عوامل ترک امر به معروف و نهی از منکر(2)

1- هم رنگی با جماعت، در ترک نهی از منکر
2- هم رنگی با جماعت گنهکار، عامل دوزخی شدن
3- ترس از تحقیر و تمسخر دیگران
4- شناخت معروف‌ها و منکرها
5- توجه به مستحبات و ترک برخی واجبات
6- نقش امر به معروف در حفظ دین

موضوع: عوامل ترک امر به معروف و نهی از منکر(2)
تاریخ پخش: 14/08/94

بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحثمان به مناسبت محرم94، چون هفته‌ی اول برای امر به معروف بود و دیدم که بحث‌های خوبی و نکات خوبی جمع‌آوری شده است، در کتاب امر به معروف هست، در تفسیر هم هست، گفتم اگر این را چند جلسه هم بکنیم، اشکالی ندارد.
موضوع بحثمان در جلسه قبل این بود که چرا بعضی امر به معروف نمی‌کنند. تا اینجا را گفتیم که بعضی توقع دارند که تا حرف زدند، همه‌ی مردم گوش بدهند. این توقع را نداشته باشید. پیغمبران خیلی وقت‌ها حرف می‌زدند و افرادی گوش نمی‌کردند. بعضی‌ها می‌گویند کار از کار گذشته است. نه! کار از کار نگذشته است. بعضی‌ها رفاه‌طلب هستند، حاضر نیستند خودشان را به دردسر بیاندازند. بعضی‌ها می‌گویند من یک نفر هستم و منکراتی‌ها زیاد هستند. بعضی‌ها هم مأیوس هستند. بعضی‌ها به هوای مردم‌داری، بعضی‌ها می‌گویند خودم عمل نمی‌کنم، بعضی‌ها می‌گویند مشتری‌ام را از دست می‌دهم. تا اینجا گفتیم. از این به بعد را بگوییم که چرا بعضی امر به معروف نمی‌کنند. موضوع بحث این است: دلیل رها کردن امر به معروف! امر به معروف نمی‌کند، رها کرده است، بی‌خیال! و نهی از منکر. چند موردش را جلسه قبل گفتیم، این جلسه هم می‌آییم و می‌گوییم که:
1- هم رنگی با جماعت، در ترک نهی از منکر
بابا خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو. در عروسی نشسته است، همه کف می‌زنند، ایشان می‌گوید، بلند شوم و نماز بخوانم؟ آخر همه کف می‌زنند، این هم نشسته است و کف می‌زند. همرنگ جماعت می‌شود. این جگر ندارد. من بارها این را در سخنرانی‌هایم گفته‌ام نمی‌دانم در تلویزیون بوده است یا نه! ولی در جاهای دیگر گفته‌ام. اگر از من مصاحبه کنند، امروز مشکل مردم چیست؟ نه می‌گویم آیت الله و حجت الاسلام، نه می‌‌گویم دکتر و فوق لیسانس! امروز مشکل ما این است که افرادی از ما جگر ندارند. یعنی اگر هزار نفر یک جایی نشسته باشند، ظهر بشود. در هزار نفر شاید دو سه نفر پیدا شوند که بلند شوند و یک اذان بگویند. یعنی جگر یک الله اکبر گفتن نداریم. جرأت نداریم. وارفته است. باسواد است، اما وارفته است. وارسته نیست وارفته است. سواد دارد، دل ندارد. جگر ندارد. اصلاً قیام امام حسین(علیه‌السلام) به خاطر همین بود. امام حسین(علیه‌السلام) قبل از اینکه به کربلا بیاید، یک نفر را در مسیر دید گفت: وضع چطور است؟ گفت: ‌مردم قلبشان با شما است. یعنی می‌فهمند حق با امام حسین(علیه‌السلام) است، نه بنی امیه! اما جگر ندارند. شمشیرشان با آن‌هاست. امام حسین(علیه‌السلام) فرمود: من می‌روم و شهید می‌شوم. وقتی خون من به زمین ریخته شد، مردم به غیرتشان برمی‌خورد، بلند می‌شوند و توابین و مختار درست می‌شود.
امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) داشت سخنرانی می‌کرد، مردم همینطور نگاهش می‌کردند. با این قیافه! یک نگاه به قیافه من کنید. اصلاً رگ در بدنشان نبود. آخرش حضرت امیر(علیه‌السلام) در گوش خودش زد. چنان زد که مردم جا خوردند و گفت: ‌آخر ما… هفده هجده جمله‌ی خیلی تند داریم که آدم‌های وارفته! حالا چند تا از این جمله‌های تند را برای شما بگویم. می‌فهمید. ولی در عین حال برای شما ترجمه می‌کنم. «لَا أَبَا لَکُمْ» (نهج‌البلاغه/خطبه39) ای بی‌پدرها! این حضرت امیر(علیه‌السلام) که فرمود بیست و پنج سال صبر کردم مثل کسی که استخوان در گلویش و تیغ در چشمش بود، اما دیگر به جایی رسید که گفت: بی‌پدرها! «لَا أَبَا لَکُمْ»!  «یا أَشْبَاحاً بِلَا أَرْوَاحٍ» (نهج‌البلاغه/خطبه108) لاشه‌های بی‌روح! یعنی وارفته‌اید. «یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَلاَ رِجَالَ» (نهج‌البلاغه/خطبه27) ای مردنماهای نامرد! قیافه‌ی شما قیافه مرد است، اما یک جو جوهر در شما نیست. مسأله‌ی جوهر، جگر، جرأت… یک بار دیگر بگویم؟ جگر، جوهر، جرأت! سه تا جیم. خط شکن نیستیم. در جبهه خط شکن بودیم. در هر کاری باید خط شکن بود. در هر کاری…
یک وقتی با یکی از مسؤولین ورزش دوره‌های قبل، گفتم که این وزنه‌بردارهایی که این وزنه‌ها را بلند می‌کنند، لباسشان به بدنشان چسبیده است، این یکی دو سانت گشادتر باشد. بدنشان در این تنگ می‌افتد، خوب نیست، دختر نشسته است، زن نشسته است، مرد… اینکه دویست کیلو می‌خواهد بلند کند، دویست و نیم کیلو بلند کند. نیم کیلو هم نیست. یک بیست گرم شلوارش را گشاد کند. دویست کیلو می‌خواهد بلند کند، بشود دویست کیلو و صد گرم. می‌دانید به من چه گفتند؟ اینکه می‌گویم مسؤولین خیلی‌هایشان یا بعضی‌هایشان جگر ندارند، همین است. گفتند این لباس استاندارد بین المللی است. گفتم: ‌اسراییل شصت سال است بر خلاف قوانین بین الملل مسلمانان را بمباران می‌کند، شصت سال اسراییل مسلمان‌ها را می‌کشد، ولی شما دو سانت تنبان را می‌خواهید گشاد کنید، جرأت ندارید. ما مشکلمان این است. فوق لیسانس، فوق لیسانس. دکتر، حجت الاسلام. مشکلمان این است. جگر نیست. جرأت نیست.
به من گفتند در تلویزیون بگو آب وضعش خطرناک است. پشت سدهای ما آب کم است. نگران آب هستیم. بگویید مردم آب کم مصرف کنند. گفتم:‌ به مردم می‌گویم. می‌شود به مسؤولین بگویید این چمن‌ها را حذف کنید؟ آقا سبزی بکارید، هفته‌ای دوبار آب می‌خواهد. چمن هر روز آب می‌خواهد. به آدم‌ها می‌گوییم آب نخور، لااقل به علف بگوییم آب نخور. شما به جای چمن سبزی بکارید. گفتند: آخر اینکه نمی‌شود. در استانداری در اداره، در وزارتخانه، اسفناج بکاریم؟ اشکال دارد در وزاتخانه اسفناج بکارید؟‌ مثلاً چه اشکالی دارد؟ این جگر اینکه الف سبزی چمن را به سبزی کاهو تبدیل کند، در بعضی از مسؤولین جگرش نیست. اگر کشور ما یک صدتا کت و شلواری مثل همشهری شما داشت، شهید رجایی! سک صد تا هم آخوند مثل نواب صفوی داشت، خیلی از مشکلات حل می‌شد. ما دست روی دست می‌گذاریم.
2- هم رنگی با جماعت گنهکار، عامل دوزخی شدن
راجع به همرنگ جماعت شدن یک چیزی بگویم. در قرآن می‌گوید که اهل بهشت از اهل جهنم می‌پرسند، عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «ما سَلَکَکُمْ فی‏ سَقَرَ» (مدثر/42) چطور شما جهنمی شدید؟ می‌گویند: به چهار دلیل! یک: گفتیم خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو. آیه‌اش این است. «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ» (مدثر/45) یک نماز نمی‌خواندیم، دو به فکر گرسنه‌ها نبودیم، سه هر طوری که زدند ما رقصیدیم. قیامت را هم باور نداشتیم. این خواهی نشوی رسوا آیه‌اش این است. «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ»
حدیث داریم که اگر یک عده نشسته‌اند و نماز نمی‌خوانند، یک نفر تنهایی بلند شد و رفت و نماز خواند، یعنی تحت تأثیر قرار نگرفت، مثل این آدم مثل درخت سبزی در کویر است. کویر همه جایش خشک است، یک درخت سبز در آن است. مثل آن مثل زنده‌ای است در مرده‌ها. یک درخت سبزی است در کویر. از تنهایی نترسید. البته یک جاهایی هم یک جگر هست. من در اندونزی دیدم. خانمی داشت می‌رفت، من صحنه را خودم با چشم‌هایم دیدم. خانمی داشت می‌رفت، یک مرتبه نگاه به ساعتش کرد،‌ زیپ ساکش را کشید در ساکش، یک سجاده بیرون آورد و گفت: ‌الله اکبر! در پاساژ چند طبقه، وسط پاساژ یک خانم دارد نماز می‌خواند. من هر چه فکر کردم آقای قرائتی! راستش را بگو، تو جگر داری؟‌ اگر بفهمی نماز نخوانده‌ای، حاضری کنار پیاده رو، عبایت را بیندازی و نماز بخوانی؟‌ هر چه فکر کردم دیدم نه! من نیستم. آن خانم جگر داشت. ما چند تا از این خانم‌ها را داریم؟‌ [با صدایی نازک] آخر وضو بگیرم لاک‌هایم بهم می‌خورد. آخر این آدم است؟ یعنی خدا را برای لاک کنار می‌گذارد. آخر چه چیزی را به چه چیزی می‌فروشی؟ این لاک چه کار برای تو خواهد کرد؟‌ همه‌ی سرنوشت تو در دست خداست. خدا را برای لاک زیر پا می‌گذارد. با این‌ها چه باید کرد؟‌
3- ترس از تحقیر و تمسخر دیگران
به من می‌خندند. خوب بخندند. کاری که حق است خوب بخندند. قرآن می‌گوید که «وَ لا یَخافُونَ [فی الله] لَوْمَهَ لائِمٍ» (مائده/54) اگر به تو خندیدند، به خاطر خنده مردم دست از حق برندار. آقا اگر در دستت طلا است، همه به تو گفتند: سفال است. سفال است. سفال است. اصلاً کل کره‌ی زمین گفتند: سفال است. خوب خودت می‌دانی که نخیر! طلا است. وقتی یقین داری طلاست. خوب همه شعار بدهند. این حدیث است. اگر در دستت طلاست. همه گفتند: سفال است، آرام باش. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) معنایش همین است. من خدا دارم. همه بگویند: شیخ است، مقدس است، امل است، مرتجع است، هر کس هر چه می‌خواهد بگوید.
خدا شخصی را رحمت کند. پسرش دانشگاه می‌رفت، مانعش شد. به او گفتم: چرا دانشگاه نمی‌رود؟ گفت: ‌از دانشگاه به من تلفن زدند، این پسر تو به خاطر اینکه خیلی خوشگل است، دختر و پسر نگاه خاصی به این می‌کنند، شما از خیر این لیسانس بگذر، بچه‌ات سالم باشد. من از خیر لیسانس گذشتم، بچه‌ام را دنبال کاسبی فرستادم، زود هم برایش زن گرفتم، بچه‌ام سالم بماند. نه! آخر نمی‌شود که لیسانس نگیرد. خوب به چه قیمتی لیسانس بگیرد؟‌ به قیمت اینکه رئیس دانشگاه می‌گوید: بچه تو در معرض خطر است؟‌ هم خودش و هم دیگران را به خطر بیاندازد؟ آدم از خیرش می‌گذرد. جگر نداریم. دست از دانشگاه بکشیم. دست از بازار بکشیم. آقا در این شرکت من گناه می‌کنم. بروم یک جای دیگر. لااقل جاهایی که شرکت است، مثل این شرکت‌هایی که بلیط هواپیما می‌فروشند، بسیاری از آن‌ها خانم‌های بسیار بدحجابی هستند. تو که شرکت خصوصی هستی بگو خانم اگر می‌خوهی بلیط بفروشی، لااقل حجابت اسلامی باشد. حداقل حجاب را… نمی‌خواهد بگویی حداکثر! یک حداقل اسلام را حفظ کن. می‌گوید: والا… پانزده تا هواپیما، چهل تا هواپیما دارد، جگر ندارد. پول دارد، جگر ندارد. مثل این‌هایی که پول دارند، سخاوت ندارند. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید که کمک به مردم پول نمی‌خواهد، ثروت نمی‌خواهد، سخاوت می‌خواهد. آیه‌اش را بخوانم. می‌فرماید: «یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ» (آل‌عمران/134) یعنی آن‌هایی که سخاوت دارند، آن وقتی هم که ندارند. با همان نداریشان به دیگران کمک می‌کنند. یک بار دیگر می‌گویم. کمک به مردم نیاز به ثروت ندارد. نیاز به سخاوت دارد. عبارت قشنگی است. آدم‌هایی هستند که خیلی پول دارند، سخاوت ندارند. آدم‌هایی هستند، مقدار کمی دارند، همان مقدار کمی که دارند با هم می‌خورند. همرنگ جماعت شدن…
امتحان هوش! کسی هست که بگوید: آیه‌ی همرنگ جماعت شدن کدام است؟ آفرین! «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ» اهل بهشت از اهل جهنم می‌پرسند، چطور شد جهنمی شدند؟ می‌گویند: چهار دلیل! نماز، گرسنگان، هضم شدن در جامعه‌ی فاسد.
4- شناخت معروف‌ها و منکرها
مسأله‌ی دیگر این است که آن کسی که امر به معروف می‌کند، باید اول معروف را بشناسد. خیلی کارها را فکر می‌کنیم، معروف است. مثلاً این مسجد یا مصلا را می‌خواهیم عزاخانه‌اش کنیم. چکش دست می‌گیریم و سیاهه می‌کوبیم. ببینید سیاهکوبی به قیمت اینکه مسجد را با میخ سوراخ می‌کنید، این ثواب است؟ شما حق دارید ساختمان را سوراخ سوراخ کنید؟‌ می‌خواهیم سیاهکوبی کنیم. از اول در بنایی فکر یک قلاب کنیم که سیاهپوش شود. اما حالا که جای قلاب نیست، شما هم حق ندارید مسجد وقف را با میخ سوراخ سوراخ کنید.
ایام انتخابات، بنده… حالا چون من نیستم می‌گویم. من خودم را هیچ وقت کاندید نخواهم کرد. ولی حالا می‌خواهم کاندیدا شوم. یک بنر بزن، هر کس می‌خواهد بداند، قرائتی این است. بعضی‌ها به عدد آجرهای پشت بام عکس می‌زنند. قرائتی، قرائتی، قرائتی، قرائتی، قرائتی… مثل اینکه کسی چهل تا کروات به گردن بیاندازد. خوب این خل است. کروات یکی بس است. اسراف گناه کبیره است. قرآن راجع به اسراف می‌گوید: «وَ أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفین» (انبیاء/9) ما مسرفین را هلاک می‌کنیم. گناه کبیره است. با یک لیوان آب باید وضو بگیریم. کسی که با بیش از یک لیوان آب وضو می‌گیرد، این معلوم می‌شود اسراف است. گفته‌اند وضو با ده سیر. غسل با سه کیلو آب. بعضی از خوبان ما، بعضی از مقدسین ما، شاید خود من، می‌گوییم که با سه کیلو که نمی‌شود وضو گرفت. غسل کرد. با ده سیر آب وضو بگیرم؟ حدیث داریم.
باید بدانیم معروف چیست و منکر چیست. بعضی وقت‌ها در نهی از منکر خودشان گرفتار منکر می‌شوند. من در هواپیما نشسته بودم. یک خانم خیلی جوان و زیبایی هم آن طرف نشسته بود. من دیدم یکی از این خدمه هواپیمایی، رفت مقابلش و صورتش یک وجبی این خانم بود. یک ساعت که ما در هواپیما بودیم، با این خانم حرف می‌زد. گفتم این محرمش است؟ اگر هم محرم است، اینقدر صورتش را نزدیک کند. خوب یک مقداری بیاور عقب‌تر. بعد گفتم: این خانم محرم شماست؟ گفت: نه! گفتم: یک ساعت چه چیزی به این می‌گفتی؟ گفت: نهی از منکرش می‌کردم. یاد یک کسی افتادم که لجن‌های خیابان را برمی‌داشت، با لجن به دیوار سفید می‌نوشت، نظافت را مراعات کنید. یعنی خود همین نظافت را مراعات کنید، کثافتکاری بود. باید بفهمیم. گاهی وقت‌ها یک منکری را از یک خانمی و یک آقایی آدم می‌بیند. آن طرف در نهی از منکرش خودش گرفتار چندین منکر می‌شود.
گاهی می‌گوییم دیگران کرده‌اند، ما هم بکنیم. یک کسی زغال برداشته بود، به دیوار کوچه‌ی زیبا با زغال بدخط مثلاً یک چیزی می‌نوشت. صاحب خانه آمد و گفت: آقا این دیوار به این قشنگی، در کوچه چرا با زغال و بدخط می‌نویسی؟ گفت: خوب دیگران هم نوشته‌اند. گفت: دیگران هم نوشته‌اند، گور پدرشان خندیده‌اند، گفت: خوب من هم به گور پدرم می‌خندم، بگذار بنویسم. خوب صرف اینکه دیگران این کار را کرده‌اند، اگر دیگران آب دهان انداختند یعنی همه باید آب دهان بیاندازیم؟ این مهم است.
حدیث داریم کسانی که با برخورد مسلمان شده‌اند، آمارشان از کسانی که با استدلال مسلمان شده‌اند بیش‌تر است. گاهی برخوردها… من رفتم بیمارستان، پزشک‌ها دور من جمع شدند، خیلی از امام خمینی(ره) تعریف کردند. گفتم خوب شما به خاطر رهبری امام؟ گفت: نه! من کار به انقلاب و عرفان و فقه و این چیزها ندارم. من از دید پزشکی از امام خوشم می‌آبد. گفتم: خوب! چطور؟ گفت: امام روز عاشورا داشت گریه می‌کرد. یک دستمال جلوی صورتش بود. همینطور که گریه می‌کرد و کتفش تکان می‌خورد، آب بینی‌اش ترشح کرد. با دستمال اشکی‌اش بینی‌اش را پاک کرد، یک دستمال دیگر درآورد، آن دستمال بینی‌اش با دستمال اشکش جدا بود. می‌گفت من از این خوشم آمد. گفتم… پزشک است. ولی یک حرکت جزئی…
گاهی یک معروف اثر می‌گذارد ولو طرف نخواسته باشد. در فرانسه یک پروفسوری مسلمان شد. با او مصاحبه کردند که دلیل اسلام تو چه بود؟ در فرانسه مسلمان‌های الجزایری زیاد هستند که به آنجا هجرت کردند و کار می‌کنند. مثل افغانی‌ها که مثلاً در ایران هستند. می‌گفت من پروفسور فرانسوی داشتم می‌رفتم در جاده، دیدم یک کسی خم می‌شود و بلند می‌شود، گفتم: لابد ورزش کمر می‌کند. بعد دیدم بلند شد و روی زمین افتاد. گفتم: نکند حالش بهم خورده باشد. رفتم با او حرف بزنم، دیدم به من اعتنایی نمی‌کند. یک دقیقه ایستادم ببینم این چه کار می‌کند؟ نمازش که تمام شد، گفتم: چه می‌کنی؟ گفت: من مسلمان الجزایری مقیم فرانسه هستم. الان وقت نماز بود، من نماز می‌خواندم. گفت: خوب مسلمان هستی، عقیده‌ات چیست؟ می‌گفت: ‌این کشاورز عقایدش را به من گفت. این برای من یک جرقه شد، رفتم و تحقیق کردم و خودم هم مسلمان شدم. یعنی یک کشاورز با عملش، یک پروفسور را به دنبال خودش می‌کشاند. لازم نیست که ما استدلال کنیم.
امر به معروف همه‌اش هم عملی نیست. خیلی وقت‌ها دولت می‌تواند بسیاری از معروف‌ها را راه بیاندازد. یک بودجه‌هایی را حذف کنیم. همین یارانه‌ها! خدا می‌داند کسی به من نگفته است که این حرف‌ها را بزن. «اشهد بالله» اصلاً من در تلویزیون از هیچ کس دستور نمی‌گیرم. هر چیزی را خودم تشخیص بدهم، می‌گویم. «اشهد بالله» این‌هایی که شکمشان سیر است این چهل و پنج تومان یارانه را نگیرند. آن وقت می‌دانید چقدر فقرها و خلأها پر می‌شود؟ این چهل و پنج تومان در تو که اثری ندارد. وضعت خوب است، این را نگیر. اصلاً بعضی‌ها دله هستند، یعنی اگر سه پرس هم غذا خورده باشند، باز حلوای نذری ببینند… این دله است. به تو که خدا داده است. این یکی را نگیر. بگذار یک مشکل دیگر حل بشود. دله هستند. ناخنک می‌زنند.
حمایت‌های قانونی! بعضی مشکلات ما به خاطر قانون‌ها است. قانون‌های ما سوراخ دارد. چه سوراخ‌های گنده‌ای هم دارد. مثلاً قانون است که هر کس یک جفت کفش از خارج وارد کند، پنج هزار تومان جریمه بدهد. آن کفاش و کفش فروش هم می‌رود یک میلیون کفش می‌خرد، همه را یک لنگه‌اش را از مرز بازرگان و غرب وارد می‌کند، یک لنگه‌اش را از خلیج فارس. می‌خواهند جریمه‌اش کنند، می‌گوید آقا این یک لنگه کفش است، قانون این است که هر کس یک جفت کفش وارد کند. شما یک جفت کفش پیدا کن. یک میلیون همه یک لنگه یک لنگه! تهران می‌آورد و به هم می‌چسباند می‌شود یک جفت کفش. قانون‌ها سوراخ دارد. بعضی از مردم هم دین ندارند. هم قانون سوراخ دارد و هم ما مارمولک هستیم. یک روزنه که پیدا کنیم، در می‌رویم. خیابان یک طرفه است، خوب یک طرفه است، از پشت می‌رویم. خوب اگر به پشت رفتی حلال می‌شود؟ مثل اینکه بگویم: خانه‌ی ما نیا، شما پشت به پشت خانه ما بیایی! وقتی می‌گویم خانه ما نیا، چه از رو بیایی چه… این فکر می‌کند اگر به پشت آمدیم دیگر حلال می‌شود.
قصه جگر گربه را برایتان گفته‌ام؟ یک کسی جگر به سیخ کشید، بخورد. روی آتش گذاشت و داشت آن را باد می‌زد. گربه‌ها جمع شدند. به گربه‌ها گفت: بلاله بلال. فکر کرد که اگر به جگرها بگوید بلال گربه‌ها می‌روند. آقا حلقه‌ی طلا برای مرد حرام است. نامزدی است. حالا اگر نامزدی شد، حرام خدا حلال می‌شود؟ عروسی است! خوب عروسی باشد. من می‌خواهم نماز بخوانم. ما هنوز باورمان نیامده است. یک چیزی می‌گویم ولی ممکن است تلویزیون قطع کند. حالا اگر خواست قطع کند، قطع کند. یک مصاحبه‌ای با من بود، از یک ساعت به غروب تا یک ساعت بعد از نماز مغرب، دو سه ساعت طول می‌کشید. به من گفتند، گفتم خوب نماز مغرب چه می‌شود؟ گفت: بعد بخوان. گفتم: نه! من که این کار را نمی‌کنم. من اگر برای خداست که برای خداست. اگر برای خدا هم نباشد، به خاطر مردم منی که به اصطلاح رئیس ستاد اقامه نماز هستم، درست نیست وقت نماز، در تلویزیون مصاحبه کنم. من سه دقیقه! نماز عشاء را عقب می‌اندازم. ولی نماز مغرب سه دقیقه شما یک کاری بکنید. یک گلی، سرودی! خلاصه چون به من نیاز داشتند، چون بحث مربوط به خود من بود، قبول کردند. خوب نماز مغرب که شد، گفتیم نماز بخوانیم. سجاده انداختم تا رفتم بگویم: الله اکبر! گفتم: قبله از این طرف است. گفتند: نخیر قبله از این طرف است. گفتم: پس چرا سجاده را از این طرف انداخته‌اید؟ گفت: مگر شما نمی‌خواهی نماز نمادین بخوانی؟ ببینید، سی و پنج سال است از انقلاب می‌گذرد، صدا و سیمای ما بعضی از کارمندهایش هنوز باور نمی‌کنند، که نماز است. می‌گویند نماز نمادین. مثل این است که بگوییم انگور بخر، برود و انگور پلاستیکی بخرد.
5- توجه به مستحبات و ترک برخی واجبات
ما بعضی‌هایمان در اسلام آمده‌ایم، اما اسلام در ما نرفته است. فرق است بین اینکه ما در اسلام برویم، با اینکه اسلام در ما برود. ما در اسلام رفته‌ایم، آیه‌اش این است. «یَدْخُلُونَ فی‏ دینِ اللَّهِ أَفْواجاً» (نصر/2) مردم در دین اسلام آمدند. اما هنوز اسلام داخل نشده است. «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُمْ» (حجرات/14) اسلام هنوز در دل مردم بعضی‌هایشان نرفته است. وگرنه اگر شما طبق قرآن هستید چطور برای امام حسین(علیه‌السلام) میلیون‌ها خرج می‌کنید، ولی خمس نمی‌دهید؟ خرج برای عاشورا و تاسوعا مستحب است، خمس واجب است. خیلی‌ها هستند برای امام حسین(علیه‌السلام) میلیونی خرج می‌کنند، البته کارشان محترم است. ولی می‌گوییم تو که سخاوت داری… اگر سخاوت نمی‌داشتی، برای امام حسین(علیه‌السلام) هم خرج نمی‌کردی. پس تو دین داری. عشق به امام حسین(علیه‌السلام) هم داری، خون امام حسین(علیه‌السلام) تو را تکان داده است. سخاوت هم داری. همه چیز داری. تو که این پول را می‌دهی، این پول را هم بده. تو که دست راستت را می‌شویی، دست چپت را هم بشوی.
یا می‌آید روضه. کلی گریه می‌کند. دو دستی بر سینه می‌زند. گریه می‌کند. به عشق امام حسین(علیه‌السلام). این این خوبی‌ها را دارد، این خوبی‌ها را نفی نمی‌کنم. حاج شیخ عبدالکریم حائری، موسس حوزه‌ی علمیه‌ی قم، شب عاشورا همراه همان مردم، عبایش را زیر بغلش می‌گرفت، همراه مردم سینه می‌زد. من با این دو چشم خودم دیدم. آیت الله مدنی شهید محراب، با همین دو تا چشم، در نجف دکمه‌های پیراهنش هم باز بود، نه اینکه لخت باشد، همین دو سه دکمه باز بود، پابرهنه شده بود و بدون عمامه قشنگ سینه می‌زد. یعنی نه عمامه داشت، یقه‌اش را هم باز کرده بود، پابرهنه سینه می‌زد. ما عاشق عزاداری هستیم. این عشق را باید نگه‌داشت. هر چه داریم از امام حسین(علیه‌السلام) داریم. اما تو که این همه خوبی داری، خوب خمست را هم بده. تو گریه می‌کنی که چرا فدک را غصب کردند؟ حق حضرت زهرا(سلام الله علیها) را ندادند. خودت هم حق امام زمان(علیه‌السلام) را نمی‌دهی. خوب تو که گریه می‌کنی، که چرا آن‌ها خورند. خوب خودت هم نخور! بعضی…
بیایید آقا برای رضای خدا، این یارانه‌ها را… والله کسی به من نگفته است. والله والله والله کسی به من نگفته است. یعنی بعد نگویند قرائتی بلندگوی دولت است. حالا اگر بلندگوی دولت هم باشم بد نیست. ولی دولت دولت اسلامی است. ولی بدون دولت. آقا اگر… اصلاً ببینید. بگذارید از آخوندها بگویم. به ما گفته‌اند آخوند خوب کسی است که اگر بمیرد، جایش خالی باشد. در زندگی هم یک پول‌هایی است که اگر نگیرید، جایش خالی است. خدا می‌داند بعضی‌ها اگر این یارانه را نگیرند، هیچ آب از آب تکان نمی‌خورد. بیایید این یارانه‌ها را نگیریم، بالاخره یک پولی می‌شود. منتهی معاون اول من آن زمان‌ها شنیدم، یکی دو سال پیش بود. همان اول کار، می‌گفت: من سه ماه به سه ماه می‌آیم می‌گویم شما یارانه‌هایی را که صرف نظر کردید، پولش اینقدر شده است، خرج اینجا کرده‌ایم. همین آقای جهانگیری می‌گفت من دو ماه به دو ماه می‌آیم می‌گویم. بله اگر نگفت، خوب به او می‌گوییم که چرا نگفتی. ولی این‌ها قول داده‌اند. یک مقداری مردانگی کنیم، مشکلات همدیگر را…
بعضی وقت‌ها یک کلمه‌ی زشتی است، خیلی کلمه‌ی زشتی است. این مشکل شماست، ‌مشکل من نیست. ببینید قرآن می‌گوید: «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» ترجمه‌اش این است. من از تو هستم و تو هم از من هستی. همه از هم هستیم. یعنی چه که این مشکل شماست؟ مسلمان این است که مشکل مسلمان‌ها مشکل او هم باشد. این شعری که سعدی گفته است که بنی آدم اعضای یکدیگرند، این حدیث است. مرحوم سعدی برداشته و این را شعرش کرده است. این که بگوییم: آقا این وظیفه‌ی من نیست. مشکل من نیست. ببخشید، مربوط به من نیست، مشکل خودش است. این بی‌تفاوتی خوب نیست. خوب.
6- نقش امر به معروف در حفظ دین
جهاد از نماز، از روزه، از همه مهم‌تر است. ببخشید امر به معروف. ‌ امر به معروف از همه مهم‌تر است. چون جهاد در عمر یکی دو بار شاید پیش بیاید. امر به معروف هر روز است. در خانه دخترجان این کار را نکن، پسر عزیز این کار را نکن. همسایه این کار را نکن. امر به معروف و نهی از منکر، غیر از روزه است که سالی یک بار است. غیر از جهاد است که عمری یک بار و دو بار است.
اگر امر به معروف و نهی از منکر نباشد، جامعه بیمه نیست. اگر می‌خواهید جامعه بیمه بشود، باید در مقابل خوبی‌ها حساس باشیم و در مقابل بدی‌ها هم حساس باشیم. اگر یک و نیم میلیارد مسلمان، روزی یک معروف را زنده کنند، حتی یک دهمشان، صد و پنجاه میلیون آدم اگر روزی یک معروف انجام دهند، روزی صد و پنجاه میلیون معروف انجام می‌شود. سر به کجا می‌کشد.
فیلم‌هایی که ساخته می‌شود باید خروجی‌اش یک معروف را زنده کند. یک منکری را محو نماید. یعنی هر کسی می‌خواهد طرحی به صدا و سیما بدهد، مسؤولین صدا و سیما بگویند: آقا این طرح شما و این فیلم شما، حالا کار به تأمین اعتبار و بودجه و امکانات نداریم. خروجی‌اش چه می‌شود؟ یعنی من این را که دیدم، چه چیزی به من اضافه می‌شود؟ خروجی همه‌ی فیلم‌های صدا و سیما باید این باشد و خروجی کتاب‌های درسی باید این باشد. یا مهارتی یاد بگیرم، یا هنری یاد بگیرم، یا نوری یاد بگیرم… جهت اطلاع به درد ما نمی‌خورد. در جلسه‌ی قبل هم گفتم. خیلی از درس‌هایی که ما می‌خوانیم جهت اطلاع است. فلان چیز چند متر است. فلان چیز نمی‌دانم چیست… فلان چیز… یک سری اطلاعاتی که حالا به درد ما نمی‌خورد. هر فیلمی و هر درسی… یعنی پای منبر من که نشستی باید نگاه کنی، ببینی چه چیزی به من اضافه شد. حتی مداح‌ها بیست دقیقه می‌گویند: «حسین! حسین! حسین! حسین!» بابا حسین صدم، با حسین دویستم، با حسین سیصدم، یکی است. یک حدیثی از امام حسین(علیه‌السلام) بگو. یک خاطره‌ای بگو، یک شعری بگو. یکی از کمالات اباالفضل(علیه‌السلام) را بگو. شما دو میلیون هم حسین بگویی. دو میلیونیوم‌اش با اولی‌اش یکی است. منبر، خطبه‌های نماز جمعه… حدیث داریم هر کس می‌رود مسجد، هشت چیز گیرش می‌آید که یکی از آن‌ها «و علم مستطرفاً…» یعنی حرف تازه. اینکه هر کس برود مسجد حرف تازه گیرش می‌آید یعنی چه؟ یعنی باید پیشنماز هر روز مطالعه نو داشته باشد. کار تکراری و یکنواخت هم جزء منکرات است. عمر می‌دهیم و چیزی به ما اضافه نمی‌شود. اتلاف عمر از گناهان است.
خدایا! خودت همه‌ی نواقص ما را اصلاح بفرما. خودت آن طوری که می‌خواهی ما را هدایت بفرما. همه‌ی دعاها مستحب و یک دعای واجب داریم. این است:‌«اهدنا الصراط المستقیم» یعنی همه‌ی ما باید مسیر پول خرج کردن‌مان، برنامه‌هایمان، بودجه‌مان، رفاقت‌مان، قهرمان، صلح‌مان، مهمانی‌مان، آشتی‌مان، همه باید یک خروجی داشته باشد، بعد از این جلسه چه چیزی گیر ما می‌آید؟ چه چیزی گیر شما می‌آید؟ خروجی‌اش چه می‌شود؟ خروجی باید داشته باشد. یک سری چیزها هم که پایش به جایی بند نیست. مثل ختم انعام. ما هر چه فکر کردیم، پنج و پنج سال است که آخوند هستیم. این ختم انعام از کجا بیرون آمده است؟ مثل ختم اعراف! با ختم اعراف چه فرقی می‌کند؟ با ختم سوره‌ی مائده چه فرقی می‌کند؟ من نمی‌دانم یک باره یک آیه در بورس می‌افتد. هر چه می‌گوییم دلیلش چیست؟ می‌گوید نمی‌دانم. اگر دینی دارید، کاری می‌خواهید بکنید، آشی، نذری، حلیمی، شعله زردی، بپرسید. گاهی وقت‌ها به نصف قرآن عمل می‌کنید. مؤسسه‌ای من را بردند، برای یتیم‌ها گوشت و غذا و لپه و خرما و قند و شکر و کشمش و… برای یتیم‌ها آماده کردند. به من گفتند: ‌خوب است؟ به مؤسسه نگاه کردم، گفتم: پنجاه درصد خوب است. گفتند: چرا پنجاه درصد؟ گفتم: قرآن می‌گوید: «وَ ارْزُقُوهُمْ» به یتیم‌ها غذا بده. «وَاکْسُوهُمْ» لباس هم بده. بعد می‌گوید: «وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» (نساء/5) با بچه یتیم قصه بگو. چه کسی قصه می‌گوید؟ حالا گیریم درب خانه‌ی یتیم را زدید، لپه و برنج هم دادید، این بچه کمبود پدر دارد، یک کسی باید برای این قصه بگوید. برای این‌ها قصه بگوییم. دخترها دانشجو برای دخترهای یتیم. پسرهای دانشجو برای پسرهای یتیم. یک ساعت وقتمان را صرف یتیم‌ها کنیم. لپه دادن که همه‌ی کار نیست.
خدایا یادمان بده وظیفه‌مان چیست و توفیق بده که عمل کنیم. یادمان بده وظیفه‌مان چه چیزی نیست، و توفیق بده که دوری کنیم. ما را در فهم وظیفه به خودمان واگذار مکن. از اینکه شما را دیدم و این حرف‌ها را با هم زدیم، خوشحالم و خدا را شکر می‌کنم. از شما هم تشکر می‌کنم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 45 سوره‌ی مدثر به کدام خطر اشاره دارد؟
1) ترک نماز و روزه
2) همرنگی با گنهکاران
3) ترک انفاق و صدقه
2- آیه 54 سوره مائده به کدام ویژگی اهل ایمان اشاره دارد؟
1) نترسیدن از سرزنش دیگران
2) نترسیدن از هجوم دشمنان
3) نترسیدن از کثرت دشمنان
3- خداوند در قرآن به چه کسانی وعده هلاکت داده است؟
1) دین گریزان
2) کافران و مشرکان
3) اسراف‌کاران
4- آیه 14 سوره حجرات از چه کسانی انتقاد می‌کند؟
1) کسانی که نابجا ادعای ایمان می‌کنند
2) کسانی که از پیامبر اطاعت نمی‌کنند
3) کسانی که از جانشین پیامبر پیروی نمی‌کنند
5- بر اساس آیات و روایات، کدام امر حافظ اسلام است؟
1) نماز و روزه
2) حج و عمره
3) امر به معروف و نهی از منکر

Comments (0)
Add Comment