قرآن، جداکننده حق از باطل

1- شناخت خیر از شرّ و حق از باطل
2- تحلیل درست حوادث، بر اساس قرآن
3- شناخت علم واقعی از جمع اطلاعات
4- شفاعت قرآن در حق عاملان به قرآن
5- شناخت اولویت‌ها در زندگی
6- خطر دنیاپرستی و دلبستگی به دنیا
7- نماز، شرط عبور از گذرگاه قیامت
8- قرآن، عامل عزت و وحدت جامعه

موضوع: قرآن، جداکننده حق از باطل

تاریخ پخش: 11/04/93

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

ماه خدا در خانه ولی خدا سر سفره کتاب خدا، بحث ما راجع به معرفی قرآن بود که یکی از اسم‌های قرآن فرقان است. فرقان می‌گوید: خیر چیست، شر چیست؟ خیلی وقت‌ها ما یک چیزی را خیر می‌دانیم. مثلاً ابلیس خودش را خیر می‌دید. وقتی گفتند: به آدم سجده کن. گفت: من به او! من بهتر هستم. «قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ» (اعراف/12) من بهتر هستم. من فوق لیسانس هستم، به این سیکل سلام کنم. با اینکه سفارش این است که سواره‌ها به پیاده‌ها سلام کنند. افرادی که پول خرج نمی‌کنند، فکر می‌کنند پول جمع کردن خیر است. قرآن می‌گوید: فکر نکنید اینهایی که بخل می‌کنند، این بخل برایشان خیر است. متوجه نیستند. در جامعه اسمشان این است فلانی مشتش بسته است و بخیل است. یعنی هویت و شخصیت خودش را پایین می‌آورد برای اینکه یک مبلغی پول داشته باشد. یعنی در جامعه به جای اینکه یک انسان با شخصیت است، می‌گویند: یک گاو صندوق گوشتی است. قرآن می‌گوید: فکر نکنند «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ» (انفال/59) فکر نکنند آنهایی که بخل دارند، خیر است. برایشان شر است. «بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ»

1- شناخت خیر از شرّ و حق از باطل

بعضی‌ فکر می‌کنند هرچه پول و بچه داشته باشند، من چند تا اولاد دارم، چند تا خانه دارم، باغ دارم، کاخ دارم، مال دارم، بعضی فکر می‌کنند ثروت و فرزند برایشان خیر است. قرآن می‌گوید: اینها هم خیر نیست. اصلاً بعضی اولادها دشمن انسان هستند. بعضی‌ همسرها دشمن هستند. یعنی گاهی زن دشمن مرد است. گاهی مرد دشمن زن است، متوجه نیست. این فرقان به تو می‌گوید: چشمت را باز کن. حق چیست و باطل چیست.

در روایت هم داریم. «لیس البر این و لکن البر آن». این نیکی نیست، نیکی این است. علم این نیست که تو می‌خوانی، علم چیز دیگری است. شجاعت این نیست که خودت را از ده متری پرت کنی. این بی‌عقلی است. شجاعت آن است. سخاوت این نیست که بریز و بپاش کنی، سخاوت این است که خمس و زکاتت را بدهی. یتیم کسی نیست که پدر بالای سرش نباشد. یتیم کسی است که ادب بالای سرش نباشد. چون گاهی وقت‌ها ما نمی‌دانیم خیر و شرمان چیست. یک رفیقی را می‌گیریم، فکر می‌کنیم خیر است. می‌گوید: اگر می‌خواهی ببینی رفیق خوب و رفیق بد کیست، اگر عیب‌هایت را به تو گفت و حال تو را گرفت، معلوم می‌شود رفیق خوبی است. اگر هرچه چرت و پرت گفتی خندید، معلوم می‌شود این رفیقی است که تو را غافل می‌کند.اینکه خیر و شر چیست، خیلی مهم است. قرآن به ما می‌گوید خیر چیست.

2- تحلیل درست حوادث، بر اساس قرآن

گاهی وقت‌ها پیش خودمان تحلیل‌هایی می‌کنیم. می‌گوییم: به این دلیل اینطور شد. می‌گوید: نخیر، تحلیل‌های تو کشک است. قرآن می‌گوید: بعضی‌ها را همین که نعمت می‌دهیم «فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ» (فجر/15) می‌گوید: خدا به من اکرام کرده، خدا مرا دوست دارد. اینجا اینطور شدیم. اگر برنده شدی و بردی، نگو خیر درونش بود که من برنده شدم. گاهی خیر این است که آدم ببازد. گاهی خیر این است که آدم بیمار باشد.

امام سجاد(ع) وقتی بیمار می‌شود، یک دعا دارد می‌گوید: خدایا نمی‌دانم سلامتی به نفع من است، یا بیماری؟ گاهی ممکن است یک کسی خانه‌اش برج شده باشد، اما می‌دانی چقدر گناه کرد تا این بالا رفت؟ حضرت دید یک کسی خانه‌اش بالا رفته است، فرمود: «رَفَعَ الطِّینَ وَ وَضَعَ الدِّینَ» (مستدرک/ج3/ص467) یعنی گِل بالا رفت، دین پایین آمد.

یک قسم دروغ می‌خورد و یک چیزی گیرش می‌آید. چه دادی، دین. چه گرفتی؟ پول. این خیلی مشکل است که انسان، اینقدر درس می‌خوانیم به خیال اینکه اینها علم است. حضرت عباسی علم نیست. یعنی نه دانستن آن جایی را آباد می‌کند، نه ندانستن آن جایی را خراب می‌کند. فلان کوه چند متر است؟ سلجوقیان چند نفر بودند؟ ساسانیان چند نفر بودند؟ حالا یا پانزده نفر، یا شانزده نفر، من چه خاکی بر سرم کنم بعد از چند هزار سال؟ اطلاعات است.

3- شناخت علم واقعی از جمع اطلاعات

در همین مشهد حدود چهل سال پیش، طلبه نویی بودم. علامه طباطبایی و استاد مطهری تابستان‌ها مشهد می‌آمدند. پشت سر آیت الله العظمی میلانی نماز می‌خواندند. من رفتم کنار آنها نشستم، گفتم: آقا قرآن یک آیه دارد که عالم از خدا می‌ترسد. «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» (فاطر/28) علما از خدا می‌ترسند. آیه قرآن است؟ گفت: بله. گفتم: من اول طلبگی که عالم نبودم، سر نماز گریه می‌کردم. حالی داشتم، حالا که یک مقدار عالم شدم، سر نماز حواس من پرت است. پس این آیه چه می‌گوید؟ گفت: از این آیه و از عمل تو معلوم می‌شود آنچه خواندی محفوظات است. علم نبوده است. اگر علم واقعی بود، اشکت زیاد می‌شد.

شما الآن باسواد هستی، می‌خواهی ببینی علمت مفید است یا نه؟ اگر هرچه باسوادتر شدی، سلامت به پدر و مادر و مردم بیشتر شد، حضورت در مردم و جامعه بیشتر شد خدمتت به مردم بیشتر شد، معلوم می‌شود این علم مفید است. اما اگر هرچه باسوادتر شدی، تکبر بیشتر شد، ژست و غرور بیشتر شد، دیگر مسجد نمی‌آید، به پدر و مادرش بی‌اعتنا است. باید دید این علم مفید است یا مضر است؟ من بارها این را گفتم. ادب راهنمایی‌ها بیشتر است، یا دبیرستانی‌ها؟ ادب دبیرستانی‌ها به استاد بیشتر است یا دانشجوها؟ حضرت امیر می‌فرماید: اگر می‌خواهی ببینی، علمت مفید است یا مفید نیست، «ثمره العلم العبودیه» ثمره‌ی علم این است که تواضعت بیشتر شده یا نه؟ ما در ستاد نماز، در آموزش و پرورش، می‌بینیم بچه‌های راهنمایی و دخترهای راهنمایی حضورشان در نماز بیش از دبیرستانی‌ها است. یعنی همین که فهمید کوه هیمالیا چند متر است، دیگر مسجد نمی‌رود. اینکه انسان بفهمد علم مفید، علم مضر، دوست مفید، دوست مضر، غذای مفید، غذای مضر، فکر مفید، فکر مضر، همسر مفید، همسر مضر.

4- شفاعت قرآن در حق عاملان به قرآن

یکی از لقب‌های قرآن «شافعٌ مشفع» است. این هم در نهج‌البلاغه هست. قرآن هم شفاعت می‌کند و هم شفاعتش گیرا است. انسان‌ها شفاعت می‌کنند، اما گاهی شفاعتشان گیرا است و گاهی گیرا نیست. یک آیه داریم «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشَّافِعینَ» (مدثر/48) شافع هست، شفاعت کننده هست. اما «فَما تَنْفَعُهُمْ» شفاعت می‌کند اما شفاعتش فایده ندارد. مثل حضرت نوح که شفاعت کرد و گفت: خدایا پسرم غرق نشود. فرمود: این حرف‌ها را نزن. پسر تو هم باید غرق شود. شفاعت تو درباره‌ی پسرت گیرا نیست. پس شفاعت انسان‌ها ممکن است بگیرد، ممکن است نگیرد. اما شفاعت قرآن حتماً می‌گیرد. «شافعٌ مشفع» یعنی قرآن هم شفاعت می‌کند، هم شفاعتش رد خور ندارد. حالا شفاعتش نسبت به ما می‌گیرد یا نمی‌گیرد؟ ما بالاخره اینجا آمدیم. در حرم امام رضا هستیم. کربلای امام حسین می‌رویم، مدینه امام صادق و پیغمبر می‌رویم. بالاخره اینها شفاعت ما را می‌کنند یا نه؟ یکجاهایی گفته معطل نشو. اگر نماز را سبک بشماری، ما شفاعت نمی‌کنیم. این هم دقیقه آخر، این دقیقه آخر خیلی مهم است. یک کسی پنج جلد کتاب نوشته، کلمات آخر بزرگان. مثلاً فلان دانشمند، حرف آخری که زد و مرد چه بود؟ چون کلمات آخر قطعنامه کل عمر انسان است. این چکیده عمرش را در دقیقه آخر می‌گوید. امام صادق دقیقه آخر فرمود: به فامیل‌ها بگویید: ما شفاعت کسانی که نماز را سبک شمارند، نمی‌کنیم. حالا در کشور ما نماز سبک است یا سنگین؟ نسبت به گذشته سنگین است. نسبت به آنچه باید باشد، سبک است. ما الآن چقدر روستا و شهرک داریم، مسجد ندارند. چند منطقه داریم که تا چند کیلومتری‌اش مسجد نیست. جمعیت هزار نفری به بالا هم دارد. نماز را سبک شمردیم.

5- شناخت اولویت‌ها در زندگی

قرآن می‌گوید: اگر می‌خواهید یک جایی را بسازید، اول مسجد را بسازید، بعد خیابان کشی کنید مردم بیایند. «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکَّهَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمینَ» (آل‌عمران/96) یعنی خداوند اول کعبه را درست کرد، بعد باقی چیزها را ساخت. حضرت در مدینه که هجرت کرد، اولین کاری که از پیغمبر سر می‌زند، تأسیس مسجد النبی بود. مسجد قوا بود. اول مسجد، بعد خیابان کشی کنیم. الآن توجه ما به مدرسه، بیش از مسجد است. اگر یک شهرکی مدرسه نداشته باشد، صد تا طومار می‌نویسند. سرویس نداشته باشد، اتوبوسرانی شهرداری اتوبوس نداشته باشد، تاکسی و درمانگاه نداشته باشد، هرچه نداشته باشد، مردم قیام می‌کنند. اما مثلاً مسجد ندارند، بگذریم که بعضی‌ها هم می‌گویند: نه، مسجد جایی باشد که در خانه ما نباشد و دورتر باشد. شما مهمان امام رضا، خانه امام رضا هستید. رویت می‌شود دست بلند کنی بگویی: من در عمرم دو رکعت نماز با توجه خواندم. ما با غیر خدا که حرف می‌زنیم، حواسمان جمع است. بنده الآن با شما صحبت می‌کنم، حواسمان جمع است. اما سر نماز حواس ما پرت است. یعنی شما برای من مهمتر از خدا هستی. با خلق خدا حواسم را جمع می‌کنم. با خدا حواس من پرت می‌شود. یعنی چه؟ اصلاً نماز خواندیم چه می‌گوییم؟ «غیر المغضوب علیهم» خدایا ما جزء غضب شده‌ها نباشیم. غضب شده‌ها چه کسانی هستند؟ آیا شده یک پدر و مادر، شبی که برای دخترشان گوشواره می‌خرند، بگوید: اگر نمازت را درست خواندی، گوشواره می‌خرم؟ چقدر پول کفش برای بچه‌مان می‌دهیم و چقدر پول قرآن می‌دهیم؟ نماز را سبک شمردیم، یا جدی گرفتیم؟ پول کفش بچه‌هایت را بنویس، پولی هم که برای آموزش قرآن می‌دهی، بنویس. برای مخ بچه‌ات و قرآن بیشتر هزینه کردی، یا برای کفش بچه‌ات هزینه کردی؟ خانه و مبل و ماشین را عوض می‌کنی. آیا اگر فکر بچه ما کج شد، حاضر هستیم صد هزار تومان به کسی بدهیم بگوییم: شما یک ماه روی بچه من کار کن. فکرش کج شده، دلیل بیاور که فکرش صاف شود. میلیون‌ها تومان برای تغییر خانه و مبلمان می‌دهیم. اما فکر بچه‌مان که می‌رسد می‌گوییم: اول خوب بود. الآن بد شده، نمی‌دانم چرا. دیگر روزگار است، چایی‌ات را بخور! یک حواله به روزگار می‌دهیم و اصلاً هیچی به هیچی. انگار یک مگس پریده است! اگر یک وقتی فکر بچه ما کج شد، ببینیم بچه به چه کسی عقیده دارد؟ ممکن است گوش به حرف ما ندهد یا شما نتوانی بچه‌ات را قانع کنی. اما این بچه بالاخره روی کره زمین به یک کسی علاقه دارد. یک استاد دانشگاهی، یک آخوندی، یک معلمی، یک دوستی، ببینید چه کسی مورد علاقه بچه شما است. او را ببین و بگو: بچه‌ی من فکرش این رقمی شده است. ممکن است گوش به حرف من هم ندهد یا توان نداشته باشم. من دلم می‌خواهد یک مبلغی در اختیار شما بگذارم یا خودت یا اسلام شناس فکر بچه مرا عوض کنید. یک چیز غلطی در فکر او رفته است.

بعضی وقت‌ها هم روی خیال‌ها فکر کج می‌شود. یادم نمی‌رود یکبار در خیابان یک نفر مرا دید، چنان به من تشر زد  و گفت: آقای قرائتی! ما دیگر از تو این توقع را نداشتیم. آقازاده‌ی شما چنین کرده و چنان کرده است. کلی          شکایت کرد که آقازاده‌ی من در فلان سازمان و اداره و شرکت چه کارهایی کرده است. گفتم: من اصلاً پسر ندارم.          من همه بچه‌هایم دختر هستند و شوهرشان هم دادم. این همینطور یخ کرد! گاهی وقت‌ها براساس یک چیزی، یک چیزی را می‌بافیم. بردند، خوردند! بیا ببینیم چه کسی برد؟ گاهی وقت‌ها کسی پشت سر کسی نماز نمی‌خواند بخاطر اینکه دخترش چنین است. خوب دخترش اینطور باشد. اگر دختر آدم بد شود، آدم از عدالت می‌افتد؟ خوب اگر اینطور است ما پشت سر حضرت نوح هم نباید نماز بخوانیم، چون پسرش بد بود. پشت سر بعضی از پیغمبرها هم نمی‌شود نماز خواند، چون بچه‌هایشان بد بودند. اگر بچه کسی بد بود، دیگر نباید پشت سر پدر نماز خواند؟

6- خطر دنیاپرستی و دلبستگی به دنیا

نه اینها خانه‌شان شیک است. من دیگر به این آقا عقیده ندارم. ساده زیستی یک ارزش است. اگر یک کسی ساده‌زیست نبود، یک خرده کلاس زندگی‌اش بالا بود، این فاسق است؟ ما دو پیغمبر داشتیم وضعشان خوب بود. یکی حضرت یوسف و یکی حضرت سلیمان بود. اینها ضمن اینکه پیغمبر بودند، حکومت هم داشتند. خوب ما باید این دو پیغمبر را خفه کنیم، آتش بزنیم. پول داشتن عیب نیست، از کجا آوردن عیب است. ممکن است کسی از راه حلال پول داشته باشد. من و شما کنار رودخانه می‌رویم، تور می‌اندازیم. تور را بالا می‌کشم و صد تا ماهی می‌گیرم. شما هم تو را بالا می‌کشی و دو تا ماهی می‌گیری. من پولدار می‌شوم و شما فقیر می‌شوی. چه کسی استعمار کرده است؟ نه کم فروشی است، نه اختلاس است، نه پورسانت است. نه پول شویی است. هیچی نیست! خدا می‌خواهد در یک امتحانی یک پولدار شود و یکی فقیر شود تا ببیند چه می‌کنیم. پولدار چه می‌کند، بد مستی می‌کند. فقیر چه می‌کند. خدا هم به ما گفته مثل کارمندهای بانک باشید. کارمندهای بانک یک روز یک قسمت می‌ایستند و پول می‌گیرند، آن روزی که پول می‌گیرند، خوشحالی نمی‌کنند. پول گرفتم، پول گرفتم! یک روز هم رئیس بانک می‌گوید: شما این قسمت بایست، پول بده. نه آن روزی که پول می‌دهد، سکته می‌کند. نه آن روزی که پول می‌گیرد، جفتک می‌زند. ما باید مثل کارمندهای بانک باشیم. دادن‌ها و گرفتن‌ها برای ما فرقی نداشته باشد.

ممکن است افرادی یک دوچرخه داشته باشند، اما دنیا پرست باشند. افرادی ممکن است ماشین قیمتی داشته باشند ولی دنیا پرست نباشند. دوچرخه قراضه دارد ولی به برادرش نمی‌دهد. اما یک نفر یک ماشین نو هم دارد، دوستش می‌گوید: ما می‌خواهیم عروسی کنیم. می‌شود ماشینت را به ما بدهی یک مقدار بوق بوق کنیم و آخر شب مردم را از خواب بیدار کنیم؟ می‌گوید: بگیر. یعنی او ماشینش را می‌دهد، این دوچرخه‌اش را نمی‌دهد. دنیا پرستی به ماشین داری است یا دوچرخه داشتن؟ داشتن دنیا پرستی نیست، دل بستن دنیا پرستی است. اینکه می‌گویند: فرقان، آدم بفهمد داشتن عیب نیست، دل بستن عیب است.

مرحوم مجلسی وضع مالی‌اش خوب بود. یک درویشی به او رسید و گفت: تو هم آیت الله شدی، این دنگ و فنگ و زندگی مرفه داری! مرحوم مجلسی گفت: می‌آیی با هم یک سفر به مشهد برویم؟ گفت: برویم. درویش گفت: بگذار من کشکولم را بردارم و بیایم. گفت: ببین تو یک کشکول داری به این دل بستی. من کل اموالم را گفتم مشهد برویم، گفتی برویم. من از کل اموال کذشتم، تو از کشکولت نگذشتی. داشتن عیب نیست، دل بستن عیب است. زنده باد کسی که دارد ولی دل نبندد.

علم هم همینطور است. آدم است یک مطلبی دارد به هیچ‌کس نمی‌دهد. شاعر است، یک شعر گفته به کس دیگر نمی‌دهد. آدم هم هست نه، آیت الله سبحانی می‌گفت: امام یک کتابی نوشته بود با دست خودش راجع به علوم غریبه بود. حالا نمی‌دانم علوم غریبه چه بوده است. می‌گوید: کتاب که تمام شد، یک کسی به حضرت امام گفت: این کتاب را به ما هدیه کن. امام فرمود: بگیر، برای تو! اصلاً انگار یک قند بود، یک چای بود. کتابی که روی کره‌ی زمین منحصر به فرد است. در هیچ کتابخانه‌ای مشابه آن نبود. با دست خود امام بود، تازه علمش هم علم قرآن و حدیث و تاریخ و اینها نبود. علوم غریبه بود. یعنی کتابی که روی کره زمین یکی بود، وقتی گفت: بده، گفت: برای تو!

آدم هست پا روی موکتش بگذاری، می‌گوید: انشاءالله پایت بشکند، خدا مرگت بدهد. مگر کور هستی. صد تا فحش حواله می‌کند که موکتش خاکی شده است. آدم هست که پا روی دستش می‌گذاری و دستش خونی می‌شود، می‌گوید: طوری نیست. حلال است، برو! دستش را خونی می‌کنی، حلالت می‌کند، موکتش را خاکی می‌کنی، صد تا فحش می‌دهد. کدام یک دنیا پرست هستند؟ این آدم باید بفهمد که حق چیست و باطل چیست؟ این خیلی هم مشکل است. چون گاهی وقت‌ها انسان در دنیا خیال فکر می‌کند راهش درست است.

7- نماز، شرط عبور از گذرگاه قیامت

شفاعت شامل چه کسانی می‌شود؟ اگر نماز را سبک شماریم، یک مثل هم از قدیم هست. من این را تکرار کنم. پلیس راه جلوی ما را می‌گیرد، می‌گوید: آقا گواهی نامه رانندگی! شما بگویی: ببخشید، گواهی نامه رانندگی ندارم. اما من پزشک هستم. گواهی نامه پزشکی من است. نظام پزشکی، نظام مهندسی، پروانه ساختمان، گذرنامه سیاسی، شناسنامه، کارت ملی، کارت کشتارگاه، فیش غذای حضرت، پایان کار شهرداری، هرچه بگویی، هرچه پرونده و پایان نامه و مدرک بدهی، پلیس راه می‌گوید: آنچه من می‌خواهم گواهی‌نامه رانندگی است. حالا به شما بگویند: نماز؟ بگویی: من نماز نخواندم. به فقرا کمک کردم. نماز نخواندم ولی شاگرد اول بودم. نماز نخواندم ولی جهیزیه چهار دختر را درست کردم. هرکاری کنی، تا گواهی‌نامه رانندگی‌ات نباشد، نمی‌گذارد رد شوی. صد تا گواهی‌نامه دیگر هم نشان بدهی، نمی‌گذارد رد شوی. «فإن قبلت قبل ما سواها و إن ردت رد ما سواها» (بحارالانوار/ج10/ص393)

یکی از صفات قرآن این است که می‌گوید: قرآن یک چیزهایی به شما یاد می‌دهد که در هیچ دانشگاهی نیست. نمی‌گوید: «یعلمکم ما لا تعلمون»، می‌گوید: «وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» (بقره.151) یک خرده دقت کنید. یک خرده دقیق است. «یعلمکم ما لا تعلمون» یعنی ان چیزی که بلد نیستی یادت می‌دهد. این را یک معلم هم می‌تواند انجام بدهد. یک طلبه هم می‌تواند انجام بدهد. این کاری ندارد. شما یک چیزی را بلد نیستی، می‌گوییم: فلان شهر کجاست؟ فلان محله کجاست؟ اگر چیزی بلد نبودی و من یادت بدهم، این کار یک آدم عادی است. اما می‌گوید: «وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» یعنی یک چیزهایی را خدا به تو یاد می‌دهد، که تا آخر عمرت هم اگر وحی نباشد، بلد نیستی. مثلاً قیامت چه خبر است؟ اخبار قیامت جایی هست که برویم بررسی کنیم؟ آزمایشگاه است. علامتی دارد؟ فقط از غیب است. برنامه قبل چطور بوده است؟ نه از تاریخ گذشته خبر داریم، نه از تاریخ آینده خبر داریم؟ قرآن خبر گذشته را می‌دهد. از آینده خبر می‌دهد. انسان را وصل به همه چیز می‌کند. به گذشته و آینده وصل می‌کند.

قرآن عزت ما است. شما می‌دانید چند بار تا به حال قانون اساسی آمریکا عوض شده است؟ شنیدم 25 بار تا به حال قانون اساسی آمریکا عوض شده است. یکی از کشورهای غربی 119 بار قانون اساسی‌اش عوض شده است. ما کتابی داریم که یک واو، یک حرف آن، یک نفر نیست که بگوید: این آیه تاریخ مصرف دارد. همه چیز همیشه هست. می‌گوییم: نه این دیگر تاریخ مصرف ندارد. دین برای قدیم است؟ «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا» (بقره/83) برای قدیم است؟ «و اعلموا» برای قدیم است؟ «واعبدوا» برای قدیم است؟ وفای به عهد برای قدیم است؟ غیبت نکن برای قدیم است؟ شما روی یک حکمی دست بگذار، بگو: این تاریخ مصرفش تمام شده است. قرآن یک آیه‌ای دارد، می‌فرماید: «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (انبیاء/10)، «فیهِ ذِکْرُکُمْ» تفسیر به «فیه شرفکم» شده است. ما با قرآن در دنیا عزیز هستیم. افتخار ما این است که کتاب ما دست نخورده است. کتاب ما تاریخ مصرف ندارد. یک قانون پیدا نمی‌شود که تاریخ مصرفش گذشته باشد.

8- قرآن، عامل عزت و وحدت جامعه

قرآن وسیله وحدت ما است. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» (آل‌عمران/103) امیرالمؤمنین می‌فرماید: حبل الله چیست؟ قرآن است. همه در قرآن متحد هستیم. وسیله وحدت ما است. همین نماز وسیله وحدت ما است. نماز وسیله انسجام ما است. الآن من منبر می‌روم، شما نمی‌دانید من چه می‌خواهم بگویم. اما اگر پشت سر من نماز بخوانید، همه شما می‌دانید اول کلمه الله اکبر است و آخر هم «والسلام علیکم» است. کسی که منبر می‌رود نمی‌داند چند دقیقه حرف می‌زند. ولی همه می‌دانیم نماز مغرب چهار دقیقه می‌کشد و نماز ظهر هم پنج دقیقه طول می‌کشد. سر و ته آن معلوم است. همه می‌گویند: «ایاک نعبد، اهدنا ‌الصراط المستقیم» همه یکسان خم می‌شوند، همه یکسان سجده می‌کنند، کلمات یکی، قبله یکی، وضو یکی، نیت یکی، پیشنماز یکی، نماز همه ما را جمع می‌کند. اگر می‌گفتند: هرکسی یک طور از خدا تشکر کند، چه می‌شد؟ نماز ما را جمع می‌کند. قرآن ما را جمع می‌کند. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)

اهل‌بیت هم حبل الله هستند. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ» یعنی همه دور اهل‌بیت جمع شویم. اهل بیت را خدا گفته است: «وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» (احزاب/33) این آیه برای غیر اهل‌بیت نیامده است. اهل‌بیت هم معلوم است چه کسانی هستند. کسی بی‌خود سوار شتر نشود. برود جنگ جمل راه بیاندازد، بگوید: من هم زن پیغمبر هستم. هر زنی و هر بچه‌ای اهل‌بیت نیست. اهل‌بیت گروه خاصی هستند. فرمود: «هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی» (کافی/ج1/ص286) امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا، امام حسن، امام حسین، این نسل، نسل اهل‌بیت هستند. «یطهرکم» مربوط به اینهاست. نه شیعه، نه سنی! هیچ‌کس نگفته اهل‌بیت غیر از اینها هستند. چون کسی که خدا می‌گوید: «وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» دیگر نمی‌تواند سوار شتر شود و بیاید با علی بجنگد. «وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» بود، «وَ قَرْنَ فی‏ بُیُوتِکُن‏» (احزاب/33)

حرف‌هایم را جمع کنم. بیش از نیم ساعت نمی‌خواهم صحبت کنم.

ماه رمضان ماه قرآن است. بعضی از آیات قرآن اینقدر معنا دارد. یادم نمی‌رود علامه طباطبایی در تفسیر آیه 101 سوره بقره می‌فرماید: این آیه یک میلیون و دویست هزار رقم معنا دارد. ما الآن وقتی می‌گوییم: شیر، می‌گوییم: شیر شش معنی دارد. شیر سماور، شیر گاو که می‌خوریم، شیری که در جنگل است، شیر فلکه و غیره. مثلاً شیر ده معنا دارد. یک آیه یک میلیون و دویست رقم معنا دارد. تاریخ مصرف ندارد. وسیله وحدت ما است. هرچه علم پیش می‌رود، ارزش قرآن بیشتر معلوم می‌شود. کتابی است که یک نقطه و واو آن تغییر پیدا نکرده است. قانون اساسی کشورهای دیگر ده‌ها بار عوض شده است. سرچشمه‌اش علم بی‌نهایت است. آورنده‌اش فرشته معصوم است. گیرنده‌اش پیغمبر معصوم  است. بیان از کسی است که از روی هوا و هوس یک کلمه نمی‌گوید. همه چیز در قرآن هست. بنده اگر می‌خواستم در این 34 سال به هر کتابی تکیه کنم، بیش از صد تا و دویست سخنرانی بیشتر نمی‌توانستم بکنم. الآن 34 سال است در تلویزیون هستم، یک شب جمعه از طرف من تعطیل نشده است. چند هزار ساعت صحبت کردم، سه هزار سخنرانی هم برای بعد از مرگم آماده کردم. از زن‌ها یاد گرفتم که سبزی را سرخ می‌کنند و برای شش ماه دیگر می‌گذارند. من هم سه هزار نوار پر کردم برای بعد از مرگم!  صبح نگاه می‌کنی یک چیزی از قرآن می‌فهمی و عصر یک چیز دیگر می‌فهمی. اصلاً یک منبع جوشانی است. منتهی حالا تا بچشیم طول دارد. یک مقدار همت کنیم یک خرده قرآن را در جامعه مطرح کنیم. حالا یک شب انشاءالله می‌گویم که قرآن برای خانه‌سازی چه می‌گوید؟ شاید ده نفر پیدا نشود بگوید: حرف قرآن راجع به خانه‌سازی چیست؟ برای تجارت حرف قرآن چیست؟ برای انتخاب همسر قرآن چه می‌گوید؟ نام بچه‌مان را چه بگذاریم. قرآن در مورد انتخاب نام چه می‌گوید؟ با چه کسی خشن و با چه کسی مهربان باشیم؟ مقدار سخاوت و مقدار پول خرج کردن و کمک چقدر باشد؟ کجا برویم و کجا نرویم؟ تمام زندگی ما باید از قرآن برخاسته باشد. به امید روزی که به آنجا برسیم.

خدایا توفیق تلاوت، تدبر، عمل، قرآنی شدن و اهل‌بیتی شدن را به ما مرحمت بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment