موضوع: مقایسهی مؤمن و غیر مؤمن
تاریخ پخش: 14/01/1402
عناوین:
1- کار برای خدا، نه دیدن و تمجید دیگران
2- توکّل بر خدا، نه داشتههای خود
3- تبعیت از عالمان دین، نه مدعیان دروغین
4- دلبستن به قدرت خدا، نه قدرت طاغوتها
5- مقایسه مشکلات جبهه حق و جبهه باطل
6- خضوع و خشوع در نماز و عبادات
7- پذیرش کارهای سختتر برای دریافت پاداش بیشتر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
در این بین بیست و پنج دقیقه، فوقش تا سی دقیقه بحث امشبمان این است که مؤمن، مؤمن واقعی در چه شرایطی است و غیر مؤمن در چه شرایطی است؟ مقایسهی بین مؤمن و غیر مؤمن. اگر این را دقّت کنیم، آن وقت نقش دین را میدانیم چه هست. من چند تا آیه را اینجا نوشتم، چون بسیاری از مؤمنین رگههای شرک را هم دارند، با اینکه ایمان دارند، اما مثل برنج است که شن داخلش هست، یا ماش و لپّه و عدسی که شن دارد، قرآن میگوید اکثر اینهایی که ایمان دارند، یک رگههای خلاف و شرک هم دارند، آن مؤمن ناب، امام میفرمود اسلام ناب، اگر پول به کسی میدهد، من چند تایش را اینجا نوشتم، در انفاق «لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» (انسان/ 9)، انفاق که به مردم میکند، برای خدا انفاق میکند، منّت نمیگذارد، جزا نمیخواهد، تشکّر از ما نمیخواهد، چون گاهی وقتها آدم یک کاری را میکند، خیال هم میکند کار خیر است، ولی مخلوط است.
1- کار برای خدا، نه دیدن و تمجید دیگران
یکی از دانه درشتها میگفت: «رفتیم عیادت بیماری در بیمارستان، دو تا هم جعبه گز گرفتیم، بردیم. دور تخت بیمار فامیلها و آشناها آمدد بودند، شلوغ بود. ما هم در شلوغی این جعبه گز را گذاشتیم در یک کمدی که بغل بیمار است. وقتی بیرون آمدیم، با خودمان گفتیم ما دو تا جعبه گز خریدیم، به این دادیم، ولی مریض نفهمید که این جعبه مال ما هست، گز را دادیم، اما نفهمید این مال ما هست، حرام شد.»
هارون الرشید مسجدی میساخت. بهلول آمد، گفت: «این مسجد را برای چه کسی میسازی؟» گفت: «برای خدا» گفت: خیلی خب، خداحافظ» رفت به یک سنگتراش گفت: «این پول را بگیر، سه تا کلمه را بتراش، حکّاکی کن: یک بانی، دو مسجد، سه بهلول، بانی مسجد بهلول است، سه تا کلمه را بنویس، این پول را هم بگیر.» سنگتراش هم پول را گرفت، روی سنگ نوشت بانی مسجد بهلول. سنگ تراشیده را بهلول شبانه برداشت، با نردبان این سنگ را نصب کرد. فردا کارگرها آمدند، دیدند نوشته بانی مسجد بهلول. به هارون الرشید خبر دادند که بهلول آمده، اسم خودش را زده. هارون الرشید بهلول را احضار کرد، گفت: «چرا نوشتی؟!» گفت: «تو مگر نگفتی برای خداست؟! من پرسیدم مسجد را برای چه کسی میسازی، گفتی برای خداست، خب اگر برای خداست، خدا که میداند تو هم ساختی، حالا بگذار اسم من باشد.» خیلی مشتش را باز کرد.
من این را چند بار گفتم، تکراری است، ولی طوری نیست، هر دفعه یک عدّهی خاصّی گوش میدهند. از حرم رضا بیرون آمدم، درهای طلایی را بوسیدم. به صحن که رسیدم، درهای چوبی را خیلی حال نداشتم ببوسم، دیدم امامتم خالص نیست، با طلا قاطی شده، تو اگر برای خداست، شما به خاطر امام رضا هم بوسیدی، حالا سنگ، یا چوب، یا طلا، یا نقره. اگر یک فوت به خودمان کنیم، گرد و خاکها پس برود، میبینیم بسیاری از کارها به خیال اینکه برای خداست، ولی برای خدا نیست.
در عبادت «لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً» (کهف/ 110)، شریک نمیگیرید، پهلوی امام رضا هستید، یک چیزی از امام رضا بگویم. امام رضا علیه السلام داشت وضو میگرفت، یک کسی آمد آب دستش کند، گفت: «آقا من آب دستتان کنم.» فرمود: «قرآن میگوید: «لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً» (کهف/ 110)»، در عبادت شریک نگیرید، وضو عبادت است، در این وضو نمیتوانم شما را شریک کنم، باید خودم وضو گیرم.» (هدایه الأمه إلى أحکام الأئمه علیهم السلام، ج 1، ص 118)
2- توکّل بر خدا، نه داشتههای خود
بعضیها اصلاً شرط میکنند این کار را میکنم به شرط اینکه، به شرط اینکه، این شرطها هم خیلی جاها ضرر به اخلاص میزند، در ازدواج قرآن میگوید آدم مخلص، مؤمن واقعی وقتی میخواهد ازدواج کند، به خدا تکیه میکند، قرآن یک آیه دارد، میگوید: «إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» (نور/ 32)، اگر هم فقیر باشید، خدا شما را بینیاز میکند، نترسید، ولی غیر مؤمن میگوید: «نه، خرجی از کجا؟ پول از کجا؟» توکّلش به خدا کمرنگ است.
دیگر چی؟ در برخورد با مردم، احترام مردم را میگیرد، اما برای مردم کار نمیکند، قرآن میگوید: «ذَرْهُم»، «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم» (انعام/ 91)، بگو خدا باقی را حساب باز نکن.
یک وقت امام در یکی از پیامهایی که برای حج داد، فرمود، این جمله مال امام است، فرمود: «اگر خمینی تنها هم بماند، ذرّهای با آمریکا سازش نخواهم کرد.» اگر خمینی تنها هم بماند، یعنی روی موج حرکت نمیکند.
اینهایی که میگویم معنایش این نیست که خودم دارم هان، من هم ندارم، حالا باید با هم، یک کسی پهلوی من آمد، گفت: «آقای قرائتی چه کنم سر نماز حواسم جمع باشد؟» گفتم: «یک دکتر پیدا کن، با هم پهلویش برویم، من هم حواسم پرت میشود.» گفت: «شما هم پرت میشود؟!» گفتم: «بله، من هم حواسم پرت میشود.»
نمایندهی امام در نهضت سوادآموزی شده بودیم، دهها سال قبل، شهری رفتم مهمان کسی بودم، گفتم: «برای نماز صبح من را بیدارم کن.» گفت: «شما؟! برای نماز صبح من بیدارت کنم؟!» گفتم: «بله» گفت: «شما نمایندهی امام خمینی هستی!» گفتم: «من خودم نمایندهی امام خمینی هستم، خوابم که نمایندهی امام خمینی نیست، خوابم میبرد.» حالا اینهایی که میخواهم بگویم، میخواهم بگویم از امام رضا بخواهم واسطه بشود که اینها را آخر عمری به ما بدهد، اگر تا حالا کج رفتیم، گذشتهمان را ببخشد.
در جنگ از هیچ کس نمیترسد، «لا یَخْشَوْنَ أَحَداً» (احزاب/ 39)، از هیچ کس نمیترسد، این چه کسی است؟ ما اگر امام را نمیدیدیم، عزیزانی که در جبهه بودند، واقعاً نمیترسیدند، شهدای محراب، نیروهای ارتشی، سپاهی، بسیجی، مردمی، بعضیها که آنجا میرفتند، واقعاً نمیترسیدند، من بودم در جبهه که ساعت دیدند، گفتند امشب، شب عملیات است، یک گیم (8:26) دیگر میتوانیم بازی کنیم، والیبال بازی میکردند، یعنی واقعاً والیبال بازی میکردند و ممکن بود امشب در عملیات شهید بشود! گفتیم خدایا اینها چه کسی هستند؟!
3- تبعیت از عالمان دین، نه مدعیان دروغین
خدا را نگاه میکند، حساب نمیکند حزبش چه میگوید. اگر گوش میدهد، گوش به حرف کسی میدهد روی معیارهای الهی، چون باسوادترین، اعلم است، مرجع تقلید باسوادترین، زاهدترین، شجاعترین اگر گوش به حرف کسی میدهد، به یک همچین کسی گوش میدهد و الّا حالا یک نفر مثل رهبر منافقین، حالا چه کسی است که مثلاً هر چه گفت من گوش بدهم؟ سازمان به ما دستور داده! سالهای اوّل انقلاب بود، رفتیم زندان بازدید، چند تا دختر خانمی هم داخل یک بندی بودند، دیدم هیچ اعتنا به ما نکردند. گفتم: «شما من را میشناسید؟» گفتند: «نه» گفتم: «شما من را در تلویزیون ندیدید، هر شب جمعه، پای تخته سیاه؟!» گفتند: «نه، از سازمان به ما دستور دادند تلویزیون جمهوری اسلامی را نبینید!» شنیده بودیم که پنبه تو گوش مردم میگذاشتند، میگفتند شما وارد مکّه میشوید، پنبه در گوشتان بگذارید، یک شخصی است، ادّعای پیغمبری میکند، آیات قرآن را میخواند، شما ممکن است جذب شوید، پنبه تو گوشتان بگذارید که صدای او به گوش شما نرسد. ما دیدیم، سازمان گفته، حالا سازمان چه کسی است؟ حالا این رهبر چه کمالی دارد؟ آنها که گول اینها را خوردند، نشستند حساب کنند که مثلاً این سوادش، سابقهاش، امتیاز این بر باقیها چه چیزی هست؟ اگر هم نماز میخوانند، غیر مؤمن، یا حواسشان پرت است «عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ» (ماعون/ 5)، یا «یُراؤُن» (ماعون/ 6) ریا است.
به آمار دلش خوش است، دو تا قبیله سر آمار که ما بیشتریم، یا آنها بیشترند، بگو و مگو و جرّ و بحث شد. گفتند: «دعوا ندارد، بشماریم.» سرشماری کردند، یکی برد و یکی باخت. آن که باخت، طبق نقلی گفت: «زنهای حامله را دو تا حساب کنیم، یک بار دیگر سرشماری کنیم.» باز سرشماری کردند، باز باخت، گفت: «خیلیها از ما مردند، برویم قبرستان، مردههایمان را بشماریم. ما فامیلمان بیشتر شماست، منتها یک عدّهی زیادی مردند!» رفتند قبرستان مردهشماری! آیه نازل شد، آیهاش را خیلیهایتان حفظ هستید: «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِر» (تکاثر/ 1 و 2)، یعنی ما بیشتریم، تو بیشتری کار را به جایی رساند که رفتید مقابر، مقبرهی پدرتان را بشمرید؟! استخوان پوسیدههای پدران شما زیر خاک، این پز شد برای شما؟! شما باید از این مردهها عبرت بگیرید که شما هم فردا به این سرنوشت مبتلا میشوید، به جای اینکه عبرت بگیرید، پز میدهید؟! انسان دستش را از تو دست خدا بردارد، قرآن یک آیه دارد، میگوید: «وَ مَنْ یُشْرِکْ» (حج/ 31)، آنهایی که خدا را کنار میگذارند، غیر خدا را انجام میدهند، به سراغ غیر خدا میروند، مثل کسی است که از آسمان پرت شده، پرندههای تو هوا او را میقاپند و هر تکّهاش یک جایی میافتد.
4- دلبستن به قدرت خدا، نه قدرت طاغوتها
مؤمن چیه؟ مؤمن «بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/ 28)، یک بار پیغمبر ما صلی الله علیه و آله و سلّم خوابیده بود، یکی کسی گفت: «پیغمبر الآن خوابیده، الآن یک شمشیر بردارم، بروم همین تو خواب تمامش کنم.» شمشیرش را آورد تا شمشیر را بلند کرد، پیغمبر چشمهایش را باز کرد، گفت: «چه کسی میتواند الآن تو را از زیردست من نجات دهد؟!» گفت: «خدا» تا گفت خدا، طرف لرزید پایش لغزش پیدا کرد، افتاد. پیغمبر از جا بلند شد و شمشیرش را گرفت: «حالا چه کسی تو را میتواند نجات بدهد؟» گفت: «هیچی»
«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا» (بقره/ 257)، ولی «وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوت» (بقره/ 257)، مؤمنین خدا دارند.
مؤمن شجاع است، یک بار امام فرمود، حالا مصداق مؤمن چه کسانی هستند؟ «زادَتْهُمْ إیماناً» (انفال/ 2، توبه/ 124)، «ازْدادُوا کُفْراً» (نساء/ 137)، هر دو در قرآن هست، اصلاً ما سه تا حرکت داریم، حرکت به جلو، در قرآن آیاتی داریم هی روز به روز بهتر بشوید، حرکت به جلو آیاتش این است: «زادَهُمْ هُدیً» (محمّد/ 7)، هدایتشان زیاد میشود؛ «زِدْنی عِلْماً» (طه/ 114)، روز به روز علمش زیاد میشود، بعضیها روز به روز بهتر میشوند، حرکت به جلو. بعضیها حرکت به عقب، حرکت به عقب آیهاش این است: «آمَنُوا، ثُمَّ کَفَرُوا» (نساء/ 137)، اوّل ایمان داشت، بعد کافر شد، خداپرست بود، «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْل» (بقره/ 92)، «ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ» (بقره/ 64 و 83)، بعضیها روز به روز بهتر میشوند، بعضیها روز به روز بدتر میشوند، بعضیها هم هیچ تکان نمیخورند، نه بهتر میشوند، نه بدتر، که در روایت داریم: «کَحِمَارِ الطَّاحُونَهِ»، مثل اسبی که دور آسیاب میچرخد، راه میرود، ولی پیش نمیرود، دور خودش میگردد. (الإختصاص، مفید، ص 245)
«أَنْزَلَ السَّکینَهَ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ» (فتح/ 4)، آنجا «فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْب» (آل عمران/ 151)، مؤمن آرامش دارد، کافر وحشت دارد.
امام وقتی تو هواپیما نشست بیاید، خبرنگار از او پرسید: «چه احساسی داری؟» فرمود: «هیچی» یعنی رفتیم جمهوری اسلامی تشکیل دادیم الحمدلله، هواپیمایمان را زدند، کشته شدیم، الحمدلله، قرآن گفته «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» (توبه/ 52)، هر دویش خوب است، هر دویش، پیروز شویم الحمدلله، شکست هم شهید شدیم. ما که نیامدیم باشیم، باید برویم، حالا خوش به حال آن کسی که از راهش وارد شود، از در شهادت برود.
مرحوم مطهّری سالها قبل از انقلاب در قم نهج البلاغه میگفت، رسید به این خطبه که در بهشت یک در مخصوصی است مال شهدا، نهج البلاغه را زمین گذاشت، من نبودم هان، شنیدم، نهج البلاغه را زمین گذاشت، به شاگردهایش گفت: «یک دعا میکنم، شما آمین بگویید، خدایا مطهّری را از این در مخصوص شهدا ببر.» ما که بناست برویم، حال چرا سکته کنیم؟ چرا بیفتیم؟ چرا برق بگیردمان؟ چرا تصادف کنیم؟ چرا غرق شویم؟ اگر بناست برویم، از در شهادت برویم، میگفت مطهّری سالها قبل از انقلاب سر درس نهج البلاغه، نهج البلاغه را زمین گذاشت، به شاگردهایش گفت دعا کنید.
اینطور نیست که حالا اگر ما شهید نشدیم، باشیم، باید بمیریم، باید برویم، منتها خوشا به حال کسی که از آن در برود که دیگر آنجا حساب و کتاب نداشته باشد.
خدایا به آبروی همهی آبرومندان درگاهت، اوّل همه انبیا و اولیا پیغمبر اسلام و اهل بیت، مراجع تقلید، شهدا، به آبروی هر کسی که پهلوی تو آبرو دارد، خروج ما را از دنیا از دری قرار بده که مورد لطف تو هست.
5- مقایسه مشکلات جبهه حق و جبهه باطل
افرادی هستند دنبال دنیا میروند، از آخرت میمانند، به دنیا هم نمیرسند. یک کسی تو سرش میزد، میگفت: «باختم، باختم، باختم، باختم!» دورش را گرفتند، گفتند: «چه مشکلی داری؟!» گفت: «سوختم و باختم! به من گفتند برو کربلا امام حسین را بکش، جایزه بگیر، من ده درهم خرج خودم و اسبم و شمشیرم کردم، رفتم امام حسین را کشتم، برگشتم، شش درهمم دادند!» خیلی آدمها هستند اینطوریاند.
ما در ایران ویلچری داریم، عراق هم ویلچری دارد، منتها ویلچریهای عراق برای این است که صدّام هوس کرد، سردار قادسیه و قهرمان عرب بشود، هشت سال با ما جنگید، آن هم چه جنگی و در آن جنگ خیلیها ویلچری شدند. عزیزان ویلچری ما چهطور؟ نه، ما با کسی جنگ نداشتیم، قرآن یک آیه دارد، میگوید: وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ» (توبه/ 13)، آغازگر جنگ نبودیم، هیچ وقت ایران آغازگر جنگ نبوده، «وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ»، یعنی اوّلین مرتبه آنها شروع کردند، منتها دفاع واجب است، رفتیم دفاع کنیم، چنین شدیم، ویلچری شدیم. ویلچری ایرانی میگوید در فرمان امام خمینی، براساس دفاع واجب است، او میآید میگوید: «هوس صدّام براساسی که میخواهم قهرمان عرب بشوم.» خیلی خسارت است. خدایا ما را از خاسرین در دنیا و آخرت قرار نده.
مؤمن در چه شرایطی است؟ کافر در چه شرایطی است؟ او آرامش دارد، او ندارد.
مؤمن خدا را فراموش نمیکند، «قِیاماً»، آیهی قرآن هست، عربیهایی که میخوانم قرآن هست، «قِیاماً» قیام، ایستاده، «وَ قُعُوداً» نشسته، «وَ عَلى جُنُوبِهِمْ» (آل عمران/ 191) خوابیده. ایستاده، نشسته، خوابیده یعنی در هر حال با خداست. ولی غیر مؤمن چی؟ غیر مؤمن میفرماید که: «فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ» (مجادله/ 19)، خدا را فراموش میکند. روز قیامت به افرادی میگویند: «الْیَوْمَ نَنْساکُمْ» (جاثیه/ 34)، امروز شما فراموش شدهها هستید، «کَما نَسیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا» (جاثیه/ 34)، در دنیا شما خدا را فراموش کردید، در آخرت هم شما فراموش شده هستید.
برنده کیست؟ باخته کیست؟ افرادی خودشان را مفت میبازند، مثلاً یک عمری میگویند من میخواهم، یک عمری میخواهد خودش را مطرح کند، مردم را میخنداند، خنداندن مؤمن هم یک اجری دارد، کار خوبی است، اما خنداندن لحظهای چرا؟ این وقتی که خوشش آمد، برای ما سوت میکشد و کف میزند و یا صلوات میفرستد، این سوت و کف و صلوات لحظهای است، مثل دستی که میخاراند، دست را وقتی میخارانی، آن لحظهای که میخارانی، حال میآید، اما بعد از پنج دقیقهاش نه اینجا چیزی هست، نه اینجا، هیچی. چرا کارهایمان خاراندنی باشد؟ سخنرانی من، سخنرانی خاراندنی است، یک لحظه چیزی یک میگویم، شما استفاده میکنید، یا میخندید، یا گریه میکنید، یا گوش میدهید، اما فردا اثری از سخنرانی من نیست، سخنرانیای خوب است که دنبالش یک تصمیمی باشد، یک اثری باشد. در ماه رجب یک دعاست، میگوید: «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ»، باختند آنهایی که با غیر خدا معامله کردند.
6- خضوع و خشوع در نماز و عبادات
مؤمن «فی صَلاتِهِمْ خاشِعُون» (مؤمنون/ 2)، منافق «وَ هُمْ کُسالى» (توبه/ 54). قرآن دو تا نماز بیان کرده، «أَقامُوا» (بقره/ 277، اعراف/ 170، توبه/ 5 و 11، رعد/ 22، حج/ 41، فاطر/ 18 و 29، شوری، 38)، «قامُوا» (نساء/ 142). مؤمن «أَقامُوا»، منافق «قامُوا إِلَى الصَّلاهِ» (نساء/ 142)، «أَقامُوا» یعنی با عشق نماز میخواند، «قامُوا» (نساء/ 142) یعنی با زور نماز میخواند، در حالت کسالت. ما الآن نمازمان چه نمازی است؟ نماز مؤمنین است، یا نماز منافقین؟ با نشاط نماز میخوانیم؟ اصلاً وقتی میگوییم نماز شکسته است، [با خوشحالی] میگوییم: «آره شکسته هست.» لذّت میبریم که مثلاً دو رکعت کمتر با خدا حرف میزنیم. حالا مثلاً باقی عمرت را شما چه میکنی، که حالا این دو دقیقه را صرفهجویی میکنی؟
7- پذیرش کارهای سختتر برای دریافت پاداش بیشتر
روایت داریم وقتی پیغمبر ما وقتی بین چند تا کار مأمور میشد، میگفت: «کدام سختتر است؟ سختتر را به من بدهید.» هر کاری سختتر است را انجام میداد. «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدین» (نساء/ 95) معنایش این است که آن کاری که سخت است، اگر قبول کردید، آن ارزش است. پیادهروی کربلا نه برای اینکه ماشین نیست و جادّه نیست، من میخواهم در راه کربلا سختی بکشم. امام باری را روی دوش گرفته بود، در خانهی فقرا میداد، یک نفر گفت: «یا ابن رسول الله، اجازه بده، بار را من بیاورم.» فرمود: «میخواهم در راه شکم سیر کردن فقرا میخواهم خودم به هنّ و هن بیفتم، میخواهم خودم زجر بکشم.»
مؤمن در چه حال است؟ مؤمن با خدا معامله میکند. برای خدا کار کردن هم آسان هست هان، از خدا بخواهیم، امام سجّاد سحرهای ماه رمضان یک دعایی دارد، در دعایش میگوید: «طهر قلبی من الشرک»، خدایا قلبم را از غیر خدا پاک من، «وَ عَمَلِی مِنَ الرِّیَاءِ»، عملم را از ریا پاک من، «وَ لِسَانِی مِنَ الْکَذِبِ»، زبانم را از دروغ حفظ کن.
«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»