موضوع: فلسفه تفاوت رزق مردم
تاریخ پخش: 13/02/99
1- تقسیم روزی براساس حکمت الهی
2- ثروت، بستر غرور و تکبر
3- ایستادگی در شرایط سخت اقتصادی
4- رابطه ایمان به خدا و نزول رزق الهی
5- عرض عمر، مهمتر از طول عمر
6- نقش توبه و استغفار در زندگی انسان
7- داستان وارثان باغ سوخته
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بحثمان چند جلسه در مورد این بود که سر سفره قرآن، درسهایی از قرآن که گوش میدهیم موضوع ما درآمد و تولید و مصرف و هرشبی یک زاویهای را بحث کنیم. امشب این زاویه را بحث میکنیم. فلسفه تفاوتها چیست؟ خود قرآن گفته به همه مردم یکسان نمیدهیم. «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ» قاری: «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ» (نحل/71) خداوند به بعضی بیشتر و به بعضی کمتر میدهد. این یک.
1- تقسیم روزی براساس حکمت الهی
آیه زیاد داریم، جای دیگر میفرماید: «نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ» قاری: «نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ» (زخرف/32) ما معیشت مردم، خرجی مردم را تقسیم میکنیم. به یکی صد تومان و به یکی دویست تومان میدهیم، مثلا… آیات دیگر هم داریم. یکجای دیگر میگوید: به بعضیها، «مَتاعاً حَسَنا» قاری: «مَتاعاً حَسَنا» (هود/3) یعنی کامیابیاش در دنیا خوب است. جای دیگر میگوید: «حَیاهً طَیِّبَه» قاری«حَیاهً طَیِّبَه» یکجا میگوید: «مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ» قاری: «مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ» (انعام/6) اینها چند آیه بود که خدا میگوید: «مَن» من او را چربش میکنم، آن را کم میگذارم. حالا چرا؟ یکی را دیروز گفتیم که اگر یکجایی خدا یکجا را کم گذاشت، یک چیزی را جبران میکند، این بحث جلسه قبل بود، قدش بلند است، ماشاءالله چه قدی دارد، بعد میگوید: نه، «ماد القامه» بعد میگوید: «قصیر الهمه» همتش کم است. در یک رشته موفق است و در یک رشته شکست میخورد. این یکی از دلایل است که حضرت امیر در نهجالبلاغه میفرماید. هیچکس از همه جهات نمره صفر نمیآورد. ممکن است یکجا در کنکور رد شود، در صنعت نبوغ داشته باشد. در صنعت نبوغ دارد، در کنکور رد شود. تفاوتها یک برکاتی دارد. برکاتش این است که وقتی هرکسی یک چیزی دارد، میبیند زندگیاش اداره نمیشود، این نجار است. خوب یک نجار نمیتواند زندگی کند، نیاز به نانوا دارد. یک نانوا نیاز به خیاط دارد، خیاط نیاز به بنا دارد. چون هرکسی یک چیزی دارد این نیاز باعث میشود مردم دور هم جمع شوند و جامعه تشکیل بدهند. اگر تفاوت نبود، همه مردم مثل قالب صابون یکسان بودند، اگر مردم یکجور بودند جامعه تشکیل نمیشد. باید شما به من نیاز داشته باشید، من به تاکسی نیاز داشته باشم، تاکسی به پزشک نیاز داشته باشد. این نیازها و تفاوتها باعث میشود جامعه درست شود و رشد انسان در جامعه است. انسان بوتهای نیست که در بیابان سبز شود و خشک شود. نه انسان رشدش در جامعه است.
2- ثروت، بستر غرور و تکبر
حالا آیهاش را هم بعد میخوانیم. البته این تفاوتها ممکن است سبب غرور شود. پز میدهد من شکلم بهتر است. من مدرکم بیشتر است. هنرم بیشتر است، قرآن میفرماید: «وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً» قاری: «وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ» (سبأ/35) این پز میدهد، نحنُ یعنی ما، «اکثر اموالاً» مالمان از شما بیشتر است. بچههای ما از شما بیشتر است. این یک آفتی است. یا گاهی میگوید: قارون میگفت پولدارم، این سلولهای مغزم، کارشناسی، مدرک فوق دکترای اقتصاد، میگوید: خودم پیدا کردم، خدا به من نداده است. «إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِی» قاری: «إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِی» (قصص/78) پریشب گفتم: قارون میگوید… به قارون گفتند: خدا اینقدر پول به تو داده به فقرا کمک کن. گفت: خدا به من نداده، خودم پیدا کردم. «إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِی» من یک علمی دارم، بخاطر آن علم و تخصصی که دارم پول پیدا کردم. یا فرعون میگفت: «أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ» قاری: «أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ» (زخرف/51) حکومت مصر دست من است، موسی کسی نیست. یک چوپان است. اینها تفاوتهایی است که باعث غرور میشود.
برای رزق زیاد راههایی هست یکی کار است. «فَامْشُوا فِی مَناکِبِها» قاری: «فَامْشُوا فِی مَناکِبِها» (ملک/15) قرآن میگوید: نان میخواهی بلند شو راه بیافت. یکی از راههای خرجی این است که میگوید: از گناهانت استغفار کنی گرهات باز میشود. میگوید: آقا هرچه میدویم به جایی نمیرسیم. قرآن میگوید: «وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَ تُوبُوا إِلَیْهِ» قاری: «وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَ تُوبُوا إِلَیْهِِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّهً إِلى قُوَّتِکُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ» (هود/52) قرآن میگوید: اگر میخواهی وضع شما خوب شود، از خدا عذرخواهی کن، استغفار، خدایا من اینجا دروغ گفتم و غیبت کردم، مردم آزاری کردم، گناه کردیم، پشیمان شویم از خدا استغفار کنیم، میگوید اگر استغفار کنید، «متاعاً حسنا» کامیاب میشوید. خوب کامیاب میشوید. دیگر چه؟ «یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً» باران فراوان برای شما میآید. دیگر چه؟ «وَ یَزِدْکُمْ قُوَّهً إِلى قُوَّتِکُمْ» زورتان بیشتر میشود، زورتان بیشتر میشود، قوت شما بیشتر میشود، زندگی شما کامیاب میشوید. اینها راههای قرآنی است.
3- ایستادگی در شرایط سخت اقتصادی
آیه دیگر میفرماید: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ» قاری: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً» (جن/16) اگر مقاومت کنید، خداوند آب فراوان برای شما میفرستد. مقاومت، امیرالمؤمنین میفرماید: در جبههها ما گاهی فامیلهایمان را میدیدیم سمت کج هستند، بدون واهمه میکشتیم. خدا همین که دید «و لما صبرنا» خدا دید ما چقدر مقاوم هستیم، آنوقت «انزل علینا» یک چیزهایی برای ما نازل کرد. مقاومت، «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا» (جن/17) استقامت، مقاومت کنید. اگر شما راه حق را شانه خالی نکنید. بالاخره فشارهای اقتصادی، فشارهای مختلف، حتی کسی یک زنی دارد، از زنش خوشش نمیآید، قرآن میگوید: تو از زنت خوشت نمیآید میخواهی طلاقش بدهی؟ یک آیه داریم میگوید: «عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً» قاری: «عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ» (بقره/216) [یک ایه داریم[«فَعَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً» (نساء/19)]
حالا زن گرفتی بعد میبینی یک زن مهرش سبکتر و شکلش خوشگلتر و فامیلش سرشناستر و مدرکش بالاتر است، نسبت به دلت چرکین میشود. نسبت به خانمت! قرآن میگوید: اگر با همین خانمی که کم دوستش داری زندگی کنی آن چیزهایی که میخواهی به تو میدهد. استقامت روی تحصیل، استقامت روی کار. یکی از چیزهایی که در رزق اثر دارد دعاست. حضرت ابراهیم مکه را که ساخت دعا کرد، گفت: «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ» قاری: «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ» (بقره/126) خدایا شکم مردم مکه را سیر کن. دعا، یک آیه داریم در قرآن میگوید: بعضی میخواهند با ربا پولشان زیاد شود. میگوید: ده میلیون بدهم یازده میلیون بگیرم، بیست میلیون بدهم، بیست و دو میلیون بگیرم. از این کارهایی که بعضی معاملاتشان در بانکها میکنند. اینقدر میسپارم، اینقدر میگیرم، قرآن گفته اینها رشد نیست. «وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ» قاری: «وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ» (بقره/276) یعنی اگر در راه خدا دادی رشد میدهم. این درآمدهای ربایی که ربوی است، از ربا پولدار میشوی، این رشد درونش نیست.
4- رابطه ایمان به خدا و نزول رزق الهی
خوب، ایمان، یک آیه در قرآن داریم میفرماید: اگر اهل ایمان و تقوا باشید، «لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ» قاری: لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ» (اعراف/96) اگر اهل ایمان و تقوا باشید، درهای آسمان را روی شما باز میکنیم. اگر کتاب آسمانی را به پا دارید، زندگی قرآنی شود، «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراه» قاری: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراه وَ الْإِنْجِیلَ» (مائده/66) یک کلمه یک کلمه بخوان. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراه» اگر کتاب تورات، کتاب آسمانی را به پا دارید، بعدش… «وَ الْإِنْجِیلَ» کتاب مسیحیها انجیل را به پا دارید، بعدش… «وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ» اگر قرآن را به پا دارید، آنوقت چه میشود؟ «لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ» رزقت از آسمان و زمین اضافه میشود. این مسألهی ابزار رزق، کار، دعا، استغفار، مکتبی بودن، مکتب آسمانی، تورات، انجیل، «و ما أنزل» میگوید: «لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ» از آسمان و زمین برای شما خیر میرسانم، به شرط اینکه قرآن را اقامه کنید. قرآن را اقامه کنید یعنی چه؟ یعنی اگر خدا به تو گندم داد، زکاتش را بدهی. خمس داد، صد میلیون داد، بیست میلیون را خمس بدهید. یک میلیون داد، دویست هزار تومان خمس بدهید. طبق قرآن مالت را مصرف کن، بعد میگوید: من برکت میدهم.
پدر من، خدا اموات همه شما را بیامرزد. یک بازاری در بازار کاشان بود حدود هشتاد سال، ایشان به من میگفت: در عمرم ندیدم بازاری ورشکست شود که خمس داده باشد. تمام اینهایی که ورشکست شدند، کسانی بودند که خمس نمیدادند، برکت میدهد. یک مثل عرفی بزنم. صبح تا ظهر مشتری ندارید، ظهر «قد قامت الصلاه» اذان میگویند، حالا یک مشتری رسید. خواسته باشم بروم نماز اول وقت بخوانم مشتری از دستم میرود. چه کنم؟ پول یا نماز اول وقت؟ میگوید: اگر رفتی سراغ پول، نماز را عقب انداختی، یک مشتری میآید. صد تومان، دویست تومان با کم و زیادش گیر شما میآید. خدا میگوید: حالا که مشتری را بر مسجد ترجیح دادی، عصر دو تا خانم یا دو تا آقا میآیند، دو ساعت معطل میکنند، این را میخواهم، این را بیاور، این را ببر. این چند است؟ آن چند است؟ بعد از یکی دو ساعت که الاف میکنند آخرش هم میگویند: میرویم برمیگردیم! میگوید: این عوض آن.
یک روز طلبهها تصمیم گرفتند با استادشان شوخی کنند. گفتند: چه کنیم؟ گفتند: آقا که روی منبر رفت و بسم الله الرحمن الرحیم گفت، بحث امروز، همه بلند شویم برویم. آقا روی منبر یخ کند. گفتند: خوب است. آقا رفت گفت: بسم الله الرحمن الرحیم، بحث امروز ما دربارهی… دید همه بلند شدند. فهمید یک برنامهریزی و توطئه است. گفت: خیلی خوب، میخواستید دماغ ما بسوزد؟ سوخت. برگردید یک چیزی برای شما بگویم. طلبهها گفتند: برگردیم ببینیم استاد دماغ سوخته چه میگوید؟ برگشتند یکی یکی نشستند، وقتی نشستند، آقا از روی منبر پایین آمد و رفت. گفت: این عوض آن! مشتری را گرفتی خدا را رها کردی، عصر یک کسی میآید و دو ساعت وقتت را میگیرد، برکت یک چیزی هست غیر از سرمایه هست. خیلیها چیزی دارند و برکت ندارند.
کمیل قبرش نجف است، خدا قسمت کند. رفتم سر قبر کمیل گفتم: ای کمیل تو چه کردی؟ پژوهش کردی، کتاب نوشتی، تحقیق کردی. یک چهار پنج صفحه دعای کمیل را نقل کردی، این دعای کمیل رفت در مفاتیح قرار گرفت، مفاتیح هم همه کتابها را کنار زد رفت بغل قرآن قرار گرفت. هر خانهای یک قرآن است بغلش یک مفاتیح است. در مفاتیح هم بورسترین دعایش دعای کمیل است. آدم هم هست هزارها صفحه کتاب مینویسد و هیچ برکتی ندارد و آدم هست سه صفحه مینویسد و برکت دارد. آفریقا بودم، یک طلبه آفریقایی، مرا به خانهاش برد. یک اتاق تاریک داشت شاید نمیدانم دوازده متر بود یا نبود. از طلبههای جامعه المصطفی بود که از آفریقا به ایران میآیند درس بخوانند. گفت: من در این اتاق سیاه و تنگ هزارتا نوجوان آفریقایی را آوردم دین یادشان دادم. در یک اتاق تاریک اینقدر برکت دارد. آدم هم هست که همه امکانات برایش هست، خیر و برکت ندارد.
5- عرض عمر، مهمتر از طول عمر
من یکوقت به کسی دعا کردم و گفتم: خدا به شما طول عمر بدهد. او گفت: خدا به شما عرض عمر بدهد. طول و عرض، ما اول فکر کردیم این چه جملهای بود؟ چرا این را گفت؟ بعد دیدم عجب حرف مهمی زد. طول عمر مهم نیست. ممکن است کسی نود سال عمر کند ولی خیری از عمرش ندیده است. یک پیرمرد نود و پنج ساله با کم و زیادش مرد، آقا رفت فاتحه منبر روضه علی اصغر خواند. فامیلها گفتند: آقا این پیرمرد بود. چرا روضه علی اصغر میخوانی؟ گفت: از عمرش چقدر استفاده کرد؟ من چون این خیری از عمرش ندیده روضه علی اصغر میخوانم. علی اصغر(ع) از عمرش خیر دید. علی اصغر با همین چند قطره تاریخ کربلا را امضاء کرد. اگر علی اصغر کربلا نبود تحلیل گران میگفتند: بابا حسین میخواست حکومت کند، یزید میخواست حکومت کند، با هم دعوا کردند و یکی، یکی را کشت و تمام شد رفت. اما علی اصغر هم میخواست حکومت کند؟ بچه شش ماهه چه گناهی داشت؟ او یک جرعه آب میخواست، حکومت نمیخواست. این علی اصغر با همین چند قطره خون مظلومیت علی اصغر را امام حسین ثابت کرد. یک لشگر اگر کربلا شهید میشدند، کار شهادت علی اصغر را نمیکردند.
اگر دعا میکنید در حرم یا هرجا یا ماه رمضان، بگویید: خدایا به عمر ما برکت بده. گاهی افراد یک مهر کوچک دارند، صدها رکعت نمازباحال با همین مهر کوچک میخوانند. افرادی هستند یک سجاده دارند اندازه یک بقچه حمام، باز میکنی گلدوزی و نوار دوزی، این پارچه از مکه آمده، از مدینه و کربلا آمده. دو سه کیلو سجادهاش است، یک رکعت نماز با حال نمیخواند. برکت… امام حسین یک برادر وفادار داشت. ابالفضل، یوسف یازده برادر بی وفا داشت در چاهش انداختند. برکت غیر از تعداد است. یک آدم یک ماشین قراضه دارد، مرتب هر هفته نماز جمعه میرود. یک آدم هست ماشین چند صد میلیونی دارد سال میآید و میرود پایش را در نماز جمعه نمیگذارد. ماشینت مهم نیست، چقدر از این ماشین کار خیر رساندی؟ این برکت بخواهید، خدا عرض عمر بدهد. تا حالا میگفتیم خدا طول عمر بدهد، طول عمر مهم نیست، عرض عمر مهم است. چقدر از این عمرت استفاده کردی؟ آدم هست، پنج میلیون، ده میلیون دارد در یک صندوق قرض الحسنه میگذارد و در طول سال افراد متعددی وام میگیرند و مشکلشان حل میشود. آدم هست میلیاردی دارد، سال میآید و میرود به احدی وام نمیدهد.، برکت.
اگر کار دست آدم کاردان بیافتد، رزق زیاد میشود. مسئولین مملکتی و مدیران ما اگر آدمهای کاردانی باشند، مردم به مشکل نمیخورند. دلیل چیست؟ یوسف به عزیز مصر گفت: «اجْعَلْنِی عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» قاری: «اجْعَلْنِی عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» (یوسف/55) یوسف وقتی خواب پادشاه را تعبیر کرد، پادشاه گفت: تو نزد من باش. گفت: من پیش تو باشم معاون سیاسی و اجتماعی میشوم. شما مرا مسئول غلات کن. چون از این خواب معلوم میشود کشور شما قحطی میشود، من میتوانم مدیریت کنم مردم گرسنه نمانند. کار را دست من سپردی مردم از قحطی نجات پیدا میکنند. این آیه دلیل بر این است که اگر هرکسی کاری که میکند آشنا باشد و امین باشد، «اجْعَلْنِی عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» من حفظ میکنم و هم به مسائل آگاه هستم که چطور حفظ کنم. کار دست اهلش بیافتد. اگر این مهم است.
6- نقش توبه و استغفار در زندگی انسان
چه چیزهایی رزق را زیاد میکند؟ یکبار دیگر فهرستش را بگویم، 1- استغفار 2- توبه استغفار و توبه را یکی حساب کنید. استقامت بر راه حق، وام دادن، اقامه کتاب آسمانی تورات و انجیل، کار به دست اهل دادن، این چند چیزی است که از قرآن درآوردیم. همه قرآن نیست. آن مقداری است که بنده از قرآن بلد هستم. ممکن است آیات زیادی هم باشد که. اما چه چیزهایی باعث میشود نعمتها از دست برود. 1- بی تقوایی؛ قرآن میگوید: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَهً أَنْعَمَها» قاری: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَهً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (انفال/53) این آیه قرآن است، نعمت میدهد اگر از نعمت خوب استفاده نکنی از تو میگیرد. خیلی از جاهایی که کاسبی ما نمیگردد بخاطر این است که درست عمل نکردیم. خیلی آیه داریم که خدا میگوید: ما «بما کسبوا» بخاطر عملکردت گوشمالیات دادم. «فأخذناهم بذنوبهم» بخاطر گناهانت گوشمالیات دادم. در دعای کمیل یکی از جملهها این است. «اللهم اغفرلی الذنوب التی…» نصفش را من میگویم… نصف را شما بگویید. «تغیر النعم» یعنی نعمتها را تغییر میدهد.
در اینجا یک قصهای هست، سوره نون و القلم، آن را قشنگ یک آیه یک آیه بخوان من تفسیر کنم. پدری باغی داشت. از میوههای باغ به فقرا میداد. پدر مرد، پنج تا پسر داشت. پسرها گفتند: ما نمیدهیم، پدر ما میخواست بدهد، داد. الآن وارث ما هستیم، باغ به ما رسیده ما نمیدهیم. گفت: بابا ما مردم چشم دارند به این باغ، هرسال میگرفتند و امسال هم چشم دارند. گفت: ما نمیدهیم. سورهی قلم، قاری: از اول بخوانم؟ نه از اول نه… یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار) قاری: صفحه 564 خیلی خوب این 564… از این آیه «انا بلوناهم…»
7- داستان وارثان باغ سوخته
قاری: «إِنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّهِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحِینَ» (قلم/17) ما مردم را امتحان میکنیم، کردیم، همینطور که مردم آن باغ را امتحان کردیم. همان باغی که پدر به فقرا میداد، مرد. پنج تا پسر گفتند: به فقرا نمیدهیم. «وَ لا یَسْتَثْنُونَ» (قلم/18) استثناء نکردند، که یک مقداری را به فقرا بدهیم، گفتند: هیچی نمیدهیم. «فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ نائِمُونَ» (قلم/19) اینها خوابیدند، گفتند: برویم بچینیم فقرا میفهمند و دور باغ جمع میشوند. گفتند: سحر میرویم تا هوا روشن میشود جیم میشویم و همه میوهها را انبار میکنیم. یک بادی طواف کرد، یک بادی آمد در باغ چرخید، اینها خواب بودند «فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ» (قلم/20) باغ خاکستر شد. تصمیم گرفتند ندهند، خدا هم به آنها نداد. بدهیم خدا میدهد و ندهیم خدا نمیدهد. یک خاطره اینجا بگویم؟
در مسجد گوهرشاد یکی از علما آیت الله نهاوندی بود. در یکی از شبستانهای مسجد گوهرشاد پیشنماز بود. از علما، خوشبختانه اهل تفسیر هستند و چند جلد تفسیر دارند. آقای بروجردی که استاد همه مراجع هست، همه مراجع موجود شاگرد آقای بروجردی بودند، همه علما تقریباً ایشان وقتی مشهد امام رضا آمد تا آیت الله نهاوندی فهمید آقای بروجردی از قم آمده، سجادهاش را به آقای بروجردی داد. گفت: من عالمی هستم معمولی و شما استاد مراجع هستید. خیلی خوب، آقای بروجردی هم قبول کرد و چند روزی که آقای بروجردی مشهد بود در مسجد گوهرشاد امام جماعت بود. بعد آیت الله نهاوندی نجف رفت. آیت الله نهاوندی عالم درجه یک نبود، عالم معمولی بود ولی وقتی نجف رفت یکی از علمای نجف مأمور شد سجادهاش را به آیت الله نهاوندی بدهد. آیت الله خزعلی میگفت: من این صدا را شنیدم، آقای نهاوندی جا دادی، جا دادم. سجادهات را در مشهد به آقای بروجردی دادی، من هم به پیشنماز نجف گفتم: سجادهات را به آقای نهاوندی بده. جا دادی، جا دادم. بدی میدهند، ندهی نمیدهند. این آیه این را میگوید. میگوید: اینها تصمیم گرفتند، هیچی به فقرا ندهند، باغ سوخت و یک برگ هم نداشت. «فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ» بعدش… قاری: «فَتَنادَوْا مُصْبِحِینَ» (قلم/20) صبح بلند شدند، یا الله، بلند شو، بلند شو الآن آفتاب میزند. اینها همدیگر را صدا زدند. گفتند: «أَنِ اغْدُوا عَلى حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صارِمِینَ» (قلم/22) سریع به باغ برویم میوهها را انبار کنیم. «فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ یَتَخافَتُونَ» (قلم/23) یواش حرف میزدند، رفتند سمت باغ که میوهها را انبار کنند. «أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکِینٌ» (قلم/24) مواظب باشید مسکین، فقیر، بیدار نشود. یواش بروید و یواش حرف بزنید، هیچکس نفهمد. قاری: «وَ غَدَوْا عَلى حَرْدٍ قادِرِینَ» (قلم/25) قاری: «فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ» (قلم/26)
«وَ غَدَوْا عَلى حَرْدٍ قادِرِینَ» را الآن در ذهنم نیست، لذا معنا نکردم. کلاه سرتان نرود. این آیه را من نفهمیدم رد شدم. بالاخره اینها خوابیدند، سحر همدیگر را صدا زدند، به هم یواشکی گفتند: زود برویم میوهها را انبار کنیم، آمدند دیدند باغ سوخته است، گفتند: «إِنَّا لَضَالُّونَ» ما خط را گم کردیم، کوچه را عوض کردیم، باغ را اشتباه گرفتیم. گم شدیم! گفت: نخیر، «بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ» (قلم/27) راه را گم نکردیم، باغ همان باغ است. شما خواستید مردم را محروم کنید، خدا شما را محروم کرد. جا دادی جا دادم، محروم کردی، بگویید… به زرنگی نیست.
یک کسی یک نوشتهای داشت به من داد، خواندم پسندیدم، گفتم: اجازه میدهی من از این نوشته شما استفاده کنم در تلویزیون بگویم؟ گفت: نخیر، من جان کندم، مطلب نوشتم تو در تلویزیون بگویی؟ یک جمله زشتی هم گفت. طوری نیست بگویم. گفت: کار کردن خر و خوردن یابو! من زحمت بکشم، تو بروی در تلویزیون بگویی؟ گفتیم: نمیخواهی هیچی… نوشتهاش را پس دادم و استفاده نکردم، چون راضی نبود. این بنده خدا تصادف کرد، ماشینش داغون شد، خودش از دنیا رفت و نوشتهاش هوا رفت. تصمیم سؤ نگیرید. رزق با زرنگی نیست. رزق با تیزبازی نیست. یوسف لب چاه خندید، برادرها گفتند: چرا میخندی؟ گفت: یک روز نگاه کردم، دیدم ده یازده برادر دارم، با خودم گفتم: با بودن این همه برادر قلدر و قوی، کسی به من نمیتواند بگوید: بالای چشمت ابرو است. حالا میبینم همان کسی که به او تکیه دادم، آمدند مرا به چاه بیاندازند. به خانه، به ثروت، به لقب ننازید. خدایا یک لقمه نان میخواهیم بخوریم. تو به سگهای ولگرد روزی میدهی، به سوسکهای سوراخها روزی میدهی، به پرندگان و چرندگان و حیوانهای هوایی و دریایی، خدایا رزق ما را حلال قرار بده. رزق معنوی ما را زیاد کن. آنچه خیر و برکت در این ماه برای خوبان مقدر میکنی، به آبروی آن خوبان همه آنها را برای ما مقدر بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»