان نگفت، پیغمبر است آمده بالای سرت، بگو لا اله الا الله، جوان نگفت، هر چه پیغمبر گفت، این مسلمان خوبی بود، خوب بگو لا اله الا الله، دید زبانش گرفته، یک زنی آنجا نشسته بود، پیغمبر گفت شما مادرشی؟ گفت بله، گفت شما از این ناراحتی؟ گفت بله، گفت چون ناراحتی زبانش قفل شده، من خواهش می‌کنم حالا که رسول الله هستم، آمده‌ام دیدن پسر تو، خواهش می‌کنم بخاطر ما راضی شو، مادر گفت خیلی از دست این پسر دلم خون است اما حالا که می‌گویی چشم، خدایا من بخشیدمش، تا گفت من بخشیدمش، پیغمبر فرمود بگو لا اله الا الله، جوان گفت لا اله الا الله، از این خاطره می‌فهمیم که مادر می‌تواند زبان انسان را قفل کند، می‌تواند زبان را باز کند. نقش مادر خیلی نقش مهمی است. «وَ أُمُّهُ صِدِّیقَهٌ» (مائده/75).
وقتی پیغمبر می‌خواهد یک پست و مقامی را بدهد به دخترش، می‌خواهد یک مدال بدهد به دخترش، می‌گوید تو دختر نیستی، مادری، ‌اُم ابیها، این‌ اُم ابیها یعنی مادر بابایت هستی، تو دختر بابایت نیستی مادر بابایت هستی، چون حضرت وقتی از جبهه بر می‌گشت زهرا(س) می‌آمد خون اگر به بدن بود می‌شست، پانسمان می‌کرد، غذا درست می‌کرد، یعنی یکجوری که مادر از بچه‌اش که از جبهه برگشته، چه جور مادر پرستاری می‌کرد، دختر این رقمی پرستاری می‌کرد، پیغمبر می‌گفت تو دختر نیستی مادری، تو مادر بابایت هستی. این پیداست مادری مادر بودن مقامی است که وقتی پیغمبر می‌خواهد به دخترش مدال بدهد می‌گوید تو مادری، مادری مثل این که یک مساله مهمی است.
3- اثر شیر مادر در فرزند
یکی از علمایی که اعدام کردند به ناحق، شیخ فضل الله نوری است. آیت الله بزرگواری بود به دار آویزانش کردند کشتنش، پسرش پای دار کف می‌زد. بعد گفتند که این پسر باید اینچنین باشد چون وقتی بچه متولد شد مادر ایشان شیر نداشت، ما دادیم به یک زنی شیر بهش بدهد، بعد معلوم شد که آن زن فاسد بوده، آن وقت از همان پسری که کف می‌زد نسل سومش همان کیانوری بود که رئیس توده‌ای‌ها بود، لقمه و مادر و شیر و تربیت خیلی مهم است، ما یک چیزی می‌گوییم و یک چیزی می‌شنویم. اگر شما داری یک کار مستحب انجام می‌دهی، مادر گفت بیا، کار مستحب را تعطیل کن، اگر کار واجب است، حتی بعضی وقتها خدا گفته حرف مادر را بگیر، حرف مرا رها کن، چند جا خداوند، یعنی در اسلام چند جا داریم که خدا دارد یک دستوری می‌دهد، خدا یک کاری را دوست دارد اما مادر دوست ندارد، خدا می‌گوید حرف مادر را بر حرف من ترجیح بده. این خیلی مسئله واقعا مهم است. بعضی جاها اینطور است.
4- دعا به پدر و مادر در صحیفه سجادیه
به هرحال مساله مادر و خصلت‌های مادر و اهمیتی که مادر دارد. امام زین العابدین یک دعا دارد در صحیفه سجادیه، دعا به پدر و مادر، می‌گوید خدایا به من توفیق بده چنان از پدر و مادر حساب ببرم مثل این که از یک سلطان قهرمان حساب می‌برم، یعنی واقعا برایشان عظمتی قائل بشوم، و مثل مادر به آنها مهربان باشم، «وَ أُقَدِّمَ عَلَى رِضَایَ رِضَاهُمَا» (صحیفه،ص114) توفیقم بده همیشه رضای بابا و ننه را بر رضای خودم ترجیح بدهم، «اللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِی، وَ أَطِبْ لَهُمَا کَلَامِی»(صحیفه سجادیه، دعاى 24) خدایا توفیقم بده صدایم بلند نشود برای پدر و مادر، صدایم از صدای بابا و ننه کوچکتر باشد، «وَ أَطِبْ لَهُمَا کَلَامِی»، به سید سجاد، به امام زین العابدین توفیق بده حرف که بابا و ننه‌اش می‌زند نرم حرف بزند، «اللَّهُمَّ وَ مَا تَعَدَّیَا عَلَیَّ فِیهِ مِنْ قَوْلٍ، أَوْ أَسْرَفَا عَلَیَّ فِیهِ مِنْ فِعْلٍ أَوْ ضَیَّعَاهُ لِی مِنْ حَقٍّ، أَوْ قَصَّرَا بِی عَنْهُ مِنْ وَاجِبٍ فَقَدْ وَهَبْتُهُ لَهُمَا، وَ جُدْتُ بِهِ عَلَیْهِمَا وَ رَغِبْتُ إِلَیْکَ فِی وَضْعِ تَبِعَتِهِ عَنْهُمَا، فَإِنِّی لَا أَتَّهِمُهُمَا عَلَى نَفْسِی، وَ لَا أَسْتَبْطِئُهُمَا فِی بِرِّی، وَ لَا أَکْرَهُ مَا تَوَلَّیَاهُ مِنْ أَمْرِی یَا رَبِّ»(صحیفه سجادیه، دعاى 24) خدایا اگر پدر و مادر به حق من تجاوزی کردند، یک حرفی زدند که نباید می‌زدند، گاهی پدرم عصبانی می‌شود یک حرف چرندی می‌زند، اگر بابا و ننه‌ام یک حرفی زدند که نباید می‌زدند، اگر کم و زیادی پدر و مادر در حق من انجام دادند، خدایا فقط من بخشیدم. «وَ لَا تَجْعَلْنِی فِی أَهْلِ الْعُقُوقِ لِلْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ یَوْمَ تُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُون»(صحیفه سجادیه، دعاى 24) مرا عاق والدین قرار نده، «اللَّهُمَّ لَا تُنْسِنِی ذِکْرَهُمَا فِی أَدْبَارِ صَلَوَاتِی، وَ فِی إِنًى مِنْ آنَاءِ لَیْلِی، وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ سَاعَاتِ نَهَارِی»(صحیفه سجادیه، دعاى 24) توفیقم بده هیچوقت پشت سر هیچ نمازی بابا و ننه را فراموش نکنم، اگر من اهل بهشتم مرا شفیع آنها قرار بده، اگر آنها اهل بهشتند، آنها را شفیع من قرار بده، مساله والدین مساله خیلی مهمی است، حالا من یکخورده دیگر با هم صحبت می‌خواهیم بکنیم.
5- احترام به پدر و مادر بر هر کسی واجب است
اخیرا کتابی به دستم رسید تحت عنوان والدین، این کتاب را خلاصه کردم، یک نکاتی تویش هست که خدمتتان بگویم، مساله والدین را همه بهش نیاز داریم، از بوعلی سینا گرفته تا یک بچه ابتدایی، اینطور نیست که آقای قرائتی این احترام والدین یک بحث عوامی است. متخصص‌ترین، متخصصها توی احترام والدین گاهی ضعف نشان می‌دهد، ما داریم آدمهای بسیار مهمی که برای احترام به والدینش کم می‌آورد، حالا اسمش را نبرم، آبروریزی است، یکی از معممین مملکت رفت خدمت امام، یک پیرمردی هم پشت سرش بود، آمد دست امام را بوسید و صحبت کرد و امام فرمود این پیرمرد کی بود؟ فرمود ایشان ابوی است گفت پدرتان است تو جلویش راه می‌رفتی؟ درست است که تو وکیل و وزیری، اما او بابایت است تو چه حقی داشتی جلوی بابایت راه می‌رفتی؟ اینطور نیست یک کسی آیت الله باشد، من آیت اللهی را دیدم که دست پدرش را می‌بوسید، پدر، پدر است ولو پسرش آیت الله باشد، چون او نان مفت داد به تو تو خوردی و فوق لیسانس شدی و من حجت الاسلام شدم.
اینطوری نیست که حالا آنها عوامند و اینها، ما گاهی افراد بسیار خوبمان، نامه نوشته به خارج که مادر شما مرحوم شد، ایشان نوشته که به احترام مادر یک دقیقه سکوت کردم آخر مثلا کجایش این منطق است، عاطفه است، وجدان است، تو چی داری، بابا مرگ بر علمی که اینقدر به آدم غرور می‌دهد که انسان نسبت به عزیزترین افراد، یک کسی مادر پیری داشت کولش کرده بود، دوشش گرفته بود داشت طواف می‌کرد، چون نمی‌توانست طواف کند دوش گرفته بود، هر کس هم رفته مکه می‌داند طواف یعنی چی، مهمترین کارها طواف است. چون خیلی شلوغ بود، واقعا قهرمان باشد آنجا به هن و هن می‌افتد، همان وزنه بردارهای توی میدانها توی طواف، آنجا بعد از هفتم از حال می‌روند مادر را کول کرده بود طواف می‌داد، در حال طواف گفت یا رسول الله من به وظیفه‌ام عمل کرده‌ام؟ فرمود تمام جانی که می‌کنی به اندازه یک ناله‌هایی که وقت زایمان داشت نیست چی می‌گویی حالا مادرت را کول کرده‌ای طواف می‌دهی، اینطور که نیست، حدیث داریم بین دو تا ابروی مادرتان را ببوسید.
زمخشری دو تا پایش قطع شد، از ادبای عرب است، گفت می‌دانید چرا دو تا پایم قطع شد؟ مادرم نفرین کرد، گنجشکی را گرفته بود، بچه بودم. دو تا پایش را قطع کردم، مادرم دلش سوخت گفت خدا دو تا پایت را قطع کند، و من الان دو تا پایم قطع شده، کسی آمد خدمت حضرت گفت خیلی من گناه دارم، راهی می‌شود من این همه گناهانم از بین برود؟ فرمود که پدر داری؟ گفت بله، فرمود برو قدر پدرت را داشته باش، احترام به پدر گناهانت را می‌بخشد، وقتی رفت بیرون حضرت فرمود کاش مادر می‌داشت، اگر مادر می‌داشت می‌گفتم برو خدمت کن، بیشتر گناهانش بخشیده بود، دیگر حالا چون مادر نداشت گفتم برو قدر پدرت را داشته باش، گفت خیلی گناه دارم، گفتم برو قدر بابایت را داشته باش، احترام بگذار به پدر.
آخر ما گیرمان این است که دو تا کلمه پول داریم، دو تا کلمه حرف بلدیم بزنیم، یا بگوییم، یا بخوانیم، یک زبان انگلیسی، فرانسه بلدیم، یک مدرکی، یک حقوقی، یک ماشینی، خانه‌ای، تلفنی، پستی، مقامی، می‌گوییم مثل این که مثلا پدر و مادر را یک دیدی نگاه می‌کنیم که بسیار دید ساده، حتی یکوقت مهمان که می‌آید به بابا می‌گوییم شما لازم نیست توی اتاق بیایی، همین جا به مادرمان می‌گوییم این بابا را اینجا نگهدار، این مهمانهای من سوپر دولوکس است، چی چی، اصلا با همان لباسها و فرهنگش بیاید و به مهمان‌های سوپر دولوکست، روبروی آنها پیش پای پدرت بلند شو و آنها را تحت تاثیر قرار بده، تو چقدر خودت را باختی، این هستی‌اش را فدای تو کرده، این مهمانهای سوپر دولوکسی که عارت می‌شود بابایت بیاید اتاق مهمانخانه، این مهمانها فوقش اگر راستی باوفا باشند همه‌شان ممکن است پول روی هم بگذارند یک دسته گل بگذارند روی قبرت. این مهم است، آخر این آقا حرف زدنش قدیمی است، خوب باشد قدیمی حرف بزند، حالا مگر قدیمی حرف زدن بد است، اصلا کی گفته تو درست می‌گویی، هر کی هر جور حرف بزند درست است. ما اصلا ادبیاتی نداریم به نام این که اینطور حرف بزند، هر کسی زبان خودش اصلش است. شیرین است یا شیرین نیست، کدامش درست است؟ هر کسی زبان خودش درست است.
«وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ» (روم/22)، هر کسی، اصلا از قدرتهای خدا این است که هر کسی یک شکل است، حالا من بیایم شکلم را عمل جراحی کنم صورتم را مثل شما کنم شما صورتت را جراحی پلاستیک کنی مثل من کنی، هر کسی همانطور که خدا درستش کرده درست است که ما بگوییم اصل این است همه آقایان جراحی پلاستیک کنند بشوند مثل ایشان، البته نمی‌خواهم منکر ادبیات بشوم، درست حرف زدن درست است اما لهجه‌ها، اینطور نیست که یک لهجه نسبت به لهجه‌ای اصل باشد غرضم لهجه هاست، نمی‌خواهم بگویم که حالا، ممکن است حرف زدن را که باید خوب حرف زد. حرف رکیک ما نداریم، حرف زشت ما نداریم.
یکی از انقلابهایی که پیغمبر ما کرد، این بود که وقتی اسلام آمد همه اسمهای بد را عوض کرد، حتی اسم شهرها، مثلا یثرب بود، تبدیل کرد به مدینه، اسم خوب، نام خوب، بیان خوب، اینها مهم است، ولی اینقدر اصولی نیست که آدم بخاطر یک کسی که یک کلمه‌ای را مثلا، آمدند گفتند یا رسول الله، آخر بلال خوب نیست اذان بگوید، بلال نمی‌تواند درست حرف بزند، عوض «اشهد ان لا اله الاّ الله»، می‌گوید «اسهد ان لا اله الا الله» این شین‌اش، سین است. فرمود که خدا سین ایشان را بجای شین شما قبول می‌کند.
6- مادر الگوی فرزند
مادر یک الگوی خوبی است برای بچه، حرکاتی که مادر می‌کند روی بچه اثر می‌گذارد، امام حسن مجتبی می‌گوید نماز شب مادرم یادم نمی‌رود، اینها اثر می‌گذارد، مرحوم مطهری خوب علامه بود، اما توی یکی از کتابهایش نوشته یک شب مهمان بودم، یا استادم مهمان من بود یا من مهمان استادم بودم، می‌گفت پا شده بود نماز شب می‌خواند، در نماز شب بجای قل هو الله سوره فجر می‌خواند، رسید به این آیه که «وَ جی‌ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْرى‌» (فجر/23)، آیه قرآن است توی سوره فجر است، که روز قیامت انسان جهنم را می‌بیند، جهنم آورده می‌شود، یکمرتبه آدم تکان می‌خورد و دیگر فایده ندارد تکان خوردن، «یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْرى‌»، مرحوم مطهری می‌گفت استاد ما این را توی نماز شبش می‌خواند و مثل مرغی که توی تابه می‌لرزد سر نماز ورجه ورجه می‌کرد، یعنی کتفهایش هیجان بود، نمی‌گوید حرفهای استاد یادم بود، می‌گوید شانه هایش که تکان می‌خورد یادم است. حرکات معلم و مربی، خیلی از سخنرانیها و کتابهایش در مغز اثر دارد.
7- سفارش درباره پدر و مادر در قرآن
امام حسن مجتبی می‌گوید یادم نمی‌رود عبادتهای مادرم را، سفارش به پدر و مادر شده و آن وقت مادر خط ویژه رفته، قرآن می‌گوید «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً» (احقاف/15)، سفارش کردیم، اول که «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» (بقره/83)، (نساء/36)، (انعام/151)، (اسراء/23) چهار بار توی قرآن آمده، چیزهایی که توی قرآن تکرار شده پیداست که خیلی مهم است. چهار بار آمده، دوم این که احسان به پدر و مادر، این احسان شامل همه چیزی هم می‌شود، گاهی پدر و مادر پول دارند، آقا پول دارد، لازم نیست من کمکش کنم، خانه‌اش را بفروشد، یک دنگش را خرج خودش کند، مزرعه دارد، دکان دارد، سرقفلی دارد، پاساژ دارد، آقا، نمی‌گوید «وَ بِالْوالِدَیْنِ اِنْفَاقاً»، ممکن است پول نخواسته باشد، محبت که می‌خواهد، اصلا انسان محبت می‌خواهد، شکمش هم سیر است باشد.
گاهی بچه گریه می‌کند، عروس و دامادهایی که تازه بچه دار شده‌اند نمی‌دانند چه‌اش است، می‌گویند چه‌اش است؟ می‌گوید شاید غذا می‌خواهد، شاید قنداقش چطور است، شاید لباسش چطور است، هر کاریش می‌کنند گریه می‌کند، آخرش بغلش می‌کنند، وقتی بغل می‌کنند ساکت است، این بچه می‌خواهد بگوید هیچ کمبود نداشتم، فقط می‌خواستم یک کسی مرا بغل کند. نمی‌گوید «وَ بِالْوالِدَیْنِ اِنْفَاقاً»، «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، تازه نمی‌گوید «الی الوالدین»، اگر می‌گفت «اِلی الْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، یعنی به سوی پدر و مادرت یک احسانی بفرست، یعنی تلفن که آقا یک گونی برنج بقال محل ببرد برایش، می‌گوید پلو بپز، دهانش بگذارد، این «بالْوالِدَیْنِ» یعنی از نزدیک خودت کمک کن، نه یعنی تلفن کن داداش من یک پولی می‌فرستم شما آنجا خرجش کنید. با تلفن نمی‌شود، باید بروی قاشق دهانش بگذاری، «وَ بِالْوالِدَیْنِ»، اگر می‌خواست تلفن کنی می‌گفت چی؟ می‌گفت «و اِلی الْوالِدَیْنِ» یعنی بفرست برایش، پست کن برایش، بعد می‌فرماید «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً»، تازه این مراتبی هم که راجع به پدر و مادراست بعد از توحید است، «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ»، سفارش می‌کنیم انسان را به پدر و مادرش، بعد می‌فرماید «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‌ وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی‌ عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لی‌ وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصیرُ» (لقمان/14)، با این که اینجا اسم پدر و مادر را برده، «والِدَیْهِ» یعنی والدین پدر و مادر است، اما‌ام، مادر، یعنی علاوه براین که اسم هر دو را می‌برد اسم مادر را خصوصی می‌برد. بعد می‌فرماید که «إِلَیَّ الْمَصیرُ»، مسیرتان بسوی ما است اگر احسان نکنید پدرتان را در می‌آورم، «إِلَیَّ الْمَصیرُ» تهدید است، آخر آیه که می‌گوید قدر پدر و مادرت را داشته باش آخر آیه می‌گوید سر و کارت به من می‌افتد، این سر و کارت به من می‌افتد یعنی اگر انجام ندهید.
8- رفتار با مادر در سیره امامان و بزرگان
امام حسن وقتی می‌خواست نامه بنویسد به معاویه، گاهی می‌نوشت من حسن بن علی، از امام حسن پسر علی بن ابیطالب، گاهی می‌نوشت من حسن بن زهرا، یعنی بجای علی می‌گفت من پسر زهرا هستم وقتی یزید به امام حسین گفت بله قربان بگو کاریت ندارم، گفت من بله قربان بگویم؟ مادرم زهراست، این مادرم زهراست یعنی در دامن زهرا بله قربان گویی یزید تربیت نمی‌شود، مادرم زهراست تو به من می‌گویی بله قربان بگویم؟ مادرم زهراست. خیلی مهم است که امامان ما به مادرانشان افتخار می‌کردند.
یک چیزی هم بهتان بگویم شاید نشنیده باشید. تقریبا تا آنجایی که من توی ذهنم است تمام امامان ما دختر داشتند و اسم دخترانشان را فاطمه می‌گذاشتند. توجه به فاطمه زهرا. خوب، امام باقر(ع) وقتی خیلی غم می‌گرفتش، آهی می‌کشید و با صدای بلند می‌گفت یا زهرا. خیلی وقتها امام باقر فشار بهش می‌آمد و مشکلات سیاسی و اجتماعی یا زهرا می‌گفت و امام رضا در مجلس مامون مفصل از مادرش ستایش کرد. و امام جواد هر روز صبح که نمازش را توی مسجد می‌خواند می‌رفت خانه فاطمه زهرا دو رکعت نماز می‌خواند بعد می‌رفت خانه، وقتی به امام جواد گفتند مهریه چقدر فرمود من اجازه نمی‌دهم مهریه زنم بیش از مهریه مادرم باشد، احترام به مادر را باید نگه دارم خوب.
اویس قرنی یکی از یاران و عاشقان پیغمبر بود و پیغمبر را هم ندید. به مادرش گفت من می‌خواهم رسول اکرم را ببینم، مادرش گفت که به شرطی می‌گویم برو که تا ظهر برگردی، نصف روز وقت داری، ایشان آمد مدینه تا آمد مدینه رسول اکرم را ببیند، عاشق بود، در عمرش ندیده بود، گفتند حضرت رفته بیرون از مدینه، مسافرت است خارج از شهر است. ایستاد تا نزدیک ظهر دید نیامد، گفت من چون قول داده‌ام به مادرم باید برگردم. و پیغمبر را ندیده رفت و مرد و بعد پیغمبر اکرم آمد مدینه گفت امروز اویس آمده بود اینجا؟ گفتند چطور گفت نور اویس اینجاست، به احترام رضای مادرش از زیارت رسول الله صرف نظر کرد.
دو نفر راه می‌رفتند، یعنی یک مادری، یک پسری، این پسر همینطور شب داشتند راه می‌رفتند توی کوچه، پسر داد می‌زد سر مادر، آخر مگر به تو نگفتم، چند دفعه بگویم، امام صدای ایشان را شنید، فردا پسر را دید گفت که دیشب توی کوچه با مادرت راه می‌رفتی چرا داد می‌زدی؟ می‌دانی مادرت کی است؟ شکمش مسکن تو بود، زانوهایش گهواره تو است. سینه‌اش تغذیه تو است. شکمش مسکنت است، دامنش گهواره است. سینه مادر تغذیه تو، غذای تو است، آن وقت روی مادرت داد می‌زنی؟ به همین خاطر روایت داریم که، سنی‌ها هم نقل کرده‌اند، حدیثی است معروف که «الْجَنَّهُ تَحْتَ أَقْدَامِ الْأُمَّهَاتِ»(مستدرک‌الوسائل، ج‌15، ص‌180) کلید بهشت زیر پای مادر است.
ناپلئون می‌گوید مادر وقتی گهواره را تکان می‌دهد ضمن این که گهواره را تکان می‌دهد، دنیا را هم تکان می‌دهد، با یک دستی که گهواره را تکان می‌دهد، عالم را هم تکان می‌دهد. ادیسون مخترع برق، می‌گوید دنیا برقش از من است و من کمالاتم از مادر. مادر خیلی مهم است. مقام معظم رهبری در یک جلسه عقدی بود، مقام معظم رهبری، خوب پدر ایشان عالم و آیت الله بود، اما فرمود: مادر من در آشنایی من با قرآن و تفسیر قرآن و حدیث نقش بسیار مهمی دارد. مادر من زن دانشمندی است و ما در کودکی چیزهای زیادی را از قرآن از مادرمان یاد گرفته‌ایم. آیت الله شهید صدر مرتب دست مادرش را می‌بوسید.
9- هدیه فرستادن برای پدر و مادر مرحوم
خیر رساندن به پدر و مادر. نگاه به صورت پدر و مادر ثواب دارد. حالا اگر کسی پدر و مادرش مرحوم شده می‌توانیم آنها را راضی کنیم. چون گاهی وقتها زمانی که زنده هستند ما کمش می‌گذاریم ولی بعد از رحلت و فوتشان ما می‌توانیم با فرستادن هدایایی، هدیه برایشان بفرستیم، اینها بهشان می‌رسد. شخصی از دنیا رفته بود همسر باوفایی داشت. این همسر باوفا شبها یک غذای خوبی می‌پخت می‌داد به یک نفر می‌گفت در خانه فقرا بده، ایشان هم می‌رفت می‌داد، یکبار گفت آن غذا را ببر در خانه فلان فقیر بده، آن رابطه توی راه خودش خورد، شوهر به خواب زن آمد گفت آن هدیه‌ای که امشب به ما فرستادی به ما نرسید، بلند شد گفت چی است گفت راستش را بخواهی توی راه من خوردم. توی این عالم کانال دو از کانال یک قویتر است. البته حالا کانال دو را نزنند فیلم دیگری را ببینند، حرفهای مرا گوش بدهید، مساله مهم است.
شیخ انصاری یک مرجع تقلیدی است، حدود مال صد و ده بیست سال پیش، بچه شوشتر دزفول، عالم درجه یک، از صد سال پیش تا حالا هر که مجتهد شده سر سفره شیخ انصاری درس خوانده که مجتهد شده، همه مراجع تقلید و علما توی این قرن همه شاگرد شیخ انصاری هستند، یعنی از کتابهایش استفاده کرده‌اند، رسائل و مکاسب و اینها، مادر شیخ انصاری می‌گوید هیچوقت بی وضو بچه‌ام را شیر نمی‌دادم. خوب.
از امام کاظم پرسید چه کنم نسبت به پدر و مادرم، فرمود هیچوقت اسمش را نگو مثلا اگر پدرت حسین است، نگو حسین، بگو بابا، بچه‌ها اسم بابا را نبرند، بابا بگویند، نگویند حسین آقا، و جلویشان راه نروند و جلویشان ننشینند و یک کاری هم نکنند مردم به آنها فحش بدهند. چون گاهی وقتها بچه یک حرکتی می‌کند که مردم می‌گویند این پدر فلان، اگر کسی عاق والدین بشود نمازش قبول نیست.
10- یکی از بزرگترین گناهان کبیره عاق والدین است
از پیغمبر نقل شده که بزرگترین گناهان کبیره بعد از شرک بخدا و آدمکشی و فرار از جنگ، مدال چهارم را می‌آورد عاق والدین. یعنی اول شرک، دوم آدم کشی، سوم فرار از جنگ، چهارمین گناه عاق والدین. یعنی انسان یک کاری بکند پدر و مادرش ناراحت بشوند. خوب وقتی به ما می‌گویند که احسان کن، اول می‌گوید «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبى‌ وَ الْیَتامى‌ وَ الْمَساکینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبى‌ وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ» (نساء/36)، وقتی قرآن می‌گوید کمک کن، اولین مرحله کمک به، اصلاً حدیث داریم «لَا صَدَقَهَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ»(من‌لایحضره‌الفقیه، ج‌2، ص‌68) اگر بستگانت گرسنه هستند، کمک به دیگران بکنی ارزش ندارد. خوب، ما این مقدار کافی است. دو تا سه تا تذکر باید بدهیم، پدر و مادرها، آقازاده‌ها قدر بابا و ننه را داشته باشید. و پدر و مادرها هم بچه هایشان را، یک مقداری بیشتر به بچه‌ها برسند. حالا هم به مسائل تربیتی‌شان، هم به مساله نمازشان، هم به مساله مدرسه و معلمانشان، رفیق بچه هایشان. اول که رفیق بچه هایتان را هم احترام بگذارید. یک حدیث بخوانیم. گاهی حضرت یک گوسفندی که ذبح می‌کرد، گوشتش را می‌فرستاد پهلوی پیرزنهای مدینه، گفتند این کی است؟ فرمود که اینها رفقای خدیجه بودند. چون اگر احترام رفیقهای بچه‌ات را گرفتی، احترام خود بچه‌ات را گرفته‌ای. شخصیت باید داد هم به خود بچه، به پدر و مادرها گفته‌اند بچه هایتان را مودب صدا بزنید. حسین نگو، حسین آقا بگو، هم اسم خوب رویش بگذار هم مودب صدایش بزن.
11- اهمیت مدرسه‌سازی
الان یکی از مشکلاتی که آموزش و پرورش دارد مساله مدرسه است که حالا این جمله را هم من باید بگویم، شما خانه چند متری می‌سازی؟ حالا آنهایی که خانه ندارند کاریشان نداریم. خوب یک قشر عظیمی خانه ندارند و رهنی است و هیچی، اما آنهایی که خانه دارند، من با آنها حرف می‌زنم فعلا، چند متر است خانه‌ات، برای چند تا بچه، پنج نفری خانه‌ات چند متر است؟ برای بچه‌ات چند متر خانه‌ات را حساب کرده‌ای، آن وقت برای مدرسه‌ات چند متر چند ساعت بچه توی خانه است و چند ساعت توی مدرسه. بچه شما صبح تا شب توی مدرسه است. چه مانعی دارد هر که می‌خواهد صد و پنجاه متر خانه بسازد، صد و چهل و پنج متر خانه بسازد، هر کسی می‌خواهد خانه بسازد، پنج متر کم کند، عوضش یک به فضای آموزشی، چون آخر شما خانه می‌سازی برای بچه‌ای که دم غروب می‌آید، برای این که بچه ایام خوابش توی خانه است، شما خانه دویست متری، پانصد متری، سیصد متری می‌سازی آن وقت مدرسه‌ای که صبح تا شام می‌خواهد تویش درس بخواند، آن حیاط کوچک است.
12- کمی بودجه تعلیم و تربیت
ما باید باورمان بیاید که کمک به آموزش و پرورش و کمک به مغز ارزش است و ما هنوز، بزرگهایمان هم این را بعضی هایشان، یعنی رسیدن به مخ برایشان ارزش نیست. یک چیزی بگویم، حالا وارد سیاست هم نمی‌شویم، شاید هم شدیم، پولی که در جمهوری اسلامی خرج مخ می‌شود یک دویستم باقی پولهاست. یعنی دویست تومان که خرج مسکن و گاز و تلفن و نوسازی و خیابان و شهرداری و نمی‌دانم آب و برق، دویست تومان پول خرج زندگی می‌شود، یک دویستم پول مخ، حالا یک دویستم تقسیم می‌شود به صدا و سیما و، البته صدا و سیما به من نگفته این حرف را بزن، صدا و سیما هرچه پول داشته باشد به من نمی‌دهد، نمی‌دانم چرا، حالا، صدا و سیما، ارشاد، عرض کنم، کتابخانه عرض کنم که، اصلا کارهای فکری، سازمان تبلیغات، نمی‌دانم، ارشاد و سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات و نمی‌دانم، اصولا تبلیغات خارجی و و و. . . اصولا آنچه مربوط به مخ است دویست است، یعنی صد و نود و نه تومان خرج خوراک، پوشاک، مسکن، یک تومان خرج مخ، البته اخیرا یک تکانی خورده‌اند، یکبار یادم نمی‌رود معاون تربیتی وزیر آموزش و پرورش آمده بود توی مجلس داد می‌زد، می‌گفت‌ای نمایندگان این پولی که به من داده‌اید برای تربیت بچه‌ها، تقسیم کرده‌ام برای هر بچه‌ای دهشاهی بهش می‌افتد، آخر من با دهشاهی می‌توانم تربیت کنم؟ البته حالا خیلی خوب شده.
یعنی واقعا آنهایی که برنامه ریزی اقتصادی می‌کنند باید حساب کنند، آخر خدا مخ را گذاشته بالا. ما توی برنامه ریزی‌مان مخ را گذاشته‌ایم پائین، البته ما هم همینطور هستیم‌ها، ما هم صبح حلیم فروشی درش باز است، مسجد درش بسته، خودمان هم خیطیم، یکوقت حالا خیال نکنید که برنامه ریزها خیطند، با هم خیطیم. آنها که برنامه ریزی می‌کند مخ را، یعنی خدا مخ را گذاشته بالا، ولی ما توی برنامه ریزی. ما باید این را باورمان بیاید، رسیدن به مخ بچه، به کتاب بچه، به مدرسه بچه این ارزش دارد. اگر بناست شهرداری خیابان را گلکاری کند که عابرین لذت ببرند، خوب مدرسه را گلکاری کند.
ما مدرسه کشف کردیم که هزار تا بچه تویش است، یک دستشویی داشت، مستراح، باقیش یا خراب بود یا بسته بود. رفتیم پهلوی مدیر گفت بودجه نیست خود بنده رفتم پهلوی مدیر کل گفت بودجه نیست. خود بنده رفتم پهلوی وزیر، آن زمان، گفت بودجه نیست، گفتم عجب، خوب بودجه نیست بچه ادرارش را نگه می‌دارد مریض می‌شود، کلیه، اصلا درس را نمی‌فهمد، شما اصلا به چه فکر می‌کنید، بعد نگاه می‌کنیم که مثلا ما اینجا حوض را برمی داریم سنگ مرمر می‌کنیم. فواره درست می‌کنیم آن بچه هزار تا مرض می‌گیرد. ما باید باورمان بیاید رسیدن به مخ و نسل نو و فکر و کتاب و معلم، باید باورمان بیاید که علم و فکر و ادب و اخلاق و دین از چیزهای دیگر اهمیتش بیشتر است. بچه‌ها هم باید باورشان بیاید که اصلا بچه هم ساعت مچی نداشته باشد طوری نیست ولی کتاب باید داشته باشد. دختر النگو نداشته باشد طوری نیست اما بتواند مقاله خوب بنویسد، بتواند قرآن خوب بخواند، ما باید باورمان بیاید که اگر بچه جهازیه ندارد غصه می‌خوریم نمازش را بد می‌خواند بیشتر غصه بخوریم، پدر و مادر باید دردش بیاید، چرا اگر دخترم کفشهایش تا به تا بود، رنگ کفش‌هایش با جورابش نخورد غصه می‌خورم، اما نماز صبحش قضا می‌شود اصلا غصه نمی‌خورم.
ما یک مقداری باید، همینطور که خرمشهر را بازسازی می‌کنیم باید خودمان را هم بازسازی کنیم. ما یک خورده خراب شده وضعمان. باید بازسازی کنیم خودمان را، توجه به مکتب، به مدرسه به مغز، این خیلی مساله مهمی است. در اینجا ما باید حساب کنیم که اگر یک مقداری پولی، چقدر آقا پول خرج بچه‌ام کنم؟ مرز ندارد. یک سوال می‌کنم بچه که مریض است، سوال، یک نامه می‌نویسیم، آقای قرائتی، اگر بچه ما مریض شد چقدر پول خرجش کنیم؟ بسمه تعالی، تا خوب شود. اصلا برای خوب شدن بچه مرز نیست، چقدر پول خرج بچه کنیم برای رشد علمیش و فکریش و اخلاقیش، اصلا مرز ندارد. بیخود نیست که امام حسین فرمود آن کسی که بسم الله یاد بچه من داد من دهانش را باید پر از پول کنم. اصلا معلم و فکر و ادب مرز ندارد، البته بعضی‌ها قدرش را دارند.
13- یک خاطره
من یک خاطره هم دارم نمی‌دانم بگویم یا نه، ساعت ده شب بود یازده شب بود، یک طلبه‌ای آمد در خانه گفت من می‌خواهم دستت را ببوسم، گفتم نه، شما خیلی از من بهتری خلاصه صورت من را ببوس، خلاصه این وقت شب بوسیدن صورت ما چی است؟ ‌شان نزولش، ساعت ده یازده شب بود، گفت راستش من یک روش کلاسداری را در قم یکدوره حدود دو سه ماه آمدم از تو دیدم روش کلاسداری را، قصه مال زمان شاه است. رفتم کنار دریا، شمال، آنجا یک کلاسی و یک عده بچه‌ها آمدند و کلاسها را پیاده کردند و ضمنا یک بچه‌ای که علاقمند به قصه‌ها و کلاسداری و اصول و عقائد و استدلال ما شد کم کم جذب شد و کم کم نماز خوان شد. پدرش خیلی می‌خواست این نماز بخواند، نمی‌خواند ولی در اثر این که جذب این کلاس شد اهل نماز شد، پدرش یکروز آمد گفت که آقا، شما مشکلی داری، گفتم نه الحمدلله، گفت نه، آخر من می‌خواهم یک خدمتی به تو بکنم چون پسر من «تارک الصلوه» بوده، تو نماز خوانش کردی، بهرحال گفت نمی‌دانم چی، گفت خانه هم داری، گفتم آقا نه، می‌گفت این حاجی آقای تاجر که پسر «تارک الصلوه» داشت آمد قم، یک خانه خرید، به اسم من کرد، من هم اثاث کشی کردم، امشب اولین شبی است که می‌روم توی خانه بخوابم، حالا آمده‌ام دستت را ببوسم، گفتم حالا که ما کاری نکرده‌ایم، حالا بقول امروزیها باید سوبسیدش را بگیریم، چی چی، پورسانت، قاطی پاتی کردم، باید پورسانتش را بگیریم.
حالا بهرحال عرض کنم به حضور شما که ما باید حساب کنیم خرج بچه‌ها کردن مرز ندارد و یک وظیفه دینی است و این عنایتی را که بیاییم هر کداممان می‌خواهیم خانه بسازیم، باورمان بیاید که شهر خودمان خانه خودمان است، آموزش و پرورش مال خودمان است، اصلا همه مال خودمان است. این را باید باورمان بیاید. هنوز باورمان نیامده، البته کشورهای دیگر باورشان آمده، کشورهای دیگر خانه‌شان کوچک است، مدرسه هایشان بزرگ، چون حساب می‌کند خانه مال خوراک پوشاک و مسکن است، مدرسه مال فکر است. فکر از شکم مهمتر است. بسیاری از کشورهای مترقی خانه‌شان کوچک است اما مدارسشان بزرگ است. ما خانه هایمان بزرگ است، مدارسمان کوچک است، به مدرسه سازی و نظافت مدرسه و مسجد، ما اگر مسجد می‌سازید بیایید مسجد را با هم بسازیم، مسجد بسازیم قسمت پائینش مسجد، بالایش مدرسه باشد، پشت بام مسجد فضا است، اینطور نباشد که سی میلیون خرج کنیم فقط ده تا پیرزن نماز بخوانند، آخر سی میلیون می‌دانید بانک بدهید چقدر سود بهت می‌دهند؟ آن وقت این سود را تقسیم به ده تا پیرزن بکنی هر رکعتی دو هزار و هفتصد تومان می‌شود، آخر شما که این همه پول خرج می‌کنی برای یک مسجد، مسجد بشود چند منظوره این کارها را باید بکنیم، حسینیه همینطور، یکجایی را بسازیم، سالن بزرگ داشته باشد، حسینیه دهم عاشورا تویش روضه بخوانند، سالی 365 روز، ده روزش روضه، 355 روزش هم، ما باید یک فکری بکنیم یکمقداری از پولهایمان بیشتر استفاده بکنیم. پول خرج می‌کنیم حسینیه سال تا سال درش بسته، مسجد فقط چند تا پیرزن می‌آیند یا پیرمرد، بهرحال باید یک فکر دیگری بکنیم، حرفهایم دارد تمام می‌شود.
یکدقیقه وقت دارم؟ خوب یکدقیقه را من د و تا نیم دقیقه می‌کنم، سی ثانیه‌اش آن است که برادرها، هر کدام خانه‌تان گاز دارید فکر کنید که بچه‌های بوسنی سرما می‌خورند و گرسنه‌اند، و اروپا آمده بخش عظیمی از این بچه‌ها را برداشته برده توی خانه‌های خودشان و اینها را مسیحی تربیت کند، یعنی من و شما یکمرتبه چشممان را باز نکنیم رسول اکرم بیاید روز قیامت بگوید کشور اسلامی، قلع و قمع شد بچه هایشان را مسیحی‌ها بردند توی خانه و اینها را مسیحی تربیت کردند و شما هیچ کمکی بهشان نکردید، این اخباری که تلویزیون می‌گوید اخبار نیست، پیام است. یعنی تا می‌گوید بوسنی هرزگوین گوشمان همچین می‌شود، یعنی اینطوری گوش نده، همچین گوش بده، ما همینطور معمولا اخبار که می‌بینیم می‌گوییم ا، حیف، اینطوری نیست، مسئولیم با نچ نچ رفع مسئولیت نمی‌شود بنابراین هر کس هر کاری می‌تواند بکند، بکند، حالا کارخانه‌ها تولید ژاکت، جوراب، لباس کهنه نه، تولید بیسکویت، هر کارخانه‌ای که لباس، خوراک تهیه می‌کند زمستان به فریاد اینها برسد که اروپا بسیار سرد است. سرمای اروپا خیلی از سرمای ما بیشتر است.
این یک تذکر کمتر از یک دقیقه، آخرین لحظات بحثمان هم این است که ما سواد آموزی، مردم سه دسته هستند، بعضی مردم توتی‌اند، مثل توت می‌مانند، شیرین‌اند، توت را تا تکانش دادی می‌ریزد، می‌گوییم آقایان بیایید اسم نویسی کنید، قشنگ می‌آیند، بعضی مردم مثل انارند، باید تابش داد تا از درخت، بعضی از مردم مثل گردواند، باید چوب بزنی تو کله‌اش تا، ما یکسری مردم را هر چی می‌گوییم بیا سر کلاس نمی‌آیند، خوش انصاف معلم نهضت سواد آموزی تحصیل کرده را، از پدر و مادرش شهر جدا شده آمده توی روستا، در خانه شما را می‌زند می‌گوید بیا یک چیزی یادت بدهم، خیلی ظلم است دختر عزیز تحصیلکرده ما هجرت می‌کند از شهر به روستا، تک تک در خانه شما را می‌زند و شما نمی‌آیی با سواد شوی.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment