2- گفتن نه به تقاضای منافقان و گنهکاران
3- گفتن نه، به مستکبران و زورگویان جهانی
4- مقایسه ریزشها و رویشها در قرآن
5- رها کردن پیامبر در حال خطبه نماز جمعه
6- فرار از جبهه به بهانههای مختلف
7- دوری از علاقهها و سلیقههای شخصی در امور دینی
موضوع: مهارت نه گفتن، در برابر گناه
تاریخ پخش: 08/05/91
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
رمضان 91 بحث در مازندران ضبط میشود. موضوع بحثمان گناه شناسی است و در این جلسه میخواهیم بگوییم که انسان باید یک مهارتی یاد بگیرد که در برخی موارد بگوید: نه، یکی از مشکلات ما این است که عرضه و جربزه و هنر نه گفتن نداریم. همینطور مثل آب شل در هر ظرفی، شکل همان میشویم. مثل هوای شل، در هر ظرفی شکل همانجا میشود. بگو باسمه تعالی نه! اگر یک نه بگوییم، خیلی جاها هم گناهکار رویش کم میشود و هم خودمان بیپرده وقتی گفتیم نه، آب پاکی روی دستش میریزیم. چون خیلی وقتها دعوت میکنند، بیا برویم اینجا، بیا این فیلم را ببینیم. این حرف را بزن. میگویند: بیا برویم و ما هم میرویم. نه نمیگوییم، آن وقت گرفتار گناه میشویم. موضوع بحث ما این است.
چون ایامی پخش میشود که رحلت بانوی بزرگ اسلام حضرت خدیجه هست، یکی از هنرهای خدیجه این بود که گفت: نه! خیلی خواستگار برایش آمد، میدید پول دارند، شهرت دارند، کمال ندارند. میگفت: نه! پیغمبر ما بیپول بود ولی کمال داشت گفت: بله! این مهارت نه گفتن…
مهارت حضرت خدیجه(س) این بود که در مقابل، نیشها و متلکها مقاوم بود. در بحث گناه شناسی این موضوع مهم است. بسیاری از افرادی که مبتلا به گناه میشوند، میگوییم: چرا گناه کردی؟ میگوید: رویم نشد، خجالت کشیدم. رویم نشد. و لذا یک جایی نشسته و مثلاً یادش میآید نماز نخوانده است. رویش نمیشود برود نماز بخواند. یا یک جلسهای دارد گناه میشود، شهامتی که بلند شود برود، ندارد. این مهارت نه گفتن، یکی از کارهای بسیار مهم و لازم است. من، امروز مقداری راجع به این صحبت میکنم.
1- اولین عقیدهی دینی، نه گفتن به غیرخدا
موضوع بحث ما، مهارت نه گفتن. خیلی مهارت میخواهد که انسان در جای خود بگوید: من نیستم. نمیآیم. نمیگویم. نه از روی لجبازی، بلکه از روی منطق. اولین اعتقاد ما این است که میگوییم: «لَا إِلَهَ»، «إِلَهَ» یعنی معبود، «اللَّهُ» هم یعنی خدا. «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» هیچ معبودی نه، مجسمه نه، شاه نه، رئیس جمهور نه، رئیس نه، هرکس در هر مقامی هر حرفی بزند که حرفش با حرف خدا مخالف باشد، من به او میگویم: نه! «لَا إِلَهَ» نه!
«لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ» (کافرون/2) آنچه شما میپرستید، نه! «فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُم» (نساء/140) در یک جلسهای نشستی دارند دری وری میگویند، بلند شو برو! نه! «لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاء» (مائده/51) اگر یهود و نصاری طرحی دادند، نه!
یک مسؤول سیاسی از ترکیه خدمت مقام معظم رهبری آمد. رهبر فرمود: هر طرح آمریکایی در منطقه پیاده شود، ما به آن میگوییم: نه! این گچها که میافتد من زود خم میشوم برمیدارم. چون یکبار پای تخته سیاه گچ از دست من افتاد، برنداشتم. پایم را روی آن گذاشتم له شد. یک بچهی مدرسهای نوشته بود: آقای قرائتی تو هم اسراف کردی. چون گچ از دستت افتاد باید خم شوی، برداری، برنداشتی، گچ را له کردی. همین مقدار هم اسراف است. گفتم: باشد. حق با شماست.
«لا تصاحب» با فلانی مصاحبت نکن. آخر زنگ به من زد و گفت: این شماره را بگیر و یک زنگی به من بزن. چون دیدم یک جوانی است و یک تلفن به من داده، خواستم دلش را نشکنم و من هم یک زنگی به او زدم. هیچی! شروع میشود. همین که یک جوان یک تلفن به یک دختر میدهد، این دختر عرضه ندارد بگوید: نه. «وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِه» (توبه/84) آن کسی که از جبهه فرار کرد، مرد، سر قبرش نرو. آخر خویش و قوم است، رودروایسی است، بابا، ایشان مرتکب فلان گناه شده است. من نمیروم.
یک ماجرایی بود، مراسمی بود، فاتحهی کسی بود. حالا در ذهنم برفک آمد. یک ماجرایی بود. حالا کلیاش را بگویم، یک ماجرایی بود که یا صدام، یا معاون صدام به نظرم خود صدام وارد جلسه شد. خیلیها بلند شدند. امام تا دید صدام است، نشست. نه! خدا شهید محراب آیت الله مدنی را رحمت کند. وقتی شنید گفت: امام مرد است! مرد است! آقای مدنی ترک بود، ترکها وقتی فارسی حرف میزنند، یک نمکی دارد، مرد است ها، مرد است ها!
شاه، خانهی آقای بروجردی آمد. امام به آقای بروجردی پیغام داد که شاه بنشیند و بعد شما بیا. شما در اتاق ننشینی شاه بیاید. برای اینکه اگر شما بنشینی شاه بیاید، باید شما پیش پای شاه بلند شوی. یک مرجع مثل آقای بروجردی نباید جلوی یک گناهکار بلند شود. حالا میخواهد بیاید بنشیند، بیاید. او اول بیاید بنشیند، شما وارد شو که شاه، جلوی شما بلند شود. اینها تکبر نیست. امام فرمود: من دست بقالها را هم میبوسم. رهبر من همان بچهی سیزده سالهای است که به خودش نارنجک بست. اصلاً به من رهبر نگویید، به من خدمتگزار بگویید. ای کاش من یک پاسدار بودم. امام قلهی تواضع بود اما نسبت به متکبر باید گفت: نه! «وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِه».
2- گفتن نه به تقاضای منافقان و گنهکاران
«لا تَقُمْ فیه» (توبه/108) منافقین یک مسجد ساختند، به پیغمبر گفتند: بیا یک نماز جماعت بخوان که مسجد ما افتتاح شود. حضرت فرمود: در آستانهی جنگ تبوک هستم. بروم برگردم، ببینیم وظیفهی ما چیست؟ رفت و برگشت، دوباره گفتند: یا رسول الله، شما بیایید یک نماز بخوانید. آیه نازل شد: «وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً» (توبه/107) این مسجد را برای ضرر ساختند. این مسجد غیر از مسجد مدینه است. این مسجد را منافقین ساختند. این یک خانه تیمی است. خانهی جاسوسی است. لانهی جاسوسی است. اینکه میگویم: لانهی جاسوسی است، قرآن میگوید. میگوید: «وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ» (توبه/107) ارصاد یعنی رصدخانه. کمینگاه است برای دشمنان خارجی. «لا تَقُمْ فیه» در این مسجد نرو! اصلاً مسجد را افتتاح نکن. بیل و کلنگ برداشتند و رفتند مسجد را خراب کردند. و فرمود: هرکس زباله دارد بیاید در همین زمین. باید محل زبالهها باشد. در این مسجد نمیروم. بگذارید بنویسم، چون ممکن است بعضیها پای تلویزیون بخواهند بنویسند.
«لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاء»، «لا تصاحب» با فلانی مصاحبت نکن، رفیق نشو. «وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِه» سر قبرش نرو. نه! «لَا تَقُمْ فِیهِ أَبَدًا» در این مسجد نماز نخوان. اصلاً پایت را در این مسجد نگذار. نه! «لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُم» (آلعمران/118) «بطانه» از بطن است. بطن یعنی شکم. «بطانه» یعنی کسانی که در شکم جامعه میروند. یعنی عوامل نفوذی. به اسم مستشار نظامی، مستشار اقتصادی، مستشار سیاسی، به اسم جهانگرد، میآیند «سَمَّاعُونَ لَهُمْ» (توبه/47) میآیند گوش میدهند، ببینند چیه. «بِطانَهً مِنْ دُونِکُم» بیگانه را نگذارید عامل نفوذی داشته باشد. «وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَهً أَبَدا» (نور/4) گواهیشان را، «شهاده» گواهیشان را قبول نکن. اینها همه آیهی قرآن است.
«فَأْوُوا إِلَى الْکَهْف» (کهف/16) بروید در غار زندگی کنید ولی در جامعهی کثیف، نه از رفاه شهر بگذرید. اگر میدانید در این اداره و کارخانه و محله و دانشگاه و خوابگاه، اگر میدانید دخترت برود لیسانس شود، فاسد میشود، از خیر لیسانس بگذر. دیپلم متدین بهتر از لیسانسی است که هرز شود. «فَأْوُوا إِلَى الْکَهْف» اصحاب کهف را خدا میگوید: اینها از خیر شهر گذشتند و رفتند در غار زندگی کنند، که دینشان حفظ شود. «وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ» (مائده/2) کسی که میخواهد گناه کند، کمکش نکن. میخواهد گناه کند. اگر شمر برای اسبش جو خواست، به اسب شمر جو نده، چون سواری به شمر میدهد. اگر کسی میدانی برای شراب انگور میخرد، حق نداری به او انگور بفروشی. مشتری خوبی است، نمیفروشم. کس دیگری نمیخرد، باسمه تعالی به درک! انگور ما را نخرند بهتر از این است به تو بدهم که میخواهی شراب بسازی. آقا بیا این تریاک را حمل و نقل کن، اینقدر به تو میدهم. نه!
«لَا تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِک» (بحارالانوار/ج33/ص602) اگر میخواهی مشورت کنی، با فلانی مشورت نکن. دائم، «لا، لا» در همهی کلمات «لا» است. اینجا یک مشت «لا» است، دیگر ننوشتم. آدم بلد باشد بگوید: نه.
میآید از شما وام بگیرد، اعتبار ندارد. بگو: ببخشید، من به شما وام نمیدهم. گرو بده. بدون گرو در رودروایسی گیر میکنی، پول را به او میدهی، بعد عقب او میدوی و نمیتوانی از او بگیری. هی سرت را به دیوار میزنی، چه غلطی کردم. چه خاکی بر سرم کردم، از اول باید تو شهامت داشتی، نه! این یک نکته.
بگویی: یک عده از دور من میروند. خواسته باشم بگویم: نه، رفیقهایم را از دست میدهم. بگویم: آن مهمانی گناه درونش است. نه! آنجا نه، نه، خوب رفیقهایم را از دست میدهم. میگوید: اگر رفیقهایت ریزش دارند، رویش هم داریم. عوضش یک عده رفیق میشوند. هم جذب داریم، هم دفع. هم ریزش داریم، هم رویش.
3- گفتن نه، به مستکبران و زورگویان جهانی
از نه گفتن نهراسید! آخر بعضی از این سیاسیون، میگویند: آقا، آمریکا گفت: ایران را تحریم اقتصادی میکنیم. امام فرمود: اگر کارتر در عمرش یک حرف حسابی زده باشد همین است. ما نمیخواهیم با تو باشیم. پریروز یک کسی آمده بود: گفت: آقای قرائتی، از سران مهم کشورهای دنیا، الآن دیگر کسی ایران نمیآید و برود. باسمه تعالی، به درک! این سران کشورهای دنیا، هشت سال زیر بمباران بودیم، چه غلطی کردند؟ چه غلطی کردند؟ یکی از آنها حاضر هستند آمریکا را محکوم کنند که چرا رفتی افغانستان، آمریکا را محکوم کنند، چرا عراق میروی؟ اینها همه جنایتکار هستند. به اینها نه بگویی طوری هم نیست. یک زمانی ایران تنها بود. الآن ایران خیلی طرفدار دارد. بسیاری از ملتها عاشق ما هستند. به خاطر اینکه به آمریکا گفتی: نه! نه شرقی، نه غربی! خودمان هستیم. نترسید که حالا قهر میکنند. روابطشان، سفرهایشان، کمتر… اتفاقاً یک آیه داریم میگوید: اگر هیأتهای دیپلماتی و امثال آنها هی رفتند و برگشتند، نترسید. وزیر امور خارجه آمریکا پریروز رفته کجا، پس فردا رفته کجا، هفته بعد رفته کجا. نترسید! «لا…»
«لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ» (آلعمران/196) یعنی سران کفر، که این شهر و آن شهر و این کشور و آن کشور میروند، به وحشت نیفت. فکر نکن تو بایکوت شدی، تو باید آنها را بایکوت کنی. و لذا اگر کسی فساد میکند، میگوید:نهی از منکر. نهی یعنی از موضع بالا، بگو: نکن. آقا ببخشیدا! من مخلص شما هستم. قربانت بروم، برایت بمیرم. تو عزیزی این گناه را نکن. اینقدر تملق چیه؟ باسمه تعالی این کار شما خلاف است، انجام ندهید. از موضع قدرت حرف بزن. نه موش مردهای! سفت حرف بزن. نهی از منکر، امر به معروف! کلمهی امر یعنی حکومت، کلمهی نهی یعنی قدرت. امر به معروف، نهی از منکر، آقا حرف شما غلط است.
یکوقت یک کسی را میگفتند: فلانی مسأله دارد، مسأله ندارد. یک نفر گفت: بله، خوب بهشتی هم مظلوم بود. این آقا هم مظلوم است. گفت: آقا چه داری میگویی؟ بهشتی هم مجتهد بود، هم مجتهدها او را قبول داشتند. این آقایی که هست نه مجتهد است، نه مجتهدها قبولش دارند. چه کسی را با چه کسی قیاس میکنی؟ بیخود هستی. هر مقامی میخواهی باش. یک کسی را نزد خودش آورده بود، دل از او نمیکند. هی هم میگفتند: بابا، از خیر این بگذر، حالا یا خیر است، یا شر، مسألهدار است. میگفت: نه، بهشتی هم مسأله داشت. خوب بهشتی با این را… بهشتی هم مجتهد بود، هم مجتهدها قبولش داشتند. این آقا نه مجتهد است، نه مجتهدها قبولش دارند. صرف اینکه این هم مثل او است، من باید مقاومت کنم، این را تا ابد نگه دارم، این حرفها دیگر نیست. نه!
4- مقایسه ریزشها و رویشها در قرآن
عدهای، ریزش عوضش رویش! قرآن میگوید: یک عدهای «یَبْخَلُون» (آلعمران/180) اگر یک عدهای بخل میکنند، عوضش آن را هم ببین. یک عده «یُؤْثِرُون» (حشر/9) با آنکه خودشان میخواهند به دیگران میبخشند. «یَبْخَلُون» یک عده بخل میکنند، آدم داریم در سلام هم بخل میکند. میگوید: من به او سلام کنم. من لیسانس هستم، او فوق دیپلم. من مادر شوهرم، او عروس! من پدر بزرگ هستم. حدیث داریم رئیس بخیلها کسی است که در سلام کردن، بخل میکند. بابا یک سلام کن. میگوید: نه او باید به من سلام کند. اگر یک عدهای «یَبْخَلُون» در عوض یک عدهای «یُؤْثِرُون». تو امت پیغمبر هستی، سلام نمیکنی. پیغمبر به بچهها هم سلام میکرد. اگر یک عدهای «یُراؤُن» (نساء/142) ریاکاری میکنند، عوضش یک عده میگویند: «لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» (انسان/9) نه جزا میخواهیم، نه تشکر. صد در صد خالص!
اگر یک عده در جبهه گفتند: «لا طاقَه» (بقره/249) ما طاقت نداریم، ما حریف اینها نمیشویم. عدهای میگویند: حریف نمیشوید، ما حریف میشویم. «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً» (بقره/249) قرآن یک آیه داریم میگوید: بیست بر دویست پیروز است. آیهی قرآن است. به امام گفتند: آمریکا دویست میلیون جمعیت دارد. باشد داشته باشد. ما کم هستیم. نخیر! ما یک ارتش بیست میلیونی بسیج درست میکنیم. و قرآن به ما قول داده، بیست بر دویست پیروز است. آیهاش این است. «عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْن» (انفال/65) «عِشْرُونَ صابِرُونَ» آیهی قرآن است. یعنی بیست نفر مقاوم، «یَغْلِبُوا مِائَتَیْن» غالب میشوند بر دویست نفر. بیست بر دویست پیروز است. آیهی قرآن است. اگر یک عده، «یُراؤُن» هستند، یک عده مخلص هستند. اگر یک عده میگویند: «لا طاقَه» یک عده میگویند: «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ».
اگر یک عده «یَخْشَوْنَ النَّاس» (نساء/77) از مردم میترسند، یک عده «لا یَخْشَوْنَ أَحَداً» (احزاب/39) یک عده از مردم میترسند. یک عده از هیچکس نمیترسند. قرآن میگوید: اگر یک عده از دین برگشتند، نگو: فلانی از دین برگشت. در عوض یک عده… الآن حجاب ما در خیلی از کشورها تقلید میشود. من بودم بعضی از کشورها که وقتی میخواهند بگویند: ما انقلابی هستیم، ما تابع جامعهی فاسد نیستیم، چادرشان، چادر ایرانی است. حالا یک عده دختر هم در اینجا فکر میکنند که حالا اگر حجابش را کنار بگذارد، روشن فکر است. اگر یک عده «یَخْشَوْنَ» یک عده «لا یَخْشَوْنَ أَحَداً».
یک عده «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى» (قیامت/31) یک عده اهل نماز نیستند، اهل روزه نیستند. در عوض یک عده «وَ الَّذینَ یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً» (فرقان/64). آقا ماهواره غوغا کرده! شما باور میکنید در تهران، در استان تهران، حدود 600 مسجد جوانهایش معتکف میشوند. ما زمان شاه یک مسجد داشتیم ده تا جوان در آنجا معتکف شوند؟ من خودم دعوت شدم برای مسجد دانشگاه برای معتکفین. بالای هزار تا جوان در مسجد دانشگاه معتکف شد.مسجد گوهرشاد 2500 دانشجو و غیر دانشجو معتکف میشوند. در 500 تا مسجد اعتکاف میشود. خوب یک عده ممکن است بگویند: آقا فلانی… بله یک عده سوختی هم داریم. خیلی از جوانها مثلاً با اینکه پدر و مادرشان متعهد هستند این دارد جای دیگر میرود. اما ریزش را میبینی، رویش را هم ببین.
5- رها کردن پیامبر در حال خطبه نماز جمعه
یک عده «وَ تَرَکُوکَ قائِماً» (جمعه/11) «اللَّهُ أَکْبَر»! چه صحنههایی است. انصافش این است که مردم ایران از مردم صدر اسلام بهتر هستند. حضرت عباسی بهتر هستند. حالا شما نگاه کن، این چیزی که میگویم، دقت کن چقدر زشت است.پیغمبر داشت نماز جمعه میخواند. وسط خطبهها یک کاروان تجاری پیدا شد، حالا یک چیزی آوردند بفروشند. طبل زدند! تمام اینهایی که سخنرانی را گوش میکردند، همه رفتند فقط 12 نفر نشستند. آیه نازل شد: ای نامردها! پیغمبر دارد خطبه میخواند. برای دو تا شانه تخم مرغ دویدی رفتی؟ «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَهً أَوْ لَهْوا» (جمعه/11) وقتی تجارت یا طبلی را میشنوند، «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَهً أَوْ لَهْوا انْفَضُّوا إِلَیْها» میدوند سمت آن. «وَ تَرَکُوکَ قائِماً» تو را تنها میگذارند.
یک نکته میخواهم برایتان بگویم، اگر زیادی گوش بدهید کیف میکنید. کم گوش بدهید، کیف نمیکنید. پیغمبر داشت خطبه میخواند. تا صدا آمد، رفتند. نمیگوید: «ترک الصلاه» نمیگوید: اینها چه بد آدمی هستند. نماز را رها کردند. چون خطبههای نماز هم جزء نماز است. نمیگوید: «ترک الخطبه» خطبه را ترک کردند. میگوید: «ترکوک» رهبر را ترک کردند. پیداست رها کردن رهبر از رها کردن خطبه و از رها کردن نماز مهمتر است. وگرنه باید بگوید: «ترک الصلاه»، «ترک الخطبه» میگوید: «ترکوک» تو را رها کردند.
حالا آدم میفهمد امام چه گفت. فرمود: حفظ نظام از نماز واجبتر است. من آنروز راستش را میخواهید. حالا هرچه حرف در دلم است، بگذارید بگویم. آن روز من گفتم: یعنی چه؟ یعنی حالا نظام جمهوری اسلامی، از نماز هم مهمتر شد. یک خرده پیش من این حرف مبهم بود. گفتم: چرا امام چنین حرفی زد؟ بر چه مبنایی؟ مبنای این حرف چیه؟ بعد دیدم مبنایش همین است. «ترکوک»، نمیگوید: «ترک الصلاه». رها کردن رهبر بدتر از رها کردن نماز است. در کربلا یزیدیها نماز میخواندند، امام حسین را تنها گذاشتند. ما که دائم بر بنی امیه لعنت میکنیم، همه نماز میخوانند. در کربلا یزیدیها نماز جماعت هم میخواندند. ولی «ترکوک» حسین تنها بود. چقدر قرآن دقیق است. «اللَّهُ أَکْبَر»! باید بگوید: «ترکوها» به نماز برگردد. «ترکوها» به خطبه برگردد. میگوید: «ترکوک».
من خیلی غصه میخورم. مزهی قرآن را نچشیدند. 2- نچشیدیم. 3- نچشاندیم. یکبار دیگر، نچشیدند، نچشیدیم، نه ما به دیگران چشاندیم. «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَهً أَوْ لَهْوا انْفَضُّوا إِلَیْها»!
یک عده پیغمبر را رها میکنند برای شانه تخم مرغ! عوضش میگوید: غصه نخور. عوض آن رویش هم داریم. «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ» (نور/37) مردانی هستند تا صدای اذان را میشنوند، مغازه را تعطیل میکنند. مسجد میروند.
6- فرار از جبهه به بهانههای مختلف
یک عده میآمدند، میگفتند: پیغمبر هوا داغ است. «لا تَنْفِرُوا فِی الْحَر» (توبه/81) عربیهایی که میخوانم قرآن است. هوا داغ است، بگذار هوا خنک شود، جبهه برویم. «قُلْ» به آنها بگو، آتش جهنم داغتر است. یک عده میگفتند: «إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَه» (احزاب/13) خانهی ما حفاظ ندارد. فرمود: «إِنْ یُریدُونَ إِلاَّ فِراراً» (احزاب/13) میخواهند فرار کنند. یک عده گفتند: یا رسول الله ما را جنگ تبوک نبر. چون تبوک نزدیک مرز روم است و دخترهای آنجا هم خوشگل هستند. ما میترسیم جبهه بیاییم، نگاه ما به دخترها بخورد و عاشق آنها شویم. «لا تَفْتِنِّی» (توبه/49) یعنی ما را به فتنه نیانداز. قرآن میدانید چه میگوید؟ میگوید: همین که به این اسم بهانه فرار میکنید، «أَلا فِی الْفِتْنَهِ سَقَطُوا» (توبه/49) همین نیامدن شما فتنه است. همین نیامدن شما فتنه است. گاهی وقتها توجه ندارند.
من یک وقت دیدم یک روحانی از در یک مسجد تند رد شد. تند! گفتم: کجا میروی؟ اذان میگویند. گفت: میروم مسجد آیت الله بهجت. گفتم: آیت الله العظمی بهجت روی چشم ما. اما شما که از در این مسجد رد میشوی، یعنی آقا من تو را قبول ندارم. به هوای خودت یک آدم مقدسی هستی. ولی ببخشید، مقدس خوبی نیستی. به شرطی نماز آیت الله بهجت ارزش دارد، که من جلوی راهم از سه مسجد نگذرم. گاهی وقتها فکر میکنیم دین داریم. سلیقهی شخصی است. منتها چون همشهری ما است، حمایت میکنیم.
از یک شهری رد میشدم. کار ندارم بگویم در استان مازندران بود. کار هم ندارم بگویم آمل بود! غروب گفتیم: برویم مسجد نماز بخوانیم. رفتیم مسجد نماز بخوانیم، خوب دیدیدم که در اذانش گفت: «أَشْهَدُ أَنَّ فاطمه وَلِیّهُ اللَّه» گفتم که این کجا بوده؟ گفتند: یکی از علمای آمل گفته است. گفتم: خوب بگوید. ما دینمان را باید از مراجع بگیریم. ایشان جزء مراجع نیست. بعد گفتم: یک سؤال میکنم. تو را به این قرآن قسم، تو را به این قرآن قسم، تو را به این قرآن قسم، اگر همشهریتان نبود، اگر یکی از علمای کاشان میگفت، میگفتید؟ گفتند: نه! گفتم: پس همشهری است. پس همین که یک رگ همشهری در نماز آورده است، همین شرک است. شرک یعنی چه؟ یعنی یک چیزی را از بیرون در دین فرو کنیم. چون همشهری ما است، میگوییم. همشهری ما نباشد نمیگوییم. پس این کجایش خداست. کجای این خداست؟
7- دوری از علاقهها و سلیقههای شخصی در امور دینی
اینکه هرکسی یکی قمه میزند. مقام معظم رهبری میگوید: نزنید، میگوید: نه، من میخواهم بزنم. این فکر میکند مثلاً ایمانش…
من در خدمت مقام معظم رهبری بودم. زمانی که ایشان رئیس جمهور بود، یک سفری به آفریقا و پاکستان داشت، بنده هم جز هیأت همراه بودم. خلبان هواپیما گفت که اکنون از بالای مدینه رد میشویم. ایشان آمد پشت شیشهها ببیند، از پشت شیشهها شهر مدینه پیداست؟ من نگاه کردم اینقدر ایشان در هواپیما گریه کرد، یک گریهای کرد، اشک میریخت. آخر درست است یک کسی که از دور اسم مدینه را میشنود گریه میکند، بعد یک جوان بیاید بگوید: نه، من معرفتم و عشقم به امام حسین بیش از رهبری است. من میخواهم قمه بزنم! خوب بزن تا خسته شوی! دیگر این دین نیست. بگو سلیقه است.
خیلی از کارهای ما سلیقه است. خدا میداند! خدا میداندخیلی سلیقه است، یعنی وحی نیست. اگر هم این آقا همشهری ما نبود، انجام نمیدادید. این درست نیست که مثلاً چون ما همشهری هستیم، مقلد این آقا شویم.این آقا همشهری ما است. تقلید معیار دارد، یا باید خودت مجتهد باشی، یا مجتهدها بگویند: فلانی و فلانی و فلانی. نه ما در بین فلانی از این تقلید میکنیم چون همشهری ما است. اگر بگویی: چون همشهری ما است، یک خرده همشهریگری در دینت میآید. دین ما همشهری ندارد.
شما در نماز من بگویم: کاشانی هستم. السلام علینا و علی کاشانیها! لرها هم بگویند: السلام علینا و علی لرها! ترک ها بگویند: السلام علینا و علی ترکها! آملیها «السلام علینا و علی آملیها». بابلیها «السلام علینا و علی بابلیها»! اینکه دین نشد. «وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِین». همشهریگری و هملباسی را باید حذف کرد. سفت بگوییم: نه!
شما پای منبرها میروید. به منبر گوش میدهید. اکثراً هم خوب استفاده میکنید. اما اگر دیدید یک آقا روی منبر حرفهایی که میزند به درد امت نمیخورد. ولو حرفهای خوبی است. شما بگو: آقاجان یک آیه برای ما تفسیر کن. این همه شعر خواندی، این همه تاریخ گفتی، این همه تحلیل سیاسی گفتی، آخر ماه رمضان است، یک کلمه هم بگو: «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِم» این مغضوبین چه کسانی هستند؟ «وَ لاَ الضَّالِّین» ضالین چه کسانی هستند؟ «عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِین» چه کسی است؟ یک کسی به صدا و سیما بگوید:«اَنجَزَ، اَنجَزَ، اَنجَزَ، اَنجَزَ وَحده، نَصَرَ نَصَرَ نَصَرَ عَبده، اَنجَزَ وَحده و نَصَرَ عَبده» آخر این «اَنجَزَ وَحْدَه» یعنی چه؟ «نَصَرَ عَبده» یعنی چه؟ 32 سال است میگوییم، نمیفهمیم یعنی چه؟ خوب این بد است. یک خرده پیشنهاد کنید. همینطور نشستید هرچه گفتند گوش میدهید. قمه بزن! بزن، بگو. «انجز وعده» بخوان. اصلاً یک خرده جرأت نه گفتن در ما نیست. آقاجان خواهش میکنم این کار را بکن. خط شکنی فقط برای جبهه نیست. باید در کارهایمان هم خط شکنی کنیم. اشکال دارد بگوییم: آقا ما تابستان تعطیل نمیکنیم. جایمان را عوض میکنیم. کتابمان را عوض میکنیم. ایام تعطیلی را کم میکنیم. موضوع را چه کنیم؟ خدا میداند اینقدر چیز در کتابهای دبیرستان هست که نه واجب است، نه مستحب است، نه نیاز فرد است و نه نیاز جامعه. همینطور میخوانند نمره میگیرند. یک کسی نیست بگوید: نه! نه!
وقت ما تمام شد و حرف ما ماند. یک عده فرار میکنند، میگویند: هوا داغ است. دخترهای منطقهی تبوک خوشگل هستند. خانههای ما حفاظ ندارند. یک عده هم «أَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْع» (مائده/83) میآمدند نزد پیغمبر میگفتند: میخواهم به جبهه بروم. حضرت فرمود: «وَ اللَّهُ» اسب و شتر ندارم. گریه میکردند که چرا توفیق جبهه ندارند. آدم داریم از جبهه فرار میکند، آدم داریم اشک میریزد که چرا توفیق جبهه را پیدا نمیکند. آدم هست سحر بلند میشود چه مناجاتی دارد. آدم هم هست به او گفتند: فلسفهی نماز صبح چیست؟ گفت: مردمآزاری! میخواهیم بخوابیم. گفتند: نماز صبح چیست؟ گفت: مردم آزاری. آدم هست که دو رکعت نماز را مردم آزاری احساس میکند، آدم هم هست، «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِع» (سجده/16) از رختخواب خودش را میکند و عاشقانه اشک میریزد. شما بگو: نه، غصه نخور، چهار تا از دست دادی، چهار تا پیدا میشود.