موضوع: کار و فرهنگ کار
تاریخ پخش: 74/02/07
بسم الله الرحمن الرحیم
این جلسه در محضر مبارک برادران عزیز تربیت معلم هستیم. هر سال بحثی به مناسبت معلم و کار داریم. چون روز معلم و روز کارگر با هم و در کنار هم میباشد، بحث امروز ما در این زمینه است.
1- اصول مشترک کار و عبادت
ما قبلاً در ماه رمضان بحثی در مورد اصول مشترک بین کار و نماز داشتیم. گفتیم: یک چیزهایی در کار است که همان چیزها در نماز هم هست. این یک پیوند خیلی جالب است. بخشهایی از این بحث را در ماه رمضان گذشته گفتیم.
الف) اصل دقت
مثلا گفتیم که دقت در کار یک ارزش است. چون کارگر باید کار خود را دقیق انجام دهد. پیامبر اسلام(ص) جنازهای را دفن میکردند. خشتها را کنار هم میگذاشتند و بین آنها را با گل میپوشاندند. گفتند: یا رسول الله! این مرده میپوسد. فرمود: میدانم. اما خدا دوست دارد، کسی که کار انجام میدهد آن را سرهم بدی نکند. اصل دقت در کار مهم است. همین دقت در نماز هم وجود دارد. در نماز هم باید دقت کنیم. اگر کسی در وضو به اندازهی سر سوزن از بدنش شسته نشود، نمازش باطل است. اگر کسی یک کلمه را در نماز غلط بگوید، نمازش باطل است. پس آن دقتی که در کار است، در نماز هم هست. پس اصل دقت یکی از اصول مشترک بین نماز و کار است.
ب) ضرر نداشته باشد
یکی از اصول مشترک این است که کار نباید ضرر جسمی یا روحی داشته باشد. اگر کار ضرر جسمی داشته باشد، ممنوع است. «وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ» (بقره/195) آیه قرآن است. خودتان را به هلاکت نیندازید. کارهایی که برای انسان ضرر دارد، ممنوع است. چه ضرر جسمی و چه ضرر روحی. برای عبادت هم همینطور است. یعنی اگر شما با آب سرد وضو بگیری و بیماری شما طولانی شود، نباید وضو بگیری. اگر مادر روزه بگیرد و با روزه گرفتن شیرش خشک شود، نباید روزه بگیرد. یعنی اگر کار ضرری به جسم یا روح برساند، نباید انجام شود. همین طور اگر نماز هم ضرری به جسم یا روح برساند، باید در خواندنش کمی مراعات شود. پس در کار و در عبادت نباید ضرری وجود داشته باشد. اول غروب است. میگویی: تا وضو دارم، نمازم را بخوانم. میگویند: اول به دستشویی برو و دوباره وضو بگیر. چون نگه داشتن ادرار ضرر دارد.
لطیفه:
داریم مؤذن باید خوش صدا باشد. یک آدم بدصدایی اذان میگفت. یک نفر یهودی آمد و پولی به او داد. گفتند: تو یهودی هستی. گفت: اگر او با صدایی بهتر اذان بگوید، ممکن است مردم به نماز بیایند. او با صدایی که دارد هیچ وقت مردم علاقه به نماز پیدا نمیکنند و این چیزی است که من میخواهم و لذا گفتند: که مؤذن باید خوش صدا باشد.
ج) مراعات دیگران را بکنیم
در کار دسته جمعی مواظب همکاران باشیم. این یک اصل در کار است. در عبادت هم این اصل وجود دارد. در نماز هم باید موظب همکارها باشیم. گفته شده است: که وقتی پیش نماز، نماز جماعت میخواند. مراعات پیرمردها و پیرزنها را بکند. هنگام رکوع یکبار «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ» بگوید. چون ممکن است زنی در صف ایستاده باشد و حامله باشد و آن پیش نماز با رکوع طولانی خود این زن را خسته کند. زنی که حامله است، گفتن بیش از یک «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ» به صلاحش نیست. در نماز مراعات ضعیفترین افراد را بکنیم. حدیث داریم حضرت نماز میخواند، یکباره نماز خود را تند خواند. گفتند: یا رسول الله! چرا رکعت سوم و چهارم را تند خواندی؟ فرمود: بچهای گریه میکرد. فکر کردم مادر این بچه که به من اقتدا کرده است، دلش آشوب است. گفتم: زود نماز را بخوانم که برود بچهاش را بردارد. در کار باید مراعات همکار را بکنیم. در نماز جماعت هم باید مراعات همکار را بکنیم. کارهای فردی و دسته جمعی نباید ما را از کارهای بسیجی باز دارد. مثلاً داریم کار میکنیم، به ما میگویند: در فلان شهر زلزله آمده است. ما باید سریع کار خود را رها کنیم و به کمک زلزله زدهها برویم. یعنی در یک شرایطی آدم باید دست از کار بکشد و به کارهای دیگران رسیدگی کند. کارهای فردی یا گروهی نباید مانع بسیجهای عمومی شود.
د) برای گرفتن مزد تا آخر باید صبر کرد
مزد کارگر را هیچ وقت در اول یا وسط کار نمیدهند. کار را که تمام کرد، آن وقت مزد او را میدهند. چیزی هم که ما از خدا میخواهیم، نباید در اول نماز باشد. بعد از نماز دستهایت را بالا بیاور و از خدا خواستههایت را بخواه. یعنی همانطور که مزد کارگر را آخر کار به او میدهند، خدا هم خواستههای ما را در آخر نماز برآورده میکند.
هـ) تبلغیات لازم است
برای هرچیز تبلیغات میکنند. در تلویزیون هم دیدهایم که برای فروش اجناس، تبلیغات میکنند. نماز هم تبلیغات دارد. تبلیغات نماز از مهمترین تبلیغات است. اسلام میگوید: کسانی که خوش صدا هستند به پشت بام بروند و «حَیَّ عَلَى الصَّلَاهِ» بگویند. شما در نماز میگویید: «إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» (فاتحه/5) یعنی خدایا همه استعانتها و کمکها از تو است.
و) تمرکز در کار
در بعضی کشورها مثل چین، منطقهای است که در آنجا پنبه میکارند. ماشینی هم که دانه را از پنبه جدا میکند در همان منطقه است. کارخانهای هم که از این دانهها روغن میگیرد، همانجا قرار دارد. همه در یکجا قرار گرفتهاند. این یک مدیریت است. یک مدیریت هم این است که ما ذوبآهنمان یک جا باشد. کارخانهاش یک جا باشد. فروشش یک جا باشد. چراغش یک جا باشد. تمرکز اینها مهم است. مدیریت چین با مدیریت ما خیلی فرق دارد. برای پیشرفت کار، اگر کارگرها از یک منشأ تغذیه بشوند، در پیشرفت کار و بهرهوری خیلی تاثیر دارد. این موضوع در عبادت هم مؤثر است. در زمان پیغمبر مردم برای مشورت کردن به مسجد میرفتند. مسجد مکان خیلی مهمی است. چه خوب است که ما عقد دختر و پسرمان را در مسجد برگزار کنیم. مسجد نباید فقط برای نماز خواندن باشد. مسجد فقط نباید برای مراسم عزاداری باشد. چه خوب است که پزشک ما بگوید: من گواهی پزشکیام را از مسجد گرفتهام. ما باید برای تمام دانشگاهها و دبیرستانهایمان یک نمازخانه بسازیم. متاسفانه در همهی دانشگاههای ما حداقل یک سالن آمفی تئاتر است، اما یک نمازخانه نیست. به امید روزی که در تمام دانشگاههای ما یک نمازخانه وجود داشته باشد.
ز) راهنما و متخصص باشد
کارگر همیشه نیاز به راهنما دارد. یعنی همیشه باید یک مهندس ناظر بالای سر کارگر باشد. ما در نماز میگوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/6) یعنی همانطور که در تولید و بهرهوری متخصص و ناظر لازم است، در عبادات هم متخصص و ناظر لازم است. در کار باید رحمت، محبت و دستمزد باشد. ما در نماز میگوییم: «الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» (فاتحه/3) «الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» رحمت است. ما در نماز میگوییم: «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» (فاتحه/4) یعنی مالک روز جزاء است. یعنی در نماز هم رحمت و هم مزد مطرح است. اینها چیزهایی است که ما نباید آسان از کنارش بگذریم. یعنی ما هنوز نماز را به قصد کار نگاه نکردیم. ما باید ببینیم چه اصولی در تولید و توزیع و بهرهوری هست که آن اصول در نماز قرار نگرفته است.
ح) خودنمایی تمرکز را میبرد
ریا و خودنمایی هر چه بیشتر بشود از کیفت کار هم کم میکند. یعنی کارگر هرچه بخواهد خودش را مطرح کند، تمرکز او از بین میرود. انسان باید به کار دل بدهد و خوب کار بکند.
ط) خلوص و دوری از پراکندگی
می گویند: پادشاهی با یک کاروانی میرفت. یک صندوق درهم روی شتر گذاشته بود. به دره رسید. مخصوصاً شتر را رم داد و درهمها به دره ریخت. گفت: هرکس هر درهمی را بردارد برای خودش میشود. همه شاه را رها کردند و رفتند. یک نفر ماند و نرفت. گفت: تو چرا نرفتی؟ گفت: من درهم را نمیخواهم. من تو را میخواهم. این که انسان تمرکز داشته باشد، مهم است. تمرکز یک ارزش است. اگر کارگر تمرکز داشته باشد، کارش را خوب انجام میدهد. در نماز هم داشتن تمرکز مهم است. میگویند: اگر حواست پرت است، نمازت را بعداً بخوان. آمادگی روحی یک مسالهی مهم است. میگویند: در هنگام نماز خواندن، روبروی در باز نماز نخوانید. چون آدمهایی که میآیند و میگذرند، حواس تو را پرت میکند. میگویند: حضرت آمد نماز بخواند. به فاطمه زهرا فرمود: این پرده را بردار. این پرده گل دارد و حواس من را پرت میکند. میگویند: اگر قاضی ادرار دارد، قضاوت نکند. چون ادرار قاضی در قضاوتش تأثیر میگذارد. میگویند: اگر کفش قاضی تنگ است، قضاوت نکند. چون کفش تنگ در قضاوت او تأثیر میگذارد. در دانشگاهها اگر دختر و پسر نامحرم هستند به هم نگاه نکنند. این ارزش تمرکزی دارد. چرا؟ جوان دارد مطالعه میکند. اگر چشم چران باشد هر دفعه که یک دختر را میبیند، بخشی از فکرش صرف آن میشود. دوباره تا بیاید تمرکز پیدا کند، یک نفر دیگر میآید و دوباره حواسش پرت میشود. پاشیده شدن تمرکز ضرر علمی دارد. آماری گرفتند و متوجه شدند در جاهایی که دختر و پسر با هم درس میخوانند، نمرات پایینتر است.
ی) ایجاد تنوع
تنوع و جنب و جوش یک ارزش است. یعنی کار تکراری شخص را بی نشاط میکند. این جنب و جوش در کار لازم است. داریم وقتی حضرت میخواست سخنرانی کند، هر دفعه جای خود را تغییر میداد و تنوعی به وجود میآورد. در نماز هم تنوع وجود دارد. وقتی به رکوع میرویم، میگوییم: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ» بلند میشویم و «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» را میگوییم. به سجده میرویم. «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ» را میگوییم. نماز تنوع دارد. این تنوع مکانی و فیزیکی اثر میگذارد. یکنواختی عامل بی نشاطی است. نماز اسراری دارد. تنوع در نشاط اثر دارد. در نماز هم تنوع هست.
ک) استراحت
استراحت بین کار یک ارزش است. وقتی دو رکعت نماز میخوانیم، مینشینیم و تشهد میگوییم. تشهد بین دو رکعت تنوع است. یک چیزهایی در اقتصاد است که در تولید و بهرهوری تأثیر دارد. آن چیزها در نماز هم هست. مثلا میگویم: گردو گرد است ولی نمیگویم: هر گردی گردو است.
اصولی که در تولید و بهرهوری هست، در نماز هم هست. نماز یک رابطهی عاشقانه با خداست. نماز تشکر از خداست. «وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْری» (طه/14) نماز بعد عرفانی دارد. چون روز کارگر است من میخواهم نماز را از بعد کارگری بررسی کنم.
ارزش کار تربیت است. علت اصلی اینکه بعضی از آدمها بیتربیت هستند، به خاطر بیکاری آنهاست. بیکاری انسان را به بیتربیتی میکشاند. در آستانهی روز معلم و شهادت امام جواد(ع) هستیم. این ایام با هم تقارن پیدا کردهاند. البته حساب این دو نفر با هم جدا است. یعنی شهادت امام جواد(ع) یک حساب دارد و شهادت شهید مطهری یک حساب دارد.
حکایت:
آیت الله العظمی بروجردی از مراجع مهم شیعه است. ایشان در خانهاش روضه خوانی میکرد. یک نفر که آنجا نشسته بود گفت: برای سلامتی حضرت امام زمان(عج) و آیت الله العظمی بروجردی صلوات بفرستید. تا گفت: برای سلامتی اینها صلوات بفرستید، یک دفعه آقای بروجردی که در رختخواب بود، بلند شد و گفت: این چه کسی است که میگوید: برای سلامتی من و امام زمان صلوات بفرستید؟ چرا نام من را کنار نام امام زمان میبرد؟ حساب امام زمان از من جدا است. برای بردن نام امام زمان باید ادب را رعایت کنید. گاهی وقتها مثلاً در ماشین نشستهایم. میگویند: برای سلامتی امام زمان وخودتان و آقای راننده صلوات بفرستید. این توهین به امام زمان است. باید این چیزها را یک مقدار رعایت کنیم.
حضرت ابراهیم و اسماعیل با هم کعبه را ساختند. یکی از آنها کارگر بود و دیگری بنّایی میکرد. یعنی خدا حساب کارگر و بنّا را کنار هم نگذاشته است. این آیه برای سلسله مراتب است. «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ» (بقره/127) یعنی حضرت ابراهیم پایهها را بالا برد. اما بعد اسم حضرت اسماعیل را هم میبرد. بالاخره یک پدر و پسری گفتند. یک سرهنگ و سرداری گفتند. یک مکانیک و شاگردی گفتند. باید حسابها جدا شود. حدیث داریم احترام برادر بزرگ بر برادر کوچک لازم است. احترام پدر هم واجب است. بالاخره برادر کوچک باید به برادر بزرگ احترام بگذارد. به شرط اینکه برادر بزرگ هم مثل پدر باشد. این طور نباشد که بگوید: برو ببینم. بعضی از برادرها هستند که دائم دستور میدهند. مثلا میگویند: پیراهن من را اتو کن. همه از ترس او باید کار بکنند. اصلاً در خانه مثل آمریکا هستند. جوانی که در خانه خواهر و برادر خود را استثمار کند، خصلت آمریکایی دارد. چون آمریکا میگوید: بمیرید تا من خوش باشم. اگر شما در خانه حق کسی را از بین ببرید، شما هم خصلت آمریکایی دارید.
2- خاطرهای از آقای جعفر سبحانی دربارهی امام(ره)
آقای سبحانی از علمای قم هستند. ایشان میگفتند: امام آمد در مدرسهی فیضیه درس بدهد. شاگردهایش مثل مطهری، فاضل و دانشمند بودند. وقتی به سالن رفت، دید یک بچه طلبه دارد مطالعه میکند. آن بچه نمیدانست و سرش پایین بود و داشت کتاب میخواند. امام فرمود: هیچ چیزی نگویید و بیرون بروید. او دارد مطالعه میکند. گفتیم: او یک نفر است و ما صد نفر هستیم. او سال اول است که طلبه شده است و ما بیست سال است که طلبه هستیم. فرمود: یک نفر و صد نفر نزد خدا فرقی ندارد. گفتیم: آقا ما هر روز این جا مینشستیم. گفت: ما هر روز زودتر میآمدیم. امروز او زودتر آمده است و نوبت ایشان است. گفتیم: آقا اگر به او بگوییم، خودش بلند میشود و میرود. فرمود: دلیل ندارد که در رودربایستی گیر کند و بلند شود. گفتم: حالا میفرمایید چه کنیم؟ گفت: در فیضیه قدم بزنید. اگر او رفت، ما میرویم و درس را میدهیم. امام راه میرفت. یک عده از طلبهها هم به دنبال او راه میرفتند. آن بچه هم خبر نداشت، چه شده است و همینطور مطالعه میکرد. خلاصه آن روز امام درس نداد. به آقای سبحانی گفتم: آن روز امام به شما درس داد؟ فرمود: به نظر من همان کار امام در آن روز درس بوده است. درس واقعی همین است. شما الان در تربیت معلم هستید. ان شاءالله وارد آموزش و پرورش میشوید. معلم خوب چه کسی است؟ معلم خوب آن کسی است که با خصلتهایش بتواند یک افرادی را راهنمایی کند. اینقدر معلم داریم که با علمش معلم است ولی عملش کارهایش را خراب میکند. ممکن است خود من هم همین طور باشم. کسی ده سال پیش من بود. بعد ده سال خداحافظی کرد. گفتم: آقا شما ده سال نزد من بودی. حالا که میروی حلال کن. شما در تربیت معلم هستید. بعضی از شما فوق دیپلم هستید. گاهی ممکن است بعضی از شما هم دکترای تعلیم و تربیت داشته باشید اما به خاطر یک غفلت همه از بین برود. مواظب باشید که میخواهید چه کار کنید. خصلتها مهم است. برخوردها مهم است. رجایی یک معلم بود. همهی آنهایی که با رجایی کار میکردند مرید رجایی هستند. الان که رجایی سالهاست شهید شده است، صدها مرید دارد. معلم داریم که اگر بمیرد و خبر مرگ او را به شاگردش بدهند، میگوید: عیب ندارد. یک معلم دیگر میآید. یعنی اصلاً این معلم نزد شاگرد خود محبوبیتی ندارد. این خصلتها خیلی مهم است. معلم باید سوز داشته باشیم.
3- برای کار دل بسوزانیم
آیت الله العظمی گلپایگانی سر درس بود. من نشسته بودم. میگفت: گاهی که متوجه میشوم که طلبهها کم درس میخوانند، از غصه تب میکنم. گفتم: اگر بچههای من مردود بشوند، داد میزنم ولی تب نمیکنم. آیت الله گلپایگانی برای پسر مردم تب میکند، ولی من برای بچههای خودم تب نمیکنم. از این پیدا است که او چه سوزی دارد. معلم باید سوز داشته باشد. قرآن میفرماید: پیغمبر تو معلم خوبی هستی. «حَریصٌ عَلَیْکُمْ» (توبه/128) دلت خیلی برای مردم میسوزد. موسی! میدانی چرا تو را پیغمبر کردم؟ گفت: نه! گفت: در تو یک سوزی بود که در دیگران نبود. کار عامل تربیت است. بعضی از جوانها میگویند: چه کنیم؟ هر جا میروند اشباع نمیشوند. خوب هیچ جا نرو! بنشین مطالعه کن.
من به یکی از کشورهای غربی رفتم. دیدم تمام تاکسیهای آن شهر وقتی که مسافر ندارند، مطالعه میکنند. اما در کشور ما رسم نیست که مطالعه کنیم. ما هنگامی مطالعه میکنیم که امتحان داشته باشیم. ما عاشق علم نیستیم. عاشق علم کسی است که دلش برای علم بسوزد. حتی اگر امتحان نداشته باشیم، باید مطالعه کنیم. درس خواندن برای نمره عشق نیست.
4- احترام به قانون
مثلاً کسی سر چهارراه از ترس پلیس میایستد. میگوید: من خیلی آدم منظمی هستم. چرا؟ چون سر چهار راه ایستادم. نه خیر! منظم نیستی. از ترس پلیس ایستادی. خدا شهید مظلوم بهشتی را رحمت کند. در ماشین ایشان نشسته بودیم. خودشان پشت فرمان بودند. زمان شاه بود و هوا تاریک بود. سر چهارراه ایستاد. گفتم: آقا چرا ایستادید؟ کسی نیست حرکت کنید. گفت: ما نظام را قبول نداریم، اما نظم را قبول داریم. دکتر بهشتی وقتی هم که پلیس نبود، میایستاد. اما ما میگوییم: کسی نیست، حرکت کنیم.
5- بیکاری فتنه است
کار عامل تربیت است. کار جلوی فتنه را میگیرد. بعد از خدیجه بهترین زن پیامبرام سلمه بود. گفتند: تو زن پیغمبر هستی. چرا کار میکنی؟ فرمود: اگر زن کار نکند، فتنه میکند. چه اشکالی دارد که زنهای ما یک هنر داشته باشند. بسیاری از مردهای شهر کاشان خانههای خود را با پول قالی بافی همسرانشان خریدهاند. کار مانع فتنه است. ام سلمه فرمود: «زنی که کار نکند، میدان را برای فتنه باز میکند.»
6- بعضی دیگر از آثار کار و تلاش
کار عامل صرفهجویی است. اگر آدم زحمت بکشد و پول در بیاورد، در خرج کردن ولخرجی نمیکند. اینها که پول بادآورده میآورند، ولخرجی میکنند. اصلاً اگر کسی کار بکند ولخرجی نمیکند.
کار عامل نبوغ است. «کار نیکو کردن از پر کردن است.»
کار عامل تربیت است. به امید روزی که در خیابانهای ما این شعارها باشد. اگر به جای تبلیغات کردن برای جاروبرقی و پلوپز و یخچال، اینطور تبلیغات بشود که کار عامل تربیت است، کار عامل نبوغ است، کار عامل صرفه جویی است، تاثیر بیشتری دارد.
اگر آدم با سواد باشد، بهتر کار میکند. اگر کسی کار میکند که درس بخواند، زودتر به نتیجه میرسد. مثل ریشه که مواد غذایی را به برگ میرساند. برگ هم نور را میگیرد و به ریشه میرساند. اینها متقابل هستند. مثل دو دست که همدیگر را میشویند.
تابستان نزدیک است. چه اشکالی دارد هر جوان مدرسهای و دختر مدرسهای در تابستان کاری را یاد بگیرند؟ خوب است هر دختری بگوید: من امسال باید خیاطی یاد بگیرم. گلدوزی یاد بگیرم. بافندگی یاد بگیرم. تایپ کامپیوتر را یاد بگیرم. در هر تابستان ما باید یک قدم به جلو برویم. بعضی از جوانها را میبینید که نود و هشت کیلو هستند. اما هیچ خاصیتی ندارند. کار حتما نیازی به زور بازو ندارد. کار مغزی هم کار هست.
کار مقدس است. کار به منزلهی جهاد است. دعای آدم بیکار مستجاب نمیشود. امام سه بار فرمودند: خدا لعنت کند کسی را که وقتی سفره پهن میشود، میآید میخورد و از کار فرار میکند و اسم این را زرنگی میگذارد. در کشور ما وقتی بچهها به دبیرستان میروند مطالبی را به آنها یاد میدهند. اما به من گفتند: که در کشور چین بچهها را از همان اول با کار کردن آشنا میکنند.
کارگر در انتخاب کار آزاد است. به امیرالمومنین گفتند: آقا فلانی را مجبور کن که این کار را انجام بدهد. فرمود: «و لست اجبر» یعنی من کسی را به کار خاصی مجبور نمیکنم. اگر در وسط کار اتفاقی بیافتاد، کارگر ضامن نیست. مگر اینکه مقصر باشد. مادامی که کارگر مقصر نیست اگر ابزار کار، ماشین، چیزی از کار افتاد به گردن کارگر نباشد.
اصولاً آدمهای خدمتگزار باید بیمه باشند. برای بیمه بودن آیهای داریم که میگوید: «ما عَلَى الْمُحْسِنینَ مِنْ سَبیلٍ» (توبه/91) یکی از قواعد فقهی ما این است. کسی که نیکوکار است، راه نفوذ برای او ندارید. آقا او شاگرد خوبی است. به بانک رفته است تا پول بگیرد، پول او را دزدیدند، او نباید تاوان بدهد. او مقصر نیست. بله! یک وقت پولش را در خورجین موتور میگذارد و میبرند… خوب این مقصر است، برای اینکه از مال حفاظت نکرده است، اما بنده خدا یک وقت بار را دوش گرفته که به جایی ببرد، حواسش هم جمع است، اما نمیدانست که آجر زیر پایش این چنین است، آجر از زیر پایش سر خورد و شکستی افتاد و شکست. او نباید تاوان بدهد. بنده میآیم میبینم بچه شما وسط کوچه است، میترسم که ماشین و موتور به او بزند. از روی نیکوکاری، دست بچه را میگیرم و او را کنار دیوار مینشانم، میگویم اینجا بنشین که به موتور نخوری… اتفاقاً از سوراخ دیوار یک مار یا عقرب بیرون میآید و او را نیش میزند. این جا نباید پدر بچه بگوید که آقای قرائتی تو بچه من را کشتی، من نیتم خدمت بود و هر کس نیتش خدمت باشد، گر چه ظلمی و ضرری وارد شود، نباید تاوان بدهد.
ایجاد زمینه کار: برای آدمهای بیکار، کار پیدا کنیم. یک کسی آمد و گفت: یا رسول الله! ما برای خرج خانه پول نداریم. حضرت فرمود: من یک سر کلنگ دارم. به اصحاب فرمود: چه کسی میتواند یک دستهی کلنگ بیاورد. رفتند و یک دستهی کلنگ آوردند. خود پیغمبر نجار شد. دسته تبر را در تبر فرو کرد و کنار آن را چوب کوبید. بعد فرمود: شما گفتی که من کار ندارم. بسم الله بگو و کار خود را شروع کن. یعنی ما باید وسایل تولید را در اختیار کارگر قرار بدهیم. خدا کمیهی امداد را حفظ کند. در کمیته به بسیاری از دختران قالی بافی یاد میدهند. به بسیاری از افراد برای ژاکت بافی و خیاطی ماشین میدهند. این شغل بسیار خوبی است. بغل کردن هنر نیست. به او پا بدهیم تا خودش راه برود. ابزار تولید را فراهم کنیم.
کسی خدمت امام صادق(ع) آمد و گفت: من فقیر هستم. به من کمک کنید. حضرت فرمودند: سرت را تکان بده. بعد گفت: سر تو سالم است. فرمود: «فَاحْمِلْ عَلَى رَأْسِکَ» (کافی/ ج5/ ص76). برو با سرت حمالی کن ولی گدایی مکن. ما نباید به فقرایی که سر چهارراه و خیابان هستند، پول بدهیم. خیلی از آنها اگر به شما یک سیلی بزنند، دندانهای شما در دهانتان خورد میشود. پول دادن به فقیرهای سر چهارراه ممنوع است. کار باید خدمت باشد. کار باید نیاز باشد. مضر نباشد. تفریحی نباشد. تقدیری نباشد. اینها شرایط کار است. به امید این که ما به سمتی برویم که دیگر ادارهی دخانیات در آنجا نباشد. برای چه سیگار میکشی و دود را به ریههای سالم خود میبری. متاسفانه سیگار در همهی کشورها وجود دارد. به فرودگاه هر کشوری که وارد میشوی، آب جو و سیگار را میبینی. الحمدالله در فرودگاههای ما سیگار و آب جو نیست. تصمیم بگیریم که فرهنگ کار، ارزش کار و مطالعه را گسترش دهیم. تابستان در پیش است. خط بسیاری از جوانهای ما بد است. این جوانان در تابستان معلم خط بگیرند و تمرین بکنند. وقتی آخر تابستان میگویند: چه کردی؟ بگوید: من امسال تابستان، تمرین خط کردم. بسیاری از جوانها نمیتوانند قرآن بخوانند. این جوانان در تابستان به کلاسهای قرآن بروند.
به امید روزی که همهی اعضای جمهوری اسلامی ایران بتوانند یک هنری داشته باشند. اگر همهی ما بتوانیم یک کاری را انجام دهیم، دیگر آمریکا نمیتواند به ما تشری بزند. میگوییم: آقا چه میگویی؟ یک وقتی مردم جهرم به امام خبر دادند و گفتند: امام غصه نخور. ما از خرماهای جهرم میخوریم و از چوبش استفاده میکنیم. آنقدر مرگ بر شاه میگوییم تا انقلاب پیروز شود. اگر خواسته باشیم در مقابل آمریکا بایستیم باید هر دختر و پسری یک هنری داشته باشند. یک عدهای آمدند و مهمان امام شدند. امام احوالپرسی کرد. شغل جنابعالی چیست؟ گفت: من بیکار هستم. تا گفت من جوانی بیکار هستم، امام رویش را برگرداند. فرمود: من نمیخواهم به جوان بیکار نگاه کنم. بیکارها باید تحقیر شوند. اما دست کارگرها را باید بوسید.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»