نکاتی پیرامون توسل و زیارت اربعین

برنامه سمت خدا 14 آبان 1396

بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

شریعتی: سلام می‌کنم به همه شما که سرشار از ایمان هستید و سرشار از حال و هوای ناب. انشاءالله هرجا که هستید زیر خیمه‌ی امام حسین(ع) باشید. سلام ویژه و مخصوص می‌کنیم به همه هموطنان خارج از کشور و شنونده‌های همراه رادیو قرآن. حاج آقای قرائتی سلام علیکم و رحمه الله. خیلی خوش آمدید.

حاج آقای قرائتی: سلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

شریعتی: مشتاق هستیم بحث امروز شما را بشنویم.

حاج آقای قرائتی: بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع کشور فعلاً روی اربعین است. بیش از دو میلیون ایرانی تا الآن رفتند. هر یک از این ایرانی ده نفر وابسته داشته باشد، دو میلیون ضرب در ده بیست میلیون می‌شود. بیست میلیون آدم رو پا! بیست میلیون آدم با انرژی! این راهپیمایی که هشتاد کیلومتر بلکه بیشتر است. امام حسین همه محاسبات را به هم ریخته است! نمی‌شود چیزی گفت. لب زدن به خاک حرام است حتی به خاک پیغمبر ولی برای امام حسین جایز است. شما زیارت امام بروی باید نماز شکسته بخوانی. در حرم امام حسین نماز چهار رکعتی است. یعنی آنجا خانه خودت است. سه چیز باعث می‌شود نماز قبول شود. یکی حواس جمع باشد. حضور قلب داشته باشد. یکی اگر حضور قلب ندارد نافله بخواند، نمازهای مستحبی بخواند. اگر حواسش پرت است، حال خواندن نافله هم ندارد، مهر کربلا بگذارد. این باعث می‌شود نماز قبول شود. بعضی می‌گویند: چرا موج اربعین راه افتاد؟ اصلاً خدا این موج را به راه انداخته است. ما خواب بودیم! بچه که متولد می‌شود لبش را به خاک کربلا بمال، آخر عمرش هم که در قبر می‌گذاری خاک کربلا زیر چانه‌اش بگذار. از زایشگاه تا قبرستان با امام حسین! این چه مسأله‌ای است.
احساس خطر می‌کنی برای مکه واجب نیست. اما کربلا را احساس خطر هم کنی مستحب است. مثل ماشین‌های آمبولانس که خط ویژه می‌رود، امام حسین هم در بین امامان خط ویژه می‌رود. هیچ امامی اربعین ندارد، فقط امام حسین اربعین دارد. پیغمبر هم اربعین ندارد. اربعین علامت شیعه بودن است. چطور ما دهها میلیون شیعه را از همه کشورهای اسلامی یکجا جمع کنیم؟ با چه بودجه‌ای؟ خودجوش هم هست. یعنی الآن مسئولین مملکت و مردم عقب زوارها می‌دوند. اینطور نیست که مسئولین برنامه‌ریزی کرده باشندو فراخوان داده باشند. مسئولین می‌دوند که درستش کنند. یعنی از درون می‌جوشد و تمام هم نمی‌شود. آدم سر قبر پدرش که می‌رود هفته اول ممکن است گریه کند، هفته دوم گریه نمی‌کند. تا چهلم دیگر پیراهن سیاه را هم درمی‌آورد. بعد از 1400 سال این رقم گریه کردن و پول خرج کردن عجیب است. 1- خودجوش است. 2- میلیونی است. 3- بعد از 1400 سال. 4- کوچک و بزرگ و عرب و عجم و از همه قشرها هست. این یک نخ غیبی است. با جامعه شناسی و روانشناسی و محاسبات ما جور در نمی‌آید.
پدر خانم من در کاشان رئیس یک هیأتی بود. نزدیک محرم به تهران آمد قوری بخرد. میدان امام حسین آمد، چیزهایی که می‌خواست خرید و رفت. بعد من فهمیدم گفتم: من داماد شما هستم. چرا منزل ما نیامدی؟ گفت: آمده بودم قوری بخرم! گفتم: قوری از من بهتر است؟ گفت: قوری برای امام حسین است. این جهان بینی خوانده، ایدئولوژی خوانده است. درسهایی که ما می‌خوانیم یک چنین چیزی درونش هست؟ این عشق است!
اینهایی که مثل بنده از زیارت محروم هستند. چه کنند؟ سلام بدهید. بسم الله الرحمن الرحیم. زیارت مفصل است. یک سلامی به امام حسین بدهیم. «السلام علی ولی الله و حبیبه، السلام علی خلیل الله و نجیبه، السلام علی صفی الله و ابنه صفیه، السلام علی الحسین مظلوم الشهید» چرا امام حسین را کشتند؟ می‌گوید: آنهایی که تو را کشتند به چه قیمتی کشتند؟ فرماندار ری باشد. جایزه بگیرد. مختار آمد از اینها انتقام گرفت. دنیا گولشان زد. دنیا گول می‌زند و این مسأله مهمی است. بعد می‌گوید: کامی که می‌توانست بگیرد به چه چیزی فروخت. رضایت خدا را بارضایت یزید معامله کرد. بعد می‌گوید: «یعذبهم عذاباً الیما» در طول تاریخ هرکس زیارت می‌رود می‌گوید: خدایا این قاتلین را عذاب کن. عذاب دردناک! این یک سلام بود و فرازهایی از زیارت اربعین امام حسین بود.
این زیارتنامه‌ها خیلی بار دارد. چرا امام حسین شهید شد؟ «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ‏ مِنَ‏ الضَّلالَه» تو شهید شدی تا مردم بیدار شوند. الآن این راهپیمایی دنیا را گیج کرده است. یک زمانی همین راهپیمایی زمانی من دانمارک بودم، گفتند: بیشترین جمعیت روز عاشورا در دانمارک است. همه در خیابان می‌آیند و مردم دانمارک می‌گویند: چه خبر شده است؟! می‌گویند: اینها امامشان کشته شده است. کی؟ 1400 سال پیش! این برای 1400 سال پیش عزاداری می‌کند؟ الآن دنیا گیج است و الآن هم امام حسین کار خودش را می‌کند. مردم را بیدار می‌کند که زیر سم اسب بروید اما زیر بار زور نروید. یک قطره از خون امام حسین در بدن امام خمینی بود. یک قطره از خون امام خمینی در بدن سید حسن نصرالله بود. این سید حسن نصرالله استخوان در گلوی اسرائیل است. این که هنوز هم امام حسین سفینه النجاه و مصباح الهدی است، همین است. گاهی وقت‌ها صد ساعت با کسی حرف بزنی تغییر نمی‌کند اما یک زیارت و پیاده روی که می‌کند با خودش فکر می‌کند یعنی چه؟ در عالم چه خبر است؟ در زیارت اربعین هست حسین جان شهید شدی و مردم بیدار شدند. الآن هم دنیا را امام حسین بیدار خواهد کرد! هرچه فضای مجازی و اینترنت منتشر کند، تمام خلاف‌ها را یک مرتبه با عاشورا پاک می‌کند. امام حسین یک حیات دوباره می‌بخشد.
اما مسائل اعتقادی، همینطور که عاشورا را پررنگ می‌کنیم، یک عده هم قصد نابودی دارند. یعنی ماندند چه کنند و چطور جلوگیری کنند؟ چون فقط برای یک کشور نیست. همه جای دنیا عاشورا و امام حسین هست. از اول این کار را کردند. از همان اول بدن امام حسین را زیر سم اسب کردند که محو شود. بنی امیه گفتند: اسلام را دفن کنید. هیچی از اسلام باقی نماند. هفده مرتبه قبر امام حسین را آب بستند که اثری از قبر نباشد. کدام قبر را هفده بار رویش کشاورزی کردند؟ در تاریخ نیست. خواستند محو شود و محو نشد. با خدا نمی‌شود کشتی گرفت. زلیخا همه درها را بست که هیچکس نفهمد اما همه فهمیدند. برادران یوسف، یوسف را در چاه انداختند محو شود، جلوه پیدا کرد. شاه تلاش کرد خمینی مطرح نشود! می‌گفت: اجازه نمی‌هم خمینی بیاید. آمریکا با همه زورش خواست شاه را نگه دارد. نشد! این مسأله امام حسین کُشتی خداست با مخالفین امام حسین.
من شام رفتم خواستم قبر معاویه را ببینم. در یک خانه‌ای بود و کلی گشتیم تا پیدا کردیم. بالاخره پول دادیم تا قبر معاویه بن ابوسفیان را ببینیم. رفتیم دیدیم یک خانه محقر است و یک اتاقی درونش است. یک قبر هم وسط اتاق است. آنجا جز گربه من چیزی ندیدم! حضرت رقیه یک تشکیلاتی دارد و یک اشعاری هم آنجا هست. مفهومش این بود: زائرین قبر من! شام عبرت خانه است. مدفنم آباد و قصر دشمنم ویرانه است! من کودک سه ساله بودم، بی پدر و بی مکان و بی سرپرست و کنار خرابه و او در کاخ زندگی می‌کرد. بروید معنای «والعاقبه للمتقین» را ببینید.
آتش درست کردند ابراهیم را بسوزانند، آتش طور دیگر شد. آتش گلستان شد. ماجرای کربلا توحید است، امامت نیست. نبوت است چون پیغمبر گفت: مزد نبوت من «موده فی القربی» است. به پیغمبر می‌گوید: یا رسول الله! چطور به شما اظهار کنیم دوستت داریم؟ پیاده هشتاد کیلومتر می‌رویم، تا قبر نوه‌ات را زیارت کنیم. این توحید دست خداست. نبوت است، اصول دین ما است. احساسات انسان هم تقویت می‌شود. اینها در مسجد را نمی‌بستند. ولی راه کربلا را می‌بستند. گفتند: چرا؟ گفت: مسجد مردم می‌روند نماز می‌خوانند و کار به حکومت ما ندارند. کربلا می‌روند داغ می‌شوند. بیدار می‌شوند.
یک بحث فنی که بیشتر به درد اساتید و منبری‌ها و دانشجوها می‌خورد. وهابی‌ها که ضد زیارت ما هستند، حجر بن عَدی که قبرش در شام است. ما سوریه بودیم گفتم: سر قبر حُجر برویم. چند کیلومتر بیرون سوریه است. در ماشین نشستیم. دخترم گفت: تاریخ این حُجر بن عدی را برای ما بگو. گفتم: تاریخش را نمی‌دانم ولی ایشان یکی از یاران حضرت علی بود که او را کشتند. گفت: دیگر؟ گفتم: بلد نیستم. من در خیلی از چیزها صفر هستم. کمی با قرآن و روایات آشنا هستم. آنجا رفتیم و یک قبر کوچکی بود، فاتحه‌ای خواندیم. کنار آن مکان یک کمد کتاب بود. من رفتم ببینم این کتاب‌ها چیست؟ دیدم یازده جلد کتاب است که خیلی ضخیم هم بود. اسم کتاب «واعلموا انّی فاطمه» بدانید من زهرا هستم. وقتی حضرت زهرا(س) دید حق شوهرش را در غدیر ندادند. در مسجد پیغمبر آمد یک سخنرانی کرد و اولین کلمه سخنرانی او این بود. «و اعلموا انّی فاطمه» بدانید من فاطمه هستم و می‌خواهم حرف‌هایی بزنم. این کتاب را یکی از دانشمندان تفسیر کرده است. یازده جلد و هر جلدی چند صد صفحه بود. من این کتاب را در عمرم ندیده بودم. همانطور یکی از کتاب‌ها را بیرون کشیدم. مثل استخاره باز کردم. تا باز کردم یک کلمه از حجر بن عدی آمد که سر قبرش بودیم. «و قال حجر بن عدی» حجر بن عدی گفت: گردن من را ببرید، بخدا قسم دست از علی برنمی‌دارم. دخترم را صدا زدم و گفتم: بیا! گفتم: در ماشین پرسیدی حجر کیست؟ گفتم: نمی‌دانم. حجر به من پیام داد و گفت: به دخترت بگو: من این هستم. گردن مرا ببرید دست از علی برنمی‌دارم! این حججی چه شد؟ اینها چطور به آدم پیام بدهند؟
امام حسین در زیارت اربعین می‌‌گوید: کور شود چشمی که خدا را نبیند. گاهی اولیای خدا چیزهایی نشان می‌دهند. در عین حال کور همیشه هست. یک عده می‌گویند: توسل شرک است. شما اگر بگویی: یا ابالفضل، یا فاطمه، شرک است. فقط باید یا الله بگویی. جواب را هم از قرآن بدهیم. چون می‌گویند: حدیث جعلی هم داریم. حدیثی داریم که خیلی در بورس است. پیغمبر اسلام بالای منبر بود. گفت: چطور پیغمبری بودم؟ وظیفه‌ام را انجام دادم؟ زحماتش را گفت و مردم اقرار کرند. گفت: من چند روز دیگر از دنیا می‌روم اگر کسی از من طلبی دارد بیاید بگوید. مرا انتقام کنید و قصاص کنید به قیامت کشیده نشوم. یک نفر به نام سُواده بلند شد و گفت: یک روز از طائف می‌آمدی، بعد از جنگ بود. عصایت را خواستی به شترت بزنی، به من خورد. چوبی از شما به کتف من خورده است. فرمود: بلال خانه زهرا برو آن چوب را بیاور و به ایشان بده، به ما بزنند! ایشان هم رفت، حضرت زهرا گفت: چوب را برای چه می‌خواهید. گفت: یک کسی در مسجد به پیغمبر گفت: چوب شما به من خورده است. حالا پیغمبر می‌خواهد قصاص کند. چوب را گرفت و آورد و گفت: قصاص کن. گفت: پیراهنت را بالا بزن. پیغمبر پیراهن را بالا زد. بدن پیغمبر را بوسید. این چند اشکال دارد. خیلی در بورس هم هست. ولی چند اشکال فنی دارد. اول اینکه خطا در پیغمبر راه ندارد. چون اگر بگوییم: پیغمبر چوبش خطا کرده است. یکی خواهد گفت: ببخشید من از کجا بفهمم زبانش خطا نکرده است؟ پیغمبر معصوم است یعنی از عمد و خطا معصوم است. بنابراین این حدیث با اصول دین ما منافات دارد. از نظر فقهی هم گیر دارد. چون قصاص برای کار عمدی است. اگر کسی خطا کند که قصاص ندارد. اگر عمدی بزند خطا دارد. آخر هم متوجه می‌شویم اصلاً شخصی به نام سواده وجود ندارد.
دیروز به آیت الله سبحانی زنگ زدم. گفت: من جواب این را در «فروغ ابدیت» دادم. شخصی به نام سُواده در اصحاب پیغمبر نبوده است. این حدیث را سیاسیون یکجور استفاده می‌کردند. اینکه پیغمبر گفت: چوب را بیاور قصاص کن، معنایش این است که حتی اگر رهبر هم خلاف کند باید چوب بخورد! می‌گفتند: سیمای حکومت اسلامی این است که رودروایسی با کسی ندارد. منبری‌ها برای حق الناس استفاده می‌کردند. می‌گفتند: پیغمبر گفت: من می‌میرم اگر کسی طلب دارد بگوید و به قیامت کشیده نشود. منبری‌ها استفاده حق الناس و وصیت می‌کردند. سیاسیون استفاده می‌کردند که رهبر هم باید چوب بخورد. وقتی وارد حوزه علمیه می‌شود سر حدیث که باز می‌شود، می‌گوییم: کلمه قصاص در کار عمدی است. دوم اینکه خطا در پیغمبر جایز نیست. چون اگر دستش خطا کرده باشد ممکن است زبانش هم خطا کرده باشد. «فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَه» (انعام/149) قرآن می‌گوید: حجتی که خدا برای مردم گذاشته است نباید درز داشته باشد. باید محکم باشد که کسی نتواند سوراخش کند. از نظر رجال هم یک چنین آدمی وجود نداشته است. باید حدیث شناس هم باشیم. اهل فن باشیم. اگر کسی حسابی درس نخواند، با سه چهار سال درس خواندن آدم باسواد نمی‌شود. باید سی سال درس بخواند و خُبره شوند. ما نیاز به اسلام شناس داریم. که هرچیزی را خواستیم معنا کنیم درست باشد.
سراغ توسل برویم. اینها می‌گویند: فقط خدا اگر موحد هستی. مثل اینکه بگوییم: «لا اله الا الله»! این توحید است. «الا الله» یعنی فقط خدا. اگر گفتی: فقط خدا، موحد هستی. اما اگر گفتی: یا زهرا، یا ابالفضل، یا حسین، یا مهدی! مشرک هستی. ما می‌خواهیم مچ بگیریم. این پرنده را جز خدا کسی در هوا نگه نداشته است. «ما یُمْسِکُهُنَ‏ إِلَّا اللَّه‏» (نحل/79) «ما یُمْسِکُهُنَ‏ إِلَّا الرَّحْمن‏» (ملک/19) هردو یکی است. این پرنده را در هوا نگه نمی‌دارد جز خدا! فقط رحمان، می‌گوید: این توحید است. قرآن می‌گوید: این آیه که می‌گوید: فقط خدا نگه داشته است، دو صحفه این طرف‌تر می‌گوید: «یَطِیرُ بِجَناحَیْه‏» (انعام/38) با بال می‌پرد. یعنی خدا نگه داشته است اما واسطه می‌خواهد. واسطه‌اش بال است. آنجایی که می‌گوید: فقط خدا، یعنی توسط بال. یعنی خدا کارهایش را با واسطه می‌کند. «لا اله الا الله» را قبول داریم اما به واسطه ائمه!
مسأله دوم سوره اعراف آیه 132 است. این یک آیه بسیار مهمی است. «و قالوا» یک عده بودند به حضرت موسی گفتند: «وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ‏ آیَهٍ» هرچه برای ما بیاوری، نشانه، معجزه، ای موسی هزار معجزه هم اگر بیاوری، «لِتَسْحَرَنا بِها» که ما را سحر و جادو کنی، «فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ» ما ایمان نمی‌آوریم. صد معجزه هم بیاوری ایمان نمی‌آوریم. یعنی لجبازترین مردم تاریخ به موسی اینطور گفتند. خدا می‌گوید: حالا که اینقدر بدجنس هستید پی بدانید. «فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ» (اعراف/133) خدا برای اینها طوفان قرار داد. زندگی را به هم ریخت. «وَ الْجَرادَ» زندگی‌شان پر از ملخ شد. «وَ الْقُمَّلَ» زندگی‌شان پر از شپش و حیوان‌های ریز شد. «وَ الضَّفادِعَ» زندگی‌شان پر از قورباغه شد. «وَ الدَّمَ» می‌رفت آب بخورد، خون می‌شد. این آیه برای محیط زیست است. اگر محیط زیست را به هم ریختید قهر خداست. طوفان، ملخ، شپش، قورباغه، خون! «وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ» (اعراف/134) همین که اینها دیدند محیط زیست بهم ریخت، متوسل شدند. وهابیت توسل را قبول ندارند، لجبازها توسل را قبول دارند. «قالُوا یا مُوسَى ادْعُ لَنا» ما می‌گوییم: یا ابالفضل، یا حسین، یا زهرا، یا موسی! «یا مُوسَى ادْعُ لَنا» دعا کن در حق ما، که اگر این بلاها از ما برطرف شود، «لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ» ما ایمان می‌آوریم. لجبازترین مردم تاریخ که به پیغمبر گفتند: هرچه معجزه بیاوری ایمان نمی‌آوریم وقتی گیر کردند، متوسل شدند. گفتند: یا موسی! ما می‌گوییم: یا ابالفضل! اینها می‌گویند: موسی زنده بود. امام‌های شما مرده‌اند. ما چند جواب داریم.
جواب اول اینکه ما متوسل به پوست و گوشت نمی‌شویم. پوست و گوشت زنده و مرده دارد. ما متوسل به مقام می‌شویم. می‌گوییم: خدایا به آبروی ابالفضل، به مقام پیغمبر، مقام زنده و مرده ندارد. دوم اینکه افراد عادی مرده‌شان مرده است. آدم‌های عادی که مردند بله، ولی اولیای خدا زنده هستند. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون‏» (آل عمران/169) نه اینطور که سعدی می‌گوید: سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز! نمی‌خواهد بگوید: نامشان زنده است. خودشان زنده هستد. چون قرآن می‌گوید: زنده هستند، بعد چهار تا تعبیر دارد. 1- «فَرِحِینَ‏» (آل‌عمران/170) گفتگو می‌کنند و شاد هستند. نام که شاد نیست. «یُرْزَقُون‏» رزق داده می‌شوند. «یَسْتَبْشِرُونَ» یعنی وقتی می‌گوییم نامشان هست، نه اینکه نامش به نیکی گفته می‌شود، نه! واقعاً حیات واقعی دارند. منتهی حیات برزخی دارند. در ثانی اگر کسی در زمان حیاتش مقامی داشت، اشکال دارد این مقام برای بعد از فوتش هم بماند؟ نه اشکال عقلی دارد و نه اشکال قرآنی دارد. مثلاً شما پسر کسی را احترام می‌کنی تا پدرش زنده است. وقتی پدرش بمیرد در کوچه او را ببینی باز هم سلام می‌کنی. نمی‌گویی: نه! چون پدرت زنده بود به تو احترام می‌گذارم حالا که پدرت مرد برو گمشو! این خلاف عرف است! خداوند از یک عده نعمت فهمیدن را گرفته است. باسواد است اما نمی‌فهمد. بعضی فهمشان بالاست.
اعلم علمای ما که تقریباً همه می‌گفتند: اعلم است، آقای بروجردی بود. چون مراجع ما شاگرد آقای بروجردی هستند. ایشان در خانه مریض است. علما دو تا خانه دارند. یکی برای زن و بچه و یکی برای اینکه مردم می‌آیند و می‌روند. در قسمت مردم روضه‌خوانی بود. ایشان در اتاق بغلی استراحت می‌کرد. یک کسی گفت: برای سلامتی آقا امام زمان و آیت الله بروجردی صلوات ختم کنید! یک مرتبه عصایش را محکم به دیوار کوبید! گفت: چه کسی گفت؟ این چه حرفی بود؟ گفت: روضه است و یک کسی صلوات فرستاد. گفت: چرا اسم مرا کنار اسم امام زمان گذاشتی؟ من کجا و حضرت مهدی کجا؟ خورشید کجا و لامپ کجا؟ حریم هرکسی را حفظ کنید.
یکوقت یکی از نماینده‌های مجلس خدا رحمتش کند. نزد امام سخنرانی کرد، هی می‌گفت: «بنفسی انت» یعنی جانم فدای تو! امام فرمود: این کلمات را نگویید. این کلمات برای امامان است. برای من نگویید. مقام معظم رهبری در هواپیما نشست. هواپیما گفت: با سلام به روح امام و شهدا، سلامتی مقام معظم رهبری، فرمود: این سلامتی مقام معظم رهبری را حذف کنید. اسم مرا حذف کنید! اگر اسمت را پاک کنی خدا می‌نویسد.
یک خاطره بگویم. پیغمبر ما چهل سالگی به پیغمبری رسید. یک مدتی در مکه بود. بعد دید خودش و اصحابش را اذیت می‌کنند. به مدینه هجرت کرد. چند سالی در مدینه بود. بعد گفت: یک عمره داریم. جمعی جمع شدند. به عمره آمدند. چون مکه دست بت پرست‌ها بود. آمدند بیرون مکه و گفتند: نمی‌گذاریم بیایید. مکه دست ما است و ما شما را قبول نداریم. آنجا یک کشمکش شد، جنگ تبدیل به صلح شد و صلح حدیبیه است. در صلح‌نامه نوشتند: قرارداد بین محمد رسول الله و مردم مکه است. گفتند: ما رسول الله را قبول نداریم! چرا وسط دعوا نرخ تعیین می‌کنید؟ اگر ما می‌دانستیم شما رسول الله هستید دعوا نداشتیم. بفرمایید داخل! ما قبول نداریم شما رسول الله هستید. یک عده برایشان سنگین بود محمد رسول الله را پاک کنند. پیغمبر فرمود: مصلحت به صلح است! پاک کنید. خود پیغمبر کلمه رسول الله را پاک کرد. رسول الله پاک شد آیه نازل شد: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ‏ اللَّه‏» (فتح/29) دیگر ماندگار شد. یعنی محمد رسول الله را در نامه پاک کردند و خدا در تاریخ ثبت کرد.
یکوقت یکی از مراجع آیت الله العظمی سید محسن حکیم بود. مرجع درجه یک بود. از خانواده حکیم بالای شصت تا شهید دادند. ایشان یک نماینده در یک منطقه‌ای داشت. رساله می‌داد، پوستر می‌زد. یک مرجع دیگر هم یک نماینده داشت. او هم برای مرجع خودش تبلیغ می‌کرد. قصه به آقای حکیم رسید. آقای حکیم نماینده‌اش را خواست گفت: شما چه مشکلی دارید؟ گفت: من شما را اعلم می‌دانم برای شما تبلیغ می‌کنم. او هم یک نفر دیگر را اعلم می‌داند. گفت: «ادفن الحکیم» یعنی سید محسن حکیم را دفن کن! زیر خاک کن. به فکر اسلام باش. «یرفع الاسلام»! حکیم را زیر پاک بگذار و اسلام را بالا بیاور.
یکوقت یک نامه دفتر امام آمده بود. امام فرمود: جواب نامه را دادید؟ گفتند: نه! ایشان خودش را آیت الله می‌داند. ما ایشان را آیت الله نمی‌دانیم. حجت الاسلام و المسلمین است. اگر بنویسیم حجت الاسلام و المسلمین ناراحت می‌شود. بنویسیم آیت الله قبول نداریم! امام فکر کرد دنیا کجاست و ما کجا گیر هستیم! به جای حجت الاسلام والمسلمین بنویسید: «مصیبه الاسلام و المسلمین» این مصیبت ماست. گیر القاب نباشید. ما مقایسه می‌کنیم. دیگ فلان هیأت چقدر است؟ علامت‌هایش چقدر است؟ همه منارهای ما بی بلال هستند. منار هست و اذان نیست. رفتیم به پوست برسیم از مرز افتادیم.

شریعتی: امروز صفحه 129 قرآن کریم را دوستان ما تلاوت خواهند کرد. دعا بفرمایید و آمین بگوییم.

حاج آقای قرائتی: خدایا به آبروی امام حسین و اصحابش و جدش و پدر و مادر و برادرش و نسلش و زوارهای مخلصش تمام مشکلات امت اسلامی را در سایه امام حسین حل کن. کشور ما، دولت ما، رهبر ما، امت و نسل و ناموس ما را در پناه امام زمان حفظ بفرما.
شریعتی: فردا با حضور حاج آقای لقمانی در خدمت شما خواهیم بود.
«و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین»

Comments (0)
Add Comment