متن نامه به شرح ذیل است:
اینجانب شاگرد شما، بعد از حدود پنجاه سال که در کنار حوزه و علما و بزرگان در خدمت تفسیر نمونه و نور بودم و بیش از چهل سال در صدا و سیما درسهایی از قرآن و برنامههای تفسیری داشتم، به خودم اجازه نمیدادم نسبت به اساتید بزرگوار توصیهای داشته باشم. زیرا شما را از جهات گوناگون افضل و برتر از خودم میدانستم. ولی در همین روزهای مبارک ماه رجب، گزیدهای از کلام امام خمینی رحمهاللهعلیه در کتاب آداب الصلاه به دستم رسید که مرا تکان داد. لازم دیدم در آستانه ماه رمضان این نامه را برای اساتید بنویسم و ناله و فریاد حضرت امام رضواناللهتعالیعلیه را همراه جزوهی فریاد قرآن برای آن جناب بفرستم.
همه میدانیم ماشینهای هواگرفته را در سرازیری هُل میدهند تا روشن شود و ماه رجب و شعبان و به خصوص ماه رمضان که ماه نزول قرآن است، در مردم آمادگی بیشتری است که میتوان از این فرصت نهضتی برای تفسیر و تدبر در خانه و مدرسه و مسجد راه انداخت. آن هم تفسیر قطرهای، کوتاه، به دور از سرگرم شدن به مسایل غیرضرور.
اینجانب با کمال ارادت نسبت به همهی عزیزان متن نالهی امام را چند بار خواندهام و فکر میکنم اگر بخواهیم این داغی تبدیل به پختگی شود، باید بارها و بارها آن را خواند و درس گرفت. از شما تقاضا میکنم این فریاد امام بزرگ را در کنار فریاد بندهی حقیر مطالعه کنید و اگر پسندیدید برای دوستان و همدرسان و شاگردان خود مطرح کنید.
از اینکه مزاحم شدم معذرت میخواهم و از خداوند توفیق تلاوت، تدبر، عمل و تبلیغ قرآن و معارف اهلبیت علیهمالسلام را خواهانم و آرزو میکنم که هر چه پیش میرویم در کنار دروس رسمی نگاهی به قرآن و نهجالبلاغه داشته باشیم. (که بحمدالله تا حدودی چنین شده است.) امید است قرآن نزد ما مهجور نباشد و کمتر از آنی ما از همتای قرآن یعنی اهلبیت علیهمالسلام جدا نشویم.
دست همه را میبوسم و از شما حیاً و میتاً التماس دعا دارم.
محسن قرائتی
کتاب آداب الصلوه امام خمینی صفحه 191 تا 200
(در بیان معنای درست تفسیر قرآن)
معنای درست تفسیر قرآن
. . . اکنون که مقاصد و مطالب این صحیفۀ الهیه (قرآن) را دانستی، یک مطلب مهمّی را باید در نظر بگیری که با توجه به آن راه استفاده از کتاب شریف بر تو باز شود و ابواب معارف و حِکَم بر قلبت مفتوح گردد. و آن، آن است که به کتاب شریف الهی نظر تعلیم داشته باشی و آن را کتاب تعلیم و افاده بدانی، و خود را موظف به تعلّم و استفاده بدانی. و مقصود ما از تعلیم و تعلّم و افاده و استفاده آن نیست که جهات ادبیّت و نحو و صرف را از آن تعلیم بگیری، یا حیث فصاحت و بلاغت و نکات بیانیّه و بدیعیّه از آن فراگیری، یا در قصص و حکایات آن به نظر تاریخی و اطّلاع بر امم سالفه بنگری؛ هیچ یک از اینها داخل در مقاصد قرآن نیست و از منظور اصلی کتاب الهی به مراحلی دور است.
و این که استفادۀ ما از این کتاب بزرگ بسیار کم است، برای همین است که یا به آن نظر تعلیم و تعلم نداریم ـ چنانچه غالباً این طوریم ـ فقط قرائت قرآن میکنیم برای ثواب و اجر، و لهذا جز به جهت تجوید آن اعتنائی نداریم. میخواهیم قرآن را صحیح بخوانیم که ثواب به ما عنایت شود، و در همین حد واقف میشویم و به همین امر قناعت میکنیم؛ و لهذا چهل سال قرآن شریف را میخوانیم و به هیچ وجه از آن استفاده ای حاصل نشود جز اجر و ثواب قرائت. و یا اگر نظر تعلیم و تعلّم داشته باشیم، با نکات بدیعیّه و بیانیّه و وجوه اعجاز آن، و قدری بالاتر، جهات تاریخی و سبب نزول آیات، و اوقات نزول، و مکّی و مدنی بودن آیات و سور، و اختلاف قرائات و اختلاف مفسرین از عامّه و خاصه، و دیگر امور عرضیّۀ خارج از مقصد که خود آنها موجب احتجاب از قرآن و غفلت از ذکر الهی است، سر و کار داریم. بلکه مفسرین بزرگ ما نیز عمدۀ همّ خود را صرف در یکی از این جهات یا بیشتر کرده و باب تعلیمات را به روی مردم مفتوح نکرده اند.
به عقیدۀ نویسنده تاکنون تفسیر برای کتاب خدا نوشته نشده. به طور کلّی معنی «تفسیر» کتاب آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید؛ و نظر مهم به آن، بیان منظور صاحب کتاب باشد. این کتاب شریف، که به شهادت خدای تعالی کتاب هدایت و تعلیم است و نور طریق سلوک انسانیّت است، باید مفسِّر در هر قصه از قصص آن، بلکه هر آیه از آیات آن، جهت اهتداء به عالم غیب و حیث راه نمایی به طرق سعادت و سلوک طریق معرفت و انسانیّت را به متعلّم بفهماند. مفسِّر وقتی «مقصد» از نزول را بما فهماند مفسر است، نه «سبب» نزول به آن طور که در تفاسیر وارد است. در همین قصۀ آدم و حوا و قضایای آنها با ابلیس از اوّل خلقت آنها تا ورود آنها در ارض، که حق تعالی مکرّر در کتاب خود ذکر فرموده، چقدر معارف و مواعظ مذکور و مرموز است و ما را به چقدر از معایب نفس و اخلاق ابلیسی و کمالات آن و معارف آدمی آشنا میکند و ما از آن غافل هستیم.
بالجمله، کتاب خدا کتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و کمال است؛ کتاب تفسیر نیز باید کتاب عرفانی اخلاقی و مبیّن جهات عرفانی و اخلاقی و دیگر جهات دعوت به سعادت آن باشد. مفسِّری که از این جهت غفلت کرده یا صرف نظر نموده یا اهمّیّت به آن نداده، از مقصود قرآن و منظور اصلی انزال کتب و ارسال رسل غفلت ورزیده. و این یک خطائی است که قرنها است این ملت را از استفاده از قرآن شریف محروم نموده و راه هدایت را به روی مردم مسدود کرده. ما باید مقصود از تنزیل این کتاب را قطع نظر از جهات عقلی برهانی، که خود به ما مقصد را میفهماند، از خود کتاب خدا اخذ کنیم. مصنّف کتاب مقصد خود را بهتر میداند. اکنون به فرموده های این مصنّف راجع به شئون قرآن نظر کنیم، میبینیم خود میفرماید: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدیً لِلمُتَّقین» (بقره، 2) این کتاب را کتاب هدایت خوانده. می بینیم در یک سورۀ کوچک چندین مرتبه میفرماید: «وَ لَقَدْ یَسَّرْنا القُرآنَ لِلذّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر» (سوره قمر) می بینیم میفرماید: «وَ اَنْزَلْنا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون. (نحل، 44) میفرماید: «کِتابٌ اَنْزَلناهُ اِلیْک مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ اُولوا الاَْلْباب» (ص، 29) الی غیر ذلک از آیات شریفه که ذکرش به طول انجامد.
بالجمله، مقصود ما از این بیان نه انتقاد در اطراف تفاسیر است، چه که هر یک از مفسِّرین زحمتهای فراوان کشیده و رنجهای بی پایان برده تا کتابی شریف فراهم آورده فَلِلّهِ دَرُّهُمْ وَ عَلَی اللّه اَجْرُهُم، بلکه مقصود ما آن است که راه استفاده از این کتاب شریف را، که تنها کتاب سلوک الی اللّه و یکتا کتاب تهذیب نفوس و آداب و سنن الهیّه است و بزرگتر وسیلۀ رابطه بین خالق و خلق و عروه الوثقی و حبل المتین تمسّک به عزّ ربوبیّت است، باید به روی مردم مفتوح نمود. علماء و مفسِّرینْ تفاسیر فارسی و عربی بنویسند و مقصود آنها بیان تعالیم و دستورات عرفانی و اخلاقی و بیان کیفیّت ربط مخلوق به خالق و بیان هجرت از دار الغرور به دار السّرور و الخلود باشد، به طوری که در این کتاب شریف به ودیعت گذاشته شده. صاحب این کتاب سکّاکی و شیخ نیست که مقصدش جهات بلاغت و فصاحت باشد؛ سیبویه و خلیل نیست تا منظورش جهات نحو و صرف باشد؛ مسعودی و ابن خلّکان نیست تا در اطراف تاریخ عالم بحث کند؛ این کتاب چون عصای موسی و ید بیضای آن سرور، یا دمِ عیسی که احیاء اموات میکرد نیست که فقط برای اعجاز و دلالت بر صدق نبیّ اکرم آمده باشد؛ بلکه این صحیفۀ الهیّه کتاب احیاء قلوب به حیوه ابدی علم و معارف الهیّه است؛ این کتاب خدا است و به شئون الهیّه جلّ و علا دعوت میکند. مفسِّر باید شئون الهیّه را به مردم تعلیم کند، و مردم باید برای تعلّم شئون الهیّه به آن رجوع کنند تا استفادت از آن حاصل شود ـ «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظّالِمینَ اِلاّ خَساراً» (اسراء، 82) چه خسارتی بالاتر از این که سی ـ چهل سال کتاب الهی را قرائت کنیم و به تفاسیر رجوع کنیم و از مقاصد آن باز مانیم. «رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا وَ اِنْ لَمْ تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکونَنَّ مِنَ الْخاسِرین» (اعراف، 23)
حجب بین مستفید و قرآن
اکنون که عظمت کتاب خدا از جمیع جهات مقتضیۀ عظمت معلوم شد و راه استفادت مطالب آن مفتوح گردید، بر متعلّم و مستفید از کتاب خدا لازم است که یکی دیگر از آداب مهمّه را به کار بندد تا استفاده حاصل شود؛ و آن رفع موانع استفاده است که ما از آنها تعبیر کنیم به حجب بین مستفید و قرآن. و این حجابها بسیار است که ما به بعض از آن اشاره نمائیم:
یکی از حجابهای بزرگ حجاب خودبینی است که شخص متعلّم خود را به واسطۀ این حجاب مستغنی بیند و نیازمند به استفاده نداند. و این از شاهکارهای مهمّ شیطان است که همیشه کمالات موهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه که دارد راضی و قانع کند و ماوراء آنچه پیش او است هر چیز را از چشم او ساقط کند. مثلاً، اهل تجوید را به همان علم جزئی قانع کند و آن را در نظر آنها جلوه های فراوان دهد و دیگر علوم را از نظر آنها بیفکند. و حَمَلۀ قرآن را پیش آنها به خود آنها تطبیق کند و آنها را از فهم کتاب نورانی الهی و استفاده از آن محروم نماید. و اصحاب ادبیّت را به همان صورت بی مغز راضی کند و تمام شئون قرآن را در همان که پیش آنها است نمایش دهد. و اهل تفاسیر به طور معمول را سرگرم کند به وجوه قرائات و آراء مختلفۀ ارباب لغت و وقت نزول و شأن نزول و مدنی و مکّی بودن و تعداد آیات و حروف و امثال این امور. و اهل علوم را نیز قانع کند فقط به دانستن فنون دلالات و وجوه احتجاجات و امثال آن. حتی فیلسوف و حکیم و عارف اصطلاحی را محبوس کند در حجاب غلیظ اصطلاحات و مفاهیم و امثال آن. شخص مستفید باید تمام این حجب را خرق کند و از ماوراء این حجب به قرآن نظر کند و در هیچ یک این حجابها توقّف نکند که از قافلۀ سالکان الی اللّه باز ماند و از دعوتهای شیرین الهی محروم میشود. از خود قرآن شریف دستور عدم وقوف و قانع نشدن به یک حدّ معیّن استفاده شود. در قصص قرآنیّه اشارت به این معنی بسیار است. حضرت موسی کلیم با مقام بزرگ نبوّت قناعت به آن مقام نکرد و به مقام شامخ علم خود وقوف نفرمود؛ به مجرّد آنکه شخص کاملی را مثل خضر ملاقات کرد با آن تواضع و خضوع گفت: «هَلْ اَتَّبِعُکَ عَلی اَن تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف، 66) و ملازم خدمت او شد تا علومی که باید استفاده کند فرا گرفت. حضرت ابراهیم علیه السلام به مقام بزرگ ایمان و علم خاصّ به انبیاء علیهم السلام قناعت نکرد، عرض کرد: «رَبِّ اَرِنی کَیْفَ تُحیی الْمَوْتی» (بقره، 260) از ایمان قلبی خواست ترقّی کند به مقام اطمینان شهودی. بالاتر آن که خدای تبارک و تعالی به جناب ختمی مرتبت ـ اعرف خلق اللّه علی الاطلاق ـ دستور میدهد به کریمۀ شریفۀ «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً» (طه، 114) این دستورات کتاب الهی، این نقل قصه های انبیاء، برای آن است که ما از آنها تنبّه حاصل کنیم و از خواب غفلت برانگیخته شویم.
یکی دیگر از حجب، حجاب آراء فاسده و مسالک و مذاهب باطله است؛ که این گاهی از سوء استعداد خود شخص است و اغلب از تبعیّت و تقلید پیدا شود. و این از حجبی است که مخصوصاً از معارف قرآنْ ما را محجوب نموده. مثلاً، اگر اعتقاد فاسدی به مجرّد استماع از پدر و مادر یا بعض از جهله از اهل منبر در دل ما راسخ شده باشد، این عقیده حاجب شود مابین ما و آیات شریفۀ الهیّه؛ و اگر هزاران آیه و روایت وارد شود که مخالف آن باشد، یا از ظاهرش مصروف کنیم و یا به آن به نظر فهم نظر نکنیم. راجع به عقاید و معارف مَثَل بسیار است ولی من از تعداد آن خودداری میکنم، زیرا که میدانم این حجاب با گفتۀ مثل منی خرق نشود، ولی از باب نمونه به یکی از آنها اشاره میکنم که فی الجمله سهل المأخذتر است. این همه آیاتی که راجع به لقاءاللّه و معرفه اللّه وارد شده و این همه روایات که در این موضوع است و این همه اشارات و کنایات و صراحات که در ادعیه و مناجاتهای ائمّه علیهم السلام موجود است، به مجرد این عقیده، که از اشخاص عامی در این میدان ناشی و منتشر شده، که راه معرفه اللّه بکلی مسدود است، و باب معرفه اللّه و مشاهدۀ جمال را به باب تفکّر در ذات، به آن وجهِ ممنوع بلکه ممتنع قیاس نموده اند، تأویل و توجیه کنند؛ و یا اصلا در این میدان وارد نشوند و خود را با معارف که قرّه العین انبیاء و اولیاء است آشنا نکنند. خیلی مایۀ تأسّف است برای اهل اللّه که یک باب از معرفت را که میتوان گفت غایت بعثت انبیاء و منتهای مطلوب اولیاء است، به طوری به روی مردم مسدود کرده اند که دم زدن از آن کفر محض و زندقۀ صرف است. اینها معارف انبیاء و اولیاء را با معارف عوام و زنها در خصوص ذات و اسماء و صفات حق مساوی میدانند؛ بلکه گاهی از آنها بالاتر نیز بروز کند: میگویند: فلان، یک عقاید عامیانۀ خوبی دارد، ای کاش ما به همان عقیدۀ عامیانه بودیم این مطلب درست است زیرا که این بیچاره که به این کلام متفوّه میشود خود عقاید عامیانه را از دست داده و دیگر معارف را، که معارف خواصّ و اهل اللّه است، باطل می شمرد. این آرزو درست مثل آرزوی کفّار است که در کریمۀ الهیّه نقل از آنها شده: «وَ یَقولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنی کُنْتُ تُراباً» (نبأ، 40)
ما اگر بخواهیم آیات و اخبار لقاءاللّه را به تفصیل ذکر کنیم تا رسوایی این عقیدۀ فاسده که از جهل و غرور شیطانی پیدا شده واضح شود، کتابی جداگانه لازم دارد؛ فضلاً اگر بخواهیم معارفی را که به واسطۀ این حجاب غلیظ شیطانی در پس پردۀ نسیان مانده؛ تا معلوم شود که یکی از مراتب مهجوریّت از قرآن و مهجور گذاشتن قرآن، که از همه شاید تأسفش بیشتر است، این است. چنانچه در کریمۀ شریفه فرماید: «وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ اِنَّ قَوْمی اتَّخَذوُا هذا القُرآنَ مَهْجُوراً» (فرقان، 30) مهجور گذاردن قرآن مراتب بسیار و منازل بی شمار دارد که به عمدۀ آن شاید ما متّصف باشیم. آیا اگر ما این صحیفۀ الهیّه را مثلاً جلدی پاکیزه و قیمتی نمودیم و در وقت قرائت یا استخاره بوسیدیم و به دیده نهادیم، آن را مهجور نگذاشتیم؟
آیا اگر غالب عمر خود را صرف در تجوید و جهات لغویّه و بیانیّه و بدیعیّۀ آن کردیم، این کتاب شریف را از مهجوریّت بیرون آوردیم؟ آیا اگر قرائات مختلفه و امثال آن را فرا گرفتیم، از ننگ هجران از قرآن خلاصی پیدا کردیم؟ آیا اگر وجوه اعجاز قرآن و فنون محسّنات آن را تعلّم کردیم، از شکایت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلم مستخلص شدیم؟ هیهات! که هیچ یک از این امور مورد نظر قرآن و مُنَزِّلْ عظیم الشأن آن نیست. قرآن کتاب الهی است و در آن شئون الهیّت است؛ قرآن حبل متّصل بین خالق و مخلوق است و به وسیلۀ تعلیمات آن باید رابطۀ معنویّه و ارتباط غیبی بین بندگان خدا و مربّی آنها پیدا شود؛ از قرآن باید علوم الهیّه و معارف لدنّیّه حاصل شود. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله به حسب روایت کافی شریف فرموده: «اِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثَهٌ: آیهٌ مُحْکَمَهٌ؛ وَ فَریضَهٌ عادِلهٌ؛ و سُنَّهٌ قائِمَهٌ» (تحفالعقول، ص324)
قرآن شریف حامل این علوم است؛ اگر ما از قرآن این علوم را فرا گرفتیم، آن را مهجور نگذاشتیم. اگر دعوت های قرآن را پذیرفتیم و از قصّه های انبیاء علیهم السلام که مشحون از مواعظ و معارف و حِکَم است تعلیمات گرفتیم، اگر ما از مواعظ خدای تعالی و مواعظ انبیاء و حکماء که در قرآن مذکور است موعظت گرفتیم، قرآن را مهجور نگذاشتیم؛ و الاّ غور در صورت ظاهر قرآن نیز اخلاد الی الارض است، و از وساوس شیطان است که باید به خداوند از آن پناه برد.
یکی دیگر از حجب که مانع از استفادۀ از این صحیفۀ نورانیّه است اعتقاد به آن است که جز آن که مفسِّرین نوشته یا فهمیده اند کسی را حقّ استفاده از قرآن شریف نیست. و تفکّر و تدبّر در آیات شریفه را به تفسیر به رأی، که ممنوع است، اشتباه نموده اند؛ و به واسطۀ این رأی فاسد و عقیدۀ باطله قرآن شریف را از جمیع فنونِ استفاده عاری نموده و آن را بکلّی مهجور نموده اند؛ در صورتی که استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأی باشد. مثلاً، اگر کسی از کیفیّت مذاکرات حضرت موسی با خضر و کیفیّت معاشرت آنها و شدِّر حال حضرت موسی، با آن عظمت مقام نبوّت، برای به دست آوردن علمی که پیش او نبوده، و کیفیّت عرض حاجت خود به حضرت خضر ـ به طوری که در کریمۀ شریفۀ «هَلْ اَتَّبِعُکَ عَلی اَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف، 66) مذکور است ـ و کیفیّت جواب خضر، و عذرخواهی های حضرت موسی، بزرگی مقام علم، و آداب سلوک متعلّم با معلّم را که شاید بیست ادب در آن هست، استفاده کند، این چه ربط به تفسیر دارد تا تفسیر به رأی باشد.و بسیاری از استفادات قرآن از این قبیل است. و در معارف، مثلاً، اگر کسی از قول خدای تعالی: اَلْحَمْدُللّه رَبِّ الْعالَمین که حصر جمیع محامد و اختصاص تمام اثنیه است به حق تعالی، استفادۀ توحید افعالی کند و بگوید از آیۀ شریفه استفاده شود که هر کمال و جمال و هر عزّت و جلالی که در عالم است و چشم احول و قلب محجوب به موجودات نسبت میدهد از حق تعالی است و هیچ موجودی را از خود چیزی نیست، و لهذا محمدت و ثنا خاصّ به حق است و کسی را در آن شرکت نیست، این چه مربوط به تفسیر است تا اسمش تفسیر به رأی باشد یا نباشد. الی غیر ذلک از اموری که از لوازم کلام استفاده شود که مربوط به تفسیر به هیچ وجه نیست. علاوه بر آن که در تفسیر به رأی نیز کلامی است، که شاید آن غیر مربوط به آیات معارف و علوم عقلیّه که موافق موازین برهانیّه است و آیات اخلاقیّه که عقل را در آن مدخلیّت است باشد؛ زیرا که این تفاسیر مطابق با برهان متین عقلی یا اعتبارات واضحۀ عقلیّه است، که اگر ظاهری بر خلاف آنها باشد لازم است آن را از آن ظاهر مصروف نمود. مثلاً، در کریمۀ شریفۀ «وَ جاءَ رَبُّکَ» (فجر، 22) «و الرَّحمنُ عَلَی العَرْشِ اسْتَوی» (طه، 5) که فهم عرفی مخالف با برهان است، ردّ این ظاهر و تفسیر مطابق با برهان تفسیر به رأی نیست و به هیچ وجه ممنوع نخواهد بود.
پس، محتمل است، بلکه مظنون است، که تفسیر به رأی راجع به آیات احکام باشد که دست آرا و عقول از آن کوتاه است، و به صرف تعبّد و انقیاد از خزّان وحی و مهابط ملائکه اللّه باید اخذ کرد؛ چنانچه اکثر روایات شریفه در این باب در مقابل فقهاء عامّه که دین خدا را با عقول خود و مقایسات می خواستند بفهمند وارد شده است. و این که در بعضی روایات شریفه است که لَیْسَ شَی ءٌ اَبْعَدَ مِنْ عُقُولِ الرِّجالِ مِنْ تَفْسیرِ الْقُرآنِ» (بحارالانوار، ج89، ص91) و هم چنین روایت شریفه که میفرماید: «دینُ اللّه لا یُصابُ بالْعُقُول» (کافی، ج1، ص500) شهادت دهد بر اینکه مقصود از «دین اللّه » احکام تعبّدیّۀ دین است؛ والاّ باب اثبات صانع و توحید و تقدیس و اثبات معاد و نبوّت، بلکه مطلق معارف، حقّ طلق عقول و از مختصّات آن است . . .
فریاد قـــرآن
قرآن تجلیگاه خداوند، معلمش خدا «عَلَّمَ الْقُرْءَانَ»، واسطهاش جبرئیل «شَدِیدُ الْقُوى»، فرودگاهش قلب پیغمبر «نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِکَ»، برای کل بشریت «ذِکْرٌ لِلْعالَمین»، تنها کتاب محفوظ«إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»، بدون هیچ کجی «غَیْرَ ذی عِوَجٍ»، بدون اختلاف «لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً»، کتاب تحدی«لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ / فَأْتُوا بِسُورَه / بِعَشْرِ سُوَر / فَلْیَأْتُوا بِحَدیث»، برهان «بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ»، موعظه«قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ»، مبارک، شفاء، دارای داستانها حق«نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَق»، عامل وحدت «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّه»، داور «لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاس»، وسیله شرف «فیهِ ذِکْرُکُمْ» (ای شرفکم)، غالب «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»، کلید ربانی شدن «وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ»، آزادی بخش «أَرْسِلْ مَعَنا بَنی إِسْرائیلَ»، خرافه زدا «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ»، عبرت و بصیرت «إِنَّ فی ذلِکَ لَعِبْرَهً لِأُولِی الْأَبْصارِ»، امید بخش «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ» فرمان تجهیز در برابر دشمن «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ»، کلید هویت «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَیْءٍ حَتَّى تُقیمُوا»
قرآن میفرماید: سؤالات شما را من پاسخ میدهم، «آیاتٌ لِلسَّائِلِین» (یوسف، 7) بیماریهای روحی شما را من شفا میدهم «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاء» (اسراء، 82) قرآن هم کتاب موعظه و تذکر است، «فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِید» (ق، 45) هم داستانهای واقعی و یافتنی دارد (نه داستانهای خیالی و بافتنی) «أَحْسَنَ الْقَصَص» هم استدلال است، هم تاریخ است، هم رشد و هم نکتهآموز است!
قرآن کتابی است که هیچگونه باطلی از پیش رو و از پشت سر در آن راه ندارد، «لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه» (فصلت، 42) قرآن تنها کتابی است که تحریف نشده است و هرچه تاریخ بر آن میگذرد، اسرارش بیشتر روشن میشود. این یک خبر غیبی است که قرآن میفرماید: در طول تاریخ با وجود آنهمه دشمن، کسی در قرآن نفوذی نخواهد داشت و همه توطئههای گذشته و آینده در راه مبارزه با قرآن بیتأثیر است.
اگر انسان به معلم و مربی نیاز دارد قرآن بهترین معلم و مربی است. «یعلمهم و یزکیهم»
قرآن هم طرح میدهد و هم شیوه اجرا و الگو معرفی میکند، هم تشویق دارد، هم هشدار میدهد، هم برای خواص نکتهها دارد، هم برای عوام، هم غیب دارد و هم شهود، هم عوامل عزت را مطرح میکند و هم عوامل ذلت را.
قرآن خود را عظیم دانسته تا ما او را تعظیم کنیم، کریم دانسته تا او را تکریم کنیم، مجید دانسته تا او را تمجید کنیم. قرآن رابطه ما را با خدا، با خود، با جامعه، با همسر و فرزند، با دوست و دشمن، با طبیعت و تاریخ تنظیم کرده است.
اینها گوشهای از قرآن در قرآن بود. و اما در روایت میخوانیم:
امام رضا علیه السلام فرمود: دلیل آن که در نماز، قرآن مىخوانیم آن است که قرآن از مهجوریّت خارج شود.
رَسُولُ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «إِنْ أَرَدْتُمْ عَیْشَ السُّعَدَاءِ وَ مَوْتَ الشُّهَدَاءِ وَ النَّجَاهَ یَوْمَ الْحَسْرَهِ وَ الظِّلَّ یَوْمَ الْحَرُورِ وَ الْهُدَى یَوْمَ الضَّلَالَهِ فَادْرُسُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ کَلَامُ الرَّحْمَنِ وَ حِرْزٌ مِنَ الشَّیْطَانِ وَ رُجْحَانٌ فِی الْمِیزَان» اگر زندگى سعادتمندان و مرگ شهدا و نجات در روز جزا و امنیت در روز هراس و نور در روز ظلمت و سایبان در روز حرارتِ شدید و سیراب شدن در روز عطش و ارزش و سنگینى در روز سبکى اعمال را مىخواهى، پس قرآن را مطالعه کن، چرا که قرآن یادآور خداى رحمان و حافظ از شیطان و عامل برترى در ترازوى اعمال است.
قرآن منبع علم معصومان است. امام رضا علیهالسلام فرمود: هر چه از ما شنیدید دلیل قرآنی آن را از ما بخواهید.
به ما سفارش شده است که هرگاه فتنهها چون شب تاریک شما را دربرگرفت، راه نجات قرآن است. «فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآن» (کافی، ج2، ص599)
در حدیث میخوانیم: «فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ کِتَابَ اللَّهِ مُبْهَمٌ فَقَدْ هَلَکَ وَ أَهْلَک» (بحار الانوار، ج 89، ص 90) هرکس بپندارد که کتاب خدا مبهم است هم خود هلاک شده و هم دیگران را به هلاکت افکنده است. اما بعضی به خیال اینکه قرآن از فهم بشر بالاتر است و فهم آن مخصوص اهل بیت علیهم السلام است از تدبر در آن میترسند، با اینکه خداوند دستور به تدبر داده است.
راستی اگر قرآن را نمیتوان فهمید پس چگونه به ما دستور دادهاند روایات را بر قرآن عرضه کنیم و اگر ضد آن بود آن روایات را به دیوار بزنیم.
اگر انسان به راهنما نیاز دارد، قرآن امام و راهنماست. «ان القرآن امام من الله» (بحار، ج65، ص393)
اگر انسان به قانون و عدالت نیاز دارد، قرآن کتاب عدل و قانون است. «ان القرآن … حکم عدل» (بحار، ج22، ص315)
قرآن کتابی است جاودانی «إن القرآن حی لا یموت» (تفسیر عیاشی، ج2، ص203) راستی اگر قرآن فقط مربوط به مخاطبین خاص خود در اقوام پیشین باشد، با انقراض آن اقوام باید قرآن هم منقرض میشد.
در حدیث دیگر میخوانیم: «إِنَّ اَلْقُرْآنَ حَیٌّ لَمْ یَمُتْ وَ إِنَّهُ یَجْرِی کَمَا یَجْرِی اَللَّیْلُ وَ اَلنَّهَارُ وَ کَمَا یَجْرِی اَلشَّمْسُ وَ اَلْقَمَرُ وَ یَجْرِی عَلَى آخِرِنَا کَمَا یَجْرِی عَلَى أَوَّلِنَا» (بحارالانوار، ج35، ص403) قرآن زندهای است که هرگز نمیمیرد و جاری است همانگونه که شب و روز در جریان است و همانطور که خورشید و ماه در جریان است.
و در حدیث دیگری میخوانیم: «لَمْ یُنْزِلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لاَ لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ فَهُوَ فِی کُلِّ زَمَانٍ جَدِیدٌ» (عیون اخبارالرضا، ج2، ص87) خداوند آن را براى زمان خاصّى نازل نفرمود،و همین طور براى مردم معیّنى نفرستاد،و آن در هر زمانى جدید و تازه است،و براى هر قومى تا قیامت نوآورى و خرّمى و شادابى دارد.
و در حدیث دیگری میخوانیم: «ان للقرآن ظهراً و بطناً و لبطنه بطناً الی سبعه ابطن» (تفسیر صافى، ج1، ص28) برای قرآن ظاهری و باطنی است، و برای باطن آن باطن دیگری تا هفت بطن.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: «یَجِیءُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ ثَلاَثَهٌ یَشْکُونَ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اَلْمُصْحَفُ وَ اَلْمَسْجِدُ وَ اَلْعِتْرَهُ» (الخصال، ج1، ص174) روز قیامت سه چیز جلو مىآیند و شکایت میکنند قرآن و مسجد و خانواده پیغمبر.
قرآن نوری است که خاموش نمیشود. «نُوراً لَا تُطْفَأُ مَصَابِیحُهُ»
قرآن فصل الخطاب است. «هو الفصل لیس بالهزل» (کافی، ج2، ص599)
قرآن هدایت، رحمت، بیانحراف و بینه است. ناصحی است که کلک نمیزند، هدایتی است که گمراه نمیکند، گویندهای است که دروغ نمیگوید. «وَاعْلَمُوا أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِی لَا یَغُشُّ وَالْهَادِی الَّذِی لَا یُضِلُّ وَالْمُحَدِّثُ الَّذِی لَا یَکْذِبُ»
امام سجاد علیهالسلام فرمود: قرآن گنجینهای است که هرگاه باز شود، سزاوار دقت در آن است. «آیاتُ القُرآنِ خَزائِنٌ فَکُلَّما فُتِحَت خَزائِنَهُ یَنبَغى لَکَ اَن تَنظُر مَا فِیهَا» قرآن غنیای است که هرگز فقیر نمیشود. «اَلْقُرْآنَ فَهُوَ غَنِیٌّ وَ لاَ فَقْرَ بَعْدَهُ» (نهجالبلاغه، خطبه، 176)
آری اگر همانگونه که زلیخا یوسف را به زنان مصر نشان داد و همه دست خود را بریدند، و از خوردن دست کشیدند، اگر ما یوسف قرآن را به مردم نشان دهیم، مردم از همهی افراد و مکتبهای انحرافی دست خواهند کشید.
چند پرسش مهم:
– آیا میدانید بسیاری از فارغ التحصیلان ما نمیتوانند یک صفحه قرآن را بی غلط بخوانند.
– آیا میدانید مثال ما مثال بیماری است که بجای مصرف دارو مشغول چیدن و تنظیم انواع قرص¬هاست.
– آیا میدانید مثال ما مثال مهمانی است که به جای گوشدادن به سخنان صاحبخانه به نقش و نگار در و پنجره توجه میکند.
– آیا میدانید بعضی بجای بیان روح قرآن آن قدر به نقل اقوال میپردازند که خود قرآن در آن اقوال گم میشود و بعضی آن قدر احتمالات متعدد را مطرح میکنند که حتی محکمات قرآن، متشابه میشود.
– آیا میدانید در بسیاری از سخنرانیها سهم تاریخ، تحلیل سیاسی، شعر و خواب و خطابه و روضه و امثال آن داده می¬شود ولی سهم قرآن داده نمیشود با اینکه خداوند به پیامبر صلیالله علیه و آله میفرماید: سخنرانی تو باید درباره بیان قرآن باشد. «لِتُبَینَ للنَّاسِ مانُزِّلَ إِلَیهِم» (نحل، 44)
– آیا میدانید تلاوت زیبا در مواردی به هنرنمایی تبدیل شده است.
– آیا می¬دانید بیان صحیح از قصههای قرآن برای نوجوانان اندک است.
– آیا میدانید در بسیاری از حوزهها و نزد بسیاری از مدرسین تدبر در قرآن درس جنبی است نه اصلی.
– آیا میدانید توجه به کتاب مخلوق بیش از کتاب خالق است.
– آیا میدانید قرآن ذکر است. «إِنَّانَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْر» (حجر، 9) و اعراض از آن زندگی نکبتی را به بار میآورد. «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکا» (طه، 124)
– آیا میدانید اگر برای مهجوزیتزدایی از قرآن عزم نداشته باشیم مثل پدرمان حضرت آدم قابل توبیخیم که قرآن میفرماید: «َوَلَمْ نَجِدْلَهُ عَزْما» (طه، 115)
باید به پا خیزیم و اگر غفلت یا تقصیر و قصوری بوده از خداوند عذر خواهی کنیم و از امروز قرآن را جدی بگیریم. «خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ» (مریم، 12) همه به پا خیزیم و برای خدا و شادی دل پیامبر صلیالله علیه و آله و چشیدن مزه قرآن و چشاندن آن مزه به دیگران یک نهضتی ایجاد کنیم.
دلایل رفتن به سراغ قرآن
به دلیل جمله (لا تحصی عجائبه) (کافی، ج 2، ص 599) میفهمیم مجموعه عجائب قرآن نزد کسی جمع نیست.
به دلیل جمله (لا تفنی عجائبه) (نهج البلاغه، ص 61) میفهمیم حقائق قرآن کهنه نمیشود.
به دلیل نیاز ما به شفاعت باید به سراغ قرآن برویم و به شافع مشفع متوسل شدیم.
به دلیل مبارک شدن خودمان باید به قرآن توجه کنیم زیرا قرآن هم خودش مبارک است (کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیکَ مُبارَک) (ص، 29) و هم در شب مبارکی نازل شد (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیلَهٍ مُبارَکَه) (دخان، 3) و هم محل نزولش مبارک است. (بِبَکَّهَ مُبارَکا) (آلعمران،96)
این قرآن است و لکن ما با کمال تأسف انواع تقصیرها و قصورها را انجام دادیم، مثلاً:
1. به آیه «خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ» (که دو بار در قرآن مطرح شده) عمل نکردیم.
2. آن میزان که برای تلاوت وقت گذاشتیم برای تدبر وقت نگذاشتیم. (البته تلاوت ارزش دارد ولی مهمتر از آن فهمیدن قرآن است. قرآن میفرماید: در حال مستی به سراغ نماز نروید تا بدانید که چه میگویید «حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ»)
4. بالاترین هدف همه حوزهها تربیت عالم ربانی است و قرآن میفرماید: راه ربانی شدن توجه خاص به قرآن است. «وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ» در اینجا دو بار کلمه «کنتم» و دو فعل مضارع که نشانه استمرار است به کار رفته است تا بگوید رابطه با قرآن باید دائمی باشد.
5. ما در برابر وحی و قرآن مدیون هستیم. و بزرگان به ما آموختهاند که اشتغال یقینی، برائت یقینی میخواهد. آیا ما از اشتغال ذمهای که نسبت به قرآن داریم، با این اشتغالات علمی موجود برائت پیدا کردهایم یا نه؟
6. تفقه در دین و تدبر در قرآن دو علمی است که با توبیخ از ما مطالبه کردهاند.
اول: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّین»
دوم: «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها»
لکن برای تفقه، حوزههای علمیه بحمدالله تأسیس و فعال شد ولی برای تدبر خبر چندانی نیست. با اینکه ترک تفقه یک توبیخ دارد، و ترک تدبر دو توبیخ دارد. 1. أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ | 2. أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها
پس برخلاف تصور برخی که تفسیر و تدبر را مستحب میدانند به نظر میرسد که تفسیر واجب است زیرا خداوند نسبت به کار مستحب توبیخ مکرر نمیکند.
7. چرا باید به گفته مدیر حوزههای علمیه کشور در قم 600 درس خارج فقه باشد، که هر روز مشغول هستند ولی درس تفسیر را: * یا نمیگویند * یا در هفته یک روز میگویند آن هم چند دقیقه * و یا روزهای تعطیلی میگویند و نام آن را درس جنبی میگذارند. این در حالی است که هیچگونه تشویق و بودجه و شهریه برای آن در نظر گرفته نشده است.
8. در تاریخ میخوانیم در ماجرای احد پیامبر فرمود هر شهیدی که بیشتر با قرآن مأنوس است، اول به جنازه او نماز بخوانیم. و در قیامت به انسان خطاب میشود بر اساس قرآن رتبه بگیر. «اقْرَأْ وَ ارْقَأ»
9. با اینکه پیامبر درباره قرآن و اهل بیت بارها فرمود: «لن یفترقا» ولی در حال حاضر جلسات روضه و عزاداری و جشن و سوگواری، بسیار پررنگتر از جلسات قرآن و تفسیر است. مگر نمیدانیم که سر مقدس امام حسین علیهالسلام بالای نیزه قرآن خواند تا به ما پیام دهد که سرم از تنم جدا میشود، ولی از قرآن جدا نمیشود.
10. کلمه اقامه در چهار چیز به کار رفته است: «أَقیمُوا الدِّینَ»، «أَقیمُوا الْوَزْنَ»، «أَقیمُوا الصَّلاهَ»، «أَقامُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ» بنابراین باید قرآن را به پا داشت. بحمدالله امروز حفظ قرآن و تلاوت و مسابقات قرآنی با گذشته قابل قیاس نیست، اما نسبت به آنچه میتوانیم انجام دهیم، فاصلهها داریم. سزاوار است اقامه قرآن دوشبهدوش اقامه نماز باشد. زیرا همانطور که گفتیم کلمه اقیموا هم برای نماز آمده «أَقِیمُوا الصَّلاه» و هم برای کتب آسمانی آمده است. «أَقامُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِل»
11. قرآن به قدری محور است که اگر حدیثی تضاد با آن داشته باشد، آن حدیث را باید به دیوار زد. «فاضربوه علی الجدار»
12. مشکل حوزههای علمیه این است که با اینکه خوشبینانه ده درصد طلاب فقیه میشوند، ولی عمده مغزهای حوزوی برای تربیت این ده درصد زحمت میکشند، که البته این زحمت لازم است زیرا شاید ما به تعداد فرمانداریها فقیه نداشته باشیم و برای نود درصدی که قدرت اجتهاد ندارند، برنامهی چشمگیری نظیر شیوهی پاسخ به سؤالات، شیوهی کلاسداری، شیوه بیان تفسیر و حدیث، شیوهی جذب جوانان به نماز و… وجود ندارد. گرچه در این سالها تخصصهایی به راه افتاده است، ولی خروجی آنها چشمگیر نیست و جای بعضی از تخصصها خالی است.
13. گرچه امروز در سایه انقلاب تحولاتی در حوزهها پیدا شده است، لکن کم نیستند کسانی که قرآن و نهجالبلاغه را علم نمیدانند، در حالی که امام رضا علیهالسلام فرمود: «مَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْیثَوِّرِ الْقُرْآن» (مجمع البحرین، ج 3، ص 238)
14. با اینکه قرآن، کتاب تزکیه و تهذیب است، در حوزهها معاونت تهذیب هست، در حالیکه قرآن مهمترین سرچشمه تهذیب است، و میتوان آیات اخلاقی را در همان معاونت تهذیب مطرح کرد.
15. با اینکه شب قدر شب نزول قرآن است، ولی در شب قدر انواع ادعیه، سخنرانیها، مراسم و عزاداریها مطرح است ولی در کمتر مسجدی در شب نزول قرآن از قرآن گفته میشود.
16. با اینکه هدف قرآن بیشتر عموم مردم است، «بَیانٌ لِلنَّاسِ» (آلعمران، 138) ولی اکثر تفاسیر «بیان للخواص» است.
17. با اینکه قرآن کتاب تذکر است، «فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ» (ق، 45) ولی بیشتر موعظهها از دیگران است.
18. با اینکه برای هر رشته دانشگاهی در کنار معارف عمومی باید، آیات و روایات همان رشته جزء کتب درسی شود، ولی چنین نیست. در ادعیه میخوانیم که اولیای خدا برای هر عضوی یک دعا داشتند، و میگفتند: «وَ اکفُف أَیدِیَنَا عَنِ الظُّلمِ وَ السَّرِقَهِ، طَهِّرْ بُطُونَنا مِنَ الْحَرامِ وَالشُّبْهَهِ» و بعد از اعضا برای هر قشری و صنفی یک دعای خاصی داشتند. « و علی الشّباب بالانابه والتوبه و علی النساء بالحیاء والعفّه و علی مشایخنا بالوقار و السکینه»
19. با اینکه در قیامت درجات معنوی بر اساس قرآن است، «ِاقْرَأ وارْق» (مکاتیب الائمه، ج2، ص206) ولی شهریههای حوزهها بر اساس قرآن نیست.
با اینکه قرآن و اهل بیت علیهمالسلام در کنار هم هستند، ولی بحمد الله برای اهل بیت موقوفات هست، ولی برای قرآن و تفسیر موقوفات نیست.
20. حتی مقام نبوت و اهل بیت علیهمالسلام را از نظر معرفت، مودت و اطاعت باید از قرآن بیاموزیم.
* مثلاً اگر خواستیم اولی الامری را که مأمور به اطاعت از آن بزرگواران هستیم بشناسیم خود قرآن بهترین راهنمایی را دارد. از آیات «لاتطع، لا تطیعوا، لا تتبع، لاتتبعوا» مواردی که حق پیروی از آنان را نداریم شناخته میشود. سپس میفهمیم آن اولیالامر باید افراد منفی توصیف شده در این آیات نباشند که نتیجه آن اطاعت از معصوم میشود.
* مثال دیگر: اگر خواستیم معنای «فزت و رب الکعبه» را بشناسیم. از خود قرآن که درباره کمالاتی میفرماید: «ذلک الفوز» و درباره افرادی میفرماید: «اولئک هم الفائزون» پیمیبریم که حضرت امیر علیهالسلام با این جمله تمام کمالات خود را مطرح کرده است.
* مثال دیگر: آنجا که مخاطبین نماز جمعه از پای خطبه پیغمبر به سراغ خرید رفتند، و تنها چند نفری نشستند، قرآن میفرماید: رهبر را تنها گذاشتند. «ترکوک قائما» و نمیفرماید نماز یا خطبه های نماز جمعه را رها کردند. از همین میفهمیم که بدتر از رها کردن خطبه و نماز، رها کردن رهبر معصوم است.
هر کلمهای و بلکه هر حرف قرآن دارای نکاتی است که متاسفانه مزه قرآن را (جز افراد اندکی) نچشیده اند، و نه به طلاب چشاندند و نه طلاب به مردم چشاندند و بلکه بعضی ممکن است قرآن و تفسیر را علم ندانند و خیال میکنند که درس تفسیر درس ساده و بیمایهای است.
گرچه به لطف خدا درس تفسیر کم و بیش نسبت به گذشته رشد داشته است، اما هنوز مقام درس تفسیر حتی به یک پنجم درسهای رسمی نرسیده است
اقرار بزرگانی چون ملاصدرا، امام خمینی، فیض کاشانی در اواخر عمرشان که «ما سهم قرآن را ندادهایم» جای تأمل بسیار است.
الف: ملاصدرا قدس سره در مقدّمه تفسیر سوره واقعه می گوید: بسیار به مطالعه کتب حکما پرداختم تا آنجا که گمان کردم کسی هستم، ولی همین که کمی بصیرتم باز شد، خودم را از علوم واقعی خالی دیدم. در آخر عمر به فکر رفتم که به سراغ تدبّر در قرآن و روایات محمّد و آل محمّد علیهم السلام بروم. یقین کردم که کارم بی اساس بوده است، زیرا در طول عمرم به جای نور در سایه ایستاده بودم. از غصه جانم آتش گرفت و قلبم شعله کشید، تا رحمت الهی دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا کرد و شروع به تفسیر و تدبّر در قرآن کردم، درِ خانۀوحی را کوبیدم، درها باز شد و پرده ها کنار رفت و دیدم فرشتگان به من می گویند: «سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین». (مقدّمه تفسیر سوره واقعه، زمر، 73)
ب: فیض کاشانی قدس سره می گوید: کتاب ها و رسالهها نوشتم، تحقیقاتی کردم، ولی در هیچ یک از علوم دوائی برای دردم و آبی برای عطشم نیافتم، بر خود ترسیدم و به سوی خدا فرار و انابه کردم تا خداوند مرا از طریق تعمّق در قرآن و حدیث هدایت کرد. (رساله الانصاف)
ج: امام خمینی قدس سره در گفتاری از اینکه تمام عمر خود را در راه قرآن صرف نکرده، تأسّف می خورد و به حوزه ها و دانشگاه ها سفارش می کند که قرآن و ابعاد گوناگون آن را در همۀرشته ها، مقصد اعلی قرار دهند تا مبادا در آخر عمر برایام جوانی تأسّف بخورند. (صحیفه نور، ج20، ص20)
21. با اینکه پیغمبر اسلامصلیاللهعلیهوآله از مظلومیت اهل بیت و شهادت دخترش و امامان معصوم علیهمالسلام خبر داشت، ولی به گفته قرآن در قیامت نوک شکایت به سمت مهجوریت قرآن است، (نه مظلومیت اهلبیت) و نمیگوید: «یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا اهل بیتی مظلوما» بلکه میفرماید: «إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» (فرقان/30)
چرا قرآن مهجور است؟
• جمود بر الفاظ و نچشیدن و نچشاندن روح آیات.
• توقف در چارچوب صوت و تجوید و غفلت از جمله «حتَّی تَعْلَمُوا ماتَقُولُون» (نساء، 43) سرگرمی بیش از حد به مسائل جانبی و حاشیهای، ما را از اصل باز میدارد. نظیر کسانی که دور استخر میدوند و شیرجه نمی¬روند.
• تبلیغ از اینکه قرآن را نمیفهمیم و فهم قرآن مخصوص خواص است.
• بیتوجهی یا کمتوجهی به قرآن یعنی کمتوجهی به همه چیز چون قرآن هم «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیء» (نحل، 89) است و هم «وَ تَفْصیلاً لِکُلِّ شَیءٍ» (انعام، 154) قرآن شفا است و دارو خوردنی است نه برای نمایش و چیدن در روی میز.
• بیاننشدن زیباییهای قرآن همانگونه که زیباییهای ادعیه و احادیث کمتر مطرح شده است.
• گاهی به قدری خود را حقیر میپنداریم که جرات تغییر یک مثال غلط و کهنه را نداریم مثلاً به جای ضرب زید عمرا بگوییم (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً) (ابراهیم، 24) و یا (رحم الله عبدا)
• آیات عظام مقام معظم رهبری – وحید خراسانی- فاضل لنکرانی- مکارم شیرازی- سبحانی- آیت الله فلسفی برای قبول داشتن ناله من یا یک روز کل درس را تعطیل و یا درسی را کوتاه کردند تا من این ناله را سر دهم و مطمئن شدم که ناله حق است و گاهی به فکرم رسید سر زده در مجالس مهم بروم و ناله کنم.
• چون انس ما با فهم و تفسیر قرآن کم است بسیاری از مطالب نادرست در فرهنگ ما رخنه کرده مثل اینکه می-گوئیم شخصی به پیامبر گفت روزی به خطا چوبت به بدن من خورد، باید قصاص کنم و پیامبر برای قصاص حاضر شد. اگر قرآن را فراموش نکرده باشیم باور داریم که این ماجرا با قرآن سازگار نیست زیرا حضرت از هر جهت معصوم است (عصمت مطلقه دارد) چشم او معصوم است (ما زاغَ الْبَصَرُ) (نجم، 17) بیان او معصوم است (وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوى) (نجم، 3) دل او معصوم است (ما کَذَبَ الْفُؤادُ) (نجم، 11) اگر دست حضرت خطا کند از کجا فکر و زبانش خطا نکرده باشد و این شک سبب می¬شود که حجت بر ما تمام نباشد در حالی که قرآن میفرماید: (فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَهُ) (انعام، 149) به علاوه عمل خطایی قصاص ندارد.
چند خاطره:
1- در تعیین مرجعیت که بیشتر توجه به اعلمبودن و اتقیبودن است، در قرآن آیاتی است که نیاز بشر را علاوه بر علم و تقوا به امور دیگری هم اعلام میکند. مثلاً مرجعی باشد مانند امام که بتواند به بختیار بگوید: من توی دهن این دولت میزنم و مانند رهبری که بتواند بگوید: رئیس جمهور آمریکا و فرانسه و نخست وزیر انگلیس جنایتکارند و اجتهاد و موضعگیری او، عمل به آیه «ترهبون به عدو الله» باشد.
2- به مسجدی رفتم که به خاطر مقدس بودن آنان، مرگ بر آمریکا نمیگفتند، بلند شدم و گفتم از چهار صفت مومنان در قرآن، شما دو صفت دارید. زیرا در مسجد شما اشداء علی الکفار و رحماء بینهم نیست، ولیکن تراهم رکعا سجدا هست. بنابراین شما پنجاه درصد کارتان با قرآن تطبیق میکند. عالم مسجد حرف را پسندید و سفارش کرد که شعار مرگ بر آمریکا را بدهند.
3- من را برای دانشگاه های تهران و شریف و امیرکبیر دعوت کردند و تقاضا کردند علمی تفسیر بگویم. گفتم من طلبه هستم ولی از آیهی ساده «و بالوالدین احسانا» بیست نکته استخراج کردم. این نکات را گفتم و الان ده سال است که در دانشگاه تفسیر میگویم و عده زیادی از استاد و شاگرد پای کلاس اینجانب مینشینند.
چه کارهایی باید انجام شود.؟
وظایف علما و فضلا
• به دلیل اینکه قرآن (بَیانٌ لِلنَّاسِ) (آل عمران، 138) باید تفسیر روانی با بیان روز برای نوجوانان و عموم نوشته شود چون آنان مصداق ناس هستند و تفسیر برای این افراد کم است.
• به دلیل کارایی بیشتر گوش که قرآن همیشه نام گوش را قبل از چشم میبرد و میفرماید: (إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤاد) (اسراء، 36) باید تفاسیر صوتی متنوع تهیه شود.
• همانند کلمات قصار امیرمومنین (علیه السلام) و آبیاری قطرهای باید تفسیر کوتاه و قطرهای نوشته شود.
• به دلیل آیه (لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ) (نحل، 44) باید محور منابر بیان آیات قرآن باشد.
• به دلیل آیه (فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ) (ق، 45) باید مواعظ برخواسته از قرآن باشد.
• به دلیل آیه (ْقُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ) (بقره، 111) باید استدلالهای ما قرآنی باشد.
• به دلیل فرمان خدا به ربانی شدن ما در آیه (وَلکِنْ کُونُوا رَبَّانِیینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ) (آلعمران، 79) (دو بار کلمه کُنْتُمْ و دو فعل مضارع که برای استمرار است معلوم میشود) باید تدریس قرآن دائمی و محوری باشد. (نه درس جنبی و حاشیهای و اوقات فراغت)
• به دلیل آیه (وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ) (حجر، 9) (از تأکیدات و انحصاراتی که در این جمله هست) میفهمیم که تنها کشتی بیسوراخ قرآن است و سایر امور کاستی و نقص دارند یعنی در تاریخ، تحلیلهای سیاسی، روایات، اشعار، رویاها، و مکاشفات احتمال انحراف هست چون تضمینی برای حفاظت آنها نیست.
• به دلیل آیه (لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیهِ اللَّهِ) (حشر، 21) که در آن قرآن خود را دینامیت میداند مبلغ قرآنی باید متحول کننده و زیر رو کننده باشد.
• به دلیل اینکه قرآن نور است، اگر ما با قرآن نباشیم با نور نیستیم و کسی که با نور نباشد نمی¬تواند دیگران را به نور راهنمایی کند. (یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور) (بقره، 257)
• به دلیل سفارش و وصیت حضرت علی (ع) که فرمود : (اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ فَلَا یسْبِقُکُمْ إِلَى الْعَمَلِ بِهِ أَحَدٌ غَیرُکُم) (کافی، ج7، ص 51) باید بدانیم که اگر ما تفسیر مفید عرضه نکنیم دیگران تفسیر غلط را به مردم القاء خواهند کرد.
• کسانی که توان تدریس تفسیر دارند تفسیر را وارد حوزه درسی خود نمایند یعنی برنامه¬ریزی حوزه جوری باشد که هر طلبه حداقل در هر سال با یک جزء تفسیر آشنا شود.
• اهل منبر نیمی از سخنرانی خود را به بیان آیات قرآن اختصاص دهند.
وظایف دانشگاهیان
• نهضتی باید راه بیفتد تا در هر دانشکدهای آیات و روایات مربوط به آن رشته جزء متون درسی آنان باشد و به دلیل آنکه معجزه هر پیغمبری با فرهنگ مردم زمان خود تناسب داشته باید برای هر رشتهای تفسیر ویژهای نوشته شود.
• بسیاری از آیات قرآن خود موضوعی برای رساله های علمی است که بایستی در رشته¬های مختلف به آن پرداخته شود.
• قرآن باید مبنای بسیاری از پژوهشهای علمی در باره زمین و زمان و خلقت و… قرار گیرد.
وظایف هنرمندان
• به دلیل آنکه داستانهای قرآن حقیقی است. (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَق) (کهف، 13) (نه خیالی و بافتنی) باید فیلمسازان ما به جای فیلمهای بافتنی و خیالی و کم محتوا سراغ حقایق واقعی بروند.
• به دلیل آیه (وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْر) (قمر، 17) باید کتیبهها و کاشیکاریهایی که خواندن آنها میسر نیست تغییر یابد.
• لازم است فیلم ها و سریال هایی که تفسیر را به صورت مصور و مستند ارائه می دهند تولید شود.
• صدا و سیما از قصهها و آیات کوتاه با هنر و نمایش و یا از مثالهای قرآن با امکانات هنری خود بهره گیرد.
وظایف مسوولین و مدیران
• چون پیامبر (ص) در اُحد اول به جنازه کسی که قرآن بیشتر بلد بود نماز خواندند باید مزایا بر اساس قرآن باشد. پیامبر (ص) در جبهه پرچم را از دست یکی گرفت و به دیگری داد و فرمود: چون دیدم او با قرآن آشناتر است. ما نیز باید در مسئولیتها و عزل و نصبها سهم قرآن را فرموش نکنیم.
• برای بهبود وضع اقتصادی باید به سراغ قرآن برویم زیرا میفرماید اگر مردم کتاب آسمانی را بپا دارند برکات از آسمان و زمین بر آنان میبارد.(وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ) (مائده، 66)
• نهضتی باید تا فارغ التحصیلان آموزش و پرورش و دانشگاه ها بتوانند قرآن بخوانند و با آن انس بیشتری پیدا کنند.
• نهضتی باید تا پایان نامههای علوم قرآنی در دانشگاه¬ها از بایگانی خارج و در دسترس قرار گیرد.
• نهضتی باید تا هم وزن موقوفات برای امام حسین و اهل بیت موقوفاتی برای قرآن قرار داده شود.
• نهضتی باید که به تعداد جلسات عزاداری امام حسین علیه السلام جلساتی هم برای قرآن باشد. (زیرا که پیامبر فرمود قرآن و اهل بیت هرگز از هم جدا نمیشوند)
• به دلیل جمله (فاضربوه علی الجدار) باید هر طرحی که ضد قرآن است به دیوار زده شود مثلاً طرح کنترل نسل ضد این آیه قرآن است که میفرماید: (وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلیلاً فَکَثَّرَکُمْ) (اعراف، 86)
• به دلیل آیه (إِنَّ أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنَّاس) (آل عمران، 96) باید نظام مهندسی ما قبل از تأسیس هر شهرکی مسجد آنجا را بسازند. همچنین خانه های خدا باید محل ترویج و تفسیر کتاب خدا باشد نه این که بیشتر در مجالس ختم به قرآن پرداخته شود. ائمه جماعات نیز بویژه برای ماه قرآن و فصل تابستان برای جلسات تفسیر خود را آماده کنند.
• به دلیل آیه (طَهِّرا بَیتِی) (بقره، 125) باید خادمان مسجد از سالمندان و نوجوانان باشند (مانند ابراهیم و اسماعیل علیهم السلام) تا بتوانند همه را به مسجد جذب کنند.
عقب ماندگیها و کمبودها را با تمسک به قرآن جبران کنیم.
• نسخه زندگی مسلمانان را در بلاد کفر باید در اصحاب کهف جستجو کنیم.
• نسخه تعطیلات چند ماهه تابستان را میتوان در آیه (لِإیلافِ قُرَیشٍ) جستجو کنیم.
• نسخه ساخت و ساز چند قرنی را باید در سد ذوالقرنین جستجو کنیم.
• به دلیل حدیث (مَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْیثَوِّرِ الْقُرْآن) (مجمع البحرین، ج 3، ص 238) ما باید قرآن را کتاب علم بدانیم نه فقط کتاب تبرک و مقدس
• به دلیل آیه (آیاتٌ لِلسَّائِلین) (یوسف، 7) باید پاسخ سوالات خود را از قرآن دریافت کنیم.
• به دلیل آیه (لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرینَ) (بقره، 69) میفهمیم که انواع رنگها در روحیهها اثرات مختلفی دارند.
• به دلیل سفارش تدبر در طول تاریخ میفهمیم نباید به تفسیرهای موجود قناعت کنیم بلکه باید ضمن مطالعه آنها خودمان نیز برای مشکلات فردی و اجتماعی از قرآن نسخه بپیچیم.
• به دلیل مورد اتفاق بودن قرآن میان شیعه و سنی و همه مذاهب اسلامی هرچه بیشتر باید به قرآن تکیه کنیم.
• به دلیل آیه (قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَیءٍ) (مائده، 68) معلوم می¬شود با دوری از قرآن پوچ هستیم ولی از پوچی خود خبر نداریم.
چند تذکر درباره بیان تفسیر:
• تفسیر کوتاه باشد. چون اگر زمان گفتن تفسیر کوتاه باشد، جاذبه بیشتری خواهد داشت.
• ساده باشد ولی سست نباشد.
• عوام بفهمد و خواص بپسندد.
• به آیاتی که بیشتر مورد نیاز همگان است، پرداخته شود.
از قرآن آیاتی انتخاب شود که مخاطب آن حضور داشته باشد. مثلاً برای جمعی که هنوز ازدواج نکردهاند، تفسیر آیات طلاق جاذبه نخواهد داشت.
برای زمانی که در منطقه جنگی نیست تفسیر آیات جهاد به خصوص برای نسل نو و خانمها و سالمندان کمجاذبه خواهد بود.
• اقوال متعدد مطالعه شود، ولی برای عموم بازگو نشود. مانند مادری که غذاهای مختلف میخورد، اما به نوزادش فقط شیر میدهد.
• احتمالات زیاد را نقل نکنیم که مردم گیج میشوند.
• معاونتهای تهذیب اگر آیات اخلاقی قرآن را مطرح کنند، بحث عمیقتر و اخلاق سالمتر میشود و نیازی به سند و شاهد هم ندارد.
• از آیاتی که جنبهی تاریخی دارد باید اصولی برای زندگی امروز استخراج کنیم.
• خیال نکنیم بالاتر از فلان تفسیر حرفی نیست، خدایی که به همه فرمان تدبر داده است، حتماً در هر تدبری حرف تازهای یافت میشود.
• هر چند سال باید تفسیر جدیدی نوشته شود. قبل از ساخت هواپیما به این آیه که میرسیدند «وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَهٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ» سؤال بود که چگونه انسان بر آیات آسمانی مرور میکند؟ ولی بعد از ساخت هواپیما این آیه قابل تفسیر شد. وقتی قرآن میگوید: «لونها تسر الناظرین» این سرچشمه روانشناسی رنگها میشود. وقتی حضرت ابراهیم علیهالسلام به عموی خود و دوستان بت پرستش میفرماید: «قالَ لِأَبیهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثیل» این عبارت تاریخی برای دنیای امروز اصولی را میآورد که تاریخ انقضاء ندارد، مثلاً:
اصل اول: در نهی از منکر سن شرط نیست. (قالَ لِأَبیهِ)
اصل دوم: در نهی از منکر آمار شرط نیست. (ابراهیم یک نفر بود و بت پرستان زیاد)
اصل سوم: در نهی از منکر از خودیها شروع کنیم. (قالَ لِأَبیه)
اصل چهارم: در نهی از منکر مسایل اصلی را در نظر بگیریم، نه مسایل جنبی (مسألهی اصلی شرک است). ِ «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیم»
اصل پنجم: در نهی از منکر از وجدان مردم کمک بگیریم و به جای آنکه مستقیماً بگوییم: این کار را نکن، از وجدان او سؤال کنیم که ثمره این کار چیست؟ (ما هذِهِ التَّماثیل)
نمونهای دیگر!
همه میدانیم و قرآن گواهی میدهد که پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآله پدر و مادر خودش را در کودکی از دست داده است. ولی قرآن خطاب به او میگوید: «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً» (اسراء، 23) ای پیامبر! اگر یکى از آن دو (والدین) یا هر دو نزد تو به پیرى رسیدند، به آنان «اف» مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجیده و بزرگوارانه سخن بگو.
در این آیه خداوند سخن از سالمندشدن والدینی دارد که پیامبر صلیاللهعلیهوآله از داشتن آنها محروم بود. از این آیه و امثال آن معلوم میشود ما باید غیر از ظاهر آیات، به مراد و منظور آیات نیز توجه کنیم. در ظاهر آیه با شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآله کار دارد، در حالی که شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآله پدر و مادر سالمند ندارد. بنابراین ما باید به قرینه تاریخ قطعی هدف آیه را مردم بدانیم گرچه در ظاهر خطاب به شخص پیغمبر صلیاللهعلیهوآله است.
• به تعداد رشته های دانشگاهی ما نیاز به تفسیرهای موضوعی داریم.
• مثلاً برای دانشکده حقوق، آیات حقوقی تفسیر شود و برای دانشکده علوم سیاسی، به آیات سیاسی قرآن مراجعه شود. هر کس در هر رشتهای که فعالیت میکند و یا امکانات و بودجه و نیرو دارد، بخشی را صرف قرآن کند.
• اینجانب پس از نیم قرن معلمی و چهاردهه اجرای برنامه در صدا و سیما، شهادت میدهم که اگر محوریت تبلیغ قرآن نبود، حتماً بیش از ایام کوتاهی توفیق نداشتم.
• قرآن کتابی است که اگر امروز از آن نکتهای میفهیم، فردا نکته جدیدی به دست ما میآید. مانند مهندسینی که امروز برجی را میسازند، و فردا در کنار آن، برجی با طراحی جدید با همان مصالح و امکانات میسازند.
• اگر آیهای که در چند دقیقه تفسیر میشود با صوت خوب قرائت شود و یا با خط خوب روی تابلویی نوشته شود، به جاذبه آن افزوده خواهد شد.
• تفسیر باید کاربردی باشد، مشکل مردم را حل کند، سؤال مردم را پاسخ بگوید و گره از شبههای باز کند و از نقل اقوال مختلف و احتمالات گوناگون دوری کنیم و همانگونه که گفتم مثل مادری باشیم که غذاهای مختلف میخورد، ولی آنچه به کودکش میدهد، شیر است. آری مانعی ندارد که مفسر اقوال و احتمالات را ببیند ولی آنچه برای مردم میگوید ساده باشد، نه سست! عملی باشد، نه فقط نظری! قابل نقل باشد، نه یک بار مصرف! یعنی آنگونه آیه را تفسیر کنیم که مخاطب ما بتواند برای دیگری بازگو کند. به گونهای تفسیر بگوییم که عوام بفهمد و خواص بپسندد. تفسیری بگوییم که همچون مغز بادام پای درخت مصرف شود و هم بتوان آن را به دورترین نقاط صادر کرد. گاهی بعضی تفسیرها عوام میفهمد ولی خواص به آن اعتراض دارد و بعضی را خواص میپسندد ولی عوام نمیفهمد و گاهی در جلسه تفسیر را میفهمد ولی چنان گسترده و مفصل است که نمیتوان آن را از مسجد به خانه و برای اهل خانه بازگو کرد.
• اگر در روایات میخوانیم که زمانی که حضرت مهدی علیهالسلام ظهور میکند دستور میدهد که در همه جا خیمه نماز برپا و قرآن تلاوت و تدبر و به آن عمل شود. (البته خیمه نماز نشانه سادگی جلسات قرآن است وگرنه میفرمود ساختمانهایی برای قرآن ساخته شود) امروز صدها ساختمان به نام قرآن مجلل ساخته شده ولی آموزش و تدبر و عمل بسیار کم است.
بجاست که ما از خداوند که کلامش را جدی نگرفتیم و پیامبرش را وادار به شکایت کردیم، آن هم در روز قیامت، و از مردمی که به جای کلمات خالق به کلمات مخلوق سرگرم کردیم، عذرخواهی کنیم.
و از خداوند توفیق جبران بخواهیم و همه مسئولین فرهنگی را برای مهجوریتزدایی از قرآن کریم دعوت کنیم و مردم را بعد از قرائت و ترتیل و تجوید و حفظ به تدبر و تفسیر دعوت کنیم. شاید بتوانیم مزه قرآن را بچشیم، و قرآن را نور فرهنگ و سیاست و اقتصاد و تعلیم و تربیت و خانواده و جامعه و موضعگیریهای خود قرار دهیم.
و به استفادههای از قبیل نگهداشتن بالای سر مسافر، سوگند، سرگرفتن در شب قدر، چاپهای رنگارنگ و متنوع، به خانه نو بردن، کاشی کاری در لب پشت بام مساجد و حسینیهها و حرمهای امامان و امامزادگان با خطهایی که حتی قابل خواندن نیست، استخاره، تلاوت برای مردگان و یا حفظ جان و مال انسان در سفر و امثال آن قانع نشویم.
این آرزوها آغازی است که میتوان از ماه رجب و شعبان و رمضان کمک گرفت زیرا ماشینهایی که هوا گرفته در سرازیری¬ها روشن میشود و سرازیری عبادات و قرآن ماه رمضان است.
در پایان، این نالهی هدهدی بود نزد سلیمانها که اگر سلیمانها توجه فرمایند بالقیسهای دنیا به اسلام رو خواهند آورد ولی اگر بگویند این هدهد پرنده کوچکی است و حرف او الزام آور نیست حرکتی صورت نخواهد گرفت.
والسلام
محسن قرائتی
آیتالله قرائتی یک انسان دلسوزی هست ، سخنانش آموزنده هست.