2- مشورت پیامبر با مردم
3- مشورت حضرت ابراهیم با فرزندش
4- مشورت امام کاظم(علیهالسلام) با بردگان
5- تأکید بر مشورت در سوره شوری
6- مشورت با افراد کاردان و دلسوز
7- رزق انسان به دست خدا، نه بندگان خدا
8- معرفی دوست و دشمن به فرزندان
موضوع: مشورت در اسلام
تاریخ پخش: 03/10/94
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
دیروز و پریروز به من خبر دادند که مخاطبین این جلسه افرادی هستند که در مشاور املاک هستند و دانشجوها هم در این رشته هستند. حالا همهی مردم ایران که مشاور املاک ندارند. من فکر کردم که بحث مشورت و مشاور را بکنم که یک خوردهاش به شما میخورد و باقیاش به کل امت میخورد. پس بحث امروز ما مشورت در اسلام است. به پروندههای تلویزیون مراجعه کردم، سی سال پیش هم من این بحث را گفتهام. چون امسال سی و پنجمین سالی است. من سی سال پیش هم گفتهام. منتها بحثهای تلویزیون هر پانزده سالی یک بار باید عوض بشود. به خاطر اینکه نسل عوض میشود. تازه اگر نسل هم عوض نشود، همهی مردم نیستند. و یک سری چیزها باید تکرار بشود. بنابراین اگر پیرمردی پای تلویزیون نشسته است، نگوید: سی سال پیش من این را شنیدهام. بحث امروز ما مشورت است. موضوع: مشورت!
مشورت برکاتی دارد و برکات مشورت را اول برای شما بگویم.
1- نقش مشورت در کاهش خطا
«مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَإ» (نهج البلاغه،صبحی صالح،ص501) شناخت را زیاد میکند. آدم وقتی با پنج نفر مشورت میکند، مشورت مثل تاریخ است. اگر شما یک قرن تاریخ را خوانده باشی، عمرت یک قرن است. اگر تاریخ چهار قرن را خوانده باشی، عمرتان چهار قرن است. حضرت علی(علیهالسلام) میفرماید: من تاریخ گذشتگان نبودم. اما چون آگاه بر تاریخ هستم، انگار جزء آنان هستم. اگر انسان یک لامپ دارد، به اندازه یک لامپ نور دارد، دو لامپ نورش بیشتر است. پنج تا لامپ نورش بیشتر است. اگر کسی مشورت نکند، بگوید: هر چه خودم میفهمم درست است، این استبداد رأی است. و روایت داریم که اگر کسی با کسی مشورت نکند، یعنی احساس کند که من خودم بلد هستم و خودم میفهمم، در خانهها هم هستند، میگوید: تو نمیخواهد به من بگویی!!! اشکال دارد کسی به شما بگوید که میگویی: تو نمیخواهد به من بگویی، یعنی چه؟ قرآن نمیگوید: «اوَاصُوْا بِالْحَقِّ»، میگوید: «وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ» (عصر/3) «وَتَوَاصَوْا» یعنی همه به همدیگر نیاز دارند. حالا بعد من خواهم گفت که حتی مشورت با مخالفین، حتی مشورت با بچه، مشورت با همسر، مشورت با افراد مختلف. گاهی افراد یک چیزهایی میفهمند. به طور و ساده و راحت هم میفهمند.
2- مشورت پیامبر با مردم
برکات مشورت: اول اینکه ضریب خطا کم میشود. استعدادها شکوفا میشود. پیغمبر عقل کل بود، اما خدا در قرآن به پیغمبر میگوید: «وَشَاوِرْهُمْ» (آلعمران/159) با اینها مشورت کن. پیغمبر تو خودت عقل کل هستی، آخر عقل کل با عقل ناقص مشورت کند. استعدادها شکوفا میشود. آدم به مردم شخصیت میدهد. در مشورت آدم یا پیروز میشود، یا شکست میخورد. حالا چون بحث املاک هم هست، میگویم. من مشورت میکنم که این ملک را بخرم، یا نخرم؟ اگر خریدم یا سود میکند، یا قفل میشود و معامله میایستد. راکد میشود. اگر مشورت کردم و پولدار شدم، حسود ندارم. چون میگویید که از ما پرسید و ما به او گفتیم بخر. یعنی پول او به خاطر فکر من است. من به او گفتم بخر.
خدا اموات را حمت کند. پدرم میگفت که تعریف هر کسی را پیش آدم کنند، آدم حسودیاش میشود. جز تعریف پسر را! اگر به پدری گفتند: پسرت بهتر از خودت است، به او برنمیخورد. میگوید هر چقدر هم رشد کند، این پسر من است. اگر از کسی دیگر پیش آدم تعریف کنند، ممکن است آدم حساس بشود که حالا چرا این میگوید که بهتر از من است؟ اما اگر گفت که پسرت از تو بهتر است، دخترت از مادرش بهتر است، آدم حسودیاش نمیشود. چون میگوید: هر چه هم رشد کند از من است. اگر مشورت کردی و به خیری رسیدی، حسود نداری. چون حسودها میگویند، این مخ من بود که یادش دادم، من یادش دادم. اگر هم شکست خوردی. مشورت کردیم که این کار را بکنیم، یا نکنیم، شما گفتی انجام بده، انجام دادیم، شکست خوردیم. باز هم در عوض غمخوار داریم. میگوید: عجب! بنده خدا! من هم به او گفتم این کار را بکن. پس اگر پیروز شدیم، حسود نداریم. اگر شکست خوردیم، غمخوار داریم. اینها برکات مشورت است.
3- مشورت حضرت ابراهیم با فرزندش
با کم سنها! حضرت ابراهیم صدساله با پسر دوازده ساله، سیزدهساله مشورت میکند. اسماعیل پسر سیزده ساله بود. پدرش حدود صدسالش بود. به پسرش گفت: آقازاده! اسماعیل جان! «إِنِّی أَرَىٰ فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ» (صافات/102) من پیدرپی خواب میبینم که تو را ذبح کنم. سرت را ببرم. در خواب چنین میبینم. میگوید: «یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ» خواب دیدی، تو خوابت مانند خواب بقیه نیست. دیگران اگر خواب ببینند، ارزش ندارد. خواب هیچ ارزشی ندارد.
یک کسی به من میگفت که من میخواستم ببینم مرجع اعلم چه کسی است. کدام یک از علماء درجهی یک هستند. رفتم نجف و به حضرت علی(ع) التماس کردم، امشب به خواب من بیاید و به من بگوید که مجتهد اعلم چه کسی است. آمد و گفت و من هم دیگر از او تقلید میکنم و پولهایم را به او دادم. گفتم: خوب راهت غلط است. بنا نیست که ما با خواب مجتهد اعلم را تشخیص بدهیم. خواب حجت ندارد. یعنی اگر امیرالمؤمنین به خواب کسی آمد و گفت: مجتهد اعلم این است، این معنایش این است که مجتهد اعلم است؟ ما که نمیتوانیم با خواب… مجتهد اعلم را باید مجتهدها تعیین کنند که چه کسی اعلم است. شناختش هم مشکل است. حالا گاهی وقتها یک کسی مثل آقای بروجردی است که دیگر همه اتفاق دارند. بعد از آقای بروجردی دیگر هیچ کس اعلمیتش روشن نشد. یک عده میگفتند ایشان اعلم است، یک عده میگفتند نه! کس دیگری اعلم است. ولی علی ای حال بحثم این است که با خواب نمیشود. خواب اولیای خدا حسابش جداست. وگرنه انسان خواب ببیند… چون یکی از دوستان میگفت: شش ماه است که خانم من با من قهر کرده است، میگوید: من خواب دیدهام که تو یک زن دیگر گرفتهای. خوب حالا اگر یک کسی خواب دید، با خواب میشود زندگی را برهم زد؟
4- مشورت امام کاظم(علیهالسلام) با بردگان
امام کاظم(علیهالسلام) با یک بردهی سیاهپوست مشورت کرد. برده گفت: آقا من را شرمنده نکن. تو امام هفتم امام کاظم(علیهالسلام) هستی، با یک سیاهپوست برده مشورت میکنی؟ امام کاظم(علیهالسلام) فرمود: اشکال دارد حق بر زبان تو جاری شود؟ اشکال دارد که خداوند حق را… اصلاً گاهی وقتها آدم… من یک سؤالی برایم پیش آمد رفتم منزل یکی از علمای قم، گفتم: یک حدیثی است که من نمیفهمم به چه معناست؟ گفت: چه حدیثی است؟ گفتم: امامان به اصحابشان میگفتند: «عظنی» من را موعظه کن. آخر امام نیاز به موعظه دارد؟ آخر ما گاهی وقتها چون سوادمان اضافه است میگوییم: تو نمیخواهد که به من بگویی، من دهتا پیراهن بیش از تو پاره کردهام. آن زمانی که تو هنوز متولد نشده بودی، من… حالا یا سنش بیشتر است، یا سوادش بیشتر است، اصلاً دیگران را تحقیر میکند. اشکال دارد؟ خداوند در قرآن میگوید: طالوت فرمانده است. یک عده میگفتند: این گدا! «وَنَحْنُ أَحَقُّ» (بقره/247) خودمان بهتر هستیم. «وَلَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِّنَ الْمَالِ» اینکه جیبش خالی است. آدمی که جیبش خالی است نمیتواند مسؤول باشد. قرآن میگوید: اشکال دارد کسی جیبش خالی باشد ولی مخش کار کند؟ امامان ما گاهی میگفتند: ما را موعظه کنید. من این حدیث در ذهنم مانده بود، خانه یکی از علماء رفتم و گفتم: این حدیث چیست؟ این عالم هم حرف من را زد. گفت: زمانی که من هم طلبه بودم، یک چنین اشکالی داشتم، رفتم و از استادم پرسیدم. یعنی همین سؤالی که تو از من پرسیدی، یک زمانی هم من از استادم پرسیدم. استادم به من گفت: هر عضوی یک عبادتی باید داشته باشد، عبادت گوش هم این است که آدم حق بشنود. اگر علماء دائماً حرف بزنند، از شنیدن حق محروم هستند. یعنی از عبادت گوش محروم هستند. گاهی باید حق بگوییم، گاهی باید حق بشنویم. گوش هم عبادت دارد.
یک کسی میرفت دکتر، نسخه میگرفت، دارو را هم میخرید، ولی نمیخورد. گفتند: این چه کاری است که میکنی، گفت: من میروم دکتر چون دکتر باید نان بخورد. میخواهد زندگی کند. دارو میخرم. داروفروش هم باید زندگی کند، دارو بفروشد و زندگی کند. من هم نمیخورم برای اینکه میخواهم زنده بمانم. این همه دارو را بخورم میمیرم. میگفت: دکتر میخواهد زندگی کند، داروساز هم میخواهد زندگی کند، من هم میخواهم زنده بمانم. بالاخره اگر زبان میخواهد عبادت کند، گوش هم باید عبادت کند.
5- تأکید بر مشورت در سوره شوری
یکی از سورههای قرآن سورهی شوری است. مسأله مشورت دوبار در قرآن آمده است. اول اینکه این کلمه را بگویم. میگوید: «وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَیْنَهُمْ» (شوری/38) «أَمْرُهُمْ» یعنی کارهای مردمی را باید مشورت کرد. بگذارید من این را یک خورده فنی است بگویم. قرآن میفرماید: «وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَیْنَهُمْ» یعنی کارهای مردم «هُمْ» یعنی مردم. کار مردم باید با مشورت باشد. ما نمیتوانیم امام را مشورت کنیم. بعد از پیغمبر بالاخره چه کسی جانشین پیغمبر است؟ بگوییم رأی بدهید. اینجا حق نداریم چون امامت «اَمْرُهُمْ» نیست. «اَمرُالله» است. خدا وقتی ابراهیم را امام کرد، گفت: «وَمِن ذُرِّیَّتِی» (بقره/124) عربیهای که میخوانم قرآن است. خدایا نسل من هم همینطور باشد. فرمود: «قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» این امامت عهد خداست، عهد خدا را به ظالم نمیدهیم. اگر کار مردمی بود، مشورت کن. اما اگر این کار عهد خداست، عهد خدا مشورت نمیخواهد. خدا گفته است نماز صبح دو رکعت است، تمام شد و رفت. نه! حالا مشورت کنیم و ببینیم این زمستانی میشود یک رکعت بخوانیم؟ «الصَّلَاه عَهْدُ اللَّه» نماز عهد خداست. نماز صبح دو رکعت است. پیغمبر در غدیر خم فرمود: جانشین من علی بن ابیطالب(علیهالسلام) است. خوب حالا مشورت کنیم، جای علی یک کس دیگری باشد. حق ندارید که مشورت کنید. یک چیزی است به نام اجتهاد. اجتهاد در برابر نص! یعنی اگر یک چیزی نص است، یعنی صریح است، یک چیزی که صریح است، شما در مقابل صریح حق اجتهاد نداری.
یک آقا میگفت: بابا من مجتهد نیستم. این مریدش او را رها نمیکرد. به بقیه گفت: آقا مجتهد است، حالیش نیست. یعنی خودش میگفت: من مجتهد نیستم. این مرید کذایی میگفت: نه! این مجتهد است، حالیش نیست. این را میگویند: اجتهاد در مقابل نص! از جاهایی که اجتهاد در مقابل نص شد و روزگار خیلیها هم خراب شد، همین ازدواج موقت بود. پیغمبر فرمود: ازدواج موقت هست. خلیفهی دوم گفت: میدانم هست، پیغمبر هم گفته است، اما من میگویم نیست! «أَنَا أُحَرِّمُهُمَا» (بحار/ج30/ص637) حج تمتع را پیغمبر فرمود: هست! یک عده گفتند: نیست! یک کتابی سید شرف الدین جبل عاملی نوشته است، حالا یادم نیست صد مورد هست یا بیشتر است یا کمتر؟ کتاب ضخیمی است. تمام مواردی است که پیغمبر یک چیزی گفته است در مقابل پیغمبر گفتهاند: نه! اجتهاد در مقابل نص!
«اَمْرُهُمْ» یک پولی داریم نمیدانیم خرج درمانگاه کنیم، یا خرج آموزش و پرورش یا خرج جاده؟ خوب مجلس شورا بگوید. چون درمانگاه یک کار مردمی است، آموزش و پرورش یک کار مردمی است، کار مردم را مشورت کنید. پول و بودجه را بدهیم به وزیر راه، یا وزیر آموزش و پرورش یا وزیر بهداشت و درمان! «وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَیْنَهُمْ» اگر کار مردمی بود، مشورت کنید. این هم در مقابل اینکه، چون در قرآن داریم که «وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَهٍ» (احزاب/36) نه مرد باایمان و نه زن باایمان! «أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ» اگر خدا در قرآن یک چیزی را گفته است، یا پیغمبر گفته است. روایت معتبر است که خود پیغمبر فرموده است، دیگر کسی حق ندارد که اجتهاد کند. «وَأَمْرُهُمْ شُورَى»
6- مشورت با افراد کاردان و دلسوز
با چه کسانی مشورت کنیم؟ «شاور العلماء الصالحین» با دانشمندان صالح مشورت کنید. صالح یعنی چه؟ یعنی ممکن است کارشناس باشد، ولی صالح نباشد، دینفروش باشد. افرادی هستند باسواد هستند، اما دین ندارند. «اقرأ» هست، «باسم رب» نیست. هر باسوادی ارزش ندارد. افراد کارشناسی که صالح باشند، صلاحیت داشته باشند. حکومت هم همینطور است. قرآن نگفته است که حکومت را به علماء میدهیم. یا به نمازشبخوانها یا مؤمنین میدهیم. «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ» (انبیاء/105) یعنی باید صلاحیت داشته باشد. آقای قرائتی! خوب معلم قرآن هستم. بسیار خوب. خوب حالا خلبان هم هستم؟ ما یک جایی مهمانی رفتیم، کباب برای ما آوردند؟ گفتیم: کبابش سالم است؟ گفتند: آیت الله حالا اسمش را نمیبرم. آیت الله العظمای فلانی هم از ایشان کباب میخرد. گفتم: پس من احتیاطاً نمیخورم. چون این آیت الله العظما که کباب شناس نیست. کباب را کامیوندارها میشناسند. در جادهها آنجایی که کامیون میایستد باید کباب خورد. چون اینها مشتری جاده هستند. آنها میفهمند که کجا کبابش خوب است. آیت الله العظما که کباب شناس نیست. ما گاهی وقتها فکر میکنیم که اگر آیت الله العظما از این کباب خرید، حتماً کبابش خوب است. قاطی نکنید. «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ» یعنی هر چیزی صلاحیت میخواهد. این صلاحیت ریاست جمهوری دارد؟ این صلاحیت این کار را دارد؟ من روزهای عاشورا مثل یهودیها هستم، در خانه مینشینم. برای اینکه نمیتوانم روضه بخوانم. میروم روضه بخوانم مردم میخندند. حالا اگر یک کسی نمیتواند روضه بخواند، خوب برود و بنشیند. یک آقایی رفت بالای منبر سخنرانی کند، حرفهایش یادش رفت. همینطور نشست. گفتند: آقا چرا سخنرانی نمیکنی؟ گفت: حرفهایم یادم رفت. گفت: خوب حرفهایت یادت رفته است، پلههای منبر که یادت نرفته است. بیا پایین!!! گاهی ممکن است یک کسی در یک چیزی صلاحیت نداشته باشد، قاطی نکنید. صلاحیت دارد یا صلاحیت ندارد؟ حتی ممکن است که یک بنگاه معاملاتی زمینهای این منطقه را بتواند قیمت کند، ولی حق ندارد جای دیگر را قیمت کند. میتواند ماشین را قیمت کند، نمیتواند موتور و دوچرخه را قیمت بگذارد. مشکلی هم نیست. در آشپزها یکی حلیمش خوب است، ولی عدسیاش را خراب میکند، عدسیاش خوب است، کبابش را خراب میکند. در خیاطها بعضیها قبا خوب میدوزند، عبا را خراب میکنند، آرایشگاهها ریش را خوب درست میکند،زلف را خراب میکند. زلف را خوب درست میکند، ریش را خراب میکند. اینطور نیست که هر قیچی در هر پارچهای درست باشد. اشکال دارد که یک پزشکی بگوید: این پزشک از من بهتر است؟ من مرض تو را تشخیص ندادم. من پزشک ماهر هستم. متخصص هستم. اما راستش را بخواهی این مرض را تشخیص ندادم. خدا به پیغمبرش میگوید: «قُلْ إِنْ أَدْرِی» بگو بلد نیستم. راحت هم باش، گیر نکن من و من نکن. «قُلْ» بگو! «إِنْ أَدْرِی»! «قُلْ إِنْ أَدْرِی» آیهی قرآن است. به پیغمبر میگوید: بگو بلد نیستم. اشکال دارد؟ صلاحیت داشته باشد.
«شَاوَرِ الَّذِینَ یُؤثِرُونَ الآخِرَهَ عَلَی الدُّنیَا» مشورت کنید با کسانی که نگاهشان فقط به دنیا نباشد. یعنی فقط عینک سرخ نزنند. عینک سرخ که زدید، همهی شلغمها را لبو میبینید. این اصلاً آمده است، برای خرجی زن و بچهاش! کاری ندارد که چه کسی سود برد. آقا یک خانهای را که میخواهند معامله کنند. البته همه اینطور نیستند. به شما برنخورد. ولی در صنف شما هست. که میگوییم: آقا یک خانه میخواهیم. میگوید: ببین! اینجا نگاه نکن که کوچهی هشت متری است و بعد میرود در کوچهی دو متری، در آیندهی نزدیکی اینجا یک خیابان چهل و پنج متری میشود، و آن وقت خانهی شما نبش خیابان قرار میگیرد. میگوییم: گاز ندارد. میگوید: مگر روزنامه نخواندهای؟ دو سه روز دیگر گاز میآید. آب! فردایش هم آب میآید. اصلاً زمین و آسمان را به هم میدوزد. اینکه میخندید یعنی این کارها را کردهاید.
من یک وقتی گفتم اگر بچگی یک چیزی را کش رفتهاید، بزرگ شدید بروید و صاحبش را پیدا کنید و بگویید: آقا ما بچه بودیم، از این میوه بودیم و فرار کردیم. بگو بچه بودم. مال مردم را اگر در بچگی هم خوردید، بزرگ که شدید باید صاحبش را راضی کنید. تا این را گفتم، دیدیم همه دارند میخندند. معلوم شد همه این کار را کرده بودند.
حدیث داریم: «شَاوَرِ» مشورت کن با کسی که پنج صفت داشته باشد. عقل، علم، تجربه، تقوا، دلش هم به حال طرف بسوزد و خیرخواه هم باشد. اگر خودت بودی میخریدی؟ این کسی که برای ازدواج مشورت میکند،حضرت عباسی خودت خواهر داشتی به او میدادی؟ ما سه تا دختر داریم که شوهرشان دادیم. خواستگار که میآمد، میگفتیم: چه کسی تو را میشناسد. هر کدامشان میگفتند: فلانی! ما رفتیم پهلوی فلانی گفتیم که فلانی شما را به عنوان آشنا معرفی کرده است. من کاری به لیسانس و فوق لیسانس و اینها ندارم. طلبه است، دانشمند است، من هیچ کاری ندارم. فقط یک سؤال میکنم. خودت دختر داشته باشی به او میدهی یا نه؟ خودت باشی این خانه را میخری؟
یک کسی مکه آمده بود. خیلی هوا داغ بود. اذیت شد. گفت: خدایا ما که آمدیم. حالا اگر خودت بودی، میآمدی؟ یعنی با خدا دعوایش شده بود. ما که آمدیم. حالا اگر خودت بودی، میآمدی؟ خودت بودی میخریدی؟ خدا روزی هر کس را تعیین کرده است. این را هم به شما بگویم. روزی به مشتری نیست. اگر رزقت نباشد، مشتری هم بیاید، خوب هم پول بدهد، این پول را یک طوری آتش میزند. حدیث داریم امام کاظم(علیهالسلام)، امروز الحمدلله دو بار امام کاظم(علیهالسلام) را بردیم.
7- رزق انسان به دست خدا، نه بندگان خدا
امام کاظم(علیهالسلام) فرمود: اگر کسی یک پول حلالی را ندهد. دو برابرش را در راه حرام خرج میکند. و امام جواد(علیهالسلام) امام نهم فرمود: به شیعیان من بگویید، من ضامن هستم، اگر خمس بدهید، مالتان کم نشود. اینطور نیست که اگر مشتری شد، مال ما زیاد شود. رزق شما قبل از تولد شما اندازهگیری شده است. همینطور که قبل از تولد، شیر و خوراک ما در سینهی مادر جمع شد، همان خدایی که شیر را در سینهی مادر ذخیره میکند، باقی خرجها را هم ذخیره میکند، دلواپس نباشید. هیچ بچهای دلواپس شیر مادرش نیست، که مادرش به فکرش هست یا نه؟ میداند که مادرش به فکرش هست. خدا برای ما…
قرآن بخوانم از خودم نگویم. «قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا» (حدید/22) آیهی قرآن است. یعنی قبل از اینکه تو به دنیا بیایی، «نَّبْرَا» از «بَرَاَ» است. «هو الخالق البارء»، «قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا» یعنی قبل از آنکه تو متولد شوی، رزقت اندازهگیری شده است، بیخودی حرص نزن. اگر رزقت باشد، قسمتت میشود. رزقت نباشد، قسمتت نمیشود. یک کسی یک سیب برداشت، گفت من با این سیب آبروی امام صادق(علیهالسلام) را میریزم، به قول امروزیها امام صادق(علیهالسلام) را به چالش میکشم. گفتند: چه میکنی؟ گفت: میروم میگویم: این رزق من هست یا نه؟ اگر امام صادق(علیهالسلام) گفت: رزقت نیست، روبروی امام میخورم، امام شرمنده شود. اگر گفت رزقت نیست، میخورم، اگر گفت: رزقت هست، فوری لگد میکنم. هر چه امام گفت: ضدش را انجام میدهم امام شرمنده میشود. خوب یک عده هم همیشه دنبال این چیزها هستند. دندهشان میخوارد. شما چه میگویید؟ ما در کاشان میگوییم که دندهاش میخوارد. شما هم میگویید؟ ریگی در کفشش است. دلش میخواهد. بدش نمیآید که حالا… در سایتها هم همینطور هستند. اگر یک سایتی یک چیزی خلاف باشد، برای همه اساماس میکنند. که بله شنیدید که در فلان سایت… سایت معتبر نیست. در سایتها آمده است، باسمه تعالی! غلط کرده است که آمده است. سایت یعنی دیوار کوچه! من معنا کردهام. سایت یعنی دیوار کوچه! بر دیوار کوچه هم میشود نوشت: زندهباد قرائتی! هم میشود نوشت: مردهباد قرائتی! هم میشود راست نوشت و هم میشود دروغ نوشت. اینطور نیست که حالا یک چیزی که در سایتها آمده است، پس حق است. سایتها هم دروغ می نویسند. دروغ نوشتن و دروغ گفتن هر دو گناه کبیره است. ما دینمان را که نمیتوانیم از سایت بگیریم. حرف خوب در سایتها خیلی زیاد است. حرف بد هم خیلی زیاد است. باید تشخیص بدهیم. اصولاً قرآن میگوید: شما باید یک طوری باشید که بچههایتان هم تشخیص بدهند. به بچهها نمیشود گفت… الان بچهها دیگر در اختیار پدرها نیستند. یک وقتی مادرم به پدرم میگفت: تلفن بیار. پدرم میگفت: من اجازه نمیدهم خانهمان به همهی دنیا سوراخ باشد. تو هر چی خواستی و با هر کس که خواستی حرف بزنی! آن زمان قدیم بود. حالا سوراخ شده است. دیگر دیواری نیست. بچه زیر لحاف موبایل دستش است، چنین و چنان میکند و هر چه میخواهد میبیند. منتها ما باید بچههایمان را به قدری رشد بدهیم، که قدرت تشخیص داشته باشند که چه کسی دوست و چه کسی دشمن است. قرآن میگوید: ببین! بچهات را بزرگ کن، «وَإِن جَاهَدَاکَ» آقازاده! دخترخانم! «وَإِن جَاهَدَاکَ» اگر پدر و مادرت، تلاش کردند. «عَلَىٰ أَن تُشْرِکَ بِی» که تو به سراغ غیر من بروی، «فَلَا تُطِعْهُمَا» (لقمان/15) اطاعت نکن. گوش به حرف پدر و مادرت هم نده. یعنی چه؟ یعنی تو دختر، تو پسر، باید به قدری رشد کنی که اگر پدر و مادرت هم یک فیلمی میبینند، تو اتاق دیگری بروی. تو وقتت را صرف فیلم نکن. فردا امتحان داری. یعنی بچهها باید به قدری رشد کنند که حتی… نمیگوید: «قالا» میگوید: «جَاهَدَا» یعنی تلاش کنند. یعنی باید دختر و پسر به قدری از نظر فکری بالا آمده باشند، که زحمات پدر و مادر هم اگر در خط کج بود، در مقابل پدر و مادر هم بایستند. «جَاهَدَاکَ عَلَىٰ أَن تُشْرِکَ بِی» وگرنه نمیشود گفت که نشنو! گوش نده! گوش نده یعنی چه؟ من بخواهم یا نخواهم اصلاً روی موبایل من آمده است. پیامک آمده است. دست من نیست. برای من میفرستند. بخواهم یا نخواهم. اما این بچهها باید رشد پیدا کنند. وظیفه و مسؤولیت آموزش و پرورش و دانشگاه و پدر و مادرها زیاد است.
8- معرفی دوست و دشمن به فرزندان
ما باید به بچهها بگوییم که دوست کیست؟ دشمن کیست؟ آن طرف آبیها دوست ما هستند؟ اگر یک حادثه کوچکی در غرب باشد، همه دنیا در بوق میکنند. میلیونها آدم کربلا میروند، یک تصویر نشان نمیدهند. اینها دوست ما هستند. یک نفر نیست که بگوید این عربستان سعودی چرا مردم از تولد تا مرگ در صد سال یک بار پای صندوق رأی نمیروند. این حقوق بشر است؟ اینها بشر نیستند؟ حالا اگر در ایران یک بهایی یک سیلی بخورد، فوری میگویند: حقوق بشر! حقوق بشر! چطور برای یک بهایی همهی شما حقوق بشر میگویید؟ میلیونها آدم در سعودی زندگی میکند، یک بار در عمرش پای صندوق نیامده است، یک نفر حقوق بشر نگفته است. همه خفه شدهاند. ما باید به بچههایمان بفهمانیم که دوست کیست و دشمن کیست؟ چطور فرمول هواپیمای اف-16 را یاد جوانهای ما نمیدهند، ولی عکس سکس هر چقدر بخواهید میفرستند؟ باید بفهمیم. اگر یک طرحی، یک زلفی، یک آرایشی، سیک کلامی، یک پیامی از خارج آمد، این دوست ما است، یا دشمن ما است؟
«إِن تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِهَا» (آلعمران/120) قرآن میگوید: اگر شماها به یک خیری برسید، جیغ میزنند. بحث هستهای را دیدید که با ما چه کردند؟ جیغ زدند. آیهی قرآن است. اگر یک خیری به شما برسد، «تَسُؤْهُمْ» آنها ناراحت میشوند. اگر خود شما پیشرفت کردید. میگوید: نه! شما چرا پیشرفت کردید؟ شما نباید پیشرفت کنید. آخر به تو چه؟ نه خیر! نباید پیشرفت کنید. و اگر «سَیِّئَهٌ» به شما بدی رسید، لذت میبرند. ما باید دوست را بشناسیم. دشمن را بشناسیم.
با کسی مشورت کنید که ناصح، باتقوا، باتجربه، با علم و با عقل باشد. «خِیَانَهُ الْمُسْتَشِیرِ» حدیث داریم که اگر کسی با شما مشورت کرد، و به او خیانت کردی. گفتی نه! دختر بسیار دختر خوبی است. بعد معلوم شد که دختر یک بیماری داشته است، این مشاور نگفته است. پسر یک عیبی داشته است، مشاور نگفته است. فهمید که تریاک و هرویین جابجا میشود، به ما چه؟ بگذار نان مردم آجر نشود. به ما چه؟ بیخیال بود. آدم این صحنهها را میبیند که تلویزیون نشان داد که در زمین ورزش یک نفر افتاد و مرد، آمبولانس گفت که به بنده ابلاغ نشده است. من مسؤول عطسه هستم، برو سراغ روابط عمومی سرفه! یک چیز دیگر بگو. یک آمبولانس شهری و شخصی را بگو. چه دینی داریم و ما به کجا رسیدهایم. فاصله ما با دین به کجا رسیده است. البته بعضی خیلی مدین هستند. فاصلهی بعضیها با دین خیلی زیاد شده است. قرآن میگوید: آن طرف کرهی زمین یک کسی گفت آخ تو مسؤول هستی. «وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ» (نساء/75) اگر آن طرف کرهی زمین یک مستضعفی آخ گفت، تو وظیفهات است. الان در کنار آمبولانس جوان میمیرد، میگوییم: نه! ما آمبولانس 114 هستیم، تو باید آمبولانس 116 بروی. هیچی طرف مرد. یک جوان مرد به خاطر این حرفها! وظیفهی ما چیست؟ گاهی وقتها ما میگوییم: به ما ابلاغ نشده است.
امام صادق(علیهالسلام) را نگفتم؟ راست میگویی. میگوید: امام صادق(علیهالسلام) را نگفتید. گفت با این سیب من آبروی امام صادق(علیهالسلام) را میریزم. خوب یک عده هم از اینهایی که دندهشان… ریگی در کفششان است، رفتند و به امام صادق(علیهالسلام) گفت: این سیب رزق من هست یا نه؟ امام صادق(علیهالسلام) این سیب را دید و یک خورده هم قیافه ایشان را دید و باز سیب را دید و قیافه را دید و سیب را دید و قیافه را دید و بعد فرمود: اگر از گلویت پایین برود، معلوم میشود رزق تو است. فکری بود که چه کند. خیلی وقتها شما به پول میرسی، ولی رزقت نیست. بچهات آتش میزند، یک حادثهای رخ میدهد. اصلاً رزقت نیست. یک کسی گفت: من امروز یک خواب راحتی میکنم. از وزرا بود. خدا رحمتش کند. میگفت: اول انقلاب بود. کار فشرده بود. دیدم که رگهای سرم در حال پاره شدن است. گفتم: آقا این طوری من سکته میکنم. استراحت مطلق! تا بیست و چهار ساعت احدی با من حرف نزند. دوشاخه را بکش. گفت: باشد. رئیس دفترش گفت. یک نفر آمد و گفت: آقا من از فلان جای ایران آمدهام. بیست و چهار ساعت با کم و زیادش در ماشین بودهام. بیست و چهار ساعت باید برگردم. از روی ساعت یک دقیقه با وزیر کار دارم. شما اجازه ندهید که من به خاطر یک دقیقه تهران، غریب هستم باید به مسافرخانه بروم و فلان… میگفت: من دلم سوخت، گفتم: آقای وزیر ایشان می گوید: یک دقیقه! حالا شما یک دقیقه به ایشان وقت بده بعد هم بیست و چهار ساعت برو و استراحت کن. گفت: بیش از یک دقیقه نشود. آمد و گفت: آقای وزیر من یک دقیقه بیشتر وقت ندارم، ولی یک حرفی میخواهم بزنم ولی میترسم. گفتم: نترس! گفت: میترسم. هی گفت: میترسم. گفتم: بابا یک دقیقهات تمام شد، برو! یا بگو یا برو! گفت: نترسم! گفت: نه! نترسم؟ نه! نترس! آقای وزیر به قدری از تو وزیر بدم میآید، که دلم میخواهد با چاقو تکهتکهات کنم. ولی یک دقیقه من تمام شد و رفتم. میگفت: رفت، ولی خواب از سر من پرید. میگفت: آن روزی که تصمیم گرفته بودم، بیست و چهار ساعت استراحت کنیم، خدا این را فرستاد حالی از من گرفت که با خودم گفتم: چه کردم که این، تا این حد از دست من عصبانی است. رزقت نباشد…
دوست دیگری میگفت: یک خواب راحت میخواستیم بکنیم. بچهها را فرستادیم بیرون در کوچه، دوشاخهها را کشیدیم، در خانه را بستیم، که راحت بخوابیم. میگفت: دوتا گربه بالای سرم آمد، چنان به هم پریدند، که نیم متر بالا پریدم، اگر رزقت خواب نباشد، گربه میآید. نگویید این مشتری نمیفهمد. نگویید اینجا سود است. خدا رازق ما است. حدیث داریم که رزق همهی مردم از حلال اندازهگیری شده است، کسانی که به حرام میپرند، خداوند سهم حلالشان را کم میکند. شما مشاور هستید، مشاور املاک هستید، با شما مشورت میکنند، در ازدواج، در خانهها، در تحصیل، چه رشتهی تحصیلی، مشورت کنید. آقا واقعاً الان جمهوری اسلامی چه چیزی کم دارد؟ در یک رشتههایی دانشگاه ما فوقلیسانس تحویل داده است که اصلاً نیازی نداریم. یک چیزهایی را که باید بدانیم نمیدانیم، یک چیزهایی که نباید بدانیم، حفظ کردهایم و نمره گرفتهایم.
یک پیرزن در کاشان بود، حدود صدسالش بود. یک شعر میخواند. میگفت: هرکاری کردم عبثی، هر کاری نکردم عبثی! یعنی چه چیزهایی خواندیم که نمیخواندیم هم طوری نمیشد و چه چیزهایی باید بدانیم، متاسفانه عمرمان رفت و نخواندیم. یک مقداری به خودمان برسیم. شبهای زمستانی را کجا خرج کنیم. عمرمان را کجا خرج کنیم. با چه کسی مشورت کنیم. چه بگوییم؟ چه فکر کنیم؟ با چه نیتی عمل کنیم؟
خدایا! و لذا همهی دعاها مستحب به جز یک دعا! یک دعای واجب داریم. و آن «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ» (فاتحه/6) است. یعنی خدایا دستمان را بگیر کج نرویم. کج فکر نکنیم، کج نفهمم، کج نروم، چون اگر کج فکر کنیم، همه چیز را کج میبینیم. یک کسی دکان لیوان فروشی رسید، این لیوان فروش لیوانها را دمر گذاشته بود. یک خورده نگاه کرد و گفت: حاج آقا، گفت: بله! گفت: این لیوان شما چرا درش بسته است؟ بلند کرد: گفت: تهش هم که سوراخ است! ببینید وقتی آدم کج دید، کج هم قضاوت میکند. دو تا اشکال داشت. گفت: آقا لیوان را از این طرف بگیر، اشکالت برطرف میشود. اگر کج فکر کنیم، کج برداشت میکنیم، کج تحلیل سیاسی میکنیم، کج رأی میدهیم، کج میفهمیم، کج میگوییم، کج عمل میکنیم، و لذا همهی دعاها مستحب است جز یک دعاء، «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ» خدایا! همیشه همهی ما را در همه چیز دستمان را بگیر، درست فکر کنیم، و لقمههای ما را لقمهی حلال قرار بده. ما را مشاور خائن قرار نده. ما مشاور ناصح که حدیث داریم ناصح، نصیحت که نه یعنی حرف زدن. نصیحت یعنی دلسوزی و خیرخواهی، ما را خیرخواه قرار بده. اگر مشاوره خواستند، ببین اگر خودت بودی دخترت را میدادی؟ اگر خودت بودی این ملک را میخریدی؟ خودت را داور کن. «کَفَىٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا» (اسراء/14) قرآن میگوید: روز قیامت پروندهای باز میشود. میگویند: نامه ات را بخوان. خودت قاضی خودت.
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 159 سوره آلعمران، دربارهی مشورت چه فرمانی میدهد؟
1) مشورت مردم با پیامبر
2) مشورت پیامبر با مردم
3) مشورت مردم با مردم
2- حضرت ابراهیم دربارهی فرمان ذبح فرزندش، از چه کسی نظر خواست؟
1) از هسمرش هاجر
2) از فرزندش اسماعیل
3) از همسرش ساره
3- آیه 38 سوره شوری، به کدام ویژگی اجتماعی اهل ایمان اشاره دارد؟
1) عفو و گذشت از خطاکاران
2) شرکت در مراسم حج و عمره
3) مشورت در امور خانواده و جامعه
4- بر اساس آیات قرآن، رأی و نظر مردم در چه اموری اعتبار ندارد؟
1) احکام و دستورات دینی
2) سیاست داخلی و خارجی
3) انتخاب و تعیین مسؤولین
5- قرآن برای شناخت دشمن، به کدام ویژگی او اشاره کرده است؟
1) ناراحتی او در صورت موفقیت مؤمنان
2) شادمانی او، به هنگام مشکلات مؤمنان
3) هر دو مورد