عید قربان و تقرّب به خدا

1- هدف خدایی، در کارهای دنیوی
2- عید قربان، توزیع گوشت میان محرومان
3- دل بریدن حضرت ابراهیم از غیر خدا
4- نقش قصد قربت و نیت خالص در ارزش کارها
5- اصول انتخاب شغل و کار
6- اولویت بندی در کارهای فردی و اجتماعی
7- توجه به نیازهای جامعه در تألیف و پژوهش

موضوع: عید قربان و تقرّب به خدا

تاریخ پخش:  04/08/91

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

عزیزان بحث را به مناسبت عید قربان می‌شنوند. کسانی که پای تلویزیون بحث را می‌بینند، عرفه را پشت سر گذاشتند و شب عید قربان است. قرب و قربان یعنی چه؟ قرب یعنی آدم از مادیات جدا شود.

همه مردم صورتشان را می‌شویند، منتها کسی که وضو می‌گیرد، می‌گوید: صورت می‌شویم «قُرْبَهٌ إِلَى اللَّه‏»! یک چیزی را ما اضافه داریم که دنیا ندارد.

قرآن یک آیه دارد می‌گوید: در جبهه به هردو گلوله می‌خورد. هم به این طرفی‌ها و هم به آن طرفی‌ها. اما «وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُون‏» (نساء/104) شما یک خدا دارید که آنها ندارند. ما ویلچری داریم، یک ویلچری برای دفاع از کشورش است، یک ویلچری هم برای اینکه هوس صدام بود که قهرمان عرب باشد، سردار قادسیه شود، روی هوس به ایران حمله کرد، و یک عده را لت و پار کرد. ترکش و گلوله دو سمت هست. حزب خدا و حزب شیطان هردو آسیب می‌بینند، منتها حزب خدا یک چیزی دارد. «قُرْبَهٌ إِلَى اللَّه‏» یعنی قرب به خدا به کارها ارزش می‌دهد.

1- هدف خدایی، در کارهای دنیوی

شما در آموزش و پرورش، معلم و مربی هستید خدمت شما بگویم. یکوقت برای پول کار می‌کنید. شما اداره دخانیات هم بروید پول در آن هست. منتهی اداره‌ی دخانیات دود به ریه‌های سالم می‌رساند. شما علم به مغز نسل نو می‌رسانید. پخش علم به مغز نسل نو کجا، پخش دود به ریه‌های سالم کجا؟ پول همه‌جا هست. ارزش‌ها به این است که نیت‌ها چیست. چه پولی، چه هدفی؟ قرب و قربانی، یعنی کار برای خدا باشد. برای خدا باشد یعنی چه؟ یعنی برای پز، خودنمایی، انتخابات، اقتصاد، رقابت، اینها نباشد، و اگر برای قرب خدا بود آدم دلش آرام است. من خودم را کاندیدا می‌کنم. رأی آوردم، «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین‏». رأی هم نیاوردم می‌گویم: «اللَّهُ أَکْبَر»! آدمی که با خدا معامله می‌کند، خیلی امتیاز دارد. خدا جنس کم را هم می‌خرد. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ» (زلزله/7) وزن یک ذره را خدا می‌خرد. خلق جنس کم نمی‌خرد. خدا گران می‌خرد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏…» به بهشت! خدا به بهشت می‌خرد. مردم فوقش یک سوت می‌کشند. یک کف و سوتی و صلواتی!

خدا جنس ناقص را هم می‌خرد. امام نماز که می‌خواند می‌گوید: خدایا، اگر نماز من «إِنْ کَانَ فِیهَا خَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ مِنْ رُکُوعِهَا أَوْ سُجُودِهَا» (بحارالانوار/ج83/ص38) اگر در رکوعش و یا سجودش، «خَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ» اگر رکوع و سجودش نقص داشت، با نقص‌هایش بخر. حیف است ما برای غیر خدا کار کنیم. در دعای ماه رجب داریم «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِک‏» باختند آنهایی که برای خدا کار نکردند.

همه‌ی کارهای خیر می‌تواند عامل قرب باشد. از یک سلام کردن گرفته تا کمک به فقرا، تا آموزش و پرورش، همه کارها می‌شود رنگ الهی داد. حتی یک غذایی که شما می‌خوری، چون خوشمزه است می‌خوری، این هدف شکم است. خوشمزه است می‌خورید. یکوقت می‌گویی: اگر من این غذا را بخورم، یک ساعت بیشتر کار می‌کنم. چون این غذا مقوی است می‌خورم یک ساعت بیشتر کار می‌کنم. این غذا خوردن هم عبادت می‌شود. و روایت داریم در همه کارهایتان نیت کنید. آب که به صورتت می‌زنی، خوب قصد وضو کن. نماز مایه قرب است. «الصَّلَاهُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِی‏» (کافی/ج3/ص265) نماز وسیله‌ی قرب افراد با تقوا است.

2- عید قربان، توزیع گوشت میان محرومان

گوسفند قربانی، برای گوسفند کشتن اگر هم پول ندارید شریک شوید چند نفری یک گوسفند بکشید. منتها قربانی یعنی بده برود. نه اینکه برگردان در یخچال. آخر بعضی‌ها که گوسفند را قربانی می‌کنند، می‌گویند: کله و پاچه‌اش را در یخچال بگذار برای فردا صبح‌مان. سیراب و شیردانش برای پس فردا عصرمان. این کبابی‌هایش هم برای شوهر خواهرمان. آن هم برای برادر زنمان، این کجایش قرب شد؟ همه‌اش خرج خودت و شکمت و فامیل‌هایت شد. گوسفند قربانی یعنی همه را یک کیلو یک کیلو، نیم کیلو، نیم کیلو، کمتر، بیشتر، بده به هرکس. گزینش نکن. به این بده. به او بده. هرکس آمد از دم به او بدهید برود. این را می‌گویند: قرب.

یکبار عید قربان، یک کسی زنگ زد گفت: آقای قرائتی دعای قربانی چیست. یک گوسفند می‌خواهم قربانی کنم دعایش چیست؟ گفتم: دعایش این است که کبابی‌هایش را برای خودت در یخچال نگذاری. چون در کمک‌های مالی خدا دو تا هدف دارد. یکی شکم فقیر سیر شود، یکی من رشد کنم. دنیا می‌گوید: به فقرا برسید. اما دین می‌گوید:  تو هم باید رشد کنی، چیزی راکه دوست داری بده.

اصل قربانی زدن از حضرت ابراهیم است. قربانی، یک جرقه بود تبدیل به یک جریان شد. منتها جرقه‌های خالص به یک جریان تبدیل می‌شود. هرچیزی که خالص باشد، یک حدیث داریم «ما کان لله ینمو» یعنی هرچه خالص باشد «ینموا» یعنی نمو می‌کند. یک جریانی برای ابراهیم پیش آمد، چون این جریان خالص بود، نمو کرد.

راجع به حضرت ابراهیم من یکوقتی در تلویزیون گفتم، چیز قشنگی است. ابراهیم از چه گذشت، چه داد، چه گرفت؟

ابراهیم از ستاره و ماه و خورشید دل برید به خدا رسید. ستاره پرست‌ها را دید، گفت: «هذا رَبِّی‏» این ستاره پروردگار شماست؟ پروردگار من هم هست. بعد ناپیدا شدند، گفت: نه، ماه بهتر است. باز ماه ناپیدا شد، خورشید آمد گفت: «هذا أَکْبَر» (انعام/78) این نورش بیشتر است. بعد غروب که شد گفت: دنبال چه رفتید. چیزهایی که گاهی پیداست و گاهی پیدا نیستند. طلوع دارند، غروب دارند، اینها تحت تأثیر عوارض هستند. خودشان را هم یک کسی دارد می‌چرخاند. «لا أُحِبُّ الْآفِلینَ» (انعام/76) افول می‌کند. یعنی اینها متغیر هستند. من دنبال متغیر نمی‌روم. پس کجا؟ «وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى» (انعام/79) من سراغ خدای ثابت می‌روم. یعنی از متغیر دل برید و به ثابت رسید.

گفت: «وَ اهْجُرْنی‏» (مریم/46) برو! چون عموی حضرت ابراهیم بت پرست بود. از این معلوم می‌شود که اگر یکی از بستگان عیب دارند، او را پای حساب آدم نگذارید. وگرنه ابراهیم هم مردود است برای اینکه عمویش بت پرست است. حضرت لوط هم در گزینش شما رد می‌شود، برای اینکه زنش بد است. نوح پسرش بد است. لوط زنش بد است. پیغمبر عمویش بد است. «تَبَّتْ یَدا أَبی‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ» (مسد/1)

3- دل بریدن حضرت ابراهیم از غیر خدا

از خانه‌ی خود برای خدا کناره‌گیری کرد. «أَعْتَزِلُکُم‏» (مریم/48) گفت: «فَوَهَبَ لی‏» (شعرا/21) از چیزی گذشت و به چیزی رسید. تا آخر عمرش ابراهیم بچه‌دار نشد. اما آن بچه‌ای که آخر عمر پیدا کرد، نسل انبیاء شد. یعنی موسی از ابراهیم است. عیسی از ابراهیم است. پیغمبر ما، اهل بیت ما، حضرت مهدی، همه اینها از نسل ابراهیم هستند. یک کسی صد سال بچه‌دار نشود، آخر عمرش بچه‌دار شود و اینقدر هم بچه‌اش با برکت باشد.

در خلوت‌ترین جاها کعبه ساخت. پر جمعیت‌ترین جاها شد. مسجدالحرام! در جای خلوت خانه ساخت. جای شلوغ شد. از خانه‌ی پدر بیرون رفت، پدر مردم شد. «مِلَّهَ أَبیکُمْ إِبْراهیم‏» (حج/78) قرآن می‌گوید: ابراهیم پدر همه شما شد. کودک تشنه‌ی خودش را رها کرد، آب زمزم پیدا شد، صدها میلیون آدم سیراب شدند. به عمویش به خاطر دعوت گفت: سلام علیکم! به عموی بت پرستش احترام گذاشت، تواضع کرد نسبت به عمویش، خدا هم گفت: «سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهیمَ» (صافات/109) تو به عمویت سلام کردی، خدا به تو سلام می‌کند. این می‌خواهد به تو چه بگوید؟ می‌خواهد بگوید: از هر دستی بدهی، از همان دست می‌گیری. نترسیم که من مفت کار کردم.

طبقه چهارم هستی. می‌خواهی کیسه‌ی زباله را پایین ببری. همینطور که از راه پله‌ها پایین می‌آیی، می‌بینی کیسه‌ی زباله‌ی طبقه‌ی پایینی هم پشت در است. خوب آن را هم بردار. مگر من نوکرش هستم. تو که پایین می‌روی، این کیسه را هم ببر. فردا یک کسی یک سنگی را از جلوی پایت برمی‌دارد. یک لیوان آب را به تشنه بدهی، نگو به من ابلاغ نشده. ابلاغ چیست؟

برادرهای دولتی به شما بگویم. خیلی لخت و پوست کنده بگویم کارهایی که طبق مأموریت دولت انجام می‌دهید، این معلوم نیست برای قیامت شما ذخیره باشد. شاید ذخیره شد، شاید نشد. کارمند دولت هستید، ساعت هشت باید بیایید کارت بزنید. عصر کارت بزنید. حضور و غیاب دارید. نظارت دارید. بازرس دارید. ترس است، تهدید است، خرجی زن و بچه است. اینها را برای قیامت حساب نکنید. اگر یک کاری کردی که جزء وظیفه‌ی شما نیست. به شما ابلاغ نشده، اما خودت و خدا می‌‌دانید این کار مفید است. یک میلیون سلام بکنید، به آدم‌هایی که می‌شناسید. خوب دوستش دارید، رفیق است. نمی‌دانم همکار است. رئیس است، مدیر است. اگر به اینها که می‌شناسی سلام کنی، این شاید خدا باشد شاید نباشد. من نمی‌گویم خدا نیست. ممکن است برای آنها هم خدا باشد. اما اگر یک کسی را دیدی که دارد خیابان را جارو می‌کند، رفتگر است و از فلان منطقه آمده و اصلاً او را نمی‌شناسی، رفتی و گفتی: سلام علیکم! این سلام برایت می‌ماند. چون هیچ بویی ندارد، جز خدا. باقی سلام‌ها، این آقا مشهور بود. این آقا پولدار بود. این آقا رئیس بود. آن آقا همکار بود. کارهایی که ابلاغ نشده و در رودروایسی نیست، این مهم است. من یک عمری در تلویزیون حرف بزنم شاید خدا باشد، شاید هم نفس باشد. اما اگر یکجایی یک چیزی گفتم که هیچ، نه ابلاغ است. نه بودجه است. نه مأموریت است.

از یادگارهای ابراهیم، در قرآن یک کارهایی داریم که شده، می‌گوید: نشده، یک کارهایی هم نشده، می‌گوید: شده. شده‌های نشده، باقی‌اش را هم شما بگویید. شده‌های نشده، نشده‌های شده! هردویش در قرآن است. از جمله کارهایی که نشده ولی شد، ذبح اسماعیل بود. حضرت ابراهیم خواب ‌دید که باید بچه‌اش را بکشد. خیلی مهم است. صد سال بچه‌دار نشده، حالا هم سر پیری بچه‌دار شده، بچه‌اش راه افتاده، خدا می‌گوید: این بچه‌ی سیزده ساله مثلاً راه افتاده، سرش را ببر. چشم! تا چاقو را گذاشت، فرمان آمد چاقو را بردار. نمی‌خواستم سر بریده شود، می‌خواستم دل بریده شود. می‌خواستم تو از بچه‌ات دل بکنی. سر بریدن را نمی‌خواستم، دل بریدن را می‌خواستم. «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا‏» (صافات/105) آفرین! اینجا ابراهیم ذبح نکرد، ولی خدا پاداش ذبح را به او داد. این نشده‌های شده.

4- نقش قصد قربت و نیت خالص در ارزش کارها

یکی از نشده‌های شده اویس قرنی است. اویس به مدینه آمد، پیغمبر را ببیند. اما پیغمبر را ندید، منتها چون به مادرش قول داده بود که فلان وقت برمی‌گردد، پیغمبر را ندیده برگشت. پیغمبر که آمد گفت: بوی اویس می‌آید. اینجا هم زیارت نشد، اما شد.

یکوقت یک کسی از یک گوشه‌ای از ایران آمده بود امام خمینی (ره) را ببیند. جماران آمد، گفتند: امروز امام ملاقات ندارد. گفت: والله من راهم دور است و می‌خواهم برگردم. دیوار خانه‌اش کدام است؟ گفتند: آن دیوار خانه‌ی آقا است. یک سلامی کرد و گفت: امام، سلام علیکم! خداحافظ! اصلاً دفتر امامی‌ها ماندند. این به دیوار سلام کرد. یکوقت این سلام ماندنی است، ولی آدم ممکن است صد بار دست امام را ببوسد، نزد امام عکس بگیرد ولی نشده‌های شده.

شما می‌روی نماز جماعت بخوانی می‌گویند: نماز جماعت نیست، در مسجد بسته است، ثواب جماعت داری. نشده‌های شده! اگر نیت خالص باشد، تمام شاگردانی که تحت تربیت شما هستند، چه تربیت شوند و چه نشوند، شما اجرت را می‌بری. نشده‌های شده!

عده‌ای نزد پیغمبر آمدند و گفتند: می‌خواهیم جبهه برویم. یک اسبی به ما بدهید. فرمود: «لا أَجِد» (توبه/92) من اسب ندارم. نمی‌توانم شما را مجهز کنم. اینها گریه کردند و رفتند. قرآن می‌گوید: اینها جبهه نرفتند ولی پاداش شهید و پاداش رزمنده را دارند.

حدود چهل سال پیش، با کم و زیاد. شاید بیشتر شاید هم کمتر، من فکر کردم که چه طلبه‌ای شوم. آخر آخوندها یک ده سالی باید درس بخوانند تا درس سطحشان را بخوانند. بعد یک عده منبری می‌شوند، یک عده پیش نماز می‌شوند. یک عده قاضی می‌شوند، یک عده دفتر عقد و ازدواج دارند، یک عده فقیه می‌شوند. هرکسی یک گرایشی دارد. من گفتم چه آخوندی شوم؟ گفتم: آخوند بچه‌ها شوم. مثل پزشک اطفال! مثل چه؟ نمونه نداشتم. خودم فکر کردم. در کوچه آمدم بچه‌ها را جمع کردم و آخوند اطفال شدم. بازار ما هم از هفت تا بچه شروع شد، ده تا، بیست تا، سی تا، جلسه هم در خانه‌ی خودمان بود. پدر من، خدا همه اموات را بیامرزد. آمد دید من پای تخته سیاه ایستادم، و هفتاد، هشتاد نفر هم پسر سیزده تا شانزده سال نشستند. وسط جلسه صدا زد: محسن! گفت: بیا! از وسط جلسه ما را احضار کرد. ما بیرون رفتیم. گفت: تو چه می‌کنی؟ گفتم: بچه‌ها را جمع کردم برایشان اصول دین می‌گویم. گفت: من تو را فرستادم قم درس بخوانی آیت الله بروجردی شوی. من می‌خواهم تو مرجع تقلید شوی. نمی‌خواستم معلم بچه‌ها شوی. گفتم: مرجع تقلید هست. آخوند اطفال نیست. آخر سر سفره نباید گفت: برو پلو بیاور. اگر پلو هست و نمکدان نیست. هرچه نیست باید آورد. هرجا می‌خارد باید خاراند. فعلاً آخوند اطفال نداریم. بعد گفت: پس آرزوی من چه می‌شود؟ من آرزو داشتم. گفتم: شما ثواب آن را دارید. شما ثواب پدر یک مرجع تقلید را دارید. بگذار من کار خودم را بکنم. چون او هست و این نیست.

5- اصول انتخاب شغل و کار

کارهایی که ابلاغ نشده، کارهایی که زمین مانده، کارهایی که واجب است. حالا این جمله را بگویم، چه کاری را انتخاب کنیم؟ اصول انتخاب کار. برای همه اقشار پای تلویزیون خوب است. اصولی برای انتخاب کار:

1- ما می‌گوییم: چه کاری پولش بیشتر است؟ اصول دین ما سه تا «پ» است. پلو، پول، پست! اصول دین چند تا است؟ سه تا. خوراک، پوشاک، مسکن! استخدام رسمی، پیمانی، قراردادی. اما اصول انتخاب. اینها نیست. اسلام می‌گوید:

 1- چه کاری واجب است؟ در آموزش و پرورش چه چیزی را یاد بچه‌ها بدهیم. چه کار واجب است؟ چه چیزی مورد نیاز است؟ مثلاً در کتاب می‌خوانیم که پاکستان مساحتش، جمعیتش، پایتختش، شهرهایش، اطلاعات است، خوب است. اما این را باید کی بخوانیم. بچه‌ی دوازده ساله، کی پاکستان خواهد رفت؟ از ایران چند نفر پاکستان می‌روند؟ گیرم هفتاد نفر کارزار و سفیر و پرسنل داشته باشیم. ما هفتاد میلیون هستیم. هفتاد نفر! یعنی یک میلیونم. یعنی اطلاعات پاکستان یک میلیونم این هم به شرطی که وقتی می‌خواهد پاکستان برود سفیر شود، یک هفته قبلش مطالعه کند که اوضاع پاکستان را بداند. بچه‌ی دوازده ساله تا پاکستان هرچه حساب می‌کنند، یک میلیونم… حضرت عباسی چیزهایی در کتاب‌های درسی هست که مورد نیاز نسل نو نیست.

6- اولویت بندی در کارهای فردی و اجتماعی

چه کاری واجب است؟ می‌خواهی شغل انتخاب کنی. تا واجب هست، سراغ مستحب نروید. آقای قرائتی این حرف‌ها را از خودت می‌زنی؟ نه! از اسلام می‌زنم. «لَا قُرْبَهَ لِلنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِض‏» (بحارالانوار/ج84/ص30) یعنی تا مادامی که فریضه واجب هست، به مستحب نمی‌رسد. کسی که جنب است، اول غسل جمعه نکند. اول غسل جنابت کند. چه کاری واجب است.

2- چه کاری زمین مانده است؟

3- چه کاری جهان شمول است؟ حتی معلم که درس می‌دهد کلماتی را بگوید، که همه بفهمند. چه کلماتی عرفی است؟ بعضی‌ها هی  از خودشان اصطلاح خلق می‌کنند. فکر می‌کنند خیلی روشن‌فکر هستند و کلاسشان بالا است،

4- چه کاری ارزان است؟

5- چه کاری ماندگار است؟

شاه عباس کاروانسرا ساخت، چند قرن است که مانده است. ما بنر به شاخه‌ی درخت می‌زنیم فردا صبح پاره می‌شود. شاه عباس بعد از چهارصد سال اسمش را در بیابان‌ها گذاشته، ما بنر می‌زنیم فردایش محو می‌شود. ما سکه به ورزشکارمان می‌دهیم، سوت می‌کشیم، کف می‌زنیم. بعد از یک هفته، دو هفته تمام است. یک کسی هم می‌آید یک کارخانه‌ی تولید لباس ورزش به اسم ورزشکارها می‌کند. می‌گوید: این کارخانه‌ی تولید لباس، به افتخار ورزشکارهایی که رفتند مدال آوردند. خوب این کارخانه، سال دیگر قیمتش بیشتر می‌شود. یک جمعی از بیکارها ایجاد اشتغال می‌کنند. تولیدهای لباسش را هم به کمیته امداد می‌دهند و بچه یتیم‌ها می‌پوشند.

کسی زاییده، یک گل برایش ببریم یا کتاب کودک آقای فلسفی؟ چطور بچه را تربیت کنیم؟ کسی عروس شده یک شاخه گل به او بدهیم بهتر است، یا آئین همسرداری آیت الله ابراهیم امینی؟ چه کاری ماندگار است؟ می‌خواهیم جایزه بدهیم. یک جایزه بدهیم ماندگار، یا یک جایزه بدهیم که همینطور روی طاقچه باشد؟ یک چیزهایی اخیراً رسم شده که شیشه‌ای است و می‌دهند. چیه؟ تندیس! من الآن دو تا کامیون قاب در خانه دارم. یک کامیونش را رد کردم. هرجا رفتم قاب دادند. این همه قاب را می‌خواهم چه کنم؟ چه کنیم ماندگار است؟

6- چه کاری مشکل مردم را حل می‌کند؟

من غصه می‌خورم. عمر ما آتش می‌گیرد. می‌رویم مهمانی می‌بینیم این خانم بنده خدا نشسته این ترب را مثل گل درآورده. وقتت را روی این ترب گذاردی، این ترب زیر دندان می‌رود و له می‌شود. آخر چرا وقتت را صرف… یکبار مصرف هم نیست. یک آن مصرف است. خیلی از کارهایی که می‌کنیم… چه کاری مشکل مردم را حل می‌کند؟ چه کاری مشکل فرد را حل می‌کند؟ چه کاری مشکل جامعه را حل می‌کند؟ چه کاری دستور خداست؟ چه کاری سفارش انبیاء است. چه کاری نیاز ملی است؟ چه کاری نیاز انقلاب است؟ چه کاری مورد نیاز نسل نو است؟

من روی منبر می‌روم می‌توانم یک طوری حرف بزنم که تحصیل کرده‌های دانه درشت و بزرگسال‌های سالمند خوششان بیاید، می‌گویند: احسنت، احسنت، چون یک عمری پای منبرها بودند. حالا امشب پای منبر من آمدند یک چیزی بگویم که اینها بگویند: انصافاً آقای قرائتی بحث عمیقی امشب کرد. اینها نسل منقرض هستند. خدا عمرشان بدهد. ولی من باید یک چیزی بگویم که این بچه بفهمد. اینهایی که می‌گویم از هوس نیست. حدیث داریم. «عَلَیْکَ بِالْأَحْدَاث‏» (بحارالانوار/ج23/ص236) حضرت فرمود: سراغ نسل نو بروید! یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)

7- توجه به نیازهای جامعه در تألیف و پژوهش

این را هم اضافه کنید. چه کاری مورد نیاز نسل نو است؟ چه کاری مخاطب مرا بیمه می‌کند؟ مخاطب من الآن یک اشکال در ذهنش است. بحث را طوری هدایت کنیم، یعنی بنده اعتقادم این است، کتاب معارف دانشگاه و کتاب آموزش و پرورش دینی باید سال به سال ببینیم امسال چه شبهاتی القاء می‌شود، از ماهواره، از سی‌دی، از شایعه، از هرچیز. چه شبهه‌ای امسال در دانشگاه آوردند؟ جواب شبهه را بدهند. چون نسل نو ما با آن شبهه در مخش تیغ رفته است. و شما هم یک چیز دیگر می‌گویید. پژوهش‌ها هم همینطور است. تحقیق کنیم راجع به اینکه مثلاً در علوم قرآنی فرق بین تفسیر تبیان و تفسیر طبرسی، الآن مشکل چیه؟ ما مشکل داریم که فرق این در تفسیر چیست؟

رفته بودیم لندن، گفتند یک کسی 130 جلد کتاب راجع به امام حسین نوشته است. هنوز هم می‌نویسد. گفتیم: این دیدنی است. ما را به خانه‌اش ببرید. رفتیم خانه‌اش و گفتیم: شما 130 جلد نوشتید؟ گفت: بله اینها چاپ شده است. یک جلدش را بیرون کشیدیم. مثلاً جلد 37، کسی راجع به امام حسین، 130 جلد کتاب چه نوشته است. بعد دیدیم جلد مثلاً 37، یکی از جلدهایش را بیرون کشیدیم، دیدم نوشته حسینیه‌‌های سبزوار. در سبزوار مثلاً فلان کوچه، حسینیه‌اش قدش، طولش، واقفش، روضه‌خوانی‌اش، چند تا دیگ دارد. چند تا زیلو دارد. دو صفحه راجع به این نوشته است. رفته بود آن کوچه و حسینیه‌ی دومی را نوشته بود. گفتم: لندن چه نیازی به شناخت حسینیه‌های سبزوار دارد؟ اصلاً گاهی وقت‌ها ما… یک کسی گفته «إِنْ شاءَ اللَّه‏» خیر از عمرت نبینی. «إِنْ شاءَ اللَّه‏» خیر از عمرت نبینی. هم عمرت گیر است، هم کاغذها مصرف می‌شود، ما ضامن عمر مردم هستیم.

دیروز یک برنامه داشتم برای یک مشت صدا و سیمایی‌های دانه درشت‌. اساتید دانشگاه صدا و سیما. هشتاد، نود تا استاد بودند، گفتم: گاهی یک تصمیم نادرست شما از کار رضاشاه خطرناک است. ببینید زمان رضاشاه، مثلاً ایران بیست میلیون جمعیت داشته است. همه مردم هم که مسجدی نیستند. هر بیست نفری یک نفر مسجد می‌رود. از بیست نفر یک میلیون مسجدی داشتیم… رضا شاه که در مسجدها را بسته، یک میلیون مردم محروم شدند. یکی از جنایات رضاشاه این بوده است. حالا شما گاهی وقت‌ها یک فیلم مفیدی را وقت بدی می‌گذاری. یعنی زمان پخش این فیلم را یک زمانی می‌گذاری، که یک میلیون بیننده‌اش کم می‌شود. یعنی یک کار رضاشاهی کردی. یعنی رضا شاه یک میلیون آدم را از مسجد محروم کرد، شما هم با تغییر و جابه‌جایی غلط یک کار رضاشاهی کردی. خیلی کار خطرناکی است. مشکل بچه‌های ما چیست؟ چه شبهه‌ای القاء شده است؟

امروز مثلاً وهابی‌ها می‌گویند که شیعه معتقد به عقد موقت است و عقد موقت همان زنا است. زنا می‌کنند منتهی یک صیغه هم می‌خوانند. بنده رویم نمی‌شود بگویم این بنده خدا،. این بنده‌ی شیطان، وهابی، این متوجه نیست که عقد موقت هجده فرق با زنا دارد.

یا همینطور می‌گویند: چرا اسلام دست دزد را قطع کرده است؟ حالا یک کسی فقر به او فشار آورده یک قالیچه دزدیده است. شما چهار انگشت او را قطع می‌کنید، تا ابد نابود می‌شود. دیگر کسی دخترش را نمی‌گیرد. می‌گویند: داماد دزده شدی؟ به پسرش زن نمی‌دهند. این قوانین خشن برای چیست؟ این شبهه رفته. می‌گوید: اسلام قوانینش به درد رأفت و مدنیت و نمی‌دانم عطوفت و حقوق بشر و از این حرف‌هایی که می‌زنند. خوب بگو آقا، هر دزدی را دستش را قطع نمی‌کنند. 26 شرط دارد. هجده فرق بین زنا و ازدواج موقت هست.

یا می‌گوید ولایت فقیه با سلطنت شاه چه فرقی می‌کند؟ زمان شاه به شاه بله قربان می‌گفتیم، حالا هم به ولایت فقیه باید بله قربان بگوییم. بابا شاه فاسق است، فقیه عادل. شاه نظر خودش را می‌گوید، فقیه نظر اسلام را می‌گوید. هدف شاه این است که آمریکا راضی باشد، هدف فقیه رضایت خداست. بله قربان به عادلی که برای رضای خدا نظر اسلام را می‌گوید، فرق می‌کند با بله قربان به فاسقی که نظر شخصی‌اش را برای رضای آمریکا می‌گوید. باید ببینیم به نسل نو چه شبهه‌ای القاء شده است. راجع به چه مسأله‌ای. انقلابی است، ملی است؟

یا دختر می‌گوید چرا کسی ما را بکشد 50 شتر، مرد را بکشد 100 شتر؟ مگر خون مردها رنگین تر است؟ دختر خانم به نفع تو است. چون اگر کسی شوهر تو را بکشد، پول صد تا شتر به تو می‌دهند، همه‌ی کیف‌هایت پر از پول می‌شود. (خنده حضار) اما اگر کسی شوهر تو را بکشد، کسی زن را بکشد، یک کیف شوهر پر از پول می‌شود. این به نفع تو است. نمی‌داند!

در انتخاب کار باید مواظب باشیم، یک اصولی را مراعات کنیم. کار به اینکه دولت، مجوز می‌دهد یا نمی‌دهد. مردم می‌خواهند یا نمی‌خواهند. امیرالمؤمنین فرموده: یک کاری که حق است، تشخیص دادی با مشورت با یک اسلام‌شناس، تشخیص دادی بگو، انجام بده. اگر امروز طرفدار نداری، در آینده طرفدار پیدا خواهی کرد. کار حق را منتظر بخشنامه‌ی دولت و تقاضای مردم نباش. بعداً طرفدار پیدا خواهید کرد.

خدایا به ما یاد بده وظیفه‌ی ما چیست و توفیق بده عمل کنیم. یادمان بده وظیفه‌ی ما چه نیست و توفیق بده دوری کنیم. به هر حال قربانی را فراموش نکنید. از امتیازات اسلام این است که در یک عید می‌گوید: نان مردم، عید فطر! هر انسانی سه کیلو برنج، گندم، خرما، در یک عید می‌گوید: نان فقیر را تأمین کنید. در یک عید می‌گوید: گوشت فقیر را. یعنی نان و گوشت در دل عیدهای ما جاسازی شده است. عیدهای دیگر چیه؟ آرایش و تخمه کدو و لباس نو و تبریک و خوش و بش و… ولی در اسلام، عید هم که هست نماز عید یادت نرود. فقرا یادت نرود. خودت را یادت نرود.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

 


«سؤالات مسابقه»

1- در فرهنگ اسلامی چه چیزی به کارها ارزش می‌دهد؟
1) قصد خدمت به همنوع
2) قصد تقرّب به خدا
3) قصد رشد و کمال انسان
2- پایه گذار سنت قربانی در عید قربان کدام پیامبر است؟
1) حضرت ابراهیم (علیه‌السلام)
2) حضرت اسماعیل (علیه‌السلام)
3) حضرت محمد (صلوات الله علیه)
3- آیه 71 سوره حج، چه عنوانی را درباره حضرت ابراهیم به کار می‌برد؟
1) بت شکن بزرگ
2) پدر امّت
3) بزرگ پیامبران
4- در روایات اسلامی، رابطه واجبات و مستحبات چگونه است؟
1) در کنار واجبات، انجام مستحبات در همه حال
2) انجام مستحبات، بدون ضرر به واجبات
3) انجام واجبات، بدون ضرر به مستحبات
5- آیه 104 سوره نساء بر چه امری تأکید دارد؟
1) امید مؤمنان به رحمت الهی
2) امنیت مؤمنان در سایه لطف الهی
3) نابودی دشمنان به اراده الهی

Comments (0)
Add Comment