معاد -2، دلائل تأخیر کیفر و پاداش

موضوع: معاد -2، دلائل تأخیر کیفر و پاداش
تاریخ: 31/05/58

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلى الله على سیدنا و نبینا محمد و على اهل بیته و لعنه الله على اعدائهم اجمعین.

دنباله بحث را که آقایان در جریان هستند، بحثمان درباره معاد بود.
1- علت ترس از مرگ
خیلى‏‌ها از مرگ مى‏ترسند، این را قرآن گفته است که چرا از مرگ مى‏ترسند. عده‌‏اى خودشان را نور چشمى مى‏دانند و خیلى خودشان را آدم‏هاى خوبى مى‏دانند، قرآن مى‏گوید نشانه اینکه چه کسى آدم خوبى است، اینکه هر کسى که از مرگ نترسید معلوم مى‏شود کارهایش درست است. «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ» (جمعه/7-6)
هرگز نمى‏خواهد بمیرید، چون بعضى از کارهاى گذشته شما. عده‌‏اى که از مرگ مى‏ترسند بخاطر رفتار خودشان است. از ابوذر مى‏پرسند که چرا از مرگ مى‏ترسیم؟ مى‏گوید براى اینکه براى آنطرفتان کارى نکرده‌‏اید، دیدتان فقط دید این جهانى بوده، بنابراین از آن طرف وحشت دارید، مثل یک کسى که از یک خانه درست شده، بخواهد برود در یک خانه خراب شده اما اگر یک کسى یک خانه عالى هم یک جاى دیگرى ساخته باشد و این خانه‌‏اش را هم کمى تعمیر کرده است، وقتى مى‏خواهد از اینجا بلند شود و اساس کشى بکند، ناراحت نیست. فرق است بین کسى که اساس کشى مى‏کند به خرابه و یا کسى که اساس کشى مى‏کند به یک خانه مجلل و بهتر، علت ترس از مرگ این است.
امیرالمومنین (ع) وقتى ضربت مى‏خورد شب نوزدهم، مى‏فرماید «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه» (خصائص‏الأئمه،ص‏62) به خداى کعبه رستگار شدم. لذت مى‏برد «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه» من فائز شدم، رستگار شدم. امام حسین (ع) از یک پسر سیزده ساله، حضرت قاسم مى‏پرسد که مرگ چه جورى است براى تو؟ مى‏گوید: مرگ از عسل شیرین‏تر است. ببینید چقدر رشد پیدا کرده است این پسر سیزده ساله، مى‏گوید که اگر بناست که حکومت به دست یزید باشد، ما همه شهید بشویم به صلاح است، مرگ پهلوى من پسر سیزده ساله از عسل شیرین‏تر است، خیلى مهم است، اینکه به ما گفته‏‌اند که بروید روضه، یکى از فایده‏‌هاى روضه همین است که آدم برود و ببیند که دیگران چه جور بچه تربیت کرده‏اند، برو و ببین یک پسر سیزده ساله چه مى‏گوید، شما هم پسر سیزده ساله ات را این چنین تربیت کن. مثلاً درباره على اکبر مى‏گوید، امام حسین مى‏گوید شهید مى‏شویم، مى‏گوید: مگر ما حق نیستیم. مى‏گوید: بله. مى‏گوید: اگر بر حق هستیم، شهید شویم، افتخار ما است.
اینها تربیت شدگان اسلام هستند. ولى خدا از مرگ نمى‏ترسد. در شهادت مرحوم مطهرى، امام خمینى در مدرسه فیضیه فرمود، ما از مرگ نمى‏ترسیم، بیاید امتحان کنید، امتحان کرده‏‌اید و دیدید که ما نترسیده‌‏ایم، حالا هم امتحان کنید، ما از مرگ نمى‏ترسیم. واقعاً آقاى خمینى از مرگ نمى‏ترسید، ولى افرادى هستند که دیر برایشان کف بزنى، یک بار طاق نصرتشان یکخورده کمرنگ باشد، ممکن است که مرض روانى بگیرد.
2- روسفیدان و روسیاهان هنگام مرگ
مردم وقتى مردند دو گونه هستند، البته اینها را هم مى‏خواهم بگویم و هم مى‏ترسم سنگین باشد یکخورده، ولى قرآن مطرح کرده است، چون در مسیر قرآن است، یک اشاره‏‌اى بکنم. دو رقم آدم در وقت مرگ، مردم دو دسته هستند: یک دسته افرادى که رو سفید هستند، وقتى مى‏خواهند بمیرند، قرآن مى‏گوید «الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبین» (نحل/32) افراد خوبى که مى‏خواهند بمیرند، لحظه مرگ، ملائکه و فرشتگان خدا مى‏‌آیند و مى‏گویند «سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» درود بر تو، َ «قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدینَ» (زمر/73) ملائکه مى‌‏آیند و درود بر او مى‏فرستند، این یک دسته. «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعی» (فجر/28-27) اى روح‏هاى خود ساخته، اى اولیاء خدا، اى کسانى که دنیا شما را در خودش غرق نکرده است، اى کسانى که دلتان به یاد خدا آرام بود، «ارْجِعی‏ إِلى‏ رَبِّکِ» (فجر/28) پرواز کنید به سوى بى نهایت.
اما یک عده دیگر هم در مقابل، اینها وقتى مى‏خواهند که بمیرند، لحظه مرگ، اول اینکه وقت مردنشان خیلى حالت عجیبى دارند، امیرالمومنین (ع) یک جمله‏اى دارد و این جمله را برایتان معنا کنم. در نهج البلاغه وضع مردن را مطرح مى‏کند، مى‏گوید وقتى انسان مى‏‌میرد، «فَغَیْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِم» (نهج‏‌البلاغه،خطبه‏109) نمى‏دانید که چه جور مى‏شود، بعد مى‏گوید: روح کم کم از چشمش گرفته مى‏شود، از گوشش گرفته مى‏شود، از زبانش گرفته مى‏شود، تا مى‏رسد به آنجا که حضرت على در نهج البلاغه مى‏فرماید لحظه آخر چه فکرى مى‏کند انسان، فکرش این است «فِیمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ» (نهج‌‏البلاغه،خطبه‏109) چه کرد با عمرش؟ عده‏اى لحظه مرگ رو سفید هستند و ملائکه به آنها سلام مى‏فرستند، عده‏اى هم لحظه مرگ، خودش مى‏گوید چه کار کردم عمرم را، بعد دعا مى‏کند، مى‏گوید «رَبِّ ارْجِعُونِ» (مومنون/99) خدایا من را بر‏گردان «لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً» (مومنون/100) شاید این سفر دیگر کار خوب بکنم «کلاَّ» قرآن مى‏گوید خفه شو و ابدا، «إِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها» تو حرف مى‏زنى، دروغ مى‏گویى.
لحظه مرگ گروهى رو سفید، برخورد با فرشتگان رحمت و سلام، عده‏اى هم غصه مى‏خوردند و از درون، خودشان، خودشان را مى‏خورند که چه کار کردم با عمرم و بعد هم التماس مى‏کنند که دوباره من را عمرم بده تا شاید کار خوب بکنم.
بعد قرآن هم مى‏گوید، عده‏اى هم مى‏گوید، در لحظه مرگ مى‏گوید: شما چه کار مى‏کردید؟ مى‏گویند: والله حناى ما در دنیا رنگى نداشت، ما طبقه دوازده بودیم، ما وضعمان، مى‏فرماید، فرشتگان مى‏گویند: آیا زمین خدا بزرگ نبود، آیا در این منطقه و شهر و کشور نتوانستى کار بکنى، باید حرکت بکنى، چرا هجرت نکردى. کسانى که براى زنده کردن حق حیات خودشان، براى زنده کردن ایمان خودشان و براى زنده نگه داشتن فکر خودشان هجرت نمى‏کنند و تلاش نمى‏کنند، لحظه مرگ رو سیاه هستند و در بازپرسى ملائکه شرمنده هستند.
دلیل معاد را داشتیم مى‏گفتیم، یک دلیل حکمت را گفتیم و دلیل دیگر را هم بگوییم و بعد بگوییم که چطور در دنیا جزا نیست و باید جزا در قیامت باشد، این خطوط کلى این چند دقیقه را پر مى‏کند.
3- شرایط بوجود آمدن
دوستان عزیز یک کارى که بناست بشود، یک شرایطى دارد، چه کارى باید باشد، مثلاً ببینید. شرایط شدن، یک کارى که باید بشود، چند تا شرط دارد، مثلاً شما که نشسته‏‌اید، مى‏خواهید محکم بزنید پس گردن آن کسى که جلوى تو است، محکم، خوب این مى‏شود به یک کسى بزنیم پس گردنى، خوب بله، چند تا شرط دارد. اول اینکه امکان باید داشته باشد، یعنى باید آن یک گردنى داشته باشد و شما هم یک دست قوى داشته باشید، بعد هم باید علت داشته باشد، یعنى فرض کن آنکه جلوى تو نشسته است یک پسر بدجنسى باشد و سوم اینکه مانعى نباشد، یک کسى نباشد که حالا من بزنم، آن بلند شود و چهار تا به من بزند، مانعى نباشد. مى‏خواهید خانه بسازید، مى‏شود؟ بله، باید امکان داشته باشد، مصالح و بنایى باشد، علت باید داشته باشد خانه ساختن، نیاز به مسکن علتش است، مانعى هم نباشد، شهرسازى و نمى‏دانم فرض کنید که شهردارى و اداره هایى نیایند و مانع بشوند. هر کارى این سه تا شد، حالا، پس بنابراین شرایط شدن: امکان بعلاوه علت داشتن، بعلاوه مانعى نبودن مساوى است با شدن. حالا، آیا قیامت شدنى است و یا نشدنى؟ اگر شرایط شدن را داشت، شدنى است و اگر شرایط را نداشت… آیا امکان دارد که ما دوباره زنده شویم؟ خوب بله که امکان دارد. چه جورى؟ چه جورى ندارد، خوب گوش دهید، مى‏گویند چه جورى وقتى ما مردیم و استخوان‏هاى ما هم پوسید، استخوان پوسیده‏‌هاى ما چه جورى دو مرتبه زنده مى‏شود؟
4- امکان زنده شدن بعد از مرگ
انسان توانسته است پارچه را از شکم نخل بکشد بیرون، خداى ما هم مى‏تواند استخوان پوسیده‌‏هاى ما را هم از زمین بیرون بکشد. یک مثال ساده بزنم، آقایان یک مشکى را فرض کنید که این مشک را پر از ماست مى‏کنیم و دوغ، مشک را پر از ماست و دوغش مى‏کنیم، ذرات چربى پخش است ولى وقتى شروع کردیم و مشک را محکم زدیم، ذرات پخش شده همه یک جا جمع مى‏شود، درست است، خدا مى‏گوید: استخوان پوسیده‌‏هاى شما پخش است، چطور شما مشک را مى‏زنید، چربى هایش یک جا جمع مى‏شود، من کُره زمین را مى‏زنم، «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها» (زلزال/3-1) همینطور که شما مشک را مى‏زنید و ذرات چربى یک جا جمع مى‏شود، من کره زمین را مى‏زنم، استخوان پوسیده شما جمع مى‏شود.
5- شبهه آکل و مأکول و پاسخ آن
حالا خیلى وحشت دارى، یک مثال دیگر بزنم، جنابعالى که اینجا تشریف دارى، انسان، خود ما، مگر غیر از این هستیم، از یک تک سلولیم، خود ما از یک نطفه هستیم، از یک تک سلول، این تک سلول از غذاست، غذا از چى است؟ غذا از ذرات پخش شده است. گندم آمریکا، برنج پاکستان، گوشت استرالیا، روغن هلند، سیب لبنان، پرتقال مصر، پنیر بلغار، چایى هند، ادویات کجا، تمدن بزرگ ایران، خوب ایران که چیزى نداشت، فقط یک تمدن بزرگ داشت و یک بیسکویت و یک آریا مهر، حالا، ما از ذرات خاک پخش شده، یعنى ذرات خاک آمریکا، ذرات خاک پاکستان، ذرات خاک استرالیا، هلند، لبنان، مصر، ذرات خاک هستى از کانال و لوله و راه غذا و نطفه شدیم ما، پس خیلى وحشت نکن که چه جورى دو مرتبه ذرات خاک پخش شده را جمع مى‏کند، خود شما در همین دنیا هم از ذرات خاک پخش شده هستید. بله…، گیاه را هم شغال مى‏خورد، شغال را هم گرگ مى‏خورد، گرگ را هم سگ مى‏خورد، همینطور، فهمیدم این شبه‌ه‏اى است که بنام شبهه آکل و مأکول، در کتابها زیاد مطرح شده است، عرض مى‏‌شود، خوب فهمیدم اشکالتان را. مسئله تفکیک، آقا در حیوان نگاه مى‏کنیم وقتى علف مى‏خورد، دستگاهش را خداوند جورى آفریده که این دستگاه گوارش حیوان، شیر را از شکم علف مى‏کشد بیرون، خدایى که شیر را از شکم علف مى‏کشد بیرون، من را هم از شکم سگ مى‏کشد بیرون، یا از شکم شغال مى‏کشد بیرون، گیرى ندارد که اینها همه…، و از همه گذشته یک ذره کافى است براى پیدایش ما مسئله یک انسان اولش، حالا من نمى‏دانم اینرا بگویم و یا نگویم، یک انسان اولش، بر وزن جمعیت ایران مى‏گویم، حدود سى میلیون اسپرم در یک قطره است، در یک قطره نطفه مى‏گویند حدود سى میلیون اسپرم است و من و شما از یکى از آن اسپرم هستیم، اینطور مى‏گویند، شد. یک سى میلیون و یک قطره باعث شده است که ما شده‏ایم، پس هر حیوانى، هر موجودى را بخورد، من خاک بشوم، خاک درخت بشود، درخت جزو بدن شغال بشود، شغال جزوء بدن سگ بشود، سگ جزوء بدن گرگ بشود، هر چه هم این سلسله طى بشود، یک ذره، یک سى میلیونیم یک قطره از من در این آفرینش باشد کافى است براى اینکه من دو مرتبه زنده بشوم.
پس لازم نیست بنده تمام بدنم، شصت و پنج کیلو مى‏‌میرم، همین شصت و پنج کیلو استخوانم باشد که زنده بشوم، از این شصت و پنج کیلو یک سى میلیونیم یک ذره هم باشد براى پیدایش من کافى است.
6- اشاره قرآن به خلقت نخستین
خوب، حالا قرآن ببینید چه مى‏گوید، قرآن مى‏گوید که یک شخصى آمد و یک مقدارى استخوان برداشت، پهلوى پیغمبر و همینطور استخوان‏‌ها را در دستش نرم کرد و فوت کرد و این استخوان‏ها را پخش کرد، گفت: «مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ» (یس/78) استخوان پوسیده هایى را که من آردش کردم و گردش کردم و نرمش کردم، فوتش کردم، پخش شد، «مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ » این استخوان پوسیده‌‏هاى پخش شده را چه کسى دو مرتبه زنده مى‏کند؟ «قُلْ» به او بگو «یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ» (یس/79) همان که اولین مرتبه شما را آفرید، یک کسى که یک کارى کرد، دیگر همه کارهایش…، اگر شما ماشین سوار شدید که از یک منطقه‏اى بروید به صد فرسخى، پنجاه فرسخ رفتى وسط راه یک مرتبه دستت را بلند مى‏کنى و داد مى‏زنى که آهاى آقاى راننده، آقاى راننده، مى‏گوید: بله، مى‏گویى: وایسا آقا شما رانندگى بلد هستى، یکى، دو سه تا فحش به ما مى‏دهد، مى‏گوید آقا من پنجاه فرسخ آوردم تو را، آن کسى که آن پنجاه فرسخ را آورده. شما مى‏روى دکان خیاطى و مى‏گویى آقا دو دکمه، لبه آستین من بدوز، دکمه اول را که مى‏دوزد، مى‏گوید دکمه دوم را بلد هستى بدوزى؟ مى‏گوید: خوب آن کسى که آن یکى را دوخت خوب آن یکى را هم مى‏دوزد.
مى‏روى دکان آرایشگاهى و شمال شرقى زلفها را درست مى‏کند، بعد مى‏گوید آقا جنوب غربى آن را هم بلد هستى درست کنى، خوب کسى که اینجاش را درست کرد خوب آنجا را هم درست مى‏کند. یک بچه به مادرش بگوید که ننه بلد هستى که بزایى، مى‏گوید خوب آره، تو را زاییدم. کسى که یک نمونه، دو نمونه کارى کرده است، دیگر وحشت ندارد. غلط است که آدم به یک خطاط بگوید که آقا سوال، آیا شما بلد هستى که بنویسى؟ این مسخره است آقا. «قُلْ» به آنها بگو «یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ» همان کسى که اول درستت کرد، بقیه‏اش را هم درست مى‏کند، آن کسى که ما را از، به قول مثنوى که مى‏گوید (از جمادى مردم و نامى شدم، وز نما مردم ز حیوان سر زدم) یعنى جمادات بودم، خاک بودم، مواد غذایى خاک بودم و جماد بودم، شدم درخت، درخت هم شدم اسپرم و تک سلول و موجود و حیوان و بعد از حیوان هم شدم انسان، آن قدرتى که مرا (از جمادى مردم و نامى شدم، و از نما مردم و به حیوان سر زدم) آن قدرتى که مرا تا به اینجا آورده است، بعد هم مى‏بیند، آقا یک مثال دیگر بزنم، یک کسى اگر آمد و گفت آقا یک سنجاق به ما بدهید، پهلوى شما هست سنجاق، اگر کسى آمد و یک دانه سنجاق گرفت، حالا نمى‏خواهم، سنجاق را گرفت و رفت پشت این تابلو و یک مرتبه یک هواپیما زد بیرون، همه برایش کف مى‏زنیم، بنازم یک قدرتى را که یک سنجاق گرفت و یک هواپیما ساخت. حالا بگوید که داداش من این هواپیما را باز مى‏کنم و دو مرتبه مى‏بندم، قبول نمى‏کنى، خداوند یک سنجاق مى‏گیرد، یک تک سلول و یک اسپرم مى‏گیرد، یک مرتبه یک پچه مى‏دهد بیرون، بعد مى‏گوید من این بچه را باز مى‏کنم و مى‏بندم، قبول نمى‏کنى، مردن یعنى خداوند این بچه را باز مى‏کند و روز قیامت هم دو مرتبه مى‏بندد، گیرى ندارد، ساختن هواپیما مهم تر از باز کردن و بستنش است، الان کشورهایى که هیچ هنرى ندارند بلد هستند که ماشین‌هاى کشورهاى دیگر را باز کنند و ببندند، باز کردن و بستن که کارى ندارد.
بنابراین امکان دارد، خوب بله ممکن است، همان قدرتى که اینطرفش را درست کرد، آنطرفش را هم درست مى‏کند، خیلى هم آسان درست مى‏شود، ساختن هواپیما مهمتر از باز کردن و بستنش است، پس امکان دارد دو مرتبه زنده شدن، بله، امام صادق (ع) فرمود: همینطور که مى‏خوابید، همینطور مى‌‏میرید و همینطور که بیدار مى‏شوید، زنده مى‏شوید. برگ درختها هر سال مى‏ریزند و برگ نوى. پس شرط اولش هست، شدن سه تا شرط دارد، شرط اولش امکان دارد، بله که امکان دارد. «أَ لَمْ یَکُ نُطْفَهً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى‏» (قیامت/37) قرآن مى‏گوید آیا انسان از منى نبود؟ «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَهَ الْأُولى‏ فَلَوْ لا تَذَکَّرُونَ» (واقعه/62) بشر تو که مى‏دانى من پنجاه فرسخ آوردمت چرا دیگر شک مى‏کنى، تو که مى‏دانى من تو را از اقتدار آفریدم پس چرا دوباره شک مى‏کنى. قرآن مى‏گوید «وَ هُوَ الَّذی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ» (روم/27) اعاده‏اش «أَهْوَنُ عَلَیْهِ» ساختنش مشکل‏تر بود، باز کردن و بستنش آسان‏تر است، «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُون» (اعراف/29) همینطورى که ساخته، همانطور دو مرتبه اوجتان مى‏دهد.
بنابراین این شرط امکان، امکان دارد. آمدیم سراغ چى؟ علت. خوب حالا، خیلى کارها ممکن است، بنده الان ممکن است که یقه خودم را پاره کنم، شما ممکن است بلند شوى و چراغ‏ها را بشکنى، امکان دارد، چرا، خیلى کارها امکان دارد، علت هم دارد، علت آن اینست که مردم دو دسته هستند، خوب هستند و بد.
7- اگر در دنیا جزا باشد ناراحتی به دیگران سرایت می‌کند
یکى اینکه در اینجا هم جزا نیست، سوم خدا هم عادل است. پس حالا باید که اینجا جزا نیست و خداوند هم عادل است، پس باید جاى دیگرى براى جزا باشد. حالا بحثمان این را مطرح کنیم که چرا در دنیا خدا به ما جزا نمى‏دهد. سوال، خداوند در قیامت براى چى ما را زنده مى‏کند؟ براى حساب و کتاب. خوب است که هر چیزى را که مى‏خواهد تصفیه کند، خوب است که نقدى معامله کند، خوب است که همین جا جزا بدهد. جواب، در دنیا چرا جزا نیست؟ پاسخ، اول گفتیم که دنیا دار سرایت است، حالا یعنى چه؟ گفتیم، مثالى که زدیم در جلسه قبل بود، بنده مى‏زنم توى سر مظلوم، بنده گناهى مى‏کنم، اگر خدا در دنیا به من جزا بدهد، دیگران هم پا سوز مى‏شوند، چون ناراحتى من به دیگران هم سرایت مى‏کند. چون در دنیا علاقه و روابط، سرایت هست، ناراحتى من به دیگران هم سرایت مى‏کند، باید جایى به من حساب و کتاب بدهند، باید جایى من تصفیه حساب بشوم که ناراحتى من به دیگران سرایت نکند. دنیا دار سرایت است، ظلم به دیگران مى‏شود.
8- دنیا برای جزا دادن کم است
2- دنیا کم است، دنیا قد نمى‏دهد براى جزا. مرحوم شیخ طوسى (ره) بیش از هزار سال پیش آمد و حوزه نجف را تأسیس کرد، ده‌‏ها هزار عالم ربانى تعلیم داد، ده‏‌ها هزار عالم در این هزار و چند سال، یکى از آن ده‏‌ها هزارها مرحوم آقا شیخ عبد الکریم حائرى موسس حوزه علمیه قم (ره) است، که ایشان حدود شصت سال پیش آمد در قم، حوزه علمیه قم را تأسیس کرد، او هم در حوزه علمیه قم، ده‏ها هزار روحانى را در این شصت سال تربیت کرد، که یکى از شاگردهایش امام خمینى است، یکى از آنها، باقى مراجع، و همه مدرسین و همه علما تقریباً مى‏شود گفت، هفتاد درصد، هشتاد درصد آنها از حوزه علمیه قم هستند. خوب حالا شما بیا و جزا بده به آقاى شیخ طوسى، به شیخ مرتضى انصارى جزا بده، خود امام خمینى، رهبر انقلاب آمد و ایران را، سلطنت دو هزار و پانصد ساله را برداشت، خوب حالا شما جزاش را در دنیا بده، ببینم چى چى مى‏دهید.
مى‏گوییم: صبحانه عسل به آن مى‏دهیم، ظهر هم کباب برگ، چى، مثلاً چى دارى؟ هواپیماى شخصى و قالى ابریشمى، واقعاً چى دارى که لیاقت داشته باشد براى ایشان، کسى که به تمام دنیا مى‏خندد.
امیرالمومنین (ع) فرمود: حکومت براى على خیلى پائین است، یعنى دید بالاست، گفتم وقتى با هواپیما وقتى آدم مى‏رود بالا، هر چه که مى‏رود بالاتر، خانه‏هاى زمین براى آن کوچکتر مى‏شود، بندگان شایسته خدا هر چقدر که اوج بگیرند، دنیا براى آنها…، دنیا کم است براى آن، از طرفى مثال‏هاى خوب بزنم و مثال‏هاى بد را بزنم، مخترع هروئین مى‏آید هروئین مى‏سازد، هزارها جوان را نابود مى‏کند، ما در دنیا چیزى نداریم براى آن، فوقش خودش را مى‏کشیم، خودش آدم هروئین ساز و که کشتیم مساوى است با یک جوانى که هروئینى کرده است، این هزارها جوان را… یک نفر هزارها جوان را مى‏کشد، شما خودش را مى‏کشى، نهصد و نود و نه هزار نفر ما طلب داریم، دنیا نه براى خوب چیزى دارد و نه براى بد چیزى دارد.
9- اگر در دنیا جزا باشد مردم از ترس و طمع خوب می‌شوند
3- اگر در دنیا جزا باشد مردم یا از ترس خوب مى‏شوند و یا از طمع، یا از ترس، یا از طمع خوب مى‏شوند، خوب شدن از ترس و یا طمع ارزشى ندارد. بگویند آقا هر کسى که نماز بخواند امسال در کنکور شاگرد اول مى‏شود، نماز شب خوان خیلى زیاد مى‏شود. هر بازارى امروز این کار را بکند، امروز درآمدش زیاد است، خوب خیلى‏ها نماز مى‏خوانند، خوب بگو الان هم ترس از جهنم هست، طمع بهشت هست اما ترس و طمع نسیه با ترس و طمع نقدى خیلى فرق مى‏کند. شما اگر فردا بدهکار باشی دستباچه هستى اما اگر شش سال دیگر بدهکار هستى، دستپاچه نیستى. ترس و طمع، یعنى جزاى دنیا انسان را دستباچه مى‏کند و از ترس و طمع خوب شدن ارزش ندارد، باید آزمایش بشویم، باید آزادى داشته باشیم.
10- برخی کارهای خیر و شر اثرشان سالها باقی است
مسئله چهارم – دیگر اینکه باید….. تا هر عملى رشد خودش را بکند، رشد خود را بکند. یک نفر مى‏آید و یک تأسیساتى را راه مى‏اندازد، یک کتابى مى‏نویسد و این کتاب دویست نفر را هدایت مى‏کند، خوب مزدش بدهیم، کم است. باید صبر کنیم تا شاید این کتاب صد سال دیگر هم ده نفر را هدایت کرد، شاید کتاب دویست سال دیگر چهار نفر را، ما الان مثلاً کتاب اصول کافى براى هزار سال پیش است، الان روایاتش را مى‏خوانیم تحت تأثیر قرار مى‏گیریم. درست نیست که مرحوم کلینى تا یک حدیث نوشت مزدش را بدهیم، باید صبر کنیم تا ببینیم این کار خیر یا این کار شر تا آخر دنیا چقدر عقبه دارد.
قرآن مى‏گوید: «نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» (یس/12) بسیارى از کارها اثر دارد. یک مادرى که دست مى‏کند در کیسه‏اش، در کیسه شوهرش بدون رضایت و پولى بر مى‏دارد و به شوهرش هم نمى‏گوید، البته قدیم بوده و حالا که الحمدلله همه زن و شوهرها با هم رفیق و مال‏ها همه مال همه است ولى یک وقتى اینطور بود، مادر دست مى‏کرد در کیسه شوهرش پول برمى داشت و مى‏خواست که شوهرش نفهمد، بچه دختر کوچک مى‏‌فهمد، این دختر کوچولو که نگاه مى‏کند، فیلمبردارى مى‏کند با چشمهایش کار مادرش را، فردا هم دختر ممکن است که جنسى را بردارد و از خانه ببرد و بفروشد، آنوقت گناه دختر هم، مقدارى گوشه‏اش دامن مادر را مى‏گیرد.
باید صبر کنیم که این کار خیر و یا این کار شر چقدر عقبه دارد، بنابراین در دنیا جزا نیست و باید صبر کنیم که عمر دنیا تمام شود تا ببینیم این کار خیر و یا این کار شر تا چقدر… من یک جمله مى‏گویم الان ممکن است اثر نکند یا ممکن است الان در شما اثر کند و پنجاه سال دیگر هم در بچه شما و بعد هم در بچه شما، در نوه شما، ممکن است درس امروز من تا سیصد سال دیگر اثر پیدا کند، چه خیر و چه شر، بنابراین باید صبر کنیم که تا عمر دنیا تمام شود تا عاقبت ببینیم که کارها چقدر کش برداشته است، اینها باعث مى‏شود که جزا در دنیا نباشد. خوب پس مردم دو دسته هستند و اینجا هم جزا نیست، خدا عادل است، پس بنابراین مانعى هم نیست، چون خداوند قادر مطلق است، عالم بى نهایت، علم بى نهایت دارد و قدرت بى نهایت دارد، هیچ مانعى براى خدا تصور نمى‏شود، شرایط شدن که هست، پس قیامت شدنى هست، این خلاصه بحث ما، تا جلسه بد شما را به خدا مى‏سپارم.

«و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment