مباحثی پیرامون مهدویت و انتظار

برنامه سمت خدا 1 فروردین 1400

بسم الله الرحمن الرحیم

مردم عزیز و نازنین ایران اسلامی سلام. این اولین برنامه سال 1400 ماست. خیلی خوشحالیم که در سال جدید هم مهمان لحظات ناب و نورانی شما هستیم. عیدتان و بهارتان ان‌شاءالله مبارک باشد و ان‌شاءالله بهترین‌ها برای همه‌ی شما رقم بخورد. امروز با احترام و افتخار در محضر یکی از عزیزانی و یکی اساتیدی هستیم که همه‌ی ما دلتنگ ایشان بودیم و این کرونا و این شرایطی که به وجود آمد یک مقدار بین ما و ایشان فاصله انداخت. دعوت کردیم و دعوت ما را پذیرفتند. حضرت حاج آقای قرائتی عزیز و نازنین‌مان که برنامه سال 1400 را با ایشان و فرمایشات ارزنده‌ی ایشان آغاز خواهیم کرد.
حجت الاسلام قرائتی: سلام علیکم و رحمه الله. امسال امتیاز این را دارد که یک نیمه شعبان اول سال است، یک نیمه شعبان آخر سال است. چون بین شمسی و قمری 11 روز فرق هست. در این یازده روز دو تا نیمه شعبان اول و آخر است. تبریک می‌گویم نیمه شعبان را، تبریک می‌گویم سال نو را و ان‌شاءالله آغاز و فرجام این سال برای همه مبارک باشد ان‌شاءالله.
شریعتی: ان‌شاءالله. ما امسال قرار گذاشتیم به واسطه اینکه نیمه شعبان در نیمه اول ماه فروردین قرار دارد و کم کم داریم نزدیک می‌شویم و یک روزشماری هم برای آن گذاشتیم، راجع به امام زمان صحبت بکنیم و کی بهتر از شما و خاطرم هست اولین باری که ما سمت خدا خدمت شما بودیم دقیقاً مصادف شده بود با شب نیمه شعبان و حالا آن خاطره در ذهن من تکرار می‌شود و حالا امروز ما و مخاطبین ما سراپا گوش هستیم و صحبت‌های ناب شما را خواهیم شنید.
حجت الاسلام قرائتی: بسم الله الرحمن الرحیم. سال استثنایی است که چون فرق بین شمسی و قمری ده دوازده روز است در این ده دوازده روز یک نیمه شعبان اول سال داریم و یک نیمه شعبان آخر سال داریم. این حادثه را به فال نیک می‌گیریم. من در خدمت شما هستم. من چیزهایی داشته‌ام گفته‌ام، نوشته‌ام. بحثی که می‌توانیم بکنیم این است که اولاً وجود اولیای خدا منطقه را بیمه می‌کند. این یک مسئله‌ای است. ریشه‌ی قرآنی حرفی که زدم چیست؟ خداوند به فرشته‌ها دستور دارد بروید شهر قوم لوط را زیر و رو کنید چون قوم لوط گناهان فجیعی انجام می‌دادند این هم نه مخفیانه، در خیابان (علنی)  «فی‏ نادیکُمُ الْمُنْکَر» (عنکبوت/ 29) نادی یعنی در جلسه علنی منکر انجام می‌دادند و کارشان به جایی رسید که حتی دو تا فرشته که در قیافه‌ی دو تا انسان زیبا، جوان آمدند خدمت حضرت لوط پیغمبر، لات‌های محله فهمیدند. آمدند در خانه که مهمان‌ها را تحویل ما بدهند. گفت اینها مهمان ما هستند. گفتند نه ما اهل فلان گناه هستیم باید تحویل ما بدهید. من خیلی دلم سوخت. لوط گفت من دختر دارم، دخترم را عقد می‌کنم به تو می‌دهم. دست از مهمان‌های من بردار. اینها پسر هستند معصوم هستند. گفتند الا و لابد ما باید پسرهایت را به دست بیاوریم. قرآن می‌گوید حضرت لوط گفت ای کاش من یک قدرتی می‌داشتم. روایت داریم که حضرت می‌گوید ای کاش قدرت داشتم یعنی ای کاش مهدی داشتم. بعد رکن شدید داشتم یعنی ای کاش یاران مهدی را داشتم. یارانی باغیرت. این را ببینید انبیاء چقدر مظلوم هستند. این خیلی مظلوم است که انسان در خانه خودش امنیت نداشته باشد، نسبت به مهمانانش امنیت نداشته باشد، التماس کند دخترم را به شما می‌دهم دست از گناه بردارید. خیلی مظلومیت است. اینها را آدم یک چیزی می‌شنود. خب فرشته‌ها بنا شد این شهر را زیر و رو کنند چون دیگر به مقدار کافی نصیحت و موعظه شده بود و حجت تمام شد. فرشته‌ها که آمدند دیدند حضرت لوط آنجا است. لوط پیغمبر است. گفتند: «إِنَّ فیها لُوطاً» (عنکبوت/ 32) پیغمبر آنجاست. مگر می‌شود شهر را زیر و رو کرد؟ قرآن می‌گوید که خدا گفت: «نحن اعلم» ما هم می‌دانیم لوط آنجاست. به او گفتیم برود، وقتی رفت شما… از این آیه چه می‌فهمید؟ می فهمیم اگر یک جا ولی خدا باشد، آن منطقه بیمه است. به فرشته‌ها هم که گفت بروید شهر را زیر و رو کنید، گفتند چون مرد خداست نمی‌شود. یعنی وجود حضرت مهدی دنیا را بیمه می‌کند مثل وجود نخی که در اسکناس است. یعنی نخی بیشتر در اسکناس نیست اما این نخ اسکناس را اسکناس می‌کند. تمام این پروژکتورهایی که اینجا است به خاطر برق است. برقش برود هیچ است. اصل آن است. ما عرض کنم خدمت شما که «إِنَّ فیها لُوطاً». این یک مسئله که وجود امام زمان. داریم که اگر اولیای خدا نباشند، آیه‌ی دیگر هم داریم که «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ» (انفال/ 33) این هم آیه قرآن بود که خواندم. یعنی یا رسول الله تا تو هستی من کاری به اینها ندارم. این هم یک آیه دیگر که اولیای خدا منطقه را بیمه می‌کنند. آیه سوم برای اولیاء خدا؛ «وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَد» (بلد/ 2) می‌گوید اینکه من به کعبه قسم می‌خورم چون تو در مکه هستی. تو را از مکه بیرون بدهند هیچی. قصه آن است. ما حرف‌مان این است که خدا امیر‌المؤمنین (ع) را در کعبه گذاشت. کعبه‌ای که علی در آن هست. ولی امیرالمؤمنین را انداختند بیرون کعبه، دور سنگ‌ها تاب می‌خورند. «وَ أَنْتَ فیهِمْ» تو باید باشی. این مسئله‌ی مهمی است. روایات متعددی داریم که حتی امامان ما به بعضی از علاقمندان شیعیان واقعی می‌گوید خدا بلا را از مثلاً فلان منطقه گرفت به خاطر وجود فلانی است. به خاطر وجود فلانی است. اولیای خدا بیمه می‌کنند. حالا چه ولی‌ای بالاتر از حضرت مهدی (ع) بله، مشکلات هست. به معنای یک بیمه‌ای نیست که هیچ مشکلی نداشته باشد. دولت هم که ماشین‌ها را بیمه می‌کند یا سازمان‌هایی که این ماشین‌ها را بیمه می‌کنند، یک رفت و آمدی، عکسی، فتوکپی‌ای، پلیسی، بالاخره یک دردسرهایی دارد. یعنی همینطور که پدر و مادر بچه را بیمه می‌کنند. شما نگاه کن نوزاد به دنیا می‌‌آید. سر تا پای او عجز است. نه اعضای بدنش را می‌شناسد، نه پدر و مادرش را می‌شناسد، نه راه تغذیه‌اش را می‌شناسد. هیچی. و خدا این را بیمه کرده است با علاقه‌ای که بین پدر و مادر و این نوزاد گذاشته است. تمام کمبودهای این بچه توسط پدر و مادر تأمین می‌شود. آن عجز بچه با محبت جبران می‌شود. گناهان ما، خلاف‌های ما، اینها مسئله مهمی است. فرشته‌‌ها به خدا گفتند از خیر خلق آدم بگذرد. نمی‌خواهد آدم را خلق کنید. مفسد فی الارض است. این فساد می‌کند. خونریز است. «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَک‏» (بقره/ 30) ما تو را عبادت می‌کنیم. این انسان را ول کن. خونریز است. فرمود: «نحن اعلم» من می‌دانم. در انسان یک کسی است به نام انبیاء. ظرفیتی دارند که شما ندارید. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» تمام علوم را خداوند به حضرت آدم یاد دارد. «ثُمَّ عَرَضَهُم‏» به حضرت آدم گفت علومی که به تو گفتم به فرشته‌ها نشان بده. همین که فرشته‌های دایره‌ی علمی بشر را دیدند گفتند: «لا عِلْمَ لَنا» ما این ظرفیت را نداریم. بنابراین وجود امام زمان و وجود حجت خدا بیمه می‌کند. به سه دلیل، سه آیه‌ی قرآن. یکی  «وَ أَنْتَ فیهِمْ» (انفال/ 33)، یکی «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَد * وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَد» (بلد/ 1 و 2) و یکی هم «إِنَّ فیها لُوطاً» (عنکبوت/ 32). ما خشوحالیم خدایا. نقش امامت را در دعا خوب معین کرده است. در دعا داریم که «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَک‏» خودت را به من معرفی کن. بعد می‌گوید اگر خودت را معرفی نکنی، «لَمْ أَعْرِفْ رسولک» پیغمبر هم نمی‌شناسم. اگر پیغمبر را معرفی نکنی، امام را هم نمی‌شناسم. اگر امام را هم معرفی نکنی، «ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی‏» منحرف می‌شوم. حالا این ربطش چیست؟ در دعا از خدا می‌خواهیم که خودت را به من معرفی کن چون اگر خودت را معرفی نکنی رسولت را هم نمی‌شناسیم. چون وقتی تو هستی و حکیم هستی و این ابر و باد و مه و خورشید و فلک، این هستی را آفریدی، بی‌هدف آفریده نشده است. به طوری که هستی را آفریدی بعد هم یک مشت ظالم و مظلوم به هم بریزند و بپاچند و بکشند و بخورند. هیچی به هیچی. بعد هم ببینند هیچ شود. چون خدا حکیم است حتماً باید معاد هم باشد. خدای حکیم مردم را رها نمی‌کند. باید پیغمبر باشد. پیغمبر مردم را رها نمی‌کند، باید امام باشد. اینها همه به هم وصل است. بعد می‌گوید اگر امام را معرفی نکنی، «ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی‏». دین ما با امامت است. اصلاً ببینید فرق بین صدامی‌هایی که در ویلچر نشستند و ایرانی‌هایی که در جنگ در ویلچر نشستند چیست. هر دو جبهه رفتند. هم صدامی‌ها هم ایرانی‌ها، هر دو مجروح شدند، هر دو ویلچری شدند. منتها فرمانده‌ی یکی از آنها امام خمینی بود، یکی از آنها فرمانده‌اش صدام بود. با صدام مصاحبه می‌کنند که چرا به ایران حمله کردی؟ می‌گوید من می‌خواهم قهرمان عرب شوم. سردار قادسیه. هوس است. به خاطر هوس هم عراق را خراب کرد و هم ایران را و هم کویت را. به رزمندگان ایران می‌گوییم چرا به جبهه رفتی؟ می‌گوید ما که نرفتیم. به ما حمله شد. دفاع واجب است. امام خمینی فرمود واجب است رفتیم جبهه. من به فرمان امام خمینی، آن مجتهد عادل جامع الشرایط رفتم.
شریعتی: چقدر متفاوت است و چقدر فرق می‌کند.
حجت الاسلام قرائتی: یک وقت می‌گوید برو جبهه. صدام می‌گوید برو یا امام می‌گوید. اصلاً این امامت است که مشخص می‌کند عیارش چقدر است. گاهی وقت‌ها من در نظام جمعه‌ها می‌بینم که قبل از اینکه اسم امام زمان را ببرند، از امام حسن مجتبی بلند می‌شوند می‌ایستند. معلوم است که این پایش درد گرفته است. وگرنه آنجایی که ادب است رسم امام زمان است. البته باقی امام‌ها را هم بایستیم طوری نیست اما اینکه بلند شد پایش درد می‌کند. خسته شده است. این است که ما باید مواظب باشیم که… آن وقت آقا می‌گوید: «و لا ناسین‏» من شما را فراموش نکردم. دائماً یاد شما هستم. آن وقت امام زمان که هستی در اختیار او است… در زیارت جامعه یک جمله داریم «بکم» توسط شما «ائمه» که یکیش امیرالمؤمنین است تا حضرت مهدی (ع). َ «بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْض» توسط شما آسمان و کرات آسمان ایستادند. نباشد به هم می‌ریزد. ما الآن خوابمان می‌گیرد، پلکمان را نمی‌توانیم نگه داریم. پلکمان یک مثقال هم نیست. یعنی یک مثقال را نمی‌توانیم نگه داریم. آن وقت او هستی را نگه داشته است. ‏«بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْض» خیلی بالا است. من الآن می‌خواستم بیایم اینجا صحبت کنم در ماشین طول کشید خوابم گرفت. رفتم صورتم را شستم بیدار شدم. یعنی واقعاً وقتی خوابمان می‌گیرد خیلی وقت‌ها پلکمان را نمی‌توانیم نگه داریم، گردن‌مان را نمی‌توانیم نگه داریم. یعنی آدمی که کله‌اش را نمی‌تواند نگه دارد، پلکشان را نمی‌تواند نگه دارد، این کجا، «بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ» آسمان‌ها را توسط شما. این خیلی مهم است. در علوم تکنولوژی هم این قصه را روشن کردند. مثلاً گاهی وقت‌ها با زدن یک انگشت شما وصل به آمریکا می‌شوید. مثلاً می‌خواهی با کسی در آمریکا صحبت کنی. همین تلفن موبایل را می‌گیری، یک اشاره می‌کنی، با آمریکا حرف می‌زنی. قبلاً اگر این را به ما می‌گفتند، می‌گفتیم برو دنبال کارت. چه حرفی است که می‌زنی! نمی‌شود. اینکه هستی بند به یک نفر باشد. منتها می‌گویی خب این آقایان پس چرا خودشان همه گرفتار هستند. اگر امام زمان هست بیاید مشکلات ما را حل کند. ما الآن یک سال و خورده‌ای هست در کرونا هستیم. تورم، گرانی، چی، چی، چی. اینهمه گرفتاری هست.
شریعتی: جواب شما چیست؟
حجت الاسلام قرائتی: ببینید معنای کمال این است که قصه نداشته باشی. سؤال می‌کنم. آیا زن دوست دارد مادر بشود یا دوست ندارد؟ بله. اگر زنی مادر نشود خودش را دوا و درمان و شرق و غرب. چقدر تلاش می‌کند که بچه‌دار شود. پس مادر شدن یک کمال هست. اما معنای این کمال این است که درد زاییدن نداری. درد زاییدن آن را هم دارد. پیشرفت‌های علمی کمال است. مشکلات هم دارد. الآن این جنگی که ما کردیم این سپاه و ارتش که حالا یک ذره از آن را ما می‌فهمیم. در جنگی خیلی پیشرفت‌های علمی شد. قوای مسلح ما خیلی رشد کردند. همین جنگی که به فلسطین تحمیل می‌شود، بچه‌های فلسطین رشد کردند، بچه‌های یمن رشد کردند. خیلی از جاها رشد کردند. اما معنایش این نیست که رشد کردی یعنی غصه نخوری. اگر گفتیم امام زمان هست و ناظر است به ما دعا می‌کند، به ما توجه می‌کند معنایش این نیست که غصه نداری. خود اینها هم غصه داشتند. حالا من قبلاً این را در یکی از این شبکه‌ها یک مثلی زدم. دیگر حالا حرف زدن برای من مشکل شده است چون 40 سال است که حرف زده‌ام. آدم مگر چقدر حرف دارد. این مثالی که من می‌زنم یک مسئله‌ی اعتقادی است. پلیس سه تا چیز به نیروهایش می‌دهد. می‌گوید این باتوم، این هم تفنگ، این هم مسلسل. اما هر جا من گفتم باید بزنی باید بزنی. نروی خانه با خانمت دعوات شود یا در کوچه با همسایه‌ات دعوت شود تفنگ یا باتوم استفاده کنیم. داری اما استفاده اختصاصی ممنوع. خدا هم به امام‌ها سه چیز داده است. دعایشان مستجاب می‌شود، علم غیب هم دارند، معجزه هم دارند. ولی می‌گوید استفاده اختصاصی ممنوع. پس برای چی دادی؟ دادم که اگر کسی شک کرد که تو امام جواد هستی یا نیستی، می‌گویی این درخت خشک را سبز کن. اگر الآن سبز شد و انار داد من می‌فهمم که تو وصل به یک قدرتی هستی. اینجا امام جواد (ع) برای اینکه ما را به خدا دعوت کند معجزه می‌کند ولی اگر خود امام جواد انار می‌خواهد، می‌گوییم صبر کن. ماه مهر می‌شود انار می‌آید. امام جواد برای خودش باید صبر کند ماه مهر بیاید اما برای اینکه مردم را هدایت کند معجزه می‌کند. مگر امام حسین نمی‌توانست کربلا نفرین کند همه‌ی یزیدی‌ها خاکستر شوند؟ چرا. نکرد. مگر نمی‌توانست معجزه کند عصایش را بزند به… چطور حضرت موسی عصایش را به سنگ زد آب درآمد. امام حسین هم کربلا عصایش را به سنگ می‌زد، آب درمی‌آمد. معجزه می‌شد. اگر اینها می‌خواستند با معجزه کارشان را حل کنند دیگر برای ما امام نبودند. می‌گوید خودت تشنه‌ات شد با معجزه آب خوردی، خودت انار خواستی با معجزه انار خوردی. خودت گیر دشمن افتادی با نفرین نابودشان کردی. آن وقت من بروم جبهه؟ باید تمام سختی‌های من را آنها بچشند که وقتی می‌گوید برو بگویم خودش هم رفت. «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوى‏» (ضحی/ 6) به تو یتیمی را چشاتده‌ام. برای اینکه می‌خواهی رهبر بشوی فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَر» (ضحی/ 9) خودت هم مزه یتیمی را چشیده‌ای. باید از مردم باشد. «رسول منهم». باید در مردم باشد «رسول فیهم» باید با مردم باشد «والذین معه» در قرآن داریم  «منهم فیهم معه» یعنی پیغمبر از مردم، در مردم، با مردم. مشکلات را باید داشته باشند. بنابراین امام زمان وجودش ما را بیمه می‌کند. دعایش ما را بیمه می‌کند. توجهی که دارد. من یک خاطره دارم که خودم شاهد بودم. تاریخ و اینها نیست. لمس کردم. برای شما بگویم. عیدی به مردم باشد. شاید هم مردم شنیده باشند. این قصه شنیدنی است. روز اول نوروز 1400 می‌ارزد که من این را بگویم. نیمه‌ی شعبانی بوده مدینه بودیم. یک هتلی بود فندق الدخیل، قصر الدخیل. دو تا هتل بود به نام دخیل. در یکی از اینها  ما بودیم. این هم پانزده شانزده طبقه بود. طبقه‌ی اول آن پاساژ بود همکف خیابان. طبقه دوم آن غذاخوری بود، از دوم به بالا مسافرهایی از کشور‌های مختلف دنیا. ایام حج هم نبود. نیمه شعبان بود. ما رفتیم طبقه دوم غذا بخوریم گفت آقا یک کاری بکن. امروز یک کاری بکن. نیمه شعبان است. گفتم خب چه کنم؟ گفتم برو طبقه پایین، زیر غذاخوری. مغازه‌ها چند تا پیراهن بخر برو پهلوی آشپزها بگو نیمه شعبان است یکی یک پیراهن عیدی. گفتم این فکر خوبی است. همینطور که غذا می‌خوردم که بروم، یکدفعه یادم آمد که پولم را یک جایی خرج کردم پول ندارم. مشابه آن در زمان شاه اتفاق افتاد. زمان طاغوت. لباس خو پوشیدیم از قم به تهران بیاییم. در اتوبوس که نشستیم شاگرد شوفر گفت آقایان کرایه‌هایشان را حاضر کنند. دست کردم دیدم من لباس نو پوشیدم پول در آن نگذاشتم. پول در لباس قبلی بود. دویدم گفتم آقای راننده من را سریع پیاده کن. گفت چی شده؟ گفتم من برای تهران لباس نو پوشیدم پول در آن نپوشیدم. نگاه کرد گفت خیلی خب. مهمان ما. بنشین. گفتم آخه من تهران هم پیاده شوم اول بدبختی من است. یا همین‌جا پیاده‌ام کن یا خرجی تهران من را هم بده. کمی پول از آن شوفر گرفتم و رفتیم نشستیم. البته آدرسش را گرفتم پسش دادم. داشتم غذا می‌خوردم فکر خرید پیراهن عیدی به آشپزها بودم و بعد متوجه شدم پول ندارم. حالم خیلی گرفته شد. غذایم که تمام شد دیدم یک کسی آمد بغل من نشست. گفتم بله. گفت که آشپزها ممکن است که بیایند از شما تشکر کنند. هیچی نگویید. حالا آشپزها برای چی از من تشکر کنند؟ گفت من آن طرف سالن غذا می‌خوردم، به دلم برات شد که امشب نیمه شعبان است یک کاری کنم. چه کنم؟ برو پایین پیراهن بخر. به کی بدهم؟ به آشپزها. بعد هم بگو قرائتی داده است. به نیابت شما بگویم. من خودم یک زوار ایرانی. بگویم قرائتی داده چون تو را می‌شناسند بیشتر خوشحال می‌شوند. من به نیت تو این کار را کردم. من یک لحظه گفتم که یا حجت بن الحسن. ای امام زمان تو کی هستی؟ یک متر راه نرفتم. یک کلمه حرف نزدم، یک ریال پول خرج نکردم. این کی هست؟ مادرش کیست؟ پدرش کیست؟ همین الآن به ذهنش رسیده پیراهن. چرا چیز دیگر نه، فقط پیراهن. من نیت کردم یکی دیگر رفت انجام داد در فاصله چند دقیقه. این آقا خیلی آقا است. ما کوتاهی می‌کنیم. یعنی گاهی وقت‌ها مثلاً… اصلاً وجود ما از او است ولی وقتی می‌خواهیم خمس بدهیم می‌گوییم نه، مال خودمان است. بابا تو چند روز پیش نداشتی، قبل از تولد نداشتی، بعد از مرگ هم نیست. حالا این وسط دری به تخته خورده خدا به تو امکانات داده است. چرا خمس نمی‌دهی؟ چرا سهم امام نمی‌دهی؟ یا مثلاً به ما می‌گویند که وقتی امام زمان غائب است یک فقیه جامع‌الشرایط پیدا کن. الگوی ما باید نفر اول باشد. قرآن می‌گوید اگر می‌خواهید الگو بگیرید، از شرق و غرب نگیرید. سبک زندگی‌تان را خدا تعیین کند. خدایا یک الگو به من بده. من مثل کی حرف بزنم؟ قولوا، چطور بگویم. کلوا، چی چی بخورم. ازدواج چطور باشد، انتخاب همسر، انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب شغل. چطوری زندگی کنم؟ سبک زندگی‌ام چطور باشد؟ می‌گوید: «وَ لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ» این «وَ لَقَدْ» هم دو سه تا نکته دارد. این لَ در ادبیات عرب لَ یعنی حتماً. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْر» (عصر/ 2) «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏» (علق/ 6) لَ یعنی حتماً. در ادبیات عرب. کلمه قد هم یعنی حتماً. لقد یعنی حتماً حتماً. نگفته رسول الله اسوه. اگر گفت رسول الله اسوه خاک هم بر سر ما. من باید مثل پیغمبر باشم؟ محال است. می‌گوید نه، «فی رسول الله» در زندگی رسول الله اسوه پیدا می‌کنی. نمی‌گوید رسول الله اسوه تو.
شریعتی: کار سخت‌تر می‌شود.
حجت الاسلام قرائتی: برق قوی که به لامپ کوچک وصل نمی‌شود. می‌گوید از آن طرف تو برق را روشن کن. نمی‌گویم آنچه در آشپزخانه است غذای تو است. می‌گویم برو در آشپزخانه یک چیزی گیر تو می‌آید که بخوری. یعنی چیزهایی که در آشپزخانه هست یه گوشه‌اش تو را سیر می‌کند. «لقد کان فی». این کلمه‌ی فی مهم است. بعد هم می‌گوید اسوه در چی؟ می‌گوید در همه چیز. در اخلاق، در همسرداری، بچه‌داری، تربیت، در همه چیز اسوه است. اسوه حسنه. بعضی‌ها در یک چیزی الگو هستند. مثلاً این آقا حلیمش خوب است، آن آقا کت و شلوار خوب می‌دوزد، قبا نمی‌تواند بدوزد. بعضی خیاط‌ها قبا خوب می‌دوزند، کت و شلوار نمی‌توانند بدوزند. اسوه است در همه چیز است. سبک زندگی‌مان سبک زندگی نبوی، فاطمی، علوی باشد. و جای دیگر هم خبری نیست. ما باید افتخار کنیم و رابطه‌مان هم چه سریع رابطه برقرار می‌شود. السلام علیک یا ابا‌عبدالله. السلام علیک یا محمداً رسول الله. السلام علیم یا امیرالمؤمنین. با یک سلام ارتباط برقرار می‌‌شود. و آنها هم جواب گرم‌تر به ما می‌دهند. قرآن به اینها گفته است: «إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّه» اگر کسی به شما سلام کرد جواب گرمتر بدهید. من وقتی گفتم یا مهدی سلام علیکم، او هم می‌گوید و علیکم السلام. یک دعایی هم برای من می‌کند. حالا ما که در عمرمان یک بار، دو بار… افرادی بوده‌اند دائماً با اولیای خدا بوده‌اند. مسئله‌ی مهمی است. ما با شما هستیم. وظیفه‌ی ما در زمان امام زمان چیست؟ اول شناخت. در هر خانه‌ای یک کتاب راجع به حضرت مهدی باشد. کتابی که نویسنده‌اش بالای چهل سال درس خوانده باشد. زود تابع هر کتاب و مقاله و اینها نشوید. یک کسی که کار کرده باشد. یک کتاب روان. در هر خانه‌ای یک کتاب حضرت مهدی باشد. امام حی‌مان است. ناظر بر کارهایمان است. وقتی ناظر است باید عالم هم باشد. طبق روایت قرآن هم دارد. می‌گوید: «سَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون‏» خدا و مؤمنین کارهای شما را می‌بینند. الآن من کارهای شما را می‌دانم چیه؟ شما کارهای من را می‌دانید چیه؟ یک افراد خاصی هستند که مراد اهل بیت پیغمبر هستند. آنها کار‌های ما را می‌بینند. یعنی حضرت مهدی (ع) کارهای ما را می‌بیند. هر هفته خوشحال می‌شود یا غمناک می‌شود. ما گاهی وقت‌ها مثلاً می‌گوییم که می‌خواهیم دلش خوش شود. اسم بچه‌مان را مهدی بگذاریم. هی دنبال این هستند که یک اسم جدیدی روی بچه‌شان بگذارند. می‌گردند آقا اسمت چیست. آخه جدید که شد آن وقت دائره برای امام صادق و امام باقر و مهدی و کاظم و محمد و علی کم می‌شود. اسم که زیاد شد آن وقت فهم آنها کم می‌شود. بگذارید در همه خانه‌ها فاطمه باشد. معاویه گفت اسم علی روی بچه‌هایتان نگذارید. امام حسین گفت به کوری چشم معاویه من همه‌ی بچه‌هایم را علی می‌گذاریم. علی شماره یک علی اکبر. علی شماره دو امام زین‌العابدین علی اوسط. علی شماره سه علی اصغر 6 ماهه. سه تا بچه‌های او هم در کربلا بودند. علی اکبر، علی شماره یک است. خواهرم زهرا دارد. خب خواهرت تلفن هم دارد شما دیگر تلفن نخواه. خواهرت ماشین دارد، موبایل دارد. چطور آنها را نمی‌گویی خواهرم دارد. در همه‌ی خانه‌ها علی باشد. اسم ائمه را بگذارید. سهم حضرت مهدی را از نظر مال بدهید. سلام به حضرت مهدی بدهید. برای او صدقه بدهید. یک حدیثی دیدم پریشب برای من نو بود. که عید قربان پیغمبر دو تا گوسفند می‌کشت. می‌گفت این گوسفند برای خودم، می‌داد به فقرا. می‌گفت یک گوسفند هم بخرم برای امتی که پول ندارند. چه اشکالی دارد که مثلاً می‌روی عید شیرینی بخری، دو کیلو، دو تا یک کیلو و نیم بخر، دو تا دو کیلو بخر. اگر داری. بگو این یک کیلو مال آنهایی که پول دارند، آن یکی را هم بده او که ندارد. می‌خواهید میوه بخرید، حالا که میوه گران است، مشکل دارند، ندارند، مهم است. حتی روایت داریم که به بچه‌هایتان اجازه ندهید در کوچه میوه بخورند. اگر میوه در خانه آوردی، بچه در خانه بخورد چون ممکن است ببرد در کوچه بخورد یکی نداشته باشد. نگاه هم مهم است. کسی می‌میرد دارند ارث او را تقسیم می‌کنند. یکی از فامیل‌ها وارد شد. سلام علیکم. حالا شوهر خاله، شوهر عمه، دایی، عمو. یکی کسی وارد شد. چون وارث پدر و مادر هستند و زن و بچه. اینها وارث هستند. کسی مرده دارند ارث او را تقسیم می‌کنند بین پدر و مادر و زن و بچه‌اش. یک فامیلی که ارث نمی‌برد وارد شد. قرآن می‌گوید: این گفت سلام علیکم. یک چیزی هم به این بده. «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَه» یعنی سر تقسیم حاضر شد. الآن شما عید قربان گوسفند که می‌خری گردن و پوست آن را این قصاب می‌برد. می‌گویی نگاهش به این خورده است بگذار ببرد. یک سهمی هم برای کسی که نگاه کرده است کنار بگذار. بالاخره شما لباس نو می‌پوشی خانه‌ی فامیل‌ها می‌روی، بچه‌های فامیل لباس نو ندارند. جلوه‌گری نکنید. هر طوری می‌خواهید خودتان را آرایش کنید، این کار را نکنید. افرادی هستند مشکل دارند. آن وقت اینها یا خوب هستند یا بد. اگر بد باشند به تو فحش می‌دهند. اگر خوب باشند تو را نفرین می‌کنند. گفت فقرا نفرین می‌کنند، لات‌ها فحش می‌دهند. چرا در ایام عید جلوه‌گری می‌کنیم؟ جلوه‌گری نکنیم. حتی برای یک نفر. بگو آقا یک نفر اینطور است. قرآن می‌گوید برای یک نفر هم باید حواست جمع باشد. خدا به زن‌های پیغمبر می‌گوید وقتی می‌خواهید حرکت کنید، حرف بزنید، این رقمی باشید. بعد می‌گوید: «فَیَطْمَعَ الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ» نمی‌گوید: فیطمعون یعنی یک گروهی طمع می‌کنند که نگاه کنند. یا یطعم الذین. الذین ندارد، یطمعون هم ندارد. می‌گوید: یطمع الذی. یک نفر. یک نفر یک نگاه حسرت‌آمیز بکند، یک نفر یک نگاه شهوتی بکند، حتی اگر برای یک نفر هم هست می‌گوید شما. همه‌ی زن‌های پیغمبر مأمور هستند این رقمی باشند برای اینکه حتی یک نفر دل کسی را نسوزاند. حالا یک ماشین شیک دارد معلوم نیست از کجا پول آورده است. قسط است، پول داشته، نداشته. این را حالا هی در کوچه‌های روستا تابش می‌دهد. نمی‌خواهد هم جایی برود، فقط می‌خواهد پز بدهد. هی فرو کند در چشم مردم. این جلوه‌گری خوب نیست. این تحقیر است. حدیث داریم اگر کسی، کسی را تحقیر کند، نمی‌میرد مگر اینکه خودش به همان بلا مبتلا می‌شود. یک زمانی تحقیر می‌شوی. مواظب باش. یک بنده خدایی وسواسی بود، در «وَ لاَ الضَّالِّین‏» شک داشت. هی می‌گفت: «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الض …» «وَ لاَ الض …» هی می‌گفت وَ لاَ الض، وَ لاَ الض. یک نفر می‌گفت مرض، مرض، مرض. همین آقایی که سر به سرش گذاشت گفت مرض، مرض، خودش گرفتار شد. با همین کلمه‌ی وَ لاَ الض. روی همین کلمه وَ لاَ الض وسواسی شد. یعنی گاهی وقت‌ها خدا همچنین می‌گذارد کف دست آدم، می‌گوید این مال آن است منتها نمی‌فهمی. حالا تحویل بگیر.
شریعتی: خیلی خوب بود.
حجت الاسلام قرائتی: به امام صادق گفتند بعضی از مرده‌ها چشم‌شان باز است و برخی از مرده‌ها چشم‌شان بسته است. چرا؟ امام صادق فرمود: آنی که باز است نتوانسته ببندد. فرصت نکرده است. آنی هم که بسته است فرصت نکرده باز کند. چه می‌دانیم سال دیگر هستیم یا نیستیم. حالا هستیم از کجا توفیق داشتیم یا نه؟ بنده یک پشه می‌آید دماغم را می‌گزد باد می‌کند. خودم با دماغ کلفت پشت دروبین نمی‌روم. یعنی سرنوشت آقای قرائتی بند به یک پشه است. می‌توانید کاری بکنید بکنید و جلسات‌تان هم همراه با گناه نباشد. دید و بازدید کار خوبی است، صله رحم کار خوبی است. مواظب خودتان هم باشید. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

Comments (0)
Add Comment