موضوع: کشاورزی
تاریخ پخش: 70/10/12
بسم اللّه الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
1- اهمیت کشاورزی
بحث ما دربارهی کشاورزی است. به شرطی که اشکال نگیرید. کشاورزی به ما چه ربطی دارد؟ باید نزد کشاورزها و در باغ و کنار قناتی باشید تا بفهمید. به خاطر اینکه موفق نشدم که جلسهای با کشاورزان داشته باشم حالا ما در بانک کشاورزی با چند نفر از این کشاورزان نمونه و پرسنل بانک صحبت میکنیم. در بحث کشاورزی چند نکته را مثل: اهمیت کشاورزی، روحیات کشاورز، اهداف کشاورزی، امکانات کشاورزی، مسئولیت حکومت را باید بگویم. انشاءالله روی این چند عنوان با هم صحبت خواهیم کرد.
اهمیت کشاورزی؛ وقتی میگویم کشاورزی، حالا چه کشاورزی کلی چه جزئی، چه دیم چه آبی، درختکاری یا غیر درختکاری، روایت داریم میفرماید: «وَ مَا فِی الْأَعْمَالِ شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنَ الزِّرَاعَه» (وسایلالشیعه/ج17/ص41) امام باقر(ع) فرمود: محبوب ترین کارها کشاورزی است. «وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً إِلَّا زَرَّاعاً» پیغمبری نبود جز اینکه کشاورز بود. «إِلَّا إِدْرِیسَ ع فَإِنَّهُ کَانَ خَیَّاطاً» (وسایلالشیعه/ج17/ص41) فقط ادریس خیاط بود. تمام انبیا کشاورز بودند. امام صادق فرمود: «الزَّارِعُونَ کُنُوزُ الْأَنَامِ یَزْرَعُونَ طَیِّباً أَخْرَجَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَحْسَنُ النَّاسِ مَقَاماً» (وسایلالشیعه/ج19/ص34) کشاورزها بهترین مردم از نظر مقام هستند. «وَ أَقْرَبُهُمْ مَنْزِلَه» یک کشاورز که به ما میرسد احترامش بگذاریم. اصولاً کرامت معلم و کشاورز و کارگر با حدیث و سخنرانی نیست. باید با عمل باشد.
من امروز صبح در یکی از استانهای ایران بودم. استانداری را دیدم. یک کار قشنگی کرده بود. فکر کردم که خوب است من هم این کار را یاد بگیرم. این استاندار تمام کسانی را که نزد آنها درس خوانده بود دعوت کرده بود. از معلم کلاس اول تا آخر همه را دعوت کرده بود. گفته بود: من الآن در این مملکت استاندار هستم. همهی شما به گردن من حق دارید. من دست همهی شما را میبوسم. کاری هست برای شما انجام بدهم. یکی از معلمها گفته بود: بنده به خاطر اینکه سالیان تدریس من زیاد بوده است، تقاضای بازنشستگی دادهام. اما حالا که این اخلاق را از شما دیدم تقاضایم را پس میگیرم. من میخواهم ببینم که پزشک و آیت الله و مهندس مملکت ما معلم نداشتند؟ خوب اینها هم این کار را بکنند و بگویند: درست است که الآن من مهندس، پزشک یا آیت الله هستم. اما یک زمانی شما به من درس دادی تا من به این درجه و مقام رسیدم. من چگونه میتوانم به شما خدمت کنم؟ تلفنش را بدهد و بگوید: اگر کاری داشتید با من تماس بگیرید. با این حرکت دیگر معلم نیازی نیست که به پزشک مراجعه کند. پزشک به خانهی او میآید. یعنی باید اینگونه رفتار کرد.
ما گاهی وقتها حدیث را میخوانیم اما در عمل انجام نمیدهیم. هرکسی سال یکی دوبار مهمانی میدهد. یکبار هم از معلمینش دعوت کند.
کرامت کشاورز، کرامت معلم، «أَحْسَنُ النَّاسِ مَقَاماً» امام صادق فرمود: مقام کشاورز از همهی مردم نزد من بیشتر است. «وَ أَقْرَبُهُمْ مَنْزِلَه» چه مانعی دارد که انسان هم دیپلم داشته باشد و هم کشاورز نمونه باشد؟ الآن در جمعیتی که اینجا نشستند چند نفر از برادرها هستند هم دیپلم هستند، هم جوان هستند، بعضی از آنها هم هنوز داماد نشدند. کشاورز نمونه هم هستند.
ما خیال میکنیم حالا که درس خواندیم نباید کار کنیم. من از یک عالمی خیلی خوشم آمد. اینها را باید بگوییم. به ارومیه منزل حجه الاسلام قریشی رفته بودم. ایشان از خبرگان، اساتید دانشگاه و عالم ربانی هستند، کتابهای زیادی هم نوشتهاند. یکی از کتابهای بسیار خوب ایشان قاموس قرآن است. من به دیدن ایشان رفتم. گفتند: ایشان به مزرعه رفته است. یک فکر غلطی است که میگویند: عالم نباید کار یا کشاورزی کند. بالاخره من رفتم. ایشان هم نمیدانست که من میروم. دیدیم ایشان شلوارش را بالا زده است و دست و پایش درگل است و دارد انگورها را به صورت کشمش میچیند. لذت بردیم. قلم دست میگیرد و قاموس قرآن مینویسد. شب هم برای امت ارومیه نماز جماعت میخواند. صبح در دانشگاه برای دانشجوها تدریس میکند، گاهی هم امام جمعهی موقت میشود. در نهضت سواد آموزی هم گاهی کمک نهضت میکند. آدمی است که سرتا پایش خیر است. چه کسی میگوید: اگر کسی حجه الاسلام شد بیل دست نگیرد یا کار نکند. چه کسی میگوید: اگر کسی لیسانس و دیپلم است کار نکند؟ این فکر کجا بوده است؟ بیکاری بد است. به دختر میگوییم: کار کن. میگوید: من در خانهی پدرم هم کار نکردم. این بد است. یک گروهی خدمت امام صادق آمدند. امام صادق شغل اینها را پرسید. یک نفر گفت: بنده شغل ندارم. تا گفت: شغل ندارم، امام صادق رویش را برگرداند. فرمود: «سَقَطَ مِنْ عَیْنِی» (بحارالانوار/ج100/ص9) من اصلاً نمیخواهم به کسی که کار نمیکند نگاه کنم. کار واقعی نه کار کاذب!
به کسی گفتم: چه کار میکنی؟ گفت: من کار نمیکنم. هرکس عطسه کرد میگویم: خیر باشد. کار کاذب نه. کاری که وجدان آدم آرام باشد.
از پیغمبر پرسیدند: یا رسول الله «أَیُّ الْمَالِ خَیْر» (بحارالانوار/ج61/ص121) بهترین پولها چه پولی است؟ الآن از سیستان و بلوچستان کشاورز نمونه اینجا نشسته است. چقدر در سیستان و بلوچستان قاچاقچی است. چقدر هم آدم خوب است. ممکن است اگر آدم قاچاقچی باشد بیشتر درآمد داشته باشد، ولی کرامت هم خودش چیز مهمی است. «أَیُّ الْمَالِ خَیْر» پول خیر چیست؟ فرمود: «زَرْعٌ زَرَعَهُ صَاحِبُه» (بحارالانوار/ج61/ص121) کشاورزی است. «وَ أَصْلَحَهُ وَ أَدَّى حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِه» (بحارالانوار/ج61/ص121) وقتی درو کرد زکات را بدهد.
2- کشاورزان زکات مالشان را بدهند
از چیزهایی که در مملکت ما فراموش شده است، زکات تقریباً در حال انقراض است. بسیار اندک هستند کشاورزانی که زکات بدهند. حدیث داریم اگر کسی نماز بخواند و زکات ندهد، نمازش قبول نیست. گندم، جو، گاو، گوسفند، کشمش، زکات دارد.
چند چیز هست که آدم بعد از مرگ هم خیرش را میبیند. 1- بچهی خوب تحویل جامعه بدهد که برایش استغفار کند. 2- کتابی بنویسد یا بگذارد که خوانده شود.
در هندوستان شخصی بود که خیلی مهم بود. کتاب خانهی بسیار با عظمتی داشت. کتاب خانهاش به قدری مهم بود که علامه امینی صاحب الغدیر میگفت: هیچ کتابخانهای در ترکیه و مصر و عراق و ایران نبود، در هند بود. به منزل ایشان رفت و آن کتاب را در کتابخانهاش مطالعه کرد. من خدمت ایشان رسیدم. یک کتابخانهی بسیار با عظمتی داشت. تمام کتاب هایش را وقف آستان قدس رضوی امام رضا در مشهد کرد. خودش هم بعد از چند روز از دنیا رفت. اینها برکت است که وقتی آدم میخواهد بمیرد کتابش را به وارث هایش میفروختند عیاشی میکردند. بهترین کارها این است که آدم کتاب بخرد و در اختیار یک محقق بگذارد. داریم اگر هر مسلمانی درختی بکارد، هرکس از این میوه بخورد، خدا برایش اجر مینویسد. درختی که میوه میدهد اگر از آن میوهها حیوانها و انسانها بخورند برای کشاورز پاداش نوشته میشود. اگر کسی آب و خاک دارد، اما گندم را از خارج میخرد، لعنت خدا بر او است. آدم ناراحت میشود که میگویند: اسراییل منحوس از یک متر زمین 22 کیلو خیار تولید میکند، اما ما از 40 متر زمین 20 کیلو خیار تولید میکنیم. این برای این است که ما از علم کشاورزی استفاده نکردیم. کارشناسان کشاورزی هم نزد کشاورزان نیستند. دست ما کوتاه و خرما بر نخیل است. آب یک طرف است. سد آب هم یک طرف است. حدیث داریم اگر آدم فاسد از میوهها بخورد برای کشاورز اجر مینویسند. امیرالمؤمنین با کشاورزی درآمدی پیدا کرد، چون بعضیها میگویند: حضرت علی فقیر بوده است. در ذهن من هم امده که حضرت امیر فقیر است. حضرت علی(ع) بسیار پولدار بوده است. یک مدتی هم بی پول بوده است. یک مدتی هم پولدار بوده است. اما خرج خودش نمیکرد. پول بدست میآورده و سریع خرج میکرده است. وقتی به او پول میدادند هنوز غروب نشده بود، پولها را خرج میکرد.
3- حکمان هم باید کار کنند
از حضرت علی(ع) پرسیدند: ما هذا؟ حضرت علی روی شتری هستهی خرما بار کرده بود و میبرد. فرمود: انشاءالله صد هزار درخت خرما است. ما از این جمله چه میفهمیم؟ از این پنج نکته میفهمیم. 1- حاکم اسلامی باید به کشاورز امید بدهد. این خودش یک فنون رهبری است. در یکی از جبههها امیرالمؤمنین فرمود: به خدا قسم فلانی را میکشم. بعد هم فرمود: انشاءالله! یک کسی گفت: آقا انشاءالله را آرام گفتی. چرا با فریاد گفتی میکُشم، ولی انشاءالله را آرام گفتی؟ فرمود: اگر من انشاءالله را بلند بگویم، مردم میگویند: خودش هم شک دارد میکشد یا نمیکشد. چون من فرماندهی نظامی و رهبر هستم نباید سست حرف بزنم. من میگویم: والله میکشم. اما شاید خدا نخواهد که من او را بکشم. برای همین انشاءالله میگویم. صد هزار درخت خرما هم امید میدهد و هم معلوم میشود توجه به استعدادها و قوهها یعنی هر هسته خرمایی بالقوه یک درخت خرما است. امام باقر(ع) فرمود: ایشان صد هزار تا را کاشت، یکی هم پوست نشد.
روایت داریم که حضرت علی(ع) «لَمَّا کَانَ یَفْرُغُ مِنَ الْجِهَاد» (بحارالانوار/ج100/ص16) هروقت از جهاد دست میکشید، «یَتَفَرَّغُ لِتَعْلِیمِ النَّاس» برای مردم سخنرانی میکرد تا مطلبی یاد آنها بدهد. وقتی از کلاسداری و سخنرانی و خطبه خسته میشد، مشغول قضاوت میشد. وقتی هم که از همهی اینها خسته میشد یک باغی داشت، بیل دست میگرفت و در باغ مشغول کشاورزی میشد.
اول جهاد، دوم فرهنگ، سوم اصلاح بین مسلمین، چهارم کشاورزی، تازه داریم «وَ هُوَ مَعَ ذَلِکَ ذَاکِرُ اللَّه» (بحارالانوار/ج100/ص16) آخرین کاری که خسته میشد و مشغول کشاورزی بود لبهایش را هم تکان میداد و ذکر خدا را میگفت. پیغمبر(ص) فرمود: هرکس زمینی را آباد کند، برای خودش است. میگویند: به خاطر حفظ منابع طبیعی نه دست روی آب بگذار نه دست روی خاک بگذار. اتفاقاً اگر ما کشاورزی کنیم خاک را بیشتر حفظ کردیم. چون در مورد خاک، باد و باران میآید و قسمت روی خاک را میبرد. اما اگر کشت بکنیم، کشاورزی کنیم، ریشههای گیاهان مثل شبکه در هم فرو میرود و خاک را نگه میدارد.
حفظ منابع طبیعی به این است که به کشاورز اجازه بدهیم. ما برنامه ریزی نداریم. میگویند: این زمین کویر است. اما اگر همین زمین را به ژاپن بدهیم از آن یک چیزی در میآورد. اگر این زمین را به یک آدم تجربه دار بدهی در همین زمین هم میتواند کشت کند. ما مناطقی داریم که سالی یکبار یا دو بار بیشتر آب نمیخواهد، آن هم آب باران است. در کاشان هم شده است که خانوادههای شهدا یک پولی را روی هم گذاشتند و یک منطقهای را کشت کردیم. از زمین کویر گل زعفران که میشود کشت کرد. از زعفران هم دلار درمیآید. در اروپا از من 17 دلار گرفتند، 3، 4 هزار تومان میشود. یک بلیط به من دادند که موزهی سنگها را ببینم. ما چند نفر بودیم. بیست هزار سنگ در ان موزه بود که فقط ما شمارش کردیم. بیشتر از آن تعداد بود. چند ساعت طول کشید که ما تعدادی را شمارش کنیم. من دیدم همهی این سنگها را در ایران هم داریم. منتهی سازمانی نداریم که این طرح را اجرا کند. سنگ هم که کار چندانی ندارد و حفاظت هم نمیخواهد. چون باغ وحش که نیست که مراقبت بخواهد. سنگ هیچ خرجی ندارد. از سنگ بیابان دلار بیرون میکشند.
4- توکل کشاورز زیاد است
«الْکِیمِیَاءُ الْأَکْبَرُ الزِّرَاعَهُ» (کافی/ج5/ص261) امام صادق فرمود: بزرگترین کیمیای زراعت است. هدف کشاورزی چیست؟ روحیات کشاورز چیست؟ کشاورز هم توکل دارد، چون نمیداند بالاخره درآمدش چقدر است. ممکن است درآمدش زیاد باشد ممکن هم هست که کم باشد. کشاورز هرشب که میخوابد، هر صبح که بلند میشود میگوید: خدایا به امید تو! اما ما اینطور نیستیم. ما دائم جیره بندی میکنیم. اما کشاورز انشاءالله میگوید.
به خانم که در فرودگاه پشت بلند گو میگوید: تا چند دقیقهی دیگر هواپیما مینشیند، گفتم: انشالله هم بگو. گفت: انشاءالله نمیخواهد چون کامپیوتر نشان داد. کامپیوتر ساختهی دست بشر است. همهی کارها دست خداست. مثل اینکه بگوییم: ما شین لباسشویی خودش همه کاری میکند. آب را داغ میکند. شستشو میدهد. خشک میکند. اینها درست است ولی همه به برق وصل است. اگر برق را بکشی ماشین کار نمیکند. آدمهایی که گدا هستند بیشتر پز میدهند. آن کسی که کامپیوتر را ساخته است، میداند که ممکن است هواپیما بیفتد. این خانم میگوید: با وجود کامپیوتر دیگر لازم نیست ما انشاءالله بگوییم. در بازار هم همینطور است. بعضی از حاجی بازاریها چند میلیون پول و سرمایه دارند، از خانه که میآیند مقداری از همان غذای دیشب را برمیدارند و با خودشان میآورند. شاگردش میگوید: ظهر چلوکباب میخوریم. حاجی بازاری که خیلی پولدار است. غذا از خانه میآورد که دو تومان کمتر تمام شود، این آقایی که تازه به پول رسیده است، کمتر از چلوکباب نمیخورد. کشاورز انشاءالله زیاد میگوید. از رحمت خدا لذت میبرد. یعنی هروقت باران میآید، روحیه میگیرد. با طبیعت تماس دارد.
ابن عباس میگوید: یکی از خوبیهای نماز، این است که نماز ما را با طبیعت آشنا میکند. قبل از آنکه نماز بیاید ما دائم دنبال بزغاله و شترها بودیم. الآن که پیغمبر برای ما نماز آورده است نگاه به طبیعت میکنیم. طلوع و غروب خورشید، آب پاک است. آب مضاف نیست. سر و کار کشاورز با طبیعت است. میبیند در یک باغ و یک آب و یک خاک ترش، ترش مثل لیمو بیرون میآید. شیرین مثل خرما است. ترش و شیرین هم انار است. از یک خاک سه نوع طعم و مزه بیرون میآید. در اروپا باغی است که پنج هزار رقم درخت انگور در آن تولید کردهاند. یک باغ و یک آب و یک خاک است، اما 5 هزار درخت دارد.
کشاورز هیچ وقت در معاد شک نمیکند. چون خودش دائم گندم را دفن میکند و باز دوباره گندم زنده میشود. «کَذلِکَ النُّشُور» (فاطر/9)، «کَذلِکَ الْخُرُوجُ» (ق/11) قرآن میگوید: همینطور که پاییز میشود و دوباره سبز میشود سر و کار آن با طبیعت است. توحید برای او ملموس است. معاد برای او ملموس است.
یکی از فایدههای کشاورزی این است که از نظر روانی یک فایدههایی دارد. از نظر اقتصادی، از نظر سیاسی، از نظر بهداشتی و طبی، از نظر اخلاقی، از نظر اجتماعی هرکدام فایدههایی دارد.
از نظر روانی؛ اصولاً وقتی آدم زحمت کشید، چرا آدم بچهی خودش را بیشتر دوست دارد، چون روی بچهی خودش زحمت کشیده است. کشاورز از نظر روحی وقتی میوه میخورد لذتی میبرد که هیچ کس نمیبرد. آن لذت درونی که میبرد یک ارزش است.
کشاورز صرفه جویی میکند. گندم از آن طرف دنیا میآید. اما چون خمیرش بد است جوانها در پادگان نمیخورند و نان را دور میریزند و از بیرون نان تهیه میکنند. نان هست که یک کیلو وزن دارد. سربازها این نان را میگیرند و دور میاندازند و در صف نانوایی میایستند. چرا اینطور است؟ برای اینکه سرباز ما بیل دست نگرفته است. وقتی نان مفت دست او دادی، دیگر کار نمیکند. از نظر اقتصادی اگر ما تولید کنیم، سعی میکنیم در مصرفمان هم صرفه جویی کنیم. پدری به بچهاش گفت: اگر میخواهی خانه را بفروشی اول سر در خانه را خراب کن، بساز بعد بفروش. تا بفهمند این خانه را پدرت چطور ساخته است. ادمی که تولید میکند در مصرف هم صرفه جویی میکند.
احساس خودکفایی و استقلال که مسئلهی مهمی است. ما یکبار متولد شدیم که شاه سقوط کرد. یکبار متولد شدیم که پای صندوقهای رأی، رأی دادیم. یک روز هم باید جشنی در ایران گرفته بشود که ایران از کسی گندم نخرد. این کار نمایندگان مجلس است که از کشاورزان حمایت شود. اینطور نباشد که قیمت گندم یک کیلو اضافه شود، قیمت طلا سه برابر اضافه شود. گاهی به کشاورزها خدمت میکنند و خرید گندم را یک تومان بالا میبرند. بعد کشاورزی که میخواهد تراکتور بخرد، قیمت تراکتور سه برابر میشود.
افرادی که بیل دست میگیرند، سالمتر هستند. کار سلامتی میآورد. یکی از امام جمعههای محترم، یک زمین بایری را گرفته است و خودش عصرها به کشاورزی میرود. به من میگفت: آقای قرائتی به دکتر رفتم 15 نوع عیب از من گرفت. یک بیل دست گرفتم کار میکنم. همهی مرضهایم برطرف شد. یک کسی به اروپا رفته بود. به او گفتند: برای چه رفته بودی؟ گفت: چاق شده بودم. گفتند: دوایت نزد من است. یک ذره غیبت کن. یک ذره غصه بخور لاغر میشوی. بیخیال هستی چاق میشوی. الآن زنهای روستایی از زنهای شهری سالمتر هستند. ایام فراغت تبدیل به کارهای مفید میشود.
چرا جوان پای ویدئو مینشیند؟ چون کار ندارد بکند. از عوارض شهری است. در شهر کار نیست، کار مثبت نیست، بعضی حال کار کردن ندارند، بعضیها هم بی خیال هستند. کار هست اما بی فکر هستند.
آیت الله مشکینی در درس اخلاق خود میفرمود: شیخ انصاری هنگام ظهر میآید غذا بخورد. میبیند خانمش دیر آمد. بلند میشود و کنار سفره دو رکعت نماز میخواند. خانمش میگوید: مگر نماز نخواندی؟ فرمود: نماز خواندم. اما فکر کردم تا غذا بیاید، چند دقیقه از عمر من تلف میشود وخدا روز قیامت به من بگوید: عمرت تلف شد. خواستم که دو رکعت نماز بخوانم.
شیخ انصاری یکی از کسانی است که تمام کسانی که بخواهند طلبه شوند در حوزهی علمیه باید کتاب ایشان را بخوانند. ما پنج غروب به خانه میرویم و ساعت 10 هم میخوابیم. پنج ساعت حرف و کار بیهوده میکنیم. هر ماه 150 ساعت فقط کارهای بیهودهی شب ما است. هنوز روز مانده است. خیلی وقتمان را هدر میدهیم. حالا بعضیها گرفتاری دارند. ما با آنها کار نداریم. اما بعضیها هستند که میتوانند شبها از عمرشان استفاده کنند، غصه نمیخورند، یعنی عمرشان را راحت خرج میکنند. یکی از فایدههای اخلاقی این است که ایشان از مفاسد ایام فراغت دور است. بسیاری از گناهها وقت فراغت است. هرکس گول میخورد در وقت فراغتش گول میخورد. هرکس کسی را گول میزند در وقت فراغت گول میزند. کار ایام فراغت را پر میکند.
کشاورزی از نظر اجتماعی عامل تعاون است. کشاورز چون تنهایی نمیتواند کشاورزی کند، باید یک گروهی باشند. تعاون در روستاها از شهرها بیشتر است. کشاورزی خلاقیت به وجود میآورد. چون میخواهیم تولید بیشتر شود. در ژاپن یکی از معاونین وزرا میگفت: من به ژاپن رفتم، دیدم در صف آب بوتهی گوجه کاشته است و پنجاه کیلو گوجه از این بوته درآمده است. چون ژاپن خاک ندارد. کشاورزی باعث زیاد شدن کارشناس و متخصص میشود. جوانهای ما یک زمانی در جبهه بودند. باید وقتی در جبهه کار میکردند آن حماسهی جبهه را به سمت کشاورزی میبردند. سپاه و ارتش یک کارهایی را شروع کرده است. پادگانهای ما میتوانند حداقل نانی را که میخواهند بخورند خودشان کشت کنند. در این پادگان پنج هزار سرباز است. پشت پادگان بیابان است. جوان بیکار باشد آنوقت گندم از آنطرف دنیا بیاید.
یکی از تیمسارهای بخش نامه کرده است، که من خیلی خوشم آمد. نوشته هر سربازی وارد شد اول بگویید: میتوانی نماز بخوانی یا نه؟ چند روز هیچ کاری نکن فقط حمد و سورهات را درست کن. اگر درست کرد چند روز به او مرخصی بده. این درست نیست که شخصی چند سال نمازش را غلط بخواند. باید یک جایی اصلاح کند. یکی از طلبهها میگفت: به قم رفته بودم. بوی سوهان به من میخورد دهانم پر از آب میشد. میگفت: یکبار یک کیلو سوهان خریدم و همه را خوردم. میگفت: الآن ده سال است در قم هستم دیگر سوهان نخریدم. ما نمیتوانیم کلک بی سوادها را بکنیم. ما پارسال به خاطر حمایت مقام معظم رهبری، رئیس جمهور، رئیس صدا و سیما، رئیس آموزش و پرورش، روحانیون بیش از یک میلیون نفر را سر کلاس بردیم. میشود کاری کنیم که در ایران بی سواد نباشد. ایران میتواند سبز شود. میتواند خودش گندم را تهیه کند. اگر شبی یک ساعت در خانه مطالعه کنیم همهی ایران کتاب خانه میشود. ما فکر میکنیم با سواد هستیم. با سوادهای ما فکر میکنند که دیپلم و لیسانس سواد است. قرآن میگوید: «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً» (اسراء/85) اینها که سواد نیست. ما باید بیسواد و باسواد به سمت تحصیل برویم. دولت باید امنیت شغلی به وجود بیاورد. کشاورز باید بداند که اگر سیب زمینی میکارد چقدر درآمد دارد. امنیت شغلی باشد و امکانات پراکنده نباشد. گاهی وقتها کود شیمیایی اینطرف دنیا است، تسمه پروانهاش آنطرف دنیا است. یکی از کشورهای کفر، بیابانها را پنبه کاری کرده است در همین زمین پنبه، کارخانه دارد که پنبهها را از دانه جدا کند. در همان زمین کارخانه دارد که روغن دانه هایش را بگیرد. در همان جا پنبهها را تمیز میکنند. کارخانهای دارد که پنبهها را نخ میکند، رنگ میکند، پارچه میکند، همان جا خیاط خانه دارد، همان جا فرودگاه دارد که پیراهنهای دوخته شدهاش را به مکه میفرستد. این پیراهنهای بلند از آنجا است. اما ما میگوییم: کود شیمیایی میخواهی، به شمال شرقی برو. هرچیزی که میخواهی باید به یک سمتی بروی. حالا از این بدتر این است که اگر کشاورز به ادارهی کشاورزی یا بانک کشاورزی مراجعه کند بگو: برو فردا بیا. شما دیگر مردم را اذیت نکنید.
من یکجایی رفتم تا برنامه اجرا کنم. یک میزی بود که قوز داشت. گفتم: بیایید این میز را بلند کنیم و کنار بگذاریم. گفتند: آقای قرائتی بنویسید. گفتم: چه بنویسم؟ گفتند: تقاضا کنید که میز را بلند کنند. گفتم: بعد چه میشود؟ گفت: به روابط عمومی میدهیم. بعد به انباری میدهیم. بعد به تدارکات میدهیم. بعد به حمل و نقل میرود. ناراحت شدم و عبایم را برداشتم و میز را هل دادم. گفتم: بلند کردن یک میز اینقدر بازی دارد. هرجا زمین کشاورزی است باید وزارت کشاورزی یک خانهی سازمانی نزدیک این کشاورز بسازد و دو نفر مهندس و کارشناس هم بگذارد. نباید بین اینها فاصله باشد.
من نمیدانم در جمهوری اسلامی اما جمعهای بوده که دست یک کشاورز را در جایگاه ببوسد؟ آیا روزنامهها از یک کشاورز تجلیل کردند؟ صدا و سیما چقدر مایه گذاشته است؟ کار کردهاند اما کم است. کشاورزی باید جایگاه خودش را پیدا کند. طوری که وقتی به بچهی کشاورز میگویند: شغل پدرت چیست؟ رک بگوید: کشاورز! افتخار کند که پدرش کشاورز است. خدا میگوید: کشاورزی شغل خداست.
خدایا کشور ما را از شر شاه و طاغوت، از شر مهاجمین عراقی، آزاد کردی. حالا که کشور ما را آزاد کردی و ما را آگاه کردی، کمک کن که ملت ما به سمت آبادی بروند و کشور ما را از جهت کشاورزی آباد بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»