بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
صبحی گره از زلف تو وا خواهد شد *** راز شب تار بر ملا خواهد شد
تو آیهی وحدتی که با آمدنت *** هر قطب نما، قبله نما خواهد شد
شریعتی: سلام میکنم به همه شما دوستان خوبم، خانمها و آقایان. بینندههای عزیز و گرانقدر و شنوندههای نازنینمان، انشاءالله هرجا که هستید باغ ایمانتان آباد باشد. تنتان سالم باشد و قلبتان سلیم، خیلی خوشحالیم که امروز هم مهمان لحظات ناب و نورانی شما هستیم. افتخار داریم به رسم یکشنبهها خدمت حاج آقای قرائتی عزیز و دوست داشتنی باشیم. سلام علیکم و رحمه الله.
حاج آقای قرائتی: سلام علیکم و رحمه الله.
شریعتی: امروز حاج آقای قرائتی اینجا هستند که در آستانه نیمه شعبان، عید بزرگ ولادت با سعادت حضرت ولیعصر(عج) که همه ما چشم انتظارشان هستیم برای ما صحبت کنند و از آداب انتظار بگویند. بحث امروز شما را میشنویم.
حاج آقای قرائتی: «بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، بعدد ما احاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
چون نیمه شعبان پیش روی ماست و چراغانی نسبتاً خوبی امت مؤمن میکنند و گاهی هم در بعضی جاها حرفهایی زده میشود که این جشنها بدعت است مثل وهابیها، هم عزاداری ما را غلط میدانند و هم جشن ما را. آنها خیال میکنند با قرآن آشنا هستند و به همین منظور من آیاتی از قرآن را که خود قرآن تجلیل میکند از فداکاریها، اخلاصها و ایثارها، چند مورد را میخوانم که اگر برای مردان خدا هرکاری بکنیم سنگ تمام نگذاشتیم و حق مطلب را ادا نکردیم.
خود قرآن به پیغمبر میگوید: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ» (مریم/41) پیغمبر مأمور هستی که یاد ابراهیم را زنده بداری. پیغمبر اسلام مأمور است، «وَ اذْکُرْ» امر میکند. «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ» نه تنها مردها، زنهای با شخصیت هم باید تجلیل شوند. «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَم» (مریم/16) هردو را قرآن گفته است. این یعنی «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ امام حسین» ، «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ زینب» زن و مرد ندارد. تجلیل از بزرگان.
یا قرآن میفرماید: همه مردان و زنان از این خانم یاد بگیرید. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْن» (تحریم/11) خدا مثل زده برای مؤمنین، چه مرد و چه زن! نمیگوید: «ضرب الله للنساء» نداریم. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا» شامل مردها هم میشود. خدا نمونهی ایمان را خانم فرعون فرموده است. یعنی یک زن میتواند، خداوند از زن فرعون تجلیل میکند. زن فرعون را عَلَم قرار میدهد. ما در انقلاب هم امام به هیچکس رهبر نگفت. به هیچ پروفسور و آیت الله و واعظ و نویسندهای، به هیچ احدی رهبر نگفت. فقط به یک نفر رهبر گفت و آن حسین فهمیده بود. فرمود: رهبر من این پسر سیزده ساله است. یعنی مقام رهبری را به هنر داد. به مدرک و محفوظات نداد. من فوق لیسانس هستم یا حجت الاسلام هستم، نه! چه کردهای؟
یا در جای دیگر قرآن میفرماید: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَه» (آلعمران/146) تجلیل میکند از انبیایی که یارانی داشتند و یارانشان در جبههها چه شهامتهایی از خودشان نشان دادند. نه ترسیدند و نه ضعیف شدند و نه سست شدند و نه شک کردند. «ٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا» (آلعمران/146) تجلیل میکند از ایثارها. اگر ما روزی را روز جانباز میگذاریم، تولد ابالفضل، یک روزی را روز پاسدار میگذاریم تولد امام حسین، یک روزی را روز سربازان بینام میگذاریم، وزارت اطلاعات، یک روز را روز پرستار میگذاریم، تولد حضرت زینب، اینها همه منبع قرآنی دارد که اگر ما مشابه سازی نکنیم، قرآن کتاب تاریخ میشود. یک چیزی بوده و گذشته به ما چه. اینکه میگوید: من این کار را کردم یعنی تو هم این کار را بکن.
وقتی قرآن میگوید: «لِإِیلافِ قُرَیْشٍ، إِیلافِهِمْ رِحْلَهَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْف» (قریش/1و2) قوم قریش 1400 سال پیش تابستانها سردسیر میرفتند، یعنی تو هم تابستانها جا به جا شد ولی درست و کارت را تعطیل نکن. چرا سه ماه تعطیل باشی؟ باید تدبیری اندیشید. باید مقداری هنرنماییها را برجسته کنیم. مثلاً در جمهوری اسلامی به پنج سرهنگ، سرتیپی بدهیم، نه بخاطر اینکه چهار سال چهار سال درجه او را بالا ببرند. بگوییم: این سرهنگ و این سرگرد پادگانی که درخت هم نداشت، درخت میوه درست کرد. تمام گندم پادگان را از خود زمین پادگان درآورد. چون بعضی پادگانها که بیرون شهر است، هکتارها و دهها هکتار زمین دارد. زمین هست، آب هست، سرباز هم هست. ولی گندم را باید بخریم بخورند. خوب گندم را از زیر پایت دربیاور. چمن میکاریم و بعد سرباز ما در پادگان سبزی ندارد بخورد. چه اشکالی دارد؟ ما یک خرده باید جگر داشته باشیم. الآن مشکل ما مدرک است. هرچه دلت میخواهد لیسانس و فوق لیسانس و حجت الاسلام هست. جگر نیست! یعنی خط شکنی، امام خیلی خطشکنی داشت. مثلاً نامه به گورباچف نوشت، خط شکنی بود. آیت الله جوادی آملی و خانم دباغ، مثلاً یک زن و یک مردی را یک ترکیبی فرستاد که این ترکیب باعث تعجب بود، که این خانم با حجاب کامل بتواند نزد رهبر کفر، سفیر شود. خود کربلا تمامش خط شکنی است. اینها خط شکنان تاریخ هستند باید اسمشان را گرامی داشت.
یک شب امیرالمؤمنین جای پیغمبر خوابید. شبی که ریختند پیغمبر را بکشند، حضرت امیر جای پیغمبر خوابید. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ» (بقره/207) بعد هم به همه میگویند: این را بخوانید. یکوقت آدم در قرآن است. مثل چیزی که در لغتنامه دهخدا آمده است. اگر چیزی در کتاب آمده است، مردم معلوم نیست بخوانند. این کمالات را خدا در قرآن گذاشت و دستور داد بخوانید و تا میتوانید هم بخوانید. «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّر» (مزمل/20) هرچه میتوانید قرآن بخوانید و فکر و تدبر هم بکنید. ما باید مشابه سازی کنیم. من دو سه نکته در مورد مشابه سازی بگویم، چون بعضی از آقایانی که پای تلویزیون هستند میگویند: اینها تفسیر به رأی است. تفسیر به رأی معنایش این است. چاه آب ندارد. ما با سطل آب درونش میریزیم. آیه دلالت ندارد. ما سلیقه خودمان را در آیه میچپانیم. این را تفسیر به رأی میگویند. یعنی یک چیزی را به زور میخواهیم مطرح کنیم. با سطل آب درون چاه خشک میریزیم. این تفسیر به رأی است. تدبر یعنی مشابه سازی! یعنی این را دیدی؟ حالا روی خودت برو. قصه یوسف را شنیدی؟ حالا «وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِین» (انعام/84) برو خودت هم مثل یوسف شو. «و کذک» میخواهد بگوید یک شخصی خاصی نبود. آن خطی که یوسف پیمود و به آنجا رسید تو هم اگر بروی به آنجا میرسی. «وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِین»، «وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ» (انبیاء/88)، «کذلک» یعنی بعد از اینکه تاریخ را متوجه شدی، حالا برو خودت را با آن تطبیق کن.
یکبار حضرت امیر به بازار رفت، لباس احرام بخرد. لباس احرام دو تا پارچه هست مثل دو تا حوله، یکی دور کمر و یکی هم روی دوش! گفتند: یا علی بازار آمدی؟ گفت: آمدم لباس احرام بخرم. قرآن میفرماید: «وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا» (توبه/46) اگر مردم اراده ورود و خروج به جلو را داشتند، شمشیرشان را تیز میکردند. آیه برای جهاد است، ولی روی لباس احرام آورد. یعنی همینطور که رزمنده باید اسلحهاش را مجهز کند، حاجی هم باید لباس احرامش را مجهز کند. این را میگویند که ما درس بگیریم.
نقل است که به امام حسن مجتبی گفتند: چه ریشهای قشنگی داری. فرمود: «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ» (اعراف/58) زمین قابل، سبزیهایش خوب میشود. این آیه که برای ریش امام حسن نیست ولی تطبیق میداد. حدیث داریم امام رضا هرچه میگفت، یا خودش قرآن بود. یا فتوکپی قرآن بود. یعنی قرآنی بود. ما وقتی آیات زیادی داریم که خدا تجلیل میکند، دیگر نباید یک وهابی پیدا شود بگوید: اینها شرک است، اینها بدعت است. تجلیل آیه قرآن است. حضرت امیر جای پیغمبر خوابید، سنی و شیعه میگویند.
یا مثلاً تعریف میکند و میگوید: «وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِم» (مائده/54) افرادی هستند همین که حق را فهمیدند، هرچه که همه بگویند: خوب است. همه بگویند: بد است، اگر در دستت سفال است همه گفتند: طلاست. آرام است. چون خودت که میدانی سفال است. اگر هم طلاست همه گفتند: سفال است. خیالت جمع باشد خودت که میدانی طلاست. نفس مطمئنه و آرام دارد. «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِم» (حشر/9) آیه قرآن تجلیل میکند. «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّه» (انسان/8) تجلیل میکند. «وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی» (آل عمران/195) اینها در راه خدا اذیت شدند ولی دست از دین برنداشتند. تجلیل میکند. «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَر» (صافات/102) حضرت اسماعیل به پدرش حضرت ابراهیم(ع) گفت: اگر خدا گفته مرا بکش، بکش. معطل نشو! «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَر» تجلیل میکند که اینقدر اینها در برابر فرمان خدا تسلیم بودند. «وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاه» (مریم/55) خیلی آیه در قرآن داریم که تجلیل میکند و ما را تشویق به تجلیل میکند. یعنی اگر ما تجلیل نکنیم، پیداست از خدا جدا شدیم. از قرآن جدا شدیم. این برای نیمه شعبان است.
خود نیمه شعبان کنار شب قدر گذاشته شده است، در روایات و دعاها به شب قدر چسبیده شده است. بعضی گفتند: مرحلهای از شب قدر است. چون شب قدر هم مرحله دارد. خیاط یک بار پارچه را برش میدهد. یکبار کُک میزند، یک مرتبه چرخ میکند. یعنی مرحله به مرحله است. شب نوزدهم یک مرحله است. شب بیست و یکم پررنگتر و شب بیست و سوم پررنگ تر است. قبل از این مرحله شب قدر شب نیمه شعبان است. لذا یک سنتی پیدا شده به لطف خدا در سایه جمهوری اسلامی، خیلی مسجدها شب نیمه شعبان احیاء میگیرند.
یکوقتی یکی از علما میگفت: این شهدای محراب شهید که شدند، دلم سوخت. برای اینکه عمرشان را کردند. آیت الله دستغیب، اشرفی، صدوقی و اینها عمرشان را کردند. عمر هشتاد ساله، نود ساله، با کم و زیادش و بعد هم شهید شدند. حالا شما که تا دوازده بیدار هستی. بعضیها تا یک هم بیدار هستند، دو سه ساعت دیگر بیدار باش، این احیاء است. حدیث داریم اگر کسی شب نیمه شعبان احیاء بگیرد وقتی که همه مردم کج میفهمند این صاف میفهمد. آن روزی که فکرها و تفکرها عوض میشود، این درست میفهمد. این کار به عمر هم ندارد.
یکوقت یک کسی بود کاشان هیچی سواد نداشت. هیچی هیچی هیچی! این گفت: بنی صدر آدم نااهلی است. من گفتم: این نه سوادی دارد. یک آدم گمنام، کارگر بسیار ساده، گفتند: ببخشید شما از کجا این را میگویی؟ گفت: امام وقتی حکم ریاست جمهوری را به او داد، یک دستی گرفت. این باید دو دستی بگیرد و امام را ببوسد. همینطور نامه را گرفت انگار پوست پیاز است. از اینکه یک دستی گرفت معلوم شد بیادب است. مغرور است. یعنی گاهی وقتها خواص بنی صدر را متفکر قرن میدانستند، عوام گفت: نخیر! متفکر قرن که هیچی، یک ادب معمولی هم ندارد. فهم کار به سواد ندارد.
من از مردم ایران معذرت میخواهم. چون گاهی حرفهای من تکراری است. یکی از دانه درشتهای مملکت میگفت: من نشسته بودم. یک بیسواد کنار من نشسته بود. این شعر را خواندم. گفتم: الهی جسم و جانم خسته گشته، در رحمت به روی بسته گشته! میگفت: این بیسواد کنار من نشسته بود. گفت: آقا، جسم و جانت خسته گشته؟ دو ساعت بخواب. در رحمت خدا هم هیچوقت بسته نگشته است. میگفت: من خجالت کشیدم که من مهره درشت مملکت و این هم آدم ساده اینطور است. گاهی وقتها در همین انتخابات یکوقت میبینی امت جایی می روند که ذهن خواص به آن نمیرسید. بعد هم وقتی میگویی، یک دلیلی میآورند که میبینی عجب دلیل روشنی است. «العلم نورٌ» گاهی آدم بخاطر چهار کلمه و مقاله و جلسه سیاسی فکر میکند همه چیز را میفهمد. اینطور نیست این علمهای ما مثل لامپ درون حیاط است. گاهی یک لامپ درون حیاط که روشن میکنیم دیگر اصلاً ستارهها را نمیبینیم. اگر لامپها را خاموش کنیم راحت ستارهها را میبینیم. دو حدیث ضد هم داریم یکی «العلم نورٌ» یکی «العلم حجابٌ». «العلم نورٌ» یعنی علم نور است و آدم میبیند. آدم باسواد خیلی از چیزها را میفهمد. یک حدیث هم داریم «العلم حجابٌ» یعنی علم باعث میشود که نفهمیم. «العلم نورٌ» یعنی وسیله فهمیدن است. «العلم حجابٌ» یعنی زن که حجاب دارد را آدم نمیتواند ببیند. علم پرده را پس میکند یا پرده را جلوی چشمت میاندازد. هردو درست است. مثال من مثال لامپ درون حیاط است. لامپ درون حیاط نور است، اما ضمن اینکه نور است، خود لامپ روشن کننده حجاب هم هست. یعنی آدم ستاره را نمیبیند.
خیلی وقتها آدم بخاطر کینهها، بغضها، وعدهها، وعیدها، خیالها، براساس خیالات و تحلیلها یک چیزهایی میگوید، فکر میکند اینها درست است. مثل کسی که الآن دانشگاه ما و آموزشگاه ما دارد سرشان به سنگ میخورد. هم دانشگاه، من با چند وزیر صحبت کردم و هم با آموزش و پرورش، با چند وزیر صحبت کردم. هم با دانشگاه با بعضی دانه درشتها صحبت کردم. دیدم دیپلم تحویل میدهند ولی مهارت ندارد. هنری ندارد و فقط یک چیزهایی حفظ کرده و مدرک گرفته است. او هم لیسانس گرفته و باز هنر ندارد. حالا میگویند: پس چه کنیم؟ حالا در انتخابات رئیس جمهورهایی که میخواهند صحبت کنند، همه میگویند: ما حل میکنیم. پنج کلمه گفتند، پنج کلمه بخاطر اینکه این خاک باغچه را باید عوض کرد. یعنی خاک آموزش و پرورش و دانشگاه باید عوض شود. خاک حوزه هم باید عوض شود. هرچه محفوظات واجب است حفظ کنیم. اما کوه هیمالیا چند متر است به ما چه؟ حفظ کنیم چه تأثیری دارد؟ هر جوانی در دیپلم یک هنری در آموزش و پرورش یاد بگیرد. هرچه دوست دارد. هرچه امکاناتش هست. هر دیپلمی یک هنر و هر دانشجویی یک هنر دیگر دارد. اگر استخدام شد الحمدلله! اگر استخدام نشد، مهارت داشته باشد یک نان دربیاورد. وقتی نان درآورد همسر میگیرد، خانه دارد میشود. معتاد هم نمیشود. وقتی مهارت نیست، پس پول نیست. کار نیست. همسر نیست. خانه نیست. بچه نیست. همه نیستها همه به هم میخورد. نهایتاً آرامش نیست و ضد انقلاب هم میشود. توقعشان از دولت بالا میرود که دولت باید برای یک چیزی درست کند. دولت هم که هرکس رئیس جمهور شود، هرکس رئیس جمهور شود نمیتواند مشکل را حل کند چون تقریباً با کم و زیادش سالی یک میلیون لیسانس بیرون میدهیم. ما یک میلیون میز نداریم. باید یک نهضتی شود خاک باغچه را عوض کرد. اینها به خاطر این است که ما از غرب فتوکپی گرفتیم و سلیقههای خودمان را داخل کردیم. علم را غلط معنی کردیم. علم این است. نخیر! علم این نیست. ما باید علمی داشته باشیم که یا به صنعت کشیده شود و یا به درآمد و مهارت و رفع مشکل.
من این را بارها گفتم. آقایان دانشجو، اساتید، معلمین، طلبههای عزیز و همکاران من، هرچه روی منبر میگوییم و پای منبر میشنوید و در خطبههای نماز جمعه میشنوید، باید چهار شرط داشته باشد و الا در قیامت گیر هستید. 1- یا باید واجب باشد. 2- یا مستحب باشد. 3- مشک جامعه را حل کند. 4- یا مشکل ما را حل کند.
یک جوانی به من رسید گفت: امام زمان(ع) زن و بچه هم دارد؟ گفتم: واجب است بدانم؟ از واجبات است؟ گفت: نه. 2- مستحب است بدانیم. مستحب هم نیست. الآن شما مشکل شخصی با خانم امام زمان داری؟ گفت: نه. گفتم: مشکل جامعه ما زن و بچه امام زمان است؟ نه. این سؤالی که کردی نه واجب بود و نه مستحب بود و نه مشکل جامعه بود و نه مشکل فرد بود. برای چه سؤال میکنیم. این پایان نامهای که برای فوق لیسانس نوشتی چه مشکلی را حل میکند؟ این پایان نامهها باید یک مشکلی را حل کند. یک دردی را دوا کند. این است که ما واقعاً نیاز به امام داریم. علم کافی نیست. الآن اروپا و آمریکا و پیشرفتها و تکنولوژی دنیا را اصلاح کرد. هر کشوری دانشگاهش بیشتر است، آمار جنایتش بیشتر است. چرا؟ بخاطر اینکه علم از عمل دور شده است. علم از ادب دور شده است. علم از اخلاق و معنویت دور شده است. اینها باید با هم باشد تا ثمره بدهد. کله بچه چهار کیلو است و بدنش نیم کیلو است، این مردنی است. تناسب بین سر و بدن نیست. ما باید یک بازنگری کنیم.
یکوقتی طرح تحول مینوشتند. ما هم یک جلسهاش را رفتیم. دیدیم اوه دور تا دور میز همه تحصیل کردهها در سطح عالی و اعلا هستند. دکترای جامعه شناس و روان شناس بودند. گفتم: طرحتان را بنویسید. از علم باید استفاده کرد. من خودم پژوهشگر هستم. پژوهش و تحقیق بکنید. اما مرد تحول هم میخواهد. طرح تحول، سوزن و نخ نمیدوزد. خیاط هم میخواهد. ممکن است شما یک انبار سوزن تهیه کنید و یک انبار نخ، اما خیاط نباشد. به فکر مرد تحول هم باشید. بعد یک مثلی زدم گفتم: اگر شما از خواب بیدار شوید و ببینید باران روی کفش شما خورده و کفشتان خیس شده است. اگر کفش خیس را بپوشید پای شما درد میگیرد. با دمپایی هم زشت است. زنگ میزنید دانشگاه که امروز درس به دلیلی تعطیل است. یک نفر هست با دمپایی برود و بگوید: بچهها و دانشجوهای عزیز من باران روی کفشم بود. اگر پایم میکردم پای من درد میگرفت. درس شما را هم تعطیل میکردم عمر شما هدر میرفت. عمر شما حیف است و پای من هم حیف است. گفتم: امروز با دمپایی درس بدهم. اینقدر جگر داشته باشیم! گفتم: کدامیک از شما اینطور هستید؟ به هم نگاه کردند. مرد تحول نیاز داریم!
من یک کسی را از علما سراغ دارم، بگویم شما او را میشناسید. اصفهانیها و قمیها او را میشناسند. یک روز خانمش با او درگیر شد. که تو باید عمامه را برداری. گفت: تو وقتی زن من شدی دیدی من عمامه دارم. دیگر بعد از چند سال میگویی بردار. گفت: رضاشاه میگوید: بردار. تو هم بردار! گفت: نه برنمیدارم. خلاصه اینها بگو مگو داشتند و یک روز آقا حمام رفت. این خانم یک پیراهن و کت و شوار در بقچه میگذارد و به حمام میبرد و میگوید: میگوید: آقا بقچهاش را اشتباه کرده است. این بقچه آقا است. حمامیها هم خبر ندارد. بقچه را گرفت و عمامه و قبا را هم در بقچه گذاشت و به این خانم داد و رفت، آقا از حمام بیرون آمد. سر حمام بقچه را باز کرد دید لباسهایش نیست. گفت: لباسهای من کجاست؟ گفت: یک خانمی آمد گفت: بقچه شما عوض شده است. بقچه را داد و آن را گرفت. گفت: عجب! این خانم میخواهد مرا در مقابل عمل انجام شده بگذارد. من نمیپوشم. با لنگ به خیابان آمد. بنا نشد که من زیر بار زور بروم! سالها با من زندگی کرده و الآن به سرش زده که من کت و شلواری شوم. میتوانستی از اول زن آخوند نشوی. اما بعد از چند سال نمیتوانی عقیدهات را به من تحمیل کنی. بعضی وقتها عقیده را تحمیل میکنند. تحمیل عقیده درست نیست.
شب نیمه شعبان اگر احیاء گرفتیم میتوانیم درست فکر کنیم. دعای کمیلی که شب جمعه میخوانیم این فتوکپیاش برای شب جمعه است. اصل دعای کمیل برای نیمه شعبان است. منتهی شب جمعه هم بخوان. این شب جمعهها قرضی است. یعنی شب جمعه را از نیمه شعبان قرض کرده است.
در مورد نیمه شعبان، در مورد امامت ما سه چیز را میخواهیم. یکی معرفت، یکی مودت، یکی اطاعت! بعضیها چراغانی میکنند و خوشحال هستند امام زمان آمد. اما خمس و سهم امام نمیدهند. یا برای حضرت زهرا گریه میکنند که چرا فدک را خوردند. حق زهرا را ندادند. خودش هم سهم امام را نمیدهد. اطاعت باید باشد. «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» (نساء/80) حرفهای امام زمان را گوش بدهیم. امام زمان فرمود: وقتی من نیستم. فقیه عادل بی هوس! دستمان به امام که نمیرسد، نزدیکترین امام به امام عصر، فقیه عادل بیهوس است. در زمان غیبت از این طریق دینتان را بگیرید. او میگوید: من از طریق موسیقی به خدا میرسم. او میگوید: من از طریق عرفان به خدا میرسم. او میگوید: من از طریق فلسفه به خدا میرسم. او میگوید: از طریق کمک فقرا، خمس نمیدهم ولی به فقرا کمک میکنم. نماز نمیخوانم ولی خیلی کار خیر میکنم. قرآن میگوید: اگر میخواهی راه خدا را بروی «إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلًا» (فرقان/57) هرکس میخواهد راه خدا را برود، راه خدا از راه اهلبیت است. غیر از راه اهلبیت، آدم از هیچ راه و عرفانی به خدا نمیرسد.
یک مثال بزنم، هرجا دو تا «الا» است یک مقدار باید بیشتر دقت کرد. هرجا دو تا «الا» گفتیم یکی دروغ است. مثلاً میگوید: هیچی نمیخورم الا سیب. هیچی نمیخورم الا خیار. دروغ است. دو تا الا دروغ است. مگر اینکه یکی باشد. هیچی نمیخورم الا مایع، هیچی نمیخورم الا شیر! این دروغ نیست، چون شیر و مایع یکی است. ما دو «الا» در قرآن داریم. یا خدا نعوذ بالله دروغ گفته است یا معلوم میشود که یکی است. یکجا میگوید: پیغمبر برو به مردم بگو: «لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى» (شوری/23) مثل الا سیب، الا خیار. من اجر و مزدی نمیخواهم «الا الموده» اینجا یک الا داریم. جای دیگر میگوید: من مزدی نمیخواهم «إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلًا» مزد پیغمبر این است که راه خدا را بروید. یکجا میگوید: مزد من مودت اهل بیت است. یکجا میگوید: مزد من این است که راه خدا را بروید. «إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى»، «إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلًا» دو تا «الا» داریم. یکبار میگوییم: خدا نعوذ بالله دروغ گفته است. یا معلوم میشود راه خدا«إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلًا» از راه مودت است. کسی نمیتواند بگوید من از راه خانقه به خدا میرسم. از راه موسیقی و کمک به فقرا به خدا میرسم. همان که خدا گفته است. باید نماز خواند و خمس هم داد. به فقرا هم کمک کرد و خوش اخلاق هم بود.
روایت داریم «وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا» (بحارالانوار/ ج 57/ ص 213) امام زمان نباشد بیارزش است. اگر اسکناس نخ نداشته باشد ارزش ندارد. در مورد عمر امام زمان یکوقتی گفتم. میگویند: امام زمان سه ساله به امامت رسید. آیا بچه سه ساله میتواند امام شود؟ مثل کامپیوتر را زدم. این فلش کامپیوتر یک فلز است، فلشها یک سانت در یک سانت است. درونش هم خالی است. یعنی حجمش به اندازه یک تخمه پوک است. این فلش را برمیداریم به کامپیوتر میزنیم. بعد از چند لحظه صد هزار صفحه علمی، از آن فلز به این فلز منتقل میشود. یعنی انسان چیزی ساخت که علوم از فلز به فلز منتقل شد. آنوقت خدای مهندس نمیتواند علوم را از آدم به آدم منتقل کند. از امام عسگری به بچه سه ساله. یعنی یک بچه سه ساله از فلش کامپیوتر کمتر است؟ اگر انسان توانست علم را از فلز به فلز منتقل کند، خدای انسان هم میتواند علم را از امام عسگری به بچه سه ساله منتقل کند.
من چهل مثال در مورد امام زمان دارم که چاپ شده است. میگویند: چطور امام زمان 1200 سال دارد ولی پیر نمیشود؟ من مثل ابرو و مژه را میزنم. ابرو و مژه مو است. کنارش موی سر و صورت هم هست. ولی ابرو هشتاد سال تکان نمیخورد. مژه هشتاد سال بلند نمیشود. کنارش هرچه اصلاح میکنی، هر دقیقه پر میشود. پوست و گوشت و نان و آب و کربن و اکسیژن یکی است. خدا خواسته یک مو ثابت و یک مو متغیر باشد. همان خدایی که در هر صورت یک مو را ثابت نگه میدارد و یک مو را متغیر، میتواند در جامعه امام زمان را ثابت نگه دارد و بقیه را متغیر.
میگویند: چرا امام زمان غایب است؟ اگر رئیس سازمان برق شدی. در یک کوچه لامپ زدی. بچهها میزنند میشکنند. آمدی یک لامپ دیگر بستی. لامپ دوم را هم شکستند. اگر یازده لامپ در کوچه زدی و یازده لامپ را شکستند، لامپ دوازدهم را وصل میکنی؟ نه، میبینی اینها هرچه میزنی را میشکنند. باشد هروقت قدر شناس شدند و آدم شدند. امیرالمؤمنین را شکستند. امام حسن را شکستند. حضرت زهرا را شکستند. یازده امام معصوم را کشتند. خدا گفت: لامپ دوازدهم امام زمان را نمیفرستم. هروقت ظرفیت پیدا کردید.
امام خمینی تحمل نکرد. مطهری تحمل نکرد. مفتح و هاشمی نژاد و دستغیب و صدوقی و اشرفی وقتی تحمل نکرد، هروقت ظرفیت پیدا شد. ما باید اول معرفت داشته باشیم و بدانیم امام زمان ما را میبیند، کارهای ما را میشناسد. این مسأله مهمی است. از ما با خبر هستند. توجه به این قصه هم مهم است. توسلاتی که میشود. منتهی بعضیها فکر میکنند که مثلاً مهم دیدن امام زمان است. البته دیدن امام زمان یک نعمتی است. سعادتی است. «ارنی الطلعه الرشیده» ولی اینکه انسان هدفش این باشد که آقا را ببیند. اویس قرنی هم پیغمبر را ندید. بهترین یار پیغمبر بود.
یک کسی نزد یکی از علما آمد، گفت: دعا کن شهید شوم. گفت: خدا خیر دنیا و آخرت به تو بدهد. چه شهید شدی و چه شهید نشدی. پیغمبر شهید نشد. حالا باید گفت: مقام پیغمبر از دیگران کمتر است؟ مهم این است که «وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُم» (آلعمران/158) منتهی فی سبیل الله! یک دعا هست میگوید: «اللهم اجعلنی کما تحب انت کما أُحب فاجعلنی کما تُحب» تو آنچه من میخواهم هستی. مرا یک جوری قرار بده که آنچه تو میخواهی باشم. این مهم است. گاهی وقتها قرآن میگوید: ایست! نمیخواهم جبهه بروی. نماز بخوان! «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلاه» (نساء/77) دست نگه دارید، نماز بروید. نباید این دکان ما شود. قبلاً بعضی هیأتها میگفتیم: ظهر عاشورا نماز بخوان. میگفتند: دسته به هم میخورد. برایش نماز مهم نبود. دستهاش مهم بود. اگر دسته ما وضو بگیرند و نماز بخوانند از هم میپاشد. اینها را آدم نباید یک چیزی برایش اصل باشد. اصل آن چیزی است که خدا گفته این اصل است.
معرفت ما نسبت به امام و بعد از معرفت مودتمان را زیاد کنیم. چطور مودتمان را زیاد کنیم؟ خواندن فضایل، به ما گفتند: اگر در جلسهای از فضایل اهلبیت گفته نشود، این جلسه باعث حسرت میشود. تو نشستی تعریف میکنی از اهلبیت تعریف کن. از معصوم تعریف کن که محبت را زیاد میکند. اطاعت کنیم!
شریعتی: امروز صفحه 573 قرآن کریم، آیات پایانی سوره مبارکه جن در سمت خدا امروز تلاوت میشود.
«وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِکَ تَحَرَّوْا رَشَداً «14» وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً «15» وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً «16» لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذاباً صَعَداً «17» وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً «18» وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً «19» قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِهِ أَحَداً «20» قُلْ إِنِّی لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً «21» قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً «22» إِلَّا بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً «23» حَتَّى إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً «24» قُلْ إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً «25» عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً «26» إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً «27» لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصى کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً «28»
ترجمه: واینکه برخى از ما اهل تسلیم و بعضى ستمکارند پس کسانى که اهل تسلیم هستند، آنان در جستجوى رشدند. ولى ستمکاران هیزم دوزخند. و اگر بر طریق (حق) استقامت کنند، آنان را با آبى فراوان سیراب مىکنیم، تا در آن (رفاه و آسایش) امتحانشان کنیم و هر کس از ذکر پرورگارش اعراض کند، او را در عذابى سخت در مىآورد. و اینکه مساجد براى خداوند است پس (در آنها) با خداوند احدى را نخوانید و اینکه وقتى بنده خدا بر پا ایستاده و او را مىخواند نزدیک بود (جنیان) بر او ازدحام کنند. بگو: من فقط پروردگارم را مىخوانم و احدى را شریک او نمىگیرم. بگو:همانا من مالک هیچ سود و زیانى براى شما نیستم. بگو: همانا هیچ کس مرا در برابر خدا حفظ نخواهد کرد و جز او هرگز پناهگاهى نخواهم یافت. (وظیفه من) جز ابلاغى از جانب خدا و رساندن پیام او نیست. و کسى که خدا و رسولش را نافرمانى کند قطعاً آتش دوزخ برایش خواهد بود، در حالى که همیشه در آن آتش جاودانهاند. (آنان در غفلت و غرور به سر مىبرند) تا وقتى که آنچه را به آن تهدید مىشوند، ببینند، که خواهند دانست چه کسى یاورش ضعیفتر و نفراتش کمتر است. بگو: من نمىدانم که آیا آنچه وعده داده مىشوید نزدیک است، یا پروردگارم براى تحقق آن مدتى (طولانى) قرار مىدهد. او عالم به غیب است و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمىکند، مگر کسى همانند پیامبر که از او راضى باشد، پس از پیش رو و از پشت سر نگهبانانى مىفرستد تا بداند (رسولان) پیام هاى پروردگارشان را رساندهاند و او به آنچه نزد آنان است احاطه دارد و هر چیزى را با عدد، شماره کرده است.
شریعتی: در ایام برپایی نمایشگاه بین المللی کتاب، برنامه سمت خدا هم غرفه دارد. محصولات فرهنگی برنامه وکتابهای ارزشمند کارشناسان عزیز ما را شما میتوانید آنجا تهیه کنید. در سالن A3 سالنهای سه قلو، راهروی پنج و غرفه شماره 42، انشاءالله اگر توفیقی باشد پس فردا خدمت شما هستیم و شما را آنجا زیارت میکنیم. حاج آقای قرائتی ادامه فرمایشات و حسن ختام فرمایشات شما را میشنویم.
حاج آقای قرائتی: من قبل از اینکه بیایم امروز توفیقی پیدا کردیم چند ساعتی در مورد امام زمان به نکتهای رسیدم که تا چند ساعت پیش نمیدانستم. اصل حرف من از آیت الله حاج آقا مرتضی حائری است. ایشان از مدرسین درجه یک بود. درس خیلی عمیقی داشت و پسر مؤسس حوزه علمیه قم، حاج شیخ عبدالکریم حائری بود. یک دلیل برای امام زمان آورده که من بلد نبودم. ایشان گفت: قرآن میگوید: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَه» (بقره/30) خدا به فرشتهها گفت: من میخواهم روی زمین خلیفه خلق کنم. گفتند: خلیفه تنها که نمیشود. زن دارد، بچه دارد. نسل دارد. بعد اینها سر منافع دعوایشان میشود. همدیگر را میکشند. فساد و خونریزی میکنند. خدا گفت: من جبران میکنم. یک علمی به حضرت آدم داد، بعد گفت: علمت را عرضه کن. علمش را عرضه کرد و گفتند: «لا عِلْمَ لَنا» (بقره/32) دستهای فرشتهها بالا رفت و گفتند: بله حق با شماست. ایشان میگوید: گفته «إِنِّی جاعِلٌ» نگفته: «جَعلتُ». «جعلتُ» یعنی یکبار در تاریخ خدایی این کار را کردم. اما «جاعل» یعنی این کار استمرار دارد. نمیشود قبول کنی از نظر عقلی که خداوند برای فتنهها در آغاز خلقت برای اینکه «مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماء» (بقره/30) در آغازآفرینش که چند نفر بودند و کم بودند و فتنه و فساد و خونریزی کم بود، خدا به فرشتهها گفت: نگران نباشید. جبران میکنم. یک حجت خدا را با یک علم بینهایت میفرستم که همه شما دستهایتان را بالا بگیرید «لا علم لنا» شما اینجا کم بیاورید. الآن که با یک بمباران دویست هزار نفر را میکشند، با یک بمباران حلبچه را نابود میکنند. الآن که فساد و فتنه بیشتر شده است، آمریکا که این همه چنگ و دندان نشان میدهد، بگوییم: نه، الآن دیگر خدا این کار را نمیکند. چون «انی جاعل» جاعل گفته و «جعلتُ» نگفته است. «جعلتُ» یعنی یکبار گفتم و تمام شد رفت. اما جاعل یعنی این کاره هستم. همانطور که خدا میفرماید: من تمام فتنهها و فسادها و انحراف را با یک حجت بینهایت سواد دار جبران میکنم. پس باید الآن هم یک حجت بینهایت باسواد باشد. ولی فقط شیعه! چون یهودیها میگویند: حضرت موسی آمد دیگر تمام شد. قیچی شد! مسیحیها میگویند: عیسی که آمد آخرین شد و قیچی شد! مسلمانها هم دو دسته هستند. اهل سنت میگویند: پیغمبر که آمد قیچی شد و دیگر بعد از پیغمبر خبری نیست. شیعه میگوید: تا آخر تاریخ باید حجت خدا باشد و آن حضرت مهدی است.
بسم الله الرحمن الرحیم، خدا در قرآن میگوید: وقتی خواست انسان را خلق کند، به فرشتهها گفت: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَه» میخواهم روی زمین خلیفه بفرستم. فرشتهها گفتند: ما عبادت میکنیم و تو از خیر این انسان بگذر. انسان خونریز است. فتنه میکند. از خیرش بگذر و انسان را خلق نکن. از این معلوم میشود چقدر آزادی رأی بوده است. خدا گفت: من جبران میکنم. یک انسانی را خلق میکنم و علومی را به او عرضه میکنم و ببینید ظرفیت علمی انسان چقدر است. آیت الله حائری اینجا یک استدلال عقلی میکند. آیا میتوانیم بپذیریم که خدا برای فتنهها صدر خلقت و آغاز خلقت که فتنه کم بوده و آدمها کم بودند، فتنههای کم را با خلیفه و حجتی که بینهایت سواد دارد، «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» (بقره/31) این «کُلَّها» امام صادق فرمود: حتی این فرشی که زیر پای من است. وقتی برای فتنه و فساد و عیبهای اول خلقت خدا میگوید: جبران میکنم. چطور؟ ولی خودم و حجت خودم را با علم بینهایت میفرستم. آنوقت الآن هم که دنیا توسعه پیدا کرده و آدمها میلیاردی شدند و فتنهها میلیاردی شده است، الآن خدا رها کرد؟ عقل این را میپذیرد. بنابراین همیشه باید حجت باشد و ما ارتباطمان را با حجت همیشگی کنیم. «السلام علیک یا مهدی» همین سلام! صدقه میدهی اول بگو: برای سلامتی امام زمان. خدا بچه به تو داد اسمش را مهدی بگذار. عشق به مهدی، همین چراغانی، همین اطعام دادن، ما همینطور که در ایام عزاداری، سور میدهیم. نیمه شعبان هم سور بدهیم. عیدی بدهیم. خرج کنیم.
انشاءالله خدا قلبش را از ما راضی کند. امیرالمؤمنین هروقت یارانش را میدید، ابوذر، سلمان، مقداد، عمار، لذت میبرد. لذت میبرد! آیا شده یک مرتبه حضرت مهدی به من و شما نگاه کند، لذت ببرد؟ این را یکی از علما در حرم امام رضا گفت. گفت: قرائتی چند سال است طلبه هستی؟ گفتم: از پانزده سالگی طلبه شدم. الآن 55 سال است. گفت: امیرالمؤمنین یارانش را میدید لذت میبرد. شده که حضرت مهدی به تو نگاه کند، لذت ببرد؟ گفت و رفت! من فکر کردم عجب جملهای گفت. امام زمان را راضی کنیم. رضای او رضای خداست. اشتباه میکنند آنهایی که با اختلاس و دروغ و کلک و حقه و ربا و کم فروشی و ریا، اشتباه میکنیم رضای خدا را میدهیم و چیز پست میگیریم. خدایا به آبروی امام زمان به ما ایمانی بده که هیچ چیزی را با رضای به اولیای تو عوض نکنیم و آنچه خیرو برکت است در شعبان و رمضان برای خوبها مقدر میکنی برای ما هم مقدر کن. توفیق عبادت و احیاء و کامیابی معنوی کامل به همه ما مرحمت بفرما. انتخابات را هم طوری هدایت کن که رضای تو و حضرت مهدی در آن باشد.
شریعتی: بهترینها نصیب شما شود. چه خوب گفت:
ای که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد *** حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد