مکر و خدعه – 2

موضوع: مکر و خدعه – 2
تاریخ پخش: 1/4/61

بسم اللّه الرحمن الّرحیم

«الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمّد و علی اهل بته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین»

جلسه‌ی قبل بحثمان درباره‌ی مکر و خدعه بود. این جلسه بحثمان درباره‌ی توکل است. ولی چون یکی دو موضوع از بحث قبل مانده است، حیفم می‌آید که آنها را نگویم. گاهی مکر و خدعه در مسائل علمی، در مسائل سیاسی و در مسائل اقتصادی است.
1- مکر و خدعه در مسائل علمی
در مسائل علمی: قرآن می‌گوید بعضی از دانشمندان در مسائل علمی حیله می‌زنند. «یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»(بقره/79) یعنی چیزی را با دست خودشان می‌نویسند و می‌گویند: این از طرف خداست، حکم خدا این است. قرآن در سوره‌ی بقره انتقاد می‌کند که عده‌ای خدعه علمی می‌زنند. تحقیقی را نقل می‌کنند و می‌گویند: این در اثر مطالعه‌های خودم است و حال آن که از خودش نیست. «یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتاب لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتاب»(آل عمران/78) یعنی لبش را می‌جنباند و مطالبی را بلغور می‌کند «تَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ» که آدم‌های عوام فکر کنند که این‌ها از کتاب است «وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتاب» ولی کتاب نیست. «یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتاب» لب هایشان را می‌جنبانند به اسم این که دین است «وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتاب» ولی این‌ها کتاب نیست.
آدم کتابخانه‌ی قشنگی درست می‌کند، کتاب‌های زیادی می‌خرد که همگی یک رنگ و یک نواخت است. مهمانهایش را هم در همان کتابخانه می‌برد که خیال کنند ایشان عجب آدم پری است. ساعات مطالعه را بالا می‌برد و دائم می‌گوید: چند هزار ساعت مطالعه کردم. تا حالا چقدر کتاب داشتم. چقدر فارغ التحصیل داشتم. شاگردان من در کجا چه کارها کرده‌اند! «یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَهٍ»(آل عمران/188) احتمال دارد بعضی آدم‌ها روسفید باشند. امید روسفیدی در ایشان هست اما بعضی افراد هستند که قرآن می‌فرماید: اینها احتمال روسفیدی و سعادت ندارند. افرادی که از آنها احتمال خیر و سعادت نمی‌رود، افرادی هستند که کاری نکرده‌اند اما دلشان می‌خواهد که مردم بگویند: او این کارها را کرده است. علاقه دارند که از آنها تعریف بشود برای کارهایی که انجام نداده‌اند. «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَهٍ» احتمال نده که این‌ها رو سفید بشوند. عمدا به یک سری از مسائل علمی می‌گویند. مخصوصاً سنگین حرف می‌زند، سنگین می‌نویسد، که بگویند ما اهل علم هستیم. این یک سری خدعه‌هایی در مسائل علمی است.
2- مکر و خدعه در مسائل سیاسی
یک سری خدعه‌ها در مسائل سیاسی است که در این جا بحث ناکثین مطرح می‌شود. ناکثین کسانی هستند که پیمان می‌بندند ولی زیر پیمانشان می‌زنند. وقتی ما به زیارت امام رضا(ع) می‌رویم یکی از جملات زیارت نامه پیمانی است که می‌بندیم. «سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ»(من ‏لایحضره ‏الفقیه، ج‏2، ص‏613) هرچه شما می‌گویید من هم همان را می‌گویم و تسلیم آن هستم که شما در برابر آن تسلیم هستید و می‌جنگم با کسی که شما با او می‌جنگید. قرآن می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول»(انفال/27)‌ ای کسانی که ایمان آورده‌اید خیانت به خدا و رسول نکنید. حقی را که قبول کردید، بدهید. آیه‌ی دیگر می‌فرماید: «لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُم أَوْلِیاءَ»(ممتحنه/1) با دشمنان من پیوند نبندید.
در این جا یک داستانی هست که من برایتان می‌گویم. پیغمبر هجرت کرد و به مدینه آمد. یکی از مسلمان‌ها که به مدینه آمد، جزء مهاجرین و هجرت کننده‌ها شد. همسرش در مکه بود. مردم کفار و مشرک مکه از طریق این خانمی که در مکه بود با این شوهر نامه رد و بدل می‌کردند. قرارداد بسته بودند که مردم مکه به این خانم احترام بگذارند و به عوضش او هم جاسوس باشد. نه اینکه جاسوس باشد بلکه خود شیرینی کند. یعنی اگر پیغمبر هدفی داشت، تحت عنوان نامه‌ای به خانمش بنویسد. ایشان به خانمش نامه‌ای نوشت و هدف‌هایی را که پیغمبر داشت در آن نامه منعکس کرد و نامه را به یک زنی داد. این زن هم نامه را لای موهای سرش پنهان کرد و به مکه رفت تا آن نامه را به آن زن بدهد و آن زن هم به دشمنان پیغمبر برساند. خداوند متعال توسط جبرئیل به پیغمبر اکرم خبر داد که توسط این نامه اسرار نظامی رد و بدل می‌شود. پیغمبر هم امیرالمؤمنین(ع) را با بعضی از اصحاب فرستاد. وسط راه زن را دست گیر کردند. زن گفت: نامه ندارم. آن مرد صحابی گفت: وقتی می‌گوید ندارم نباید او را تفتیش کنیم. امیرالمؤمنین فرمود: پیغمبر می‌گوید نامه دارد. تو حرف پیغمبر را رها می‌کنی و حرف این زن را می‌گیری؟ پیغمبر گفته است یا باید نامه را بدهی، یا تو را می‌کشم. این زن هم بالاخره از لای موهایش نامه را بیرون آورد. بعد نامه را پهلوی پیغمبر آوردند. پیغمبر شوهر او را احضار کرد. گفت: تو داری جاسوسی می‌کنی؟ این‌ها چیست که در نامه نوشته‌ای؟ گفت: یا رسول اللّه من ضد اسلام نیستم. ضد پیغمبر نیستم اما چون مردم مکه به من احترام می‌گذارند، من هم می‌خواهم متقابل یک خدمتی بکنم. آن وقت آیه نازل شد. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ»(ممتحنه/1) دشمنان خدا و دشمنان خودتان را ولی و سر پرست نگیرید. با دشمنان قطع رابطه کنید.
شاید هم این که گفته‌اند کفار نجس هستند به همین خاطر است که این نجاست شاید نجاست بهداشتی نباشد. شاید نجاست سیاسی باشد. گفته‌اند: نجس هستند که این رمز قطع رابطه باشد. چون رابطه علاقه می‌آورد و علاقه کم کم سر از ولایت و سرپرستی در می‌آورد. در این مسئله باید بگوییم که ما با چه کسی خدعه می‌کنیم. زرنگی خود را برای چه کسی به کار می‌گیریم؟ فردی جنسی را در انبار دارد. می‌گوید: ندارم. پول خرد دارد، می‌روی بگیری اما می‌گوید: ندارم. از او کمک می‌خواهی، می‌تواند کمک کند اما می‌گوید: نمی‌توانم. این خدعه‌ها در برابر چه کسی است؟ چند آیه بخوانم. شاید این آیه‌ها یک خرده از این خدعه‌ها را کم کند.
آدم از ملاقات‌ها سوء استفاده می‌کند. از عکس‌ها سوء استفاده می‌کند. دیدید افرادی را که کاندیدای رئیس جمهوری بودند. در دوره‌ی اول با امام یک ملاقات می‌کردند و بعد از ملاقات می‌گفتند: بله من خودم را کاندیدا می‌کنم. چنان وانمود می‌کردند که من در اتاق رفتم و امام به من گفت که خودت را کاندید کن. چند آیه در باره‌ی خدعه بخوانم که اگر من و شما هم خدعه داریم این آیه‌ها بتواند در ما اثر بگذارد. تا ما یک خرده پاک‌تر و صاف‌تر بشویم. قرآن می‌فرماید: «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْض»(آل عمران/195) بعضی از شماها از بعضی دیگر هستید. یعنی همه‌ی شما از هم هستید. این هم مثل تو می‌ماند. سر چه کسی کلاه می‌گذاری؟ «الْخَلْقُ عِیَالُ اللَّهِ»(کافى، ج‏2، ص‏164) حدیث داریم، بهترین مردم کسی است که نفع و سودش به حال مردم بیش‌تر باشد. من و تو با هم چه فرقی می‌کنیم؟ «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْض» یکی از مدرسین قم می‌فرمود: وقتی ما طلبه بودیم، پول که برای ما می‌آمد، اصلا نمی‌پرسیدیم که این پول برای من است یا برای تو است. ما چند نفر طلبه بودیم و در یک حجره زندگی می‌کردیم. یک پولی که می‌آمد نمی‌گفتیم: برای من آمده یا برای او است. پول را زیر فرش می‌گذاشتیم. با هم خرج می‌کردیم تا تمام بشود. مگر فرق دارد.
شخصی آمد و یک خرده ازخودش تعریف کرد. امام فرمود: به آن جا رسیده‌اید که در جیب هم دیگر دست کنید و دقت نکنید؟ اگر جیب‌ها همه یکی شد به درجه کمال رسیده‌اید. این کلمه که انسان روح مردم دوستی داشته باشد، مردم را دوست داشته باشد، در هرجا باشد کمال است. آخر بعضی‌ها هستند که مثلاً می‌گویی پول بدهید این کوچه را آسفالت کنیم، می‌گوید: آقا، خانه‌ی ما دو در دارد. من از آن درش می‌آیم. مثل این که تا پایش را روی این آسفالت نگذارد، پول آسفالت نمی‌دهد. این‌ها روح مردم دوستی‌شان ضعیف است. خدا به حضرت موسی می‌گوید: می‌دانی چرا تو را پیغمبر کردم؟ می‌گوید: چرا؟ می‌گوید: در دلت سوز داشت. تو سوز داشتی و من به خاطر آن سوز به تو مقام نبوت دادم. «عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّم»(توبه/128) قرآن وقتی می‌خواهد پیغمبر را تعریف کند، می‌گوید: وقتی شما به سختی گرفتار می‌شدید، آن دلش می‌سوخت. «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْض» قرآن می‌فرماید: «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»(طارق/9) «وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ»(طارق/1) قسم به آسمان و آن چیزی که شب‌ها پیدا می‌شود. خیلی از این حدیث‌ها قابل فیلم کردن است. یکی از همکارهای ما که آموزش یار بودند به یک دهی رفتند. جای مناسبی گیرشان نیامده بود و ایشان در یک طویله رفته بودند. این آقا یک نایلونی را در این طویله انداخته بود و در این طویله تدریس می‌کردند. حدیث داریم که اگر آدم با سواد در طویله بنشیند، بهتر از این است که روی قالی بنشیند، ولی بی سواد باشد.
3- پرده‌ها کنار می‌رود و مکار رسوا می‌شود
«یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» با چه کسی خدعه می‌کنی؟ بالاخره پرده‌ها کنارمی رود. «وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ» یعنی قسم به آسمان و قسم به ستاره‌هایی که شب پیدا می‌شود. یکی از افسرها می‌خواست در روز یک خیانتی بکند. یک حلوای شیرینی را پخت و شبانه در خانه حضرت علی(ع) آمد و حلوا را تقدیم کرد. گفت: خدمتتان باشد. حضرت علی(ع) فرمود: تو این حلوای شیرین را به من دادی بخورم که اگر فردا خلافی کردی، در رو دربایستی گیرکنم. من از این حلواها نمی‌خورم. ‌ای کسی که طارق هستی، برو. طارق هستی یعنی شب پیدایت شده است، در سوره‌ی طارق می‌گوییم: «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» بالاخره سریرها پیدا می‌شود، اگر پرده‌ها کنار برود. من باچه کسی خدعه کنم؟ یعنی آدم حیله کار اگر بداند دیر یا زود مشتش باز می‌شود، تمام جاوید شاه‌ها مرگ بر شاه می‌شود. «و اکید کیدا» این آیه‌ها یادمان نرود. آدم‌هایی که تمام وجودشان کلک است، حرف می‌زنند کلک است. عکس برمی دارند کلک است. تمام کارهایش روی سیاست و تدبیراست. «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْض» از همدیگر هستید. «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» «وَ أَکیدُ کَیْداً»(طارق/16) خدا می‌گوید: تو نقشه کشیدی، حالا که تو اهل کید شدی، من هم اهل کید می‌شوم. اگر تو نقشه‌ی حمله به طبس داری، من هم ریگ‌های طبس را دارم. اگر تو انبار اسلحه داری، من هم سگ دارم. انبار اسلحه را توسط سگ کشف می‌کنم. «وَ أَکیدُ کَیْداً» «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُون»(بقره/72) خدا آن چه شما کتمان کردید را خارج می‌کند. خدا وعده داده است که هرچه را در دل پنهان کنی، دیر یا زود آشکار می‌کند. چیزی مخفی نمی‌ماند.
بالاخره هرچه شما خواسته باشی، مرا با سلام و صلوات به عنوان یک مهره‌ی بزرگ و مغز سیاسی در جامعه عرضه کنی، دیر یا زود کار به جایی می‌رسد که حتی شهامت خواندن یک نامه را هم ندارم. حتی از حفظ نمی‌توانم بخوانم. باید نامه را از رو بخوانم، یعنی نمی‌شود یک چیز پوچ را با زور نگه داشت. عاقبت پرده‌ها کنار می‌رود و معلوم می‌شود که حقیقت من چه بوده است. «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُون» اگراهل خدعه این آیه‌ها را در نظر داشته باشند، یک خرده با صفا حرف می‌زنند. با صفا می‌گوید بلد نیستم. با صفا می‌گوید ندارم. با صفا می‌گوید: فلانی از من بهتر است. با صفا می‌گوید: فلان پزشک، تخصصش از من بیش‌تر است. با صفا می‌گوید: مرض تو را تشخیص ندادم. با صفا می‌گوید: این جنس به درد تو نمی‌خورد. این پارچه رنگش می‌رود. این نخ است. این پشم است. این زمین به درد نمی‌خورد. مشتری و فروشنده، کارمند و کارگر، همه با صفا و محبت با هم کار کنند. پرده‌ها کنار می‌رود. حیله‌ها را خدا حیله می‌کند. در دل چیزی نمی‌ماند.
4- معنای واقعی توکل
حالا وارد بحث توکل بشویم. اصولاً معنای توکل این نیست که انسان کار نکند. خدا مرحوم مجلسی را رحمت کند. می‌فرماید: «إنّ التوکلَ لیس معناه ترک السعی فی الأمور الضروریه»(بحارالأنوار، ج‏68، ص‏126) معنای توکل این نیست که انسان دنبال کارنرود. اصولاً اگر کسی دنبال کار نرود خدا هم کارش را راه نمی‌اندازد. افرادی را داریم که دعایشان مستجاب نمی‌شود. ایشان می‌فرماید: دعای بعضی از گروه‌ها مستجاب نمی‌شود. چون اینها افرادی هستند که کار را رها می‌کنند و دعا می‌کنند. بایدتلاش کرد. خیلی چیزها با دعا حل می‌شود. خدا گفته است: دعایتان را مستجاب نمی‌کنم مگر این که دنبال کار بروید. یک سری چیزها باید به طور طبیعی پیش برود. یک پیرزنی نزد یک آقایی آمد و گفت: امسال هوا خیلی سرد است. یک دعا بنویس که من بخوانم و هوا گرم بشود. ایشان گفت: ما در زمستان قرار داریم و سرد شدن هوا یک پدیده‌ی طبیعی است. قوانین طبیعی باید سرجایش بماند. گفت: نه! یک دعا بنویس که هوا خوب بشود. این آقا دید این پیره زن خیلی نمی‌فهمد. هرچه به او می‌گویی گوش نمی‌دهد. ایشان هم یک چیزی نوشت و گفت: شما 54 روز باید صبح‌ها بعد از نماز این را بخوانی. گفت: باشد می‌خوانم. 54 روز که از زمستان برود، هوا خوب می‌شود و عید می‌شود. یعنی وقتی نتوانست با بیان او را حالی کند. گفت: این دعا را 54 روز بخوان. چون54 روز داشتیم که به عید برسد.
معنای توکل ترک کار نیست. حدیث داریم «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ»(طلاق/3-2) آیه نازل شد که خدا به آدم با تقوی از راه حساب نشده‌ای روزی می‌دهد. تا این آیه نازل شد، یک عده دست از کار کشیدند و در خانه رفتند و مشغول تقوی شدند. خیال می‌کردند که مشغول تقوی شدن به این معنی است که دست از کار بکشند. خیلی از افراد به آقای هاشمی رفسنجانی می‌گفتند: چرا شما در خطبه‌های نماز جمعه، به تقوا سفارش نمی‌کنی؟ همین که انسان بفهمد که خطرچیست و امروز وظیفه‌اش چیست، خودش تقوا است. چه کسی اهل توکل است؟ اگر کسی خدا را بشناسد اهل توکل است.
فیض کاشانی یک مثال خوبی در محجه می‌زند. می‌گوید: مورچه، چون چشم خودش کوچک است، یک سطری را می‌بیند. همان سر قلم را می‌بیند، دیگر دنباله‌ی قلم و انگشت‌ها و بازو و علم آن کسی بازو و انگشتان را تکان می‌دهد، نمی‌بیند. چون چشم مورچه کوچک است، دیگر غیر از نوک قلم بقیه را نمی‌بیند. اگر ما را در یک زندانی کنند که مثل سر سوزن یک روزنه داشته باشد، اگر ما در آن زندان تاریک از این روزنه نگاه کنیم و یک قافله شتر را ببینیم، کمی طول می‌کشد که لب شتر را بینیم. سر شتر را بینیم. تاشتر اول را می‌بینیم، شتر دوم را نمی‌بینیم. به خاطر این که روزنه کوچک است. روزنه کوچک و چشم کوچک باعث می‌شود که انسان عواقب امور را نبیند.
رهبر انقلاب وقتی یک حادثه‌ی 7تیر را می‌بیند، شهادت هفتاد و دو تن را می‌بیند، خانواده‌های شهدا پهلویش می‌آیند می‌فرماید: در جمهوری اسلامی، ما انتظار این حادثه را داریم. چون امام زندگی را می‌بیند. یعنی جمهوری اسلامی را می‌بیند که چطور دارای قدرت شده است و ابرقدرت‌ها به وحشت افتادند و چگونه حکومت ما مقدمه‌ی حکومت امام زمان است. امام زمان(ع) که بیاید، چه حوادثی باید پیش بیاید. وقتی که امام و رهبر انقلاب همه را می‌بیند، این هفتاد و دو تن برایش حادثه‌ی منتظره است. یعنی از بیرون می‌بیند. چون ما در زندان هستیم و چشممان کوچک است، هر حادثه‌ای ممکن است، کمر ما را بشکند. ولی کسی که توکل بر خدا دارد، بینش الهی دارد و خدا را می‌بیند، دیگر این‌ها برایش کوچک است. مرد خدا چنان بالا رفته است که همه‌ی حادثه‌های تلخ و شیرین برایش کوچک است. مأمورین بانک به قدری پول دیده‌اند که امروز در این باجه می‌ایستد، صبح تا شب 10میلیون پول می‌دهد. ظهر نمی‌آید گریه کند که چرا 10 میلیون دادم؟ فردا در یک باجه‌ی دیگر می‌ایستد، 10 میلیون می‌گیرد. نه آن روزی که10 میلیون می‌گیرد، خوشحال می‌شود، نه آن روزی که10 میلیون می‌دهد غصه می‌خورد. «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ»(حدید/23) نه آن روزی که می‌دهد گریه می‌کند و نه آن روزی که می‌گیرد خوشی می‌کند. ریشه‌ی توکل ایمان به خداست. حالا ریشه‌های توکل را برایتان می‌خوانم.
5- توکل به خاطر مهربانی خدا
توکل به خاطر مهر: همین که خدا مهربان است، باعث توکل است. قرآن می‌فرماید: «قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فی‏ ضَلالٍ مُبینٍ»(ملک/29) خداوند رحمان است «آمَنَّا بِهِ» چون رحمان است به او ایمان داریم «وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا» چرا بچه به مادر توکل می‌کند؟ برای این که بچه می‌داند که مادر بچه را دوست دارد و لذا در قرآن داریم: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» چرا؟ «بِسْمِ اللَّهِ»؟ چرا به نام خدا شروع می‌کنیم؟ چون خدا رحمان است. رحمان است یعنی می‌دهد. دیگران از ما می‌گیرند ولی خدا به ما می‌دهد. ممکن است دیگران هم یک چیزی به ما بدهند اما اگر دیگران چیزی به ما دادند از روی حرام زادگی و شیطنت و خدعه است اما خدا که چیزی به ما می‌دهد از روی مهراست. بین کسی که نمی‌دهد با کسی که می‌دهد تفاوت وجود دارد. بین کسی که از روی شیطنت می‌دهد با کسی که از روی مهربانی می‌دهد تفاوت است. مادر به بچه بیسکوییت می‌دهد. شاه هم به بچه‌ها در مدرسه بیسکوییت می‌داد. یکی بیسکوییت از روی مهر می‌دهد و یکی از روی خدعه می‌دهد. بیسکوییت می‌دهد که نفت را ببرد. ما بر خدا توکل می‌کنیم چون مهربان است.
برایتان یک مثالی بزنم. ماشین که خراب می‌شود شما ماشین را به مکانیک می‌دهید برای این که مکانیک آگاه است. مریض می‌شوید به پزشک می‌روید چون پزشک آگاه است. اگر پهلوی مکانیک و پزشک می‌روید به خاطرآگاهی است که آنها دارند. باید خودمان را در اختیار خدا بگذاریم چون او هم آگاه‌تر و هم مهربان‌تر است. بر خدا توکل می‌کنیم چون او هادی است و ما را هدایت می‌کند. قرآن می‌گوید: «وَ ما لَنا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا»(ابراهیم/12) اگر خدا این امت را نگه داشت و انقلاب ما را پیروز کرد، برای این است که ما بر خدا توکل کردیم. «نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ» خدا این جمهوری اسلامی را بدون این که هیچ کس، هیچ طرح قبلی کشیده باشد، این چنین پیش برد. حالا که خدا این طور ما را هدایت کرد، پس از این به بعد خوب است که همیشه به خدا توکل کنیم. «وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا»
6- توکل بخاطر اینکه خدا زنده است
خدا شهید رجایی را رحمت کند. می‌گفت: تا حالا ما هرچه خدا را امتحان کردیم، خوب امتحان داده است. حالا که خدا خوب امتحان داده است، از این به بعد هم کارهایمان را به خدا بسپاریم. چون توکل به خدا زنده است. «وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوتُ»(فرقان/58) دلت به شاه خوش بود، شاه مرد. دلت به هویدا خوش بود، هویدا مرد. دلت به پدرت خوش است، پدرت هم می‌میرد. دلت به بچه‌ات خوش است، بچه هم می‌میرد. در اصفهان یک زنی بود که چند تا از پسرهایش دکتر بودند. پیرزن‌های دیگر می‌گفتند: خوشا به حالت که بچه هایت دکتر هستند. برای روز پیری به دردت می‌خورند. خاک بر سر ما کنند که چند بچه به دنیا آوردیم ولی همه دختر شدند. خوشا به حال تو که همه پسرهایت دکتر هستند و به این پیرزن غبطه می‌خوردند. یک روز این پیرزن خداحافظی می‌کند که از خانه این دکتر برود. در راه به او ماشین می‌زند و خون ریزی مغزی می‌کند. خلاصه این زن را به بیمارستان می‌برند. کسی هم نمی‌فهمد که او می‌میرد و او را به سردخانه می‌برند. این آقازاده‌ی دکتر خیال می‌کند که مادر خانه‌ی یکی دیگر از پسرهایش رفته است. بعد از چند روز می‌گویند که مادر اینجا نیست. خلاصه بعد از مدتی معلوم می‌شود این مادری که چند تا دکتر داشت و همه مادرها می‌گفتند: خوشا به حالت از بی دکتری مرد.
7- توکل بخاطر اینکه نفع و ضررها بدست اوست
«وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ»(نساء/81) نفع و ضررها به دست اوست. قرآن می‌فرماید: «وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ»(آل عمران/160) اگر خدا بخواهد تو را بزرگ کند، چه کسی است که تو را کوچک کند. خداوند به حق محمّد و آل محمّد به همه‌ی شما توفیق بدهد و برای ماه رمضان همه‌ی ما را آماده کند چون اولیاء ما ماه رمضان و شعبان را روزه می‌گرفتند که برای استقبال ماه رمضان آماده باشند. امام سجاد(ع) می‌گوید: سلام به تو‌ای ماه رمضانی که اولیاء خدا از آمدنت خوشی می‌کنند و افراد فاسق از آمدنت ناراحت هستند. می‌گویند: ماه رمضان آمد، چه موقع می‌شود که ماه رمضان تمام بشود. امام سجاد در صحیفه سجادیه یک دعایی به مناسبت ماه رمضان دارد. می‌گوید: سلام و درود خدا به تو ماهی که از آمدنت اولیاء خدا شاد هستند و افرادی که نمی‌دانند ناراحت هستند. امیدوارم که ما از آن‌هایی باشیم که از آمدن ماه رمضان خوشحال باشیم. ماهی که دعا در آن مستجاب است. ماهی که ثواب خواندن یک آیه از قرآن به اندازه‌ی یک ختم قرآن است. ماهی که نماز در آن مقبول است. ماهی که در شب قدرش خداوند نظر مرحمت می‌کند. امیدوارم در کنار عید فطرش عید پیروزی کامل باشد و در کنار لطف خدا به گنه کارها، لطف خدا به رزمندگان هم باشد.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment