غفلت – 3

موضوع بحث: غفلت – 3
تاریخ پخش: 69/11/04

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث ما ادامه بحث گذشته است. بحث ما در مورد غفلت و نسیان است.
1- غفلت و خود فراموشی و نعمت‌ها
موارد غفلت و نسیان و داروی غفلت و نسیان:
یکی از چیز‌هایی که انسان فراموش می‌کند، این است که انسان خودش را فراموش می‌کند. آدم یادش می‌رود که کیست. یعنی نمی‌داند که خلیفه خداست. اگر توجه داشته باشیم که انسان خلیفه خداست، دچار غفلت نمی‌شود. بنده و شما در خانه‌مان اگر صدتا سرفه و عطسه کنیم، هیچ معذرت خواهی نمی‌کنیم، اما اگر پشت دوربین، در تلویزیون یک بار سرفه یا عطسه کنیم، فوری می‌گوییم معذرت می‌خواهیم. چون احساس می‌کنیم در حضور خلق هست. آدم وقتی پشت دوربین است، خودش را مرتب می‌کند. آدم وقتی متوجه شد که مردم نگاهش می‌کنند، یک خرده حواسش را جمع می‌کند. وقتی برای آدم مهمان می‌آید، خوب پذیرایی می‌کنیم و در اتاق پذیرایی می‌نشینیم. اگر بچه‌ات در خانه یک لیوان بشکند، دعوایش می‌کنی ولی اگر جلوی مهمان یک دیس پلو را بشکند، چیزی نمی‌گویی.
آدم روبروی مهمان و دوربین، به شخصیت خود توجه دارد. آدم باید توجه داشته باشد که کیست. ما خلیفه خدا هستیم. هستی برای ما آفریده شده است. ما تا بی نهایت می‌توانیم رشد کنیم. اگر انسان بفهمد که خورشید برای ما می‌تابد، غافل نمی‌شود. اگر بداند که زمین حرکتش به خاطر ما است، فکر می‌کند که حیف است زمین به خاطر ما حرکت کند و ما حرکت نکنیم. زمین به خاطر ما حرارت دهد و ما بی حرارت باشیم. تمام هستی در خدمت من باشد ولی من در خدمت غفلت و هوس و شیطان باشم. انسان گاهی خودش را فراموش می‌کند.
حالا چرا انسان خودش را فراموش می‌کند؟ مثلاً چرا کسی جوانی‌اش را هدر می‌دهد؟ حاضر نیست پولش را حرام کند ولی جوانی‌اش را حرام می‌کند. قرآن می‌فرماید: خود فراموشی کتکی است که خدا به شما می‌زند. چرا خدا کتکم می‌زند؟ می‌گوید: چون شما خدا را فراموش کردید، خدا کاری می‌کند که شما خودتان را فراموش کنید. می‌فرماید: «نَسوالله» خدا را فراموش می‌کند، حالا که شما خدا را فراموش کردید. پس «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»(حشر/19) خدا هم یک کاری می‌کند که این‌ها هم خودشان را فراموش کنند. چون آدم گاهی وقت‌ها دندان و سر و پایش درد بگیرد، می‌فهمد مریض شده است. اما آدمی که خودش را فراموش کرده است، نمی‌فهمد که خودش را فراموش کرده است. اشک می‌ریزد. برای چه؟ برای یک چیز جزئی است. قهر می‌کند. برای چه؟ شما خلیفه خدا هستی، زشت است برای این چیز ناقابل خلیفه خدا اشک بریزد. زشت است خلیفه خدا این طور تملق بگوید. زشت است خلیفه خدا این طور گردن خم کند. زشت است خلیفه خداوند این طور ناز بکشد. آدم اگر یاد خودش باشد نه ناز می‌کشد، نه تملق می‌گوید و نه التماس می‌کند. حتی المقدور وام نمی‌گیرد. حتی المقدور قرض نمی‌کند. حتی المقدور باج نمی‌گیرد. احساس می‌کند خلیفه خداست. باید عظمت و انسانیت خودش را حفظ کند. باید یادش باشد که کیست. توجه داشته باشد که هستی مال اوست، خودش را مجانی هدر نمی‌دهد. خودش را نمی‌بازد.
یکی از مواردی که انسان از آن غافل می‌شود نعمت هاست. نعمت‌ها را فراموش می‌کند. ولذا یکی از برنامه‌های قرآن این است که می‌گوید: یادت نرود. یادت نرود که شما چه بودید. انشاءالله به مناسبت دهه فجر بحثی خواهم داشت که چقدر در قرآن «وَ اذْکُرُوا» است. به عنوان: «وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ»(ابراهیم/5) چون دهه فجر ایام الله است. یادت نرود که کم بودید و زیاد شدید. ایام الله را یادت نرود. یادتان نرود خط آمریکا چه بود و کور شد. یادتان نرود ترسو بودید و شجاع شدید. یادتان نرود تک تک بودید و جمع شدید. یادتان نرود ذلیل بودید و عزیز شدید. چون انسان نعمت‌ها را فراموش می‌کند. حتی خدا به پیامبرش می‌گوید: یا رسول الله! یادت نرود. «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوى‌»(ضحى/6). یادت نرود یتیم بودی و راه به جایی نداشتی. «فَآوى‌» او به تو «ماوی» داد. «آوی» یعنی مأوی «وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدى‌»(ضحى/7). گیج و متحیر بودی و او به تو خط داد. «وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنى‌»(ضحى/8). فقیر و محتاج و نیازمند بودی کار و کاسبی‌ات را خوب کرد. بعد می‌گوید؛ حالا که این طور بودی پس «فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ»(ضحى/9). یادت نرود تو را به بازی نمی‌گرفتند، حالا تو دیگران را به بازی بگیر. پول نداشتی حالا پول داری، وام بده و نگذار او به تو بگوید.
2- عوامل غفلت ساز
موارد غفلت:
1- خویشتن
2- نعمت‌ها
3- خداوند را فراموش می‌کند. «نَسُوا اللَّه»(حشر/19) خدا را فراموش می‌کند.
4- گاهی مکتب را فراموش می‌کند.
5- تذکرات را فراموش می‌کند. قرآن می‌فرماید: «نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ»(انعام/44). چقدر به تو گفتیم خطر! احتیاط! حداکثر سرعت 20 کیلومتر! گردش به چپ ممنوع! جاده لغزنده است! چقدر تابلو بزینم؟ چقدر باید گفت؟ تقریباً صد‌ها بار در قرآن گفته شده «فی‌ سَبیلِ اللَّهِ» در راه خدا باشد. چقدر گفتند: «مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ»(نساء/77) بهره از این دنیا کم است و ارزش ندارد. مدرک آن، پول آن، شهرت آن، پست آن. . . چیزی نیست. درس را برای درس بخوان. علم ارزش است. رضای خدا ارزش است. انسانیت انسان بالاتر از مدرک و پست و شهرت است. مهم یک جمله است که ما از یک طرف می‌خوانیم. همه انبیا آمدند و گفتند: این جمله را از این طرف بخوانید و از آن طرف نخوانید. اصلاً کل هدف انبیا این است.
اگر سؤال کردند: یکی از اهداف انبیا چیست؟ می‌گویم: یک جمله سه حرفی است. همه مردم از یک طرف می‌خوانند و انبیاء آمدند که بگویند: از آن طرف بخوان «دنیای برای ما» مگر مردم چه طوری می‌خوانند؟ می‌گویند: «ما برای دنیا» همه مردم این طوری می‌خوانند. ما برای دنیا، پول، پست و مقام درس بخوانیم. انبیا آمدند و گفتند: این جمله سه حرفی را از این طرف بخوانید، دنیا مال تو است. تو مال دنیا نیستی. تو برای هدف دیگر هستی.
غلفت از هدف، غفلت از استعداد‌ها، غفلت از قیامت، «نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ»(ص/26)
یک روز پیامبر(ص) یک درهم به سلمان داد و یک درهم نیز به ابوذر داد و گفت: بروید خرج کنید و فردا بیایید. این‌ها رفتند خرج کردند و فردا آمدند. حضرت یک اجاق درست کرد. یک پایه نیم متری از جلو بالا برد و کمی عقب‌تر یک پایه نیم متری دیگر بالا برد، و یک تخته سنگ روی آن گذاشت. تخته سنگ را داغ کرد به ابوذر گفت: برو بالا ببینیم چه کردی؟ بدون کفش بالا برو، ابوذر بالا رفت، بدون کفش پایش سوخت. گفت: خوب بگو چه کردی؟ گفت: 1 قران فلان چیز و 1 قران فلان چیز و. . . پرید پایین و سلمان بالا رفت. حالا این برای چه بود؟ از این حدیث معلوم می‌شود که ما در اسلام نمایش هم داریم. تئاتر و میان پرده هم داریم. چون پیامبر می‌توانست بگوید جهنم داغ است. اما این اجاق را درست کرد تا نشان بدهد.
حضرت امیر می‌توانست بگوید که جهنم داغ است، اما آهن را داغ کرد و نزدیک دست عقیل آورد و گفت: اگر تو از آهن داغ می‌ترسی، من هم از جهنم می‌ترسم. اینکه امیرالمؤمنین آهن را داغ کرد و رسول اکرم(ص) اجاق را داغ کرد، آهن و اجاق به خاطر این بود که به سلمان فارسی و ابوذر و عقیل بگوید که از من توقع اضافه و خلاف شرع نداشته باشید. بعد وقتی پایشان سوخت. پیامبر(ص) فرمود: از قیامت غافل نشوید. «نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» آیه قرآن است. روز قیامت هم باید همین طور حساب پس بدهید. مواظب باشید. آیه زیاد داریم. «نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا»(اعراف/51). یک همچنین روزی را فراموش کردیم؟
3- غفلت با فراموشی تعهدات
گاهی انسان تعهدات خود را فراموش می‌کند. به خدا قول می‌دهد. خدایا یک ماشین به من بده، هر چه آدم کنار خیابان است سوارش می‌کنم. خدایا یک خانه به من بده یک اتاقش را به یک آدم بدبخت می‌دهم. ما وقت تنگنا قول می‌دهیم و وقتی تنگنا برطرف می‌شود، زیرش می‌زنیم. انسان فراموش می‌کند. همه افراد وقتی ندارند یک طوری هستند و وقتی دارند یک طور دیگر هستند. ما ضعیف هستیم. ظرفیت ما بسیار کم است. من خودم زمان راهپیمایی‌ها که می‌گفتند: مرگ بر شاه، می‌گفتم: یک آرزو دارم، شاه سقوط کند، امام بیاید و حکومت اسلامی تشکیل بدهد. می‌گوید: من یک دفعه صدای جمهوری اسلامی ایران را بشنوم و بمیرم. وقتی شنیدم. گفتم: نه، حالا کار داریم. ما این قدر شهر به شهر رفتیم تا برای 50 نفر حرف بزنیم، حالا می‌خواهیم تلویزیون برویم و برای همه حرف بزنیم.
یک کسی وقتی نماز می‌خواند، در قنوتش این طور یاد می‌کرد: «اللهم الرزقنی زیاره الحسین» خدایا قسمتم کن کربلا بروم. «ودفنی فی جواره» و می‌خواهم در جوار امام حسین(ع) دفن شوم. دوست دارم نزد امام حسین(ع) بمیرم. بالاخره ضریح ابوالفضل(ع) را که ساختند، زمان مرحوم آیت الله العظمی حکیم جمیعتی ضریح را برداشتند و به کربلا آوردند. یک مرتبه این آقا آمد و گفت: نصف اول دعا که مستجاب شد و ما به کربلا آمدیم، نکند بقیه دعا هم مستجاب شود و من بمیرم؟ گفتم: یا امام حسین(ع) ببخشید، آن قسمت دوم دعایمان را دست نگهدارید.
انسان عجیب است. باز این خوب است، و کلی فاصله دارد. گاهی وقت‌ها آدم در دو دقیقه حرفش عوض می‌شود. یک قصه برایتان بگویم. کسی بی پول شده بود و در نجف محصل بود، از بی پولی رنج می‌برد. گفت: بابا حضرت علی(ع) به خانه فقرا می‌رفت و به آنها آرد و خرما و روغن می‌داد. سر قبر حضرت علی(ع) برویم و بگوییم: یا علی تو مگر نه اینکه به فقرا می‌رسیدی؟ خوب من هم فقیر هستم. در خانه ما نیامدی، ولی ما آمدیم. من خیلی اذیت می‌شوم. یا علی تو پهلوی خدا آبرو داری، یک 100 تومانی یک کسی بیاید به ما بدهد تا ما بفهمیم که بالاخره از آن الطافی که زمان حیاتت در خانه فقرا می‌کردی، الآن هم یکی از آن لطف هایت را به ما می‌کنی. خوب که با علی(ع) حرف هایش را زد. دوست ما می‌گفت: یک کسی رسید و گفت: آقاجان! من چند روز پیش ایران بودم، کار هایم را کرده بودم که به کربلا بیایم. در بازار حاج آقای شما را دیدم. گفتم: من می‌خواهم به نجف بروم و ممکن است آنجا آقا زاده شما را ببینیم. کاری و فرمایشی با آقازاده، که آنجا درس می‌خواند ندارید؟ خوب شد که شما را دیدم. فوری 100 تومان داد و گفت: اگر به کربلا و نجف رفتی، این را به پسرم بدهید. می‌گفت: 100 تومان را گرفتم و گفتم: یا علی. اینکه گفتم: 100 تومان بده، از خودت بده این مال پدرم است. یعنی انسان در فاصله دو سه دقیقه حرفش را عوض می‌کند. آمد مدرسه پولش را گم کرد. خیلی ناراحت شد. دادند و گرفتند. می‌گفت: سوختم. رفتیم به حرم تا ببینیم چه کسی پیدا کرده است؟ بالاخره پیدا نشد.
قصه را به استادمان گفتیم. استاد ما گفت: درست است، آقاجانت این پول را داده ولی هزار تا شرط می‌خواهد. باید ایشان آقا را ببیند، باید یادش باشد، باید پول داشته باشد، باید در این صحنه تو را ببیند و هزار تا شرط دیگر هم می‌خواهد تا به هم برخورد کنید. می‌گفت: برو در حرم توبه فارسی کن. توبه عربی «استغرالله» است. توبه فارسی نمی‌توانم بگویم یک طور دیگر است، برو در حرم رو راست و بی پرده حرف بزن، فارسی توبه کن و بگو که من اشتباه کردم. اگر بروی عذرخواهی کنی، ممکن است دوباره حواله شود. بالاخره ایشان هم یک خرده لجباز و قد بود و رو حسابی که نمی‌خواست تسلیم شود نرفت. یک نفر گفت: می‌دانی حالا یک امتحان کن، برو و بگو. رفت در حرم و گفت: یا علی! اگر یادتان هست من چند وقت پیش اینجا آمدم و یک صد تومانی از شما خواستم، فوری هم به من دادی، ولی من بی شعوری کردم. گفتم مال پدرم است. نه آقا مال شماست. ببخشید و معذرت می‌خواهم. تا گفتم معذرت می‌خواهم یک زن عرب آمد و گفت: آقا سیزده شب پیش ما اینجا یک پولی پیدا کردیم، گفتم علامت آن این است. گفت: مال شماست و پول را به او داد.
4- غفلت از استعدادها و توانایی‌ها
انسان یک طوری است که تا داشته باشد تسلیم نمی‌شود. فراموش می‌کند که خود خلیفه خداست. هدفش که برای رشد معنوی و برای اینکه در خطر خدا قرار بگیرد، آمده را فراموش می‌کند. اینکه چقدر استعداد دارد، می‌تواند بوعلی سینا شود، می‌تواند بهشتی، مطهری و چمران شود را فراموش می‌کند. نعمت‌ها را فراموش می‌کند، خدا را فراموش می‌کند. تذکرات الهی را فراموش می‌کند. قیامت را فراموش می‌کند قول‌هایی که داده، فراموش می‌کند. حتی قرآن می‌فرماید: «وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا»(قصص/77) سهمی که از دنیا داری، فراموش نکن. افرادی هستند که نمی‌دانند از دنیا چگونه استفاده کنند. یک عمری با نکبت زندگی می‌کنند. دارد، اما نمی‌داند چگونه خرج کند. خیال نکنید پول درآوردن هنر می‌خواهد، پول خرج کردن هم هنر می‌خواهد. حتی در راه خدا خرج کردن نیز هنر می‌خواهد. در دعای مکارم الاخلاق داریم: «وَ أَصِبْ بِی سَبِیلَ الْهِدَایَهِ لِلْبِرِّ فِیمَا أُنْفِقُ مِنْه»(صحیفه سجادیه/ دعاى‌20). امام سجاد(ع) می‌فرماید: خدایا به من یاد بده که چگونه پول خرج کنم؟ آدم هست 100 تومان دارد، این 100 تومان را کتاب می‌خرد و کتاب مفید می‌خواند، بعد هم خلاصه برداری می‌کند، آن را کپی می‌کند، به دیوار دبیرستان و دانشگاه می‌زند و به رفیق هایش هم می‌دهد، دست به دست می‌گردانند، آخرش هم وقف کتابخانه می‌کند. 70 تومان از آن همه کار می‌کشد و آدمی هم هست که مثلاً 60000 تومان می‌دهد یک کار ساده می‌کند، یک مدلی، دکوری و چیز بی ارزشی می‌خرد. هنر می‌خواهد برای اینکه آدم پول را کجا خرج کند و عمرش را کجا خرج کند.
شب جمعه است از خدا بخواهید و بگویید: خدایا هر چه به ما دادی، ما را یک جایی قرار بده که مفید باشیم. مهم نیست که چه چیزی باشیم مهم این است که خدا شما را کجا کار بگذارد. تار عنکبوت خیلی نازک است، فوت کنی از بین می‌رود. اما پیامبر که در غار رفت، خداوند تار عنکبوت را در غار گذاشت، و اشرف المخلوق را با تار عنکبوت حفظ کرد. یک وقت می‌بینی تار عنکبوت محافظ پیامبر می‌شود. یک وقت هم می‌بینی که قلعه خیبر محافظ یهود نمی‌شود. یک وقت ممکن است یک سگ یک کشفی بکند، یک وقت ممکن است کامپیوتر‌های آمریکایی و مغز‌های آمریکایی آن کشف را نکنند. آقایان محصل، همه محصل‌ها دختر‌ها و پسران را می‌گویم، حرام نشوید. من یک سفارشی به تمام دختر‌ها و پسر‌ها بکنم. ما که بخش زیادی از عمرمان رفت ولی مواظب باشید حرام نشوید.
من یک چیزی برای شما بگویم. شما می‌توانید امام شوید، چون قرآن می‌گوید: علامت مؤمن این است که در دعا هایش، این دعا را می‌خواند: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»(فرقان/63) بندگان خوب خدا چه کسانی هستند؟ یک خورده از بندگان خوب خدا برایتان بگویم. قرآن می‌فرماید: بندگان خوب خدا کسانی هستند که آرام راه می‌روند. سوار اسب جفتک نمی‌زند، سوار دوچرخه هم ویراژ نمی‌دهد، آرام راه می‌رود، آرام می‌راند؟ خوش برخورد است، شب‌ها تا صبح نمی‌خوابد، راز و نیاز دارد، از جهنم به خدا پناه می‌برد، انفاق می‌کند، جز خدا کس دیگری را صدا نمی‌زند، اهل آدم کشی و زنا نیست، وقتی به بیهوده گویی می‌رسد با کرامت رد می‌شود، یعنی جذب یاوه گوئی‌ها نمی‌شود. تا اینکه در پایان می‌گوید: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً»(فرقان/74). ما را امام متقین قرار بده. قرآن می‌گوید: مؤمن و بندگان خدا و عِبادُ الرَّحْمن کسانی هستند که یکی از دعاهایی که می‌کنند این است که خدایا مرا امام قرار بده. یعنی معلوم می‌شود هر فردی می‌تواند امام شود. یعنی شخص شما می‌توانید امام شوید. امکان امام شدن در هر فردی هست. حالا امام مدار دارد. یکی مثل ابراهیم خلیل الله است که هم امام و هم پیامبر ما است. یک وقت مثل پیامبر ما است هر کسی امامت و رهبری او در یک محوری است. شما می‌توانید امام شوید یعنی در منطقه خودت محورشوی.
5- انواع مردم در برابر خلاف
انواع جوانان یا انواع مردم: 1- آب می‌شوند 2- آب نمی‌شوند 3- آب می‌کنند. بعضی‌ها هستند که آب می‌شوند(خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو). این شعر غلط است. مثلا اگر یک کشتی دارد غرق می‌شود و یک عده مردم هم غرق شدند، بگوید می‌دانی در این کشتی 500 نفر مسافر بودند. 490 تا از آن‌ها غرق شدند ما 10 تا هم که شنا بلد هستیم، زنده ماندیم. بیایید ما 10 نفر هم برای همرنگ جماعت شدن غرق شویم. 82 بار در قرآن اینکه مردم همرنگ جماعت شوند را غلط دانسته است. 82 بارهم در قرآن است که می‌گوید بیشتر مردم کج می‌روند.
بعضی از مردم آب می‌شوند. سیگار به او دادی اراده از خودش ندارد، می‌گوید: یا علی! وقتی گرفت این آب می‌شود. این هرگز امام نمی‌شود.
بعضی از ما هستند که وقتی سیگار به او دادید می‌گویند: من معذورم. پول می‌دهم هوای سالم بخورم، اما پول نمی‌دهم هوای تلخ بخورم. بخصوص در تهران به اندازه کافی دود وجود دارد. این خوب است اما قرآن نمی‌گوید: آب نشو! می‌گوید: این خوب است، اما زنده باد کسی که دیگران را آب بکند. یعنی غیر از اینکه خودت سیگار نمی‌کشی یک دوست سیگاری را هم از سیگار کشیدن در بیاور.
در تهران 2 رقم دود داریم. حالا شما از آمل آمدید بد نیست بشنوید. یک مشت دود عمودی و یک مشت هم دود افقی داریم. دود‌های عمودی عبارتست از دود‌های آجرپزی، کارخانه‌ها، دودکش‌های حمام و بخاری‌ها که لوله‌اش بالا رفته است. این‌ها دود‌های عمودی است. دود‌های افقی هم عبارتست از اگزوز‌های ماشین‌ها و وسط هایش را هم ما با سیگار پر می‌کنیم.
در بعضی از خانوده‌ها بچه را طوری بار می‌آوردند که نماز نخواند. این بچه چون مادر و پدرش نماز نمی‌خوانند، البته کم هستند، اما بالاخره این بچه در خانه آب می‌شود. بعضی دختر‌ها و پسر‌ها می‌گویند: وقتی بزرگترها نماز نمی‌خواند، پس من هم نمی‌خوانم. او غیبت می‌کند، پس من هم غیبت می‌کنم. تلویزیون فیلم جالبی پخش می‌کند، اگر شما که فردا امتحان داری فیلم را نگاه کنی، این یعنی اینکه آب شدی. اگر تو بنوانی تلویزیون را خاموش کنی، پیروز شده‌ای و این باعث می‌شود که در درس تجدید نشوی. اگر به صدا و سیما نامه نوشتی که شب امتحانات، این فیلم‌ها را پخش نکنید به تلویزیون خط داده‌ای. زنده باد که تو امام هستی، یعنی تلویزیون را اصلاح کردی. پس سه رقم آدم داریم آدمی که تلویزیون تجدیدش می‌کند. آدمی که تلویزیون را خاموش می‌کند و نمی‌گذارد تجدید شود. آدمی که مسیر را عوض می‌کند. آدمی که خیار و هندوانه می‌خورد، پوست آن را بیرون می‌اندازد، باعث می‌شود مردم زمین بخورند. آدمی که چیزی پرت نمی‌کند تا مردم بیفتند. آدمی هم که سعی می‌کند جلوی پرت کردن دیگران را هم بگیرد.
من یک دختر می‌شناسم که در استان خوزستان زندگی می‌کند. پدر و مادرش نماز نمی‌خوانند. این دختر خانم از طریق امور تربیتی نماز را یاد گرفت و نماز خوان شد، پدر و مادر به هم نگاه کردند و دست روی دستشان زدند، که خاک بر سر ما کند این بچه نماز می‌خواند و ما نماز نمی‌خوانیم. بلند شویم و دیگر نماز بخوانیم، حیا کنیم. یک وقت می‌بینی، یک بچه پدر و مادر را منقلب می‌کند. این دختر، امام است، یعنی پدر و مادرش را حرکت داد. به هر حال باید تمرین کنیم که امام شویم.
سعی کنیم مدپذیر نباشیم و به دیگران مد بدهیم. از خودمان فکر داشته باشیم. آیه قرآن هم هست. این حرف‌ها بند بند قرآن بود. در آیه قرآن داریم: روز قیامت یک عده به بهشت می‌روند، یک عده به جهنم می‌روند، یک مصاحبه می‌کنند مصاحبه‌اش این است: «ما سَلَکَکُمْ فی‌ سَقَرَ»(مدثر/42) چطور شد شما اهل جهنم شدید؟ می‌گویند به چهار دلیل: «قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»(مدثر/43). پایبند نماز نبودیم. «وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ»(مدثر/44) پایبند محرومین و گرسنگان نبودیم. «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ»(مدثر/45) آب می‌شدیم. آیه داریم عده‌ای آب می‌شوند و عده‌ای آب نمی‌شوند.
در زمان اصحاب کهف، شهر بت پرست بودند. چهار نفر جوانمرد گفتند: ما نباید در شهر بت پرست، آب شویم. ما اگر دیدیم همه مردم منحرف هستند از شهر می‌رویم. از شهر بیرون رفتند و به بیابان رفتند، و در داخل غاری زندگی کردند. قرآن می‌گوید: این‌ها اصحاب کهف غار هستند. (اصحاب کهف) سوره کهف یعنی(غار) یعنی همان جوانمردانی که در جامعه آب نشدند.
حضرت امام خمینی نه آب شد و نه فقط خودش را حفظ کرد، بلکه حتی دیگران را آب کرد. آمد و با آمدنش میلیون‌ها ترسو را شجاع کرد. از چهره جوان‌های یاوه گرا، حزب اللهی و انقلابی و جبهه رو درست کرد. شما هم در محیط خودت پسرعمو، پسردایی، دخترعمو، دختر دایی و. . . دارید. سعی کنیم هر کدام از ما تصمیم بگیریم امام شویم، یعنی بگوییم من راه حق را بگیرم و دیگران را به راه حق ببرم. باید راه حق را بشناسم، خودم بروم و دیگران را هم ببرم. تصمیم بگیریم امام شویم، چون قرآن گفته است: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً». خدایا من می‌خوانم امام شوم. قرآن نمی‌گوید: «وَ اجْعَلْنا مِن الْمُتَّقینَ» خدایا مرا از متقین قرار بده. از متقین قرار دادن که هنر نیست. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»(عصر/3) هنر این است که بعد از «آمَنُوا» بعد از عمل صالح «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»(عصر/3). یعنی تولید مهم است. یک هروئینی سالی 103 نفر را هروئینی می‌کند. بالاخره یک هروئینی، یک تریاکی، یک کسی که یک ویدئو می‌آورد و یک فیلم بد می‌گذارد، چند تا جوان را منحرف می‌کند؟ چطور آن جوان در راه فساد، تولید کرد. ولی شما نباید در راه خیر تولید کنید؟ نمی‌گوید: «وَ اجْعَلْنا مِن الْمُتَّقینَ» می‌گوید: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً». نمی‌خواهد از متقین باشد می‌خواهد امام المتقین باشد. می‌خواهد خوب‌هایی که استعداد دارند پروازشان بدهد.
آدم چه چیزی را فراموش می‌کند؟ خودش را فراموش می‌کند که چه کسی هست؟ خلیفه خدا هستی. برای چه آفریده شدی؟ «لِیَعْبُدُونِ»(ذاریات/56). برای اینکه به خط الهی بروم. چقدر استعداد داری؟ خیلی. همه استعداد دارید ولیکن استعداد ما چند تا مشکل دارد: 1- کشف نشده 2- استخراج نشده 3- ذوب نشده 4- قطعه سازی نشده 5- مونتاژ نشده است. یک ماشینی که سوار می‌شویم 5 نوع کار روی آن انجام شده است: 1- معدن آن کشف شده است. 2- استخراج شده است. 3- ذوب شده است. 4- قطعه سازی شده است. 5- مونتاژ شده است. و پنج نوع کار روی آن شده تا این آهن به ماشین تبدیل شده است. آدم‌ها هم یا کشف نشده‌اند و یا کشف شده‌اند، استخراج نشده‌اند یا استخراج شده‌اند، ذوب نشدند یا خود ساخته نشده‌اند و یا آدم‌های خود ساخته همدیگر را پیدا نکرده‌اند با هم مونتاژ شوند. اگر آن 5 نوع کاری که روی آهن انجام شده، روی آدم شود، امام می‌شود.
چرا خودمان را، هدفمان را، استعداد هایمان را و نعمت‌های خدا را فراموش کردیم؟ «نَسُوا اللَّهَ»(حشر/19) حالا چه کنیم که خدا را فراموش نکنیم؟ یک نسخه برایتان می‌نویسم به شرط آنکه فراموش نکنید؛
6- هوشیاری و راهکارهای دوری از غفلت و نسیان
1- صبح قبل از ناشتایی دو رکعت نماز بخوانید، چون در اول نماز که(الله اکبر) گفتی «نَسُوا اللَّهَ» تمام می‌شود. بعد می‌گوییم: (بسم الله). من به تو تکیه می‌کنم نه به دیگران، می‌گویی: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ»(فاتحه/5) مگر نه اینکه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»(ذاریات/56). تو مرا برای عبادت آفریدی. «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» من بنده تو هستم. «صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»(فاتحه/7) به آن‌ها نعمت دادی. «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»(فاتحه/4) اگر خواستید نسیان نشود، باید توجه به ذکر شود و باید نماز خواند. در نماز هم توحید است. اول نماز که می‌گویی: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» توحید است. هم نبوت است. می‌گوییم: «صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» «انعمت» انبیاء هستند، و هم معاد در آن است. می‌گوییم: «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ». داروی غفلت نماز است. البته یکی از دارو هایش است. این را نگو که ما هم نماز می‌خوانیم. مهم این است که غافل هستیم، این که می‌بینی نماز می‌خوانیم اما غافل هستیم، چون نمازمان، نماز نیست.
2- ظهر 4 رکعت نماز دارد. عصر هم چهار رکعت نماز دارد. این هم نمازی که نماز باشد. اگر نسخه دادند، خوب نشدی پیش دکتر رفتی می‌گوید: آقا نسخه شما را استفاده کرده‌ایم اما خوب نشدیم؟ می‌گوید: پس یک مشکل دارد. (تریاکی‌ها می‌گویند: اگر قبل و بعد از تریاک آبلیمو بخوری اثرش می‌پرد. خرما که می‌گوییم حرارت دارد به شرط آنکه پهلویش ماست نخوریم.) گاهی وقت‌ها ما می‌گوییم «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» بعد هم دو سه تا غیبت می‌کنیم، عبادت اثر نمی‌کند.
داروی نسیان چیست؟ چه چیز باعث می‌شود که آدم فراموش شود؟ مسائل و عوامل نسیان را در دو سه دقیقه به شما بگویم. موارد غفلت را گفتم. چه باعث می‌شود آدم غافل و دچار نسیان شود:
1- وسوسه‌های شیطان: برای شیطان چه باید کرد؟ باید در سنگر رفت «أَعُوذُ بِاللَّهِ». یعنی خدایا به تو پناه می‌آورم. «لَقَدْ أَضَلَّنی‌ عَنِ الذِّکْرِ»(فرقان/29) گاهی دوست نقش مهمی دارد. قرآن می‌فرماید: روز قیامت بعضی از افراد دو دستشان را در دهانشان می‌گذارند، محکم گاز می‌گیرند. آیه‌اش این است: «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‌ یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً»(فرقان/27) ظالم دو تا دستش را گاز می‌گیرد و می‌گوید: «یا وَیْلَتى‌ لَیْتَنی‌ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً»(فرقان/28) کاش با فلانی رفیق نمی‌شد. من پسر خوبی بودم، فطرتم پاک بود و او فکر مرا منحرف کرد. او وسوسه آورد و مرا دچار سؤظن کرد. لب سرخم را سیگاری کرد و خلاصه مرا غافل کرد. و لذا قرآن می‌فرماید: اگر در جلسه‌ای نشستید یک کسی دارد بیهوده گویی می‌کند تا حرف نامربوط زد فوری بلند شوید و بروید.
یک حدیث داریم: «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ»(کافى/ ج‌6/ ص‌434). یعنی هر کسی به گوینده گوش بدهد عبد آن گوینده است. اگر گوینده حق بگوید، عبد حق است. اگر گوینده باطل بگوید، عبد باطل است. در یک جلسه‌ای نشسته‌اید باید امام باشید. امام یعنی جلسه را عوض کنید. بگو: آقا ساکت! یا حرف را عوض کنید یا من اینجا نمی‌مانم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment