موضوع: نظارت مردم بر مسئولان
تاریخ پخش: 19/04/99
1- اطلاعرسانی به موقع در هنگام خطر
2- گناه آگاهانه یا ناآگاهانه؟
3- مبارزه با گرانفروشی و احتکار
4- بخشش جاهل و مجازات عالم
5- خطر کلاه شرعی و بازی با دستورات الهی
6- شکلهای گوناگون رشوه
7- تناسب کیفر و پاداش الهی با عمل انسان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
سلام علیکم و رحمه الله، بحثمان راجع به این بود که الآن بخشی از مشکلات مملکت ما کارهایی است که میشود، نفت و دلار و خودرو و احتکار و اختلاس و خبرهای تلخی که میشنویم و کار هم به دولت میخواهیم واگذار کنیم، خود دولت هم… در همه جا آدم بد هست، در دولت هم ممکن است آدم بد باشد. بعضی از این کارها را خود دولتیها ممکن است انجام بدهند، در مجلس. بنابراین اگر میخواهید مشکل حل شود که میخواهید انشاءالله حل شود، همه ما باید هروقت به یقین رسیدیم که یک فتنهای هست این را به مسئولش اطلاع بدهیم، نگوییم وظیفه من نیست. به من چه که برد، که خورد. بالاخره ممکن است یک زن خانهدار با اینکه کارش در خانه هست اما مطلع شود که فلانجا تریاک جا به جا شد. فلانجا ارز و دلار و ریال جا به جا شد. فلانی فلان جلسه، آیهاش را در جلسه قبل خواندیم.
1- اطلاعرسانی به موقع در هنگام خطر
یک نفر فهمید که دارند برنامه میریزند که حضرت موسی (ع) را بکشند. با سرعت آمد…«و جاء رجلٌ» دو نفر هم نبودند، یک نفر بود. «وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَهِ یَسْعى» (قصص/20) یک نفر فهمید، با دو آمد گفت: موسی، «إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ» برنامه این است که تو را بگیرند و دادگاه صحرایی بکشند، زود فرار کن. یک نفر بود از منطقه دور تنهایی با دو آمد خبر داد. ما همه باید یک چنین رگ و غیرتی داشته باشیم. «بعضکم من بعض» من از تو هستم و تو هم از من هستی. چه فرقی میکند؟ بی خیالی خیلی بد است.
آقا پشت موتور نشسته و سوار موتور شده، خانمش هم پشت سرش است. این چادر خانم هی تکان میخورد و ممکن است زیر پرههای موتور برود، موتور را کله ملق کند. میگوییم: آقا یواش برو به این موتوری بگوییم این لباس خانم ممکن است لای پرههای موتور برود. به تو چه آقای قرائتی! به ما چه؟ میافتند چشمش باز میشود. این خیلی بی خیالی است. یک خانم بچه بغلش است یا حامله است یا نشسته، ممکن است این سرنگون شود، میگوید: به درک! بی خیالی، قرآن در مورد بیخیالها خیلی آیه دارد. «وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ» (صافات/13) هرچه میگویی تکان نمیخورد. «صُمٌ بُکْمٌ عُمْیٌ» (بقره/18) انگار کور است، انگار کر است، انسان مسئول است، متعهد است. به تو چه در اسلام نداریم. حتی آنهایی که نمیتوانند جبهه بروند، نمیتوانند بگویند: من پیر هستم، لنگ هستم، نابینا هستم، فلج هستم. جهاد بر من واجب نیست. جهاد بر تو واجب نیست اما خیرخواهی که بر تو واجب است. لذا قرآن میگوید: «لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ» (نور/61) آدم نابینا جبهه نرود. آدم لنگ جبهه نرود. فلانی نرود، نرود، نرود. آخر گفته: «إِذا نَصَحُوا» (توبه/91) میگویم جبهه نرو ولی خیرخواهی کن. یعنی با قلبت خیرخواهی کن.
چین بودم رفتیم ماشین را پارک کنیم یک جایی یک پیرزن پیر پیر پیر، موها مثل برف، سوت کشید. راننده گفت: میگوید اینجا پارک نکن. گفتم: این پیرزن مگر پلیس است؟ گفت: بله، آدمهای پیری که هیچ کار نمیتوانند بکنند، سوت که میتواند بکشد. سوت میکشد و بعد میگوید: اینجا پارک نکن. یعنی کار یک جوان را میکند. اگر کسی خواسته باشد احساس مسئولیت بکند پیر و جوان ندارد. در نظارت اموری را باید دقت کنیم، یکی این است که اگر آدم، آدم خوبی است برایش حساب باز کنیم. چون در قرآن هفت مرتبه این کلمه آمده است. «وَ هُوَ مُؤْمِن» (نساء/92) میگوید: فلانی این کار را کرد، «وَ هُوَ مُؤْمِن» مؤمن است. فرق میکند کسی که پایش را روی الله میگذارد، نمیفهمد. ایمان به خدا دارد، منتهی نفهمید پایش را روی کلمه الله گذاشت با کسی که میفهمد الله است و پا میگذارد. کسی ممکن است دستشوییاش رو به قبله باشد، رو به قبله ممنوع است ولی خوب نمیداند قبله از این طرف است. چون خبر نداشته، فرق میکند با کسی که آگاهانه باشد، با توجه باشد، قرآن آیاتی دارد میگوید: «بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ» (بقره/225) بخاطر اینکه با توجه این کار را کردی تنبیه میشوی. کسی توجه نداشته باشد خیلی از گناهها را ممکن است بگوید: نفهمیدم، نمیدانستم.
2- گناه آگاهانه یا ناآگاهانه؟
در نظارت باید حساب افراد را کرد که آگاهانه بود یا ناآگاهانه، دفعه اول بود یا دفعه چندم بود. قرآن یکسری از گناهان را میگوید چون دفعه چندم است گوشت را میگیرم. «بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» (انعام/129)، «بِما کانُوا یَعْمَلُون» (انعام/108) کانوا یعنی راهت این است. آخر گاهی یک کسی یک کاری را میکند. یک کسی… یاد خاطره افتادم بگذارید بگویم، خوشمزه است. یکی از آقایان اصفهان سید محترمی است. میگفت: سوار ماشین شدم وقتی رفتم پول بدهم دیدم که من آن قبایی که پول درونش است نپوشیدم. آن را شسته بودم روی بند بود. یک قبای دیگر پوشیدم و به راننده تاکسی گفتم: آقای راننده من قبایم را عوض کردم یادم رفته پول درونش بگذارم. حالا یک تلفنی بکن من پول شما را بدهم. گفت: نمیخواهد مهمان من باش برو. قصه گذشت و چند ماه و چند سال گذشت نمیدانم. ولی یکبار دیگر باز همین سید و همین لباس را پوشید و سوار همین تاکسی شد. میگفت: تا رفتم پول بدهم، گفتم: آقای راننده ببخشید… فکر کرد میخواهم بگویم پول ندارم. گفت: سید کارِت است… به زبان اصفهانی شیرین، گفت: سید کارِت است… یعنی فرق میکند کسی یکبار پول در جیبش نباشد یا اصلاً این شغلش باشد… کارِت است. لذا قرآن میگوید: اگر کارِت بود، یک خلاف، دو خلاف، حسابش فرق میکند اما کارِت است. «بما کانوا یعملون»، «بِما کانُوا یَصْنَعُونَ» (مائده/14)، «کانوا یکسبون» این کانوا یعنی این کاره است.
پس در بازرسی باید بدانیم این کاره است، یک قلم جنس را گران فروخته یا نه اصلاً گرانفروش است. با برنامه… من برای برنامه یک چیزی برای شما بگویم.
3- مبارزه با گرانفروشی و احتکار
یک روز امام صادق پولی به یک نفر داد و گفت: برو جنس بخر بفروش، هرچه سود کرد نصف برای تو و نصف برای من که صاحب سرمایه هستم، ایشان هم رفت و یک جنسی را، فرض کنید نخود خرید. مقداری نخود خرید و میخواست در یک منطقهای بفروشد و سود کند. وقتی داشت آن منطقه میرفت، یک نفر از آن منطقه داشت بیرون میآمد. گفت: وضع نخود چطور است؟ گفت: آقا خیلی نایاب است. هر قیمتی بگویید میخرند. گفت: عه این شانس است. نخود نیست ما هم به هر قیمتی میفروشیم. حالا یکی دو تا دیگر هم همکار پیدا کرد یا نکرد خبر ندارم ولی نخود را به قیمت دوبله فروخت. دو برابر و سود خوبی برای امام صادق آورد. امام فرمود: خیلی سود کردی! یعنی یک میلیون، یک میلیون سود! گفت: شانست گفت. ما قبل از اینکه وارد منطقه شدیم فهمیدیم نخود نیست و ما هم نرخ را بالا کشیدیم. امام پول را پس داد و فرمود: این پول برای من گوارا نیست. تو همین که دیدی مردم نیاز دارد، از نیاز مردم سوء استفاده کردی. بازار سیاه درست کردی و با همکارانت توطئه کردید. برگردان، برگردان! این درآمدی است که برمیگرداند. چرا؟ برای اینکه برنامهریزی است برای اینکه گرانفروشی کنیم اما یکوقت نه، یک کسی گران میفروشد و برنامهریزی ندارد. این هم باز یک حدیث داریم.
امام صادق(ع) به یک نفر گفت: برو گوسفندی بگیر و بیاور. یک گوسفندی خرید و داشت خانه امام صادق میآورد، در راه یک نفر گفت: من این گوسفندان تو را میخرم. نگاه کرد به گوسفند خوشش آمد، گفت: چند؟ فرض کنید یک میلیون گوسفند را خریده بود، گفت: دو میلیون. گفت: خریدم. عه! فروخت و رفت بازار گوسفند فروشها یک گوسفند خرید و با همان یک میلیون برگشت. یک میلیون خرید و دو میلیون فروخت، از یک میلیون دوباره یک میلیون گوسفند خرید با یک میلیون پول نقد. آمد خدمت امام، امام فرمود: چه کردی؟ گفت: والا، داشتیم میآمدیم. یک کسی عاشق این شد. ما هم گفتیم: دو برابر، او هم خرید. امام فرمود: بارک الله! عربی امام را بخوانم «بَارَکَ اللَّهُ لَکَ فِی صَفْقَهِ یَمِینِکَ» (جامع أحادیث الشیعه (بروجردی)، ج23، ص264) این بارک الله همان است که ما بارک الله میگوییم. یعنی آفرین! سؤال ما اینجاست چطور نخود را گفت بد؟ درآمد نخود را فرمود بد و درآمد گوسفند را فرمود خوب؟ نخود را یک توطئه کرد بازار سیاه درست کرد. برنامهریزی کرد و با برنامه این کار را کرد. یعنی تشکیلاتی و باندی. مدیر کل را میبینند، فلان وکیل، وزیر، سفیر، مسئول، تاجر، کارمند، حتی آبدارچی، با برنامهریزی اگر کار شود این یک حسابی دارد.
یکبار هم یک کسی، من یک انگشتر دارم، شما به انگشتر نگاه میکنی خوشت میآید. میگویی: حاج آقا این را به من بفروش. من هم میبینم عاشقش شدی مثلاً میگویم: فلان مقدار. یکوقت یک کسی گران فروش است جرقه است. یک کسی گران فروش است، جریان است. فرق است بین جرقه و جریان، جرقه یعنی یکبار و جریان یعنی همیشه و برنامهریزی شده. در بازرسی باید این حسابها شود. گاهی وقتها رضایتها فرق میکند. حدیث قشنگی بخوانم. کسی شتری اجاره کرد، فرض کنید اسبی، شتری، قاطری، حیوانی را اجاره کرد مثلاً برود از مشهد به نیشابور، از بدهکار پول بگیرد. چند؟ فلان مبلغ، حیوان را گرفت و سوار شد و به نیشابور رفت. وقتی سراغش را گرفت، گفتند: بله ایشان اینجا بود ولی رفت سبزوار، گفت: تا اینجا آمدیم برویم سبزوار پیدایش کنیم پول بگیریم. رفت سبزوار، گفتند: عه، رفت دامغان، رفت سمنان، این سفر یک روزه پانزده روز شد. برگشت و طرف گفت: خوب، قرارمان… گفت: قرار ما یک روز این مبلغ بود. شما پانزده روز کشیده، باید پانزده برابر بدهید. گفت: نخیر ما قرارمان همان یک روز است. خیلی ناراحت شد و رفتند نزد ابو حنیفه، در ذهنم ابوحنیفه است. حالا هر مُلای دیگر، چون قرار شما یک روز بوده یک روز، منتهی اگر حیوان را کشته بود و نیاورده بود، ولی چون حیوان را سالم برگردانده همان کرایه یک روز. ایشان هم هی میگفت: «لا حول ولا قوه الا بالله، لا اله الا الله» چه کشوری است؟ یک روز قاطر و اسب از من اجاره کردند، پانزده روز کشیده، پول یک روز به من میدهند. مُلای اینها هم میگوید: همان یک روز! چون حیوان را سالم برگردانده بدهی بر گردن شما نیست. میگفت: از بس که این «لا حول و لا قوه الا بالله» گفت، خود این آقایی که اسب اجاره کرده بود گفت: دلم برایش سوخت که ما اسب این را یک روز کردیم پانزده روز، دلم سوخت دیدم هی «لا حول و لا» میگوید. چون دلم سوخت یک خرده پول دادم و گفتم: بگیر. راضی هستی؟ گفت: بله راضی هستم. چاره چیه؟ قصه تمام شد و این آقا مکه آمد. امام صادق(ع) را دید و گفت: چنین معاملهای هست. حیوانی اجاره کردیم برای طلبکار، یک روز شد پانزده روزه ولی ما پول یک روز دادیم. فقیه آن زمان هم گفت: یک روز چون حیوان سالم برگشته همان پول یک روز کافی است. من از بس «لا حول و لا قوه الا بالله» گفت، دلم سوخت و یک پولی دادم و راضی شد. امام فرمود: این رضایت فایده ندارد و این رضایت اجباری است. برو بگو: حقت پانزده روز کرایه است. اگر فهمید حقش پانزده روز است و راضی شد، تو گفتی یک روز! عالم هم گفته یک روز طبق عقیدهای که داشته است. این دیده عجب چه خاکی بر سرش شد. از درد لاعلاجی دیده شما چیزی دادی، گفت که از بدن خرس یک مو هم بکنی ارزش است. بالاخره همین مقدار هم ارزش است. شما بگو: حقت پانزده روز است. خیلی وقتها میگوید: من راضیاش کردم.
گاهی وقتها میگوید: آقا من راضیاش کردم، گاهی وقتها یک کسی یک چیزی را خورده از آن طرف هم وجدان دینی دارد، میگوید: آقا هرچه بدی و غلط دیدی حلال کن! من هم فکر میکنم گفتی قرائتی خواب آلود است. قرائتی بی سواد است. یک چیزی پشت سرم گفتی، هی میگویی: حلالم کن، من هم میگویم: حلال! بعد میفهمم عه این مال مرا خورده است. به او بگو مالت را خوردم، حلال میکنی؟ همینطور روبوسی کنیم و حلال کنیم در اینها خلاف شرع است. باید بداند که من حقم اینقدر است و از حقم گذشتم. اگر بدانی و گذشتی مهم است. میگویند: یک کسی از بالای بلندی خودش را پایین پرت کرد. همه برایش کف زدند که عجب، به. خوب که کف زدند، این آقایی که افتاده بود گفت: فلان فلان شده که بود مرا هول داد؟ در صورتی که هولش دادند! اگر از بالا با توجه پرید باید برای کف زد. اما اگر کسی هولش داد، از درد لا علاجی پایین افتاد این دیگر کف نمیخواهد. خلاصه در بازرسیها و حق و ناحقها باید مواظب باشیم که آگاهانه هست یا جاهلانه. 2- دفعه اولش است یا دفعه دومش است. اینها فرمولهایش فرق میکند.
یکوقت یک کسی خدمت امام جواد آمد، گفت: در مکه ما یک حیوانی را شکار کردیم، جریمهاش چقدر است؟ امام جواد فرمود: این حیوان نر بود یا ماده بود؟ 2- شب بود یا روز؟ 3- داخل حرم بود یا بیرون حرم؟ 4- مسأله را میدانست یا نمیدانست؟ 5- دفعه اولش بود یا دفعه چندمش بود؟ یعنی اینقدر امام جواد این را نخ نخ کرد که طرف قاطی کرد و گفت: آقا اصلاً نفهمیدم. به کسی گفتند: شما شبها میخوابی ریشهایش را روی لحاف میگذاری یا زیر لحاف؟ گفت: نمیدانم میخوابم، امشب امتحان میکنم. رفت بخوابد گفت: ما اینطور میخوابیدیم؟ اینطور میخوابیدیم. ای خدا لعنتت کند با این پژوهشت! سؤالی از ما کردی و خواب را از سر ما بردی؟ گاهی وقتها یک چیزی را هی اینقدر این نخ نخ شد که قاطی کرد. حکم خدا فرق میکند.
4- بخشش جاهل و مجازات عالم
لذا داریم که خدا هفتاد گناه جاهل را میبخشد و یک گناه عالم را نمیبخشد. حدیث است. از جاهل هفتاد گناه بخشیده میشود قبل از اینکه از عالم حتی یک گناه بخشیده شود. چون عالم میدانسته است. فرق است بین کسی که با علم و عمد تیراندازی کند یا کسی که رفته گنجشک بزند و تیرش به جای گنجشک به آدم خورده است. قتل عمدی جزایش جهنم است. قتل خطایی، رفته گنجشک بزند به آدم خورده است. کمانه کرده است، این قتل خطا است و قتل خطا جریمهاش اعدام نیست. عمد باشد یا خطا…
دزد بار اول یک حکم دارد، بار دوم یک حکم دیگر دارد. دفعه سوم یک حکم دیگر دارد و اینها فرق میکند. لذا قرآن هفت مرتبه گفته: «و هو محسن» یعنی اگر آدمی نیکوکار است و کارش قبول است. ممکن است کسی نیکوکار نباشد، به قصد شهرت یک کاری بکند. میخواهد مشهور شود، جنسش فروش برود. من یک تابلویی دیدم در یکی از شهرها متأسفانه، نوشته بود ساندویچ پانزده کیلویی، هرکس این ساندویچ را یک ربع بخورد یک ماشین فلان به او جایزه میدهیم. یعنی صد در صد خریت، یعنی غیر از کلمه خریت هیچ لقبی به این آدم نمیشود داد. هم آن ساندویچ فروش و هم آن کسی که در این مسابقه شرکت میکند. گاهی وقتها فرق میکند به اینکه گاهی وقتها سیمای یک شخصی را به هم میزنند، گاهی ممکن است صلوات هم بفرستد اما «و هو مؤمن» نباشد.
شهادت امام صادق بود، سال قبل از 42 من مسجد فیضیه بودم، طلبه جوانی بودم، آیت الله العظمی گلپایگانی بود. دوم نوروز بود و شهادت امام صادق بود. ایشان بود، دیدم عدهای دارند فیضیه میآیند ولی همه گاردی و نظامی میآیند، گفتم: اینها برای روضه میآیند؟ قیافه به روضه نمیخورد. روضه این رقمی نمیآیند، اینها ستونی میآیند مثل اینکه میخواهند رژه بروند. هی نگاه کردم چرا اینها چنین میکنند؟ یک مرتبه دیدم که مرحوم آقای انصاری واعظ آن زمان مشهور بود. یک مرتبه وسط مجلس گفتند: اللهم… تا ایشان… اللهم صل علی محمد… این صلوات هست ولی «و هو مؤمن» نیست. صلوات میفرستند که منبر آقا را خراب کنند. یا شما نزد من میآیی غیبت کسی را میکنی. میگویم: عجب! ایشان یک چنین عیبی دارد؟ لا اله الا الله، یعنی باقیاش را بگو بیاید. یعنی هی سبحان الله، عجب، عجب… من هی ذکر خدا را میگویم ولی این ذکر ثواب گناه دارد. چرا؟ برای اینکه با این ذکر تحریک میکنم که شما باقی عیبهای مردم را بگویی. اینها شیطنتهایی است که انسان دارد. مثل خود ما، گاهی خیابان یک طرفه است، میگوییم پشت پشت برو. پشت پشت بروی یا پس پس بروی که گفتند: یک طرفه هست. مثل اینکه شما خانه ما میآیی، میگویم: راضی نیستم. راضی نیستی؟ نه، راضی نیستم. میگوید: آقا من پشت پشت خانه تو میآیم. وقتی راضی نباشی چه پشت پشت خانه ما بیایی، چه روبرو خانه ما بیایی. گاهی کلاهبرداری میکنیم.
5- خطر کلاه شرعی و بازی با دستورات الهی
به یهودیها گفتند: شنبهها ماهی نگیرید. روز شنبه ماهیها میآمدند روی آب هی خودشان را به یهودیها نشان میدادند. «تَأْتِیهِمْ» عربیهایی که میخوانم قرآن است. «تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ» (اعراف/163) یعنی روز شنبه که بنا بود ماهی نگیرند هی ماهیها میآمدند خودشان را نشان میدادند. روزی که «وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تأتیهم» روزی که شنبه نبود ماهیها نمیآمدند. اینها هی دهانشان پر از آب میشد که عجب شنبه گفتند: ماهی نگیر! حالا ماهیها خودشان را نشان میدهند. آمدند کنار رودخانه حوضچه ساختند. این حوضچه را سوراخ کردند به رودخانه، ماهی از این سوراخ در حوضچه میآمد، در سوراخ را میگرفتند که ماهی در این حوضچه گیر کند، فردا میگرفتند و میگفتند ما شنبه ماهی نگرفتیم. الآن هم همینطور است. الآن هم یک مسلمانی که با یهودیهای آمریکا سر و کار داشت، گفت: این همسایه ما است. من مسلمان هستم و این هم یهودی، ولی مرا دوست دارد. روز شنبه که میشود کلید را به من میدهد و میگوید: اگر مشتری آمد قالی را به او بفروش. منتهی پولش را یکشنبه به من بده. نگذار مشتری رد شود. هم من باید بگویم… اینها توجیهات…
خیلی خوب… چقدر وقت داریم؟ ده دقیقه دیگر.؟ صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
یکی اینکه ناظر توجه داشته باشد که تذکرات برای نظارت، خود ناظر هم زیر نظر است. یک خاطره برای شما بگویم. امام حسین را کربلا کشتند، حکومت بنی امیه قوی شد. امام سجاد خانه نشین شد. سوت و کور، هیچ راهی برای تبلیغ مکتب اهلبیت نبود. جز چند راه، یکی از راهها این است که آدم برده بخرد. خرید و فروش برده آزاد بود. امام سجاد(ع) برده میخرید و در خانه با این بردهها کار میکرد و شب عید فطر هم همه را آزاد میکرد، یعنی یک دانشگاه و یک مدرسه بود که شب عید فطر فارغ التحصیل بیرون میداد. برای هر برده یک پرونده داشت. مثلاً پنجاه تا برده خریده بود، میگفت: برده فلان شماره فلان، جناب آقای فلانی، شما هفت ماه است در منزل ما هستید. قبول است. در این هفت ماه چند خلاف کردی. فلان جا ظرف را شکستی، فلان جا دیر رفتی و فلانجا در را نبستی، فلان جا، فلانجا، گفت: آقا همه درست است، گفت: خیلی خوب! برده دیگر، ورقه میزد، دانه دانه بردهها خلافهایشان را امام سجاد میگفت. شب عید فطر! بعد میگفت: ای بردهها امشب شب عید فطر است میخواهم همه شما را آزاد کنم. میگفت: همه شما را آزاد کردم فقط هرچه میگویم با هم بگویید. میگفتند: چشم! خوب برده هستند، آقایشان میگوید: هرچه من میگویم بگو، میگویند: چشم! گفت: بگو، ای علی بن الحسین… همه بردهها میگفتند: ای علی بن الحسین… همانگونه که تو، همه میگفتند: همانگونه که تو… ضعفهای ما را نوشتی. همه با هم میگفتند: ضعفهای ما را نوشتی! خدا هم ضعفهای تو را نوشته است. فکر نکن تو ضعفهای ما را نوشتی. خدا ضعفهای تو را نوشته است. «وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ» (زخرف/80) قرآن میگوید: فرشتهها ریز ریز کارها را مینویسند. «وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَت» (تکویر/10) تمام پروندهها روز قیامت باز میشود. تو عیبهای ما را نوشتی و خدا هم عیبهای تو را نوشته است. بعد میگفت: خدایا شب عید فطر است و من همه را آزاد کردم. بعد میگفت: خدایا تو هم سید سجاد را آزاد کن!
6- شکلهای گوناگون رشوه
یعنی ناظر باید بداند خودش هم ناظر دارد. رشوه هم میدهند، حالا رشوه هم لازم نیست پول بدهد و بگوید… آقا ما یک ویلایی شمال داریم، اگر خواستید با خانواده بروید در خدمت هستم. کلید ویلا را میدهد که چند روزی به شمال یا کیش یا دبی یا هرجا که میخواهند بروند. با ویلایش مهمانت میکند، این هم یک رشوه است. تبریک میگوید، این هم یک رشوه است. آقا سالروز تولد شماست. سالروز عزل شماست، نصب شماست، تبریک میگوید این هم رشوه است. گاهی میگوید: یک شرکتی داریم میخواهی شما هم شریک شوی. این رشوه است. اصلاً گاهی دام است. یک روز در دانشگاه تهران ما پیشنماز بودیم، یک جوانی آمد گفت: پدرم مرحوم شده، وصیت کرده که یک هشتصد میلیونی در اختیار شما بگذاریم برای نماز و تفسیر و اینها. گفت: تشریف بیاورید منزل ما یک فاتحه بخوانید، پول هم بگیرید. گفتم: پول را دفتر مقام معظم رهبری بدهید من از آنجا بگیرم. یا بدهید به یکی از مراجع تقلید من از آنها بگیرم. گفت: گفته دست خودش بدهید. گفتم: من نمیگیرم. من یا باید پول را از مرجع بگیرم یا از رهبر! هرکدام خواستید. اصلاً بعد معلوم شد نه پدری بوده، نه مرگی بود، نه وصیتی و نه هشتصد میلیونی! یک دامی بوده که بنده را در خانه ببرند، دوربین هم کار گذاشتند، یک پولی به من بدهند از روی صحنه فیلم بگیرند.
ایمانها خیلی باید… ناظر باید بداند خودش هم زیر نظر است. امروز تو نوشتی خدا هم مینویسد. این یک مسأله است. مسأله دیگر، بعد از نظارت باید اقدام هم بشود. آخر بعضی نظارت میکنند و گزارش تهیه میکنند، فلانجا رفتیم و بازدید کردیم و چند نفر بودیم و چه و چه، اما عملی نمیشود. یک کسی میگفت: من هفتهای دو تا نامه تند به شاه مینوشتم و همه حرفهایم را به او میزدم. گفت: پس چرا شاه آدم نشد؟ گفت: مینوشتم منتهی زیر تشک میگذاشتم. حالا گاهی وقتها بازرسی میشود ولی پیگیری نمیشود. اول انقلاب حالا دیگر همه آشنا شدند. اول انقلاب بعضی ناشی بودند. به یک ناشی گفتند: شما اینجا بایست بازدید بدنی کن. هرکس میآمد دست به اینجا میگذاشت و میگفت برو! یک نفر میگفت دست به من گذاشت من یک کلت در جیبم بود. کلت را درآورد، گفت: گفتم بله کلت است. گذاشت گفت: بفرما. گفتم: تو بازرس هستی؟ گفت: به من نگفتند کلت بگیر. گفتند: بازرسی کن و من هم هرکس میآید چنین میکنم.
به یک کسی گفتند: ساعتت را ببین. ایشان هم ساعتش را دید. گفت: چه ساعتی است؟ گفت: شما نگفتی چه ساعتی است؟ گفتی ببین و من هم دیدم! یک خرده وقتی آدم نظارت میکند باید عمل هم بشود و بعد برخوردی شود. در بازرسی دل شما نسوزد. قرآن میگوید: اگر خلاف کار را دیدید، این مقدار شلاقش بزنید. بعد میگوید: «وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَه» (نور/2) غصهتان هم نشود. در حکم خدا، اجرای یک حد یعنی یک دزد، یک زناکار، یک مجرم که شلاق میخورد اجرای حکم به اندازه چهل روز باران مبارک است. ارزش چهل روز باران با برکت دارد. اسلام دین رحم است. هیچ کلمهای در نماز به اندازه رحم گفته نمیشود. هفده رکعت نماز که میخوانیم، هفت تا حمد و قل هو الله هست و در هر حمدی شش بار رحم میگوییم. بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، دوباره میگوییم «الرحمن، الرحیم» باز برای «قل هو الله» میگوییم: بسم الله الرحمن الرحیم، یعنی ده رکعتش که حمد و سوره هست در هر رکعتش شش بار رحم میگوییم. اسلام دین رحم است منتهی یک جاهایی هم نباید رحم کرد. ترحم بر پلنگ تیز دندان، ستمکاری بود بر گوسفندان!
7- تناسب کیفر و پاداش الهی با عمل انسان
مسأله دیگر اینکه توبیخ باید مناسب کار باشد. گاهی وقتها حتی ما طلبهها، بعضیهایمان، مثلاً میخواهیم مردم را تشویق کنیم میگوییم: هرکس فلان عبادت را بکند، ثواب هزار شهید دارد، ثواب هزار برده را آزاد کند، ثواب هزار گرسنه را سیر کند، ثواب هزار هزار… اینها روایتی هم هست منتهی باید معلوم شود این عمومی نیست. چون قرآن یک آیه دارد میگوید: «جَزاءً وِفاقا» (نبأ/26) جزا باید به جرم بخورد. شما اگر یک مورچه دیدی با توک انگشت روی سرش میزنی اگر مورچه موزی باشد اما برای کشتن یک مورچه که کوه هیمالیا را سر مورچه نمیزنی. «جَزاءً وِفاقا»، «عَطاءً حِساباً» (نبأ/36) فضل خدا زیاد است. «وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِه» (نساء/173) بعضی وقتها در یک شرایطی ممکن است چیز مهمی باشد. مثلاً یک لیوان آب ظهر عاشورا ده میلیارد تومان میارزد. ظهر عاشوراست، غروب عاشورا یک قران هم نمیارزد. ممکن است چیزی در یک زمانی ارزش داشته باشد و در یک زمان دیگر نه! «ضربه علی» نه کسی دیگر، «یوم الخندق» نه «یوم الخیبر» گاهی شرایط یک شرایطی است یک مرگ بر شاه گفتن در حضور شاه خیلی ارزش دارد ولی الآن من زیر لحاف بروم و تا صبح مرگ بر شاه بگویم یک قران هم نمیدهند. بگوییم: بعد از اینکه شاه رفته شما شب زیر لحاف خصوصی مرگ بر شاه میگویی. «کلمه حق عند امام جائر» اگر روبروی شاه مرگ بر شاه گفتی مهم است.
بنابراین در بازرسی و کیفر و عقوبت باید هم عدالت باشد و هم توجه به جهات دیگر هم داشته باشد. مثلاً مجرم را میخواهند شلاق بزنند، بسم الله. شلاق بزنید اما اگر قاضی گفت: این مجرم را در بازار ببرید شلاق بزنید. خوب چرا؟ نه، در دکان پدرش بزنید که وقتی این شلاق میخورد آبروی پدرش هم بریزد. وقتی هم شلاق میزنی تابش بده. وقتی هم میزنی هوم… هوم… یک هوم بکن و یک لبخندی هم در دلت بزن. اینها دیگر در اسلام نیست. اسلام میگوید: جرم کرده شلاق بخور، اما دکان پدرش کجا گفته است؟ من مجرم هستم پدرم چرا باید آبرویش در بازار بریزد؟ اصلاً وقتی من شلاق میزنم باید غصه بخورم، چرا کیف میکنم وقتی شلاق میزنم؟ مگر تو عقدهای هستی؟ آدمهای عقدهای وقتی انتقام میگیرند کیف میکنند. مگر تو عقده داری؟ غصه بخور که چرا این بنده خدا گرفتار شد که من حالا باید شلاقش بزنم. تازه شلاق هم در مسجد نزنید، مسجد جای رحم است. مجرم است ببرید جای دیگر شلاق بزنید. قصاص و اعدام و بزن و بکوب در مسجد نباید باشد. مردم باید از مسجد خاطره خوبی داشته باشند نه خاطره تلخی. کار خیلی ظریف است. هرچه فکر میکنیم میبینیم ما فاصله داریم نسبت به خیلی کارها جلو هستیم و نسبت به بعضی کارها خیلی فاصله داریم.
خدایا کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن و همه ما را همیشه در همه کار به راه مستقیم هدایت کن.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 13 سوره صافات درباره چه کسانی است؟
1) افراد لاابالی
2) افراد بیتفاوت
3) افراد حسود
2- آیه 235 سوره بقره به چه امری اشاره دارد؟
1) گناه آگاهانه و عامدانه
2) گناه از روی خطا و نسیان
3) تکرار و اصرار بر گناه
3- آیه 163 سوره اعراف، به کدام ویژگی یهودیان اشاره دارد؟
1) بازی با احکام الهی
2) کشتن پیامبران الهی
3) کشتن حضرت عیسی
4- آیه 80 سوره زخرف، به کدام یک از ناظران الهی اشاره دارد؟
1) اعضای بدن
2) فرشتگان
3) پیامبران
5- در فرهنگ اسلامی، کدام لطف و رحمت، نهی شده است؟
1) ترحم بر نیازمندان
2) ترحم بر خویشاوندان
3) ترحم بر مجرمان