فلسفه تکرار در آیات قرآن

موضوع: فلسفه تکرار در آیات قرآن
تاریخ پخش: 10/07/99
1- حیات و بقای جسم، در گرو تکرار تغذیه
2- تکرار دستورات الهی، در همه ادیان الهی
3- تکرار تلاوت، برای انس و رشد انسان
4- جایگاه توسّل در نظام هستی
5- توسل به مقام اولیای خدا، نه جسم آن‌ها
6- حیات واقعی شهداء در عالم برزخ
7- فرشتگان، واسطه تدبیر امور هستی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحث امروز پاسخ به یک سؤال یا شبهه‌ای است که می‌گویند چرا بعضی چیزها در قرآن قصه‌هایی، دستورهایی تکرار شده است؟ چرا چند صد بار سخن از عبادت شده است؟ در کلمه صلاه و نماز، در کلمه عبادت و رکوع و سجود و ذکر و تسبیح، قنوت، با واژه‌های مختلف صدها بار شده است. این تکرار برای چیست؟ فلسفه تکرار…
1- حیات و بقای جسم، در گرو تکرار تغذیه
یک مقاله‌ای را شنیدم شخصی نوشته بود که مادر به بچه‌اش گفت: بلند شو نماز بخوان. گفت: صبح هم گفتی و دیروز هم گفتی. چند بار می‌گویی؟ مادر هیچی نگفت و ظهر که شد بچه گفت: مادر غذا می‌خواهم. گفت: دیروز هم غذا خوردی، پریروز هم غذا خوردی و صبح هم صبحانه خوردی، چند بار می‌گویی؟ جوان گفت: باشگاه می‌روم. گفت: مگر دیروز نرفتی؟ مگر آن هفته نرفتی؟ هفته قبل نرفتی؟ چند بار می‌روی؟ زندگی ما با تکرار است. نفس هی باید تکرار شود وگرنه ما زنده نیستیم. این خورشید باید هی تکرار بشود و بتابد وگرنه خرما نمی‌پزد و نمی‌رسد. فرق است بین ذکر و تذکر، شما هر چند وقت یکوقت می‌گویند: دستت را بشوی. اسلام هم سفارش کرده از آداب غذا خوردن این است که در هر بار که می‌خواهی غذا بخوری، قبل از غذا دستت را بشوی. بعد از غذا هم دستت را بشوی. چرا تکرار؟ برای اینکه در فاصله بین دو شستن صبح آدم نماز می‌خواند تا ظهر کلی آدم می‌بیند و حرف می‌زند و باز خدا را فراموش می‌کند. باز ظهر یاد خدا می‌افتد. باز عصر، عصر تا غروب، چون هی گرد می‌گیرد نمی‌شود گفت: چرا شما هر روز آینه را پاک می‌کنی؟ تلویزیون را پاک می‌کنی؟ هر روز گرد می‌گیرد و هر روز باید پاک کرد. این مسأله تکرار گاهی وقت‌ها به پدر می‌گوید: می‌دانی دختر یا پسرت چنین و چنان است، می‌گوید: بله شنیدم و به او تذکر دادم، دیگر اختیار با خودشان است، خواستند گوش بدهند و نخواستند گوش ندهند. یعنی می‌گوید: چون یکبار گفتم دیگر وظیفه پدری‌ام را انجام دادم. شما در دارو و درمان اینقدر دارو و دکتر و آمپول را تکرار می‌کنید تا بچه خوب شود. نباید بگویی: من یک قرص دادم خوب نشد. دو تا آمپول زدم خوب نشد، دیگر می‌خواهد بمیرد، بمیرد. اینطور نیست. ما یک جاهایی باید مقاومت کنیم.
«قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ‏ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (حج/40) گفتی باید پایش بایستی. تکرارها فلسفه دارد. شما اول اذان چهار بار الله اکبر می‌گویی و هی تکرار می‌کنی. بعد از چهار تا دیگر باقی‌اش را دو تا دو تا می‌گویی. «حی علی الصلاه، حی علی الفلاح» همه دو تا دوتاست. اول اذان چهارتاست، آخر اذان هم دو تا الله اکبر است. سؤال می کنند چرا اول چهار تا و آخر دو تا، گفت: اول مردم هنوز در جریان نیستند. ظهر که می‌شود چون مردم بی خبر هستند، چهار بار تکرار می‌کنند تا مردم در جریان قرار گرفتند. در جریان که قرار گرفتند بعد دیگر دو تا دو تا کافی است. به هر حال چون گرد مرتب می‌نشیند شما هم باید مرتب گردگیری کنید، چون ماشین مرتب راه می‌رود شما باید مرتب هی تکرار کنی بنزین زدن را، چون هر یک نفری که از بغل ماشین رد می‌شود، یک موضوع است و باید یکبار نگاه در آینه کنی. راننده نمی‌تواند بگوید: آقا من صبح نگاه در آینه کردم. دیگر حالا بروم، هر ماشین و آینه‌ای که از کنار شما رد می‌شود یک نگاه می‌خواهد که برخورد شما با اولی تنظیم شد رفت، دومی چطور می‌خواهی تنظیم کنی؟ اینها حرف‌های ساده است ولی به دین می‌رسیم می‌گوییم: یکبار گفتم گوش نداد، پس دیگر ولش کن. گفتم نماز بخوان، گفتم چی… اینقدر باید بگوییم تا این…
مسأله حجاب اگر واقعاً همه مردم تکرار کنند اینها را، یکبار به او گفتیم. یعنی با یک تذکر تکرار باشد، فرق است بین داغ با پخته، روی آتش بگذاری داغ می‌شود، با یکبار داغ می‌شود. اما اگر خواسته باشی بپزد، باید مدتی در قابلمه و روی سیخ و در ظرف باید بپزد. پختن مدت می‌خواهد، تکرار می‌خواهد. بله داغ کردن بگذار داغ می‌شود. فرق بین پختن و داغ کردن چیست؟ هر داغی سرد می‌شود، قانونش است. ولی هیچ پخته‌ای خام نمی‌شود.
گاهی وقت‌ها دلیل تکرار، فلسفه تکرار، دلیل تکرارها در دین، دلایل… [پای تخته] دلایل تکرار، 1- تحریک احساسات، پدری با بچه‌اش دارد حرف می‌زند. بچه یک خرده تمرد و گردن کلفتی می‌کند. می‌گوید: آقاجون بنشین! یادت رفت من برای دبستان تو چقدر خرج کردم؟ برای دبیرستان و دانشگاه تو؟ یادت رفت برای مسکن و ازدواج و جهازیه تو، یادت رفت.. هی می‌گوید یادت رفت نعمتی را می‌گوید، این هی می‌گوید: یادت رفت، یادت رفت که این بچه را طغیان و گردن کلفتی او را آرام کند و نسبت به پدر و مادرش نرم باشد. تکرار احساسات…
2- تکرار دستورات الهی، در همه ادیان الهی
انبیای ما اصل نبوت تکراری است. همه انبیاء نماز را گفتند. نماز برای اسلام نیست. قبل از اسلام پانصد سال قبل از اسلام حضرت عیسی بوده است. «وَ أَوْصانِی‏ بِالصَّلاهِ» (مریم/31) قبل از عیسی، حضرت موسی بوده است. «وَ أَقِمِ‏ الصَّلاهَ لِذِکْرِی‏» (طه/14) قبل از موسی، شعیب بود. شعیب هم نماز داشت. «یا شُعَیْبُ‏ أَ صَلاتُک‏» (هود/87) بخاطر نمازت، اینطور به ما دستور می‌دهی؟ قبل از شعیب حضرت ابراهیم بود. حضرت ابراهیم گفت: من برای نماز به مکه آمدم. قبل از ابراهیم هرکس بوده، نماز برای همه هست، تکراری است. روزه همینطور، جهاد همینطور، جهاد برای اسلام نیست. «وَ کَأَیِّنْ‏ مِنْ‏ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ» (آل‌عمران/146) خیلی از انبیاء، چه بسا انبیاء بودند و یارانی داشتند، یاران مخلصی داشتند، اینها در جبهه‌ها شرکت می‌کردند، ضعیف و خسته نمی‌شدند. خودشان را نمی‌باختند از نظر روحی، امر به معروف برای اسلام نیست. لقمان به پسرش می‌گوید: «یا بُنَیَ‏ أَقِمِ‏ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» (لقمان/17) به هر حال، خود انبیاء، قرآن به پیغمبر می‌گوید: حرف هایی که به تو زدم همان حرف‌هایی است که به موسی و ابراهیم و نوح زدم، اینها تکراری است. کسی فکر نکند چون بلد است دیگر تلویزیون را خاموش کند. چون بلد است بگوید: بله ما اینها را می‌دانیم. اینها را می‌دانی ولی تذکر هم می‌خواهد. دانستن کافی نیست. باید هی تلقین کرد. چون خیلی‌ها هستند، مثلاً خودشان را بی‌نیاز می‌دانند از اینکه تلفن یک اسلام شناس را داشته باشند یا اهل مسجد باشند یا با یک عالمی باشند. می‌گویند: ما اینها را گفتیم، قدیم…
مکه که می‌رویم تکراری است. تمام کارهایی که حضرت ابراهیم کرده ما از حضرت ابراهیم تقلید می‌کنیم. خدا به پیغمبر می‌گوید: انبیای قبلی هرکاری کردند تو هم دنبال کن. «فَبِهُداهُمُ‏ اقْتَدِهْ» (انعام/90) ببین انبیاء چه راهی رفتند، همان راه انبیاء را اقتدا کن. پس گاهی برای تحریک احساسات است. گاهی باید برای تنفر تکرار کرد. شما مثلاً از شاه بدت آمد، اگر یکبار سرت را از پنجره بیرون می‌کری و می‌گفتی: مرگ بر شاه، بس است دیگر گفتم! اینقدر باید همه بگویند تا بالاخره شاه گریه کنان فرار کند. یک چیزی باید تکرار شود توسط آدم‌های مختلف و هر آدم توسط عبارت‌های مختلف.
گاهی تکرار برای تهدید است. «فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ» (طور/11) این در قرآن تکرار شده است. وای بر تکذیب کنندگان، باز می‌گوید: وای بر تکذیب کنندگان، وای بر آنهایی که لجبازی می‌کنند و تعصب نابجا دارند. اینکه می‌گوید: وای وای وای، این قصه تهدید است. گاهی برای فرهنگ سازی است. شما به بچه‌ات می‌خواهی سلام کردن را یاد بدهی، به بچه سه چهار ساله می‌خواهی سلام کردن را یاد بدهی، می‌آیی در خانه به بچه سلام می‌دهی، به مادر بچه، به خواهر بچه، به همه آنهایی که سلام می‌دهی، هدف از این تکرار سلام این است که بچه یاد بگیرد و سلام بگوید.
3- تکرار تلاوت، برای انس و رشد انسان
گاهی بخاطر فرهنگ سازی است. گاهی بخاطر اتمام حجت است. «وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ‏ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ» (قمر/17) همین آیه چند بار تکرار شده است. هرچه انسان بیشتر انس داشته باشد آن در روحش نهادینه می‌شود. یک مرتبه بگوییم: خدا بزرگتر است، در ذهن ما بزرگی خدا مجسم نمی‌شود و باید دائم الله اکبر بگوییم. بعد از «کفواً احد» الله اکبر… سمع الله لمن حمده، الله اکبر، بین سجده الله اکبر، نماز که تمام شد سی و چهار بار الله اکبر، هی باید تکرار بکنیم تا این در روح ما فرو برود. اسلام در قلب ما، کار خیر در قلب ما، مگر آقایانی که مدرس هستند، علاوه بر اینکه در هر تکراری رشد است. یک استاد دانشگاه یا یک روحانی، حرفی که سال پنجم می‌زند با حرفی که سال اول زده فرق می‌کند. شما ساعت اول کلاس را بگذارید پای سال پانزدهم، یک مطلب گفته، ببینید چقدر فرق می‌کند. معمارهایی که بنایی می‌کنند در هر ساختمانی یک ابتکار به ذهنشان می‌آید.
کدام مهندس را سراغ دارید که سی تا برج بسازد و همه یکسان باشد؟ در هر برجی یک ابتکار جدیدی، در پنجره، در نما، در پایه‌ها، در طبقاتش، در کابینت، بالاخره در هر تکراری یک نوآوری هم هست. سوره ما، حمد تکراری است. در قل هو الله، می‌گویند: سوره‌های دیگر بخوان. «قل هو الله» بخوانید اما سوره‌های دیگر هم بخوانید. تکراری است، یک تکه‌اش، غیر تکراری است. آجر و آهن تکراری است اما نقشه هی عوض می‌شود. گاهی دستورات جدید است. دستورات جدید یک «یا ایها الذین آمنوا» نو می‌خواهد. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ‏» (بقره/282) در داد و ستدها، بدهکارها بنویسید. اسناد تجاری را ضبط کنید. شاهد بگیرید. سواد ندارید یک باسواد بنویسد. با عدالت بنویسید. کم نگذارید، این برای داد و ستد بود. برای عدالت می‌گوید: «یا ایها الذین آمنوا» چنین باشد. دوباره برای یک کار دیگر یک آیه… چون چند خطاب داریم یکوقت می‌گوییم: داداش بی زحمت دو تا نان بگیر بیاور. برمی‌گردد می‌گوییم: داداش، لباس‌هایت را هم اتو کن. داداش فردا می‌خواهیم برویم ماشین هم بنزین بزن. یکبار اتوی لباس است، یکبار بنزین است، یکبار غذا خریدن است. چهار بار گفتی داداش، چهار بار گفتم برای چهار تا کار گفتم. شما جنس که می‌خرید در فروشگاه‌ها ده قلم جنس که می‌خری، هرکدام یک فاکتور دارد. بنابراین دستور جدید، خطاب جدید می‌خواهد.
مثل قطعنامه، قطعنامه‌ای در راهپیمایی پنج تا ده تا کمتر بیشتر بند دارد، هر یک بند را یکبار می‌گویند: صحیح است صحیح است، یا الله اکبر، الله اکبر، نگو: آقا شما یک دقیقه پیش هم الله اکبر گفتی. بابا این برای بند ششم بود. قطعنامه دارد بند هفتم را می‌گوید. یک زنی که ده بار زایشگاه می‌رود می‌خواهد ده تا بچه بزاید. سه تا بچه دارد سه بار زایشگاه می‌رود. نباید بگوید: خانم چقدر زایشگاه می‌روی؟ برای آن بچه رفتم، این یک بچه دیگر است. من نمی‌دانم چرا، با تکرار زندگی می‌کنیم ولی به دین که می‌رسیم می‌گوییم: چرا مثلاً اینجا تکرار شده است؟ آدم‌ها عوض می‌شوند. وقتی آدم‌ها عوض می‌شوند باید خطاب‌ها هم عوض شود. شما این آقا را می‌بینی می‌گویی: سلام علیکم، رد می‌شود یکی دیگر می‌آید. بگویی: نه من یک سلام علیکم گفتم. خوب آن سلام علیکم برای نفر اول بود. این یک نفر دیگر می‌آید رد می‌شود باید یک سلام دیگر بکنی. کلمه «اتقوا الله» چقدر در قرآن است؟ تکرار شده است. «فبای آلاء ربکما تکذبان» دور و بر سی بار تکرار شده است. تکرار عیب نیست، تکرار بی هدف عیب است. اگر تکرار براساس هدفی باشد، می‌خواهیم چیزی خرد طرف برود و طرف با این کلمه رشد کند، این مهم است.
گاهی وقت‌ها تکرارهای مختلف برای روشن‌تر شدن موضوع است. موضوع سفت شود. شما در ساختمان سیمانی یکبار که آب لای سیمان‌ها ریخته باشی، نمی‌گویی بس است. این باید آب بریزی و یک مدت صبر کنی و دوباره شلنگ بگیری و صبر کنی. گل و گیاه همینطور است. با یک شلنگ گرفتن این درخت سبز نمی‌شود و باید همینطور جوی آب و فواره آب و لوله آب، آب رسانی باید تکرار شود. البته تکرار باید… در هر تکرار یک عده جذب می‌شوند. ممکن است در یک جاده‌ای مثلاً پنجاه تا رستوران باشد ولی همه مسافرها در یک رستوان نمی‌ایستند، چهار تا ماشین به این می‌رسند ترمز می‌کنند، چهار تا ماشین به یکی دیگر می‌رسند ترمز می‌کنند. باید چون مخاطب‌های مختلفی دارد، این مسأله مهمی است.
بحث تکرار را همین مقدار که شبهه‌ای را جواب دادیم کافی است. گاهی تکرار واجب است و گاهی مستحب است و گاهی برای تربیت لازم است. خود انسان چون هی فراموش می‌کند، چون فراموشی هی می‌آید هی باید تکرار شود تا فراموشی را جبران کند. از این بگذریم.
4- جایگاه توسّل در نظام هستی
سؤال دیگر هست که می‌پرسند بالاخره ما با توسل برخوردمان چیست؟ اول که توسل حق است یا باطل؟ دوم اینکه اگر حق است پس چرا همه توسلات ما مستجاب نمی‌شود؟ من فلان مشکل را داشتم متوسل شدم، چرا حاجتم را نگرفتم؟ اصلاً اساس هستی براساس توسل است. این درختی که زیرش نشستم با توسل است، چطور؟ این برگ و میوه آب می‌خواهد. این چوب تنه و شاخه آب را از زمین می‌گیرد و می‌رساند به او، این توسل است. یعنی مواد غذایی را از زمین جذب می‌کند و به شاخه می‌دهد و شاخه نور را جذب می‌کند و به ریشه می‌دهد. این با واسطه است. واسطه شرک نیست. خود اهل سنت نقل می‌کنند که یک سال مدینه باران نیامد. پیغمبر از دنیا رفته بود. اینها سراغ عباس عموی پیغمبر رفتند و گفتند: ما به تو متوسل می‌شویم تو از خدا بخواه باران بیاید. ما متوسل به حضرت عباس شویم و آنها متوسل به عباس عموی پیغمبر می‌شدند. توسل در خود آنها هم هست. حضرت آدم در باغی بنا شد زندگی کند. البته آن باغ بهشتی نبود که بعداً مؤمنین می‌روند چون آن بهشت هرکس برود دیگر بیرون نمی‌آید. آن باغی بود که پیغمبر را بیرون کردند. پیداست یک باغ موقت بوده است.
وقتی گفتند: از این میوه نخور، حضرت آدم(ع) و خانمش خوردند، لباس‌هایشان ریخت و بعد متوجه شدند نباید بخورند. بعد خداوند یک کلماتی را یاد آدم داد و گفت: این کلمات را بگو من تو را می‌بخشم. قرآن می‌گوید: «فَتَلَقَّى آدَمُ‏ مِنْ‏ رَبِّهِ‏ کَلِماتٍ» (بقره/37) حضرت آدم یک کلماتی را از خداوند دریافت کرد و گفت و خدا او را بخشید. این کلمات چیست؟ هم شیعه گفته و هم سنی، خدایا تو را به حق محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین، خدا را به این پنج نفر قسم بده، ما از سر تقصیرات شما می‌گذریم. حضرت آدم خدا را به حق همین پنج نفر قسم داد و خدا او را بخشید. توسل عمر خلیفه دوم به عباس، در کتاب‌ها هست. توسل حضرت آدم به اهل‌بیت پیغمبر که هنوز متولد نشدند و به دنیا نیامدند و شاید هزارها سال بعد به دنیا آمدند، اینها یک مقامی داشتند که خدا به مقام…
5- توسل به مقام اولیای خدا، نه جسم آن‌ها
توسل هم به مقام است. می‌گویند: طرف مرده است. من به پوست و گوشت متوسل نمی‌شوم. به سلول که متوسل نمی‌شوم که بگویی: سلول زنده است یا مرده، من به مقام متوسل می‌شوم و مقام زنده و مرده ندارد. مقام بوعلی سینا محفوظ است، چه بوعلی سینا نفس بکشد یا نکشد، توسل به مقام است و توسل به پوست و گوشت نیست که بگوییم: زنده است یا مرده!
یک خاطره برای شما بگویم. می‌گویند: شما که بالای سر قبر امامزاده‌هایتان هی یا حسین و یا فاطمه و یا زهرا می‌گویید، اینها چون مردند دیگر نمی‌شنوند. یک چیزی بگویم تا حالا نشنیده‌اید. زیادی گوش بدهید در عمرتان نشنیده‌اید. به چه دلیل می‌گویم نشنیده‌اید؟ چون من عمر چند شب پیش یاد گرفتم. خیلی نو بود، بهت زده شدم که چرا من عمری آخوند هستم این را بلد نبودم. ماجرا این است، زیادی گوش بدهید. حرامش نکنید چون خیلی نو است. من یک مطلب نویی که می‌شنوم یک هفته شارژ هستم.
قصه‌اش را که می‌دانید، این تکه که می‌دانید را بگویم و بعد نتیجه را بگویم. یک روز حضرت ابراهیم داشت می‌رفت، یک لاشه‌ای را در آب دید، یک سرش در آب است و یک سرش در خشکی، حیوان‌های دریایی نوک می‌زنند به آن طرف که در آب است و حیوان‌های صحرایی هم گاز می‌گیرند به این قسمت که در خشکی است. گاهی حیوان‌های هوایی می‌آیند دو تا نوک می‌زنند و می‌روند. ابراهیم این لاشه را دید که تقسیم بر دریا و صحرا و هوا شده است. گفت: خدایا این مرده که تکه تکه شده، هر تکه یک جایی رفته است. روز قیامت چطور اینها جمع می‌شوند؟ خدا به او گفت: چهار تا پرنده بگیر و اینها را در هم بکوب و سر چند کوه بگذار و یکی یکی بخوان می‌آیند.
یک خاطره برای شما بگویم. یک آقایی داشت چهار تا پرنده را می‌گفت، گفت: طاووس و خروس و چه و یکی هم گفت: الاغ! پای منبرش خندید و گفتند: الاغ که نمی‌پریده!؟ گفت: الاغ‌های زمان حضرت ابراهیم می‌پریدند. باز گفتند: بابا نمی‌شود. یک قانونی دارد. تغییر و تحول در هستی یک قانونی دارد. گفت: ببین سه تا برنده بودند، دیگر خدا چانه نزده بود، چهار تا هم گفته پرنده. از باب تغلیب، غلبه، سه تا پرنده بوده به او هم گفته پرنده. بهتر بود بگوید من نمی‌دانم. آدم چه قشنگ است بگوید: نمی‌دانم.
ما علمای درجه یک داشتیم رفته روی منبر درس بدهد، روی منبر که نشسته یک خرده فکر کرده و گفته: هیچی یادم نیست. تمام آنچه در مغزم بود پاک شد و از منبر پایین آمده و رفته است. خود امام خمینی به آیت الله سید رضا صدر، من از ایشان شنیدم که امام فرمود: یک مرتبه خدا حافظه را از من گرفت یک ربع یادم رفت که اسم من روح الله خمینی است. می‌شود چنین چیزی… حضرت ابراهیم چهار پرنده گرفت. سرشان را برید و گوشتشان را در هم کوبید و سر چند منطقه گذاشت. تا اینجا برای توسل است و اینها را شنیده‌اید. این تکه برای توسل است این است. قرآن می‌گوید: «ثُمَّ ادْعُهُن‏» (بقره/260) یعنی ابراهیم صدا بزن و بگو: طاووس! طاووس… بگو.. ذرات طاووس که پخش شدند به هم می‌چسبند و طاووس می‌شوند. خروس،… از قرآن می‌خوانم «ثم» یعنی سپس، «ثُمَّ ادْعُهُن‏» دعوت کن. چطور ما به طاووس کشته شده می‌گوییم: طاووس؟ می‌آید. آنوقت حالا امام حسین کشته شده را می‌گوییم یا حسین، جواب نمی‌دهد؟ خیلی قشنگ است. با اراده خدا همه کاری می‌شود کرد.
6- حیات واقعی شهداء در عالم برزخ
قرآن می‌گوید: فکر نکنید آنهایی که کشته شدند، نیستند. «وَ لا تَحْسَبَنَ‏ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً» (آل‌عمران/169) به اینها مرده نگویید. «بَلْ أَحْیاءٌ» زنده هستند. نه أحیایی که سعدی می‌گوید. «سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز» نه زنده یعنی اسمش به نیکی گفته می‌شود. اسمش به نیکی نه، اصلاً خودش زنده است. چون قرآن می‌گوید: «فرحین» شاد هستند. نمی‌گوید: یک خیابان و بیمارستان به اسمش می‌کنند. می‌گوید: زنده واقعی، «فرحین» یعنی شاد هستند. «یستبشرون» به هم خبر خوش می‌دهند. می‌گویند: فلانی هم چند روز دیگر به ما ملحق می‌شود. ما به کی ملحق می‌شویم. «وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ‏ یَلْحَقُوا» (آل‌عمران/170) به آنهایی که ملحق می‌شوند… 1- «یُرزقون» 2- «فرحین» 3- «یستبشرون» 4- «احیاءٌ» در یک آیه چهار بار گفته بابا زنده است. زنده است. زنده است. اینها از کارهای ما خبر دارند.
بله کار دست خداست و اینها هر لطفی بکنند با اراده خدا می‌کنند. اصل کار با خداست. مثلاً جان ما را می‌خواهند بگیرند. سه تا آیه برای جان گرفتن است. یکجا می‌گوید: «تَوَفَّتْهُ‏ رُسُلُنا» (انعام/61) فرشتگانی که ما می‌فرستیم جان‌ها را می‌گیرند. «رُسل» رسول، فرستاده، موجوداتی را می‌فرستیم، همان ملائکه هستند، جان‌ها را می‌گیرند. یک آیه می‌گوید: «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ‏ مَلَکُ الْمَوْتِ» (سجده/11) عزرائیل جان را می‌گیرد. یک آیه می‌گوید: فرشته‌ها و یک آیه می‌گوید: عزرائیل، یک آیه می‌گوید: خود خدا جان را می‌گیرد. «الله یتوفی» خدا جان را می‌گیرد. بالاخره الله یتوفی، ملک الموت یتوفی،«تَوَفَّتْهُ‏ رُسُلُنا» هر سه درست است. فرشته‌ها جان را می‌گیرند، سلسله مراتب به عزرائیل می‌دهند و عزرائیل جان‌ها را تحویل خدا می‌دهد.
شما می‌گویی با دستم در را باز کردم درست است. با انگشت‌هایم در را باز کردم درست است. با کلید در را باز کردم درست است. چون شما وقتی کلید به در می‌اندازی، این باز شدن در را به هرکدام نسبت بدهی درست است. کلید در را باز کرد، درست است. دست‌هایم در را باز کرد، درست است. خودم در را باز کردم درست است. اینها در یک خط هستند. ممکن است درجات آدم‌ها فرق بکند. آدم‌های عادی را فرشته‌های عادی می‌گیرند. آدم‌های دانه درشت را عزرائیل فلکی، ملائکه، ملک بزرگ می‌گیرد و اولیای خدا را خود خدا جان می‌گیرد. مثل اینکه شما شخصیت درجه یک را خودت در خانه‌اش می‌روی و در می‌زنی و دعوتش می‌کنی. خانم آن شخصیت را به خانمت می‌گویی شما از خانمش دعوت کن! بچه‌هایش را به بچه‌ات می‌گویی: به بچه‌اش بگو بیاید.
حضرت امیر (ع) مهماندار شد. یک پدر و پسر مهمان شدند. حضرت امیر آب آورد دست مهمان را شست. قبل از غذا، بعد به امام حسن گفت: این آب را بگیر و دست پسرش را بشوی. بعد گفت: اگر پسرت تنها می‌آمد من خودم دستش را می‌شستم، ولی چون با پدر آمده باید سلسله مراتب را حفظ کنم. پدر دست پدر را می‌شوید و تو هم حسن هستی دست بچه را بشوی. سلسله مراتب هست. ممکن است سلسله مراتب باشد ولی بالاخره اشکالی ندارد یک چیزی کار خدا باشد ولی خدا این کار را به کسی واگذار کند.
7- فرشتگان، واسطه تدبیر امور هستی
مگر قرآن نمی‌گوید: «یُدَبِّرُ الْأَمْر» تدبیر برای کیست؟ تدبیر برای خداست. تدبیر اصلی برای خداست. همین خدایی که تدبیر می‌کند در عین حال می‌گوید: این تدبیر را به فرشته‌ها واگذار کردیم. «فَالْمُدَبِّراتِ‏ أَمْرا» (نازعات/5) مگر خدا شفا نمی‌دهد؟ خدا شفا می‌دهد، «وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِین‏» (شعرا/80) من اگر مریض شدم خدا شفا می‌دهد. اما همین شفایی که خدا می‌دهد، می‌گوید: «فیه شفاء» در عسل هم شفاست. یعنی خدا شفاء می‌دهد از طریق مصرف این غذا، می‌گویند: کسی را کنار خدا نچسبانیم. چرا؟ خود خدا… دهها آیه در یادداشت‌های من هست. دهها آیه هست که خدا می‌گوید: خدا و پیغمبر، خدا و پیغمبر… هردو باهم. منتهی اصل کار دست خداست. خدا این اجازه را به پیغمبر داده است.
«هذا عَطاؤُنا» (ص/39) این عطا و هدیه برای من است. «فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ» مصرفش با تو، من پول را به شما می‌دهم و بعد می‌گوید: چطور خرج کنم؟ می‌گویم: اختیار با خودت است. عطا برای خداست،«وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِین‏» مثلاً در قرآن داریم «أَغْناهُمُ‏ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» شما را خدا بی‌نیاز کرد و رسول خدا هم شما را بی نیاز کرد. اینجا خدا و رسول با هم است. «أغناهُم» یعنی شما را غنی و بی‌نیاز کرد. «أَغْناهُمُ‏ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» بنابراین اینکه می‌گویند… ما وقتی می‌بینیم قرآن می‌گوید: خروس… به آن می‌گویی: خروس، ذرات پخش شده یکجا جمع می‌شود. سؤال من این است که چطور روح خروس می‌فهمد، امام حسین نمی‌فهمد؟ چطور فکر می‌کنند؟
به هر حال ما نیاز داریم به اینکه رابطه خود را با علماء و اسلام شناس زیاد کنیم و یک چیزی که از کسی شنیدیم جذب نشویم و جوابش را بشنویم. هردو را با هم بعد قبول کنیم. اول انقلاب بود یک خاطره یادم آمد در یک دقیقه بگویم. اول انقلاب بود من در یک استانی بودم شنیدم منافقین آزاد بودند، رفتند در یک دبیرستان و برای بچه‌ها حرف می‌زنند. تا من فهمیدم گفتم: برویم در آن دبیرستان. وارد شدیم منافقی که سخنرانی می‌کرد برای بچه‌ها گفت: آخوندها همین هستند دیگر، مثل نکیر و منکر در قبر هم برویم می‌آیند. نمی‌گذارند، آزادی نیست. من به بچه‌ها گفتم: صبر کنید. معنای آزادی این است. این آقا ده دقیقه حرف بزند. آزاد است بگوید و شما هم آزاد هستید بشنوید. من هم ده دقیقه جوابش را بدهم. شما دو تا ده دقیقه گوش بدهید و هرکدام را خواستید قبول کنید. این آزادی است. آزادی این نیست که قرائتی نیاید، من بیایم و حرف بزنم و قرائتی نیاید. خوب آن بنده خدا نمی‌تواند جواب شما را بدهد. آزادی معنایش این نیست که یکجایی چهار نفر را جمع کنید و در را قفل کنید و دیگران را راه ندهید، یا اگر یک غریبه آمد چشمک بزنید که امروز سخنرانی نکنید. یک چیزی بخورید برویم، فلانی آمد. این آزادی نیست. آزادی این است که تو بگویی، دیگران هم بگویند و مردم همه را گوش بدهند. اگر شبهه‌ای شنیدید تحقیق کنید. بدون تعصب! یک دعا می‌کنم همه آمین بگویید.
خدایا تو را به حق محمد و علی و زهرا و امام حسن و امام حسین و فرزندان معصوم امام حسین به همه ما ایمان و یقین کامل، بدن سالم، عقل قوی، علم مفید، عمر با برکت، رزق حلال، عزت دنیا و آخرت و حسن عاقبت به همه ما مرحمت بفرما. خدایا دین ما و دنیای ما، کشور ما، مرز ما، انقلاب ما، قوای مسلح ما، نسل و ناموس ما، رهبر ما، مسئولین ما، همه را در پناه امام زمان حفظ بفرما. کسانی که خدمت می‌کنند، امدادهای غیبی را بر آنها نازل و کسانی که ناشی هستند عقل و تجربه مرحمت کن و کسانی که خائن هستند را دستشان را قطع کن.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»

1- کدام یک از دستورات عبادی اسلام در ادیان گذشته نیز بوده است؟
1) نماز
2) روزه
3) هر دو مورد
2- آیه 90 سوره انعام به چه امری اشاره دارد؟
1) تدام راه پیامبران
2) تفاوت دعوت پیامبران
3) حقانیت پیامبر اسلام
3- آیه 17 سوره قمر، بر کدام ویژگی قرآن تأکید دارد؟
1) ذِکر بودن
2) نور بودن
3) شفا بودن
4- حضرت آدم و همسرش، با توسّل به چه کسی، مورد عفو الهی قرار گرفتند؟
1) رسول خدا و حضرت علی علیهماالسلام
2) حضرت زهرا و فرزندانش حسن و حسین علیهم‌السلام
3) پنج تن آل عبا
5- آیات 169 و 170 سوره آل‌عمران، بر چه امری تأکید دارد؟
1) حیات اخروی شهدا
2) حیات برزخی شهدا
3) حیات معنوی شهدا

ادیانتکرارتوسلحیات واقعیدرسهایی از قرآنفرشتگانقرائتی
Comments (0)
Add Comment