قرآن، در متن زندگی

1- نجات از بن بست‌ها، با رجوع به قرآن
2- اقتصاد سالم، در سایه قرآن
3- شناخت دوست و دشمن، با تدبر در قرآن
4- راه حل اختلافات خانوادگی و اجتماعی در قرآن
5- جدایی ناپذیری قرآن و عترت
6- سخن کارشناس غیر معصوم، حجت است
7- گذشت از دوست، مقابله با دشمن
8- دوری از تکلّف در ازدواج
9- دوری از سوء ظن به دیگران

موضوع: قرآن، در متن زندگی

تاریخ پخش: 10/04/93

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

جلسه‌ی قبل راجع به این صحبت شد که اهمیت ماه رمضان بیش از روزه به این است که قرآن نازل شد… حالا! راجع به رابطه‌ی ما با قرآن می‌خواهیم یک مقداری صحبت کنیم. یک کارهایی سطحی بوده است و عیبی هم ندارد برای تبرک! خوب قرآن را می‌بوسیم… خوب است. بالای سر مسافر خوب است. خانه‌ی نو که می‌خریم، اولین چیزی که در خانه‌ی نو می‌بریم، قرآن خوب است. احترام قرآن، به هر حال این برخوردهای احترامی به قرآن کار خوبی است. خود قرآن هم می‌فرماید: من قرآن کریم هستم. خدا می‌گوید: قرآن کریم است، پس شما هم باید او را تکریم کنید. وقتی که می‌گوید: قرآن عظیم است، پس تو هم باید تعظیم کنی. وقتی که می‌گوید: قرآن مجید است، پس ما هم باید تمجید کنیم. عظیم، تعظیم! مجید، تمجید! کریم، تکریم! نصفش را من می‌گویم، نصفش را شما بگویید: مجید از خدا، تمجید از ما! از خدا مجید، از ما تمجید! از خدا کریم، ‌از ما تکریم! از خدا عظیم، از ما تعظیم! خوب این کارها، کارهای خوبی هست و الحمدلله! ولی کلاس اول است،‌ کلاس دومش این است که ما با قرآن رابطه برقرار کنیم، بخوانیم، بی‌غلط بخوانیم، که خوب این هم راه افتاده است، دیر شده است، ولی خوب شده است.

در خیلی مساجد بعد از دو نماز یک صفحه‌ی قرآن می‌خوانند، تفسیر راه افتاده است، حفظ راه افتاده است، اما هنوز قرآن جایگاه خودش را ندارد، چرا؟ ما امروزه یادداشت می‌کردم، حدود هفده، تا سی مورد دلیل هست که چرا قرآن جایگاه خودش را ندارد…

1- نجات از بن بست‌ها، با رجوع به قرآن

اول اینکه باید بدانیم که قرآن ما را از بن بست بیرون می‌آورد. خداوند به پیغمبرش می‌فرماید که تو به واسطه‌ی قرآن مردم را از ظلمات به نور می‌بری، «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» (ابراهیم/1) خوب با این کتاب تو مردم را از ظلمات به نور می‌بری، از ظلمات جهل به نور علم!

یک وقتی بت‌ها با سنگ و چوب بود، یک بت هم خرمایی درست کردند. هسته‌ی خرما را درآوردند،‌ یک چهل و پنجاه کیلو بیش‌تر و کمتر، خرما را گوشتش را خمیر کردند،‌ از خرما بتی درست کردند و مدت‌ها این نزدشان محترم بود تا قحطی شد، هر چه داشتند خوردند، گفتند برویم و همین خرما را بشکنیم، آب بزنیم و بخوریم، تبر و تیشه را آوردند و تا رفتند بالای سرش، گفتند: بابا ما مدت‌هاست که مقابل این گریه می‌کنیم، این خداست، ول کردند و رفتند و گفتند بابا خدا چیست، گرسنه هستیم و داریم از گرسنگی می‌میریم، برگشتند و گفتند: خرما است، یک مثلی رسم شده است در ایرانی‌ها می‌گویند: هم خدا را می‌خواهد و هم خرما را! این بوده است. یعنی خرماپرست! این ظلمت نیست؟ سنگ‌پرست، چوب پرست! قرآن ما را از شرک به توحید برد. از جهل به علم برد. در کل حجاز هفده نفر با سواد بودند،‌ آن وقت آیه نازل شد، همه‌اش «لأُولُوا الْأَلْباب‏»، «أَفَلا تَعْقِلُون‏»، چقدر… صدها آیه برای علم و عقل و فکر و تدبر و … از جهل به علم! از ظلمات به نور! از تفرقه به وحدت!

ما باید بدانیم که اگر خواسته باشیم از بن بست بیرون بیاییم، راهمان قرآن است. مشکلات اقتصادی که الان… امشب هم تلویزیون گفت، چه کشورهایی و چه حرکت‌هایی شده است، مسأله این است که اساس کشورشان بر اساس ربا است.

2- اقتصاد سالم، در سایه قرآن

رباخواران روزگار سیاهی دارند. بگذارید قرآن بخوانیم. قرآن می‌فرماید که: تو فکر می‌کنی که پول تو زیاد شد، نزد خدا «فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ» (روم/39) فکر می‌کنی که ده میلیونت یازده میلیون شد! این پوست کار است، باطنش این طور نیست. قرآن می‌گوید کسی که ربا می‌خواهد بخورد، اعلام جنگ با خدا دارد. «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِه» (بقره/279)‌ کسی که ربا می‌خورد با خدا و پیغمبر اعلام جنگ می‌کند. خدا یک آیه دارد که می‌فرماید من ربا را پودر می‌کنم. پودر‍! نابود می‌کند. «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقات‏» (بقره/276) «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا» یعنی ربا را پودر می‌کنم. حالا بگذار بر اساس ربا اقتصاد را بنا کنند، دودش چشمشان خواهد رفت. آن کسی که ما را آفریده است، می‌گوید این راه اقتصاد نیست. اگر از بن‌بست می‌خواهیم بیرون بیایی راهش… الان در… این یک مورد.

دوم! باید بدانیم قرآن شفاست. همینطور که بدن بیماری دارد، روح هم بیماری دارد، بیماری کفر، لجبازی، بیماری نفاق، دوزبانه است، دوچهره است، بیماری شرک، بیماری حسد، بیماری بخل، بیماری ریاکاری، خودنمایی، اینها همه بیماری است، و قرآن گفته است من شفا هستم. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنین‏» (اسراء/82) قرآن می‌گوید: من شفا هستم. خیلی راحت استدلال می‌کند، مثلاً می‌گوید که شیطان دشمن شما است. امام فرمود: آمریکا شیطان بزرگ است،

حضرت عباسی، نه حالا ایران! از خیر ایران بگذریم! تا حالا آمریکا یکی از پیش‌رفت‌های علمی‌اش را از طریق ماهواره و اینترنت به دانشجوی هیچ کشوری داده است؟ چطور برای نفت کشورها چنگ و دندان نشان می‌دهد؟ برای تصاحبش، برای عزل و نصب رئیس‌جمهورهایش، چطور خودش را به هر دری می‌زند، ولی یک هنر علمی‌ّاش را آمریکا تزریق نمی‌کند؟ این کافی نیست که بفهمیم که آمریکا دشمن ما است؟

3- شناخت دوست و دشمن، با تدبر در قرآن

روشن است، قرآن در آیه الکرسی می‌فرماید: «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی‏» (بقره/256) راه رشد معلوم است و راه انحراف هم مشخص است. «الْغَی‏» یعنی راه انحراف! راه انحراف معلوم است. چه کسی دوست ما است و چه کسی دشمن ما! چه کسی نسبت به ما حسود است… قرآن یک آیه دارد می‌فرماید: دشمنتان را بشناسید، اگر به شما خیر رسید آن‌ها ناراحت می‌شوند، «إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ» (آل‌عمران/120) اگر به شما خیر برسد آن‌ها ناراحت هستند.

دانمشندان هسته‌ای شما را ترور می‌کنند، چرا؟ برای اینکه شما از طریق هسته‌ای دارید به خیر می‌رسید،‌ آن‌ها ناراحت هستند که چرا شما به خیر رسیدید، حتی در مسابقات نفوذ دارند،‌ من در یکی از کشورها،‌ در یکی از مسابقات بین المللی قرآن، بودم! که در حفظ و قرائت ایران اول شد، منتها گفتند که درست نیست ایران در همه جا بدرخشد، فشار آوردند به داور که باید در مثلاً حفظ یا قرائت باید ایران را دوم کنی، گفت: بابا اول شد! گفتند: به تو می‌گوییم، گوش بده! آن داور ایران را دوم کرد، بعد آمد، من بودم که آمد عذرخواهی کرد، به ایرانی گفت که تو من را حلال کن، حق تو را دزدیم، فشار حکومت بود، گفتند: نباید ایران اول بشود. من از آن وقت تا حالا از آن سال تا حالا، هر جا هم که می‌گویند ایران دوم است، من شک می‌کنم. چون یک بار فهمیده‌ام که دوم یعنی اول! این کافی نیست که بفهمیم که چه کسی دوست ما است و چه کسی دشمن؟ قرآن دشمن ما را به ما معرفی می‌کند که چه کسی دشمن تو است!!! چه کسی دوست تو است!!!

اصلاً دوستمان دارد که گفته است روزه بگیر. یک سری مواد زائد در بدن ذخیره می‌شود ه وقتی گرسنگی به آدم فشار آورد، این مواد ذخیره می‌سوزد و از راه تنفس بیرون می‌رود. و لذا افراد روزه‌دار دیده‌اید که روی زبانشان یا زرد می‌شود و یا یک چیزی و لایه‌ای روی زبانشان ایجاد می‌شود و آب دهنشان چسبان می‌شود. مواد زیادی که در بدن است سوخت می‌رود و از راه تنفس بیرون می‌آید. یک دانشمند روسی اسم روزه را نبرده است، چون مسلمان نیست که بگوید روزه! گفته است که من از طریق گرسنگی و تشنگی نوزده رقم مرض را دوا کرده‌ام. ایمان به خدا و ندارد و خدا و پیغمبر را هم قبول ندارد. اسم امساک می‌آورد. دوستمان دارد، فقط این را بدانیم که دوستمان دارد. اگر هم یک کاری می‌گوید که به میل ما نمی‌سازد. دوستمان دارد. شفا است.

4- راه حل اختلافات خانوادگی و اجتماعی در قرآن

قرآن اختلافات را حل می‌کند. می‌فرماید که ما به شما کتاب دادیم، «لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیه‏» (بقره/213) هر جا که اختلاف کردید ببینید قرآن چه می‌گوید. گاهی عروس و دامادها می‌آیند نزد من، عقد بخوانم! یک چیزی از امام یاد گرفتم، برای این‌ها هم می‌گویم، امام فرمود اگر می‌خواهید زندگیتان شیرین باشد، به هم گیر ندهید، گفتی: هشت! الان نه است! خیلی خوب، حالا گیر نده. هشت نه شده است. گفتی برویم شیراز من گفتم برویم بندرعباس! بابا حالا گیر نده! هر وفت هم… یک نفر کوتاه بیاید! اگر هیچ کدام نمی‌توانند کوتاه بیایند،‌ می‌گویند مرغ است و یک پا دارد. لااقل یک قرعه بکشید و بگویید قرعه! داریم قرعه برای هر کاری است که نمی‌دانیم چه کنیم. دیگر چیزی نگویید. هر چه قرعه می‌گوید. برویم فلان مسافرت! گاهی وقت‌ها گیر می‌دهند و زندگی شیرین را تلخش می‌کنند، برای اینکه من گفتم: الف! او گفت: ب! در اختلافات، می‌گوید هر جا اختلاف دارید، به قرآن مراجعه کنید. قرآن حل می‌کند. خیلی خوب! چه کسی رئیس بشود؟ حکومت دست چه کسی باشد؟ برویم سراغ قرآن! بسم الله الرحمن الرحیم! می‌گوید اگر ولخرج است، به او رأی نده. چرا؟ «وَ لا تُطیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفین‏» (شعراء/151) کسی که اسراف می‌کند و این‌هایی که بریز و بپاش می‌کنند، اطاعت نکنید. دیگر؟

فساد! «وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدین‏» (اعراف/142) اگر اهل فتنه و فساد است، به دنبالش راه نیفت. دیگر چه؟

اگر سابقه‌اش بد است، «قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ» (مائده/77) «ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ» یعنی بد سابقه است، این سابقه‌اش خراب است، پست به او ندهید. دیگر چه؟

اگر حال تکان خوردن نیست، فرز نیست، وارفته است، عوض اینکه وارسته باشد، وارفته است. هجرت نمی‌کند. اگر کسی هجرت نمی‌کند، این هم… چون قرآن می‌گوید: کسی که ایمان دارد ولی هجرت نمی‌کند. «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ حَتَّى یُهاجِرُوا» (انفال/72) اگر کسی اهل هجرت نیست، نه دوستش داشته باشید و نه به او پست بدهید. اصلاً دنبال چه کسانی نرو! چهار کلمه در قرآن است که می‌گوید: دنبال این نرو!‌ دنبال این نرو!‌ دنبال این نرو!‌ «لا تطع» یعنی اطاعت نکن! گوش به حرفش نده! «لا تَتَّبِعْ» گوش به حرفش نده! «لا تُطیعُوا»، «لا تطع»، «لا تُطیعُوا»، «لا تَتَّبِعْ»، «لا تَتَّبِعْوا» دنبال چه کسی نرویم؟ بعد می‌گوید: دنبال چه کسی برو! «أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَه‏» (انفال/20) «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (نساء/59) دنبال این برو و دنبال این نرو! گیج نمی‌شویم. آدم قرآنی گیج نمی‌شود. هر وقت هم گیج شد می‌گوید: راه قرآن چیست.

5- جدایی ناپذیری قرآن و عترت

راه قرآن چیست؟ راه اهل بیت چیست؟ البته هر وقت هم که من می‌گویم قرآن، قرآن به تنهایی نیست. قرآن واهل بیت است. خود قرآن می‌گوید هر چیزی را هم که پیغمبر گفت، حرف پیغمبر مثل قرآن است. «وَمَا آتَاکُمُ الرَّ‌سُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» (حشر/7) این آیه قرآن است. هر چه رسول گفت، حرف رسول هم مثل حرف خداست. آقا نماز صبح دو رکعت است؟ بله! کجای قرآن نوشته است؟ در کل قرآن نداریم که نماز صبح دو رکعت است. قرآن می‌گوید: «اقیموا الصلاه» نماز بخوان، اما دو رکعت و سه رکعتش را رسول گفته است. آن وقت خدا گفته است رسول که گفت، من گفته ام. اهل بیت هر چه گفتند، حدیث داریم که امام فرمود، کلام من کلام پدرم است، کلام پدرم کلام جد من است، کلام جدم، کلام امیرالمؤمنین است، کلام امیرالمؤمنین کلام رسول است، کلام رسول هم کلام خداست. اینها بند است. ما ولایت فقیه را یک مسأله ی سیاسی نمی‌دانیم فقط! سیاسی هست ولی ولایت فقیه را می‌گوییم بابا! انسان راهنما می‌خواهد یا نمی‌خواهد؟ به همان دلیلی که پیغمبر می‌خواهیم، به همان دلیل هم امام می‌خواهیم، پیغمبر می‌خواهیم برای اینکه گیج هستیم. بعد زمانی که پیغمبر نیست امام می‌خواهیم و زمانی که امام نیست، باید یک فقیه عادل بی هوس باشد که به ما بگوید گیج نشوید از این راه بروید.

6- سخن کارشناس غیر معصوم، حجت است

سؤال: آیا هر چه فقیه گفت باید گوش بدهیم؟ بله! مگر اینها معصوم هستند؟ نه! مراجع تقلید معصوم هستند؟ نه! پس چرا شما به ما می‌گویید گوش بدهید؟ معصوم نیستند، عصمت ندارند، ولی حجت هستند. عصمت نیست، حجت هست. مثل چه چیزی؟ آیا دکترها معصوم هستند؟ نه! دکترها که معصوم نیستند. اما حرفشان حجت است. یعنی هر چه گفت باید بگوییم چشم! قبل از غذا این قرص را بخور، یا بعد از غذا، می‌گوییم: چشم! نصف بخور یا دوتایش را با هم بخور، می‌گوییم: چشم! وسط غذا، بعد از غذا، قبل از غذا، چشم! این قرص را چهار ساعت، این کپسول را هشت ساعت، آن شربت را دوازده ساعت، چشم! هر چه گفت ما می‌گوییم چشم! آقا مگر معصوم است؟ نه! معصوم نیست. اما حرفش حجت است. به همان دلیلی که ما گوش به حرف پزشک می‌دهیم، عصمت ندارند، اما حرفشان حجت دارد. فقیه هم همین طور است. مرجع تقلید هم همینطور است. معصوم نیست، معصوم چهارده نفر است. ولی حرفشان حجت است. قرآن را باید بدانیم که فقط کتاب مقدس نیست که ببوسیم و بخوانیم و استخاره کنیم و بر روی سرمان بگذاریم و «بک یا الله» بگوییم. قرآن ما را از بن بست بیرون می‌آورد. باید کشور ما مردم ما اخلاقاً قرآنی بشوند.

7- گذشت از دوست، مقابله با دشمن

آقا یک متلک گفت، بروم و حالش را بگیرم. چرا؟ ولش کن! نه متلک گفت… کلوخ انداز را پاداش سنگ است. حال من را گرفت، می‌روم و حالش را می‌گیرم. به قرآن می‌گوییم این آقا حال من را گرفت، چه کار با او کنم؟ می‌گوید قرآن را باز کن… خودی است یا بیگانه؟ اگر خودی است، «وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ» (آل عمران/134) اگر خودی است، او را ببخش و کظم غیظ کن. اگر خودی است، «وَإِذَا مَرُّ‌وا بِاللَّغْوِ مَرُّ‌وا کِرَ‌امًا» (فرقان/72) خودی است، یک لغوی گفت و یک چرت و پرتی گفت، با کرامت رد شو، شتر دیدی ندیدی. بابا حالا یک آدم نادانی… «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا» (فرقان/63) اگر جاهل بود، سلامٌ علیکم. با مسالمت رد شو. جاهل است، او را ببخش. «وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا» (نور/22) او را ببخش. اگر خودی است، پسر عمو است، خواهر است، برادر است، پسر عمه است، همسایه و همشاگردی، بابا در خوابگاه در سربازخانه یک چیزی گفت، اصلاً به روی خودت نیاور. اما اگر رند است، خودی نیست، اگر خودی نیست به او بگو خودت هستی. خودِ خودِ خودِ خودِ خودت هستی. «إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ‌» (کوثر/3) نمی‌گوید: «إِنَّ شَانِئَکَ الْأَبْتَرُ‌» می‌گوید: «إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ‌» «هُوَ» یعنی خودِ خودِ خودِ خودش است. چون پدر عمروعاص خودی نبود. رند بود. اگر رند متلک گفت، بگو خودت هستی. به مؤمنین می‌گفتند این‌ها خُل هستند. قرآن می‌گوید: «أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ» (بقره/13) نمی‌گوید: «أَلَا إِنَّهُمْ السُّفَهَاءُ» می‌گوید: «هُمُ السُّفَهَاءُ»  یعنی خودِ خودِ خودِ خودش است. پس ببینید، متلک شنیدید، جواب بدهیم یا ندهیم؟ می‌گوید خودی است، او را ببخش، بیگانه را بگو خودت هستی. این مسأله ای که چگونه بگوییم،

چگونه مهمانی کنیم. الله اکبر! چگونه مهمانی کنیم. آداب مهمانی را همه اش را قرآن گفته است. حتی چگونه بجنگیم. قرآن می‌گوید: «وَجَزَاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِّثْلُهَا» (شوری/40) «مِّثْلُهَا» یعنی چه؟ یعنی مقابله به مثل کن. یکی گفت یکی به یکی! نه اینکه حالا یک سیلی زد، بگویی: به من زدی؟ یک، دو، سه، چهار! یکی زد!!! حالا فحش داد… خودتی، ننه ات است، جدت است، آباءت است. بابا ما یک کلمه گفتیم. در دشمن هم «مِّثْلُهَا»! یکی به یکی. «وَجَزَاءُ» یک بار دیگر بخوان. «وَجَزَاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِّثْلُهَا» جزای بدی، بدی است، مثلش! بیش تر از مثلش نباشد. اما جزای خوبی چه؟ جزای خوبی را قرآن می‌گوید: بیش تر باید داد. اگر یک کله قند دو کیلویی آورد، شما یک کله قند سه کیلویی به او بده. «وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُ‌دُّوهَا» (نساء/86) اگر گفت: سلام! گرم تر، سلامٌ علیکم! گفت:  سلامٌ علیکم! بگو: سلامٌ علیکم و رحمه الله! گفت: سلامٌ علیکم و رحمه الله! بگو: سلامٌ علیکم و رحمه الله و برکاته! در احترام چربش کن. در فحش اضافه بر آنچه گفت نگو. آن هم به شرط اینکه خودی نباشد. خودی را باید بخشید. خیلی عجیب است. تکان می‌خوری قرآن دستور داده است. چون نمی‌شود ما را بفرستد… شما کالای کارخانه‌ها را خریده اید، کامپیوتر، پلوپز، زودپز، رادیو، تلویزیون، یخچال، هر چه از کارخانه بخری، یک دفترچه راهنما دارد، مثلاً این بخاری را چگونه روشن کن، چگونه خاموش کن، دستورالعمل دارد. خوب ما از یک یخچال و یک پلوپز و رادیو و تلویزیون و کامپیوتر که کمتر نیستیم؟ این دفترچه ما است. قرآن دفترچه ما است. گذاشته است در کارتون، گفته است دربیاور، اینجا بخند، اینجا گریه کن. اینجا بنشین، اینجا بلند شو، این را «قولوا» بگو، این را «لا تقولوا» نگو! این را «کلوا» بخور، این را «لا تأکلوا» نخور! این جا برو «سیروا» این جا نرو، این دفترچه ما است. قرآن اینطور نیست. باید قرآن را در زندگیمان بیاوریم. اخلاقمان قرآنی باشد، روابطمان قرآنی باشد. ازدواجمان قرآنی باشد.

8- دوری از تکلّف در ازدواج

ازدواجمان قرآنی باشد. یک داماد امشب بنا است بله برون بیاید. حاج آقا قرآن چه می‌گوید؟ قرآن… بسم الله الرحمن الرحیم. می‌گوید: در مراسم بله برون حضرت شعیب، به موسای جوان گفت: من دخترم را به تو می‌دهم، هر طور که آسانت است. «وَمَا أُرِ‌یدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ» (قصص/27) «وَمَا أُرِ‌یدُ» یعنی من اراده نکردم، بنا ندارم. «أَشُقَّ عَلَیْکَ» تو به مشقت بیفتی. من نمی‌خواهم به مشقت بیفتی، چند مثقال طلا می‌توانی بخری؟ می‌توانی تالار اجاره کنی یا نمی‌توانی؟ می‌توانی پیراهن عروس بگیری، بگیر. نمی‌توانی از یکی از دوستان قرض کن. مگر اشکالی دارد؟ هر طوری آسان است. «وَمَا أُرِ‌یدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ» این کد پدر در مراسم بله برون است. «وَمَا أُرِ‌یدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ» نمی‌خواهم به تو سخت بگذرد. به خودتان گیر ندهید، سخت نگذرانید، آسان بگیرید. قرآن می‌گوید: آدم هایی را که دوستشان داریم، اهل تقوا هستند، یک کاری می‌کنیم که خودشان را آسان بگیرند. یعنی گیر نباشند. «فَسَنُیَسِّرُ‌هُ لِلْیُسْرَ‌ى» (لیل/7) روانش می‌کنیم. بعضی از آدم‌ها روان هستند. بعضی از آدم‌ها روان نیستند.

یک روحانی با یکی از این سوپردولوکس‌ها در یک سفر سه روزه کشتی، صندلیشان کنار هم افتاد. این روحانی به این آقا گفت: خوب حال شما خوب است؟ جواب نداد. این گوشش سنگین است؟ آقا: به شما بودم، حا شما خوب است؟ یعنی زبان من را نمی‌فهمد؟ می‌گفت: چند بار با ایشان صحبت کردم، آخرش گفت: آقا ببخشید، من با آخوندها بد هستم. از نژاد تو بدم می‌آید. حالا قضا و قدر من را پهلوی تو گذاشته است، خواهش می‌کنم با من حرف نزن. گفت: چه کردیم؟ گفت: ببین! چه کردیم ندارد، من از عمامه تو بدم می‌آید. تا گفت: از عمامه تو بدم می‌آید، این آخوند هم عمامه اش را برداشت و در دریا انداخت. گفت: راحت شدی؟ گفت: من نخواستم شما عمامه تان را در دریا بیندازید. گفت: بابا تو آدم هستی، عمامه نیم کیلو پنبه است. من تو را دوست دارم. حالت چطور است؟ گفت: الحمدلله. باز شد، قفلش باز شد. بعد می‌گفت، وقتی صحبت کردیم، خجالت کشید، دید یک ده بیست برابر این ما سواد داریم. این حالا دو کلمه درس خوانده بود، باد او را گرفته بود. هی به ما علاقمند شد، علاقمند شد، گفت: آقا من ناراحت هستم از اینکه شما عمامه ات را انداختی، گفت: هیچ ناراحت نباش. عمامه چیزی نستی. حرفت را بزن. چطوری؟ می‌گفت: آقا این فرد در این دو سه روز که ما مسافرت بودیم، مرید ما شد. ما وقتی پیاده شدیم، گفت نمی‌گذارم هتل بروی. گفت: آقا من تلفن کردم، آنجا رزرو کرده ام. گفت: امکان ندارد. باید منزل ما بیایی. با زور من را خانه خودش برد. هم راننده ما شد، هم مترجم ما شد، هم میزبان ما شد. سه روز، روز آخر هم برای بدرقه پای کشتی آمد. یک کارتون کادو هم داد. گفت: این کادوی شما. ما در کشتی کارتون را باز کردیم دیدیم، دو توپ پارچه عمامه ای است.

تو نیکی می‌کن و در دجله انداز *** خودم شیرجه میرم درش میارم

تو نیکی می‌کن و در دجله انداز *** که ایزد در بیابانش دهد باز

بعضی‌ها روان هستند. بعضی‌ها هم روان نیستند. بنده دارم می‌روم مسجد، عمامه‌ام به شاخه درخت گیر می‌کند و می‌افتد. فوری زنگ می‌زنم مسجد، می‌گویم: الو! مسجد! یک حادثه ای رخ داده است، امشب نماز تعطیل است. حادثه نیست، برو بگو عمامه‌ام افتاد در چاه، قد قامت الصلاه! از نماز دست برندار به خاطر عمامه. بعضی‌ها گیر خودشان هستند. بعضی‌ها نه روان هستند. روان باشید. با زن روان باشید، شد، شد، نشد، نشد. ما خودمان گیر خودمان هستیم، زندگی‌ها تلخ شده است به خاطر اینکه به هم گیر می‌دهیم. زعفران نیست. ای خاک بر سرم. چه شد؟ زعفران نیست. خوب نیست که نیست. خوب برای این؟ خانه تمام نشده است؟ نه! خوب نشود. یک اتاقش که سفید شده است. عروس را می‌آوریم. نه زشت است. زشت است چیست. حالا یک اتاقش که تمیز است، زندگی را شروع کنید. زندگی هیچ وقت کامل نمی‌شود.

تازه داماد شده بودم. با خانواده رفتیم قم، یک اتاق اجاره کردیم. کف اتاق گچ و خاک بود، موزاییک هم نبود. اتاق بزرگ بود، نصفش را فرش کردیم، نصفش گچ و خاک بود. ابوی‌ام آمد گفت که… خدا همه ی اموات را بیامرزد. گفتم: آقاجان شما اگر یک شش متر زیلو برای ما بخری، بندازیم کنار اتاق، این اتاقمان اول زندگی کامل می‌شود. خندید گفت: محسن! گفتم: بله! گفت: هشتاد سال است، دویده‌ام زندگی‌ام کامل نشده است، خوشابه حالت که با شش متر زیلو، می‌خواهی زندگی ات کامل بشود. زندگی هیچ وقت کامل نمی‌شود. می‌خواهی خوش باشی، با همین زیلو هم می‌شود خوش بود. پول نداریم انگور بخریم، خوب دانه انگور می‌خریم. خوب انگور را هم که قورتش نمی‌دهیم باید دانه دانه کنیم و بخوریم. حالا چرا انگور را پول می‌دهی می‌خری و دانه دانه می‌کنی و می‌خوری؟ دانه انگور بخر، قیمتش یک پنجم خوشه انگور است. گیر ندهید. می‌شود راحت زندگی کرد. منتها باید برگردیم و زندگیمان قرآنی بشود. فکرمان قرآنی بشود.

9- دوری از سوء ظن به دیگران

آقا چه کسی چشممان کرده است؟ یک تخم مرغ را بغل یک زغال می‌گذارند، اسم یکی یکی افراد را می‌برند. هر جا شکست… قرآن می‌گوید این کار خلاف شرع است. «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» (حجرات/12) شما حق نداری به افراد سوء ظن ببری. بگویی حتماً اسم فلانی را بردم، تخم مرغ شکست. پس فلانی چشمش کرده است. خوب این سوء ظن است. مگر از شکستن تخم مرغ می‌شود مسلمان را متهم کرد؟ نه من امروز بد آوردم، چون از صبح که از خانه بیرون رفتم، نگاهم به فلانی خورد، تا شب بد آوردم. آخر تو چه حقی داری که سوء ظن ببری؟ حق داری شما تجسس کنی؟ شنود بگذاری؟ حق داری سوء ظن ببری؟ گیر میدهیم، زندگیمان قرآنی نیست. قرآن به لب ما آمده است، هنوز تو نرفته است. دو تا دخول در قرآن داریم. یکی میگوید اسلام داخل من بشود، یکی می‌گوید، من داخل اسلام بشوم. اولی شده است، دومی نشده است. «یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّـهِ أَفْوَاجًا» (نصر/2) یعنی مردم وارد دین اسلام شده اند. مردم وارد شده اند، اما دین در قلب رفته است؟ «وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ» (حجرات/14) قرآن می‌گوید: شما مسلمان هستید، اما هنوز دین تو نرفته است. داغ شده است، پخته نشده است. فرق بین داغ و پخته چیست؟ هر داغی سرد می‌شود. این قانون است. هر داغی سرد می‌شود. اما هیچ پخته ای خام نمی‌شود. هر داغی سرد می‌شود، هیچ پخته ای خام نمی‌شود. شما داغ شده اید، پخته نشده اید. قرآن در مسجدها، در حفظ، در قرائت، در تجوید، الحمدلله! یک قدمی است. اما بعد از این می‌گوید: تو که داغ شدی، پخته شو! قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: تو که ایمان آورده ای، ایمانت را تقویت کن! «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا» (نساء/136) ای کسانی که ایمان آورده اید، ایمانتان را تعمیق کنید. یک نهضتی باید در ایران بشود، یک بسیجی یک همتی، یک اراده ای… ما چه درسی بخوانیم؟ در قرآن می‌گوید: سه نوع علم داریم. علم مفید یک، علم مضر دو، علمی که نه مفید است و نه مضر! علم مفید اینقدر می‌ارزد که خدا به موسی پیامبر اولوالعزم می‌گوید بلند شو و برو در بیابان ها، دنبال علم مفید. رفت و راه را هم گم کرد، می‌گوید راه را هم گم کردی، تو برو و برگرد سر جای اولت. تو باید علم مفید را یاد بگیری. علم مفید چقدر می‌ارزد؟ حضرت موسی طبق فرمان خدا دنبال بنده ی صالحی به نام خضر رفت، از او پرسید اجازه می‌دهی به دنبال تو در بیابان‌ها راه بیافتم؟ یک علم مفیدی به من بدهی؟ علم مفید می‌ارزد، بعد هم حضرت موسی راه را هم گم کرد. گفت: «لَقَدْ لَقِینَا مِن سَفَرِ‌نَا هَـذَا نَصَبًا» (کهف/62) «مِن سَفَرِ‌نَا هَـٰذَا نَصَبًا» یعنی از این سفر پیرم درآمد. موسای پیغمبر اولوالعزم، در بیابان‌ها برای علم مفید رفت، راه را هم گم کرد. پیرش هم درآمد. اما علم مفید می‌ارزد که آدم، در بیابان‌ها سردرگم بشود. علم مفید است.

علم مضر چیست؟ بعضی علم‌ها را آدم… مثلاً شما بدانی من چه عیبی دارم، خوب است؟ نهً! من بدانم شما چه عیبی دارید، خوب نیست. بعضی دانستنی‌ها مضر است. «وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّ‌هُمْ وَلَا یَنفَعُهُمْ» (بقره/102) «وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّ‌هُمْ» علمشان مضر است.

بعضی علم‌ها هم نه مفید است، نه مضر! بدانید جایی آباد نمی‌شود. ندانیم جایی خراب نمی‌شود. مثل اینکه می‌گویند: اصحاب کهف سه نفر بودند، پنج نفر بودند، حالا یا شش نفر بودند. مثل اینکه آدم تحقیق کند که بوعلی سینا چند کیلو بوده است. برود در حرم امام رضا(ع) به جای اینکه با امام رضا(ع) حرف بزند، ببیند این لوستر برای زمان ناصرالدین شاه است، یا مظفر الدین شاه… الان قیمتش چند است؟ بابا امام رضا(ع) را ول کرده ای و لوستر را قیمت می‌کنی؟ این را می‌گویند علمی که… اصحاب کهف حالا پنج نفر بودند یا شش نفر… مهم این است که اصحاب کهف چه کردند. یا نشسته است و جدول روزنامه را حل می‌کند. خیابان دو حرفی قدیمی تهران… خیابان دو حرفی قدیمی تهران… یک خورده فکر می‌کند و می‌گوید: خیابان ری! خوب حالا چه مشکلی حل شد؟ اگر نمی‌دانستیم چه خاکی بر سرمان می‌کردیم؟ هیچ! حالا که فهمیدیم چه گلی سرمان زدیم؟ هیچ! چه علمی؟ علم مفید را برو دنبالش ول اینکه راه را گم کنی. علم مضر را دنبالش نرو! علمی که نه مفید و نه مضر است، عمرت را برایش تلف نکن.

ما باید با قرآن نفس بکشیم. ما چیزی در اسلام به نام «شبی با قرآن» نداریم. مثل اینکه بگوییم شبی با اکسیژن. مگر اکسیژن شب دارد؟ اکسیژن نفس 24 ساعته ما است. شبی با قرآن نداریم. اصلاً باید با قرآن نفس بکشیم. عزلمان، نصبمان، اخلاقمان، ازدواجمان، همسرداریمان، بچه داریمان، همه چیزمان باید قرآنی و اهل بیتی باشد. به امید چنین روزی.

خدایا به آبروی امام رضا(ع) ما را قرآنی و اهل بیتی قرار بده.

تمام فرهنگ‌های بیگانه ای که ترجمه شد و آمد در دانشگاه و رفت در داخل کتاب ها، روی تمامش تبلیغات کردند، ما را از فرهنگ‌های کج نجات و فرهنگ اصیل اسلامی را در قلب ما داخل بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment