قبولی عمل، مهم‌تر از انجام عمل

موضوع: قبولی عمل، مهم‌تر از انجام عمل
تاریخ پخش: 28/02/1402
عناوین:
1- اهتمام به قبول شدن عمل صالح
2- دعای حضرت ابراهیم علیه‌السلام برای قبولی عمل
3- کار و تلاش بر اساس دستور خدا، نه سلیقه خود
4- جلب رضای خدا، نه جلب رضای مردم
5- آرزوی بازگشت به دنیا برای انجام عمل صالح
6- نقش تملق و چاپلوسی دیگران در غرور و تکبر انسان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحث امشب این است که کارهایی که ما می‌کنیم، کدامش قبول است؟ کدامش رد می‌شود؟ کدامش تجدیدی می‌شود؟ چه‌جوری قبول می‌شود؟ چون چند درجه قبول داریم، مثلاً یک لیوان آب را شما به من تعارف می‌کنید، یک وقت من یک دستی می‌گیرم، قبول است، یک وقت دو دستی می‌گیرم، قبول است، یک وقت بلند می‌شوم، می‌گویم زحمت کشیدید، قبول است، چند رقم قبول می‌شود. راجع به این بحث، بحث مهمّی هم هست، خیلی هم کاربردی است، یعنی همه‌مان گرفتارش هستیم، چون خیلی‌ها کار می‌کنند ولی کارشان قبول نمی‌شود، مثل آبکشی که هی با شلنگ داخلش آب می‌ریزی، بند نمی‌شود، چون این‌قدر سوراخ سوراخ است، هر چه آب در این آبکش می‌ریزی، از تهش رد می‌شود. ظاهرا مثنوی یک شعری دارد، می‌گوید که: «این چیه که هر چه انبار را پر از گندم می‌کنیم، باز می‌آییم، می‌بینیم گندم نیست؟ چه موشی در این انبار است که هر چه گندم می‌ریزیم، موش‌ها می‌جوند؟» روی این زمینه با هم یک مقدار صحبت کنیم، در طرف بیست و پنج، شش دقیقه ان‌شاءالله.
به امیرالمؤمنین گفتند: «کَمْ تَصَدَّقُ؟» هر چه پول داری، خرج می‌کنی، یک خوره پول‌ها را برای خودت نگه دار. فرمود: «وَ اللَّهِ»، امیرالمؤمنین قسم «وَ اللَّهِ» می‌خورد، می‌گوید: «وَ اللَّهِ، لَوْ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ قَبِلَ مِنِّی فَرْضاً وَاحِداً لَأَمْسَکْت» (بحار الأنوار، ج‏34، ص 353 و 354)، به خدا قسم اگر بدانم کدام کارم قبول شده، دیگر این‌قدر خودم را به دردسر نمی‌اندازم، نمی‌دانم قبول شد، یا نشد.
پیغمبر فرمود، اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد، «لأن اکون أعلم ان الله»، اگر من بدانم یک عملی قبول شده، از این‌که زمین پر از طلا بشود، برای من ارزش است. بحث قبولی است.
1- اهتمام به قبول شدن عمل صالح
«کُونُوا بِقَبُولِ الْعَمَلِ أَشَدَّ اهْتِمَاماً بِالْعَمَل‏» (مجموعه ورام، ج ‏1، ص 64)، خیلی فکر کار نباشید، فکر این باشید که این کار مفید است یا نه. مثل رشته‌های تحصیلی همه می‌گویند لیسانس، لیسانس، فوق لیسانس، دکتر، نگاه کنید که کاربردش چی هست. یک وقت یک چیزی کاربردش بسیار کم است، کاربردش زیادتر است، مهم است.
امیرالمؤمنین فرمود: «فکر قبولی باشید، بیش‌تر از آن‌که فکر عمل باشید، خیلی کار به عمل نداشته باشید.» مثلاً ما می‌گوییم اتاق مهمان‌خوان، چه‌قدر خرج این اتاق می‌کنیم؟ مبلمانش، فرشش، نمی‌دانم دکورش، تزئیناتش، در سال چند تا مهمان در این اتاق می‌آید؟ مهم است.
گاهی وقت‌ها مثلاً می‌گوییم فلانی چند تا کتاب نوشته، کدامش خوانده می‌شود؟ کدامش عمل می‌شود؟ این منار چند متر است، چه کسی رویش اذان می‌گوید؟ ممکن است منار نود متر باشد، سال می‌آید و می‌رود، یک نفر رویش اذان نگوید، فقط دکور است. حضرت امیر فرمود فکر قبولی باشید، نه فکر ظواهر.
2- دعای حضرت ابراهیم علیه‌السلام برای قبولی عمل
حضرت ابراهیم کجا گفته… ببینید ما در انبیاء، بعضی از انبیاء درجه یک هستند، سرسلسله‌ی انبیاء هستند، مثلاً حضرت نوح، حضرت ابراهیم، موسی، عیسی، پیغمبر اسلام، در این پیغمبرها حضرت ابراهیم در بورس‌تر است، چون ابراهیم جدّ پیغمبر ماست، جدّ همین امام رضاست، جدّ امام زمان است، موسی جدّش ابراهیم است، عیسی جدّش ابراهیم است، حضرت عیسی خیلی مقام دارد، روی کره‌ی زمین هم جایی بهتر از کعبه نیست، کاری هم بهتر از ساختن کعبه نیست، پس بنّا؟ ابراهیم، کارگر؟ حضرت اسماعیل، مکان کار؟ مکّه، نوع کار؟ بالا بردن پایه‌های کعبه، وقتی کعبه را بالا برد، تازه گفت: خدایا قبول کن، قبول نکنی، ابراهیم بی‌ابراهیم، کعبه بی‌کعبه، مکّه بی‌مکّه، هیچی به هیچی، یعنی حتّی اگر حضرت ابراهیم هم کار بکند، اگر خدا قبول کرد، ارزش دارد، خدا قبول نکرد … و لذا حضرت ابراهیم کعبه را که ساخت، گفت: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا» (بقره/ 127)، خدا باید قبول کند، گاهی وقت‌ها یک چیز کمی را قبول می‌کنند، یک چیز بزرگ و مهمّی را قبول نمی‌کنند. یک دعا بکنم، خدایا به همه‌ی ما از نظر نیّت و نوع کار ما را آن گونه هدایت کن که تمام کارهای ما قبول، بی‌آفت، ذخیره‌ی قیامت باشد.
– شرایط قبولی
امام صادق فرمود: «اگر خدا دو رکعت نماز را از شما قبول کند، شما را عذاب نمی‌کند.» (الکافی، ج ‏3، باب فضل الصلاه، ح 11، ص 266)
حالا نماز کجایش قبول است؟ این را بد نیست، لا إله إلّا الله، حدیث داریم: «نماز آنجایی که حواست جمع است، قبول است.» حالا نماز از الله اکبر تا السّلام علیکم کجایش حواست جمع است؟ کجایش حواسمان جمع است؟
قرآن راجع به قبولی یک قصّه‌ای نقل می‌کند، می‌گوید: حضرت آدم دو تا پسر داشت، هابیل و قابیل، یکی یکی را کشت، هر دو دو تا عمل انجام دادند، از یکی قبول شد، از یکی قبول نشد. آن‌که رد شد، حسادتش گل کرد، به برادرش گفت: «تو را می‌کشم» گفت: «تو هم دست دراز کنی، من را بکشی، من دست دراز نمی‌کنم، تو برادر من هستی.» قرآن می‌گوید: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین‏» (مائده/ 27)، او که کارش قبول شد، چون تقوا داشت.
خیلی‌ها کار می‌کنند ولی براساس تقوا نیست.
کار باید از راهش باشد. الآن هم همین‌طور است، شما به یک بانکی، به یک شرکتی بگو: «من رفتم برای شما صد تا خودکار خریدم.» می‌گوید: «چه کسی به شما گفت؟» بگو: «ارزان خریدم، خوکار خوب است، بازار را زیر و رو کردم تا این خودکارها گیرم آمده، رفتم منبع اصلی، کارخانه‌ی اصلی» هر چه هم بگویی من چه‌قدر زحمت کشیدم، می‌گوید: «چه کسی به تو گفت؟!»
3- کار و تلاش بر اساس دستور خدا، نه سلیقه خود
کار اگر می‌خواهید قبول شود، باید از راهش وارد شد. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها» (بقره/ 189)، هر کاری را از راهش وارد شوید. ممکن است افرادی کار بکنند ولی از راهش وارد نشوند. بد نیست، الآن یادم آمد، یک آیه بخوانم، سوره‌ای در قرآن است به نام سوره‌ی «غاشیه»، یکی از آیاتش این است: «عامِلَهٌ»، «عامِل» یعنی عمل می‌کند، بیکار نیست، جان می‌کند، «عامِلَهٌ ناصِبَه» (غاشیه/ 3)، «ناصِبَه» با صاد یعنی سخت‌کوش است، پیر خودش را درمی‌آورد، «عامِلَهٌ ناصِبَه»، کار می‌کند، سخت‌کوش است، اما «تَصْلى‏ ناراً حامِیَهً» (غاشیه/ 4) ولی جهنّمی است! می‌گوییم: «چرا؟» می‌گوید: «کار می‌کند، کارش درست نیست.»
شهرداری می‌آید، می‌گوید: «این خانه روی خطّ زلزله هست، یا جلوی سیل است، یا جلوی رودخانه هست، یا سدّ معبر است، به هر دلیلی من اینجا اجازه‌ی ساخت‌و‌ساز به شما نمی‌دهم.» شما می‌روی شبانه، روزانه یک چیزی می‌سازی. بلدزر شهرداری می‌آید، خراب می‌کند. می‌گویی: «آقا جان نکن، پیرم درآمده، چه‌قدر عرق ریختم، چه‌قدر پول خرج کردم، چه‌قدر سیمان و میل‌گرد و آجر و آهن و …» می‌گوید: «همه‌ی کارها را کردی اما باید خراب شود، چون روی فرم نبوده، روی فرمول نبوده، سلیقه‌ای بوده.» یک عمری آدم گاهی زحمت می‌کشد، بعد می‌بیند سلیقه‌ای بوده، برای خدا نبوده.
حتّی در لباس ما. بنده درس می‌خوانم، اگر برای خدا باشد، خدا کمکم می‌کند، اما اگر می‌خوهم درس بخوانم که به فلان درجه برسم، بشوم مثلاً رئیس جمهور، رهبر، امام جمعه، قاضی، درس که می‌خوانم، برای یک مقامی درس می‌خوانم، اگر به آن مقام نرسم، با بغض خدا از دنیا می‌روم، کما این‌که این صحنه برای یک نفر پیش آمد که حالا معذورم اسمش را بگویم، لحظه‌ی اواخر مرگش بود، گفت: «من که از خدا راضی نیستم!» گفتند: «چرا؟» گفت: «برای این‌که من و فلانی و فلانی هم‌شاگردی بودیم، او به فلان درجه رسید، من به فلان درجه، ولی من به جایی نرسیدم. حالا که خدا به من کمش گذاشته، من هم راضی نیستم!» با کینه‌ی خدا از دنیا رفت. چرا؟ برای این‌که برای خودش خطّ و نشان کشیده بود.
اگر می‌خواهید کارتان قبول بشود، باید فقط برای خدا باشد. مردم چه می‌گویند؟ هر چه می‌خواهند بگویند. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم‏» (انعام/ 91): بگو خدا، باقی را ولش کن.
4- جلب رضای خدا، نه جلب رضای مردم
حدیث داریم: «اگر کاری را برای خدا انجام دادید، آن‌هایی هم که ناراحت می‌شوند، بعد به شما علاقه‌مند می‌شوند، اما اگر کاری برای خدا نباشد، به خاطر رضای مردم کاری را انجام دادید، همان مردمی که می‌خواستید راضی بشوند، آن‌ها هم از تو بدشان می‌آید.» حدیث هست هان، یک بار دیگر بگویم، حدیث مهمّی است، اگر برای خدا انجام دادی، گروهی هم که ناراحتند، خدا می‌گوید قلب این‌ها را برمی‌گردانم، دوستت داشته باشند، اما اگر برای رضای مردم باشد، آن‌هایی هم که راضی شدند، بعد از تو ناراضی می‌شوند، دل‌ها دست خداست، مواظب باشیم.
نمی‌دانم اینجا گفتم، یا جای دیگر. بهلول آمد، دید یک جایی مسجد می‌سازند، گفت: «مسجد مال چه کسی است؟» گفت: «هارون الرشید» رفت پهلوی هارون الرشید گفت: «شما مسجد می‌سازید؟» گفت: «بله» گفت: «برای چی؟» گفت: «برای خدا» گفت: «خداحافظ» رفت یک سنگ‌تراش پیدا کرد، گفت: «سه تا کلمه روی این سنگ بتراش: یک بانیِ، دو مسجد، سه بهلول.» عوض این‌که بگوید: «بانی مسجد هارون الرشید»، گفت: «بانی …، سه تا کلمه بنویس، این هم پول.» سنگ‎تراش هم پول را گرفت و روی یک سنگی تق، تق، تق، تق، تق، تق، تق، تق، تق، سنگ را تراشید ؟؟؟ (14:59) و سنگ را با خودش برد، شبانه یک نردبان گذاشت، این سنگ را به پیشانی مسجد نصب کرد: «بانی مسجد بهلول» کارگرها آمدند، دیدند، سنگ را چه کسی کار گذاشته؟ نوشته: «بانی مسجد بهلول». رفتند به هارون گفتند. هارون گفت که: «بهلول را احضار کنید.» بهلول را آوردند، گفت: «شما چرا نوشتی؟!» گفت: «تو دیروز گفتی برای خدا ساختم، تو اگر واقعاً برای خدا مسجد ساختی، حالا بگذار اسم من باشد، پس دیدی برای خدا نیستی؟!» بهلول با هنر نمایش خیلی بنی‌عبّاس را می‌سوزاند.
یک بار وارد یک مجلسی شد، یک جایی بالا بالا رفت نشست. آمدند بلندش کردند، زار زار گریه کرد. گفتند: «چرا گریه می‌کنی؟» گفت: «من ده دقیقه جای یک بزرگی نشستم، بلندم کردند، این هارون‌الرشید یک عمری جای پیغمبر نشسته، چی جواب خدا را خواهد داد؟!» یعنی حرف‌هایش را با طنز می‌گفت. یکی از راه‌هایی که ما می‌توانیم برای نسل نو استفاده کنیم، این است که حرف‌هایمان را با طنز بزنیم، یعنی طرف هم بفهمد، مطلب را بگیرد، هم همراه با خنده باشد، راهی که تا حالا رفتیم، یک کانال بوده، کانال روضه، از کانال روضه و نصحیت خیلی حدیث و آیه پخش شده، این یک کانال است، مسجد و محراب یک کانال است، یک کانال هم این است که انسان نه، از راه خنده مطلب را بگوید.
5- آرزوی بازگشت به دنیا برای انجام عمل صالح
در قرآن یک آیه هست، می‌گوید جهنّمی‌ها به خدا می‌گویند: «خدایا به دنیا برمان گردان، عمل صالح انجام می‌دهیم.» تا اینجایش روشن است، به دنیا برمان گردان، عمل صالح انجام دهیم، منتها یک جمله اضافه دارد، می‌گوید: «غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ» (فاطر/ 37)، عمل صالح انجام می‌دهم، غیر از آن عمل‌هایی که در دنیا انجام می‌دادم، این «غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ» یعنی چه؟ علّامه طباطبایی رحمه الله علیه در تفسیر می‌گوید، می‌خواهد بگوید: «خدایا در دنیا هم آن کارهایی که می‌کردم، فکر می‌کردم عبادت است.»
دارد مشهد می‌آید، در فرودگاه می‌گوید: «بچّه‌ات چند ماهش است؟» خب اگر بگوید فلان سال، باید نیم‌بهاء بدهد، یا کرایه بدهد، سنّ بچّه را دروغ می‌گوید که پول هواپیما یا قطار را ندهد. سوغاتی می‌خرد، مثلاً می‌خواهد بگوید این ده هزار تومان است، می‌گوید: «این بیست هزار تومان است.» سوغاتی‌اش را گران می‌گوید که طرفی که سوغاتی را می‌گیرد، بگوید: «عجب، بیست هزار تومان سوغاتی برایمان آورد! صد هزار تومان سوغاتی آورد!» دروغ می‌گوید که خودش را عزیز کند. خدا می‌گوید: «پهلوی همین که می‌خواهی عزیز شوی، پهلوی همان ذلیل می‌شوی.» بالإخره دیر یا زود لو می‌رود. دروغگو رسوا می‌شود.
یک آیه بخوانم که خدا می‌گوید لو می‌دهم. آیه قرآن است که می‌خوانم: «وَ اللَّهُ»: خدا، «مُخْرِجٌ»: خارج می‌کند، «ما کُنْتُمْ تَکْتُمُون‏»: هر چه پنهان کنی، خدا لو می‌دهد، «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُون‏» (بقره/ 72)، آیه‌ی قرآن است، یعنی هر چه یواشکی انجام بدهی، خدا لو می‌دهد.
ناصر الدین شاه ماه رمضان افطاری به علمای تهران می‌داد، یک غلطی کرده بود، علما گفتند: «امسال افطاری نمی‌رویم.» دربار هم می‌خواست یک افطاری جور کند که ناصر الدین شاه ناراحت نشود. بالأخره دنبال یک چند تا جوان گشتند و عمّامه سرشان گذاشتند که حوزه‌ی مصنوعی، طلبه‌های قلّابی … یک آیت الله می‌خواستند، سرچشمه‌ی تهران یک پیرمردی بود، خربزه‌فروش بود، ریش‌های سفیدی داشت، هیکل خوبی داشت، به او گفتند: «آقا چه‌قدر درآمدت هست؟ ما دو برابرت می‌دهیم، یک ساعت امشب بیا افطاری و برو.» این هم دید درآمد خوبی است، قبول کرد و لباس را پوشاندند و هم آیت الله مصنوعی، هم طلبه‌ها مصنوعی. به ناصر الدین شاه گفتند: «آقا مراسم افطاری علما و روحانیت حل شد.» فرمود: «من می‌خواهم این‌ها را ببینم.» گفتند: «آقا این‌ها همه منبر دارند، بعد از نماز باید به منبرشان بروند، این‌ها نمی‌توانند.» گفت: «آقا بنشین، یک دقیقه بنشین.» ناصر الدین شاه سفت گفت که نگهشان دار. آن دربار هم این‌ها را نگه داشت ئ ناصر الدین شاه آمد دید بله، یک جمعی از طلبه‌های جوان و یک آیت الله هم نشسته. نشست و خربزه بود، یک قاچ خربزه را دهانش گذاشت، گفت که: «ببخشید، دربار نتوانسته خربزه‌ی شیرین برای علما تهیه کند، من معذرت می‌خواهم.» تا ناصر الدین شاه به علما گفت معذرت می‌خواهم، خربزه شیرین نیست، آیت الله خربزه‌فروش گفت: «می‌آمد دکّان خودم!» گفت: «مگر شما خربزه فروشی؟!» گفت: «بله، این‌ها یک پولی به من داند، عمّامه سرم گذاشتند، گفتند بیا اینجا بنشین!» «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ …»(بقره/ 72).
کسی خانه‌ی کسی مهمانی رفت، یک ساعت قشنگی طاقچه بود، دهانش پر آب شد، از این ساعت خوشش آمد، این ساعت را در کیفش گذاشت. صاحبخانه که می‌آمد و می‌رفت، یک بار نگاه کرد، گفت: «اینجا یک ساعت بود؟!» مهمان هم گفت: «نمی‌دانم» گفت: «اینجا بود، یک ساعت پیش اینجا ساعت بود!» گفت: «نمی‌دانم» یک‌مرتبه ساعت در کیف زنگ زد.
6- نقش تملق و چاپلوسی دیگران در غرور و تکبر انسان
خدایا ما را، نه ما را، هیچ کدام از ما را رسوا نکن. گاهی انسان لو می‌رود، چه‌جور لو می‌رود. ادّعایی می‌کند، بعد لو می‌رود، با مردم صاف باشیم، با خدا صاف باشیم، هر آن چه هستمی بگو، هر آنچه نیستمی نگو و لذا گفته‌اند: «اُحثُوا التُّرابَ فی وُجُوهِ المَدَّاحِین‏» (نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله)، ص 170)، حدیث داریم اگر کسی بیخودی کسی را بالایش می‌برد، خاک تو دهان آدم‌های متملّق بریزید، هی تمجید و تجلیل می‌کنند از آدم‌هایی که لیاقت ندارند. و اما خود آدم، خود آدم هم اگر تعریفش شنید که گفت من نیستم، باید بگوید وایسا. افرادی حسینیه‌ی جماران آمدند، به امام خمینی گفتند: «ما همه سرباز توئیم خمینی، گوش به فرمان توئیم خمینی»، امام فرمود: «نه من سرباز شما هستم، نه شما سرباز من هستید، همه سرباز اسلام هستیم.»
خودش هم انسان خودش را نمی‌شناسد هان، فکر نکنید آدم خودش را می‌شناسد. گاهی انسان فکر می‌کند کارهایش درست است، بعد یک صحنه که پیش می‌آید، می‌گوید: «نه، کار من درست نبوده، من در دنیای خیال بودم.» اگر می‌خواهید کار قبول باشد، اوّل باید برای خدا باشد، یک درصد برای غیر خدا باشد، همه‌ی کارها باطل است، بگذار یک مثال بزنم. نماز برای خداست، واجبش باید برای خدا باشد، حمد و «قُلْ هُوَ اللَّهُ» و رکوع و سجود، یکی از واجبات نماز برای خدا نباشد، نماز باطل است، مثلاً شما رکوع را طولش بدهی، سجده را طول بدهی، یکی از واجبات لغو بشود، نماز لغو است. اگر واجبات برای خداست، مستحب برای خدا نیست، باز هم نماز باطل است، مثلاً عبا دوش می‌گیرد، انگشتر می‌گذارد، گردنش را کج می‌کند، سجّاده درست می‌کند، فضایی درست می‌کند که برای خدا نیست، نماز باطل است. مکانش برای خدا نیست، نماز برای خداست اما صف اوّل می‌ایستد که تلویزیون نشانش بدهد. بنده خدایی نماز می‌خواند، وسط نماز یک‌مرتبه متوجّه شد دوربین آمده، همچینی کرد. یعنی صف اوّل بایستیم که فیلم نشان بدهد، نماز باطل است. زمان برای غیر خداست، نماز برای خداست، مکان برای خداست، همه چیزی برای خداست، منتها اوّل وقت نماز می‌خواند که بگویند فلانی نماز اوّل وقت می‌خواند، زمانی که انجام می‌دهد، برای خدا نیست، نماز باطل است، مثل توپ فوتبال است، هر جایش را سوراخ کنی، بازی لغو می‌شود، نمی‌شود گفت: «آقا ما یک سوزن به یک گوشه زدیم»، یک سوزن به یک گوشه زدی ولی بازی لغو شد. از خدا قبل از آن‌که بگویید خدا، بگویید خدا قبول کند، آن وقت اگر قبول بشود، خدا کم را هم زیاد می‌خرد، اگر قبول نشود … یعنی اگر قبول بشود مثل زعفران، یک مثقالش را هم می‌خرند، اگر قبول نشود مثل کاه، یک انبار کاه را هم بدهی، قبول نمی‌کنند، خدا نگاه به مقدار نمی‌کند، نگاه به اخلاص می‌کند.
خدایا تو خودت می‌دانی این حرف‌هایی که می‌زنم، خودم هم گیر هستم، واقعاً گیر هستم، بارها من این را در حرف‌هایم زد، منتها خب شما هی عوض می‌شوید، باید تکرار کنم، از حرم امام رضا بیرون آمدم، در طلایی را بوسیدم، آمدم در صحن، در چوبی را حال نداشتتم ببوسم، فهمیدم امامت من با طلا قاطی شده، طلا را می‌بوسم، چوب را نمی‌بوسم. تو اگر برای امام رضاست، چه فرقی می‌کند؟ آن طلا برای امام رضاست، چوب هم مال امام رضاست.
خدایا ده مرتبه «یا الله» بگویید، «یا رَبّ» بگویید، یک دعا کنم.
بسم الله الرّحمن الرّحیم. «یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ»، خدایا تو را به آبروی کسانی که کارهایشان را قبول کردی، در ماه رمضان‌ها، محرّم‌ها، عرفه‌ها، شب‌های جمعه، در سر پستشان، شغلشان، کارشان، کار آزاد، کار دولتی، هر کسی را که تو دوستش داری و کارش را قبول کردی، ما را به آن‌ها ملحق کن.
علاقه‌ی به غیر خودت را از دل ما بِکَن که هر کاری که می‌کنیم، صددرصد برای رضای تو باشد. علامت اخلاص این است که اگر گفتند: «این کار را کس دیگری کرده»، ناراحت نشوی، مثلاً من پول می‌دهم، می‌گویم: «این لوستر را بخرید»، بعد گفتند: «این لوستر را فلانی خریده»، «آقا، نخیر، من خریدم!» حالا به اسم شما نبود، عصبانی نشوی، اگر یک کاری را عصبانی نشدی که به اسم کسی دیگر باشد، معلوم می‌شود اخلاص داری، اما اگر مثل هارون‌الرشید با زبان می‌گوییم بانی مسجد هارون، وقتی می‌بینیم بانی مسجد بهلول شد، عصبانی می‌شویم.
خدایا از الآن تا ابد همه‌ی ما را از همه‌ی رگه‌های شرک نجات بده.

«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- بر اساس آیه 127 سوره بقره، حضرت ابراهیم پس از بنای کعبه برای چه امری دعا کرد؟
1) قبولی عمل
2) بقای کعبه
3) طواف حاجیان

2- قابیل، برادرش هابیل را به چه دلیل کشت؟
1) چون برادرش قصد داشت او را بکشد.
2) چون کار برادرش مورد قبول قرار نگرفت.
3) چون کار خودش مورد قبول قرار نگرفت.

3- آیات 3 و 4 سوره غاشیه به چه افرادی اشاره دارد؟
1) تلاش‌گران بهشتی
2) تلاش‌گران دوزخی
3) هر دو مورد

4- آیه 37 سوره فاطر به کدام خواسته دوزخیان اشاره دارد؟
1) آمرزش گناهان
2) امکان انجام عمل صالح
3) ورود در بهشت

5- آیه 72 سوره بقره به چه امری اشاره دارد؟
1) آشکار شدن حقیقت
2) لزوم کتمان حقیقت
3) لزوم افشای خیانت‌کاران

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
Comments (0)
Add Comment