قانون

موضوع: قانون
تاریخ پخش: 74/07/27

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی»

1- قانون
این جلسه در محضر مبارک برادران و خواهرانی هستیم که از انجمن اولیاء و مربیان هستند و مهمان برادران جهاد سازندگی. بحثمان درباره‌ی قانون است.
در این جلسه به مسائل دیگر هم اشاره خواهیم داشت. چند سال است که ما خیلی به قانون توجه نمی‌کنیم. سعی می‌کنیم که بحثمان یک خورده کلاسیک‌تر باشد. چون در تهران و اخیراً بعضی از استان‌های دیگر یک جمعیتی از جوان‌ها و نوجوان‌ها هستند که این بحث را می‌بینند. بنابراین نمی‌توانیم زیاد روضه خوانی کنیم. باید کلاس هم داشته باشیم. منتهی در لابلای کلاسمان تذکرات هم بدهیم که تذکرات هم روضه‌های خوبی است.
2- احترام به قانون
موضوع بحث ما قانون است. احترام به قانون چیست؟ ضرورت قانون چیست؟ نشانه‌ی بهترین قانون چیست؟ قوانین مردمی و قوانین بشری چه است؟ این‌ها موضوع‌های بحث ماست. همینطور می‌خواهیم در این جلسه عوامل عمل به قانون در اسلام و عوامل عمل به قانون در غیراسلام را هم بگوییم. بحث، بحث خوبی است. انشاءالله مفید هم باشد. اما ضرورت قانون چیست؟ اگر چند اصل را با هم جمع بزنیم، نتیجه‌اش قانون می‌شود. کثرت مردم، کمبود منافع، غریزه، خودخواهی اگر اینها را جمع کنیم، معلوم می‌شود که قانون می‌خواهیم. مردم زیاد هستند و منافع کم است. هرکسی هم می‌خواهد منافع را در جیب خودش کند. قهراً هرج و مرج ایجاد می‌شود. برای جلوگیری از هرج و مرج قانون می‌خواهیم. این خیلی روشن است. اگر مردم کم بودند، قانون نمی‌خواستیم. مثلاً یک ماشین هرجا می‌خواهد بایستد. آیا این پلیس و قانون نمی‌خواهد؟ هرجا می‌خواهد پارک کند. باز اگر مردم زیاد بودند و منافع هم زیاد بود، دعوا نمی‌شد. مثل وجود هوا! هیچ کس برای تنفس نمی‌گوید: برو کنار من می‌خواهم نفس بکشم. خوب تو هم نفس بکش. یعنی به قدری اکسیژن هست که برای اکسیژن دعوا نمی‌شود. اما از اکسیژن که بگذریم، باقی چیزها کم است. آب کم داریم. زمین کم داریم. نفت و خیابان کم داریم. بازار کم داریم. هم مردم زیاد هستند و هم منافع کم است. علاوه بر اینها غریزه و خودخواهی هم زیاد است و اینها مساوی با هرج و مرج است. دافع هرج و مرج هم قانون است. این بیان ضرورت قانون بود که در کمتر از یک دقیقه گفتیم. بی قانونی خیلی بد است. کسی که در چهارراه از چراغ قرمز می‌گذرد با الاغ یکی است. چون الاغ هم نمی‌فهمد که چراغ قرمز چیست؟ بی قانونی به معنی توحش است. بی قانونی حیوانیت است. حالا هرکجا می‌خواهد باشد. مگر ضرورت باشد. مریض است. مهمان است. جانش درخطر است. یک دلیلی وجود داشته باشد. اگر دلیل داشته باشد، حسابش جداست وگرنه آدم عادی باید بایستد.
3- خاطره‌ای از شهید بهشتی
زمان شاه بود. مرحوم شهید بهشتی یک ماشین داشت. ما مهمانش بودیم. ساعت ده، یازده شب قرار بود که به اتفاق ایشان به جایی برویم. ایشان خودش پشت فرمان نشست. به چراغ قرمز رسید. ساعت دوازده شب بود. ایشان پشت چراغ قرمز ایستاد. گفتم: شما که شاه را قبول ندارید. چرا حرکت نمی‌کنید؟ الآن که کسی نیست. گفت: من نظام را قبول ندارم. اما نظم را قبول دارم. بعضی چیزها ارزش است.
آقازاده‌ی مرحوم شهید بهشتی می‌گفت: در اروپا بودیم. داشتیم از کنار قبرستانی عبور می‌کردیم. یک سگی کنار یک قبری بود. من گفتم: این سگ آمده تا برای صاحب قبر فاتحه بخواند. ایشان گفت: ببینید ما اینها را کافر می‌دانیم. سگ را هم نجس می‌دانیم. اما معنای انسان کافر و سگ نجس این نیست که ما هم به او توهین بکنیم. ادب مهم است حتی در برابر کسی که کافر است. در جبهه عده‌ای به لشکر معاویه لعنت کردند. امیرالمؤمنین فرمود: «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ» (نهج‌البلاغه/ خطبه 206) من بدم می‌آید از اینکه شیعه‌ی علی بد دهن باشد. بد دهن نمی‌تواند بگوید: که من شیعه‌ی علی ابن ابیطالب هستم. علی ابن ابیطالب فرمود: «إِنِّی أَکْرَهُ» بدم می‌‌آید. این برای ضرورت قانون است.
اما احترام به قانون را بگویم. احترام به قانون برای همه است. نباید تبعیض وجود داشته باشد. پیغمبر ما در میان زنهایش درجه بندی کرده بود. همه‌ی زنها یک طور نبودند. قرآن می‌گوید: همه یک طور نیستند. می‌فرماید: «فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظیماً» (احزاب/29) «أَعَدَّ» به معنی آماده کردن است. خدایا برای خوبان خودش اجر بزرگ قرار داده است. از این که می‌گوید: خدا برای خوبان خود اجر قرار داده است، معلوم می‌شود که از اول خوب بودند. بعضی‌ها هم خوب نبودند. معلم می‌گوید: به نمره‌‌های بیست جایزه می‌دهم که نمره شانزده‌ها و دوازده‌ها هم بالا بیایند. پس همه‌ی زنها یک طور نیستند. زنها درجه بندی دارند. بهترین زن پیغمبر خدیجه بود. بعد از خدیجه‌ام سلمه خوب بود.
‌ام سلمه کنیزی داشت که دزدی کرده بود. حضرت گفت: انگشتان او را قطع کنید. البته انگشت هر دزدی را هم قطع نمی‌کنند. بیست و شش شرط داریم که هرکس دزدی کرد، دستش را قطع کنند. دست آن دزدی را قطع می‌کنند که بیست و شش شرط را داشته باشد. حضرت خواست دستش را قطع کند. ‌ام سلمه همسر پیغمبر گفت: یا رسول الله! این بدبخت را ببخش. فرمود: اگر دخترم زهرا هم خلاف کند من دست او را قطع می‌کنم. ما گاهی وقتها در اجرای قانون از خودمان مایه می‌گذاریم. مثلاً اگر یک ماشین قشنگ رد شود، می‌گوییم: پدرسوخته طاغوتی است. اما اگر یک ژیان قراضه رد شود، می‌گوییم: بد بخت را رها کن. بگذار برود. به تو چه ربطی دارد که این بدبخت است یا خوشبخت؟ تو به قانون عمل کن. «إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیراً» (نساء/135) قرآن می‌گوید: اگر غنی یا فقیر بود تو به قانون عمل کن. «إِنْ یَکُنْ بنزاً او ژیانا»، «إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیراً» آیه قرآن است. یعنی در عمل به قانون ترحم را کنار بگذار. گاهی وقت‌ها به یک آدم بی لیاقت پست حساس می‌دهند. می‌گوییم: او از عهده‌ی این پُست برنمی‌آید. می‌گوید: می‌دانی او عیالوار است. این یک مقدار حق مدیریت و یک مقدار هم اضافه کار می‌گیرد. خوب اگر تو می‌خواهی به او رحم کنی، همین طوری رحم کن. این پست را به ایشان نده. عواطف خود را در قانون دخالت نده. در عمل به قانون خشک باش. احترام به قانون لازم است.
4- نشانه‌های یک قانون خوب
اما نشانه‌ی بهترین قانون چیست؟ اصلاً اگر ما به قانون عمل کنیم، خیلی راحت می‌شویم. آمار تصادفات کم می‌شود. هر چیزی قانونی دارد. معده یک اندازه‌ای دارد. اگر از اندازه‌اش بیشتر خورده شود، بیماری ایجاد می‌شود. دودش به چشم خودمان می‌رود. بهترین قانون نشانه‌هایی دارد. نشانه‌های بهترین قانون: 1- هماهنگ بودن با فطرت؛ بهترین قانون این است که هماهنگ با فطرت باشد. بعضی قانونها فطری نیست. بهترین قانون این است که هماهنگ با فطرت باشد. اگر با فطرت هماهنگ نباشد، می‌ایستد. مالکیت فطری است. حتی در بین حیوانها اگر یک الاغ سرش را در آخور کند و مقداری علف بخورد و یک الاغ دیگر بخواهد بیاید و از دهن این الاغ علف بگیرد، الاغ اولی به الاغ دومی لگد می‌زند. یعنی مالکیت چیزی است که در غریزه‌ی حیوانها هم هست. اگر یک بچه چیزی را بردارد و یک بچه‌ی دیگر بخواهد آن را بگیرد، جیغ می‌زند. شوروی می‌خواست مالکیت را از بین ببرد. اما بعد از شصت، هفتادسال نشد. درس‌هایی که آدم با فطرتش نمی‌خواند و با زور و از روی ترس است، یادش می‌رود. قانونی خوب است که مطابق با فطرت باشد. اسلام برای زن کار تعیین کرده است. اما زن غیر از مرد است. زن مشکلاتی زیادی دارد. زن حاملگی دارد. مشکل زایمان دارد. رئیس جمهور باید مرد باشد. زن و مرد یکسان هستند. اینکه رییس جمهور یک کشور زن باشد و به زایشگاه بیاید، زشت است. رییس جمهور باید مرد باشد. فرمانده‌ی نظامی باید مرد باشد. اگر فرمانده‌ی نظامی زن باشد، یک دفعه حامله است و با یک خمپاره دچار درد زایمان می‌شود. ببینید یک سری از کارها با شعار انجام نمی‌شود. معنای واقع بینی این است. زن شیردادن دارد. مسئله آرایش برای زن اصل است. مسئله‌ی عاطفه در زن خیلی قوی است. زن خیلی کمال دارد اما این مسائل هم وجود دارد.
بنابراین اگر اسلام می‌گوید: کار! قانون کار باید یک قانونی باشد که به ساختمان بدنی او بخورد. یعنی کار باید سبک باشد. ظریف باشد. اجباری نباشد. در محیط امن باشد. زن می‌تواند کار کند. اما قانون کار برای زن غیر از مرد است. و لذا اسلام گفته است اگر زن خواست کار بکند، کارهایی مثل بافندگی را انجام دهد. قالی بافی هم خوب است. زن باید در خانه کار کند که به همه چیز دسترسی داشته باشد. اگر در خانه کار کند، به بچه‌اش هم رسیدگی می‌کند. دیگر آمبولانس و ترافیک ندارد. قانون باید قانونی باشد که به ساختمان انسان بخورد. با فطرت هماهنگ باشد. نمی‌شود گفت که زن و مرد مساوی هستند. خیلی چیزها مساوی هستند. اصلاً نمی‌شود که یک چیز را شعار داد. ما در جمهوری اسلامی یک عده مسئولین مملکتی داریم که واقعاً این سنگینی مسئولیت مثل چوب تابوت دوششان را سوراخ کرده است و خون از آن جاری است. مردم ما هم مانند کسانی هستند که اطراف تابوت می‌روند و می‌گویند: بلند بگو لااله الاالله! اینقدر شعار ندهید. به کسی که زیر تابوت است، فشار می‌آید. یک عده از مسلمان‌ها هم همین طور هستند. عاشورا یک پیراهن سیاه می‌پوشد. 22 بهمن هم به راهپیمایی می‌آ ید و الله اکبر می‌گوید. در شب قدر هم «بک یا الله» می‌گوید و یک دستی هم به جنازه می‌زند برای اینکه ثوابش را ببرد. یعنی آنهایی که کارهای اجرایی دارند، سختی می‌کشند. مگر می‌شود که بدون عیب کار کرد. اگر شک داری تو بیا ببینم تو چه می‌کنی؟ قانون باید هماهنگ با فطرت باشد. وقتی ما متولد شدیم، بله قربان گو نبودیم. حالا بعد از بزرگ شدن، بیایم و قانون شما را اجرا کنم. شما چه قداستی برای من داری؟ من چه ارزشی بیشتر از شما دارم. اما اگر گفتند قانون خدا از سرچشمه قدس است. باید جامع باشد. بهترین قانون آن است که جامع باشد. برای همه چیز قانون وجود داشته باشد. فقط برای مسائل سیاسی، اقتصادی، بین‌المللی، بهداشتی قانون نباشد. برای همه چیز قانونی وجود داشته باشد. داریم که بچه‌های کوچک همینطور به اتاق پدر و مادر وارد نشوند. اول در بزنند و بعد وارد شوند. قرآن می‌گوید: «وَ الَّذینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ» (نور/58) بچه‌هایی که هنوز به سن تکلیف نرسیده‌اند، همینطور یکباره به اتاق پدر و مادر نروند. اول در بزنند و بعد وارد اتاق شوند. از در زدن بچه در پشت اتاق تا «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ» (توبه/12) اینکه رهبر کفر را باید کشت در قرآن آمده است. این جامعیت است. یک قانون باید جامع باشد و منافع دراز مدت داشته باشد. دورنگر باشد. پنیر و کره را وارد بازار کنیم. اگر چنین قانونی ایجاد شود، بعد از پنجاه سال نسل آینده‌ی ما نفت نخواهند داشت. نباید گفت: هرچه می‌خواهد بشود، بشود. ما فعلاً خوش باشیم. نخیر دورنگر باشید.
5- قانونگذار عالم باشد
قانونگذار باید عالم و قادر مطلق باشد. عالم باشد. قانون اروپا تا به حال نوزده بار عوض شده است. قانون آمریکا که قانون احساساتی است تا به حال بیست و پنج بار عوض شده است. در بعضی از کشورهای اروپا بعضی از قوانین تا به حال صدونوزده بار عوض شده است. قانونی که صبح می‌گوید: خیابان یک طرفه است و عصر می‌گوید: دوطرفه است. انسانی که دوشنبه کار می‌کند. سه شنبه اشتباه می‌کند. این انسان متزلزل است. قانون‌ها متزلزل است. پس معلوم است که قانونگذار عالم نیست. در یک اطلاعات محدودی قانون وضع می‌کند. بعد هم متوجه می‌شود که اشتباه کرده است. قوانین باید حکیمانه باشد. وقتی قرآن قانون وضع می‌کند، می‌گوید «وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَهَ قُرُوءٍ» (بقره/228) قانون زنان مطلقه این است. بعد می‌گوید «وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ» (بقره/228) این قانون طبق حکمت بود. ضامن اجرا هم در درون و هم در بیرون داشته باشد. انگیزه درونی داشته باشد. وقتی آدم می‌فهمد که این قانون خدا است، عمل می‌کند. خدا ثواب می‌دهد. عمل کردن به قانون به خاطر ثواب، به خاطر رضای خدا، انگیزه‌ی درونی است. از بیرون حکومت اسلامی، جامعه، امر به معروف و نهی از منکر است. از درون هم ایمان، ثواب و رضای خدا است. هم انگیزه حکومتی و هم انگیزه‌ی اجتماعی دارد. اینها ارزش‌های قانون است.
قانون این است که تناقض نداشته باشد. قانون خوب آن قانونی است که تناقض نداشته باشد. قانون ما تناقض دارد. تابلو می‌زنیم که سیگار نکشید. بعد تلویزیون می‌گوید: که کارخانه سیگارسازی به دست فلانی افتتاح شد. آخر نکشیم یا بکشیم این تضاد مهم است. تلویزیون می‌گوید: لطفاً یک لامپ را خاموش کنید. فردا می‌آییم و می‌بینیم که لامپ شهرداری تا ساعت یازده صبح روشن است. آدم با این تضادها چه کند؟ بنده بر روی منبر می‌گویم: دنیا ارزش ندارد. بعد پول سخنرانی را می‌گیرم و می‌گویم: این مبلغ کم است. می‌گوید: تو که گفتی دنیا ارزش ندارد. اصلاً این تضادها مردم را می‌کشد. اگر دنیا ارزش ندارد، صدتومان کمتر باشد، مشکلی نیست.
یک نفر به جلسه‌ی فاتحه رفته بود. به او پول کمی دادند. گفت: من راضی هستم. اما با این پولی که دادید، روح آن مرحوم زجر می‌کشد. آن بنده‌ی خدا هم فکر کرده است که این مداح راست می‌گوید. برای همین هزار تومان دیگر به او می‌دهد. اصلاً چنین چیزی نیست. خدا کند که حرف‌های ما راست باشد. وقتی می‌گوییم: «ایاک نعبد» فقط بنده‌ی تو هستم، راست بگویم. وقتی می‌گوییم: که بچه‌ی خود را دوست داریم، راست بگوییم. دوستی بچه فقط برای این نیست که آدم لباس و کفش او را تهیه کند. غذا دهان او بگذارد. رسیدگی به مغز بچه هم مهم است.
6- در قانون و رفتار بزرگترها تناقض نباشد
الآن یکی از مشکلاتی که هست وجود تضاد و تناقض است. بین خانه و مدرسه تضاد هست. بحمدالله در این چندساله آموزش و پرورش خوب خیزگرفته است. راجع به اقامه نماز روزی نیست که جایی برای برپایی نماز سالن افتتاح نشود. استقبال از نماز خیلی زیاد شده است. اما همین بچه به خانه می‌آید و می‌بیند که پدر و مادر نماز نمی‌خوانند. آن بچه درباره‌ی نماز اول وقت از امورتربیتی و مدیر مدرسه چیزهای زیادی می‌شنود. اما در خانه می‌بیند که پدر و مادر نماز نمی‌خوانند. این بچه دچار یک تضاد می‌شود. در مدرسه می‌گویند: سیگار ضرر دارد. اما در خانه می‌بیند که پدرش سیگار می‌کشد. این تضادها خیلی بد است. لذا پدران و مادران باید سعی کنند که زحمت‌های معلم و مربی را از بین نبرند. به کلاس‌هایی که برایشان گذاشته می‌شود، دقت کنند. گاهی انجمن اولیاء و مربیان به پدرها می‌گویند: پدران تشریف بیاورند. اما پدر می‌گوید: باز می‌خواهند از ما پول بگیرند. البته راست می‌گوید. من این را یک بار دیگر هم گفتم. حضرت عباسی همه‌ی خانه‌ها اتاق مهمان خانه دارد و بهترین اتاق‌ها اتاق مهمان خانه است. حالا فرض می‌کنیم که ماهی یک بار مهمان می‌‌آید. برای ماهی یکبار شصت تومان پول کنار می‌گذاری. اما اگر به همین آقا بگویند: به مدرسه بیا، نمی‌رود. می‌گویند: فرزند شما نه ماه تمام روزی پنج ساعت در این مدرسه درس می‌خواند. ما بودجه نداریم و برای خرید مدرسه نیاز به پول داریم. هرکس باید مقداری پول بدهد و به ما کمک کند. این پدر فکر نمی‌کند که اگر تحصیلات فرزندش از مهمانی مهمتر است. برای خرید کفش راحت سه چهارهزارتومان می‌دهد. اما برای پانصد تومان پول کتاب داد می‌زند. کتاب برای مغز مفید است. اما ما برای آن داد می‌زنیم. باید عوض شد. قصه باید عوض شود. علمای قدیم برعکس بودند. علمای قدیم جلد کتاب‌هایشان چرمی بود و لباس‌هایشان کرباس. یعنی آن چیزی که برای مغز بود، بیشتر ارزش داشت. اما الآن بر عکس شده است. تلویزیون خانه را رنگی می‌کند. پنجاه هزار تومان می‌دهد و تلویزیون سیاه و سفید را رنگی می‌کند. برای بهتر دیدن پول می‌دهد. اما برای تربیت فرزندش پول نمی‌دهد. البته بعضی از افراد اینطور هستند. نباید تناقض باشد.
7- قانون آمیخته با اخلاق باشد
قانون آمیخته با اخلاق باشد. قوانین آمیخته با اخلاق نیست. قوانین خشک است. اما قانون اسلام خیلی اخلاقی است. می‌فرماید «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ» (بقره/178) آدم کشت، او را بکش. اگر قاتلی آدم کشت، تو هم او را بکش. بعد می‌گوید: اگر خواستی از برادرت بگذری، می‌توانی بگذری. یعنی حق عفو هم داری. ضمن اینکه قانون می‌گوید: قاتل را اعدام کن. در عین حال برای برادر یک روزنه باز گذاشته است. تو حق عفو داری. درست است که او برادرت است و دسته گلی آب داده است. اما باز هم مسلمان و برادرت است. یعنی علاوه برا اینکه دستور به کشتن می‌دهد، می‌گوید: می‌توانی او را عفو کنی. این خیلی مهم است که قانون آمیخته با اخلاق باشد. یکی از چیزهایی که شرق را سقوط داد، سقوط اعتقادی بود. آنها اعتقاد نداشتند. دیدید دیشب تلویزیون چه گفت: یک بچه شانزده ساله‌ی فرانسوی جمعیتی را می‌کشد و این سقوط غرب است. در غرب چیزی به نام عاطفه وجود ندارد. تا والدین پیر می‌شوند، فوراً آنها را در خانه سالمندان می‌گذارند. انگار که پدرش سطل زباله است.
شخصی می‌گفت: در غرب در هتلی بودم. پسرم دور من می‌گشت. در آخر یک نفر گفت: ایشان کیست؟ گفت: پدر من است. گفت: ماهی چقدر به تو می‌دهد. پسر گفت: هیچ نمی‌دهد. گفت: مجانی کار می‌کنی؟ اصلاً تصور نمی‌کرد که پسر مجانی کار انجام دهد. در دنیای آنها چیزی به نام عاطفه نیست. انشاءالله روزی نیاید که عاطفه در میان ما از بین برود. زمانی بود که در ماشین‌های عمومی تا می‌دیدند که یک زنی حامله است. یا پیر مردی ایستاده است، فوراً جای خود را به او می‌دادند. اما متاسفانه الآن اینطور نیست. یک جوان صدو بیست کیلویی اصلاً غیرت ندارد. سعی نکنیم که مثل غربی‌ها باشیم. ما می‌گوییم: مرگ بر آمریکا! پس نباید کاری کنیم که خودمان هم مثل آمریکا شویم. زمین آمریکا عیب ندارد. درختانش عیب ندارند. خصلت آمریکایی، بی غیرتی، بی تفاوتی بد است. اگر این در جامعه‌ی ما هم باشد، زشت است. قانون آمیخته با اخلاق باشد. مطلب دیگر اینکه در قانون‌ها عسر و حرج نباشد. گاهی آموزش و پرورش یک تکلیف‌هایی به بچه‌ها می‌دهد که بچه‌ها تا نصفه شب هم تکلیف می‌نویسند. زمان را در نظر بگیریم. این کارها کارهای دقیق است. علم باید دقیق باشد. پدر و مادر باید دقیق باشند. معلم سر کلاس می‌آید و می‌گوید: فردا به مناسبت تولد حضرت علی، مدرسه تعطیل است. بنابراین شما یک مقدار درباره‌ی علی ابن ابیطالب حرف بزنید. چون مطالعه کرده است، می‌خواهد امیرالمؤمنین را به بچه‌ها معرفی کند. عشق علی را در دل‌ها می‌کارد. یک معلم هم می‌آید و می‌گوید: فردا تولد حضرت علی است. برای همین شما از روی این درس هشت بار بنویسید. نه می‌تواند حدیث بخواند و نه می‌تواند علی را به بچه‌ها معرفی کند. فقط می‌تواند چهار تا را هشت تا کند. این بچه‌ها همیشه عصبانی می‌شدند و می‌گفتند: کاش تعطیل نبود. اصلاً مهر علی در دل اینها کور می‌شود. به این معلم، معلم بی سواد می‌گویند. می‌گویند: او نمی‌تواند از علی حرف بزند. او بی سلیقه است. روز جریمه را روز تولد حضرت علی می‌کند. اینها حساب دارد. من دیده‌ام که در بالای عوارضی عکس امام خمینی را زده‌اند. من چندین بار گفته‌ام که عکس امام را پایین بیاورید. عکس امام را زده‌اید و از مردم عوارض می‌گیرید. آنجایی که می‌خواهی پول بدهی، عکس امام را بزن. نه آنجایی که می‌خواهی پول بگیری. این‌ها بی سلیقگی است. پدر و مادر خوش سلیقه کسانی هستند که در روز تولد حضرت علی برای دخترشان گوشواره بخرند. این کار باعث افزایش مهر علی می‌شود. پدر بودن هنر است. مادر بودن هنر است. این طور نیست که ما نان و آب بچه‌ها را درست کنیم. وظیفه‌ی پدر و مادر فقط این نیست. آدم هرچه دارد از پدرش دارد. کلمات پدر در ذهن بچه می‌ماند. گاهی حرف‌های پدرانی که اطلاعات زیادی هم ندارند، در آدم اثر می‌گذارد.
خدا اموات را رحمت کند. پدر من چند حرف به من زد و ساختمان فکری من را عوض کرد. یک بار گفتم: پدر یکی از درخت‌های این باغ میوه نمی‌دهد. گفت: در خانه‌ی صاحب باغ، یک نفر هست که نماز شب نمی‌خواند. پدرم به من درس خوبی داد. از او پرسیدم: این خانه بهتر است یا خانه‌ی فلانی؟ کدام یک گرانتر است؟ فرمود: هرخانه‌ای که عبادت خدا در آن بیشتر است، بهتر است. بشقاب خوب آن بشقابی نیست که سرویس و چینی آن از خارج بیاید. بشقاب خوب آن بشقابی است که بیشترین شکم گرسنه را سیر کند. آنقدر بشقاب‌های خوب هستند که از خارج آمدند اما یک مظلوم را سیر نمی‌کند. آنقدر هم ظرف‌های ساده هستند که صد نفر، صد نفر گرسنه را سیر می‌کند. این ظرف پلاستیکی بر آن ظرف چینی که یک گرسنه را سیر نمی‌کند، شرف دارد. یک مقدار معیارگرا باشیم. بچه‌های خود را آن روزی تشویق کنیم که روز ولادت علی(ع) است. با این کار باعث می‌شویم که مهر علی در دل او زیاد شود. یک معلم می‌گوید: فرزند عزیزم آفرین که نمره‌ی بیست گرفتی. امیدوارم که نماز اول وقت هم بخوانی. اما یک معلم هم صفر می‌دهد و یک دنیا حرف بد می‌زند و او را تحقیر می‌کند. قانون عسر و حرج نباشد. آمیخته با اخلاق باشد.
8- رضایتمندی عموم در اجرای قانون شرط است
به مصلحت عموم توجه داشته باشد. بهترین قانون این است که مصلحت عموم را درنظر بگیرد. خدا هم که باران می‌فرستد، یک عده می‌گویند: الحمدلله! یک عده هم می‌گویند: این باران لباس‌های ما را خیس کرد. بالاخره هرکاری بکنید یک عده راضی هستند. یک عده هم ناراضی. امیرالمؤمنین خسته شد و گفت: ‌ای استاندار من! مالک اشتر! اگر در اجرای قانون دیدی که اکثر مردم راضی هستند، رضای امت بر نارضایتی خواص می‌چربد. اگر شما خواسته باشی همه را راضی کنی، امکان ندارد. هیچ وقت همه مردم راضی نمی‌شوند. بهترین قانون، قانونی است که رضای امت در آن باشد. بعضی از افراد می‌گویند: خدا پدرشان را بیامرزد که این اتوبان را کشیدند. راه نزدیک شد. اما بعضی هم دائم حرف بی خود می‌زنند. می‌گویند: از روزی که این اتوبان را زدند در فلان مسیر ترافیک شده است. بهترین قانون آن است که دلگرمی مردم را داشته باشد. دلگرمی مردم خیلی ارزش دارد. اینکه مردم دلگرم بشوند یا دلسرد بشوند خیلی مهم است. این قوانین بهترین قوانین است.
9- اشکالات قوانین بشری
اما قوانین بشری هم ایراد‌هایی دارد. قوانین بشری چه عیب‌هایی دارد؟ 1- از انسان‌هایی است که اطلاعاتش محدود است. 2- بسیاری از قوانین براساس خیال و گمان است. می‌آید مالیات می‌بندد. می‌گوییم: ایشان اینقدر درآمد ندارد. اخیراً اداره‌ی دارایی کار خوبی کرده است. از تهران خود بازاری‌ها را دعوت کرده است و گفته نماینده تعیین کنید. بازاری‌ها هم نماینده تعیین کردند. خود بازاری‌ها می‌گویند: بگو این درآمدش چقدر است. تا ما یک چیزی بگیریم. اگر سابق یک کیف بدست می‌آمد، می‌گفتند: مغازه‌ی این هشتاد متر است. لابد هشتاد میلیون ارزش دارد. می‌گوییم: چرا؟ می‌گوید: برای اینکه مغازه‌ی او یک متربود، یک میلیون درآمد داشت. پس حالا که مغازه‌اش هشتاد متر است، حتماً هشتاد میلیون می‌ارزد.
یک کسی گفت: گوش من درد می‌کند. گفت: برو بکش. گفت: چرا؟ گفت: چون من دندانم درد می‌کرد، آن را کشیدم. تو هم برو گوشت را بکش. این چه مقایسه‌ای است. چون او در مغازه‌ی کوچک خوب کاسبی می‌کرد در مغازه‌ی بزرگ حتماً بیشتر کاسبی می‌کند. این مقایسه غلط است. گاهی آدم‌ها سرپایی با تلفن و بدون جا، معاملات پنجاه میلیونی انجام می‌دهند و دم به تله نمی‌دهند. مالیات هم نمی‌دهند. اما گاهی یک کسی که سوپردولوکس است در مغازه بزرگ گرسنگی می‌خورد.
قوانین بشری محدودیت علمی دارند. قانونش بر اساس گمان است. به زندگی امروز توجه دارند. می‌گوید: این قانون امروز مشکل را حل می‌کند. فردا هرچه می‌خواهد بشود، بشود. بعضی داروها یک بیماری را خوب می‌کند. اما یک بیماری دیگر را بوجود می‌آورد. و لذا حدیث داریم «شرب الدواء للجسد کالصابون للثوب ینقیه و لکن یخلقه» (شرح‌نهج‌البلاغه‌ابن‌ابى‌الحدید/ ج‌20/ ص‌300) یعنی دارو مثل صابون است. صابون فعلاً چرک لباس را می‌گیرد. اما استحکام لباس را از بین می‌برد. دارو امروز اثر می‌کند. اما سلامتی فردا را از بین می‌برد. بعضی‌ها فقط به زندگی امروز توجه دارند. قوانین بشری تجربه نشده است. در قوانین بشری به اکثریتی که حق طلب نیستند توجه نشده است.
بسیاری از قوانین بشری فقط رضایت اقلیت‌ها است. یک وقت ممکن است که مثلاً آمریکا را چند نفر صهیونیست بچرخانند.
قوانین ناظر بر اعمال ظاهری است. برای عمل ظاهری قانون داریم. اینکه من از نظر روحی چه طور هستم، قانون نداریم. برای روح قانون نداریم. قانون داریم که طبق تبصره فلان، مرد باید خرجی خانمش را بدهد. این درست است. اما حالا کسی که خرجی زن خود را نمی‌دهد، زنش را دوست ندارد. برای محبت قانون نداریم. قانون ناظر بر کارهای ظاهری است.
قانون گذار قانون‌های بشری، قداست ندارد. بعضی‌هایشان مفسده جو و بعضی‌هایشان سودجو هستند. اغراض مختلفی دارند. توجه به قانون و احترام به قانون خیلی مهم است. پدر و مادرها از بچگی باید تمرین کنند. پیغمبر در خانه‌ی حضرت زهرا(س) خوابیده بود. امام حسن کوچک بود. تشنه‌اش شد. از خواب بیدارشد. گفت: آب می‌خواهم. پیامبربیدار شد تا به او آب بدهد. حضرت علی و حضرت فاطمه را صدا نکرد. بلند شد و ظرف آبی را آورد و به امام حسن داد. تا آمد آب را بدهد، امام حسین از خواب بیدار شد. خواست ظرف آب را بگیرد. اما پیامبر ظرف را به او نداد. پیغمبر جلوی او را گرفت. گفت: اول حسن طلب آب کرد. فرمود: باید مراعات نوبت را کرد. اول حسن گفت که من آب می‌خواهم. یعنی اگر پدر و مادر در خانه مواظب قانون باشند، این بچه هم قانونمند می‌شود.
انسان هرچه دارد از خانه دارد. بیش از نیمی از شخصیت انسان در خانه شکل می‌گیرد. اگر در خانه درست شکل نگیرد، بعد که وارد آموزش و پرورش شود، آموزش پرورش نمی‌تواند به این درخت کج شکل بدهد. دادن لقمه‌ی حرام به بچه، بچه را نااهل می‌کند. یعنی اگر تمام جامعه شناسان و روانشناسان هم روی بچه آن کار کنند، درست نمی‌شود. اگر غذایی را که به بچه می‌دهی از گندم باشد و زکات آن را نداده باشی، یا خمس آن را نداده باشی، بچه‌ات درست نمی‌شود. اگر گازوئیل را به جای بنزین در هواپیما بریزی پرواز نمی‌کند. یکی از چیزهایی که در جامعه‌ی ما فراموش شده است، توجه به لقمه‌ی حلال است. لقمه‌ی حلال از همه مهمتر است که مورد غفلت قرارگرفته است. توجه به لقمه‌ی حلال خیلی مهم است. پدر و مادر باید اگر بچه‌ی خود را دوست دارند، به لقمه‌ی حلال توجه داشته باشند. خدایا به ما توفیق بده که بچه‌های خود را طوری تربیت کنیم که عبد صالح تو باشند. هرجا کج می‌رویم، دست ما را بگیر. هرکس را که به اسلام و مسلمین خدمت می‌کند، تأیید بفرما. رهبر ما، امت ما نسل و ناموس ما، عقاید و افکار ما را حفظ بفرما.
10- گناه سرنوشت انسان را عوض می‌کند
گناه سرنوشت انسان را عوض می‌کند. «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ» (مصباح‌المتهجد/ ص‌844) آدم با گناه سرنوشتش عوض می‌شود. دیروز من به یک مدرسه برای افتتاح نماز خانه رفتم تا در آنجا نمازجماعت بخوانم. بعضی از دخترها بد حجاب بودند. گفتم: خانم‌ها ببینید همین که شما گناه می‌کنی، ممکن است که خدا برای شما بچه‌هایی مثل دکتربهشتی و چمران و رجایی را مقدرکرده باشد. اما به خاطر این که گناه می‌کنی، خدا این لطف را از تو می‌گیرد. یک گناه سرنوشت آدم را عوض می‌کند. من سوار هواپیما بودم. حدود چهارصدنفر در هواپیما بودند. همه‌ی مسافران را از هواپیما پیاده کردند. گفتیم: در هواپیما تروریست است. مواد منفجره است. گفتند: نخیر. یک سوسک داخل شده است. گفتیم: این جمعیت را به خاطر یک سوسک پیاده کردید. گفتند: بله! گفتیم: مگر سوسک چه کار می‌کند؟ گفت: ممکن است این سوسک برود و یکی از سیم‌ها را بخورد. اگر یک سوسک پرواز یک هواپیما را چهار ساعت عقب می‌اندازد، یک گناه هم سرنوشت شما را تغییر می‌دهد. مواظب باشید که گناه نکنید. برای چه دروغ بگویم؟ برای چه بی‌حجاب باشم؟ برای چه خیانت کنم؟ برای چه کم فروشی کنم؟ می‌گویم: خدایا من می‌توانستم رشوه بگیرم، اما نمی‌گیرم. تو به من کمک کن. یک وقت ممکن است که صدها هزارتومان رشوه بگیری و خدا هم یک حادثه‌ی تلخی را برایت درست کند. بنابراین باید همه‌ی پول‌ها را خرج کنی. به زرنگی نیست. وقت گناه خودتان را کنترل کنید. این آدم بعد به خدا می‌گوید: خدایا تو جبار هستی. یعنی خدایا گناهان من را جبران کن. لذا داریم که اگر کسی به دختری نگاه کند و به او علاقه مند شود، حرام است. چشمش را پایین بیاندازد. بگوید: خدایا من جوان عذب هستم. می‌خواهم ازدواج کنم. این دختر زیبا بود. خدایا کاری کن که من با او ازدواج کنم. حدیث داریم که اگر کسی چشمش را بر هم بگذارد و دعا کند خدا ازدواج او را زودتر از جوان‌های چشم چران راه می‌ا ندازد. ما اگر هم بخواهیم به دنیا برسیم، باید از طریق خدا برسیم. به زرنگی نیست.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment