فرزند – 5

موضوع: فرزند – 5
تاریخ پخش: 73/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

1- اصول تربیت فرزندان
تربیت فرزند یک هنر است. دخترهای دبیرستانی در دبیرستان بیشتر درسهایی را می‌خوانند که اصلا ربطی به زندگیشان ندارد. الان بسیاری از مادرها و پدر‌های ما نمی‌توانند بچه را درست تربیت کنند. قاشق را در غذا فرو می‎کند و به بچه‎اش می‎گوید: بخور. بچه می‎گوید: نمی‎خواهم. می‎گویند: اگر نخوری، به برادرت می‎دهم. برای خوردن غذا، بین بچه با خواهر و برادر دیگرش یک حسادت و رقابتی ایجاد می‎کنیم. خوب این کار درست است؟ بچه را به غیبت، کینه، حسادت، کنجکاوی وادار می‎کنیم. کار کار مهمی‎ است. چگونه برخورد بکنیم؟ گاهی وقتها از بدی‌های بچه می‎توانیم خوب استفاده کنیم. ما اکسیژن می‎گیریم، کربن می‎دهیم و وقتی کربن از بدن و دهان ما بیرون می‎آید سخنرانی هم می‎کنیم. خداوند طوری آفریده است که ما وقتی اکسیژن می‎گیریم، در حین خروج کربن در لا به لای کربنی که خارج می‎شود، حرف می‎زنیم. یعنی «عَلَّمَهُ الْبَیانَ»(الرحمن/4)
هنرمند کسی است که از تلخی‎ها استفاده کند. خداوند هنرمند است که از خروج کربن امکان سخنرانی را برای ما فراهم کرده است. گاهی وقتها یک حوادث تلخی برای بچه‌ی ما پیش می‎آید. اگر پدر و مادر هنرمند باشند از همان حوادث تلخ استفاده می‎کنند. گاهی وقت‌ها امامان ما در تربیت از یک سری صحنه‎های ساده استفاده‎های خوبی می‎کردند. با بچه باید مشورت کنیم. نه تنها با بچه بلکه با بزرگترها هم باید مشورت کرد. ابراهیم صد ساله با بچه‌ی سیزده ساله مشورت می‎کرد. «یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى‌ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى»(صافات/102) من مأمور شده‎ام سر تو را ببرم. رأی تو چیست؟ ابراهیم صد ساله با بچه‌ی سیزده ساله مشورت می‎کند. فکر انحصاری نیست. تصمیم و مشورت انحصاری نیست. وقتی می‎خواهیم مشورت کنیم همه سران مملکت مشورت کنند. بعضی از افراد هستند که یک باره فکری به سرشان می‌زند که شاید یک نماینده‌ی مجلس نتواند مثل او فکر کند. قرآن می‎گوید: فکر انحصاری نیست. با همه مشورت کن. امام رضا(ع) با یک برده مشورت کرد. فکر عمومی است. قرآن می‎گوید: با همه مشورت کن. اما تصمیم سلسله مراتب دارد. تصمیم را یک نفر بگیرد چون اگر همه یک تصمیم بگیرند، سنگ روی سنگ بند نمی‎شود.
حفاظت بچه، نظارت بر کارهای بچه خیلی دقیق است. حدیث داریم که وقتی عصبانی هستید، بچه را تربیت نکنید. برخورد خیلی ریز است. خیلی دقیق است.
خلافکار را نزد امیرالمؤمنین(ع) آوردند. قرار شد که او شلاق بخورد. شلاق را به یکی از اصحاب داد. امیرالمؤمنین(ع) پرسید: چند ضربه شلاق زدی؟ مثلا گفت: 73 ضربه! فرمود: سه ضربه اضافه زدید. شلاق را از او گرفت. آن شخص را خواباند. آن سه ضربه‌ی اضافی را به شلاق زننده، زد.
کارهای تربیتی خیلی ظریف است. درست مثل پزشکی که می‎خواهد بیماری را بیهوش کند. تشویق مرز دارد. تهدید مرز دارد. جریمه مرز دارد. دخالت مرز دارد. شرایط فرق می‎کند. گاهی وقتها طرف عصبانی است و هرچه بگویید، گوش نمی‎دهد. خوش به حال کسی که وقتی می‎‎خواهد امر به معروف بکند، بداند کجاست. کار شما ظریف است. امر به معروف و نهی از منکر است. اما مردم ما باید این را بپذیرند که سرپیچی از اطاعت پلیس راهنمایی و عبور از چراغ قرمز گناه است.
2- حکایت
امیرالمؤمنین به یک نفر رسید. آن شخص خرما فروش بود. فرمود: تو سد معبر کرده‌ای. گفت: فردا جمع می‎کنم. روز بعد آمد و فرمود: اینجا جلوی راه را گرفتی. گفت: فردا بساط خود را جمع می‌کنم. امیرالمؤمنین چند بار به او تذکر داد. فرمود: جلوی راه مسلمان‌ها را می‎گیری. امیرالمؤمنین دستور داد تا خیمه‎اش را آتش بزنند. گفتند: چرا خیمه‌ی او را آتش می‎زنی؟ فرمود: مکرر به او گفتم که جلوی راه مسلمانها را می‌گیری. اما او گوش نداده است.
در یک خانه‌ای مخالفین رسول اکرم(ص) نشسته بودند و توطئه می‎کردند. هرچه حضرت اینها را موعظه کرد، گوش ندادند. یک روز دستور آمد که سقف خانه را روی سرشان خراب کنید.
گاهی برخورد باید داغ و انقلابی باشد. گاهی برخورد باید ظریف باشد. افراد با روحیه‎های مختلفی هستند. بعضی افراد بی تفاوت هستند. یعنی کنار شغل شما باید یک روانشناسی باشد که با فلان شخص چه طور صحبت کنیم؟ با کسی که هیجان دارد چگونه باید صحبت کرد؟
3- چه موقع چه کاری انجام دهیم؟
من یک موقع گفتم: گدایی روانشناسی می‎خواهد. یک وقت گدایی در تالار عروسی می‌رود. همه با دسته گل می‎روند و عروسی ایشان را تبریک می‎گویند. گدا هم می‌گوید: انشاء الله مبارک باشد. به من هم کمک کنید. چون در عروسی همه شاد هستند، به او کمک می‎کنند. این گدا می‌داند که کجا بایستد. اما یک گدا هم به دفتر طلاق می‎رود و وسط دعوای زن و شوهر می‌گوید: به من کمک کنید. می‎گویند: برو! تو وسط دعوا نرخ تعیین می‎کنی. یعنی اینکه گدا کجا بایستد و گدایی کند، مهم است.
آدمهای مغرور یک کد دارند. آدمهای فراری یک کد دارند. من داشتم با یک طلبه صحبت می‎کردم. گفتم: که وقتی آدم روی منبر می‎نشیند، می‌تواند از روی چهره‌ها بفهمد که ایشان در چه وادی است. من چهره‌ی این افراد را روشن کردم. گفتم: چهره‌ها این چنین است. هر کدام از آدمها به یک شکل می‌نشینند. من طرز نشستن آدمهای مغرور و عاشق و بی تفاوت و فراری را گفتم. گفتم: آدمهای فراری اینچنین می‎نشینند. هر لحظه می‌خواهد فرار کند اما گیر کرده است. یک طلبه باید بداند که برای چه کسی، چه چیزی را بگوید. علت این که امر به معروف و نهی از منکر ما گاهی مؤثر قرار نمی‎گیرد، همین است.
جریمه کردن روانشناسی می‎خواهد. امیرالمؤمنین(ع) افرادی را تنبیه می‎کرد. حتی دست یک نفر را قطع کرده بود. خون از دستش می‎چکید. یکی از یاران معاویه می‎خواست از این خونریزی سوء استفاده کند. گفت: دیدی! این هم اسلامی که از آن می‌گویید. این هم حکومت علی بن ابیطالب که از آن حرف می‌زنید. دست یک نفر را قطع کرد. یک نفر دیگر گفت: حقش بود. باید دست او را قطع می‌کرد. او از این کار تجلیل کرد.
4- اول ارشاد بعد عمل
من یک موقع به شهردار گفتم: شما از مردم پول می‎گیرید. ما آخوندها هم پول می‎گیریم. ما از مردم خمس و سهم امام را می‌گیریم. اما وقتی شما از مردم پول می‌گیرید، مردم عصبانی می‌شوند. سهم ما را که می‎دهند دست مرجع تقلید را می‎بوسد. می‎دانید چرا؟ علت آن این است که ما آنها را توجیه کردیم. از نظر فکری و اعتقادی روی آن‌ها کار شده است. می‎داند که پولش کجا مصرف می‎شود. و لذا گاهی وقتها که نگاه می‎کند، می‎گوید: خدا پدرش را بیامرزد. اگر گرفت یک جای خوبی هم آن را خرج کرد. وقتی پول می‎دهند ناراحت هستند. اما وقتی که مصرفش را می‎بینند، یک دعا هم می‎کنند. گاهی وقتها نمی‎داند این پول کجا مصرف می‎شود اما اگر ما به طرف بگوییم، دیگر برایش سوال پیش نمی‌آید.
5- اهمیت زکات و احترام به قانون
ما راحت می‎توانیم بگوییم که همه‌ی کشاورزهایمان زکات بدهند. فقط قبل از آن که سیلو گندم‌هایشان را بخرد، فروشندگان گندم را دعوت کنیم تا به اینجا بیایند. بگوییم: چه قدر از این درآمد برای شما است؟ کار و بذر آن با شما است اما بارانش از خداست. زمین آن از خداست. این که یک دانه، یک خوشه شده است از خداست. خودت کار کردی اما فکرت از خدا است. جانت از خدا است. شما زحمت کشیدی، اما خداوند آنها را داده است. خدا گفته است: یک بیستم گندمت را برای زکات بده. از هر بیست کیلو گندم یک کیلو را برای زکات بده. اگر زکات بدهید، خداوند برکت زکاتی را که داده‌اید به شما می‌دهد. در قرآن 30 آیه درباره‌ی زکات آمده است. زکات واجب است. به مردم بگویید: که زکات خرج چه کاری می‎شود. زکات خرج افراد فقیر و یتیم می‌شود. از زکات برای ساختن درمانگاه و پل و. . . استفاده می‌شود. تفاوت خمس و زکات همین است. می‎گویند: خمس و زکات باید جمع شود. در خمس سهم امام است. زکات باید برای همان منطقه‌ای که جمع شده است، خرج بشود. شما که پنجاه کامیون، گندم را به سیلو فروختید، برای هر کیلو گندم یک تومان جمع کنید و بعد یک پل یا یک درمانگاه در آنجا بسازید. اگر فرد بداند که با پولش دارد کاری انجام می‌شود، با علاقه پول می‎دهد. کار فکری و اعتقادی یک مقدار کم شده است. مثلاً ما می‌گوییم: موتورسوارها باید کلاه بگذارند. خوب این یک قانون است که در دنیا هست. منتهی ما ایرانی‌ها مقررات را رعایت نمی‌کنیم.
من به چند کشور رفتم. واقعاً کشورهای خارجی مقررات را رعایت می‌کنند. هنگامی که چراغ قرمز باشد، دوچرخه سوار و موتورسوار همه می‎ایستند. حتی اگر پلیس هم نباشد. ولی ما اگر پلیس نباشد فرار می‎کنیم. یک نفر از چراغ قرمز گذشت. پلیس او را گرفت. گفت: مگر چراغ قرمز را ندیدی؟ گفت: چراغ قرمز را دیدم اما تو را ندیدم. فکر کردم که شما اینجا نیستید. ببینید معلوم است که این دلیل بر ارزشی نیست.
خدا شهید مظلوم بهشتی را رحمت کند. زمان شاه بود. ما در ماشین ایشان نشستیم. ایشان داشت رانندگی می‎کرد. آخر شب بود که ما در خدمت ایشان بودیم. به چراغ قرمز رسیدیم. ایشان ایستاد. من به ایشان گفتم: آقای بهشتی! شما که رژیم را قبول نداری، چرا برای چراغ قرمز ایستادی؟ گفت: نظام را قبول ندارم، نظم را قبول دارم. بین نظام و نظم تفاوت وجود دارد.
آنهایی که مرگ بر شاه می‎گفتند، وقتی می‎خواستند پاکتی بنویسند عکس شاه را پشت آن می‎چسباندند. یک مقرراتی است که باید آنها را رعایت کرد. ممکن است انسان به یک دلیلی بگوید: من اسلام را قبول ندارم. اسلام را قبول نداری، اما در جمهوری اسلامی باید‎حجاب را رعایت بکنید. مسأله حفظ مقررات یک ارزش است. البته یک جاهایی هم نباید به مقررات عمل کنیم. مثل اینکه بگویند: در قانون ما شراب هست. ما باید بگوییم: نه! امام صادق(ع) فرمود: سر سفره‎ایی که شراب است، نباید بنشینید. حتی اگر تمام روابط بین المللی و قراردادها از بین برود.
در خدمت مقام معظم رهبری بودیم. زمانی که ایشان رئیس جمهور بود، در زیمباوه سفره مهمانی بود. آقا وارد شد. به او گفتند: آقا سر سفره شراب است. گفت: بر می‎گردیم. گفتند: آقا تمام بافته‌ها پنبه می‎شود. گفتند: هیچ مشکلی ندارد، بگذار از بین برود.
با شهید مظلوم صحبت کردند. ایشان چند سال در اروپا بوده‌اند. فرمود: آنجایی که حکم خدا است، باید حکم خدا باشد. ما باید قوانین را رعایت کنیم. علت اینکه این آقا از چراغ قرمز رد می‎شود این است که در بچگی خوب تربیت نشده است و لوس بار آمده است. آدمهای لوس اینطور هستند.
6- احترام به دیگران
امام صادق(ع) با اصحاب می‎رفتند. بند کفش آقا پاره شد. پابرهنه راه رفتند. گفتند: آقا کفش ما را بپوشید. گفت: بند کفش من پاره شده است. باید خودم پیاده راه بروم. کسانی که قانون شکن هستند به خاطر این است که از زمان کودکی هرچه خواسته است با گریه گرفته است و اگر شاه بشود مستبد می‌شود. اگر پشت موتور بنشیند لوس می‌شود. متوقع می‌شود. ما نباید به خودمان اجازه بدهیم که هر کاری را که دوست داریم، انجام دهیم.
یک قصه از امام صادق(ع) بگویم. یک روز امام صادق(ع) می‌خواست بگوید: اسلام دین جامعی است. راجع به هر چیزی قانون دارد. ایشان فرمود: اگر کسی دست کسی را فشار دهد، طوری که جای دست او بماند، باید جریمه‌ی آن را بدهد. امام صادق(ع) می‌خواست یک مثال بزند. به یکی از اصحاب فرمود: شما به من اجازه می‌دهید که دست شما را فشار بدهم؟ فرمود: بفرمایید. بعد امام صادق(ع) دستش را گرفت و فشار داد. دستش را برداشت و به اصحاب گفت: همین مقدار که جای دست من روی دست ایشان ماند، در اسلام جریمه دارد. امام صادق(ع) به خودش اجازه نمی‌داد که برای یاد دادن چیزی به اصحاب دست یکی از اصحاب را فشار دهد یا روی یکی از آنها کاری انجام دهد. همه چیز طبق حساب و کتاب است.
14 سال است که من در تهران هستم. از این 14 سال در شش مورد خلاف کردم. مثلا یکی از آن خلاف‌ها این بوده که ماشین خود را در جای بدی پارک کردم. بارها اتفاق افتاده که من برگشتم و به پلیس گفتم: آقا ببخشید. من خبر نداشتم. حالا مرا جریمه کنید. پلیس تا مرا می‌بیند به من احترام می‌گذارد. اما من می‌فهمم که با این نگاه می‌خواهد بگوید: که من خواستم شما را جریمه کنم. ولی چون آقای قرائتی بودی، شما را جریمه نکردم. گفتم: آقا اگر کسی غیر از من بود، او را جریمه می‌کردی؟ گفت: بله. گفتم: مرا هم جریمه کن. پلیس با این کار من تا آخر عمر می‌گوید: درود بر جمهوری اسلامی! من خواستم او را جریمه نکنم اما او خودش، خودش را جریمه کرد. بیایید قانون را اجرا کنیم.
قرآن می‌گوید: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»(فرقان/63) بنده‌ی خوب خدا کسی است که آرام برود.
7- کمالات یک بنده خوب
بنده‌ی خوب خدا چند کمال دارد. اولین کمال او این است که در راه رفتن به میزان راه برود. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» اگر با افراد جاهل برخورد کردند، با مسالمت برخورد می‌کنند. گاهی وقتها مردم خلاف می‌کنند. گاهی وقتها هم پلیس خلاف می‌کند. حالا می‌خواهید او را جریمه کنید؟ در تنبیه برخوردها باید مهربان باشد. در روایات داریم که اگر خواستید کسی را تنبیه کنید، تنبیهات شما فرمول داشته باشد. بعضی‌ها خیال می‌کنند که فقط باید نصیحت کرد. یک ژست روانشناسی می‌گیرند و می‌گویند: از نظر روانشناسی اگر بچه کتک بخورد، عقده‌ای می‌شود. خود من در بچگی خیلی کتک خوردم و اصلا هم عقده‌ای نشدم. به یک کسی گفتند: سیگار نکش. معتاد می‌شوی! گفت: 80 سال است که من سیگار می‌کشم، معتاد هم نشدم. در اسلام تنبیه بدنی داریم. تنبیه بدنی باید با انگیزه باشد. تنبیه بدنی نباید از جرم بیشتر باشد. تنبیه باید به مقدار جرم باشد. تنبیه باید تناسب داشته باشد. می‌دانید که تنبیه‌های خدا چگونه است. مثلاً می‌گوید: سه روز، روزه‌ات را خوردی پس همان مقدار هم قضای روزه‌ات را بگیر. قرآن می‌گوید: «إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُون»(بقره/159) کسانی که حق را کتمان می‌کنند، «بَیَّنُوا» حقش را بگویند. قرآن می‌فرماید: «وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ»(مائده/45) دماغ برید، دماغش را ببر. «وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ» یعنی تنبیه باید مناسب باشد. تنبیه باید تناسب داشته باشد. قرآن می‌گوید: جزای «مَکَرُوا» «مَکَرَ اللَّهُ» است. «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ»(آل عمران/54) تو نقشه کشیدی خدا هم برای تو نقشه کشید. جزای نقشه، نقشه است. «یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ»(نساء/142) چون اینها خدعه کردند، خدا هم با اینها خدعه می‌کند. مثلاً به بچه می‌گوییم: بازی نکن. بازیگوشی نکن. بنشین درست را بخوان. او بازیگوشی می‌کند و مردود می‌شود. می‌گوییم: برای اینکه تفریح نابجا کردی، مردود شدی. امسال می‌خواستم تو را به مسافرت ببرم. دیگر تو را تفریح نمی‌برم. این ممنوعیت از تفریح به خاطر آن تفریح نابجای تو است. یعنی آن شخص باید بفهمد که چه کاری کرده است. گاهی بچه نمی‌داند که برای چه تنبیه می‌شود یا کتک می‌خورد. می‌گوید: مگر من چه کار کرده بودم؟ تنبیه باید موردی باشد. 1- تنبیه باید در مراحل آخر باشد. 2- تنبیه باید فوق طاقت نباشد. 3- تنبیه باید مناسب جرم باشد.
قرآن می‌گوید: کفار به انبیاء می‌گفتند: «قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ‌ام لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ»(شعراء/136) ‌ای پیغمبر برای ما فرقی نمی‌کند. تو موعظه بکنی یا موعظه نکنی ما به حرف تو گوش نمی‌دهیم. همین است که هست. خدا هم روز قیامت می‌گوید: جزای اینها این است که در جهنم می‌سوزند. جیغ می‌زنند. آخرش هم می‌گویند: ما جیغ بزنیم و نزنیم کسی به فکر ما نیست. «سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا‌ام صَبَرْنا»(ابراهیم/21) برای ما مساوی است. اینها لطیفه‌های قرآنی است. «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ» نقشه کشیدی، خدا برایت نقشه می‌کشد. تنبیه باید به صورت استثناء باشد. در خانه تنبیه باید به صورت استثناء باشد. در اسلام اصل تشویق است. دارو استثناء است. تنبیه دارو است. الان طوری شده که می‌گویند: تشویقی بدهید. به همه تشویقی بدهید. به همه یک حلب روغن بدهید. اینها تشویق نیست. باج است. حق السکوت است. تشویق و تنبیه مثل اهرم است. مثل جرثقیل است. گاهی که ماشین در جوی آب می‌افتد، آن را بیرون می‌کشد. جرثقیل تاکسی نیست که مرتب در خیابانها راه بیفتد. بعد از تنبیه جرم را فراموش کنیم. فرض کنید یک راننده دو بار تصادف کرده است. یا یک بار مرتکب خلافی شده است. نباید برای او پرونده درست کنند. باید بگویند: که دیگر تکرار نشود. بعضی از جرم‌ها باید تاریخ داشته باشد اما بعضی از جرم‌ها که دست خود انسان نیست، نباید تاریخ داشته باشد.
یک زمان در آموزش و پرورش یک طرح خطرناکی آمده بود. من هم در آنجا بسیار مخالفت کردم ولی من در آن جلسه رأی نیاوردم. الحمد الله حرف من به مراکز بالاتر رفت. اما رای نیاورد. قرار شد برای هر دانش آموز یک پرونده تشکیل بدهند و اگر دانش آموز خلافی را انجام داد در آن پرونده وارد کنند. گفتم: برای چه این کار را می‌کنید؟ می‌خواهید پرونده تربیتی درست کنید؟ گفتم: انسان یکباره ایدئولوژی فکرش عوض می‌شود. حر تا ساعت 10 صبح روز عاشورا در یک خط دیگر بود. اما یکباره ایدئولوژی فکرش عوض شد.
8- قهر یونس و تنبیه خدا
یک شخص را می‌بینی که یک عمر بهداشت را رعایت کرده اما یک دفعه یک قاشق سم می‌خورد و از بین می‌رود. انسان با این اراده‌ای که دارد در یک دقیقه 180 درجه عوض می‌شود. انسان پرونده‌ای نیست. بعضی‌ها را باید هنگام جرم، تنبیه کرد. حضرت یونس(ع) کم حوصله بود. با مردمش قهر کرد. دید هرچه آنها را موعظه می‌کند، گوش به حرف او نمی‌دهند. گفت: دنبال کارتان بروید. گفت: حیف من که با شما حرف می‌زنم. رفت و سوار کشتی شد. وسط دریا کشتی سنگین شد. گفتند: کشتی در آستانه غرق شدن است. چند نفر از شماها باید در دریا بپرید. حالا چه کسی حاضر است که برای اینکه کشتی سبک بشود، خودش را در دریا بیندازد؟ گفتند: قرعه بکشیم. قرعه بنام یونس(ع) درآمد. پیغمبر را گرفتند و در دریا انداختند. قرآن می‌گوید: «فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلیمٌ»(صافات/142) نهنگ آمد و او را خورد. یک موقع از من پرسیدند: بزرگترین حیوان چه حیوانی است؟ گفتم: نهنگ. گفتند: به چه دلیل؟ گفتم: هیچ حیوانی را ندیدم که آدم را درسته یک لقمه کند. پس معلوم شد که بزرگترین حیوان نهنگ است. «فَنادى‌ فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ»(انبیاء/87) خداوند به یونس گفت: مردم اگر بد هستند، نباید با آنها قهر کرد. یونس گفت: من بد کردم. «سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» خدایا من ظلم کردم. نهنگ کنار دریا آمد و او بیرون انداخت. قرآن می‌گوید: او پیغمبری بود که با مردم قهر کرد. ما کاری کردیم که قرعه به نام او بیفتد. نهنگ را فرستادیم تا او را ببلعد. بعد در تاریکی معده نهنگ، التماس کرد و ما او را به بیرون پرتاب کردیم. بعد او را بازسازی کردیم. «وَ أَرْسَلْناهُ إِلى‌ مِائَهِ أَلْفٍ أَوْ یَزیدُونَ»(صافات/147) باز دوباره به او مأموریت می‌دهیم. نگفتیم: تو دیگر به درد نمی‌خوری. پس معلوم می‌شود که باید فرصت دوباره ساختن را به افراد داد. نباید افراد را ناامید کرد. باید جریمه‌ها و برخوردهای ما طوری باشد که فرد بداند که او را دوست داریم. وقتی هم که به او شلاق می‌زنم، برای این است که او را دوست دارم. وقتی او را جریمه می‌کنم، برای این است که او را دوست دارم. همه مردم باید پلیس باشند و خودشان تخلف خود را بگیرند. «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»(توبه/71) شما ولی من هستید. اسلام می‌گوید: دختری که به سن نه سالگی می‌رسد، حق امر به معروف را دارد. حتی به بزرگترین شخصیتها هم می‌تواند امر به معروف کند. وقتی به سن نه سال رسید، همان طور که نماز واجب است، امر به معروف و نهی از منکر هم واجب است. از ابتکارات اسلام، امر به معروف و نهی از منکر است. یعنی اسلام گفته است: هرکس در هر شرایطی می‌تواند نهی از منکر کند. اما اگر شرایط بالاتر باشد، نفوذ کلام بیشتر است. اگر یک تیمسار به یک سرگرد بگوید، اثر بیشتری دارد تا اینکه یک دختر نه ساله بگوید. دختر نه ساله باید امر به معروف کند.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment