موضوع: نبوت – 5، زندگی عادی پیامبران
تاریخ: 25/05/58
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلى الله على سیدنا و نبینا محمد و على اهل بیته و لعنه الله على اعدائهم اجمعین.
بحث ما درباره نبوت بود، گفتیم امتیازات انبیاء، قاطعیت، جامعیت. قاطع بودند یعنى شک نداشتند، چون از علم بى نهایت مىگرفتند، دلواپسى نداشتند. نیاز نبود امسال تجربه کنند، قاطع بودند به حرفشان، هر چه اوج مىگرفتند غرور نداشتند، به عبودیتشان اضافه مىشد. و وعده به مادیات نمىدادند که تو بیا کمک من بکن و من فلان پست و مقام را به تو مىدهم، ناز کسى را نمی کشیدند، تملق نمى گفتند، عصمت داشتند، چون یک بینشى داشتند، یقین داشتند، همینطورى که ما یک سرى گناه هایی را باور مىکنیم که چقدر زشت است و هرگز دنبالش نمىرویم، همینطور که یک پزشک باور دارد که این آب چقدر آلوده است و هرگز نمىخورد. همنطور که ما باور داریم که خودکشى چقدر بد است و این کار را انجام نمىدهیم، آنها هم نسبت به همه گناه ها باور داشتند و یقین داشتند و کسى که بینش و یقین و باور داشته باشد به گرد هیچ گناهى نمىرود. معجزه داشتند، اینها معجزات مکتب انبیاء بود،
1- یک سؤال درباره معجزه انبیا
مسئله اى که دنبال بحث است که مىخواهیم بگوئیم و بعد هم درسهایى از قرآن خودمان را بگوئیم درباره این مسئله هست. خیلى این ایام و یا مناسبتهایی که پیش مىآید سوال مىشود که شما مىگوئید که انبیاء معجزه دارند. مىگوئیم خوب بله معجزه دارند، اصلش راه شناخت انبیاء معجزه است. حالا که معجزه دارند و یا شما مىگویید دعاى انبیاء مستجاب مىشود. دعاى مستجاب دارند، مىگوییم خوب بله، یا مثلاً شما ادعا مىکنید که از علم غیب برخوردارند. مىگوییم خوب بله، از علم غیب هم برخوردارند. خوب اینها اگر معجزه دارند و مىتواند بروند، مثلاً درخت خشک را سبز کنند، مىتوانند این مرده را زنده کنند، فرض کنید مىتوانند دعا کنند چنین بشود، پس چرا خودشان کشته مىشدند؟ امیرالمومنین (ع) چرا از علم غیبش استفاده نکرد و کشته شد، ائمه دیگر، خود پیغمبر (ص) به بلاها، دردها، مشکلات، گرفتار مىشدند، اگر اینها از این قدرتها در اختیارشان بود پس چرا از این قدرتها استفاده نکردند؟
2- یک پاسخ ساده در قالب مثال
جواب این مىشود، شما این جمله را کجا دیدید؟ استفاده اختصاصى ممنوع، روى همه ماشینهاى اداره نوشته است که استفاده خصوصى ممنوع. مانعى ندارد یک استاندار دویست تا ماشین داشته باشد اما خربزه مىخواهد بخرد، به تاکسى بار بگوید و از این ماشینها استفاده اختصاصى نکند. یک رئیس شهربانى، مسلسل مىدهد به پاسبان، مىگوید این مسلسل را داشته باش، این تفنگ را هم داشته باش اما حق ندارى بزنى، هر کجا که من گفتم بزن، بزن. در اختیارت هست اما استفاده اختصاصى ممنوع، یعنى آقاى پاسبان اگر در خانه رفتى، یکوقت دعوا و درگیرى شد، با همان وسیله هاى طبیعى، با مسلسل و تفنگ استفاده نکن. پس به من دادى که چکار کنم؟ اینها را به تو دادم، مسلسل و تفنگ داشته باش، هر کجا که من گفتم بزن، بزن، استفاده اختصاصى نباید بکنى. حالا چرا؟ چرا کسى که قدرت دارد از قدرتش استفاده نکند؟ چرا ائمه ما از قدرت معجزه و دعا و علم غیب استفاده نکنند؟ چرا؟ فلسفه چرا را الان مىگوییم.
ممنوع بودند، چرا؟
3- تبلیغ سمعی، بصری، سمعی بصری، عملی
ما چهار رقم تبلغ داریم، یک تبلیغ داریم تبلیغ سمعى است، از راه گوش، آدم نوار گوش مىدهد و یک چیزى یاد مىگیرد. یک وقت تبلیغ، تبلیغ بصرى است، در ویترین کفشى مىبینى و یا حمامى به در حمام لنگ آویزان کرده است، آدم نگاه به لنگ مىکند، مىفهمد که این در، در حمام است، تبلیغ بصرى. یکوقت تبلیغ هم سمعى است و هم بصرى، شما مغازه نانوایى مىروید، مىگوید چند تا نان مىخواهید، یکوقت صاف مىایستى و مىگویى دو تا، این چى شد، سمعى شد و یا بصرى؟ سمعى شد. نانوا مىپرسد چند تا نان مىخواهى، مىگویى دو تا. یک وقت مىگوید چند تا نان مىخواهى؟ شما حرف نمىزنى، همچین مىکنى، این چى مىشود؟ بصرى، و یا یکوقت مىگوید چند تا نان مىخواهى، مىگویى دو تا، هم مىگویى و هم..، یک وقت هم تبلیغ، تبلیغ عملى است.
4- تبلیغ عملی بهترین تبلیغ
حالا سوال از من و جواب از همه شما، بهترین نوع تبلیغ چه نوع تبلیغى است؟ تبلیغ عملى. بهترین تبلیغ، تبلیغ عملى است. چرا؟ براى اینکه تبلیغ، تبلیغ عملى باشد. اگر امام و پیغمبر خواسته باشد که از علم غیب و دعا و معجزه اش استفاده کند تبلیغش عملى نمىشود. مثال، پیامبر پسر کوچولو دارد به نام ابراهیم، از دنیا مىرود، دعا کند خدایا عیسی دعا مىکرد مُرده ی مردم را زنده مىکرد، من هم که پیغمبر تو هستم دعا مىکنم بچه خودِ من را زنده کن. اگر پیغمبر مىخواست که از دعا استفاده کند، مثلاً بچه خودش را زنده کند، دیگر نمىتوانست به ما بگوید که شما اگر بچه ات مرد صبر کن. مىگویند که چطور خود شما صبر نکردى. باید خودش داغ ببیند و صبر کند تا به من که مىگوید داغ دیدى صبر کن من هم باورم بشود و صبر کنم. باید امام باشد، امام و رهبر باید مدل و الگو باشد.
امام حسین (ع) باید قطعه قطعه بشود تا وقتى به ما بگوید برو جهاد، ببینم که خودش هم، اما اگر امام حسین خواسته باشد که یا از علم غیب استفاده کند و یا نمىدانم در برود و یا نفرین کند به یزدىها که از بین بروند، یا معجزه کند، اگر امام حسین خواسته باشد که از دعا و معجزه، کارش را حل کند براى من مدل و الگو و امام و رهبر و نمونه نیست. باید تبلیغ، تبلیغ عملى باشد. اگر مىگوید صبر کن، خودش صبر کند. اگر مىگوید جهاد، خودش جهاد کند.
بنابراین اینها با داشتن نیروها، استفاده نمى کردند، چرا استفاده نمى کردند؟ تا تبلیغشان، تبلیغ عملى باشد. در مشکلات با ما دوش به دوش و همگام بودند تا بتواند مدل، الگو و رهبر من هم باشند. حضرت زهرا (س) استقلال نداشت، چون تا باباش بود، تابع و پیرو باباش بود و تا باباش از دنیا رفت، پیرو حضرت على (ع) شوهرش شد، خودش مستقل نبود ولى یک زهرا مىخواهیم در چهارده معصوم، اگر همه چهارده تا مرد بودند این دستوراتى که داده مى شد براى بچه دارى، براى تربیت بچه، شوهر دارى، خانه دارى، یک سرى مسائلى که مربوط به زن است، اگر این دستورات داده مىشد، اگر یک زهرا نداشتیم، این زنهاى ما زیر بار نمىرفتند، مىگفتند این ائمه خدا سلامتشان بدارد همه آنها مرد بودند و خبر از دل ما زنها نداشتند، هى دستورات ما را مشکل کردند. باید یک زهرا باشد تا وقتى مىگویند شوهر دارى، نه سال یک تقاضا از شوهرش نکند که یک چیز را بخر، یک چیز را نخر. تا بگویند تربیت بچه، پسرش حسین را، دخترش زینب، براى اینکه تبلیغ، تبلیغ عملى باشد، یک زهرا در چهارده معصوم باید باشد.
خود قانون به تنهایى نمىتواند سازنده باشد جزء اینکه اگر کنار قانون یک رهبر هم، یک الگو هم باشد، رد شویم. بنابراین این خلاصه جوابى که اگر یک وقت سوال کردند شما که در امتیازات انبیاء مىگویید انبیاء دعاى علم غیب دارند، معجزه دارند، پس چرا از این امکانات استفاده نمىکردند، براى شیعهها از اینها استفاده نمىکردند، اگر اینها از این امکانات برخوردارند چرا از اینها استفاده نمىکردند، بگویید آقا دارند اما استفاده خصوصى ممنوع، چرا؟ باید دوش به دوش مردم همه نوع شکنجهاى را و مشکلات را بکشند تا تبلیغشان، تبلیغ عملى باشد. اگر خود امام خواسته باشد که از علم غیب و معجزه و دعا استفاده کند، خودش یا پیروانش و یا زن و بچه و دوستانش، همیشه از مشکلات در بروند دیگر براى جامعه الگو و مدل نمىتواند باشد.
بنابراین هر کجا که استفاده عمومى بود و استفاده خصوصى نبود، اینها استفاده مىکنند. مثلاً اگر امیرالمومنین (ع) یا امام حسین (ع) با نفرین و دعا دشمن را هلاک کند، فرض کنید صد سال دیگر بیشتر زندگى کند حالا مسئله، یک نفر دویست سال زندگى کند ولى تبلیغش سمعى باشد، فقط سخنرانى کند، یا یک نفر پنجاه سال زنده باشد اما تبلیغش، تبلیغ عملى باشد. کدامها بهتر است؟ پنجاه سال زنده باشد و تبلیغش عملى باشد بهتر است از این که دویست سال زنده باشد ولى فقط سخنرانى کند.
5- استفاده از معجزه برای دعوت بسوی خدا
یکوقت براى تبلیغ استفاده عمومى است، اینجا استفاده مىکند. فرض کنید گروهى مىآیند خدمت امام و مىگویند: ببین رسول الله، ما نمىدانیم تو با این عالم ماده، رابطه با یک قدرت دیگر دارى و یا ندارى، الان بگو چقدر پول در جیب من است؟ اگر گفتى که پول چقدر در جیب من است، مىفهمم که علم غیب دارى، من به تو ایمان مىآورم که تو بند به یک علم بى نهایتى هستى، اینجا امام به من مىگوید که چقدر در جیب من است، نه براى استفاده اختصاصى، براى اینکه من به خدا ایمان بیاورم.
گروهى مىآیند نزد امام و مىگویند آقا ما نمىدانیم که شما بند به یک قدرتى هستى یا نیستى، این درخت خشک را الان سبز کن، اگر این کار را کردى ما مىفهمیم که تو غیر از قدرت مادى، تو دستت به یک قدرت دیگرى هم هست، اینجا امام و پیغمبر براى اینکه اینها را به خدا دعوت کند، از این قدرت استفاده مىکند اما اگر خود امام هوس انار کرد و درختها خشک است، باید صبر کند تا انارها برسد، استفاده اختصاصى ممنوع ولى اگر استفاده براى دعوت الى الله،…، این هم دنباله بحثى که گاهى سوال مىشود.
6- مذهب جزو متن زندگی
رفقا باید هر کدامتان دو، سه تا شماره تلفن از دانشمند اسلام شناس را داشته باشید، گاهى یک سوالاتى مطرح مىشود، رفیق ورزشى، استخرى،خیابانى، همه نوع رفیقى داریم، یک رفیق اسلام شناس هم داشته باشیم. یک شماره تلفن داشته باشیم، گاهى در خیابان، در کوپه قطار، در ماشین، اشکالهایى مىشود، انتقادهایى مىشود و ما هم اطلاعاتمان محدود است، لااقل وقتى رفتیم با دو ریالی باجه تلفن عمومى، الو، من یک محصل هستم، امروز استادمان در دانشگاه، در دبیرستان، در شهر یک همچین سوالى کرد، لطفاً جوابش را به من بگوئید، یک رابطهاى باید داشته باشیم و منتظر نباشد فقط سالى یک شب، دو شب، محرمى، ماه رمضانى بیاید، مذهب را همینطور، مثل افرادى هستند، عدهاى مذهب برایشان مثل پارکینگ است. ببینید آقا مىگوید این خیابان است، این هم پارکینگ است ماشینى که دارد مىرود اینجا، مىگوید اگر یک وقت نیاز داشتى، مىرود در پارک وگرنه این جزو زندگى نیست، زندگى همین است. بعضى خیال مىکنند مذهب پارکینگ است، اگر یک وقت پدرمان مرد جلسه فاتحهاش را مىاندازیم مسجد. اگر هم یک وقتى خواستیم قرآن سر بگیریم، شب بیست و یکم و عاشوراست، باز مىرویم در پارکینگ، مذهب و مسجد و اسلام و روحانیت و قرآن اینها کنار نیستند تا گاه و بى گاه براى اول ماه، براى استخاره، براى عزا، براى ازدواج، ساعت عروسى خوب است یا نه، ما معمولاً زندگیمان چیزى است و مذهب را در کنار قرار دادهایم. مذهب جزوء متن زندگى است. همین کارمان، رفتنمان، از کجا برویم، چه جور برویم، تمام کارهایمان باید کار باشد، یعنى باید روى حساب اسلامى باشد و این باید هم مطالعه دائم داشته باشیم و هم رابطه گرم و قوى، با یک کسى که دانشمند باشد.
7- قرآن معجزه پیامبر خاتم
گفتیم پیغمبر باید معجزه داشته باشد اما معجزه پیغمبر ما قرآن بود. قرآن چگونه معجزه است؟ علامه مجلسى (ره) مىفرماید: از قرآن پانزده راه معجزه است. علامه طباطبائى در المیزان مى فرماید قرآن از یازده راه معجزه است. از راه اینکه اختلاف در قرآن نیست. یعنى از اول چهل سالگى و تا آخر شصت و سه سالگى، آیه هایى که آمده است در جنگ و صلح و در موارد مختلف که آمده است، هیچ تناقضى در میان اینها نیست و حال اینکه یک انسان معمولى حرفهایش در بیست سال با هم تناقض دارد. یک سخنران، یک واعظ، منبر اولى که مىرود با منبرهاى آخرش فرق مىکند، هر چه بیشتر منبر برود و هرچه بیشتر بنویسد و هر چه بیشتر رانندگى کند، آمادهتر مىشود اما اینطورى نیست که آیاتى که اول آمده باشد یک خورده ناقص بوده و آیات بعد کم کم پیغمبر راه افتاده و بهتر شده است.
8- اعجاز عددی قرآن
یکى از معجزاتى را که اخیراً یکى از دانشمندان متوجه شده است اعجاز قرآن، اعجاز عددى است و این خیلى مهم است. سه جلد کتاب نوشته است یک نفر به نام دکتر عبد الرزاق نوفر، تمام این بیست و سه سال حرفهاى پیغمبر را که در قرآن است حساب کرده است و روى فرمول جور در آمده است، خیلى مهم است، مثلاً شما بیست جلسه سخنرانى کنى، بعد بگویند در این جلسه هفده بار گفتى شب، هفده بار گفتى روز، هفده بار گفتى کفش و هفده بار گفتى کلاه، هفده بار گفتى ماه، هفده بار گفتى خورشید، آدم یک مدتى سخنرانى کند، آخر سخنرانیش یک کسى بیاید و بگوید تمام حرفهاى شما روى،…، ببینید، قرآن از چهل سالگى شروع شده تا آمده به شصت و سه سالگى، قطعه قطعه آمده و بعد آمدهاند حساب کردهاند، دیدند که در قرآن صد و پانزده مرتبه کلمه دنیا، صد و پانزده مرتبه کلمه آخرت. هشتاد و هشت مرتبه کلمه ملائکه است و هشتاد و هشت مرتبه کلمه شیطان. صدو چهل و پنج مرتبه کلمه موت است و صد و چهل و پنج مرتبه کلمه حیات است. صد و هشتاد مرتبه در قرآن سیئات است و صد و هشتاد مرتبه صالحات. پنجاه مرتبه نفع است و پنجاه مرتبه…. سیصد و شصت و هشت مرتبه ناس در قرآن است یعنى مردم و سیصد و شصت و هشت مرتبه رسل در قرآن است یعنى انبیاء. پنج مرتبه حواریون اسم پیروان. پنجاه و هفت مرتبه رحمان، صد و چهارده مرتبه رحیم، رحیم دو برابر است، چون رحیم نسبت به دنیا و آخرت است و رحمان نسبت به دنیاست فقط.
جزاء که به معناى کیفر است صد و هفده مرتبه، اما مغفرت که به معناى بخشیدن است دویست و سى و چهار بار، این هم دو برابر است. کیفر صد و هفده مرتبه اما پاداش دویست و سى و چهار مرتبه «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ» (مصباح المتهجد،ص696). یک سال چند ماه است، دوازده ماه است، دوازده تا کلمه شهر هم در قرآن است. خیلى جالب است، شهر یعنى ماه. یک سال چند روز است؟ سیصد و شصت و پنج روز است، سیصد و شصت و پنچ کلمه یوم در قرآن است. خیلى لطیف است. سه جلد کتاب قطور نوشته است ایشان درباره معجزات عددى قرآن و این غیر از آن یازده تایى است که علامه طباطبایى و غیر از آن پانزده تاى است که علامه مجلسى گفته است،
9- پیامبری درس نخوانده
این اهمیت دارد که یک نفر درس نخوانده در منطقه حجازى که، به قول امیرالمومنین (ع) در نهج البلاغه مىفرماید: وقتى پیغمبر مبعوث شد یک نفر در مکه نبود که خواندن و نوشتن بلد بود، خود پیغمبر در قرآن مىگوید «فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُراً» (یونس/16) اى مردم من یک عمرى در میان شما بودم، کجاست استاد من! یک جورى انتقاد مىکردند.
یکبار پیغمبر رد مىشد از در دکان یک آهنگر رومى یه چند دقیقه ایستاد و نگاه کرد، احوالپرسى کرد، بعد گفتند تمام علومش از این آهنگر است. آخرش قرآن مىگوید چه مىگوید، درى ورى، آهنگر زبانش با زبان پیغمبر نمىخورد تا چیزى یادش بدهد و در ثانى ده دقیقه هر کسى به یک آهنگر نگاه کرد مىتواند این همه، چطور این آهنگر خودش چیزى بلد نبود…
یک نفر درس نخوانده از یک منطقه مثل حجاز در آن زمان بیاید از چهل سالگى تا شصت و سه سالگى بیاید در فراز و نشیبهاى مختلف حرفهاى مختلف بزند، در موضوعات مختلف و بعد هم بیاید روى فرمول ببینند تمامش مو به مو،…، دوازده مرتبه عسر است و سى و شش مرتبه یسر است، چه جالب، چند برابر؟ سه برابر. چرا؟ مىخواهد قرآن بگوید با هر مشکلى، سه تا آسانى است «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (انشراح/6) با مشکلى، آسانى است، «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (انشراح/5) و در یک جاى دیگر قرآن هم داریم «سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً» (طلاق/7) یعنى با یک مشکلى، سه تا آسانى است. یک کسى که دارد کار مىکند، در حین اینکه دارد کار مىکند سه تا آسانى باشد، کار که مىکند به نفع سلامتى آن است، کار که مىکند استعداد و نبوغش شکوفا مىشود، غروب هم که مىشود مزد کارش را مىگیرد، همان در حین کار هم از سلامتى برخوردار است و هم از شکوفاى استعداد برخوردار است و هم «سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً» قرآن معجزه است اما این معجزهاى که معروف است از نظر فصاحت و بلاغت این است.
10- تخفیف و تحریک قرآن
قرآن چند تخفیف داد و چند مرتبه هم تحریک کرد، یعنى چند مرتبه مردم را تحریک کرد که مثل قرآن بیاورید اما تخفیف، گفت مردم جنگ نکنید «فَأْتُوا بِکِتابٍ» (قصص/49) یک کتاب بیاورید مثل قرآن، ما دکان را جمع مىکنیم، ما بساط را ورمىچینیم، یک قرآن، یک کتابى بیاورید «فَأْتُوا بِکِتابٍ» یک کتابى بیاورید مثل قرآن، این همه جنگ هم نکنید، بعد گفت مىدانید یک کتاب مثل قرآن، صد و چهارده سوره زیادتان است، صد و چهار سورهاش را به شما بخشیدم «فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ» (هود/13) (عشر) یه ده تا سوره بیاورید مثل سورههاى قرآن، ما بساطمان را جمع می کنیم. باز گفت ده تا زیاد است باز تخفیف مىدهم، نه تا سورهها را هم بخشیدم، «فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِثْلِهِ» (یونس/38) یک سوره بیاورید مثل سوره قرآن، بعد فرمود که یک سوره هم زیاد است، بعد فرمود «فَلْیَأْتُوا بِحَدیثٍ مِثْلِهِ» (طور/34) بیاورید، یک مطلبى بیاورید مثل قرآن، ببینید چقدر هى تخفیف مىدهد، از آنطرف هى تحریک مىکند «إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ» (بقره/23) اى کسانى که جنگ مىکنید «إِنْ کُنْتُمْ» قرآن بیاورید، مثل قرآن بیاورید، «إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ» اگر راست مىگویید، بعد مىگویید آقا «وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ» (یونس/38) صدا کن از هر کجا که آدم مىخواهد بیاید، بیاید، تمام مغزها را دعوت کن «وَ ادْعُوا» دعوت کنید، چى؟ من کسانى را «مَنِ اسْتَطَعْتُمْ» هر کسى را که استطاعت دارید دعوت کنید و به آن بگویید که بیاید، بعد مىگوید «و لَنْ تَسْتَطیعُوا» (نساء/129) شما که هیچى، جد و آباد شما هم نخواهد توانست «و لَنْ تَسْتَطیعُوا» هرگز شما استطاعت ندارید که این کار را انجام دهید. هى پیغمبر اینها را تحریک مىکند، به غیض مىاندازد که بلکه جمع بشوند و تلگراف بکنند و جمعیتها، کلهها، مغزها، دور هم بنشینند، بلکه یک مطلبى مثل قرآن بیاورند، بعد مىگوید «وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً» (اسراء/88) پشت به پشت هم بدهید باز هم نخواهید توانست. ببینید، پشت به پشت هم بدهید، هرگز نمىتوانید، نه این زمان و نه زمانهاى دیگر، به هر که مىخواهید دعوت کنید، اگر راست مىگویید، چند تحریک و چند تخفیف، در عین حال اینها جنگها کردند، کشتهها دادند، داغها دیدند، یتیمها به جا گذاشتند ولى هیچکدام اقدام به مبارزه نکردند.
حالا ما چرا حرف نسیه مىزنیم که هزار و چهار صد سال پیش، آقا یک سوال، جوانها، محصلین عزیز، الان اسلام دشمن دارد یا نه؟ بله، خیلى هم دشمن دارد، تمام شد و رفت، الان هم همان حرف مسلمانها سر جایش است، آقا یک قرآن است، شما یک مطلب مثل قرآن بیاورید، در تمام بلندگوها و شیپورها در بوق کنید که بله ما یک سطر آوریم مثل قرآن، آبروى مسلمانها و اسلام را ببرید. الان هم قرآن همین حرف هست. قرآن الان هم داد مىزند، حالا نگویید ما ایرانى هستیم، اسلام دشمن عرب زبان هم حالا خیلى دارد، افرادى هستند عرب زبان، کمونیست، مارکیسم، مارکسیسم، دشمن سرسخت اسلام. الان عرب زبانهایى که دشمن سرسخت اسلام هستند، کشورها و قارهها هم به هم نزدیک شده است، یک جلسه بگیرند، بزرگان عرب زبان، دانشمند، دشمن اسلام جمع بشوند، یک سطر، یک مطلب، یک سوره مثل قرآن بیاورند و بعد هم در تمام روزنامه ها بگویند. حالا ما نمى خواهیم بگوییم که آن زمان پیغمبر گفت بیاورید، نیاوردند، همین ادعا در این زمان هم هست. دشمنان اسلام، دانشمندان، عرب زبانها جمع شوید، دعوت کنید، پشت به پشت هم بدهید، هرگز نخواهید توانست.
این قرآن در میان ما به چه وضعى رسیده است؟ دیگر اینجا شرمندگى است، بعضى دهها آیه الکرسى را به شاخ گاو مىبندند که شیرش زیاد بشود، «وَ إِنْ یَکادُ الَّذینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ» (قلم/51) آن را مىنویسند و به بازوى بچه مىزنند که عقرب نگزدش، براى تبلیغ روغن و صابون و کفش و کلاه، تاجرمان وسیله تبلیغات قرار بدهد. معمارمان وسیله هنر معمارى قرار بدهد،
11- امتیازات اسلام
یک زمانى این آیات قرآن را که روى کاشى کارى مىنوشتند، مىخواستند بگویند آرم اسلام، یعنى آهاى توریستها، نژاد مطرح نیست، آهاى آمریکا که سر سفید و سیاه هنوز دعوا مىکنید، نژاد مطرح نیست، منطقه مطرح نیست، زبان، ترک وفارس و عرب و عجم مطرح نیست، مال و ثروت مطرح نیست، فقط امتیاز در اسلام به سه چیز است:
1- امتیاز آگاهى، فقط افراد اگاه ممتاز هستند.
2- خودسازى است.
3- جامعه سازى است.
اینها معیار اسلام است اما آگاهى، نصفش را من مىخوانم و نصفش را شما «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ» (زمر/9) آگاه و بى خبر یک جور است؟ ابداً. آیه خودسازى «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» (حجرات/13) خودسازى، آیه جامعه سازى «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدین» (نساء/95) هر که انقلابىتر است ارزشش بیشتر است. بعد حالا آیه «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ» را ما مىنوشتیم به دیوارها یک زمانى که ببین آقا، توریست ها، داخلى ها ما عنوانمان این است «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» مىخواستیم بگوییم برخلاف نژاد و منطقه و زبان ما، شرف را ما به تقوا مىدانیم به علم مىدانیم به انقلاب مىدانیم، این را برداشته اند وسیله معمارى کرده اند، دیدهاید کاشکى کارىها چه جورى مىنویسد؟ یک جورى مىنویسد کاشى کارى ها را که هیچ جنى یک مترش را نمىتواند بخواند، یعنى قرآن ما، آیه الکرسى آن به شاخ گاو براى اینکه شیرش زیاد شود و (ان یکادش) براى اینکه عقرب بچه را نگزد.
براى تبلیغات صابون و کاشى یک سوره چاپ مىکند، آن آقا هم براى هنر معمارى و آن آقا هم براى عروس، روى دسته گل، یک زمانى که داماد قرآن مىفرستاد براى عروس، معنایش این بود عروس خانم، پیراهن را مىپوشى و زندگیمان روى این قانون است. فرستادن قرآن براى عروس یعنى عروس خانم، ضرب زندگى ما رو معیار قرآن است ولى الان فقط تشریفات، خانه نو مىخریم قرآن مىبریم، تشریفات.استفاده هایى که ما از قرآن مىکنیم فقط استفادههاى تشریفات و شب بیست و یکم و بیست و سوم هم قرآن به سر مىگذاریم، به قول یک نفر مثل این مىماند که یک نفر برود دکتر و نسخه بگیرد و نسخه را سر بگیرد و هى بگوید قرص قرص، کپسول، کپسول، قرص، این نسخه را باید عمل کرد و این یک واقعیتى است و اما قرآن چه مىخواهد بگوید در جلسه بعد مىگویم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»