مرگ، آخرین نفس

موضوع: مرگ، آخرین نفس
تاریخ پخش: 70/05/24

بسم الله الرحمن الرحیم

1- اسیران جنگ تحمیلی
در خدمت برادران و خواهرانی هستیم که از سازمان برنامه و بودجه هستند و مهمان سازمان نقشه برداری، خداوند انشاء الله تمام نهادها، سازمان‌ها، اداره‌ها، ملت، امتی که کارشان کار مثبت و مفیدی است و فکرشان و روحشان و قلبشان برای اسلام و مسلمین و مستضعفین می‌تپد و در کارشان صداقت دارند خداوند همه را حفظ بکند.
بحثمان یک بحث فشرده دو سه دقیقه‌ای است و یک بحث نیم ساعتی، بحث مفصلی داشتیم که متاسفانه قابل پخش نبود اشکالاتی داشت، ولی با جمعی از برادران آزاده بودیم افرادی که هشت نه سال بیشتر و کمتر اسیر بودند ولی چون قابل پخش نبود در این جلسه چند دقیقه به مناسبت سالگرد آزادی اسرا چند جمله‌ای می‌گویم.
خداوند در قرآن می‌فرماید: من شکور هستم، شکور از صفات خداست یعنی خدا شکر می‌کند وقتی مردم مردم خوبی بودند. خدا یک لطف‌هایی به آنها می‌کند مردم خوب خون دادند. خدا رژیم شاه را سرنگون کرد. مردم ما ریختن توی خیابانها ایثار داشتن خدا نعمت امام را بر آنها داد، در تشییع جنازه امام سوختن، مقام معظم رهبری جایگزین شد دلها آرام شد در مکه کتک خوردن و شهید شدند. امسال با عزت و قدرت و صلابت و با شرمندگی آنها و عزت ما حج برگزار شد چون یک آیه داریم می‌فرماید: شما خوب باشید من مشکلات شما را حل می‌کنم یکی از کارهای عزیز و مهمی که شد به دست این عزیزان مسأله اسرا بود خیلی اینها از خودشان صلابت نشان دادن در حدی که جمعیتی از حقوق دانان و جامعه شناسان و روان شناسان اروپایی، آمریکایی، شرق و غرب، روانشناس‌هایشان جمع شده بودند. منتها در لباس هلال احمر آمدند سراغ اسرای ما در زندان‌های بغداد، فقط تحقیق که این روحیه‌ای که نمی‌شکند از کجا پیدا شد معمولا مردم حلقه طلایشان گم بشود گریه می‌کنند. یک خورده‌ای که زندگی‌شان کم و زیاد بشود قهر می‌کنند، شیشه می‌شکنند، انسان در اروپا با قرص خواب می‌خوابد، امراض روانی، هیجان، نداشتن گذشت نداشتن ایثار، این نسلی که آمده نه سال زیر شکنجه و مقاوم است چی باعث مقاومت شد آمده بودند ببینند چه انگیزه‌ای ایرانی‌ها را آنقدر مقاوم می‌کند، اصلا پروژه تحقیقی آنها بود این را که می‌گویم شعار نمی‌دهم از اسیری که نه سال دانشمند بود و اسیر شده بود لیسانس حقوق داشت و بعضی از تحصیل کرده‌های دیگر، حرف، حرف آنها است. می‌گفتند ما با زبان فرانسوی به اینهاییکه می‌آمدند بازدید در زندانها می‌گفتیم شما دنبال چی می‌گردید؟ می‌گفت وقتی دید من خوب فرانسوی حرف می‌زنم چون تحصیل کرده فرانسه بودم. دیدم جنگ شده آمدم ایران و رفتم جبهه، گفت آقا ما دنبال یک مسأله مهم می‌گردیم، گفتن بروید ببینید این ایرانی‌ها دلیل اینکه اینقدر در زندان مقاوم هستند چی است ما آمدیم آن را ریشه‌اش را پیدا کنیم، ریشه‌اش لطف خداست خداوند گاهی به کسی لطف می‌کند آدم مقاوم است به کسی لطف نمی‌کند آدم می‌شود مثل پر گل به خاطر مختصر چیزی دین و دنیای خودش را از دست می‌دهد.
2- جایگاه اسیر گرفتن در اسلام
من دو سه تا جمله برایتان بگویم، در اسلام اسیر داریم یا نه؟ بسم الله الرحمن الرحیم، بله هر وقت مسلمانها با کفار جنگ کردند پیروز شوند باید اسیر بگیرند، شما که می‌گویید نگیرید چه کنیم. پنج تا نظریه است یکی اینکه بگوییم در جنگ وقتی ما پیروز شدیم همه را آزاد کنیم، دو همه را بکشیم، سه همه را در اردوگاه نگه داریم، چهار تقسیم در خانه‌ها، شما رای بدهید، مسلمانها با کفار جنگ شده، مسلمانها پیروز شده‌اند چه کنیم با کفاری که در دستمان هستند، سؤال از من جواب را با هم بگوییم، بگوییم کفاری را که بر آنها پیروز شدیم همه را از دم آزاد کنیم. درست است؟ خیر، چون اگر آزاد کنیم می‌روند شمشیرشان را تیز می‌کنند دو مرتبه می‌آیند پس همه را آزاد کنیم. غلط است، یا بگوییم حالا که پیروز شدیم همه را از دم بکشیم این هم غلط است به خاطر اینکه اینها بعضی‌ها ممکن است چشم و گوش بسته باشند هدایت بشوند و زن و بچه آنها چه تقصیری دارند بکشیم هم درست نیست، توی اردوگاه خرج دارد برای جمهوری اسلامی یا برای هر کشور دیگر، منتها چرا ما در اردوگاه‌ها نداشتیم، به خاطر فشار‌های سیاسی بود چون می‌ترسیدیم اینها جاسوس باشند تقسیم بشوند توی خانه‌های ما اسباب مشکلاتی بشوند ولی بهترین راه همین است که اسلام می‌گوید اگر پیروز شدی آنها را به عنوان اسیر توی خانه تقسیم کن، یکی را من بیاورم، یکی را شما، وقتی که تقسیم شد اینها توی خانه‌ها که تقسیم شدند باری به خانه‌ها نیست چون آنهایی که هفت نفر هستند، هفت نفر آنها می‌شود هشت نفر، خیلی فشار توی خانه نمی‌آید و بعد هم تدریجا اینها آزاد می‌شوند
زکات که می‌گیرید چه کنیم؟ پول زکات را، در هشت راه مصرف کنید یکی برده بخرید آزاد کنید، روزه خوردید برده بخر آزاد کن، نذر کردی عمل نکردی کفاره‌اش برده بخر آزاد کن همه اینها را تقسیم کنیم. بعد هم به تدریج آزاد کنیم، اسلام در مورد برده سفارشات عجیبی دارد چند تا سفارش می‌کنم بعد ببینید این عزیزان ما چطوری با آنها برخورد شد، می‌فرماید تا در جنگی خشونت لازم است همین که اسیر شد رحمت، تا شمشیر دستش هست من هم شمشیر توی دستم هست در جنگ او دشمن است و من دشمن وقتی که گرفتمش او می‌شود امانت، باید نسبت به او ترحم کنم.
امیرالمؤمنین می‌فرماید «إِطْعَامُ الْأَسِیرِ وَ الْإِحْسَانُ إِلَیْهِ حَقٌّ وَاجِبٌ وَ إِنْ قَتَلْتَهُ مِنَ الْغَدِ» (قرب‌‌الاسناد/ص‌‌42)، اسیر را باید به او غذا داد و حتی روایت داریم که همان غذاییکه خودت می‌خوری باید به او بدهی.
قرآن می‌فرماید علی امیرالمؤمنین و زهرا نزدیک افطار رفتند افطار کنند یک شب در خانه را اسیر زد غذای خودشان را به اسیر دادند و خودشان با آب افطار کردند چیز دادن به اسیر ارزش است و تجلیل شده.
امام سجاد می‌فرماید اسیری که گرفتی اگر دارد می‌شلد و نمی‌تواند راه برود آزادش کن، پیغمبر فرمود اسیر را به قدری جبرئیل سفارشش کرد که من گفتم این تا دو سه روز دیگر آزاد می‌شود، اسیر می‌تواند فرمانده لشگر بشود اسیر می‌تواند قاضی بشود، سلمان اسیر بود، بلال اسیر بود، عمار اسیر بود، مادر امام زمان(ع) اسیر بود، یعنی اسیر بودن معنایش این نیست که آدم به هیچ مقام و پست و مقام علمی و حقوقی و حقیقی نرسد جنگ بوده من پیروز شدم تو هم اسیری بعد که مسلمان شدی همه کمالات را می‌توانی داشته باشی.
جالب اینکه بعضی از حقوق¬دان‌های بین‌المللی را غربی‌ها که می‌گویند اسلام دین خشنی است می‌گوید انسان، انسان را اسیر کند و اسارت انسان ظلم به حقوق بشر است.
آنهایی که می‌گویند اسیر کردن و اسیر گرفتن ظلم است خودشان کل دنیا را به اسارت گرفتن، هر کس می‌خواهد بداند چقدر ایرانی‌ها اسیر اروپایی‌ها بودند و چقدر اسیر آمریکایی‌ها بودند این کتاب ظهور تا سقوط پهلوی، را مطالعه کند که زن شاه اگر می‌خواست لباسی بخرد مد لباسش را باید حتما با برنامه‌های خارج تطبیق کند، آب بدون اجازه آنها نمی‌خوردند، نمایندگان مجلس بدون اجازه آنها نه پا می‌شدند نه می‌نشستند و نه حرف می‌زدند، مجلس تشریفاتی، شاه تشریفاتی، شاه ایران مثل فتیله چراغ در اختیار آنها بود.
جالب اینکه کسانی که می‌گویند اسیر نگیرید که خودشان شاه‌ها و امیر‌ها و ریاست جمهورها و امت‌ها و افریقا و کشور‌ها و مستضعفین دنیا را به اسارت گرفتند بعد می‌گویند اسلام چرا اسیر گرفته، امام زین العابدین اسیر می‌خرید و در خانه با آنها کلاس می‌گذاشت. کار می‌کرد و شب عید فطر همه را آزاد می‌کرد یعنی یک دانشگاه آزاد اسلامی داشت البته حقوق نمی‌گرفت برده‌ها را می‌خرید با آنها برنامه داشت و عید فطر همه را آزاد می‌کرد یعنی اسیر قابل رشد و ترقی است دو تا جوان بودند بچه تاجر. خیلی هم بابایشان پول داشت. یکی از آنها مصعب بود مصعب جوانی بود که مسلمان شد و پدر و مادر کافر. این بچه حزب اللهی، مسلمان، نماینده پیغمبر شد. آمد مدینه، برادر مصعب هم یک بچه تاجر آن هم رهبر کفر، یکی در خط اسلام یکی در خط کفر، در جنگ بدر درگیری شد مسلمانها پیروز شدند کفار را به اسیری گرفتند. برادر مصعب هم اسیر شد. یک مرتبه همینطور که برادر مصعب را دستش را گرفته بودند می‌بردند، این برای فیلم خوب است این خودش یک سناریو است، برادر مصعب دید عجب توی جنگ شکست خورد و برادر مسلمانش پیروز شد و اینکه کافر است شکست خورده وقتی می‌بردنش نزد اسرا، برادرش را دید. گفت داداش به این بگو من را آزاد کند. مصعب گفت چه؟ گفت تو برادر من نیستی. خط تو از خط من جداست به این آقا که مسلمان بود و اسیر گرفته بود. گفت: ‌ای برادر مسلمان! تو برادر من هستی ایشان برادر من نیست. ضمنا این را هم بگویم بابا و مادر ما از تجار درجه یک مکه، اگر خواستی آزادش کنی تا می‌توانی پول بگیر این هم سفارش برادر.
باید هم دولتمان وعده‌ای که به اسرا داده عمل کند مردم هم اسیر که دیدید احترام بگذارند اصلا اسیری که دیدید نگاهش کنید که او در امتحان پیروز شد و ما معلوم نیست که در امتحان پیروز بشویم یا خیر و این خیلی مهم است، بنده وقتی حجت السلام والمسلمین آقای ابوترابی را می‌بینم تقریبا ما از بیست و هفت سال پیش با آنها رفیق بودیم منتها ایشان ده سال شلاق خورد اما ایمانش را حفظ کرد. بلکه بسیاری از آزادگان می‌گفتند اگر ایشان نمی‌بود ممکن بود خطراتی پیش بیاید یعنی واقعا یک فرشته وحی بود که خداوند ایشان را یک مدد غیبی قرار داده بود نفسش، اخلاقش، برخوردش، جاهایی که صدامی‌ها عاجز می‌شدند به ایشان پناه می‌بردند، جاهایی که حزب اللهی‌ها عاجز می‌شدند به ایشان پناه می‌آوردند یک محوری بود، یک رهبری بود میان آزادگان که ایشان ده سال کتک خورد و دین داشت و بنده هنوز یک روز هم کتک نخورده‌ام. بنابراین بنده طلبه وقتی آن آقا را می‌بینم باید حساب کنم او پیروز است و من معلوم نیست یک هزارم او باشم یا نه به اسرا و به آزادگان احترام کنیم در ازدواجشان در احترامشان، در شخصیتشان، اصلا وقتی پا می‌شود احترامش بکنیم، خدایا باقی اسرا را هم آزاد بفرما و اما ما هم اسیر هستیم، اسیر غذا، اسیر مقام، اسیر درجه، اسیر پول، اسیر شهوت، هر کدامی از ماها ممکن است به یک چیز بند باشیم خدایا اسارت‌های درونی و دائمی ما را هم از این اسارت‌ها نجات بده.
3- درباره لحظات آخر زندگی
بحثی را که می‌خواهم بگویم بحث آخرین فرصت است و عنوان درسهایی از قرآن آخرین فرصت است. (آخرین فرصت) من تقاضا می‌کنم بینندگان پای تلویزیون حوصله کنند. بیست دقیقه حوصله کنید. حالا اگر هم حوصله نکنید چه کنید، هر کسی یک نفس آخری دارد از چی می‌خواهی فرار کنی مگر آدم لازم است که همه‌اش در دنیای بی خیالی باشد ما بالاخره دیر یا زود یک نفس آخری داریم و شما هم نمی‌دانید که نفس آخر سی سال دیگر است تا بگویید آقای قرائتی حالا حالمان را به هم نزن بگذار بیست و نه سال خوش باشیم حالا سال آخر، شاید هفته آخر ما بود چون در قرآن از کلماتی که زیاد به کار می‌رود کلمه بغته است، بغتتا یعنی تو چه می‌دانی یکبار می‌بینی یک دفعه.
بنابراین سیمایی از آخرین نفس برایتان می‌خواهم بگویم، اول از نهج البلاغه صحبت کنم و بعد از قرآن، نهج البلاغه جمله‌ای دارد سیمایی از آخرین نفس.
بسم الله الرحمن الرحیم، ما اگر توجه داشته باشیم به این رشوه نمی‌گیریم، بی‌حجاب‌ها توجه کنند، حتی در سازمان برنامه و بودجه کارشناس‌ها توجه کنند، روحانی‌ها توجه کنند همه ما توجه کنیم یک نفس آخری داریم ببینیم امیرالمؤمنین چی گفته، اگر یادمان باشد بسیار آمار فساد و گناه کم می‌شود غافل هستیم، حالا من می‌خواهم از امیرالمؤمنین برایتان بخوانم خدا انشاء الله اثر بدهد، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم می‌فرماید که: «وَ هُوَ یَرَى الْمَأْخُوذِینَ عَلَى الْغِرَّهِ حَیْثُ لَا إِقَالَهَ وَ لَا رَجْعَهَ کَیْفَ نَزَلَ بِهِمْ مَا کَانُوا یَجْهَلُونَ وَ جَاءَهُمْ مِنْ فِرَاقِ الدُّنْیَا مَا کَانُوا یَأْمَنُونَ وَ قَدِمُوا مِنَ الْآخِرَهِ عَلَى مَا کَانُوا یُوعَدُونَ فَغَیْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ اجْتَمَعَتْ عَلَیْهِمْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَهُ الْفَوْتِ فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ وَ تَغَیَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِیهِمْ وُلُوجاً فَحِیلَ بَیْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَیْنَ مَنْطِقِهِ وَ إِنَّهُ لَبَیْنَ أَهْلِهِ یَنْظُرُ بِبَصَرِهِ وَ یَسْمَعُ بِأُذُنِهِ عَلَى صِحَّهٍ مِنْ عَقْلِهِ وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ یُفَکِّرُ فِیمَ أَفْنَى عُمُرَهُ وَ فِیمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ وَ یَتَذَکَّرُ أَمْوَالًا جَمَعَهَا أَغْمَضَ فِی مَطَالِبِهَا وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا وَ أَشْرَفَ عَلَى فِرَاقِهَا تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ یَنْعَمُونَ فِیهَا وَ یَتَمَتَّعُونَ بِهَا فَیَکُونُ الْمَهْنَأُ لِغَیْرِهِ وَ الْعِبْ‌‌ءُ عَلَى ظَهْرِهِ وَ الْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ بِهَا فَهُوَ یَعَضُّ یَدَهُ نَدَامَهً عَلَى مَا أَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ أَمْرِهِ وَ یَزْهَدُ فِیمَا کَانَ یَرْغَبُ فِیهِ أَیَّامَ عُمُرِهِ وَ یَتَمَنَّى أَنَّ الَّذِی کَانَ یَغْبِطُهُ بِهَا وَ یَحْسُدُهُ عَلَیْهَا قَدْ حَازَهَا دُونَهُ فَلَمْ یَزَلِ الْمَوْتُ یُبَالِغُ فِی جَسَدِهِ حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ فَصَارَ بَیْنَ أَهْلِهِ لَا یَنْطِقُ بِلِسَانِهِ وَ لَا یَسْمَعُ بِسَمْعِهِ یُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِی وُجُوهِهِمْ یَرَى حَرَکَاتِ أَلْسِنَتِهِمْ وَ لَا یَسْمَعُ رَجْعَ کَلَامِهِمْ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِیَاطاً بِهِ فَقُبِضَ بَصَرُهُ کَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ فَصَارَ جِیفَهً بَیْنَ أَهْلِهِ قَدْ أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ لَا یُسْعِدُ بَاکِیاً وَ لَا یُجِیبُ دَاعِیاً ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِی الْأَرْضِ فَأَسْلَمُوهُ فِیهِ إِلَى عَمَلِهِ وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ» (نهج‌‌البلاغه/خطبه 109).
«وَ هُوَ یَرَى الْمَأْخُوذِینَ عَلَى الْغِرَّهِ» آقا تو که دیدی افرادی از دوستان و همکارها و همسایگانت رفتند، «حَیْثُ لَا إِقَالَهَ وَ لَا رَجْعَهَ»، رفتند و دیگر بر نگشتند و رفتنی است که دیگر برگشتن توی آن نیست، «کَیْفَ نَزَلَ بِهِمْ مَا کَانُوا یَجْهَلُونَ»، می‌گوید می‌دانی چی می‌آید بر سرت نفس‌های آخر.
یک: «وَ جَاءَهُمْ مِنْ فِرَاقِ الدُّنْیَا مَا کَانُوا یَأْمَنُونَ»، این دنیایی که دلت خوش بوده حالا باید از آن دل بکنی بنده لباسم را دوست دارم اگر با تیغ لباس من را پاره کنی ناراحت هستم، من با تیغ لباس شما را پاره کنم ناراحت هستی، اگر بنا باشد گرفتن لباس ناراحتی باشد نفس آخر خدا می‌خواهد آنچه در عمرمان جمع کردیم یک مرتبه از ما بگیرد و لذا از خدا ناراحت هستیم در نفس‌های آخر بسیاری از افرادی که در عمرشان گفتند خدا جان، خدا جان، در سرازیری ماشین تند می‌رفته به سر بالایی برسند یک متر نمی‌توانند حرکت کنند می‌فرماید باید رها کنی بروی: «وَ قَدِمُوا مِنَ الْآخِرَهِ عَلَى مَا کَانُوا یُوعَدُونَ»، از دنیا دل کندن وارد قیامت شدن و قبر شدن، امیرالمؤمنین می‌فرماید: «فَغَیْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ» من که علی هستم نمی‌توانم بیان کنم چه خبر است بیان علی کوتاه است خود حضرت می‌گوید: «اجْتَمَعَتْ عَلَیْهِمْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَهُ الْفَوْتِ»، فشار و گیجی مرگ یک، «وَ حَسْرَهُ الْفَوْتِ» آه که بچه و عروس و داماد و زندگی را می‌گذارم، حسرت رها کردن یک فشار و مردن دو، اطراف بدن شل می‌شود «فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ وَ تَغَیَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ» رنگ می‌پرد، «ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِیهِمْ وُلُوجاً» و لوج مرگ می‌آید، «فَحِیلَ بَیْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَیْنَ مَنْطِقِهِ» منطق و نطق و بیان قفل می‌شود، «وَ إِنَّهُ لَبَیْنَ أَهْلِهِ» «یَنْظُرُ بِبَصَرِهِ وَ یَسْمَعُ بِأُذُنِهِ» نگاه می‌کند می‌بیند ولی زبانش طاقت گفتن ندارد، صداها را می‌شنود، آدم‌ها را می‌بیند، می‌شناسد، می‌شنود اما زبان نمی‌تواند حرف بزند. «عَلَى صِحَّهٍ مِنْ عَقْلِهِ» عقلش صحیح است، «یُفَکِّرُ فِیمَ أَفْنَى عُمُرَهُ» فکر می‌کند، چه کردم بر عمرم، «وَ فِیمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ» تمام روزگار را به چی گذراندم، «وَ یَتَذَکَّرُ أَمْوَالًا جَمَعَهَا» از همه بانک‌ها قرض کردم، پهلوی هر کس و ناکسی سر خم کردم، برای یک ریال و یک فلس اشک ریختم، رشوه‌ها و دروغ‌ها و گرانفروشی‌ها و کم فروشی‌ها و کم کاری‌ها و انواع جنایات را کردم، «وَ یَتَذَکَّرُ أَمْوَالًا» یاد اموالی می‌افتد که جمعها جمع کرده، «أَغْمَضَ فِی مَطَالِبِهَا» در طلب اموالها اغماض کردم، چشم پوشی کرده یعنی فکر حلال و حرام نبوده، «وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا» از اموال حق و باطل مخلوط گرفته و جمع کرده، «قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا» حالا که نفس آخر است بار مال حرام روی دوشش است، «وَ أَشْرَفَ عَلَى فِرَاقِهَا» و باید فراق این مال را بکشد رها کند برود، وزنش به گردنش، «وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ یَنْعَمُونَ فِیهَا» کیفش مال وارثها، وارث کیف کند من جواب قیامت بدهم این هم شد کار، «فَهُوَ یَعَضُّ یَدَهُ نَدَامَهً» اگر در عالم واقع چشم بینایی داشته باشید خودش را از غصه می‌خورد، فکر می‌کند، «وَ یَزْهَدُ فِیمَا کَانَ یَرْغَبُ فِیهِ أَیَّامَ عُمُرِهِ»‌ای کاش آن مقداری که می‌دویدم دنبال مال کمتر دویده بودم یا اگر می‌دویدم دنبال حلالش می‌دویدم، اینها که دورش گریه می‌کنند نمی‌تواند از آنها تشکر کند، «وَ لَا یُجِیبُ دَاعِیاً» هر کس که می‌گوید بابا جان، مامان جان، داداش جان نمی‌تواند جواب بدهد، «ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِی الْأَرْضِ» در تابوتش می‌گذارند، به قبرستانش می‌برند، «فَأَسْلَمُوهُ فِیهِ إِلَى عَمَلِهِ» می‌گویند این تو و این عملت، هر چی می‌خواهی رشوه بگیر، هر چی می‌خواهی مردم آزاری کن بسم الله، این نفس آخر است.
4- بیان قرآن درباره لحظات آخر زندگی
در بیان امیرالمؤمنین که من بسیار رقیق گفتم اما قرآن چه می‌گوید در قرآن ده پانزده آیه داریم نمی‌شود از اینها به شوخی گذشت از هر چی می‌شود فرار کرد جز مرگ، نمی‌گذارم به من گلوله بزنی، خوب بله می‌روم توی خانه و شیشه ضد گلوله، نمی‌گذارم میکروب بر من حاکم بشود خوب بله تمام مسائل بهداشتی را مراعات می‌کنم، نمی‌گذارم زلزله به من آسیب برساند خانه ضد زلزله می‌سازم، نمی‌گذارم سیل من را ببرد خانه‌ام را روی کوه می‌سازم از هر چیزی می‌شود فرار کرد به جز از مرگ.
قرآن می‌گوید: «وَ لَوْ کُنْتُمْ فی‌‌ بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ» (نساء/78) توی هر کاخی بروی مرگ شما را در می‌یابد بنابراین این نفس آخر، این لحظات آخر چیست؟
آدم وقتی نگاه می‌کند توی جامعه، او دروغ می‌گوید، او نماز نمی‌خواند، او رشوه می‌گیرد چه خبر است غافل شدیم به قول قرآن می‌گوید: «نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» (ص/26) از روز قیامت غافل شدیم حالا من یک صحنه‌هایی را از قرآن برایتان بگویم آدم‌های خوب چطوری نفس‌های آخر را می‌کشند و آدم‌های بد چطوری، نحوه جان دادن بد، دقیقه‌های آخر عمر آدم بد، دقیقه‌های آخر عمر آدم خوب.
5- لحظات آخر برای آدم‌ها مختلف است
اولین آیه می‌فرماید: «وَ جاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحیدُ» (ق/19)، قرآن می‌فرماید که مرگ آدم را مست می‌کند، سکره و سکاری، وقتی مرگ می‌اید مرگ چطور آدم را مست می‌کند آدم گیج می‌شود فشار که به آدم می‌اید آدم اعتدالش را از دست می‌دهد، «وَ جاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ» نفس آخر مگر می‌اید و بعد می‌گوید «ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحیدُ»، این همان بود که از آن می‌ترسیدی، خیلی از آن می‌ترسیدی، تمام کارهایت را بهداشتی انجام می‌دادی، تمام پیش بینی‌های لازم را می‌کردی، خانه‌ام نزدیک خانه بچه‌ام باشد پیری دارم، کوری دارم یک وقت آدم مریض می‌شود تلفن کنم به بچه‌ام.
پس انداز کن پیری داری کوری داری، فلانی را ببینش برای روز مبادا، انواع کارها را می‌کنیم برای روز مبادا، بعد می‌گوید که گیجی مرگ می‌آید و بعد می‌گوید: «ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحیدُ» این بود که از آن در می‌رفتی، آیه دیگر می‌فرماید فایده ندارد فرار مکن هر کجا باشی می‌آید خوب، آیا مرگ مستی دارد بله قرآن می‌فرماید: «وَ تَرَى النَّاسَ سُکارى‌‌»، «یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَهٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النَّاسَ سُکارى‌‌ وَ ما هُمْ بِسُکارى‌‌ وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدیدٌ» (حج/2)، متن قرآن است می‌فرماید روز قیامت مردم گیج و مست هستند می‌فرماید که: «وَ تَرَى النَّاسَ سُکارى‌‌» مردم را می‌بینید که مست، بعد می‌فرماید: «وَ ما هُمْ بِسُکارى» مست نیستند عذاب خدا شدید است عذاب گیجشان کرده، گاهی وقتها گرانی آدم را گیج می‌کند حلال و حرام را دیگر حساب نمی‌کند، عصبانی شده زبانش دیگر هر چی می‌خواهد می‌گوید آقا جان بیا، چرا اینقدر فحش می‌دهی، تقصیر این چیست؟ آخه تو نباید به این فحش بدهی بله این نباید بشود، هر عیبی از یکجایی است اما به این چه؟ آدم وقتی گیج شد هر چی می‌خواهد می‌گوید، وقتی بی پول شد دست به هر کاری می‌زند، می‌گوید وقتی این گیجی آن گیجی را می‌آورد.
به هر حال قرآن می‌فرماید هم نفس آخر آدم گیج می‌شود سکرت الموت مرگ گیجی می‌آورد قیامت هم گیجی می‌آورد از این دو تا کلمه می‌فهمیم که در قیامت مردم گیج هستند و نفس آخر مردم گیج هستند این یک بعد می‌فرماید که آدم وقتی گیج شد دید مرگ دارد می‌آید: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‌‌ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» (مومنون/100-99) نفس آخر انسان می‌بیند مرگ دارد می‌اید راستی مرگ است؟ بله، قرآن می‌گوید، این عربی‌ها که خوانده می‌شود همه‌اش وحی است، می‌گوید «رَبِّ ارْجِعُونِ» خدایا، برم گردان، «لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً»، برم گردان کارم را درست می‌کنم، عیب‌هایم را بر طرف می‌کنم، من را برم گردان این سفر کار خوب انجام می‌دهم.
کلاً چقدر عمر کردی؟ نشنیدی، توی خیابان ندیدی، همکار نداشتی، بلد نبودی، خدایا برم گردان، امکان ندارد برگشت نیست، تاریخ به عقب بر نمی‌گردد.
این مسأله که می‌گوید خدایا برم گردان در چند جای قرآن است یک جای قرآن می‌فرماید: «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما» مال اینهایی که پول دارند توی بانک می‌خوابانند توی خانه پنهان می‌کنند و نه وام می‌دهند و نه کار خیر انجام می‌دهند و نه کار تولیدی می‌کنند، کسانی که پولشان را نگه داشتند، انفاق نمی‌کنند، می‌گوید‌ای کسی که پولت را نگه داشتی: «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنی‌‌ إِلى‌‌ أَجَلٍ قَریبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحینَ» (منافقون/10) پولدار‌ها وقتی می‌خواهند بمیرند لحظه مرگ از درون عمقشان ناله وجدانشان این است، می‌گویند خدایا «رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنی» خدایا «أَخَّرْتَنی» مرگ من را تاخیر بینداز، «إِلى‌‌ أَجَلٍ قَریبٍ» برای یک مدتی مثلا برای یک هفته به من وقت بده، «فَأَصَّدَّقَ» من صدقه می‌دهم، من پولم را تا به حالا خمس ندادم، زکات ندادم، پولهایم را خواباندم، افرادی از بی پولی سوختند و من پولهایم را نگه داشتم، حالا به من مهلت بده در راه محرومین خرج می‌کنم هم تو را تصدیق می‌کنم صدقه می‌دهم، «وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحینَ» من از افراد صالح روزگار می‌شوم فقط یک دو سه روز به من مهلت بده، باز جواب می‌شنود تاریخ به عقب بر نمی‌گردد.
باز یک جای دیگر می‌فرماید: «وَ لَوْ تَرى‌‌ إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ» (سجده/12) باز اینجا می‌گوید «فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً» خدایا برم گردان، این نفس آخر نفس مهمی است، امیرالمؤمنین برای نفس آخر گریه می‌کرد، خیلی خطرناک است و قرآن روی آن تکیه کرده، صحنه‌ای را نقل می‌کند در سوره قیامت.
حیف که قرآن نمی‌خوانیم، حیف که صبح‌ها هر کدام نماز می‌خوانیم تا می‌گوییم السلام علیکم و رحمه الله می‌خوابیم، نمی‌دانم چند تا خانه است که صدای قرآن از توی خانه بلند است، خانه‌های ما زنده توی آن است اما شباهت به قبرستان پیدا کرده،
خدا رحمت کند پدران ما را، شبها زود می‌خوابیدن و صبح‌ها قبل از نماز یک صوت قرآن می‌خواندند آدم توی کوچه‌ها که می‌رفت صدای قرآن بود بر افتاد قرآن خواندن، الآن اذان ما را هم رادیو می‌گوید اذان پلاستیکی است، انگور‌های پلاستیکی هستند که راننده‌ها جلوی ماشین آویزان می‌کنند، اذان پلاستیکی، خودمان اذان نمی‌گوییم، اذان از حلقوم بر افتاد، قرآن چرا اینطور شد، یک سوره در قرآن داریم به نام سوره قیامت این هم سیمایی نقل می‌کند که تلخ و شنیدنی است می‌فرماید که: «کَلاَّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ» (قیامت/26)، «بَلَغَتِ التَّراقِیَ» یعنی بشر توجه توجه، نفس آخری داری، روح می‌اید تا تراقی، تا ترقوه، «وَ قیلَ مَنْ راقٍ» (قیامت/27)، تمام اینها که دورت هستند گفته می‌شود «قیلَ مَنْ راقٍ» بیا، به چه کسی بگوییم بیا، طرف پایش سرد شده، «قیلَ مَنْ راقٍ» یعنی به چه کسی بگوییم بیاید، کدام دکتر آمبولانس، تلگراف کنید پسرش بیاید، تلگراف کنید برادرش از فلان شهر بیاید، به شهر بگو، به روستا بگو، زود باشید خبر کنید و می‌گویند «قیلَ مَنْ راقٍ» یعنی اینها که دورش هستند وقتی می‌بینند روح دارد می‌رود نفس آخر است گیج می‌شوند و می‌گویند چه کنیم چه کنیم؟ بعد از «قیلَ مَنْ راقٍ» قرآن می‌گوید: «وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ» (قیامت/28)، ولی خود طرف می‌بیند که بدن شل شد، خودش می‌بیند که دارد نفس‌های آخر را می‌کشد، خویش و قوم‌ها دارند دست و پا می‌زنند به چه کسی بگوییم، به چه کسی نگوییم خود طرف می‌فهمد که «أَنَّهُ الْفِراقُ» که فارق می‌شود از دنیا، «وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ» (قیامت/29) پاهایش به هم می‌چسبد مثل چوب خشک می‌شود یعنی کار به آخرین درجه سختی می‌رسد، «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى» (قیامت/31) فکر می‌کند که عجب ما نمازی نخواندیم، حقیقت را قبول نکردیم این هم صحنه خطرناک، حالا که تلخی هایش را گفتم یک خورده‌ای هم شیرینی‌هایش را برایتان بگویم.
6- مرگ هرکس همرنگ زندگی اوست
مؤمن نفس آخر مثل گل که بو می‌کند من دقیقه آخر عمر امام بالای سر امام بودم اتاقی که امام نفس آخر را کشید ما پشت شیشه‌ بودیم حدیث داریم مؤمن وقتی که می‌خواهد بمیرد مثل گلی که بو می‌کند، فرشته‌ها می‌آیند جان مؤمن را بگیرند، «تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَریماً» (احزاب/44) فرشته‌ها می‌آیند می‌گویند‌ای خواهر با ایمان‌ای برادر مؤمن سلام علیکم «تَحِیَّتُهُمْ»، تحییت و هدیه‌ای که می‌دهند در نفس آخر سلام می‌کنند «وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَریماً»، بفرمایید سالن پذیرایی آماده است تو از الآن مهمان خدا می‌شوی، رفیق هایت سلمان فارسی هستند، خواهر در جوار خدیجه بنا است مهمان بشوی، رفیق‌های دنیایی تبدیل می‌شوند به مریم، دوست تو از این ساعت مریم می‌شود.
دوست تو از این ساعت زهرا می‌شود، تو در کنار ابوذر غفاری بنا است باشی، «أَجْراً کَریماً»، نفس آخر مؤمن را قرآن می‌گوید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعی‌‌ إِلى‌‌ رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً فَادْخُلی‌‌ فی‌‌ عِبادی وَ ادْخُلی‌‌ جَنَّتی‌‌» (فجر/30-27)، قرآن می‌گوید نفس آخر مرد خدا به او می‌گویم «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ» ‌ای کسی که با قلبی آرام و نفسی مطمئن، ‌ای کسی که دلت آرام بود، به چی دل آرام است؟ «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28)، دل با یاد خدا آرام است اگر بنا بود با دلار آرام باشد باید رئیس جمهور آمریکا دلش آرام باشد الآن اگر مرگ سراغ رئیس جمهور آمریکا بیاید نمی‌گوید من با قلبی آرام، اگر مرگ سراغ هر امیر و شاهی برود، نمی‌گوید من با قلبی آرام.
اما امیرالمؤمنین تا ضربت خورد فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ» (خصائص‌‌الائمه/ص‌‌63) به خدا کعبه رستگار شدم، امام حسین در گودی قتلگاه نفس آخر فرمود «رضا برضاک» خدایا من که از تو راضی هستم من که تو را دوست دارم من رستگار شدم، بنیان گذار جمهوری اسلامی حضرت امام می‌فرمود خدایا من را بپذیر من می‌خواهم بیایم پهلوی خودت، آن شعری را هم که فرمود من به خال لبت‌ای دوست گرفتار شدم، توی آن شعرش هم می‌گوید دیگر از این لباس و از این دنیا و اصلا می‌خواهم این لباس‌ها را بکنم و لباس دیگر بپوشم اوج گرفته، پیاز را دیدید بچه دندان رویش می‌گذارد جیغ می‌زند، بزرگ که می‌شود دیگر جیغ نمی‌زند پیاز را می‌خورد جیغ نمی‌زند، بزرگتر که می‌شود پول می‌دهد پیاز می‌خرد، بعضی چیزها به دهان بچه تند است به بزرگتر آرام است و بزرگتر که می‌شود اصلا پول می‌دهد می‌خرد، لذیذ است ارتباط با خدا و ملاقات با خدا برای امیرالمؤمنین و حسین ابن علی به ابوذر گفتند چرا ما از مرگ می‌ترسیم گفت برای اینکه همه‌اش فکر دنیا بودیم و به قیامت کاری نداشتیم، دو رکعت نماز نخواندی، «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى» (قیامت/31) اگر کسی به شما بگوید این نماز چقدر طول می‌کشد از «بِسْمِ الله» تا «کُفُواً أَحَدٌ» (اخلاص/4) یک حمد و یک قل هو الله به اندازه شانه ردن زلفت بود خوش انصاف چرا نخواندی، چرا به فکر لباس دختر و پسرت بودی ولی در مورد نماز بچه‌هایت حساس نبودی، «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى»، «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ»‌ای دل آرام، «ارْجِعی‌‌ إِلى‌‌ رَبِّکِ» تشریف بیاور پهلوی خدا، «راضِیَهً مَرْضِیَّهً» هم تو از خدا راضی هستی و هم خدا از تو راضی است، «فَادْخُلی‌‌ فی‌‌ عِبادی» بفرما پهلوی ابوذر پهلوی سلمان، برو پهلوی ابراهیم و اسماعیل، برو پهلوی مریم و زهرا، «وَ ادْخُلی‌‌ جَنَّتی‌‌» بیا توی بهشت خودم، مؤمن این رقمی نفس آخر را می‌کشد نفس آخر خیلی مهم است آدمی که می‌خواهد از دنیا دل بکند اگر خواستی لباس من را بکنی تا لباس بهتری به من ندهی من نمی‌توانم لباسم را بدهم، باید اولیای خدا را ببیند و لذا پنجاه و شش تا حدیث داریم. انسان وقتی می‌خواهد نفس آخر را بکشد رسول خدا و امیرالمؤمنین را می‌بیند می‌گویند آقا بیا پهلوی خودمان، محضر آنها را که می‌بیند می‌گوید رها کن دنیا را زودتر جان من را بگیر، آماده می‌شود برای جان دادن مشکل است اما، زن درد زایمان برایش سخت است اما وقتی یادش می‌آید که پس از این درد خدا قسمتش می‌کند یک بچه زیبا، اگر دید بعد از این درد یک بچه زیبا دارد درد برایش قابل تحمل است می‌گوید درد هست اما در عوض مادر می‌شوم، جان کندن برای مؤمن سخت است اما در عین حال زیبا است چون یک پلی است عوض می‌شود یک لباسی است عوض می‌شود، یک انتقال از منزل به منزل است.
«إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی‌‌ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» (فصلت/30) امام صادق می‌گوید این آیه چی می‌گوید، امام صادق این آیه را تفسیر می‌کند می‌فرماید: «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ» آنهایی که گفتند خدا، «ثُمَّ اسْتَقامُوا» گفتند خدا و ایستادند، گفتند جمهوری اسلامی و ایستادند، گفتند امام و ایستادند، گفتند قرآن و ایستادند.
گاهی وقتها یک کسی می‌گوید استقلال آزادی جمهوری اسلامی، بعد به خاطر یک چیز کم و زیاد از جمهوری اسلامی دل سرد می‌شود منتها من نمی‌گویم کارها درست است در جمهوری اسلامی ممکن است کسی کار خلاف بکند اما دلیل بر این نیست که ما از نماز جمعه دست برداریم، اما دلیل بر این نیست که ما از قرآن دست برداریم، باید از این آقا بگوییم چرا این آقا این کار را کرد، اگر کارشناس است بگوییم توضیح بدهد، اگر مدیریت ضعیف است جبران کنیم، اگر اشتباه کردیم، عذر خواهی کنیم، اگر تحلیل داریم بیان کنیم بالاخره کسی که گفت، «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» گفت خدا دیگه باید پایش بایستد، کسانی که بگویند خدا و پایش بایستند اینها را امام صادق فرمود: «تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ» نفس آخر فرشته‌ها می‌آیند به او بشارت می‌دهند می‌گویند: «أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا» نترسید و هیچ غمت نباشد «وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ» بشارت می‌دهیم به بهشت.
امام صادق فرمود کسی که کلمه حقی را گفت پایش هم ایستاد و نلرزید این نفس آخر خوشا به حالش.
آیات زیادی داریم، باز یک آیه دیگر می‌فرماید: «الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (نحل/32)، یک سری آیاتی داریم که نفس آخر اولیاء خدا چقدر شیرین می‌میرند، نفس آخر جنایتکار‌ها و مجرمین تلخ می‌میرند، و یک آیه هم هست مال اینهایی که پای بند به حرام و حلال نبودند پول داشتن، مالیات ندادند، مراعات هیچ کاری را نکردند می‌فرماید اینها وقتی می‌خواهند جان بدهند این رقمی جان می¬کَنند باز تلخ است: «وَ لَوْ تَرى‌‌ إِذْ یَتَوَفَّى الَّذینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ» (انفال/50) باز این هم مال آدم‌های مجرم است که قرآن می‌گوید نفس آخر مجرم با سیلی، منتها ممکن است سیلی را ما‌ها نبینیم، یک کسی نگوید شما چی چی می‌گویید من بالای سر پدرم، برادرم، مادرم، دوستم بودم جان کند نماز هم نمی‌خواند تارک الصلوه بود، زورگو هم بود، ربا، شراب، همه جنایتی هم کرد خیلی هم راحت مرد، شما چه چیزی می‌گوید که من نمی‌گویم قرآن می‌گوید، به چشم ما که نمی‌آید معنایش این نیست.
شما ممکن است ببینید بنده روی تشک خوابیدم متکا پر زیر سرم است اما در عالم خواب خدا می‌داند چه کتک‌هایی می‌خورم شما می‌گویید عجب خواب نازی، ممکن است شما می‌بینید با چشم شما خواب ناز باشد اما در یک عالم دیگر انواع سختی‌ها به او می‌دهند قرآن و خالق ما خبر داده نفس آخر نفس خطرناکی است، خدایا نفس آخر ما را از آنهایی که می‌گویند خدایا برمان گردان پشیمانیم، بد کردیم، اشتباه کردیم، رفتار ما را جوری قرار بده که لحظه آخر شرمنده نباشیم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment