محبت

موضوع: محبت
تاریخ پخش: 75/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی»

بوشهر آمدیم و جلساتی داشتیم با اقشار مختلف از جمله با برادرهای صیاد، برادران زحمتکش و خوب، موضوع بحثمان درسهایی از قرآن است، که سالها است در شبهای جمعه پخش می‌شود، موضوعی که از قبل پیش بینی کرده بودم برای این هفته بگویم منتها مستمعینش توفیقی بود خدمت شما رسیدیم.
1- ریشه دین محبت است
موضوع، موضوع محبت است، راجع به محبت مسائلی مطرح است: اول اینکه اساس دین محبت است. داریم: «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ» (تفسیرفرات‌الکوفی/ص‌428)، ریشه دین محبت است، خدا را دوست دارند نماز می‌خوانند، امام حسین را دوست دارند برایش عزاداری می‌کنند، امام را دوست داشتند به حرفهایش گوش می‌دادند همه حرکتها محورش محبت است. اگر مادران و پدران ما، ما را دوست نمی‌داشتند برای ما زحمت نمی‌کشیدند بعد از تولد ما را دور می‌انداختند اصلا وجود ما براساس محبت است.
هر کس هر کاری می‌کند براساس محبت است به همین خاطر روایت داریم: «هَلِ الْإِیمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ» (کافی/ج‌2/ص‌125) ایمان چیزی جز حب و بغض نیست همین که در فروع دین می‌گویند.
نماز، روزه، خمس، زکات و یکی هم می‌گویند تولی وتبری. یعنی که او را دوستش داشته باشیم و دوستش نداشته باشیم، در نماز ما می‌گوئیم «صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ» (فاتحه/7). خدایا زنده باد انبیاء و شهدا و صدیقین، «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ» مرگ بر مغضوبین «وَ لاَ الضَّالِّینَ» مرگ برضالین، آنهایی که مورد غضب خدا هستند، آنهایی که منحرف هستند، آنهائی که مورد تنفر من هستند امّا انبیاء و شهدا مورد عشق من هستند و من آنها را دوست دارم، و گمراهان و غضب شده هارا دوست ندارم. در نماز این مطرح است شما در آخر نماز که می‌گویید «السَّلَامُ عَلَیْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ»، درود بر بندگان خدا، یعنی من طرفدار بندگان صالح هستم. «عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ» یعنی بندگان خوب خدا را دوست دارم.
2- نشانه ایمان کامل دوستی و دشمنی به خاطر خداست
یعنی در نماز این اظهار عشق هم نهفته است. روایت داریم کسی که برای خدا افرادی را دوست داشته باشد یا برای خدا افرادی را دوست نداشته باشد این ایمانش کامل است علامت اینکه ایمان آدم کامل است این است که غیرت دینی داشته باشد وقتی دیدیم سلمان رشدی به پیغمبر جسارت کرد همه ما آماده باشیم که آن را تکه تکه کنیم اسم یزید را که می‌بریم می‌گوییم لعنت خدا براو باد. نسبت به امام حسین بگوییم(ع) نسبت به یزید بگوئیم خدا لعنتش کند. بی تفاوت نباشیم.
یک کسی را که می‌بینیم گناه می‌کند جلویش را بگیریم. اگر نمی‌توانیم جلوی او را بگیریم قیافه‌مان را عبوس کنیم، و ما لازم است عبوس کنیم، عبوس کردن یک ارزش است. اینکه می‌گویند بعضی‌ها اسمشان عباس است، حضرت عباس، عباس یعنی کسی که به آدم بد که برسد عبوسی کند نباید بگوئیم حالا به ما چه هر کسی هر کاری که می‌خواهد بکند، بکند. به ما چه یعنی من سیب زمینی هستم، یعنی من آجرم، یعنی من بی تفاوت هستم. انسان باید نسبت به بدیها غیرت داشته باشد و نسبت به خوبیها لبخند بزند. یعنی از خودش باید یک عکس العمل نشان بدهد. یک بچه‌ای که دروغ نمی‌گوید یک بچه‌ای که دروغ می‌گوید، یک انسانی که صاف راه می‌رود و یک انسانی که کج راه می‌رود، به هر حال مسئله این است که ما باید بی تفاوت نباشیم حالا ایشان نماز می‌خواند و ایشان نماز نمی‌خواند، به ما چه؟ می خواهد بخواند و می‌خواهد نخواند. نه خیر، من اگریک جنسی را میخواهم بخرم از آن کسی که نماز می‌خواند بخرم، اگر مردم ایران به این که من می‌گویم عمل کنند ببینید چه می‌شود. بگویند تصمیم بگیریم از کسی جنس بخریم که اهل نماز باشد البته نماز خالی هم فایده ندارد ممکن است نماز بخواند و هزار تا کلک هم بزند این نمازش نماز نیست، یک نماز خوان درست.
وقتی می‌رویم بازار از آن کسی جنس بخریم که اول ظهر مغازه را می‌بندد با این عمل شما تمام ایران، تا گفتند الله اکبر تاجرها مغازه هایشان را می‌بندند ما داریم که این رقمی رفتار می‌کنند.
مثلا جوانی که در نماز جمعه و نماز جماعت نمی‌آید آمد خواستگاری دختر به او ندهید عکس العمل نشان بدهید بگو تو که مردم را قابل نمی‌دانی چرا نمی‌آیی مسجد مردم برای تو ارزش ندارند، نعوذ بالله خدا برای تو ارزش ندارد، عبادت ارزش ندارد تو که خدا و جامعه و نماز و مسجد برایت ارزش ندارد تو هم نزد ما ارزش نداری ما دختر به تو نمی‌دهیم. به هر حال این مسئله حب و بغض، یعنی انسان غیرت داشته باشد، بی خیال نباشد.
مردم و گنهکارها توی جامعه اگر بدانند مردم غیرت دینیشان داغ است دیگر گناه نمی‌کنند اگراحساس کنند که اگر یک حرف زشتی زدنند مردم برخورد می‌کنند. الان در خیابانها غیرت هست الحمدلله، از نظر رانندگی غیرت است یعنی یک خیابانی که یک طرفه است اگر یک ماشین خلاف بیاید همه ماشینها برایش چراغ می‌زنند چرا خلاف می‌آیی، یعنی راننده‌ها روی مسئله رانندگی غیرت دارند.
حالا همین غیرت جایی دیگر هم باشد در مسافر سوار کردن، در معامله کردن، در ازدواج، اگر همین مسئله غیرت و حب و بغض زنده بشود خیلی از مسائل حل می‌شود.
3- بی‌غیرت بی‌دین است
حدیث داریم: «کُلُّ مَنْ لَمْ یُحِبَّ عَلَى الدِّینِ وَ لَمْ یُبْغِضْ عَلَى الدِّینِ فَلَا دِینَ لَهُ» (کافی/ج‌2/ص‌127)، کسی که بی غیرت است بی دین است یعنی بگوید به ما ربطی ندارد. راست بگوید یا دروغ به ما چه. جنس وارد می‌کند هروئین باشدبه ما چه؟ شما برای یک لقمه نان توی این هوای داغ بوشهر مشغول صیادی هستید لقمه حلال می‌خورید، افرادی هم هستند که قاچاق وارد می‌کنند و باز گاهی قاچاق یخچال و تلویزیون و جاروبرقی است. و گاهی نه اصلا قاچاق هروئین است یا از این مرز یا از جاهای دیگه، به هر حال بگوییم برای ما فرق نمی‌کند یا نونش را آجر نمی‌کنیم به ما چه؟ حدیث داریم کسی که بگوید به ما چه، بی دین است. همه‌اش به ما ربط دارد چون جامعه مثل کشتی می‌ماند اگر یک عده‌ای سوار کشتی شدند یک کسی صندلی خودش را سوراخ می‌کند همه بگویند آقا نکن، بگوید به تو چه من دارم صندلی خودم را سوراخ می‌کنم. درست است جای صندلی خودت را داری سوراخ می‌کنی ولی اگر آب آمد همه غرق می‌شوند.
نمی‌شود گفت صندلی من است اینکه می‌گویند آزادی ما، باید آزادی را معنی کنیم وگرنه یکی در خانه‌اش ساعت دوی بعد از نصف شب بگوید آزادی و طبل بزند همه مردم از خواب بیدار می‌شوند، بگوید آقا خانه خودم و چوب و طبل خودم است ولی ما باید بگوئیم بسمه تعالی، غلط کردی، معنای آزادی این نیست که مزاحم آزادی دیگران بشوید، غیرت دینی، دو تا مسلمان که به هم می‌رسند هر کدام عشقشان و محبتشان بیشترباشد، او ارزشش بیشتر است. حدیث داریم، پس این مقدار اهمیت محبت، فطری بودن محبت، نقش محبت در مسائل خانوادگی، نقش محبت در مسائل سیاسی، درمسئل تربیتی، در مسائل اجتماعی، محبت به چه کسی، ابعاد محبت، محبت نسبت به خداوند، خدا را دوست داشته باشیم، پیامبر خدا را دوست داشته باشیم، اهل بیت را دوست داشته باشیم، اولیای خدا را دوست داشته با شیم، والدین را دوست داشته باشیم.
در طول تاریخ زندان بوده، زندان مال الان نیست، در طول تاریخ زندان بوده، این معنای زندان یعنی فلانی را از جامعه‌اش جدا کنیم، چون انسان دوست دارد توی مردم باشد، تبعید در طول تاریخ بوده، یک کسی را از این شهر به آن شهرتبعید می‌کردند، حتی قبل از اسلام هم یک کسی را تبعید می‌کردندند از این شهر به یک شهر دیگر، این یعنی محروم کردن قضائی است.
4- علاقه و محبت فطری است
داریم زن و شوهرهایی که باید در یک شرایطی از هم جدا شوند، اینکه کسی را از جامعه جدا می‌کنند زندانش می‌کنند، از شهر جدا می‌کنند تبعیدش می‌کنند، همسر از همسر جدا می‌شود، این جدائی‌ها پیداست یک تنبیه است واین تنبیه‌ها این است که انسان یک چیزی را که دوست دارد ومورد علاقه‌اش هست از او بگیرند و این در طول تاریخ بوده و از همین پیداست که علاقه به وطن، علاقه به مادر، علاقه به همسر، این علاقه‌ها فطری است. وقتی کسی را می‌خواهند گوش مالیش بدهند این علاقه را جلویش را می‌گیرند گاهی بچه گریه می‌کند، گرسنه‌اش است؟ نه شیر خورده، لباسهایش خیس شده مشکل دارد؟ نه، نمی‌فهمیم چرا گریه می‌کند، عروس و دامادها که تازه بچه دار می‌شوند می‌گویند نمی‌دانیم که چه مشکلی دارد تابغلش می‌کنند ساکت می‌شود. این بچه می‌خواهد بگوید گرسنه‌ام نیست، تشنه هم نیستم، محبت می‌خواهم، یک کسی من را بغل کند.
5- چه کنیم خدا را دوست داشته باشیم؟
مسئله نیاز به محبت ریشه دارد، راجع به محبت خدا، ما بیش از هر چیزی باید خدا را دوست داشته باشیم. ما چطوری خدا را دوست داشته باشیم؟ نعمتهای خدا را بنشینیم حساب کنیم، خدا به ما چی داد و ما چی بودیم؟ قرآن آیات زیادی دارد که‌ای بشر می‌دانی چی بودی، هیچ بودی، یک آیه داریم می‌گوید هیچ و هیچ بودی، محبت به خدا: چگونه خدا را دوست داشته با شیم چون ما اگر خدا را دوست داشته باشیم هر چه گفت انجام می‌دهیم، دیگر تارک الصلوه نداریم. آنهائی که نماز نمی‌خوانند مشکل محبت دارند یعنی اگر شما من را دوستم داشته باشید حتماَ دعوتم می‌کنید و پذیرائی هم می‌کنید، اگر توی خیابان دیدی محلّم نگذاشتی پیداست دوستم نداری، آن کسی که نماز نمی‌خواند خدا را دوست ندارد.
حالا چه کنیم که خدا را دوست داشته باشیم: یک یادی از نعمت‌ها، از باب نمونه قرآن می‌گوید: «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» (دهر/1) یعنی هیچی بودی، پنجاه سال پیش من هیچ بودم بعضی‌ها بیست سال پیش، بعد یک آیه دیگه می‌گوید که، «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً»، نه که هیچ بودی، بودی ولی چیز به درد بخوری نبودی.
اول می‌گوید کلاس اولت هیچ و هیچ، بعد که تازه پیدا شدی «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً»، چیز قابل ذکری نبودی ریا، اینکه بشود اسمت را یک جائی گفت نبودی بعد می‌گوید: «مِنْ ماءٍ مَهینٍ» (مرسلات/20)، از یک آب پستی بودی، نطفه، یک تک سلول و اسپرم بودی، بعد می‌گوید که: «یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ» (طارق/7)، تو که الان گردن کلفتی می‌کنی یک تک سلولی بودی که از کمر پدر سفر کردی به رحم مادر، آنجا چه خبر است، آنجا تاریکی، فی ظلمات در آن تاریکی منتها سه رقم، فی ظلمات ثلاث، توی شکم مادر، توی سه تا تاریکی بودی، تاریکی پوست بدن، تاریکی رحم، ویک تاریکی دیگر، خوب توی تاریکی چی، هیچ کس به فکر تو نبود، نه پدرت به فکرت بود نه مادرت بلکه وقتی سنگین می‌شود به فکرش هستند، بعد وقتی به دنیا می‌آید قرآن می‌گوید: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (نحل/78)، از مادر که متولد شدید «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً»، هیچی بلد نبودی توی قنداق که بودی دست می‌کردی ماه را بگیری، یعنی اصلاًَ فاصله سرت نمی‌شد بچه حیوان از پشت بام پرت نمی‌شود امّا بچه انسان پرت می‌شود یعنی بچه حیوان فاصله را می‌فهمد ولی بچه انسان فاصله را نمی‌فهمد. بسیاری از حیوانات دشمنانشان را می‌شناسند ولی بچه وقتی به دنیا می‌آ ید دشمن ودوست راتشخیص نمی‌دهد.
«لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً»، بعد می‌گوید «وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ»، گوش، چشم، عقل، بعد می‌گوید هیچ چیز بلد نبودی. سواد یاد گرفتی، حرف زدن، راه رفتن یاد گرفتی، در حرف زدن با چی حرف می‌زنی، با یک تکه گوشت، زبان، با چی می‌شنوی با استخوان، با چی می‌بینی، باپی، با پی می‌بینی، با استخوان می‌شنوی وبا گوشت حرف می‌زنی، بعد فرم این گوشت، طوری خلق کردیم که راحت زبان بگردد، هیچ کس در تاریخ زبانش خسته نمی‌شود، هر عضو آدم خسته می‌شود ولی نمی‌گوید زبان من خسته شد. بعد برای حرکت زبان، شما که اسکناس می‌شمارید یک خورده که بشمارید دست خشک می‌شود نیاز به آب دارید ولی این آب است ویک چشمه اتوماتیک هم دارد که این زبان که حرکت کی کند آب رسانی آن اتوماتیک باشد یعنی زیر زبان شما چشمه آب است. چشمه آب هم آبش شیرین است. حالا اگر آبش تلخ بود یک احوالپرسی می‌کردید آب تلخ اذیت می‌کرد برعکس چشمه‌ای که در چشم است، آب چشم شور است چرا؟ چون چشم ما از پی است، پی اگر آب نمک مخلوطش نباشد خراب می‌شود یعنی چشم شما باید با آب نمک مخلوط باشد و زبان شما با آب شیرین، تولید هم به مقدار است یعنی آب دهان زیاد تولید نمی‌شود.
اگر زیاد تولید می‌شد هر کس از خانه‌اش می‌آمد بیرون یک سطل هم زیر چانه‌اش بود که چک، چک، بچکد، واگر کم بود همه می‌بایست یک شلنگ مثل سرم به خودمان آویزان می‌کردیم، گوش شما چین وچروک دارد، این چین و چروکها باعث می‌شود که ما می‌فهمیم صدا از کدام طرف است اگر گوش ما مثل پیشانی صاف بود تا مثلاَ می‌گفتند قرائتی، من به شش طرف نگاه می‌کردم، امّا الان تا می‌گویند قرائتی می‌فهمم صدا از کدام طرف است. چین و چروکها باعث می‌شود که جهت صدا را تشخیص بدهیم، شما اگر می‌خواهید تلویزیون برفک نداشته باشد باید آنتن را به یک جهت خاصی نگه دارید، اگر در رادیو و تلویزیون بروید بعضی اتاقها را قوض قوض می‌کنند‌ یعنی خود دیوار را برمی دارند یک چیزی به آن می‌چسبانند به دیوار صاف چین وچروک می‌دهند آنها که آنجا حرف می‌زنند صدایشان توی این چین وچروکها پخش بشود و صدا تنظیم بشود این چین وچروکها که رادیو و تلویزیون با ایجاد قوض و برآمدگیها روی دیوار ایجاد می‌کنند چیزهایی مثل بوشکه روی دیوار می‌چسبانند تا بلندیهای دیوار صدا را تنظیم کنند این چین وچروکهای گوش هم همینطور هستند.
تا حالا کسی نگفته الحمدلله بینی دارم، بینی هوای سرد را گرم می‌کند، بدن ما گرم است لذا اگرهوای سرد برود توی ریه داغ اذیت می‌کند، اما این لوله کشی‌ها یک جوری است که هوا را یک کمی داغ می‌کند و هوا را مناسب با ریه می‌کند هوای سرد را گرم می‌کند، اگر هوای خشک به ریه برسد آدم اذیت می‌شود. ما بنشینیم فکر کنیم تا علاقه‌مان به خدا زیاد بشود شما در غذا چانه‌ات تکا ن می‌خورد، حالا اگر چانه می‌ایستاد و برای غذا خوردن کله تکان می‌خورد، چانه یک سیر است، کله یک کیلو و اگر گچ داخل آن باشد که دو کیلو، اگر عقل در آن باشد یک کیلو، وما در غذا نمی‌توانیم سر را تکان بدهیم لذا سر ایستاده و چانه تکان می‌خورد چون سبک است، اگر بنا باشد برای یک لقمه غذا یک کیلو سر تکان بخورد کله‌مان درد می‌گیرد، دندان جلو قیچی می‌کند، دندان بغل سوراخ می‌کند، دندان آسیاب مال جویدن است، اگر دندان آسیاب، دندانهای عقب، دندان کرسی اگر صاف بود مثل سنگ مرمر دو سه ساعت طول می‌کشید تا یک لقمه جویده بشود، شما یک تکه نان را بگذار روی سنگ صاف هر چی به سنگ صاف بزنی جویده نمی‌شود امّا اگر یک تکه نان را بگذارید روی سنگ چاله چوله جویده می‌شود، چون دندان آسیاب مال جویدن است خدا چاله چوله قرارش داده، صاف نیست.
اگر خواسته باشیم خدا را دوست داشته باشیم باید نعمتهای خدا را حساب کنیم، نعمت خورشید، نعمت ماه، نعمت دریا، دوستی خدا، دوستی پیغمبر، پیغمبر چه حقّی به گردن ما داشت ما چه کسی بودیم، این عربها بودند فقط که بت پرست بودند پس ایرانی‌ها چی پرست بودند، اصلاَ در نماز بعثت دنیا در چه حالی بود خدا رحمت کند شهید باهنر را، بحثی دارد جهان در عصر بعثت، یعنی خیال نکنید وقتی پیامبر ظهور کرد فقط عربها بت پرست بودند ژاپن، چین چه طور بود، اروپا چه طور، کل کره زمین وحشی بودند منتهی ما می‌زنیم توی سر عربها می‌گوئیم عربها بت پرست بودند در حالیکه غیرعربها بدتر بودند.
مقدسات عربها بت بود بت با آب از بین نمی‌رود مقدسات ما آتش بود که آتش با آب ازبین می‌رود خاموش می‌شود، چه زجری کشید پیغمبرما، اگر ما بدانیم ائمه ما چه کردند.
6- یاد زحمت‌های پدر و مادر باعث محبت به آنها می‌شود
محبت به پدر و مادر، اگر بچه‌ها بدانند پدر و مادر چقدر زحمت می‌کشند چقدر پدر زحمت می‌کشد مگر می‌شود بچه بی ادب باشد نسبت به پدرش، بچه هائی که بی ادب هستند یادشان میرود که بابا چقدر زحمت کشیده.
خدا رحمت کند اموات را، طلبه بودم پانزده سالم بود رفته بودم قم، از چهارده سالگی طلبه شدم، پدر من یک جعبه انار از کاشان آورده بود قم، روی دوشش گرفته بود و آورد قم، من وقتی دیدم بابایم با ریش سفید جعبه انار برایم آورده، رفتم جعبه را از روی دوشش بردارم دیدم این جعبه انار کشیده شده به گردن بابایم و گردن بابایم خراشیده شده و خون می‌آید برای اینکه به من انار بدهد گردنش خراشیده شده بود. چقدر شبها تا صبح مادر بی خوابی می‌کشید ما یا دمان می‌رود که پدر و مادر چه کرده‌اند.
7- یاد نعمت‌های خدا عامل عشق به خداست
عشق به خدا این است که یاد نعمتهایش باشیم. «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً» (نبأ/6)، زمین را جای استراحت تو قرار دادیم، «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ» (بلد/8) یعنی به تو دو چشم ندادیم، «وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ» (بلد/9)، یک جفت لب به تو ندادیم، «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ» (بلد/10). قرآن می‌گوید: «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ» (ملک/30)، اگر صبح هر چی کندی چاه عمیق ونیمه عمیق به آب نرسیدی به چه کسی تلگراف می‌کنید. آب شیرین، «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً» (واقعه/70). اگر بخواهیم آبها را تلخ می‌کنیم، چه می‌کنید برای شیرین کردن آب، «لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً» (واقعه/65)، اگر بخواهیم درختها را خشک نگه داریم چه می‌کنید برای سبز شدن، ما خیال می‌کنیم درختها باید سبز بشوند وحالا هم باید چیده بشود نه خیر باید نیست. به پیغمبر می‌گویند لازم نیست من تو را پیغمبرت کنم وحی را قطع می‌کنم تو دیگر پیغمبر نیستی، اگر بخواهیم: «وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ» (اسراء/86)، اگر بخواهیم وحی را قطع می‌کنیم تا به تو دیگر وحی نازل نشود. ما خودمان نیستیم، شاعر خیال نکند شاعر خوبی است، خدا به ذهنش می‌اندازد شعر بگوید، همین مغز توی کله افراد دیگر هم هست هر چی فکر می‌کنند نمی‌توانند شعر بگویند.
همین حلقوم و بیان و زبان توی حلق دیگر هست صدا ندارند. من یک حدیث را در یک جائی خواندم زار زار گریه کردم. این حدیث را در یک مجلس دیگری خواندم قه قه خندیدم. من قرائتی، همان قرائتی هستم زبان و بیان همان ولی خدا می‌خواهد یک بار این رقم اثر بگذارد و یک بار آن رقم، یک موسی یک عصاء به دریا می‌زند خشک می‌شود به سنگ می‌زند چشمه می‌شود همه کار خداست اکر ما بنشینیم نعمت‌های خدا را بشماریم خدا را دوست داریم. آقایانی که حال نماز ندارند یادشان می‌رود که خدا چقدر به آنها نعمت داده، یک خورده برق به شما دولت می‌دهد می‌بینید چه حواله‌هایی برایتان می‌آید، هر کس دوتا کولر گازی داشته باشد هفتاد هشتاد هزار تومان توی این منطقه‌های بوشهر، بندرعباس و اهواز، پول برق کمر شکن است. یک خورده برق دولت به شما می‌دهد آنوقت خورشید همیشه برق مفت به شما می‌دهد هیچ حواله‌ای هم برایتان نمی‌آید آنوقت راجع به خالق خورشید حال نداریم نماز بخوانیم حیف نیست به هر حال.
8- نقش محبت در مسائل خانوادگی
محبت خدا، محبت اولیاء خدا، یاد نعمت‌های اینها، واما نقش محبت، نقش محبت در مسائل خانوادگی، توی خانه اگر همدیگر را دوست داشته باشند خیلی زندگی ارزان است عروس و داماد همدیگر را دوست داشته باشند، من خیلی‌ها را سراغ دارم که چون عروس وداماد همدیگر را دوست دارند عروس به داماد می‌گوید که ببین من تو را دوست دارم و داماد هم به عروس می‌گوید من تو را دوست دارم پس همدیگر را اذیت نکنیم، من می‌گویم حتماً باید فامیل باشند، حتماً تالار باشد، مهریه اینقدر باشد، من چون تورا دوست دارم به تو رحم می‌کنم بنابراین خیلی از پولهائی که می‌خواهی خرج کنی خرج نکن. اگر عروس داماد را دوست داشته باشد نمی‌گوید نه خیر، اگر دوست نداشته باشد با زور بگوید باید برویم بازار برایم طلا بخری، دوستی مربوط به طلا نیست. مردم امام را دوست داشتند امام حسین را دوست دارند، مادر بچه‌اش را دوست دارد، بحث طلا هم مطرح نمی‌شود اگر زن وشوهر دوست داشته باشند، خیلی از شرایط عروسی آسان می‌شود تمام قید و بندهائی که در عروسیها هست برای اینها با زور پول و طلا و مهریه می‌خواهند یعنی خودشان چسب ندارند از بیرون با چسب طلا می‌خواهند بچسبانند وگرنه اگر عروس وداماد همدیگر را دوست داشته باشند دیگه سر مهریه چانه نمی‌زنند، آقا اگر خانه شخصی داری من با توازدواج می‌کنم، اگر می‌خواهی خانه بابایت زندگی کنی من با شما ازدواج نمی‌کنم. این می‌دانی یعنی چه، عروس می‌خواهد بگوید داماد من تو را دوست ندارم. خانه شخصی دوست دارم، اصلاً اگر عروس و داماد همدیگر را دوست داشته باشند خیلی از مشکلات و کارها حل میشود در مسائل اقتصادی.
9- محبت که رفت، کلاهبرداری پیش می‌آید
نجار اگر من را دوست داشته باشد یک در می‌سازد که گلوله هم داخلش فرو نمی‌رود، اگر من را دوست نداشته باشند طوری کلاه سرم می‌گذارد که اگر یک مشت بزنی در که کنده می‌شود چهار چوبش هم کنده می‌شود. بنا اگر طرف را دوست داشته باشد اینقدر سر هم بندی نمی‌سازد آنهائی که خانه می‌سازند بعد از شش ماه چکه می‌کند می‌آید تعمیر می‌کند بعداز دو ماه خراب می‌شود. کارگر صاحب کار را دوست ندارد، بازاری مشتری را دوست ندارد و مشتری هم بازاری را دوست ندارد محبت که رفت کلاهبرداری پیش می‌آید وگرنه هیچ مادری حاضر نیست کلاه سر بچه‌اش بگذارد، اگر محبت باشد تولیدات سالم می‌شود کارگر ما مردم را دوست داشته باشد. اصلاً بیاییم ایران را دوست داشته باشیم اگر ایران را دوست داشته باشیم توی بازار می‌رویم می‌گوییم جنس ایرانی، می‌گوید جنس خارجی بهتر است، می‌گویی می‌دانم بهتر است اما من می‌خواهم کارگر ایرانی نان بخورد حالا این بشقاب من گلش ایتالیایی نباشد. من چینی ایران را مصرف می‌کنم و الحمدلله چینی ایران صادر می‌شود، ما در چینی از خارجی‌ها هم بهتر می‌شویم اصلاً ما اگر ایران را دوست داشته باشیم من پارچه که می‌خواهم بخرم می‌گویم که پارچه اصفهانی باشد که اگر یک پولی می‌دهم از گلوی ایرانی پائین برود، ما ایران را دوست نداریم که چسبیده‌ایم به اینکه جنس خارجی باشد البته تولیدات خارجی بعضی هایش بهتر از ایران است اگر ایران را دوست داشته باشیم مهر به ایرانی بهتر از گل خارجی است. نقش محبت در مسائل خانوادگی بسیاری از شرایط عروس و داماد حل می‌شود، نقش محبت در مسائل اقتصادی اگر همدیگر را دوست داشته باشیم کارگر چون دوست دارد خوب تولید می‌کند، مشتری هم چون ایرانی و کارگر ایرانی دوست دارد جنس ایرانی مصرف می‌کند.
10- نقش محبت در مسائل سیاسی
محبت در مسائل سیاسی، مثلاً الان مقام معظم رهبری پا می‌شود می‌رود به شهرستانها، استانها مردم با تبصره، آئین نامه جمع می‌شوند کسی پول می‌دهد به مردم می‌گوید بروید اظهار عشق کنید به رهبر، اصلاً مردمی که امام را دوست داشتند می‌رفتند به جبهه، آئین نامه بود یا پول بود فقط محبت است. قرآن می‌گوید موسی و خضر آمدند در روستا به مردم روستا گفتند ما گرسنه هستیم یک تکه نان بدهید ما بخوریم، مردم روستا نان به این دو تا پیغمبر ندادند. حالا هر کدام جزو آنها باشیم می‌گوئیم گور پدر مردم، رهایشان کنید این مردم بی فرهنگ، بخیل، کنس را، اگر ما مردم را دوست نداشته باشیم. موسی و خضر با اینکه نان کسی به آنها نداد بخورند داشتند می‌رفتند دیدند یک دیواری کج شده حضرت خضر گفت که این دیوار را باید صاف کنیم لخت شد بنایی کند این دیوار کج است صافش کند موسی عصبانی شد گفت این مردم که یک تکه نان ندادند ما بخوریم حالا بیاییم مفت برایشان کارگری کنیم: «لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً» (کهف/77). اگر می‌خواهید پول بگیرید ما برای این مردم نباید مفت کار کنیم. اما خضر گفت اشتباه می‌کنی، من که مفت کار می‌کنم، منتظر آئین نامه نبود، منتظر شرح وظایف نبود، منتظر تبصره و ماده نبود چون خضر مردم را دوست داشت، آخرش موسی گفت چرا باید بنائی مفت بکنیم، گفت ببین یک مرد خوبی بوده ودو سه تا هم بچه یتیم داشته، یک مقداری طلا زیر این دیوار مخفی کرده برای بچه هایش که وقتی مرد بچه هایش بزرگ شدند برای آنها باشد، این دیوار که کج شده اگر بیافتد طلاها پیدا می‌شوند مردم طلاها را می‌برند چیزی گیر بچه یتیمها نمی‌آید کار، کار خوبی است و چون کار، کار خوبی است من آن را انجام می‌دهم چه کار دارم به من نان دادند یا خیر، نان هم ندهند من کار خودم را می‌کنم، مردم وقتی کسی را دوست داشته باشند می‌گویند ما به فلانی گفتیم یک کار بکند ولی نکرد پس ما هم کاری برایش نمی‌کنیم. اگر او دیدن شما نیامد تو برو، خیلی از زنها می‌گوئیم فلانی بچه دار شده برو دیدنش می‌گوید من که بچه دار شدم او نیامد پس من هم نمی‌روم.
قرآن اینطور نمی‌گوید، قرآن می‌گوید مردم نان به پیغمبر ندادند اما پیغمبر کار مفت برای مردم کرد، در صحیفه سجادیه می‌گوید شما چرا همه جا معامله می‌کنید امام زین العابدین می‌گوید خدایا جوری به من بده که: «وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَى حُسْنِ الذِّکْرِ وَ أَنْ أَشْکُرَ الْحَسَنَهَ، وَ أُغْضِیَ عَنِ السَّیِّئَهِ» (صحیفه سجادیه/دعاى20)، یک خصلتی به من بده که اگر او غیبت من را می‌کند من خوبیش را بگویم.
آقای قرائتی فلانی فحشی به تو داد ایشان نظرش محترم است لابد در من عیبی دیده حالا. طرف چه کسی بود فحش داد من باید شکایت کنم پدرش را در بیاورم به او می‌گویم فحش به کی داد، امام زین العابدین می‌گوید خدایا روحیه‌ای به من بده که حتی کسی پشت سرم بد می‌گوید من او را ببخشم. «وَ أُغْضِیَ عَنِ السَّیِّئَهِ»، به من بدی کرد من انتقام نگیرم.
حالا گیرم به من بدی کرد خانم غذا نپخت، پیراهنم را اتو نکرد، خانه را تمیز نکرد حالا فردا صبح خانم می‌گوید که اگر پول داری مقداری به من بده. می‌گوید برای آبگوشتی که دیشب درست کردی، برای لباسهائی که اتو کردی من پول بدهم به تو. این حرفها را رها کن مگر معامله می‌کنی. خانم توی خانه کار نکرد هر وقت پول می‌خواهد تو به او بده. انتقام می‌گیری مگر بچه هستی بزرگوار باشید. امام زین العابدین می‌گوید خدایا ایمانم بده که اگر کسی غیبتم را کرد من غیبتش را نکنم، او با من قطع رابطه کرد من با او قطع رابطه نکنم. افرادی هستند می‌گویند آقاچرا می‌روی خانه‌اش او که نمی‌آید خانه تو، مگر من معامله می‌کنم او اگر هزار بار هم خانه من نیاید من باید بروم، بزرگوار باشید. محبت به مردم، عشق به مردم.
11- عشق به امام رمز سقوط شاه بود
اصلاً رمز اینکه شاه سقوط کرد محبت بود چرا؟ ، چون مردم امام را بنیانگذار جمهوری را دوستش داشتند می‌گفتند روح من هستی خمینی، بت شکنی خمینی، خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم. مردم خمینی را دوست داشتند رفتند شاه را بیرونش کردند و رمز اینکه شاه فرار کرد عشق مردم به خمینی بود، به امام(ره)، عاشورا را عشق مردم به امام حسین نگه داشت، یا تبصره و آیین نامه و میز و قانون کسی شاه را نمی‌تواند بیرون کند زندگی‌هایی که عروس و داماد همدیگر را دوست دارند با یک پول کم زندگی شیرین است. عروس و دامادهایی که همدیگر را دوست ندارند با یک پول زیاد هم زندگیشان شیرین نیست، محبت خیلی مهم است، محبت، محبت به خدا نماز می‌آورد، محبت به پیغمبر اطاعت می‌آورد، محبت به امام شاه را بیرون می‌کند، محبت به ایرانی جنس ایرانی می‌خرم، محبت به ایرانی خوب تولید می‌کنم، محبت بنّا به کارفرما خوب می‌سازد، محبت به بچه محبت به پدر و مادر، ریشه همه کارها محبت است، محبت عنصر مهمی است و ما باید بدانیم چه کسی دوستمان دارد و چه کسی دوستمان ندارد برادرها و خواهران آمریکا و اروپا، اصلا دنیا ما را دوستمان ندارد این را باید باورمان بیاید، یک چیزی دارند به نام پپسی و این پپسی که ما می‌خوریم یک موادی دارد یک موادش را به هیچ کس نمی‌دهند یعنی حتی فرمول مواد پپسی را حاضر نیستند یاد ما بدهند حالا اینکه پپسی‌شان است، فرمول هواپیمای اف شانزده را به ما نمی‌دهند، اما بچه ما می‌رود آدامس بخرد می‌بیند لای آن عکس یک زشت است عکس سکسی است یعنی عکس سکسی‌شان را لای شکلات برای ما می‌فرستند اما فرمول و اف شانزده را یاد ما نمی‌دهند. باید بفهمیم آنها ما را می‌خواهند عیاش بشویم اما نمی‌خواهند مغزمان کار بکند تمام این تلویزیون هائی که اطراف را می‌گیرد چون شما بوشهری هستید می‌گویم، شما نگاه کنید فیلم‌ها راپیداست مارا می‌خواهند خوابمان کنند، نه ما را، همه این کشورهای خلیج را، عرب و عجم را. ببینید دنیا مارا دوست ندارد بمباران شدید کی کمکتان کرد؟
هیچ کس روی کره زمین شما را دوست ندارد ولی خدا دوست دارد، آنوقت ما آنکه ما را دوست ندارد دل به او می‌بندیم ولی آنکه ما را دوست دارد از توی رحم مادر با ما بوده، موقع تولد با ما بوده، بعد از مرگ با ما بوده آنکه صبح تا شب با او هستیم دوستش نداریم، آنکه دوستمان ندارد دو ساعت می‌نشینیم فیلم خارجی می‌بینیم که این خانم دارد برای من می‌رقصد حالا این خانم برای من می‌رقصد چه چیز می‌خواهد، این خانم می‌خواهد فکر من، جوانی من را مشغول کند، من را مشغول رقص خودش کند تا نفهمم جوانی و استعدادم کجا می‌رود، این من را دوستم ندارد اگر دوستم داشت فرمول اف شانزده‌اش را به من یاد می‌داد، علم و صنعتش را یاد من می‌داد، اینکه رقصشان را یاد ما می‌دهند، سیگارشان را می‌فرستند، رقصشان را می‌فرستند، فسادشان را می‌فرستند، نوار ویدئویشان را می‌فرستند، مشروبات الکلی‌شان را می‌فرستند. همه اینها را صادر می‌کنند اما فرمول علمی را نمی‌دهند از این پیداست که ما را دوست ندارند تا کی من دل بسپارم به این فیلمی که من را دوست ندارد.
آنوقت خدایی که از اول تا آخر همیشه کارهایم بند به اواست ونیاز به او دارم و با لطف او حرف می‌زنم با لطف او می‌بینم، می‌فهمم، اگر یک لحظه لطف خدا از من قطع بشود من هیچ هستم من یک لامپی هستم که به برق روشن هستم برق قطع بشود لامپ یک شیشه خالی بیش نیست وما یک شیشه خالی بیشتر نیستیم هر چی داریم از لطف اوداریم، آنوقت آنکه همه چیز ما از او است دوستش نداریم اما این فیلم‌هایی که جز فساد ما را نمی‌خواهند به این فیلم‌ها عشق بورزیم.
بحمدلله داریم می‌فهمیم، نه اینکه می‌فهمیم، بلکه فهمیدیم و شاه را هم بیرون کردیم، صدام را هم بیرون کردیم، الان دنیا دارد می‌فهمد که ابرقدرتها مردم را مثل انار کردند. می‌دانید انار را چکار می‌کنند؟ انار تا آب دارد دست به آن می‌مالند، تا آبش را کشیدند پرتش می‌کنند. این کشورهای عربی تا نفت دارند آمریکا می‌گوید بله بله، تا نفت آنها را مکید روزگار اینها که غافل هستند سیاه است اینها حالیشان نیست که چکار‌شان می‌کنند دستی به سر و صورتشان می‌کشند و نفتشان را می‌مکند و وقتی نفتشان را مکیدند، وقتی انار آب نداشت، می‌کوبنش به دیوار، روزگارشان سیاه است.
زنده باد خودمان که زودتر از همه فهمیدیم، ما الان امام هستیم یعنی هر جای دنیا که می‌خواهد حرکتی بشود می‌گوید ایران، الله اکبری که در آفریقا می‌گویند از ایرانیها یاد گرفتند. ما الان هر کس در هر کجا خونی در بدنش می‌جوشد مکتب ما او را به جوش آورده، بدون اینکه ما دخالت کنیم او خودش می‌فهمد، عطری که بو می‌دهد خود مردم می‌روند به سراغش.
مواظب باشیم عشق به خدا، محبت به خدا، عشق به پیغمبر، عشق به پدر و مادر، عشق به علم، عشق به معلم، عشق به کتاب، عشق به کتابخانه، عشق به ایران، به ایرانی، به کار، این محبت‌ها در ما زنده بشود و بدانیم این محبت‌ها کار ساز است.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment