موضوع: مقایسه حق و باطل در قرآن
تاریخ پخش: 17/01/1402
عناوین:
1- خروج از ظلمت به نور، یا از نور به ظلمت؟
2- عبادت، انجام کارهای عادی با نیّت الهی
3- وقف اموال در راه خدا، یا صرف در تجمّلات
4- مقایسه راه کفر و ایمان
5- قرآن، دفترچه راهنمای خدا برای انسان
6- خاطرهای از سید جمال الدین اسدآبادی در اروپا
7- تسلیم بودن در برابر دستورات خدا، بدون چون و چرا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
یکی از راههای شناخت مقایسه هست، این یا آن؟ ما اگر در هر کاری مقایسه کنیم، راه حق را بهتر میشناسیم. ظلم یا عدالت؟ تقوا یا لاأبالیگری؟ صداقت یا دروغ؟ حق یا باطل؟ اینها را اگر با هم مقایسه کنیم، شناختمان، آن وقت بعد در انتخاب همسر، در انتخاب دوست، در انتخاب کتابی که مطالعه میکنیم، خیلی تشخیصمان با بصیرت و حق میشود. یک ماه رمضانی تصمیم گرفتم آیات دوقلوی قرآن را جمع کنم، «مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً» (زلزله/ 7) یا «مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا» (زلزله/ 8)؟ خیر یا شر؟ بیش از صد آیه راجع به این مقایسه تقریباً گیرم آمد، در این ده، بیست دقیقه چند تایش را برایتان بگویم. «أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً» (سجده/ 18)، مؤمن و فاسق یک جور است؟ خیلی از گنهکارها یک لحظه اگر تأمّل کنند، به نفعشان است، این یا آن؟
با چه کسی رفیق شدیم؟ میگویند با کسی رفیق شو نگاهش که میکنی، به علمت اضافه بشود، نگاهش که میکنی، تو را یاد خدا بیندازد، حرف که میزند، علم تو اضافه بشود. با کسی که دو ساعت پهلویش مینشینی، چرت و پرت میگوید، هیچی، حرفهایش نه سر دارد، نه ته دارد.
1- خروج از ظلمت به نور، یا از نور به ظلمت؟
مقایسه کنیم، پولمان را کجا خرج میکنیم؟ حالا. این مقایسهها زیاد در قرآن است. آدم امیدوار باشد یا مأیوس؟ به مردم خوشبین باشد یا سوءظن داشته باشد، بدبین باشد؟ در آیت الکرسی داریم میگویند دو گروهند، یک عدّه ««اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا» (بقره/ 257)، ولّیشان خداست، «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» (بقره/ 257)؛ در مقابل یک عدّه هستند «یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» (بقره/ 257)، از ظلمات رفتیم تو نور، یا از نور آمدیم تو ظلمات؟ میگوید فکر کن، راه را تشخیص میدهی.
یک سفری میخواهیم برویم، به این کشور برویم یا به آن کشور؟ آنجا چیه؟ اینجا چیه؟ بچّهدار شدیم، نوهدار شدیم، اسم بچّهمان را چه میگذاریم؟ اگر اسم بچّهمان را فاطمه و زهرا و علی و مرتضی و صادق و کاظم و هادی و مهدی و …، اگر اسم بچّهمان را اینها گذاشتیم، لااقل روزی چند بار اسمهای اینها در دهان ما و گوش ما هست، اما اگر اسم اینها را نگذاشتیم، باز هم اسم، اسم است، بد نیست، انسان بیاسم که نمیشود، منتها ما خیلی راحت میتوانیم کارهایمان را خدایی کنیم.
امام دید یک کسی آشپزخانهاش را سوراخ میکند. گفت: «چرا آشپزخانهات را خراب میکنی؟» گفت: «میخواهم دودها بیرون برود.» امام فرمود: تو که دیوار را سوراخ میکنی، بگو سوراخ میکنم تا نور داخل بیاید. سوراخ که شد هم نور داخل میآید، هم دود بیرون میرود، منتها اگر نیتت این باشد که نور داخل بیاید، عبادت است، دود برود بیرون، خیلی معمولی است. یک بلوزی میخواهی برای بچّهات بخری، اگر اسم سوغاتی بود، از مکّه و مدینه و کربلا و مشهد و نجف و کاظمین و … اگر از کنار امامها بود، میگویی این را از کربلا آوردم، این را از مشهد و مکّه آوردم، عبادت میشود، اما اگر گفتی این را از فلان شهر آوردم، از فلان جزیره آوردم، از فلان بندر آوردم، بلوز، بلوز است، ولی عبادت نیست. میتوانیم همهی کارهایمان عبادت باشد، عبادت نه این است که همهاش نماز بخوانیم هان، بنده آمدم اینجا صحبت میکنم، هدفم چیه؟ برای دوربین آمدم، یعنی اگر دوربین نبود، نمیآمدم؟ برای پول آمدم، یعنی پولم ندهند، نمیآیم؟ برای جمعیت آمدم، یعنی جمعیت کم و زیاد شد، دیگر حرفی نمیزنم؟
2- عبادت، انجام کارهای عادی با نیّت الهی
خدا رحمت کند شهید مظلوم بهشتی را، من جوان بودم، قصّه مال، چهل و دو سال است انقلاب شده، تقریباً مال چهل و پنج، شش سال پیش است، طلبهی نویی بودم، دکتر بهشتی گفت: «شما برنامههایت چی هست؟» گفتم: «برنامهام این است که جمعهها از قم به کاشان میروم، یک ساعت راه است، برای جوانهای کاشان کلاس دارم.» گفت: «یک ساعتی که در ماشین مینشینی، فکر کن نیّتت چه چیزی هست، نیّتت چیه، میخواهی جوانهای کاشان را دور خودت جمع کنی که کاندیدا شوی؟ نمایندهی مجلس بشوی؟ شورای شهر شوی؟ پول است؟ رودربایستی است؟ رقابت است؟ چه چیزی هست؟» میگفت یک ساعت روی نیّتت فکر کن، نیّتت چه چیزی هست.
حدیث را چند شب پیش برایتان از امام رضا خواندم که دو تا برادر خدمت امام رضا آمدند. امام فرمود: «تو نمازت چهار رکعتی است، تو نمازت دو رکعتی است، تو نمازت شکسته است، تو درست.» گفتند: «آقا دو تا برادر از یک خانه و یک شهر و یک منطقه چهطور یکی شکسته است؟» فرمود: «این آمده مأمون الرشید را ببیند، مأمون الرشید طاغوت است، زیارت طاغوت سفر حرام است، سفر که حرام شد، چهار رکعتی باید بخواند. این برای زیارت امام رضا آمده، سفرش عبادت است، سفر عبادت چهار رکعتی، دو رکعتی میشود.» سفر، سفر است، ما میتوانیم تمام کارهایمان را، ما که گوشواره برای دخترمان میخریم، بگوییم اگر نمازت را بیغلط خواندی، میخواهیم یک چرخی، نمیدانم دوچرخهای، کفشی، کلاهی بخریم، برویم نماز جمعه، در راه نماز جمعه، یا در راه برگشتن میرویم بازار، جنس هم میخریم. «صِبْغَهَ اللَّه» (بقره/ 138)، «صِبْغَه» با صاد و غین یعنی رنگرزی، کارهایتان را رنگ الهی کنید، آن وقت رنگ الهی که شد، میماند. گوسفندی بود، حضرت دستور داد، بکشید، گوشتش را تقسیم کنید. کشتند، گوشتش را تقسیم کردند، گزارش دادند که: «آقا همهی گوسفند رفت، یک مقدار کمی برای خودمان گذاشتیم، همهاش رفت، مقداریاش برای خودمان مانده.» حضرت فرمود: «چرا اینطور میگویید؟ بگو همهاش مانده، آن را که برای خدا دادی، از بین نرفته، اجرش تا قیامت هست، بگو همهاش مانده، اینکه ما داریم از بین میرود.»
3- وقف اموال در راه خدا، یا صرف در تجمّلات
انسان خیلی میتواند در خیرات شرکت کند. ما آدمهایی را سراغ داریم که مثلاً خانهاش را، بچّههایش بزرگ شدند، ازدواج کردند، بچّههایش نیازی ندارند الحمدلله، خودش هم دیگر پا به سن گذاشته، چند سالی بیشتر دیگر عمر ندارد، میگوید ما که ثروتی داریم، بچّههایمان هم که نیاز ندارند الحمدلله، بیایید خانه را وقف کنیم. وقف کجا؟ باز بنشین فکر کن، این یا آن؟ امشب یک جایی بودیم، یک کسی خانهاش را برای جامعه المصطفی العالمیه وقف کرده بود، بعد از انقلاب در ایران تشکیلاتی راه افتاد، از صد تا کشور دنیا طلبه به ایران آمدند، باسواد شدند، دهها هزار طلبه از صد کشور در خانهی ایشان درس میخواند، امروز یکیشان پای تخته سیاه رفت، صحبت کرد، از این سیاهپوستها بود از آفریقا، همچین، یک سال میمانند فارسی یاد بگیرند، وقتی فارسی یاد گرفتند، بعد دیگر وارد درسهای آخوندی میشوند. آفریقا رفته بودیم، یکیشان من را خانهشان برد، در یک اتاق دوازده متری تقریباً، میگفت من هزار تا از بچّههای سیاهپوست آفریقا را در همین اتاق، (خود طلبه هم سیاهپوست بود) در همین اتاق برای هزار نفر قرآن درس دادم.» این یک زمین است که وقف میکند، برای اینکه آفریقا، بچّههای سیاهپوستش قرآن یاد بگیرند، یک کسی هم همین مقدار را برای تغییر ماشین و مبلمان و اینها میدهد.
یک خورده فکر کنیم دقیقههای عمرمان را. آرایشگاهی آمد، ریشهای حضرت علی را اصلاح کند، لبها تکان میخورد، گفت: «یا علی، لبت را نگه دار، موی روی لبت را قیچی کنم.» فرمود: «لبم را نگه میدارم، ولی یک سبحان الله عقب میافتم.» یعنی باید از دقیقهها استفاده کرد.
ما که میتوانیم بچّههایمان را به یک راهی واداریم، چرا راه درست وانداریم؟ آقازادههایی که امشب قبل از اینجا خدمتشان رسیدیم، من به آنها نگفتم، ولی مربّیشان بعد از جلسهی خودشان گفت، نوجوانهایی بودند، سی چهل تا نوجوان که اینها یا قاریاند، یا حافظند، یا مکبّرند، لطفاً بلند شوید، بایستید، همه بیایند شما را ببینند، رویتان را به مردم کنید، رویتان را به مردم کنید. در همهی کوچهها از این. این بچّه را میشود همه چیزی در ذهنش ریخت، حق یا باطل؟ مهندسی کنیم روی عمرمان، روی عمر بچّههایمان، روی ثروتمان. یک وقت میبینی یک قلم برکت دارد، با یک خودکار ارزان کلمات بسیار نابی نوشته میشود و گاهی یک خودنویس بسیار قیمتی یک صفحه حرف حق با آن نوشته نمیشود، اینها خیلی مهم است، باید از خدا بخواهیم کمکمان کند. بعضی چوبها برکت دارد، یک چوب در حرم امام رضا میشود، یک چوب در آغل گوسفندهای یک آدم دیگر. بعضیها عبادتشان را روز جمعه میگذارند، چون عبادت در روز جمعه ثوابش بیشتر است، بعضیها گناهشان را روز جمعه میگذارند، میگویند شب جمعه و جمعه گناه دارد، زمانبندی.
4- مقایسه راه کفر و ایمان
مؤمن و کافر یک جور نیستند. انسان بیدین که نمیشود، حتّی بتپرستها هم دین دارند، همان بتپرستی دینشان است، «لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دین» (کافرون/ 6)، «لَکُمْ دینُکُمْ» یعنی بتپرستها هم دین دارند، منتها دینشان انحرافی است. ما بیراه نمیتوانیم باشیم، سه تا راه است، راه چهارم هم نیست، یا بگویم:
– هر چه دوست دارم، همان را عمل میکنم، هر چه میخواهم میخورم، هر چه میخواهم میگویم، هر جا میخواهم میروم، خودم، خودم، خودم، دنبال میل خودم میروم، دینش میلش است، هوسش است، قرآن میگوید اینها، اینها، «اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه» (جاثیه/ 23)، یعنی خدای او هوسش است، هر چه که هوسش گفت، پس بعضیها گروه هوس.
– بعضیها نگاه میکنند دیگران چه میگویند، نگاه میکند که دیگران چه میکنند، این هم دینش پدرش، نیاکانش، اجدادش، راه و روش مردم دینش است.
– من میگویم راه خودمان را نرویم. چرا؟ برای اینکه پشیمان شدیم، هر یک از شما که حرفهای من را گوش میدهید، در عمرتان چند بار پشیمان شدید؟ پشیمانی یعنی چه؟ یعنی این راهی که انتخاب کردم، غلط بود، پس راه ما قابل اعتماد نیست، چون صدها، هزارها بار پشیمان شدیم، پشیمانی یعنی راه ما غلط بود، دین خودمان را نرویم، هوس خودمان چون ممکن است غلط باشد، هزارها باز اشتباه کردیم، شاید الآن هم اشتباه هزار و یکمی باشد. دین مردم هم خوب نیست، برای اینکه همینطور که ما اشتباه میکنیم، مردم هم اشتباه میکنند، از کجا راهی که این میرود، درست است؟ شاید غلط میرود.
– راهی میرویم نه راه خودمان که هر چه هوسمان است، نه راه هوس مردم، چون هم خودمان پشیمان میشویم، هم مردم. قرآن میگوید: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» (آل عمران/ 19)، دین میخواهی ببین خالقت چه گفت.
5- قرآن، دفترچه راهنمای خدا برای انسان
شهید نوّاب صفوی رحمه الله علیه یک مَثَلی از ایشان نقل شد، میگفت: شما جنس که میخری، دفترچه ندارد؟ مثلاً کامپیوتر، چرخ خیّاطی، بخازی، زودپز، پلوپز، کولر، یخچال، شما هر چه میخری، یک دفترچه بغلش است، حتّی شربتهای دارویی که میخری، کنارش یک برگه هست، نوشته این شربت از چه چیزی ترکیب شده، مقدار مصرف کودکان، جوانان، سالمندان. نوّاب صفوی مَثَلش این است، میگوید: این دفترچه را چه کسی نوشته؟ آن کسی دفترچه را نوشته که سازندهی آن بوده، کولر ساخته، همان سازنده در دفترچه نوشته که از این کولر چه جور استفاده کنیم، چرخ خیّاطی و کامپیوتر را ساخته، همان سازندهاش میگوید این رقمی از این استفاده کن، هر کالایی را از هر کارخانهای بخری، دفترچهاش را سازندهاش نوشته. قبول است. میگوید سازندهی من هم خداست، خدا من را ساخته، این هم دفترچهی من است. بسم الله باز کن، «قُولُوا» (بقره/ 58 و …): این حرف را بزن، «لا تَقُولُوا» (بقره/ 104 و …): این حرف را نزن، «کُلُوا» (بقره/ 57 و …): این غذا را بخور، «لا تَأْکُلُوا» (بقره/ 188، آل عمران/ 130، نساء/ 2 و 29، انعام/ 119 و 121): این غذا را نخور، «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِم» (توبه/ 73): با این شدید باش، «قَوْلاً لَیِّناً» (طه/ 44): با او نرم حرف بزن، اینجا «سیرُوا» (انعام/ 11، نمل/ 69، عنکبوت/ 20، روم/ 42، سبأ/ 18، آل عمران/ 137، نحل/ 36)، اینجا «أَ فَلَمْ یَسیرُوا» (یوسف/ 109/، حج/ 46، غافر/ 82، محمّد/ 10). بهت گفته چه کن، خدا تو را ساخته، این هم دفترچه، طبق دفترچهی خدا، آن که ساخته، میداند چی ساخته، او بهتر میداند «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قیلاً» (نساء/ 122)، او که ساخته میداند چی ساخته، دفترچهی من را هم او باید بدهد. حالا ما چه میکنیم؟ ما دفترچهی خدا را کنار میگذاریم. بسم الله، قوانین بین الملل چه میگویند؟ قوانین بین الملل مشکل خودشان را حل کردند؟
6- خاطرهای از سید جمال الدین اسدآبادی در اروپا
یک خاطره یادم آمد، بگویم. سیّد جمال الدین اسدآبادی رحمه الله علیه رفت اروپا. در رستوران آنجا دستهایش را شست و با دستهایش غذا خورد. تا شروع کرد با دست غذا خوردن، ریختند تیق، تیق، تیق، تیق، تیق، تیق، تیق، عکسبارانش کردن. گفت: «چه خبر است؟! چهقدر عکس گرفتید؟!» گفتند: «تو یک امّلی، از کشورهای شرقی آمدی، از ایران و هند و پاکستان و از افغان و، تو از شرق آمدی، وحشی هستی! گفت: «علامت وحشیگری من چی هست؟!» گفت: «علامت وحشیگری تو این است که با دست غذا میخوری!» گفت: «اتّفاقاً من متمدّن هستم، شما همهتان امّل هستید، چون من دستم را میدانم چه جور شستم، این قاشقهای شما را نمیدانم چه جور شستید، من دستم تا حالا تو حلق کسی نرفته، این قاشقها هر چند ثانیه تو حلق هر کس و ناکسی رفته، من هم دستم را شستم، هم تو حلق کسی نرفته، شما هم قاشقها را نمیشویید، هم تو حلق هر کس و ناکسی میرود، من روشنفکرم، همهتان امّل هستید.»
اینطور نیست که حالا این خانم حجاب دارد، امّل هست، او خانم بیحجاب است، روشنفکر است. یک راهی را که باید بروی، انتخاب کنیم، راه چه کسی زا میرویم؟ برای چه میرویم؟ نتیجهاش چه هست؟ بعد هم ما نگاهمان به این دنیا که نیست، ممکن است این دنیا کمرنگ باشد، ولی راه حق است، میرویم، ما دنیا و آخرت را همه را با هم میبینیم، خیلی کارها دنیا سود ندارد. یک بنده خدایی پهلوی یک آقایی رفت، گفت: «استخاره کن، میخواهم سفر تجاری بروم.» استخاره کرد و گفت: «بد است.» این آقا گوش به حرف آقا نداد، به سفر تجاری رفت، سود خوبی هم کرد، برگشت گفت: «آقا یادت هست که من پهلوی شما استخاره کردم، گفتی بد است، ما رفتیم خیلی هم خوب بود، تو گفتی استخارهات بد است، ما رفتیم، خیلی هم سود کردیم!» آقا به او گفت: «یک خورده دقّت کن، شما فلان روز در سفر نمازت قضا نشد؟» گفت: «چرا» گفت: «کلّ سودت به این نمازت نمیارزد، کلّ سودت به نمازت نمیارزد که نمازت نفله شد.»
گاهی وقتها طرف خانه، ماشین، تلفن، همه چیزی دارد، حدیث داریم اگر کسی ازدواج که میکند، فقط دنبال شکلش باشد، هی ازدواجش عقب میافتد. به یک جوانی گفتم: «چرا داماد نمیشوی؟» رفیقش گفت: «این دنبال یک دختر میگردد سه تا شرط داشته باشد: یک پدرش میلیاردر باشد؛ دو پیر باشد؛ سه، دو دفعه هم سکته کرده باشد، که بعد از عقد، سکتهی سوّم یک ارث پدرزنی به ما بدهد!» این عوض «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّه» (طلاق/ 3)، «و من یتوکل علی ارث پدر زن»، تکیهگاهش ارث پدرزن است. حدیث داریم کسی که به خاطر شکل یا پول ازدواج میکند، خدا از هر دو ناکامش میکند. (ر. ک به (تهذیب الأحکام، ج 7، باب 34، ح 1، ص 399) اما شکل، یکی، دو شکم میزاید، یکی، دو بار تب میکند، آن زیباییاش از دست میرود، یک دختر دیگر پیدا میشود از او زیباتر، اصلاً اگر کسی فقط دنبال زیبایی باشد، تا آخر عمرش حرص میخورد، حدیث داریم که کسی که فقط دنبال زیبایی باشد، حرص میخورد، چون بالأخره خوشگلتر از او در جلسهها پیدا میکند، در خیابانها میبیند، بعد هی تو سرش میزند، مودّت و محبّت لازم است، خیلیها هستند شکلشان هم بیست نیست، زندگیشان به قدری شیرین است، خیلیها هم هستند زندگی هر دویشان بیست، خانه، ماشین، پول، امکانات، زیبایی، همه چیزی دارند، زندگیشان پر از نکبت است.
چه راهی را برویم؟ ما بیراه که نمیتوانیم برویم، باید یک چیزی بخوریم؟ میگوید هر چیزی خدا گفته بخورد، هر چیزی خدا گفته نخور، نخور. به ما گفتند گوشت خوک نخور، مسلمانها نخورند، غربیها خورند، تا چند سال پیش گفتند: «نه، آنجا هم گوشت خوک نخورید.» گفتیم: «چی؟» گفتند: «در گوشت خوک کرم کدو و کرم تراشون است و این دو تا کرم در گوشت خوک تولید میشود، نخورید تا گرفتار آن بیماری نشوید.» گفتیم: «خب اسلام هزار و چهارصد سال پیش قبل از تو گفته نخور. خب الحمدلله که فهمیدید.» یک مدّتی شد، گفتند: «آقایان بخورید.» گفتیم: «چی؟ شما آن هفته گفتی نخور، حالا میگویی بخور؟!» گفتند: «آن هفته گفتیم نخور، به خاطر کرم کدو و کرم تراشین، امروز میگوییم بخور، چون این دو تا کرم در حرارت فلان درجه از بین میروند.» از مراجع تقلید پرسیدیم: «آقایان کرمش را کشتند، بخوریم؟» مرجع تقلید میگوید: «نه، باز هم حرام است.» میگوییم: «دیگر چرا؟» میگوید: «به تو ربطی ندارد، تو کرمش را هزار و چهارصد سال نفهمیدی، دو ماه پیش فهمیدی، حالا هم دومرتبه میگویی، داغش میکنیم، کرمش را میکشیم، بخور، همان دینی که میگوید نخور، میگوید کرمش را هم بکشی، نخور.» چرا؟ «برای اینکه ممکن است هزار و چهار صد سال دیگر معلوم بشود که باز غیر از کرم کدو و تراشین یک آثار بد دیگری هم دارد.»
7- تسلیم بودن در برابر دستورات خدا، بدون چون و چرا
دستتان را بگذارید تو دست خدا، کسی که شما را خلق کرده، آن که شما را خلق کرده که حواسش جمع بوده چی خلق کرده. چرا ما هی فرار میکنیم؟ وقتی هم دستور اسلام رسیده، میگوییم چرا؟ نمیدانم چرا. سمینار پزشکها بود، بنا بود من سخنرانی کنم، گفتم: «آقایان پزشکها، شما خیلیهایتان هم فوق تخصّص هستید، بعضیهایتان هم متخصّص هستید، بعضیهایتان هم پزشک عمومی هستند، تا حالا بیماری شده، همهتان با هم، بیماری شما گیرتان آمده که وقتی نسخه میدهی، بگوید آقای پزشک این قرص چرا زرد است؟ آن چرا آبی است؟ آن چرا گرد است؟ آن چرا لوزی است؟ آن چرا بیضی است؟ تا حالا بیماری به شما گفته چرا؟» گفتند: «نه، همین که میفهمند ما دکتر هستیم، دیگر هر قرصی میدهیم …» چهطور شد دکتری که ده سال بعد از دیپلم درس خوانده، دکتر شده، هر چه گفت، بدون چرا قبول میکنیم، ولب تا امام صادق میگوید شراب نخور، میگوییم چرا؟ به تو چه چرا! چرا به دکتر نگفتی چرا؟ به خالق دکتر میگویی چرا؟ وقتی کارشناس است، شما ماشینت را میبری مکانیک، مکانیک دل اندرون ماشین را باز میکند، میبندد، هیچ وقت نمیگویی: «آقا وایسا، وایسا، وایسا، وایسا، چرا چرخش را باز کردی؟! چرا موتورش را باز کردی؟!» بابا اگر مکانیک است، اجازه بده تصرّف کند، او بلد است چه کند. تازه مکانیک تخصّص دارد، ولی محبّت ;i ندارد، خداوند هم تخصّص دارد، میداند چی ساخته، هم ما را دوست دارد، أرحم الرّاحمین است، ما اشتباه میکنیم، هی باید بگوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم»، چون کج میرویم. در مشورت با چه کسی مشورت کردی؟ اینکه صاحبنظر نیست که مشورت کردی! گوش به حرف چه کسی دادی؟ این زمان آدم عادلی نیست که هر چی گفته، گوش میدهی. در سایتش آورده. مگر هر کس هر چه در سایتش آورد، حق است؟! یک مقداری باید توجّه داشته باشیم، یک بار چشممان را میبندیم، میبینیم عمر تمام شده، عمری در راه خیال و هوس و هوسهای خود، هوسهای دیگران، مدپرستی، طاغوتپرستی، نیاکانپرستی، همهاش دنبال این و آن رفتیم و بعد حالا دستمان خالی است.
خدایا تو خودت میدانی چهقدر نعمتهای تو را هدر دادیم، حرام کردیم و چهقدر غافل بودیم و چهقدر لغزش داشتیم، تمام لغزشها، اسرافها و تبذیرها، هدر دادنهای ما را نسبت به هر نعمتی گذشتهی ما را ببخش و بیامرز.
این مقدار که از عمر ما مانده، خدایا ایمان کامل، بدن سالم، عقل قوی، علم مفید، عمر بابرکت، رزق حلال، اولاد صالح، عزّت دنیا و آخرت، حسن عاقبت به همهی ما مرحمت بفرما.
آنچه شب قدر برای خوبان تاریخ مقدّر میکنی، به آبروی همان آدمهای خوب، همهی آنها را برای همهی ما مقدّر بفرما.
«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 18 سوره سجده، چه کسانی را با یکدیگر مقایسه میکند؟
1) عالم و جاهل
2) مؤمن و فاسق
3) مؤمن و کافر
2- بر اساس آیه الکرسی، ولایت خداوند بر مؤمنان چگونه محقق میشود؟
1) خروج از جهل به علم
2) خروج از جاهلیت به اسلام
3) خروج از ظلمات به نور
3- آیه 138 سوره بقره، به چه کاری توصیه میکند؟
1) رنگ الهی دادن به کارهای دنیوی
2) انفاق به نیازمندان جامعه
3) دوری از دلبستگی به دنیا
4- آیه آخر سوره کافرون، چه کسانی را صاحب دین و آیین میداند؟
1) مؤمنان
2) کافران
3) هر دو مورد
5- آیه سوم سوره طلاق، به چه امری توصیه میکند؟
1) توکّل به خدا
2) توسّل به اولیای خدا
3) نذر و وقف اموال در راه خدا