نشانه های توحید در زندگی

موضوع: نشانه‌های توحید در زندگی

تاریخ پخش: 7/9/98

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

خدمت نوجوان‌های عزیز بحثمان بحث توحید است. توحید را شنیده‌اید، ما می‌خواهیم این را تفسیر کنیم و باز کنیم. توحید یعنی چه؟ ما می‌گوییم: لا اله الا الله، اما توحید را باز کنیم می‌بینیم خیلی معنا دارد. پس بحث ما توحید است. توحید یعنی چه؟ یعنی فقط خدا، یعنی هوس‌ها را کنار می‌گذاریم. من می‌گویم، تو چه کسی هستی که بگویی. زن سالاری، نه، زن سالاری و نه مرد سالاری. طرفدار این خط هستی یا آن خط؟ هرکدام به خدا می‌رسد. در بین حرف‌ها کدام حرف را انتخاب کنیم؟ هرکدام حرف خداست. قانون چه قانونی؟ قانون بشری نه، قانون خدا. چه کسی را دوست داشته باشیم؟ اولیای خدا، در انتخاب همسر، همسر چه کسی شویم؟ خدا و قرآن چه می‌گوید. می‌گوید: همسر باید چطور باشد.

۱- حکم خدا، مقدم بر قوانین بشری

چه چیزی بخوریم؟ قرآن می‌گوید: «کلوا» چه بخوریم؟ چه چیزی نخورید؟ «لا تأکلوا» معنای توحید یعنی… انسان. ببینید شما کارخانه را که نگاه می‌کنید، فرض کنید کارخانه چرخ خیاطی، آن کامیونی که چرخ خیاطی‌ها را این شهر و آن شهر می‌برد، روی چرخ خیاطی عکس کارخانه است. روی این پیچ گوشتی‌اش هم عکس کارخانه است. می‌روی شکستنی بخری، آن دیس بزرگش مهر خورده است، نمک پاش هم مهر خورده است. یعنی وقتی از این کارخانه درمی‌آید همه آرم همین کارخانه را دارد. توحید یعنی ایمان به خدا. ایمان به چه؟ ایمان به اینکه خدا حکیم است. خدا حکیم است دیگر ما راضی هستیم هرچه صلاح است. شما ماشین را به مکانیک می‌دهی، مکانیک ماشین را به هم می‌ریزد، شما آرامش داری، می‌گویی: بالآخره این مکانیک است، لابد صلاح است.

دکتر می‌روید، دکتر قرص می‌دهد. نمی‌گویید: چرا این قرص این رنگی است. چرا این قرص را یکی بخوریم؟ چرا قبل از غذا، بعد از غذا، هشت ساعت، چهار ساعت، هرچه گفت می‌گویید: چشم. چرا؟ دکتر است دیگر… پس ما یک خرده این توحید را بازتر معنا کنیم. بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع ما توحید، معنایش چیست؟ [پای تخته] ایمان به علم او، ایمان به حکمت او، ایمان به توکل بر او، ایمان به پناه بردن بر او، ایمان به بندگی او، ایمان به او، ایمان به کمک از او، یعنی هرچه هست اوست. یک کسی اگر گفت: آقا من از اسلام یا از دستورات خدا این را قبول دارم و این را قبول ندارم. یک نسخه‌ای وقتی خوب است که آدم به همه داروهایش عمل کند. یک قرص را بخوریم، یک کپسولش را نخوریم. یک جایش را بگوییم آره و یکجایش را بگوییم: نه. توحید یعنی هرچه او گفت دربست. اول فکر کنیم خدا را بشناسیم، وقتی شناختیم دیگر دربست. خدا را چطور بشناسیم؟

۲- مقایسه دستگاه گوارش با دستگاه پالایش

شما مقایسه می‌کند بین شیر که بچه می‌خورد و نفت که استخراج می‌شود. از نفت لاستیک، گازوئیل، بنزین، قیر، انواع چیزها، پتروشیمی صدها چیز از نفت درست می‌کنند. شیری که بچه می‌خورد از شیر دندان بچه، موی بچه، گوشت بچه، خون بچه، اشک بچه، نمی‌دانم… پی، بچه شیر می‌خورد ولی همینطور که شیر می‌خورد، هم ناخنش بزرگ می‌شود، هم دندانش رشد می‌کند، هم گوشت و پوستش، پس از نفت چیزهایی درست می‌شود مثل گازوئیل و قیر، از شیر هم چیزهایی درست می‌شود. این نفت دستگاه دارد، اسمش را پالایشگاه می‌گذارند. شیر هم دستگاه دارد اسمش را گوارش می‌گذارند. پالایش سازنده دارد، پس گوارش هم باید سازنده داشته باشد. تمام شد و رفت. این خداشناسی است. از نفت چیزهایی درست می‌شود اما دستگاه دارد، پالایش. شیر هم وارد معده می‌شود چیزهایی از آن درمی‌آید. چطور می‌گوییم: پالایشگاه سازنده دارد ولی گوارش هیچی به هیچی، مگر می‌شود؟ عکس خروس…

یکوقت کره‌ی شمالی رفته بودم. آن طرف چین است. حدود بیست، سی سال پیش. آنها همه کمونیست هستند و خدا را قبول ندارند. ما را بازدید از یک موزه‌ای بردند، یک عکس بسیار زیبایی بود از طاووس و خروس، به این آقای مترجم گفتم: این عکس نقاش دارد؟ گفت: بله، نقاش هنرمند دارد. گفتم: چطور شما قبول می‌کنید بگویید: عکس خروس نقاش می‌خواهد، خود خروس خدا نمی‌خواهد؟ آخر عکسش مهمتر است یا خودش؟ نمی‌شود بی‌خودی. اگر شما به یک نقاش بگویی: برای من کله‌ی خروس بکش. در یک شهر دیگر، یک جای دیگر بگویی: آقای نقاش شما بیا شکم خروس را بکش. یک نقاش سر می‌کشد، یک نقاش شکم و یک نقاش هم می‌گوید: شما پای خروس را بکش. سؤال از من و جواب از شما، اگر این سه تا عکس را به هم چسباندیم، سر و شکم و پا، به هم می‌خورد یا نمی‌خورد؟ بلند بگویید… نمی‌خورد. اگر نقاش سه تا باشند، عکس‌ها به هم نمی‌خورد. اگر خدا چند تا باشد به هم نمی‌خورد. اینکه می‌بینیم چشم من با نور هماهنگ است. پیداست خالق نور و خالق چشم یکی است وگرنه خالق نور، نور خلق کند و خالق چشم به هم نمی‌خورد. این هماهنگی بین نور و چشم، چون چشم ما کارش با نور است، تاریک باشد نمی‌بینیم.

۳- هماهنگی میان اجزای عالم با یکدیگر

معده من با میوه‌ها هماهنگ است. اکسیژن با ریه من هماهنگ است. سلول استخوان پای من هماهنگ با وزن من است. یعنی آن مقداری که وزن را می‌خواهد تحمل کند، سلول‌ها هم به همان مقدار استحکام دارد. پیداست سلول‌های پا و سلول‌های مغز یکی است چون اگر چند تا بود نمی‌خورد. سلول‌ها یک چیزی بود، هماهنگی… آن فضایی که دور زمین است با سنگ‌هایی که از آسمان و کرات آسمانی پرتاب می‌شود هماهنگ است. چون اگر حجم هوا کم باشد سنگ‌ها بر سر ما می‌خورد. نابود می‌شدیم. باید فضا و قطر هوا طوری باشد که آن سنگ که می‌آید این قطر اینقدر کلفت باشد که این سنگ را متلاشی کند، منفجر کند. به هر حال… آن نوزاد که متولد شد با مادرش خوراکش یکی است. چون سینه‌ی مادر باید در دهان بچه برود. اگر سینه‌ی مادر کلفت بود در دهان بچه نمی‌رفت. اگر بچه دندان داشت سینه مادر را گاز میگرفت.

آب دهان باید شیرین باشد و اشک باید شور باشد. چون چشم ما از پی است، پی اگر در آب نمک نباشد خراب می‌شود باید اشک ما شور باشد و آب دهان ما شیرین باشد. توحید یعنی آدم فکر کند خدا را بشناسد. شما اینجای دستت یک خرده پوست اضافه گذاشته است. یک مقدار پوست اضافه زاپاس است برای اینکه وقتی می‌خواهی دستت خم باشد، کم نیاوری. ولی اینجا پوست اضافه نیست. چرا؟ برای اینکه هیچوقت نیاز نداشتیم، هیچ بشری نیاز نداشته که دستش از این طرف خم شود. لذا نه استخوان‌هایش خم می‌شود و نه اینجا پوست اضافه است. ولی ما در زندگی نیاز داریم که دست ما از این طرف خم شود. چون می‌خواهد از این طرف خم شود هم اینجا پوست اضافه گذاشته هم استخوان‌ها طوری است که از این طرف خم شود نه از این طرف.

دندان‌های ما دانه دانه است، اگر یک تکه بود، یک جای دندان که خراب می‌شد باید کل فک را بکنیم بیرون، ولی الآن همین یک دندان را بیرون می‌کشیم. شیرینی آب دهان و دندان دندان بودن، خواب ما و غلتیدن ما، تا به حال گفتید: الحمدلله می‌غلتم؟ اگر امشب خدا نعمت غلتیدن را از ما بگیرد، شش میلیارد می‌خوابند تا صبح همه فلج هستند. همه بدن‌ها خرفت شده است. دکتر هم نیست زنگ بزنیم بیاید چون دکتر هم خرفت شده است. بدون اینکه بدانیم اتوماتیک غلت می‌زنیم و خودش اتوماتیک تنظیم می‌شود.

۴- حکم خدا، نه خواستِ من، نه خواستِ دیگران

ما وقتی خدا را شناختیم دیگر هرچه گفت باید بگوییم: قانون خدا، توحید یعنی چه؟ توحید یعنی هوسم را کنار بگذارم. قرآن می‌گوید: «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ‌ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» (جاثیه/۲۳) من چه چیزی دوست دارم، من چه چیزی دوست ندارم، ببینیم خدا چه دوست دارد. کار به … طاغوت‌های بیرونی هرچه می‌خواهند بگویند، رئیس جمهور آمریکا، رئیس جمهور… هرکس هرچه می‌خواهد بگوید. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «قُلِ‌ اللَّهُ‌ ثُمَّ ذَرْهُم‌» (انعام/۹۱) بگو خدا و باقی را دور بریز. قانون فقط قانون خدا و حزب فقط حزب خدا.

مکتب‌های بشری، شما نگاه می‌کنید نیروی انتظامی امروز می‌گوید: خیابان یک طرفه و فردا می‌گوید: دو طرفه، امروز می‌گویند: جریمه این، فردا می‌گویند: جریمه آن. قانون‌های بشری هی عوض می‌شود حتی آمریکا قانون اساسی‌اش ۲۵ بار عوض شده است. قانون اساسی‌اش نه قانون‌های جزئی‌اش، قانون باید کسی باشد که پشیمان نشود. همه انسان‌ها پشیمان می‌شوند و خداست که پشیمان نمی‌شود. توحید یعنی چه؟ توحید یعنی به طاغوت‌ها می‌گوییم: نه، به هوس‌ها می‌گوییم: نه، قانون یعنی نق نزنیم و هرچه گفته گوش بدهیم. چرا چنین است؟ چرا چنان است؟ ما خبر نداریم و نمی‌دانیم چیست.

در اقتصاد توحید یعنی چه؟ چیزی تولید کنیم که خدا راضی است. چیزی توزیع کنیم که خدا راضی است. چیزی مصرف کنیم که خدا راضی است. توحید این نیست که بگوییم تو به خدا ایمان داشته باش و کار خودت را بکن. اگر ایمان به خدا داشتم باید تولیدم هم تولیدی خدا پسند باشد. این تجهیزاتی که در جنگ‌ها یک شهر را زیر و رو می‌کند، این… مقام معظم رهبری بارها فرمود: ما در کارهای نظامی‌مان از نظر فقهی و ایمانی و از نظر اینکه مسلمان هستیم، ساختن بمب هسته‌ای برای تخریب حرام است. در اقتصادمان…

در سیاستمان، چه کسی را عزل کنیم؟ چون با من می‌خورد؟ چون با حزب من است، عزل‌ها و نصب‌ها، همه باید خدایی باشد. در خانه زن سالاری است یا مرد سالاری؟ هیچکدام. نه زن سالاری است نه مرد سالاری، ببینیم خدا گفته چه کن. وظیفه زن چیست؟ هرچه خدا گفته است. وظیفه مرد چیست؟ هرچه خدا گفته است. اصلاً توحید معنایش این نیست که فقط خدا یکتاست و تمام شود برود. اقتصاد یعنی هرطور خودمان می‌خواهیم، هوس هرطور خودمان می‌خواهیم، با چه کسی بجنگیم؟ هرکس را بدمان می‌آید. با چه کسی رفیق شویم، هرکسی را خوشمان می‌آید. توحید یک معنایی است که در تمام زندگی ما توحید هست. چه ببینم هرجا خدا راضی است ببینم. چه حرام است نگاه کنیم، هرچه خدا گفته نبین نبینم. معنای توحید این است که همه چیز خداست.

۵- معیارهای فضیلت در فرهنگ اسلامی

در مسائل اجتماعی، زنده باد کی… در جامعه چه کسی مطرح شود؟ قرآن گفته کی، بسم الله… این کتاب خداست. هرجا من ایستادم شما بگویید. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ‌ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم‌» (حجرات/۱۳) ملاک تقوا است. ۲- «فَضَّلَ‌ اللَّهُ‌ الْمُجاهِدِینَ‌ عَلَى الْقاعِدِینَ» (نساء/۹۵) ملاک جهاد است. چه کسی انقلابی است. ۳- چه کسی سخاوت دارد؟ «یُنْفِقُونَ‌ أَمْوالَهُمْ‌ فِی سَبِیلِ اللَّه‌» (بقره/۲۶۱) چه کسی باسواد است؟ «هَلْ یَسْتَوِی‌ الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» (زمر/۹) دیگر چه؟ چه کسی بصیرت دارد؟ چه کسی رئیس جمهور شود؟ چه کسی نماینده مجلس شود؟ ملاک‌هایی که در قرآن هست… در مسائل نظامی ارتش توحیدی، سپاه توحیدی یعنی چه؟ چرا می‌جنگیم برای اینکه کشور را بگیریم؟ نه، خدا راضی نیست. برای کشورگشایی اسلام اجازه نمی‌دهد جنگ کنیم. برای اینکه نفت، الآن آمریکا حمله‌هایش می‌گوید: ما نفت می‌خواهیم. کار ندارد که مردم زنده باشند، بمیرند. حق باشد یا باطل باشد، می‌گوید: من سود نفت… توحید می‌گوید: نه، در زمان جنگ خلبان ایرانی رفت مقابله به مثل کند، چون عراق ایران را بمباران کرد، ایران هم دستور داد که… منتهی عراق را که بمباران می‌کنیم منابعشان را بمباران کنند نه آدم‌هایشان را. خلبان ایرانی رفت بمب بیاندازد، یک پلی را بنا بود بزند که این پل خراب شود. دید یک نفر روی این پل راه می‌رود. حالا خلبان در آسمان جانش به خطر است و هر لحظه ممکن است بزنند.  اینقدر تاب خورد و تاب خورد که این یک نفری که روی پل می‌رود، رفت و پل را زد. این را ارتش توحیدی می‌گویند. این هم که پل را می‌زند، چون آن پل ما را زد، پل می‌زنیم. یعنی کشورگشایی نیست. نفت نیست، کینه و بغض نیست. ولی مثلاً از توحید که بیرون رفتی صدام می‌شود. صدام می‌گوید: من می‌خواهم قهرمان عرب شوم. سردار قادسیه شوم. یعنی قهرمان عرب شوم. برای اینکه قهرمان عرب شود حمله کرد. الآن ویلچری‌های ما در جنگ روی ویلچر نشستند و عراق هم ویلچری داریم منتهی این ویلچری ایرانی می‌گوید: من تجاوز نکردم. صدام به کشور من حمله کرد، مرجع تقلید من گفت: دفاع کنید، ما رفتیم جبهه دفاع کنیم، نخاعی و ویلچری شدیم. توجیه دارم. اما آن کسی که در عراق روی ویلچر نشسته حرفش چیست؟ صدام به هوس افتاد، خواست قهرمان شود، حمله کرد. ما هم جزء حمله کننده‌ها بودیم، ایرانی‌ها آمدند مرا ویلچری کردند. خیلی فرق می‌کند.

برای چه درس می‌خوانید؟ دیپلم بگیرم. خوب بعد؟ بروم کنکور، خوب بعدش؟ مدیر کل شوم، بعدش؟ آخرش می‌رسد به اینکه درس خواندیم برای خوراک، پوشاک و مسکن، خانه و ماشین و تلفن. آخرش این است. فرق می‌کند با کسی که درس خواندی برای چه؟ درس خواندم خدا دوست دارد. می‌خواهم خدا راضی باشد. می‌خواهم به خلق خدا کمک کنم. توحید در همه کار اثر دارد. برویم مهمانی یا نرویم؟ این لباس را بپوشیم یا نشویم؟ با یکی رفیق شویم یا قهر کنیم؟ این فیلم را ببینیم یا نبینیم. نمی‌شود بگوید: من خدا را قبول دارم ولی هرکاری دلم می‌خواهد می‌کنم. این توحید نیست. قانون، قانون خداست. مسئولیت با اولیای خدا.

۶- معنای درست «لا اله الا الله»

یک شعار است همه شما بلد هستید. می‌گویند: «لا اله الا الله» فرمود: «قُولوا لاإله الّا اللّه تُفلِحوا» بگویید: لا اله الا الله، رستگار می‌شوید. عرب‌ها به کشاورز فلّاح می‌گویند. فلح، تفلحٌ، حیّ علی الفلاح، فلاح و فلح و فلّاح همه یکی است، معنایش رستن است. یک دانه چطور می‌شود بروید؟ فرض کنید این دانه را زیر خاک می‌کنیم. رویش خاک می‌ریزیم. این دانه سه تا کار می‌کند، اول ریشه‌ی خودش را بند می‌کند. ریشه‌اش را به زمین بند می‌کند. بعد مواد غذایی هم از زمین جذب می‌کند. این مزاحم هم که خاک است پس می‌زند، می‌گویند: فَلَح، فلح یعنی دانه رَست و آزاد شد. این دانه چطور رستگار شد؟ ریشه‌اش را بند کرد، مواد غذایی را جذب کرد. مزاحم را دفن کرد و فَلَح، رستن شد. فرمود: «قُولوا لاإله الّا اللّه تُفلِحوا» شما باید از نظر اعتقادی ایمانتان بند شود، یعنی بلد باشید حرف‌هایتان را با دلیل بزنید. مزاحم را کنار بزنید تا به فضای توحیدی برسید. همینطور که این دانه گندم ریشه‌اش بند شد، مواد جذب شد، مزاحم دفع شد، شد فلّاح، رستن. «قُولوا لاإله الّا اللّه تُفلِحوا»

آیا اسلام فقط در نماز و روزه است؟ نه، من چند اگر اینجا نوشتم. اگر دین از سیاست جدا بود… آخر بعضی می‌گویند: نمازت را بخوان و کار به این نداشته باش که چه کسی وکیل است و چه کسی سفیر است و چه کسی رئیس جمهور است. نمازت را بخوان. این را می‌گویند: سکولار، یعنی بین خودت و خدا یک عقیده‌ای داشته باش اما کار به حکومت و جامعه نداشته باش. اگر واقعاً پیغمبرها کار به حکومت نداشتند، چرا کشته شدند؟ آیه قرآن است، می‌گوید: «یَقْتُلُونَ النَّبِیِّین‌» (بقره/۶۱) آیه دیگر داریم «یَقْتُلُونَ‌ الْأَنْبِیاء» (آل‌عمران/۱۱۲) پیغمبرها شهید می‌شدند. اگر پیغمبرها در خانه می‌نشستند دعا می‌خواندند که شهید نمی‌شدند. اگر دین کار به سیاست… به پیغمبر ما می‌گفتند: تو نباش. «اذْهَبْ‌ إِلى‌ فِرْعَوْنَ‌ إِنَّهُ طَغى‌» (طه/۲۴) خدا به موسی می‌گوید: برو سراغ فرعون، فرعون طاغوت است برو با او درگیر شو. جنگ خوب است، تجاوز بد است. فرق است بین جنگ و تجاوز. جنگ خوب است، آدم گاهی جنگ می‌کند برای دفاع از خودش، دفاع از کشور و ناموسش، دفاع از مالش، دفاع از عقیده‌اش، جنگ برای دفاع طوری نیست اما آن جنگی که می‌گوییم بد است، تجاوز بد است. می‌گوییم: حالا که اصلی را دارم به اینجا لشگر بکشیم و به آنجا لشگر بکشیم. این ناخنک زدن به این و آن، ۲- اگر جنگ، اگر دین از سیاست جداست، قرآن می‌گوید: به شعیب گفتند: تو بخاطر نمازهایت اجازه نمی‌دهی ما پول‌هایمان را خرج کنیم. پول برای خودم است، خودم گیر آوردم و می‌خواهم خرج کنم. عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است «أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ‌ ما یَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوالِنا ما نَشؤُا» (هود/۸۷) تو بخاطر نمازت می‌گویی، چنین بکن و چنین نکن. این پیداست نماز، حضرت شعیب پیغمبر بود، پدرزن حضرت موسی بود. شعیب می‌گفت: بکن و نکن، مردم گفتند: تو به ما چه کار داری؟ تو بخاطر نمازت به ما زور می‌گویی. این پیداست نماز باید در اقتصاد دخالت کند. وگرنه اگر پیشنماز نمازش را بخواند و خانه برود کسی کار ندارد.

۷- نقش دین در برآوردن نیازهای دنیوی

چرا مطهری را زدند؟ چون دیدند مطهری هرکس حرف می‌زند جوابش را می‌دهد. هر اشکالی به هرجا می‌کنند مطهری مثل شیر می‌ایستد و دفاع می کند. مرزبان مرز فکری نه مرز جغرافیایی، مردم از پیغمبرها آب می‌خواستند. «وَ إِذِ اسْتَسْقى‌ مُوسى‌» (بقره/۶۰) نزد موسی آمدند و گفتند: ما آب می‌خواهیم. برو نمازت را بخوان مگر آب دست من است؟ برو نمازت را بخوان. اگر دین از سیاست جدا بود، دیگر آب مردم به موسی چه ربطی دارد؟ به حضرت عیسی گفتند: نان می‌خواهیم، «أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَه» (مائده/۱۱۴) یعنی از پیغمبر نان می‌خواستند. «لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتاً» (یونس، ۷۸) به موسی و هارون گفتند: خانه ما را تأمین کن. عجب! ما تا حالا نشنیده بودیم. فکر می‌کردیم پیغمبرها آمدند برای نماز و روزه، نخیر، این قرآن است و من هم معلم قرآن هستم انشاءالله. دوست دارم معلم قرآن باشم.

به موسی گفتند: آب می‌خواهیم. به عیسی گفتند: نان می‌خواهیم. به موسی و هارون گفتند: خانه می‌خواهیم، بیوتا! انبیاء کشته می‌شدند، پیداست اینها با طاغوت‌ها درمی‌افتادند و طاغوت‌ها اینها را می‌کشتند. ذوالقرنین، نزد ذوالقرنین رفتند و گفتند: ما یک سدی می‌خواهیم. این دشمنان گاهی که سد نداریم می‌ریزند در شهر و روستای ما، یک سدی بسازیم که اینها نتوانند این طرف بیایند. مگر پیغمبر کارش سدسازی بود؟ بله سد سازی هم بود. موسی و خضر دو پیغمبر بودند، از یک منطقه‌ای می‌رفتند، دیدند یک دیوار خراب بود. گفت: بیا دیوار را بنایی کنیم. به ما چه دیوار خراب است؟ گفت: نه، خدا راضی است که این دیوار را تعمیر کنیم و یک سری هم درونش است که بعد می‌گویم. بدون اینکه بانی باشد، تأمین اعتبار باشد، بودجه باشد، همین که دیدند این دیوار نیاز به ساختمان دارد این کار را کردند. گاهی وقت‌ها می‌گویند: به ما چه، ما که بچه مدرسه‌ای نداریم. ما که بچه‌هایمان الحمدلله کانادا و آمریکا و این طرف و آن طرف هستند و دخترهایمان را شوهر دادیم، به ما چه… پیرمرد دیر یا زود شما می‌میری و من هم می‌میرم. «إِنَّکَ‌ مَیِّتٌ‌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ» (زمر/۳۰) آیه قرآن است، پیغمبر تو هم می‌میری. چون وقتی قانون ای است که «کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ‌ إِلَّا وَجْهَهُ» (قصص/۸۸) همه باید بمیرند، پیغمبر هم باید بمیرد. «انک میّتٌ» بیایید یک کاری کنیم.

این اموال را باید جواب بدهی از کجا آوردی؟ پول را از کجا آوردید؟ نمی‌گوید: چرا داری؟ داشتن گناه نیست ممکن است کسی پولدار باشد. از کجا آوردی؟ این از کجا آوردی قانون الهی است. «ارفع الیّ حسابک» حضرت امیر به استاندارها می‌گفت: بیایید ببینم پولها را از کجا جمع کردید. دین کار دارد به اینکه کی… یک مردی به خانمش ظلم کرد. خانم بلند شد به خانه پیغمبر آمد. یک صلوات بفرستید من از رویش بخوانم (صلوات حضار)

سوره مجادله، یک خانمی از دست شوهرش عصبانی شد. نزد پیغمبر آمد و گفت: یا رسول الله، این شوهر من چنین است. چنین است. شکایت شوهرش را کرد. قرآن نازل شد. «قَدْ سَمِعَ‌ اللَّهُ‌» یعنی خدا شنید، چه چیزی را شنید؟ «قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ» حرف‌های این خانم را شنید. این خانمی که «فِی زَوْجِها» نسبت به زوجش شکایت کرد. خدا شکایت‌های این خانم را از دست شوهرش شنید. «وَ تَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ» این خانم داشت شکایت می‌کرد. خدا شنید، «وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما» (مجادله/۱) پیداست که پیغمبر چه کار دارد به اینکه یک زن و شوهری در خانه با هم مسأله دارند ولی می‌آمد به پیغمبر می‌گفت، پیغمبر در مسائل ریز هم دخالت می‌کردند. این مهم است.

یک خاطره هست یکوقتی من این را در تلویزیون گفتم و خاطره مهمی است. این دو دقیقه آخر این خاطره را بگویم. چون این خاطره که هست تاریخ نیست. خودم رفتم ناخنک زدم و قصه را کشف کردم. برخورد کردیم با یک پاسداری که ایشان برای من می‌گفت، گفتم من این را باید تحقیق کنم. گفت: من زن می‌خواستم، هرجا خواستگاری می‌رفتم دختر را نمی‌پسندیدند. یکجا ما دختر را پسندیدیم. وقتی گفتیم، پیشنهاد کردیم، گفت… فهمید من بچه شهید هستم، پدرم شهید شده است، گفت: نه تو بچه شهید هستی حال ندارم. من می‌خواهم شوهرم، پدرم هم داشته باشد. شما آمدی خواستگاری می‌گویی: پدرت شهید شده، پس من نمی‌توانم. ایشان می‌گفت: ناراحت شدم که ما این همه جا رفتیم و دختر را نپسندیدیم، حالا که دختر را پسندیدیم، این می‌گوید: چون تو پدر نداری من زنت نمی‌شوم. با پدرم دعوا کردم، پدرم شهید شده، عکسش را دیدم یا همینطور، گفتم: چرا رفتی جبهه شهید شدی؟ دیگران بودند تو چرا رفتی؟ یک خرده حالم ناراحت شد و به پدرم دعوا کردم. خوابیدم، خواب دیدم امام خمینی را گفت: چرا با پدرت دعوا کردی؟ به کشور ما حمله شد و دفاع واجب بود، پدر شما بخاطر واجب جبهه رفت. گفت: آقا من دفاع را قبول دارم، من سن ازدواجم رد می‌شود. هیچکس را نپسندیدیم، این را هم که پسندیدیم می‌گوید: من پدر می‌خواهم و پدر من هم شهید شده است. گفت: ازدواج می‌خواهی من حل می‌کنم، می‌گفت: یک جمعیتی بود و امام خمینی فرمود: شما بیا، به یکی از این شهدا، بیا. دخترت را به ایشان بده. گفت: چشم! در خواب، بعد این پدر دختر، حالا پدر دختر شهید شده و پدر داماد هم شهید شده است. عکسش را هم دارم. گفت: می‌روی شاه عبدالعظیم فلان خیابان و فلان کوچه، در طوسی و در گاراژی، فردا خواستگاری می‌روی و دخترم را می‌گیری. گفتم: در بیداری زن گیرم نیامد و حالا در خواب. به مادرم گفتم و گفت: برویم ببینیم چه می‌شود؟ می‌گفت طبق آدرسی که در خواب گرفتم رفتم شاه عبدالعظیم و خیابان و کوچه و تا در زدم، گفتند: سلام بفرمایید خوش آمدید. گفتم: ببخشید مگر کسی گفته من می‌آیم؟ گفت: بله دیشب شوهر من به خوابم آمد و گفت: فردا خواستگار می‌آید تحویلش بگیرید. بالآخره ازدواج کردند. من گفتم: باید بروم. رفتم شاه عبدالعظیم و خانه عروس و مادر عروس و داماد هم آمد و خلاصه… این مسأله خیلی جزئی است. یعنی اولیای خدا این چیزها را هم… البته نه همه، که هرکس شوهر می‌خواهد برود با شهیدها دعوا کند. عرض کنم که… اینها گاهی یک نمونه نشان می‌دهند که بگویند: ما از کارهای شما خبر داریم.

۸- خاطره‌ای از مرحوم صاحب مفاتیح الجنان

یک کتاب است که کنار قرآن است، آن کتابی که کنار قرآن است چه کتابی است؟ نهج‌البلاغه و مفاتیح است. این مفاتیح برای شیخ عباس قمی است. در همه خانه‌ها تقریباً این مفاتیح هست. در خیلی خانه‌ها هست. شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح به خواب پسرش آمد. گفت: من در کتابخانه یک کتاب از فلانی قرض کردم و یادم رفته به او بدهم. حالا مردم و دین او بر گردن من است. من بدهکار هستم. شما در کتابخانه می‌روی، کدام قفسه، کدام کتاب، جلدش این است. صفحه‌هایش این است، برمی‌داری به صاحبش می‌دهی و عذرخواهی می‌کنی. پسرش گفت: از خواب بیدار شدم و رفتم کتابخانه و طبق آن آدرس کتاب را برداشتم و رفتم، وقتی رفتم به صاحبش بدهم پایم گیر کرد و افتادم و کتاب زمین افتاد، زخمی شد. پاکش کردم و رفتم دادم. فردا شب، شب بعد مثلاً خواب پدرم را دیدم و گفت: کتاب را دادی، اما وقتی جلوی در خانه زمین خوردی کتاب زخمی شد و ضربه خورد. شما باید یا کتاب نو بخری و به او بدهی یا یک پولی بدهی و بگویی: این مبلغ را بگیر بخاطر اینکه این کتاب یک مقدار زخمی شده است. چرا عذرخواهی نکردی؟ گفت: دوباره می‌روم عذرخواهی می‌کنم.

آدم این چیزها را که می‌خواند می‌بیند. برای هرکسی در عمرش یکی دو بار واقع می‌شود. زندگی براساس این حرف ها نیست و زندگی باید عادی باشد، اما برای هرکسی یک نمونه‌ای پیدا می‌شود که خدا بگوید: غیر از این فیزیک و شیمی و حساب و محاسبات شما، یک خبرهایی در این عالم هست که زن خانه‌دار مشکل خانوادگی‌اش را به پیغمبر می‌گوید. این پسر شهید، زن می‌خواهد امام خمینی در خواب می‌آید و برایش دختر تعیین می‌کند و بعد می‌گوید: پدر این را هم بگویید. به پدر می‌گوید: دخترت را بده. او هم به شوهرش، به زنش خبر می‌دهد که فردا خواستگار می‌آید تحویل بگیرید. یک خبرهایی است، توحید یعنی ایمان به اینک پشت این قصه هم یک خبرهایی است. اینطور نیست که اگر شما لیسانس گرفتی و فوق لیسانس شدی و استخدام شدی حتماً خوشبخت باشی. افرادی هستند از یک راه‌هایی خوشبخت می‌شوند که به فکر ما هم نیامده است. عجب، چه خوشبخت شد. معنای توحید چیست؟ معنایش این است که غیر از دیپلم و ریاضی و پول و پلو و پارتی و زحمت و تلاش و کار و تدبیر و سیاست، همه کارهایتان را بکنید، هم خوب فکر کنید، هم خوب درس بخوانید و هم خوب تدبیر کنید ولی خدا هم هست. یعنی اگر خدا نخواهد بگویید… نمی‌شود ولو شما علامه دهر باشید و اگر خدا خواسته باشد می‌شود، ولو مقدماتش را شما انجام ندادید. افرادی هستند خانه قشنگ درست می‌کنند، فرش قشنگ، سور و مهمانی قشنگ، آرایش قشنگ، همه زیبایی‌ها را به کار می‌برند باز هم مردم دوستشان ندارند. افرادی هستند هیچ اینها را ندارند ولی مردم دوستشان دارند. امام خمینی را مردم دوست داشتند. حالا امام خمینی روانشناسی خوانده بود، جامعه شناسی خوانده بود، فوق لیسانس داشت، دیپلم داشت، پول داشت، حزب داشت، وعده داده بود به کسی، هیچی… دلها دست خداست. توحید یعنی به خدا بسپاریم و راه ارتباط با خدا نماز است.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه» 

۱- معنای درست توحید کدام است؟

۱) ایمان به علم و حکمت الهی

۲) توکل به خدا در امور زندگی

۳) هر دو مورد

 ۲- هماهنگی اجزای طبیعت با یکدیگر، نشانه چیست؟

۱) حاکمیت قانون علیت بر جهان

۲) یکتایی آفریدگار جهان

۳) حاکمیت انسان بر تمام جهان

۳- آیه ۲۳ سوره جاثیه از چه امری مذمّت می‌کند؟

۱) پیروی از طاغوت‌ها

۲) پیروی از هوای نفس

۳) پیروی از نیاکان

۴- آیه ۹۵ سوره نساء، کدام فضیلت دینی را مطرح کرده است؟

۱) تقوا و پیرهیزکاری

۲) انفاق در راه خدا

۳) جهاد در راه خدا

 ۵- آیه ۸۷ سوره هود، به نقش نماز در کدام یک از ابعاد زندگی اشاره دارد؟

۱) بعد اقتصادی

۲) بعد اجتماعی

۳) بعد سیاسی

Comments (0)
Add Comment