موضوع: نهج البلاغه، نامه 25
تاریخ پخش: 74/04/22
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
1- توضیح و شرح نامه 25 نهجالبلاغه
به مناسبت هفته نیروی انتظامی، در خدمت برادران دانشجو و پرسنل و برادران عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی هستیم. ماه محرم و صفر قرار بر این بود که راجع به امام حسین صحبت کنیم، بنابراین بحثمان مجموعهای است از کار شما و بحث رسمی خودمان. در ماه محرم و صفر، حساب برخورد شما با مردم حساب شما فرق میکند با باقی نیروهای مسلح، باقی نیروهای مسلح مثل برادران عزیز سپاه و ارتش اینها چون بیشتر مسئول حفاظت از مرز آسمان و دریا و زمین است رابطه مستقیم با تک تک مردم ندارند. اما شما تک تک با مردم تماس دارید، بنابراین یک خورده کارتان ظریفتر است.
من برای هدیه، نامه بیست و پنج نهج البلاغه را برای شما تفسیر میکنم. نهج البلاغه مجموعه خطبههایی از امیرالمومنین است. نه همه خطبههای آن حضرت. خطبههای امیرالمومنین شش برابر این است که علمای دیگر جمع آوری کردهاند به نام مشترکات نهج البلاغه یعنی حرفها و فرمایشات حضرت علی(ع) در چندین جلد است. منتها یکی از آنها نهج البلاغه است. یک وقت خیال نکنید که همه علم حضرت علی فقط در این نهج البلاغه است. بگذریم که گاهی وقتها در یک خطبهاش همه را گیج کرده، خطبه اول نهج البلاغه را تا الان کسی فهمیده که چه چیزی میخواهد بگوید هر چی هم شرح و تفسیر مطالعه کردیم. این خطبه یک شبهی است درست مثل فیلمی که برفک دارد.
خداننده سر در نمیآورند که قصه چیست؟ گاهی یک جمله میگوید ولی این جمله، جمله مهمی است، نهج البلاغه سه بخش دارد بخش اول خطبهها است، فرض کنیم اگر ششصد صفحه است دویست صفحه آن خطبهها است، دویست صفحهاش نامه هاست تقریباً، دویست صفحه کلمات قصار و موعظه است، خطبه، نامه، موعظه، خطبههای بیشتر عقاید است، نامهها بیشتر سیاست است، موعظهها بیشت اخلاق است. پس عقاید، سیاست، اخلاق، نامهها عددش هفتاد و هفت تا است، که در نهج البلاغه آمده است در نامه بیست وپنجم یک چیزی است که مربوط به نیروهای انتظامی است یعنی مامورین رسمی که مباشرین با مردم هستند البته این به مسئولین اداره دارایی هم میخورد، به همه کسانی کهبا مردم سر و کار دارد و کارمند دولت هستند، حالا کارمند بانک، آب، برق، گاز و… باشد آن که مستقیم با مردم هست وامیرالمؤنین این خطبه را میگوید من سریع میخوانم و ترجمه میکنم،
«انْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَیْهِ کَارِهاً وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَکْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِی مَالِهِ فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَیِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَیْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْیَاتَهُمْ ثُمَّ امْضِ إِلَیْهِمْ بِالسَّکِینَهِ وَ الْوَقَارِ حَتَّى تَقُومَ بَیْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَیْهِمْ وَ لَا تُخْدِجْ بِالتَّحِیَّهِ لَهُمْ وَ لَا تُخْدِجِ التَّحِیَّهَ لَهُمْ ثُمَّ تَقُولَ عِبَادَ اللَّهِ أَرْسَلَنِی إِلَیْکُمْ وَلِیُّ اللَّهِ وَ خَلِیفَتُهُ لآِخُذَ مِنْکُمْ حَقَّ اللَّهِ فِی أَمْوَالِکُمْ فَهَلْ لِلَّهِ فِی أَمْوَالِکُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِیِّهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا فَلَا تُرَاجِعْهُ وَ إِنْ أَنْعَمَ لَکَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ تُخِیفَهُ أَوْ تُرْعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ فَخُذْ مَا آتَاکَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّهٍ فَإِنْ کَانَتْ لَهُ مَاشِیَهٌ أَوْ إِبِلٌ فَلَا تَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ فَإِنَّ أَکْثَرَهَا لَهُ فَإِذَا أَتَیْتَهَا فَلَا تَدْخُلْ عَلَیْهَا دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَیْهِ وَ لَا عَنِیفٍ بِهِ وَ لَا تُنَفِّرَنَّ بَهِیمَهً وَ لَا تُفْزِعَنَّهَا وَ لَا تَسُوأَنَّ صَاحِبَهَا فِیهَا وَ اصْدَعِ الْمَالَ صَدْعَیْنِ ثُمَّ خَیِّرْهُ فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ» (نهجالبلاغه/ نامه 25).
2- اصل عمل برای خدا باشد
حرکت میکنی برای خدا حرکت کن، بگویی نه من برای پول میروم، خوب زمان شاه هم برای پول کار میکردند. من از ترسم میروم. نروم درجهام را میکنند. خوب زمان شاه هم از ترس این کار را میکردند، من برای ارتقای درجه میروم که اگر سرهنگ هستم سرتیپ شوم زمان شاه هم کار برای این بود.
اصول دین زمان شاه سه تا بود: ترس، پول، درجه، اگر الان هم هر کس کار میکند بپرسند چرا آمدی سر کار؟ میترسم مگر میشود نیایم، چرا آمدی خرجی زن و بچه، چرا آمدی درجه، پس اگه الان هم این باشد پس ما فقط عکس شاه را برداشتیم و عکس امام را زدیم، این جمله اول، بگو آقای قرائتی پس خودت پول نمیگیری، اول اینکه خیلیها نمیدهند و بعد هم اینکه بعضیها که میدهند میگیرم، سوم اینکه پول گرفتن غیر از برای پول کار کردن است، ببینید شما اینجا همه از اکسیژن استفاده میکنید. هیچکدام برای اکسیژن وارد سالن نشدهاید، همه کشاورزها برای گندم کشت میکنند منتها کاه هم برای کاگل پیدا میشود، هر کسی چاه میکند هدفش آب است منتها هر کس هدفش آب باشد به خاک هم میرسد. چاه که میکنی علاوه بر اینکه آب گیرت میآید خاک هم گیرت میآید. یک وقت میآیم اینجا تشنهام میشود آب میخورم ولی بینی و بین الله برای یک لیوان آب اینجا نیامدهام هدفتان بالاتر از این حرفها باشد،
3- ایجاد رعب و ترس گناه است
«انْطَلِقْ» برو، اما «عَلَى تَقْوَى اللَّهِ»، بعد یک بینش مقدس، «وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً» هیچ مسلمانی را نترسان، آقایانی که توی خیابان بوق میزنند و یک نفر پیش پایشان میپرد حدیث داریم: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «مَنْ نَظَرَ إِلَى مُؤْمِنٍ نَظْرَهً لِیُخِیفَهُ بِهَا أَخَافَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ» (کافی/ ج2/ ص368) اگر یک مؤمنی را کسی بترساند خدا روز قیامت او را میترساند چرا میترسایم، یک زمانی بعضی از بچههای حزب اللهی سوار یک بنزی شده بودند چنان این بنز را میبردند که یک عده که کنار خیابان منتظر اتوبوس هم بودند پریدند کنار و نزدیک بود بیفتند توی جوی.
چند سال پیش بود من خودم به برادرها گفتم گازش بدهید این بنز را بگیرید رفتیم گرفتیم و خودم هم کار پلیس را کردم ماشین را نگه داشتم جریمه کردم و اطلاع هم دادم مسئولین آمدند گرفتند و زندانشان کردند مگر میشود حالا چون من مأمور هستم، اگر کسی واقعاً با بوقش، ویراژش مثلاً میآید چه میگوید موبایل را هم نشان میدهد که چی، کتلت چی ربطی دارد به تافتون، «وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِما» (بحارالانوار/ ج33/ ص524) کسی را نترسانید، ما وزارت اطلاعاتمان اگر مردم از آن بترسند که میشود ساواک شاه، اصلاً فرق جمهوری اسلامی این است که زمان شاه از شاه میترسیدند اما در حسینیه جماران میگفتند روح منی خمینی بت شکنی خمینی، آن ترس بود و این محبت است اگر الان هم بر اساس ترس باشد شاه میشود. عشق به رهبر فرق میکند از ترس به رهبر، عشق به نظام. ترس از نظام عشق به حکومت ترس از حکومت، بنابراین همه ما باید یکدیگر را دوست داشته باشیم با مردم حرف بزنیم اگر مجرم است از جرمش بترسد اینکه چون من از وزارت اطلاعات هستم از نیروی انتظامی هستم یا از سپاه هستم، و برادرهای عقیدتی هم همینطور، مثلاً اگر بگوید که اگر من این کار را نکردم فردا در گزینش ممکن است چی، روحانی را باید دوستش داشته باشند و گرنه اگر بگوید که من به قرائتی سلام نکردم فردا سرگردی من را برای سرهنگی امضاء نمیکنند. خوب این آخوند هم شده شته. هیچ کس از هیچکس نباید بترسد. هرکس از هر کس ترسید معلوم میشود از بدترین آدم هاست. حدیث دارم: «شَرُّ النَّاسِ مَنْ تَأَذَّى بِهِ النَّاسُ» (إختصاص مفید/ ص243) بدترین آدمها آن است که مردم از او بترسند. اگر از تو میترسند آدم بدی هستی. به بنده میگویند آقای قرائتی تلفن کرده، اگر گوشی را برنداری فردا اسمت را توی تلویزیون خواهد گفت: زود باشید کارش را راه بیندازید. مثلاً از مسافرت آمده میگویند آقای قرائتی ساکش را ندهید تا معطل بشود و فردا توی تلویزیون میگوید: آن وقت ساک بد بختها را میگردند ساک من را نمیگردند. معلوم میشود که من بدترین آدم هستم که رئیس گمرک از من میترسد. هیچکس از هیچکس نباید بترسد اگر از امام جمعه، از دادستان، و یا از هرکی ترسیدیم این خطرناک است. ترس مال طاغوت است.
ما دو تا بله قربان داریم یک گاهی میگوییم بله قربان چون دوست داریم گاهی وقتها میگوییم بله قربان چون میترسیم قرآن میگوید بله قبان پیغمبری این است اینکه امام میفرماید اسلام ناب چون پیغمبر را میفرماید: «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» (آلعمران/159)، اگر خشن بودی مردم از تو میترسند پس گاهی مردم دوست دارند پیغمبر را، و از فرعون میترسند، «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ» (زخرف/54) تحقیر میکرد مردم را میگفتند بله قربان، اگر مردم تحقیر شدند و گفتند بله قربان نظام اسلامی نیست و اگر بر اساس عشق شدارزش دارد، حالا، «وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً»: هسچ مسلمانی را نترسان، «وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَیْهِ کَارِهاً» (بحارالانوار/ ج33/ ص524) اگر خوششان نیامد فریاد نزن عصبانی ش، بنده منبر رفتم چهار نفر از منبر من خسته شدهاند بلند میشوند و میروند، غیظ نکن.
4- در اجرای حکم زیادهروی نکنید
بعد میفرماید که: «وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَکْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِی مَالِهِ» (بحارالانوار/ ج33/ ص524) اکثر از حق خدا را از او مگیر همان حق خدا را بگیر آقا بنده جرم کردم میخواهند مثلاً قم بزنند «بسم الله الرحمن الرحیم» هفتاد تا شلاق بزن اما من را میبرند دم دکان پدرم که آبروی پدرم برود. خوب بابا من مجرم هستم، چرا مجرم را میبرید دم دکان پدرش میزنید که آبروی پدرش بریزد. این پیدا است که اضافه است «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (بقره/229)، از مرز خدا تجاوز کرد، قرآن میفرماید مجرم را تنبیه کن. اما دم دکان پدرش نه. چون نه در قرآن است و نه در حدیث. این آقا میخواهد خود شیرینی کند به او میگویند برو کلاه بیاور سر میآورد. در دکان پدرش چرا؟ بود جایی که مجرم را دم دکان باباش شلاق زدند و بابایش رفت در خانه و از خجالت به مرز سکته افتاد. خوب این تا آخر عمرش با حکومت اسلامی بد میشود این به خاطر این اس که این آقا که شلاق دستش هست باید دقت کند. کارها مثل آمپول زدن است. آمپول را اگر توی رگ بزنی اثر میکند، توی گوشت بغل فک بزنی پدر آدم را در میآورد. خیلی ظریف است. حکم خداهم همینطور است. آنچه که خدا گفته، وقتی شلاق را میزند هیچی شلاق را دور میگرداند که این دور گرداندن نه توی آیه است و نه توی حدیث این خودشیرینی است، و وقتی میخواهد بزند میگوید هن که هنش هم در قرآن نیست. ببینید آنکه در قرآن است شلاق بزنید اما دم دکان پدرش در قرآن نیست تاب دادن شلاق در قرآن نیست و این هن گفتن در قرآن نیست. این سه چهار چیز از خودش رویش میگذارد. چیزی رویش نگذار، «وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَکْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِی مَالِه» بیش از حق خدا از او مگیر، «فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَیِّ»، اگر وارد قبیلهای شدی، فانزل بمائهم، برو کنار چشمه آبی به قول امروزیها برو هتل، مسافرخانه، چادر، یک جایی، توی خانه کسی مرو، برای اینکه اگر شما وارد شدید رفتید بالاخره وقتی یک مدیر کلی وارد یک استانی شد. معاون وزیر وارد یک استان شد، رئیس و کارمند آن استان هم اگر اصفهان است چند تا جعبه گز و اگر یزد است چند تا جعبه باقلوا، اگر بوشهرات چندجعبه خرما، بدرقه میکند، وقتی من رفتم توی نهضت سوادآموزی، میروم بازدید از دفاتر، گز و خرما به من میدهند اصلاً من دیگر زبانم قفل میشود که بگویم کار شما ضعیف است یا قوی، همین جعبه گز، یک بست به لبم. بست میزنند دیگه حرف حق نزنم، اسمش جعبه گز است اما واقعهاش قفل و بست است. میگوید جایی که میروی رنگی نشوید. من دیروز برای طلبههای عزیز، از طرف مقام معظم رهبری یک طرحی را به قم دادم از طرف دفتر تبلیغات و سازمان تبلیغات که دو هزار وپانصد تا طلبه در تابستان که درسها تعطیل است پخش شوند توی کل ایران شهر و روستا برای تبلیغات تذکراتی را من به این همکارهایم دادم یکی همین تذکر است. اگر خانه کسی رفتی فردا میگویند این خطی یا آن خطی است با این است با آن است محله بالا محله پائین، هیئت حسینی هیئت ابوالفضلی، این گروه آن گروه، این خط سیاسی آن خط سیاسی، یک جایی بروید که بی رنگ بی رنگ باشد و برایشان حدیث خواندم، که اصلاً کسی که میخواهد کار فکری بکند، نمیتواند رنگی باشد.
رسول اکرم(ص)، حضرت آمد وار شهر مدینه شد. مدینه خط سیاسی نبود اما قبیله بازی بود آن میگفت این قبیله و این میگفت آن قبیله، سران قبیله هم میخواستند سوءاستفاده کنند. آمدند افسار شتر را گرفتند آن گفت بیایید خانه ما، میخواست افتخارش این باشد که پیغمبر اولین روز ورودش آمد خانه ما، دید حالا خانه هر کسی برود خواهندگفت این قبیلهای است و آن قبیلهای، گفت هر جا شتر خوابید یعنی کسی که میخواهد با مردم کار بکند نباید روز اول رنگی بشود. رنگی بشوی روز اول میگویند خطی شدی ولذا حدیث داریم در مسابقات التماس میکردند که پیغمبر شرکت کند میفرمود من چند دقیقه با این گروه مینشینم و چند دقیقه با آن گروه، اگر با این گروه بنشینم میگویند شما رفتید با این گروه نشستید اینها روحیه پیدا کردند و آن گروه دیگر روحیهشان را باختند چند دقیقه اینجا مینشینم چند دقیقه آنجا. اسلام خیلی دین قشنگی است یک دقتهایی است از عدالت که الله اکبر.
خانمی دو تا بچه کوچولو داشت سه تا خرما داشت بچهها گفتند مامان خرما، یک خرما را به این داد و یک خرما را به آن داد و آن خرمای سوم را خیلی با دقت نصف کرد یک نصف را به این و یک نصف به آن، امیرالمومنین فرمود: خانم تو به خاطر این عدالتت اهل بهشت هستی، به قاضضی میگویند یک جور نگاه کن، «وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَهِ وَ النَّظْرَهِ حَتَّى لَا یَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ لَهُمْ وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ» (نهجالبلاغه/ نامه 27)، تو که قاضی هستی دو نفر آمدند نزدت به یکی هفت ثانیه نگاه نکن و به یکی پنج ثانیه، مواظب باش نگاه به هر دو یک جور باشد. در قرآن آیه صدو دو سوره نسا میفرماید شما که در جبهه نماز را شکسته میخوانید رزمندهها میخواهند به شما اقتدا کنند. رکعت اول یک گروه اقتدا کنند رکعت اول زود قصد فردا کنند آنهایی که رکعت اول اقتدا کردند زود قصد فردا کنند. بروند شیفت، و فوری آنهایی که شیفت هستند به رکوع رکعت دوم برسند یعنی حتی در نماز دو رکعتی تقسیم عبادت تقسیم شده است، در نماز دورکعتی: «وَ لْتَأْتِ طائِفَهٌ أُخْرى لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُم» (نساء/102) آیه صد و دو سوره نساء، ببین اسلام چقدر دین ظریفی است، تقسیم عادلانه، مواظب باشید: «فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَیِّ»، ای کارمند دولت اگر میروی یک جایی ماموریت «فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ»، داری پست میدهی اگر یک کارمند شهربان برود معجون فروشی قدم بزند، طلافروشی میگوید دو لیوان معجون به او داده از دم مغازهاش کنار نمیرود متهم میشوی، بعد میفرماید «مِنْ غَیْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْیَاتَهُمْ» (نهجالبلاغه/ نامه 27)، توی خانه هایشان مرو؛ «ثُمَّ امْضِ إِلَیْهِمْ بِالسَّکِینَهِ وَ الْوَقَار»، وقتی میروی با آرامش برو، سکینه و وقار، گاهی وقتها یک ماموریتی میورند حالا یک وقت مجرمی را میخواهند بگیرند مجرم را هر چه بترسانی میارزد، اما نه حالا گفتند برو ببین، مجرم نیست آقا یک مرتبه ترمز چهار تا در یک لحظه باز میشود طرف سکته میکند، چه جور، چی شد، قرآن میگوید: «ثُمَّ امْضِ إِلَیْهِمْ بِالسَّکِینَهِ وَ الْوَقَار»، وقتی میروی ماموریت آرام ترمز کن، آرام برو چه خبر است.
اصلاً بندههای خوب خدا و عبادالرحمان، قرآن تابلو بنده خوب خدا را ترسیم مینماید میگوید بنده خوب خدا چند تا شرط دارد یک: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63)، آرام راه میورد «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»، و گاهی هم میگوید به تو چه نمیخواهم. ممکن است چرت و پرت هم بگوید، بگوید بالاخره کارمند دولت وقتی ماموریتی میرود، این طور نیست که همه مردم یک جور باشند بعضی مردم ممکن است حرف بد بزنند چون نمیدانند، من یادم نمیورد، اول سالهایی که رفتم پای تخته سیاه بیست و دو سال پیش تخته سیاه گذاشته بودم در یک مجلسی داشتم صحبت میکردم مردی آمد یک سری تکان داد و گفت خدا لعنت کند تو را. روبروی جمعیت، من نفهمیدم چرا فحشم میدهد. صبر کردم، گفتم شاید با من نیست آقای قرائتی با تو هستم خدا ذلیلت کند حالا چون توی تلویزیونی مردم احترامت میگیرند. آن روز هم که تلویزیون نبود و حکومت هم مال شاه بود. حالا نمیدانستیم که اصلاً کی است؟ ساواکی است یا خودی یا غیرخودی، البته خودی به معنای خودمان، خدا آیت الله سعیدی را رحمت کند. آقازاده ایشان هر کس را میدید خول است میگفت: این خودی است، این آقا وارد شد فحش میداد این خودی است غریبه است چی است؟ بالاخره صبر کردیم ببینیم چی است؟ گفت تو تخته سیاه گذاشتی که جلوی منبر امام حسین را بگیری این یک نقشه استعمار است، گفتم آقا تخته سیاه نقشه استعمار نیست وسیله آموزشی است ما هم میخواهیم همان امام حسین را بگوئیم هر جا هم که بلد نیستیم روضه بخوانیم هستند آقایانی که میآیند کنار ما میتوانند به هر حال فحش که داد من دیدم فحش آن روی مذهب و عقیدهاش است. گاه مردم فحش میدهند ولی آدمهای خوبی هستند عملش بد است ولی خودش آدم خوبی است قرآن میگوید، «إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالینَ» (شعرا/168) عملت بد است.
یک کسی مرتب در نامهاش برای من فحش مینوشت که تو زیر بغل قبایت پاره است میپوشی همهاش میآیی توی تلویزیون، سوزن نداری، نخ نداری، خانمت توجه ندارد بدوزد، میخواهی به مردم بگویی دنیا ارزش ندارد، و شروع میکرد همینطور فحش فحش، آخرین نامهاش یک کمی سوزن و نخ گذاشت و برای من فرستاد، خوب این بنده خدا خیلی به من جسارت کرد ده پانزده نامه فحش برای من داده ولی آدم خوبی است این نمیداند که قبای آخوندها فرم دوختش این است که زیر بغلش سوراخ است این فرم دوختش است مثل کفش سوراخ دار، این فرمش است چون این فرم را نمیدانست همهاش فحش میداد و عصبانی میشد. بعضی مردم فحش میدهند ولی آدم خوبی هستند بنابراین هرکس فحش میدهد آدم بدی نیست حتی من یک جائی بودم دیدم یک عده فحش میدهند گفتند آقای قرائتی اینها ضد انقلاب هستند. گفتم اینها ضد انقلاب نیستند اینها غصّه دارند. مثلاً لپه، گوشت گکران شده غصّه میخورد و گرنه همین آقا هم جبهه بوده و همین الان هم اگر به مملکت هجوم بیاورند دو مرتبه جبهه میرود، اگر یک مادری سر بچهاش داد زد معنایش این نیست که ضد بچهاش است.
5- به گفته دیگران اعتماد کنیم
به هر حال اگر در ماموریت کسی با شما برخورد کرد زود نگوئید ضد انقلاب، قضاوتهای عجولانه، یک کسی توی جبهه گفت «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» فوری شهادتین گفت مسلمانها گفتند این کلک، زدند توی گوشش، آیه نازل شد: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاهِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثیرَهٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً» (نساء/94)، چرا به کسی که «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» میگیود، میگوئید مسلمان نیست، حالا نه این ظاهری است بعد میگوید «کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ» مگر خودتان ظاهری نبودید. حالا خودتان مسلمان درجه یک هستید که این ظاهری است. ما هم همینطور، به هر حال «وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً» کسی را نترسان، «فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَیِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَیْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْیَاتَهُمْ ثُمَّ امْضِ إِلَیْهِمْ بِالسَّکِینَهِ وَ الْوَقَارِ» (نهجالبلاغه/ نامه 27). یک مرتبه ترمز مکن با چهار تا ماشین، «حَتَّى تَقُومَ بَیْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَیْهِم» تو سلام کن، بده ببینم، آقا اول اینکه من مجرم نیستم ژست میگیری، صبر کن اگر جرمم ثابت شد، ژست بگیر، «فَتُسَلِّمَ عَلَیْهِم» سلام کن، متاسفانه من خودم سلام میکنم بعضیها میگویند سلام علیکم، آقای سلام کردم، سلام علیکم، سلام میگویم که من آقای قرائتی هستم که توی تلویزیون هستم، میگوید سلام علیکم آقای مخلص هستم، آقا جواب، سلام واجب است قرائتی چه کسی است یعنی جواب سلامها پارتی بازی شده تا نگویی جوابت را نمیگویند این یعنی چه، بابا کارمند دولت هستی، «فَتُسَلِّمَ»، سلام کن. «وَ لَا تُخْدِجِ التَّحِیَّهَ لَهُمْ»، شاید معنایش این باشد که کمش نگذار، حالا شما خیال میکنی سرتیپ هستید طوری میشود سلام کنی به یک لبنیات فروشی، آیت الله هستی به یک طلبه سلام کنی طوری میشوی. ما ادای خارجیها را در میآوریم و به سمت آنها میرویم. اگر نهج البلاغه را فرامش کنیم اخلاقمان از علی دور میشود. علی ابن ابیطالب میگیوید هر کسی هستی سلام کن. ما میگوییم باید گروه همپا باشد اگر تیمسار آمد، تیمسار برود استقبال، اگر آیت الله آمد، آیت الله برود استقبال.
6- گوهر دین را بگیریم نه پوسته آن را
تقریباً مثل مُرده خورها شدهایم. بعضیها مُرده خور هستند یعنی وقتی میروند یک جائی اگر مرغ و ماهی بود یا حمید بحق محمد یا عالی بحق علی یک دعائی میکند. ابروها یکی میرود شمال غربی یکی میرود جنوب شرقی چون مرغ و ماهی بود. اما اگر غذا ساده بود عدس پلو بود رحم الله من قراء الفاتحه مع الصلوات، بسش است بابا جون این برخوردها، برخوردهای مرده خورها است یک مؤمن را باید همه احترام بگذارند. نه ایشان در حدی نیست که شما بروید استقبالش. به یکی از چیزها بگوئید برود، حالا چه خبر است که شما یک درجه رفتید لا، اگر قپّه آمد روی دوشت تکبر گرفتی معلوم میشود خطرناک است. من طلبه هر چی با سوادتر میشوم نباید مهرم بزرگتر شود باید حضور قلبم بیشتر شود ولی من اینطور نیستم. اول طلبگی مهرم دو سانت بود. یعنی هر چی سوادم بیشتر میشود حضور قلبم همان بود که بود فقط مهرم وجب به وجب میشود. ظاهر کار را نگریم. «ثُمَّ تَقُولَ عِبَادَ اللَّهِ أَرْسَلَنِی إِلَیْکُمْ وَلِیُّ اللَّهِ وَ خَلِیفَتُهُ لآِخُذَ مِنْکُمْ حَقَّ اللَّهِ فِی أَمْوَالِکُمْ» (نهجالبلاغه/نامه27) با مردم اینطور حرف بزن، بگو بندگان خدا، ولی الله من را سراغ شما فرستاده است یعنی من نماینده ولی امر هستم. علی ابن ابیطالب من را فرستاده است، «وَ خَلِیفَتُهُ» من جانشین امیرالمؤمنین هستم، «لآِخُذَ مِنْکُمْ حَقَّ اللَّهِ»، آمدم حق خدا- زکات- را بگیریم «فَهَلْ لِلَّهِ فِی أَمْوَالِکُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِیِّه»، خودت بگو آیا داری یا نداری، به مردم اعتماد کن اگر میگیوند نداریم نگو دروغ میگویید من باید بروم دفترش را ببینم به امید روزی که نیاز به کامپیوتر نباشد وقتی قشنگ است که اگر گفتند داری؟ بگویی آقا من اینقدر سودم هست، خواهد شد یک زمانی بازار ما راست حرف بزند. آقای تاجر شما که ده سال پیش یک میلیون داشتی حالا ده میلیون داری، میگوئی نُه میلیون مغز اقتصادی خیلی از عقلش بیشتر است، بابا آن نیروی انتظامی شب تا صبح توی بازار پست داده که تو تاجر شدی، آن برق داده که تو چراغ را روشن کردی، آن زیر پایت را اسفالت کرده، یک عدهای مثل رزمنده که یک گلوله رها میکند میگویند نه نفر جان میکنند تا این یک گلوله بدست رزمنده برسد، دهها نفر، دهها گروه، جاده امن است، شهرامن است، خانه امن است، دکانت امن است، برقت، آبت، یک عده دارند جُون میکنند تا اینکه یک میلیون تو شده ده میلیون، حالا مثلاً میگویند یک مقداری از آن را بده، هزار رقم کلک، برسیم به جائی که امیرالمؤمنین میگوید این رقمی بشود، کارمند اداره دارائی بیاید بگوید که من جانشین امیرالمؤمنین هستم، از خودت سوال میکنم: «فَهَلْ لِلَّهِ فِی أَمْوَالِکُمْ مِنْ حَقٍّ» آیا تو خمسی زکاتی داری که بدهی. «فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِیِّه»، اگر بدهید من به دست علی میدهم، «فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا» اگر گفت نه، نگویی نمیشود. باید بیایم ببینم باید بریم انبار را ببینم. میشود یک زمانی تجار ما راست بگویند به امید روزی که ما مردم را نترسانیم باید برویم رو به این جهت، ما از شرق و غرب آمدیم. وارد جمهوری اسلامی هم شدیم اما به مرز نهج البلاغه هنوز نرسیدیم. امام که فرمود ما هنوز وسط راهیم آخر راه اینجاست، هیچ مسلمانی از هیچ مسلمانی از هیچ کارمند دولت نترسید و تمام کارمندهای دولت بر تمام افراد اطمینان کنند وقتی میگوید، «فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا»، اگر گفت نه، «فَلَا تُرَاجِعْهُ»، دیگر به او مراجعه نکن، «وَ إِنْ أَنْعَمَ لَکَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ تُخِیفَهُ أَوْ تُرْعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ فَخُذْ مَا آتَاکَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّهٍ»، اگر کسی گفت بله دارم بدون ترس و لرز بگو خودت بده، بعد میفرماید که، «فَخُذْ مَا آتَاکَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّهٍ»، طلا بود، فقره بود هر چی بود، «فَإِنْ کَانَتْ لَهُ مَاشِیَهٌ أَوْ إِبِلٌ»، اگر گوسفند و گاو و شتر داشت، «فَلَا تَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ»، سرزده وار گله گوسفندش مشو، نگویی نه من منول هستم. باید گوسفندانش را بشمارم، بگو خودت بشمار من به تو اطمینان دارم، «فَإِنَّ أَکْثَرَهَا لَهُ فَإِذَا أَتَیْتَهَا فَلَا تَدْخُلْ عَلَیْهَا دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَیْهِ وَ لَا عَنِیفٍ بِهِ»، وقتی وارد میشوی ژست نگیر. متواضع باش، نه متسلط و نه عنیف، بدعنق، عبوس وارد آغل مشو «وَ لَا تُنَفِّرَنَّ بَهِیمَهً»، کاری نکن که گوسفندها رم کنند، «وَ لَا تُفْزِعَنَّهَا»، آنها را نترسان، «وَ لَا تَسُوأَنَّ صَاحِبَهَا فِیهَا». خُلق صاحبش را تنگ نکن، ،«وَ اصْدَعِ الْمَالَ صَدْعَیْنِ» مال را دو قسمت کن، بگو آقا مثلاً پانصد تا گوسفندداری، مثلاً شما پانصد تا گوسفند فرض کن میخواهی ده تای آن را زکات بگیری، نگو ده تا چاق هایش را، بگو این پانصد تا دو تا. دویست و پنجاه تا است، بعد بگو کدام دویست و پنجاه تا مال تو، میگوید این مال من، بعد میگوید آن دویست و پنجاه تا باز دو تا صد و بیست و پنج تاست، نصفه چهارم، یک هشتم، بُرش بزن تا برسی به مال خودت، «ثُمَّ خَیِّرْهُ»، به او بگو اختیار با تو است، «فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ»، اگر یک گروهی را اانتخاب کرد بگو نه خیر من قبول ندارم، اگر گفت این مال من بگو این مال تو، خلاصهاش اینکه، برخورد کارمندان دولت باید برخورد با محبت باشد، اصلاً اسلام اُخوت را گذاشته، جالب این است که قرآن میگیود اگر کسی از برادر یا خواهر تو را کُشت بعد میگوید: «فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخیهِ شَیْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ» (بقره/178)، اگر برادر تو عفو شد، یعنی هنوز به قاتل میگوید برادر، میگوید قاتل آمده یک نفر از ما را کُشته، بعد میگوید اگر خواستی عفو کنی برادرت را، به قاتل باز میگوید برادر، این دین ما است، دین ما دین ترس نیست، دین وحشت نیست، وحشت توی کشورهای دیگر هم هست، نظام حکومت اسلامی براساس محبت است براساس فکر است. براساس اعتقاد است البته یک جاهایی خشونت هم لازم است.
7- اهمیت آب دادن به دیگران
چند جملهای هم به خاطر ماه محرم از امام حسین بگویم، یکی از مسائل کربلا مسئله آب بود من راجع به آب مقداری میخواهم صحبت کنم اول اینکه اگر کسی در راه سفر باشد و حیوانی همراه داشته باشد و بترسد که اگر وضو بگیرد یا غسل کند حیوان تشنه بماند اینجا حق ندار وضو بگیرد به جای وضو کند و آن مرغ و کبوتری که با تو است تشنهاش نگذار.
حدیث داریم در قیامت اولین پاداشی که به انسان میدهند اجر آب دادن است. در میان ثوابها اولین ثوابی که خداوند به مؤ من میدهد مزد آب دادن است.
در فقه داریم نهرهایی که بیرون روستا است آب آن مباح است گر چه مالک داشته باشد گر چه مالک آن بچه طفل صغیر باشد یا مالک آن راضی نباشد یعنی حتی اگر نهر آبی مال طفل صغیر بود و طفل صغیر هم راضی نبود باز این آب حسابش جداست. اگر کسی به کافر غذا بدهد ثواب ندارد ولی اگر یک کسی به کافر آب بدهد باز ثواب دارد یعنی کافر را نان به او بدهی ثواب ندارد ولی آب به او بدهی ثواب دارد. آدم وقتی میفهمد که اسلام راجع به آب و تشنگی نظرش چی است؟ راوی میگوید در راه مکه دیدم یک نفری افتاده امام فرمود بروید ببینید چه مشکلی دارد رفتند گفتند آقا این تشنه است گفت خوب آبش بدهید. گفتند آخه این نصرانی است گفت مگر من گفتم چه دینی دارد هر دینی دارد آبش بدهید، رسول خدا(ص) داشت وضو میگرفت وسط وضو یک گربه آمد رد شود یک نگاهی کرد به پیغمبر، پیغمبر فرمود شاید این تشنهاش است من دیگر وضو نمیگیریم. وضویش را پیغمبر قطع کرد و گفت آب را به حیوان بدهید در جنگ صفین، «فَشَکَا الْمُسْلِمُونَ الْعَطَشَ» (بحارالأنوار/ ج44/ ص266) مسلمانها گفتند یا علی عطش، در جنگ صفین مقداری آ ب بود گاهی لشگر معاویه بر آب مسلط میشد و گاهی لشگر امیرالمؤمنین، هر وقت لشگر معاویه مسلط میشد آب را به لشگر علی نمیداد ولی هر وقت لشگر علی(ع) مسلط میشد آب را به لشگر معاویه میداد در یک مرحله که آب به دست معاویه افتاده بود ابوایوب انصاری همان که شتر دم خانهاش خوابید گفت من با یک گروه میروم آب را میگیرم، با یک گروهی رفتند آب بیاورند نشد. امام حسین به پدرش گفت اگر اجازه میدهی من میروم آب میآورم علی ابن ابیطالب گفت برو آب بیاور، وقتی امام حسین با یک گروهی رفت آب بیاورد، امیرالمؤمنین زدبه گریه. گفتند یا علی چرا گریه میکنی، «فَقَالَ ذَکَرْتُ أَنَّهُ سَیُقْتَلُ عَطْشَاناً بِطَفِّ کَرْبَلَاءَ»(بحارالأنوار/ ج44/ ص266)، همین حسینی که میرود برای مردم آب بیاورد همین را مردم یک جرعه آب نخواهند داد.
8- دعای باران امام حسین برای مردم کوفه
باز در بحار حدیثی است که اهل کوفه آمدند نزد علی ابن ابیطالب، مردم کوفه گفتند یا علی تو رئیس حکومت اسلامی هستنی امسال باران نمیآید نگران قحطی هستیم، «جَاءَ أَهْلُ الْکُوفَهِ إِلَى عَلِیٍّ ع فَشَکَوْا إِلَیْهِ إِمْسَاکَ الْمَطَرِ وَ قَالُوا لَهُ اسْتَسْقِ لَنَا فَقَالَ لِلْحُسَیْنِ ع قُمْ وَ اسْتَسْقِ فَقَامَ وَ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ وَ قَالَ اللَّهُمَّ مُعْطِیَ الْخَیْرَاتِ وَ مُنْزِلَ الْبَرَکَاتِ أَرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْنَا مِدْرَاراً وَ اسْقِنَا غَیْثاً مِغْزَاراً وَاسِعاً غَدَقاً مُجَلِّلًا سَحّاً سَفُوحاً فِجَاجاً تُنَفِّسُ بِهِ الضَّعْفَ مِنْ عِبَادِکَ وَ تُحْیِی بِهِ الْمَیْتَ مِنْ بِلَادِکَ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ مَا فَرَغَ ع مِنْ دُعَائِهِ حَتَّى غَاثَ اللَّهُ تَعَالَى غَیْثاً بَغْتَهً»(بحارالأنوار/ ج44/ ص187)، باران نیامده خطرناک هم هست، تو امیرالمؤمنین هستی بخواه باران بیاید، امیر المؤمنین به بچهاش امام حسین فرمود تو بلندشو از خدا بخواه آب بیاید، «فَقَامَ»، امام حسین بلند شد. «وَ حَمِدَ اللَّهَ» حمد خدا کرد، «وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ»، بعد دعا کرد، تا دعای امام تمام شد «مَا فَرَغَ ع مِنْ دُعَائِهِ حَتَّى غَاثَ اللَّهُ تَعَالَى غَیْثاً بَغْتَهً»، یک مرتبه ابری آمد و بارانی که مدتها نیامده بود با دعای امام حسین باران بارید. اما همین مردم کوفه در کربلا به بچه هایش آب ندادند این هست فرق بین اسلام و غیر اسلام. به هر حال، مسئله توحش در کربلا از بنی امیه خیلی زیاد است.
9- در جمهوری اسلامی مردم توقع دارند
خدایا تو را به آبروی امام حسین قسمت میدهیم به ما توفیق بده که روز به روز بر آیات و روایات و اخلاقیات اسلام هم آشنا بشویم هم خدا توفیق عمل بده که اگر یک نیروی انتظامی را مردم دیدند بگویند درود بر جمهوری اسلامی با این برخورد نیروی انتظامی و الحمد لله اینطور هست الان دانشکدههایی که در ارتش و سپاه و نیروی انتظامی هست جوانهای فارغ التحصیلش خیلی فرق میکنند اصلاً قیاس نیست. کلمه فرغ غلط است قابل قیاس نیست. انسان لذت میبرد گاهی کارمند دولت را، درست بعضیها به خاطر اینکه رشوه میگیرند و یا کارهای دیگه، ولی ما کارمند دولت داریم که جوان است و بیشترین پول مملکت دست او است و او یک قلم خطا نمیکند. کارمند عزیز و امین خیلی داریم.
امام صادق فرمود طلبهها جوری باشید که هرکس دید بگوید درود بر امام صادق با شاگردهایش، شما برادران نیروهای انتظامی برخودهایتان، برخود مستقیم است شما را لب چهار راه مردم میبینند و مردم هم باید عنایت کنند و گوش به حرف شما بدهند من خودم بوده گاهی توی ماشین نشستهام و نیروی انتظامی ایست داده ولی این آقای راننده خیال کرده حالا که آقای قرائتی توی ماشین است میتواند تخلف کند اعتنا نکرده، به او گفتم برگرد این آقا را برگرداندم به آقای پلیس گفتم آقا، این آقای راننده اشتباه کرد بی خود کرد و من به جای ایشان از شما معذرت میخواهم و آن آقای راننده هم قهر کرد که پنج شش سال است که قهر کرده و رفته گفت تو آبروی من را ریختی، من گفتم تو آبروی من را ریختی، تو وقتی من آخوند را مینشانی و گازش را میدهی و پلیس هم رودربایستی میکند و جریمه نمیکند، به امید روزی که تسلیم باشیم، وقتی میگوید بایست خیابان که ارث پدرش نیست لابد اینجا یک مشکلی است که میگوید بایست و گرنه بروی یا نروی چی گیراین میآید باید مواظب باشیم خدای ناکرده متهم به رشوه نشویم بسیار از مفاسد را شما میتوانید نهی از منکر کنید که ما نمیتوانیم بکنیم، بسیاری از کارها از دست شما بر میآید که از دست کس دیگری بر نمیآید خیلی از کارهای شما کارهائی است که علی ابن ابیطالب انجام میداد. قصه حضرت علی را همه شنیدید که داشت میرفت پیغمبر پولی به او داد گفت برو لباس بخر، ایشان رفت یک لباسی خرید ودوازده درهم ,برگشت حضرت فرمود لباس دوازده درهمی میخواهیم چه کنیم، ما با لباس ارزانتر هم میتوانستیم زندگی کنیم، آخه بعضیها وقتی میخواهند بروند از آشپزخانه غذا بگیرند با بنز میروند یا با فلان ماشین، در حالی که با یک موتور هم میشود رفت. میخواهد برود دو کیلو سبزی بخرد با ماشین کذائی میرود میخواهیم چه کنیم؟ گفت حالا با هم برویم با هم رفتند و آن دوازده درهم را یک پیراهن خریدند و وقتی همینطور که میرفتند کنیزی گریه میکرد. میپرسند چرا گریه میکنی؟ گفت آقا اربابم پولم داده بروم جنس بخرم، پولها را گًم کردم، گفت چقدر بوده، گفت چهار درهم، گفت بیا این جهار درهم، چهار درهم داد وحضرت رفت توی بازار یک پیراهن چهاردرهمی خرید. وقتی بر میگشت دید یک نفر برهنه است پیراهن را داد به او، و باز برگشت با چهاردهم دیگه، یک پیراهن خرید و زمان برگشتی دید باز نیز دارد گریه میکند، اینها باید فیلم بشود جمهوری اسلامی باید اینها را فیلم کند گفت چرا گریه میکنی. گفت تا حالا گریه میکردم که چرا پول را کُم کردم حالا میترسم که کتکم بزند بگوید چرا دیر کردی گفت بیا من میبرم تو را، حضرت علی(ع) با اینکه هوا داغ بود رفت دم خانه صاحبش، و صاحبش دید علی ابن ابیطالب، گفت آقا خانم برای اینکه دیر آمده من آمدم، به احترام قدم علی ابن ابیطالب کنیز را آزاد کرد بعد حضرت فرمود چه دوازده درهم با برکتی دو تا برهنه با آن پوشیده شد، یک برهنه توی راه و یکی هم خودمان. یک کنیزهم آزاد شد ما میتوانیم با یک برخوردهایمان از این کارها بکنیم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»