نشانه‌های بندگان الهی در قرآن

1- تواضع و فروتنی، در عرصه جامعه
2- حفظ آرامش در سختی‌ها و خوشی‌ها
3- برخورد مسالمت‌آمیز با مردم
4- شب زنده داری با قیام و قعود در نماز
5- ترس از بد عاقبتی و دوزخی شدن
6- جلب رضای خدا، هدف بندگان صالح
7- توفیق الهی، شرط موفقیت در کارها

موضوع: نشانه‌های بندگان الهی در قرآن

تاریخ پخش: 30/04/93

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

امشب می‌خواهم ان خط‌کشی که قرآن گفته خودتان را با این خط‌کش متر کنید، ببینید چقدر می‌ارزید، شاخص‌ها و معیارها و ملاک‌های آدم خوب چیست؟ چند آیه در سوره فرقان است می‌گوید: آدم خوب این است. قبل از اینکه بحث را انجام بدهم بگویم: بنده که این شاخص‌ها را یا ندارم، یا خیلی ضعیف دارم. منتهی بعضی از شما ممکن است قوی داشته باشید، بعضی‌ها هم ممکن است مثل من باشید ولی چون در خانه‌ی امام رضا هستیم، آخر بحث می‌گوییم: خدایا آدم خوب این است. هرچه باقی داریم، خودت جبران کن.

1- تواضع و فروتنی، در عرصه جامعه

بنده خوب خدا چه کسی است؟ «وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا» (فرقان/63) بنده خوب خدا اولاً که در قرآن «عباد الله» را معمولاٌ به انبیاء گفتند. «عِبَادُ الرَّحْمَانِ» را به دو گروه گفتند. یکی فرشته‌ها، یکی آدم‌های خوب غیر انبیاء، «وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ» بنده‌ی خوب خدا چه کسی است؟ «الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا» کسانی هستند که روی زمین آرام راه می‌روند. یعنی بد مستی نمی‌کنند. راه و روششان…

12 صفت گفته است که بنده خوب خدا چه کسی است. بعضی‌هایش اعتقادی است. بعضی‌هایش اجتماعی است. بعضی‌هایش عملی است. حرکت آرام در زمین یعنی متعادل است. متواضع است. «هون» به معنای تواضع و سکینه است. امام صادق(ع) فرمود: «هون» یعنی فطری راه می‌رود. کارهایش عادی است. بندگان خوب خدا زور نمی‌زنند. حتماً مثل فلانی حرف بزنند. حتماً لباسش مثل فلانی باشد. خودت باش.

یکوقت یک جوانی موهای سرش یک طوری بود. آمد گفت: آقای قرائتی این قیافه‌ای که من دارم، حرام است؟ گفتم: اگر خودت دوست داری، حرام نیست. اما اگر یک کسی اینطور بوده و تو تقلید کردی، خودباختگی تو حرام است. خودت باش. یکوقت می‌گویی: من در همه قیافه‌ها این قیافه را دوست دارم. خیلی خوب! یکوقت می‌گویی: چون فلانی چنین است، پس من هم اینطور هستم. این خودباختگی بد است. جوان از سینما بیرون می‌آید، سیگار می‌زند چوب کبریتش را عمودی نگه می‌دارد. به او گفتم: آقا شما چوب کبریتت را افقی نگه می‌داشتی. حالا چرا اینطور نگه می‌داری؟ گفت: مگر ندیدی در فیلم اینطور سیگار روشن کرد؟ این جوان بی‌هویت می‌شود. یعنی در نگه داشتن چوب کبریت سیگارش از خودش اراده ندارد. خودت، خودت باش. هویت یعنی پوک نباش. زور نزن، خانه‌ام مثل فلانی باشد. ماشینم مثل فلانی باشد. لباسم مثل فلانی باشد. شغلم مثل فلانی باشد.

2- حفظ آرامش در سختی‌ها و خوشی‌ها

منزل آمدم. بچه من گفت: بابا در کنکور قبول شدم. گفتم: الحمدلله! گفت: من خواستم که بگویی: تبریک می‌گویم. احسنت! تحویل بگیری. گفتم: من آنطور که شما برای کنکور و دانشگاه سر و دست می‌شکنید، نیستم. من دانشگاه را یک ارزش می‌دانم اما نه در حد اینکه هرکس دانشگاه رفت، قطعاً خوشبخت است. ما آدم دانشگاه رفته بدبخت هم داریم. آدمی هم داریم که دانشگاه نرفته و هیچ مشکلی در زندگی‌اش ندارد. دانشگاه ارزش است اما نه ارزشی که اگر قبول شدم از خوبی‌اش سکته کنم، اگر رد شدم از غصه سکته کنم. شد، شد. نشد، نشد!

بندگان خدا کسانی هستند که آرام هستند. استرس ندارند، خودشان هستند. اگر جوان زلفی درست می‌کند، شغل انتخاب می‌کند، همسری انتخاب می‌کند، کاری به کسی ندارد. «وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا» بنده‌ی خوب خدا کسی است که تواضع و آرامش داشته باشد.

خانم زنگ می‌زند که استخاره کن می‌خواهم طلاق بگیرم. می‌گویم: چرا؟ می‌گوید: شوهرم یک حرف زشت به من زد. می‌گویم: به خاطر یک کلمه می‌خواهی طلاق بگیری؟ دختر و پسرهای ما خیلی‌هایشان اصلاً بلد نیستند زندگی کنند. نباید حرف زشت بزند، اما آدم هم نباید سرنوشتش را سر یک کلمه خراب کند. مادرش به من چنین گفته است. خوب حالا یک کلمه نباید بگوید، گفته است. می‌خواهی سر یک کلمه زندگی‌ات را آتش بزنی؟ بنده خوب خدا کسی است که آرام باشد. حدیث داریم مؤمن مثل کوه است. بعد می‌گوید: کوه ریزش می‌کند، مؤمن هیچوقت ریزش ندارد.

امام 12 بهمن در هواپیما نشست به ایران بیاید. با او مصاحبه کردند: چه احساسی دارید؟ یادتان هست چه گفت. گفت: هیچی! یعنی هواپیما سرنگون شد، شهید شدیم. رفتیم جمهوری اسلامی تشکیل دادیم، الحمدلله! شهید هم شدیم، الحمدلله! قرآن دو کلمه را با هم می‌گوید. می‌گوید: «یَقتُلون وَ یُقتَلون» (آل‌عمران/21)، «یَقتُلون» یعنی این او را بکشد. «یُقتَلون» یعنی او این را بکشد. قرآن می‌گوید: «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ» (توبه/52)، «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» یعنی همه‌اش خوب است. مثل اینکه به داماد بگویند: سمت راست صورت عروس را می‌بوسی، یا سمت چپ صورتش؟ می‌گوید: هردو یکی است. ولی خدا شهید شود، الحمدلله! حکومت به دست بگیرد، الحمدلله! شد، شد. نشد، نشد. رئیس جمهورها یکی رأی می‌آورد، یک عده هم رأی نمی‌آورند. باید آرام باشند.

منبر رفت، حرف‌هایش یادش رفت. گفت: حرف‌هایم یادم رفت و پایین آمد و رفت خوابید. می‌دانید چه شد؟ رفتم بالای منبر حرف‌هایم یادم رفت. خوب یادت رفت که یادت رفت، برو بخواب. اصلاً دنیا اینطور است. الآن دنیا پول و دلار و تکنولوژی کم ندارد، آنچه در دنیا کم است، آرامش نیست. کمبود دنیا کمبود آرامش است. آرامش ندارند. بنده‌ی خوب خدا آرام است.

حاج خانم مکه رفته، پارچه آورده است. می‌گویند: این پارچه را چند خریدی؟ دروغ می‌گوید: این را اینقدر خریدم. می‌گوید: خیلی زحمت کشیدی، واقعاً چه سوغاتی گرانی برای ما خریدی. خانم چرا دروغ می‌گویی؟ هرچه خریدی بگو.

یکی از شاگردان امام می‌گفت: سر درس امام نشسته بودم، یادم آمد دم غروب است، نماز نخواندم. دیدم وسط درس بلند شوم زشت است. دستم را جلوی دماغم گرفتم، دولا دولا به هوای اینکه دماغم خون شده است، بلند شدم. امام تا نگاهش کرد، گفت: باز این سید نمازش را نخوانده است. (خنده حضار) آقا نمازم را نخواندم. بلد نیستم. به پیغمبر می‌گوید: بگو «قُلْ إِنْ أَدْری‏» (جن/25) بگو بلد نیستم. چه اشکالی دارد بگویی: بلد نیستم. ما گیر هستیم. من خودم یکی از آنهایی هستم که گیر هستم. یعنی اگر مسجد می‌روم، عمامه من به شاخه درخت بند شود و در جوی آب بیفتد، فوری زنگ می‌زنم، الو! مسجد، امشب یک حادثه‌ای رخ داده، نماز تعطیل است. حادثه نیست، یک کیلو پنبه در جوی آب افتاد. (خنده حضار) برو نمازت را بخوان. ما گیر هستیم. یکی گیر کفشش است. یکی گیر مدرکش است. یکی گیر مادرشوهرش است. یکی گیر مادرزنش است. بنده خوب خدا مثل کوه است. این چیزها را سخت نمی‌گیرد و زندگی‌اش را تلخ نمی‌کند.

3- برخورد مسالمت‌آمیز با مردم

«وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا» (فرقان/63) آدم مؤمن کسی است که وقتی یک آدم نااهلی با او یک برخوردی می‌کند، «سلاما» یعنی با مسالمت رد می‌شود.

به یکی از علمای بزرگ، شاید خواجه نصیر الدین طوسی بود، یک نفر حرف زشتی زد. نوشت: ای سگ! پسر سگ! جواب داد: شما در نامه مرقوم فرموده بودید سگ، پسر سگ! سگ با چهار پا راه می‌رود. بنده با دو پا راه می‌روم و ابوی بنده هم با دو پا راه می‌رفت. بنابراین بنده و ابوی من سگ نیستیم.

قرآن می‌گوید: «إِنَّا لَنَراکَ فی‏ سَفاهَهٍ» (اعراف/66) به پیغمبر گفتند: خل هستی! نگفت: من خل هستم! ننه‌ات خل است. بابایت خل است. جد و آبادت خل است. تا می‌گفتند: خل هستی، می‌فرمود: «قَالَ یَاقَوْمِ لَیْسَ بىِ سَفَاهَهٌ» (اعراف/67) می‌گفت: خل هستی، می‌گفت: خل نیستم. به پیغمبر گفتند: تو گمراه هستی. «إِنَّا لَنَراکَ فی‏ ضَلالٍ مُبینٍ» (اعراف/60) تو منحرف هستی. فرمود: «قَالَ یَاقَوْمِ لَیْسَ بىِ ضَلَالَهٌ» (اعراف/61) خل هستی، خل نیستم. گمراه هستی، گمراه نیستم. بلد هستی، نه بلد نیستم. گاهی افراد حرف‌های زشتی به آدم می‌زنند. آدم باید از کنارش بگذرد. هرکسی در دنیای خودش یک چیزهایی می‌گوید.

4- شب زنده داری با قیام و قعود در نماز

بنده خوب خدا چه کسی است. «وَ الَّذینَ یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً» (فرقان/64)، «یَبیتُونَ» یعنی بیتوته، بیتوته یعنی یا تمام شب زنده است، یا بخشی از شب. «یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ»، «لِرَبّ» یعنی برای خدا، نه اینکه چون گیر کرده، حالا آمده یک نماز بخواند که حاجتش را از امام رضا بگیرد. نه این شب‌ها با خدا یک زمزمه‌ای دارد. «سُجَّداً وَ قِیاماً» یا در حال سجده، یا قیام باشد. بنده خوب خدا این است که مناجات شبانه داشته باشد. یا تمام شب یا نیمی از شب بیتوته کند.

تا حالا چند مورد را گفتیم؟ بنده خوب خدا کسی است که آرامش داشته باشد. تواضع داشته باشد. متلک شنید، با مسالمت رد شود. سحرخیزی هم داشته باشد. از 12 مورد سه مورد گفتم.

مورد چهارم می‌فرماید: یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار)

«وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا» (فرقان/65) بندگان خدا چشم‌انداز بیست ساله و پنج ساله اول و پنج ساله دوم ندارند. چشم‌انداز ابدی دارند. می‌گوید: این کاری که می‌کنم در قیامت جواب دارم یا نه؟

به یکی از علمای بزرگ گفتند: اگر یک گوینده‌ی راستگو به شما بگوید: یک هفته دیگر می‌میری؟ در هفته‌ی آخر عمرت چه می‌کنی؟ گفت: کاری که از اول 15 سالگی می‌کردم. از اول تکلیف هر کاری می‌خواستم بکنم، دیدم اگر خدا راضی است انجام دادم. خدا راضی نبود، انجام نمی‌دادم. بنده خوب خدا کسی است که برای کارهایش حساب و کتاب قائل شود.

5- ترس از بد عاقبتی و دوزخی شدن

«إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ» (حاقه/20) روز قیامت بهشتی‌ها می‌گویند: ما از دنیا به فکر امروز بودیم. می‌دانستیم که بالاخره این کار زشت چه عقوبتی دارد؟ این کار خیر چه جوابی دارد؟ «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا»، غرام یعنی تاوان. به معنای مصیبتی است که انسان در برابر آن راه فرار ندارد. باید انجام بدهد. جهنم راه فرار ندارد. خیلی آیه در قرآن داریم جهنمی‌ها می‌گویند: «ما لَنا مِنْ مَحیصٍ» (ابراهیم/21) ما نمی‌توانیم و راه فرار نداریم. گاهی می‌گویند: ما را بیرون بیاور «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ» (مؤمنون/107) بندگان خوب خدا این آیه‌ها را می‌خوانند مرتب فکر می‌کنند، روز قیامت مجرمین می‌گویند: خدایا ما را از جهنم نجات بده، این بار آدم خوبی می‌شویم. فایده ندارد.

یاد قیامت بودن باعث می‌شود آدم کم فروشی نکند. قرآن می‌گوید: چرا کم فروشی می‌کنی؟ «أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ، لِیَوْمٍ عَظِیمٍ» (مطففین/4 و 5) روز قیامت باید جواب کم فروشی را بدهی. خیلی خوشی نکنید چه کسی دارد. به هیچ‌کس نگویید: خوش به حال او!

نقل شد به سلمان فارسی گفتند: ریش تو بهتر است، یا دم سگ؟ می‌خواستند سلمان را تحقیر کنند. فرمود: هرکدام از پل صراط رد شود. ما چه می‌دانیم، آقا خیلی زرنگ است. زرنگ آن کسی نیست که بتواند پول دربیاورد. زرنگ کسی است که بتواند فکر و دینش را حفظ کند. اخلاقش را حفظ کند. ما این کلمات را قاطی می‌کنیم. به یک افرادی می‌گوییم: ماشاءالله فلانی چه زرنگ است. می‌گوید: از روستا در شهر رفت، یا از شهر در فلان شهر بزرگتر رفت، با فامیلش شرکت زد، حالا چه شده است. خیلی زرنگ است. والله زرنگ‌تر از اینها هم بودند. رزق به زرنگی نیست. یک حدیث داریم خدا به آدم‌هایی که خیلی عادی هم زندگی می‌کنند، گاهی به قدری وضع مالی‌شان خوب می‌شود، که به آدم‌های زرنگ بگویی: همه‌اش به زرنگی نیست. تو زرنگ هستی، صد تا مثل او را در جیبت می‌گذاری. اما او هرچه می‌دود به جایی نمی‌رسد. آن آقا هم آرام راه می‌رود، به جایی می‌رسد. عباد الرحمن و بنده خوب خدا کسی است که حساب کند خدا از او راضی است یا راضی نیست.

6- جلب رضای خدا، هدف بندگان صالح

من خدمت آیت الله العظمی گلپایگانی(ره) گفتم: شما الآن مرجع شیعه هستید. یک زمانی هم یک بچه‌ی یتیم 9 ساله در  گلپایگان بودید. آن زمانی که نه ساله بودی چه احساسی داشتی، الآن که مرجعی چه احساسی داری؟ گفت: نمی‌دانم خدا از کدام حالا راضی است. هرکدام خدا راضی است، من همان را راضی هستم. کدام بچه‌ات را بیشتر دوست داری؟ هرکدام بیشتر بنده خدا باشد.      

پدری داشتم بازاری بود. گفتم: آقاجون، خانه‌ی ما گران‌تر است یا خانه‌ی حاجی عمو؟ گفت: هرکدام که عبادت خدا بیشتر در آن باشد. کدام بچه‌ها بچه‌ی خوبی هستند؟ آن کسی که کمتر دروغ می‌گوید. آن کسی که اصلاً دروغ نمی‌گوید. نه آن کسی که نمره‌اش خوب است. ممکن است نمره‌اش بالا باشد، ولی بیست عیب داشته باشد. راحت بد دهانی و غیبت می‌کند، فحش می‌دهد، در نمازش، در حجابش، در اخلاقش، در برخوردهایش، بنده خوب خدا کسی است که خودش را با چشم‌انداز ابدی اندازه بگیرد. در خانه امام رضا هستیم. امام رضا(ع) فرمود: طوری زندگی کنید که بتوانید در نماز جمعه بگویید. اگر کاری می‌کنید رویت نمی‌شود در نماز جمعه بگویی، پیداست کار تو خرده شیشه دارد. بنده خوب خدا کسی است که «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا» این عذاب جهنم نمی‌دانم چیست. بیشترین دعاها مربوط به جهنم است. بهترین ماه‌ها برای عبادت چه وقت است؟ رمضان است. در رمضان بهترین ایام چه وقت است؟ شب قدر است. بیشترین دعا شب قدر چیست؟ «الغوث، الغوث، خلصنا من النار یا رب» سه شب احیا است، هر شب صد بار می‌گوییم: «خلصنا من النار». این پیداست امام عبادالرحمن است. چون می‌گوید: «خلصنا من النار»، «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ». مسأله‌ مهمی است.

دیگر بنده خوب خدا چه کسی است؟ اول می‌گوید: «یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَ قِیَامًا» شب‌ها تا صبح سجده و گریه، باز هم می‌گوید: فکر نکن اگر نماز شب خواندی، دو شب در حرم امام رضا یا مسجد کوفه و عمره و مکه و مدینه بودی، اگر یک شب، دو شب، پنج شب، ده شب، احیا گرفتی فکر نکن حتماً مرغ بهشت هستی. اینهایی که در طول سال شب‌ها بیتوته می‌گیرند و عبادت می‌کنند، آنها هم از جهنم می‌ترسند. آخر گاهی وقت‌ها ما چهار شب احیا می‌گیریم و می‌گوییم: نه دیگر خدا ما را بخشید. ما حسابمان را با خدا تمام کردیم. می‌گوید: آن کسی که «یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ» می‌گوید: «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ». عنی اگر بهترین عبادت را هم شب تا صبح کردی، باز هم به خودت اطمینان نداشته باش. اگر علامه دهر هم هستی، به خودت اطمینان نداشته باش، ممکن است همه چیز یک طور دیگر شود.

اسمش را نبرم. بزرگی می‌گفت: در حرم حضرت امیر در نجف رفتیم، طلبه نجف بودیم، گفتیم: یا علی! پول‌های ما ته کشیده است. به ما گفتند: شما در خانه فقرا چیزی می‌دادی؟ حالا یک چیزی هم به ما بده. بیا امشب یک کاری کن. یا علی یک صد تومانی به ما بده. صد تومان قدیم خیلی پول بود. می‌گفت: خوب که حرف‌هایمان را به حضرت علی زدیم و ضریح را بوسیدیم و کنار آمدیم، دیدیم یک نفر ایرانی در حرم حضرت علی مرا دید، گفت: پدر شما را در بازار دیدم. گفتم: من نجف می‌روم. اگر پسر شما را دیدم، کاری نداری؟ گفت: چرا این صد تومان را به او بده. می‌گفت: صد تومان را گرفتم و گفتم: یا علی! این برای پدرم است. گفتم: خودت صد تومان بده. این را پدر من داده است. پول را در جیبمان گذاشتیم و مدرسه آمدیم. رفتیم پول را برداریم چیزی بخریم، دیدیم نیست. اِ… در حرم دویدیم، کفشداری، زوارها، زیارت نامه‌خوان‌ها، گفتم: کسی پول پیدا نکرده است؟ گفتند: نه! خیلی حالمان گرفته شد. اگر نمی‌دادند دیگر داغش را نمی‌دیدم. دادند و از من گرفتند. حال گیری بود و به استادم گفتم. استاد ما گفت: تو به حضرت امیر جسارت کردی. گفتی: این برای پدرم است و برای تو نیست. درست است پول را پدرت داده است، اما ایشان باید پدر تو را در بازار ببیند، ممکن بود نزدیک دیدن پدرت عطسه‌اش بگیرد، صورتش را این طرف کند و عطسه کند و پدر تو از کنار این بگذرد.

رئیس سازمان حج به من می‌گفت: یک نفر در حج رفتاری داشت، گفتم: دیگر نمی‌گذارم ایشان مکه بیاید. ایشان هم گفت: حج دست تو نیست. گفتم: بابا، من رئیس سازمان حج هستم. گفت: باشد حج دست خداست. من برای اینکه این لجبازی کند عکس این را زیر شیشه کارم گذاشتم. هر روز صبح به صبح نگاهش کنم، ایشان که می‌آید، من ایشان را امضا نکنم. می‌گفت: حواسم را جمع کردم، مکه او را دیدم. گفتم: از کدام مرز آمدی؟ مرز ایران. چه کسی امضا کرد؟ گفت: خودت. گفتم: یکسال است من هر روز صبح به شیشه نگاه می‌کردم. گفت: راستش را بخواهی من پشت در گفتم: خدایا تو شاهد باش، این رئیس حج با من بد است. من را امضا نخواهد کرد. تو یک لحظه این را خام کن، خواب کن این مرا امضا کند. می‌گفت: به خدا گفتم و آمدم، تو هم امضا کردی. انگار خدا یک لحظه عقل را از تو گرفت. کار دست کسی نیست.

یکی از شعرای درجه یک ایران، می‌گفت: شعری گفته بود یا کاری در مدینه کرده بود. امیرالحاج آن زمان گفت: دیگر ایشان را ممنوع کنید. دیگر در مدینه نیاید. ایشان هم گفت: امیرالحاج چه کسی است؟ امیرالحاج امام زمان است. من خواهم رفت. یک فیش آزاد هم خرید و دم رفتن همه بسیج شدند که ایشان مکه نرود. وزیر کشور را واسطه کرد که آقای امیرالحاج حالا خلافی هم بوده ببخشید. ایشان فیش خریده بگذارید برود. گفت: امکان ندارد و حرفش را نزن. به من واسطه شد. من هم به امیرالحاج زنگ زدم و گفتم: آقا حالا این یک شاعر و مداح است، یک چیزی گفته است. شتر دیدی، ندیدی. بگذار برود. گفت: حرفش را نزن. ما زنگ زدیم به این آقای مداح که آقاجان ببین یک حج مستحبی می‌خواهی بروی. حج واجب که رفتی. برای حج مستحبی وکیل و وزیر را به کار می‌اندازی همه می‌گویند: حرفش را نزن. ما خراب می‌شویم. از این بگذر. شما امسال مکه برو نیستی. گفتم: نمی‌شود و حرفش را هم نزن. پنج دقیقه بعد امیرالحاج به منزل ما زنگ زد. نماینده مقام معظم رهبری در حج زنگ زد و گفت: آقا بگویید برود. گفتم: شما چند دقیقه پیش گفتی امکان ندارد. گفت: نفهمیدم بگو برود. گفتم: خبری شد؟ گفت: بگو برود. ما به مداح زنگ زدیم، تا گفتیم نعره کشید و گریه کرد. گفتم: چه شد؟ گفت: تا گفتی: امیرالحاج گفته امکان ندارد، من هم قلمی که برای زهرا شعر می‌گفتم را دور انداختم. گفتم: زهرا دیگر برایت شعر نمی‌گویم. تا قلم را دور انداختم برق امیرالحاج را گرفت. امیرالحاج فوری به من زنگ زد، گفت: بگو برود. کار دست خداست. رئیس سازمان حج و امیرالحاج چیزی نیست. شما فکر می‌کنی اگر پول داشته باشی، مکه می‌روی. حدیث داریم نگو خدایا پول بده که مکه بروم. بگو: «اللهم ارزقنی حج» خدایا حج می‌خواهم بروم. نگو: «اللهم ارزقنی مال لاحجه» نگو خدایا پول بده مکه بروم. اگر رزقت نباشد…

7- توفیق الهی، شرط موفقیت در کارها

در فرودگاه جده یکی از پله‌ها پیاده شد، دیوانه شد. دیدند دیوانه شده او را برگرداندند. تا پشت مکه آمد و برگشت. دست کسی نیست.

اگر می‌خواهید ببینید ایمان شما قوی است یا ضعیف است، اگر به چیزهایی که در دست خودت است، محاسبه کردی و تکیه به محاسبات خودت کردی، ایمانت ضعیف است. اگر گفتی: بله این محاسبات ما، اما خدا چه می‌خواهد. معلوم نیست. یکوقت می‌بینی ما همه کارها را می‌کنیم. برق‌کشی، درجه یک، فنی، استاندارد، اما از اداره برق قطع شده است. خدا اراده نکرده است. تو هی برق کشی کن. مثل راننده‌ای که رفته رانندگی یاد بگیرد، هی گاز می‌دهد، فکر می‌کند پا دارد و گاز هم دارد. بله پا داری، گاز هم داری. زور و عقل هم داری. اما یک ترمز هم زیر پای بغلی است. تو همه کاره نیستی. علامت ایمان کامل این است که به محاسبات الهی بیشتر دلگرم شوی تا محاسبات…

«یبیتون» شب‌ها را تا صبح بیتوته می‌کند، اما باز هم می‌گوید: خدایا نگران هستم. قرآن می‌گوید: پول خرج می‌کنم ولی «وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَه» (مؤمنون/60) باز می‌ترسد. یعنی هیچوقت مغرور نشوید.

می‌گفت: به استادمان گفتیم: در حرم به امیرالمؤمنین گفتیم: فقیر شدیم، صد تومان بفرست. صد تومان آمد، گفتم: برای پدرم است. برای تو نیست. حالا پول از جیب من افتاده است. چه کنم؟ گفت: نزد حضرت امیر برو و توبه فارسی کن. توبه عربی «استغفرالله ربی و اتوب الیه» است. توبه فارسی را نمی‌توانم در تلویزیون بگویم، حرف «گ» دارد. (خنده حضار) فهمیدید… «گ» دارد. آخرش هم خوردم… (خنده حضار) گفت: تو به حضرت علی جسارت کردی. تو فکر می‌کنی که کارهایی که اینها می‌کنند، همین امام رضا کار می‌کند منتهی از واسطه، به این می‌گوید. به او می‌گوید. ده نفر را به هم می‌اندازد. این مسأله‌ی مهمی است. گفتیم: نه، ما نمی‌گوییم و از خیرش هم می‌گذریم. بعد از یک مدتی گفتیم: حالا امتحان کن. حالا استادت است برو یک توبه فارسی کن. کسی که نمی‌فهمد و پشت بلندگو نیست. رفت و توبه فارسی کرد. می‌گفت: تا توبه فارسی کردم، یک زن عرب آمد و گفت: آقا من چند شب اینجا یک پولی پیدا کردم. اگر نشان درست بدهی به تو می‌دهم. نشانه‌هایش را دادم. گفتم: یا علی از تو است، از تو است، از تو است! منتهی ما تا سیلی نخوریم متوجه نیستیم. باید حتماً حال ما گرفته شود تا بگوییم: از تو است. بندگان خوب خدا با اینکه شب تا صبح گریه می‌کنند باز هم مطمئن نیستند که اهل بهشت هستند. به سلمان فارسی می‌گویند: ریش تو بهتر است یا دم سگ؟ می‌گوید: هر کدام از پل صراط عبور کند. یوسف پیغمبر می‌گوید: «تَوَفَّنی‏ مُسْلِما» (یوسف/101) خدایا عاقبت مرا بخیر کن.       

خدایا ما را جز عبادالرحمن قرار بده. به همه ما سکینه و آرامش و تواضع در رفتار و گفتار مرحمت بفرما. توفیق شب زنده‌داری به همه ما مرحمت بفرما. ما را از قیامت و خطرات قیامت غافل قرار نده.  

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment