عمل، قبولی عمل – 1

وضوع: عمل، قبولی عمل (1)
تاریخ پخش: 70/01/20

بسم الله الرحمن الرحیم‌‌

1- سه اصل مهم در عبادیات
در این جلسه بحث در رابطه با عمل و قبولى عمل است. خیلى‌‌ها کار نمى‌‌کنند. اصولاً مردم چند دسته هستند. بعضى‌‌ها خوابند. بعضى‌‌ها بیدارند ولى بیدار بى‌خبر، بعضى‌‌ها پا شدند. بعضى‌‌ها حرکت مى‌‌کنند. این‌‌ها مقدمه‌‌اى است براى این که بالاخره وقتى حرکت کردى آیا حرکتت قبول است یا نیست. شما کارگرید، توى کارخانه کار مى‌‌کنید.
اگر ساختمان را بسازند ماشین را بیاورد مدار را جور کنند. همه ى کارها بشود اما استاندارد نباشد قابل فروش نیست. قبولى عمل یعنى این که خداوند مهر بزند که این استاندارد است. چه کنیم که کار درست باشد. چه کنیم که کار قابل عرضه‌ى به بازار قیامت باشد؟ سه تا پرونده ما داریم. یکى فیش‌هایى که واجب انجام عمل است. یکى واجب قبولى عمل است و یکى هم واجب حفظ عمل است. یعنى کارکرده ولى کارش خراب شده است.
در کار نکاتى را باید دقت کنیم.
2- چند اصل مهم در انجام کارها
اول این که مسئله اهم و مهم را باید در نظر بگیریم. یعنى اگر یک کار مهمى است به یک کار غیر مهمى نپردازیم. الآن جوان‌‌هاى ما توى این اهم و مهم مى‌‌سوزند. خانه ندارند ولى تختخواب مى‌‌خرند. باباجون روى زمین یک تشک بینداز و بخواب نه تختخواب باید باشد. خونه‌ى اجاره‌‌اى مى‌‌گیرد هر سال ماشین بارى مى‌‌گیرد تختخواب حمل و نقل مى‌‌کند و آدم بى‌خانه از پزش نمى‌‌گذرد. تو جهازیه هم همین طور است. توى عروسى‌‌ها هم همین طور است. در خیلى از کارهایى که مى‌‌کنیم، کارهاى واجب زمین مانده، کارهاى غیر واجب انجام می‌دهیم. مدرسه موکت ندارد، براى مسجد قالى مى‌‌خریم. مدرسه و کلاس و معلم نداریم فلان کار را مى‌‌کنیم. همه‌ى ما گرفتار این هستیم که بسیارى از کارهاى واجب مانده و کارهاى غیر واجب انجام مى‌‌دهیم.
حدیث: اگر شبى نافله بخوانید ولى ضر بزنید به واجبات نافله شما هم قبول نیست.
مسئله ى دوم ثبت عمل: ما باید حساب کنیم که تمام کارهایمان ثبت مى‌‌شود و روز قیامت عرضه داده مى‌‌شود و انسان مى‌‌گوید این چه کتابى است که ریز و درشت کار من تویش ثبت شده است.
3- شهامت در کار
مسئله‌ى دیگر شهامت در عمل: بعضى‌‌ها یک کارى مى‌‌خواهند بکنند اما مى‌‌ترسند. روایت داریم که تاجرهاى ترسو چیزى گیرشان نمى‌‌آید، چون هى مى‌‌گوید بخرى شاید فردا عوض شد، شاید نشد.
داریم «إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِیهِ فَإِنَّ شِدَّهَ تَوَقِّیهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْهُ» (بحارالانوار/ج68/ص362) از هر چى مى‌‌ترسى، بپر توش.
ازدواج نمى‌‌کند چون مى‌‌ترسد. کاسبى نمى‌‌کند چون مى‌‌ترسد. دست به کار نمى‌‌زند چون مى‌‌ترسد. یک رقم خود باختگى، جسور نیست.
4- تعبد در کار
از مسائل دیگر تعبد در عمل است که باید حساب کنیم عمل طبق دستور خیلى‌‌ها کار مى‌‌کنند اما خانه‌‌اى که مى‌‌سازند طبق نقشه نیست، پروانه ندارد شهردارى مى‌‌آید خراب مى‌‌کند.
خیلى‌‌ها جون مى‌‌کنند اما کارشان قبول نیست. الآن توى اداره خریدش یک فرمولى دارد. فروشش یک فرمولى دارد، یک چیزى مى‌‌خواهید بفروشد باید سه بار توى روزنامه‌‌ها چاپ بشود، بعد مناقصه داریم، مزایده داریم. کارشناس داریم.
بعضى کارها داریم «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْت‌‌» قرآن مى‌‌گوید: همان طور که من به تو گفتم انجام بده. نماز مى‌‌خواند طبق دستور نیست. عبادت مى‌‌کند، طبق دستور نیست.
«مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ» گاهى کارى انجام مى‌‌دهیم آگاهى نداریم (عمل با آگاهى)
الآن ارتش دنیا این گونه است. ارتش‌‌هاى چند ملیتى که مى‌‌ریزند سر عراق گاهى یکى از این سربازها اصلاً نمى‌‌داند که چه خبر است مى‌‌گویند بزن، او هم مى‌‌زند. از افتخارات جمهورى اسلامى این است که سرباز و پاسدارش مى‌‌فهمد که رهبر کیه؟ منطق کیه؟ دشمن چیه؟ یعنى با بصیرت و آگاهى و بینش مى‌‌رود. نه مثل کسى که مى‌‌دهند اتوشویى از خودش اراده ندارد. اما در جمهورى اسلامى مى‌‌گوید: این چه کسى است که باید بزنمش؟ چرا باید بزنمش؟ مى‌‌گوییم این مهاجم است. طاغوت است. حرفش این است. دلیل تهاجمش این است.
امام حسین با اصحابش روز عاشورا ده تا سخنرانى کرد در نصف روز براى این که بصیرت داشته باشند. فردا نگویند ما آمدیم کربلا نفهمیدیم چه شد؟
قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ(ع): «الْمُتَعَبِّدُ بغَیْرِ عِلْمٍ کَحِمَارِ الطَّاحُونَهِ یَدُورُ وَ لَا یَبْرَحُ مِنْ مَکَانِهِ» (غررالحکم/ص41) عمل جاهل «کَحِمَارِ الطَّاحُونَهِ» مثل الاغى است که دور سنگ آسیا بگردد. حتى داریم اگر خوابى یا نهار خوردى و کسلى نماز هم نخوان. وقتى مست هست نماز نخوانید. البته نه این که شراب خوردید، گاهى آدم مست خواب است. الآن چرتت مى‌‌آید و سنگینى، الآن نماز نخوان. باشد بعداً نماز بخوان «حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» باید بفهمید چه مى‌‌گویید؟
کار سخت:
5- قبول کار دشوار
بر خلاف مرفهین اسلام مى‌‌گوید: اگر شد کار سخت را قبول کن. حدیث داریم هر وقت که چند تا کار را پیشنهاد مى‌‌کردند، پیامبر آن را که مشکل‌‌تر بود انجام مى‌‌داد.
قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ(ع): «المکارم بالمکاره» رشد انسان به این است که کار سخت انجام بدهد.
قَالَ الْبَاقِرُ(ع): «الْجَنَّهُ مَحْفُوفَهٌ بِالْمَکَارِهِ وَ الصَّبْرِ فَمَنْ صَبَرَ عَلَى الْمَکَارِهِ فِی الدُّنْیَا دَخَلَ الْجَنَّهَ»(بحارالانوار/ج68/ص72) بهشت در سایه ى کارهاى سخت است.
«الَّذینَ اتَّبَعُوهُ فی‌‌ ساعَهِ الْعُسْرَهِ» درود بر کسانى که یار پیغمبر بودند در وقت گرفتارى.
وقتى که مرگ بر شاه مهم بود، زنده باد اونى که گفت: مرگ بر شاه. حالا که شاه مرده بگو مرگ بر شاه، دیگر فایده‌‌اى ندارد. زنده باد آن هایى که «ساعَهِ الْعُسْرَهِ» وقتى مشکل دارند «وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ» در وقت‌‌هاى سخت «تَتَجافى‌‌ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» درود بر کسى که خودش را از رختخواب بکند و نماز شب بخواند.
6- حسابرسى در عمل
گاهى انسان باید به حساب کارهایش برسد. من مبلغم توى این مسجد چند سال است که پیش نمازم، باید حساب کنیم که این چند سال که حرف زدیم فایده داشت یا نداشت.
بنده پیش نماز بازارم، چند سال توى بازار نماز مى‌‌خوانم. مثلاً فلان سال من باید حساب کنم واقعاً این‌هایى که مى‌‌آیند توى مسجد من از باقى بازارى‌‌ها بهترند؟ اگر بهتر نیستند برویم و جایمان را عوض کنیم. برویم توى دبیرستان نماز بخوانیم. اگر آدم سی سال برود توى بازار نماز بخواند و بعد ببیند که بازارى‌‌ها همانى بودند که هستند، بالاخره آدم باید حسابرسى کند توى خانه‌‌ها بانک‌‌ها، مغازه‌‌ها، اداره، هر شب سالى یک حسابگردان مى‌‌کنند، انبار گردانى مى‌‌کنند. موجودى همه را حساب کنند که چه کرده‌‌اند؟
البته بغیر از ازدواج، ازدواج تنها چیزى است که تا آخر عمر باید سوخت و ساخت.
من به یک آقایى گفتم: چند سال کار مى‌‌کنید؟ گفتند: 37 سال. گفتم: بالاخره اگر 37 سال قطره‌ى باران روى سنگ مى‌‌ریخت آن را سوراخ کرده بودند. 37 سال براى این حرف زدى اگر اثر نکرده تغییر بده. حساب کنید خودتان را، راهى که رفتیم برگردیم اگر دیدیم غلط است.
7- ابتکار و نوآوری
ابتکار در عمل یک ارزش است. نو آورى یک ارزش است و لذا سفارش کرده‌‌اند بچه‌‌ها اگر بازى مى‌‌کنند دست به یک کار زدند گفت: بابا نگاهم کن، نگاهش کن. نگو برو بابا حوصله ندارم. چون بچه به نظر خودش یک کارى کرده است و دوست دارد شما نگاهش کنید.
سنت شکنى، ابتکار، تشویق عمل از نکات مهم است.
یک ساعت ساز پیرمرد در قم از مقربین و محترمین است. ایشان مى‌‌گوید: من یک نامه‌‌اى نوشتم به آلمان، کارخانه‌ى ساعت سازى فلان، حدود 40 سال پیش و گفتم: اگر در ساختن ساعت این دقت را بکنى مفید است الآن حدود 40 سال است که به تاریخ همان روزى که نامه را نوشتم هر سال از همان کارخانه براى تشویق یک کادو فرستاده مى‌‌شود.
آدمى هم هست که تا به او تذکر مى‌‌دهى مى‌‌گوید: جناب عالى کارت شناسایى خود را بده ببینم بابا بگذار حرف بزنم. اگر خوب بود قبول کن اگر نه قبول نکن.
اون کافر حرف منطقى ما را مى‌‌فهمد و 40 سال تشویق مى‌‌کند.
دوستى مى‌‌گفت: شمال شهر کلاسى داشتم و بعضى از بچه‌‌ها هم خیلى مذهبى نبودند. اما هر وقت که قدمى برمى داشتم پدر و مادر مى‌‌آمدند و تشکر مى‌‌کردند. اما حالا از شمال شهر آمده‌‌ام مدیر مدرسه جنوب شهر شده‌‌ام. محله‌ى حزب اللهى‌‌ها و فقیرها مى‌‌گوید: چهار، پنج سال که بچه‌‌اش توى مدرسه است یک بار هم نشده است که پدرش بیاید مدرسه و تشکر کند بگوید من پول ندارم بدهم.
آمد پهلوى تاجر و گفت: 100 تومان پول به من بده با شش ماه مدت، گفت: پول ندارم اما مدت هر چه بخواهى به تو مى‌‌دهم.
«تَواصَوْا بِالْحَقِّ»، «تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَهِ» سعه ى صبر یک کارى را که آدم به آن دست مى‌‌زند زود نباید نتیجه داشته باشد. گر صبر کنى ز غوره حلوا سازى.
همسر شاه ولیعهد را زایید. بهایى‌‌ها یک پزشک غذا شناس و روان شناس هدیه کردند به اعلى حضرت. این در فلان دانشگاه درس خوانده مسئول غذاى کودک. بعد بهایى‌‌ها گفتند: ما از الآن این بچه را زیر نظر مى‌‌گیریم و بیست سال دیگر ولیعهد مى‌‌شود. در قانون اساسى آن زمان اگر پسر شاه 20 ساله مى‌‌شد مى‌‌توانست شاه شود. از حالا تغذیه و اخلاقش را زیر نظر مى‌‌گیریم بیست سال دیگر که شاه شد بهائیت را توى ایران یک مذهب رسمى مى‌‌کند. یک مرام سیاسى تبدیل شد به یک مکتب آسمانى، ببینید بهایى از الآن براى بیست سال دیگر کار مى‌‌کند.
یک مقدار باید دورنگر و آینده نگر بود. حضرت نوح وقتى کشتى مى‌‌ساخت، همه مسخره‌‌اش مى‌‌کردند. مى‌‌گفتند: مثل این که پیغمبریت نگرفت دست به نجارى زدى. یکى مى‌‌گفت: کشتى را کنار دریا مى‌‌سازند که حولش بدهید برود توى دریا، تو کشتى را وسط خشکى مى‌‌سازى؟ این را کدام حمال مى‌‌خواهد ببرد وسط دریا؟ خیلى متلک مى‌‌گفتند اما سعه‌ى صبر. چون خدا گفته بود بساز، خودم دارم مى‌‌بینم. یعنى خودم مى‌‌بینمت (متلک‌‌ها را هم مى‌‌شنوم. زمانى مى‌‌آید که زمین را آب مى‌‌گیرد و کل زمین مى‌‌شود دریا و آن‌‌ها که روى کشتى‌اند نجات پیدا مى‌‌کنند. یکى از کارهایى که به کار ارزش مى‌‌دهد سبقت است. یعنى آدم در یک کارى سرعت داشته باشد. در دعاى کمیل داریم «حتى أسرح إلیک فی میادین السابقین» خدایا مرا در میدانى قرار بده که د رکارهاى خیر مسابقه بگذارم.
8- محکم‌کاری کردن
محکم کارى: از کارهایى که به کار ارزش مى‌‌دهد محکم کارى است. سر هم بندى نکنیم. من آخوند باید محکم کارى کنم. خدا رحمت کند شهید مظلوم دکتر بهشتى را. ما بیست سال پیش تصمیم گرفتیم بچه‌‌ها را جمع کنیم برایشان کلاس دارى کنیم. شهید مظلوم دکتر بهشتى یک نصیحتى به من کرد. گفت: آقاى قرائتى نگو این‌‌ها بچه‌‌اند هر چى بگیم قبول مى‌‌کنند. با این که بچه‌‌اند و تو مى‌‌خواهى ساده حرف بزنى: اما حرف‌هایت را سست نگو. فرق است بین ساده و سست. خونه اگر مى‌‌سازى و لو اگر یک اتاق هم مى‌‌سازى، همان یک اتاق را محکم بساز. فردا پولدار مى‌‌شوى بتوانى رویش را بسازى. نه که فردا بگویى خدا لعنت کند آن بنا را، خاک بر سر ما که اول بى پول بودیم. بابا همین را که مى‌‌سازى محکم بساز. همین که به بچه‌‌ها مى‌‌گویى محکم بگو.
مرحوم بهشتى مى‌‌گفت: آقاى دیگه پیدا نشود و بگوید آنچه که قرائتى گفته باطل بوده، بیاد خاک بردارى کنه و از سر نقشه مهندسى بدهد.
جنازه‌‌اى را دفن کرده بودند. پیغمبر داشت خشت‌‌هاى قبر را مى‌‌چید. خیلى مواظبت مى‌‌کرد خشت‌‌ها را تنگ هم بگذارد و بین آن را گل بگذارد. یکى گفت: یا رسول الله مرده را خاک کردى، خاک بریز رویش برود. فردا مى‌‌پوسد و مى‌‌رود. پیغمبر فرمود: مى‌‌دانم. مرده مى‌‌پوسد. اما خدا دوست دارد که کسى اگر مرده را هم دفن مى‌‌کند محکم کارى کند. یعنى این آقا اعدامى، فردا صبح مى‌‌خواهند اعدامش کنند. امشب بالاخره مسواک بزند. لباسش را اتو کند. غذایش را خوب بخورد.
چو اسیر دست توست *** اکنون با اسیر کن مدارا
نگو حالا ابن ملجم، فردا اعدامى است، چند لیوان شیر بده بخورد.
9- عشق و نشاط در کار
از چیزهایى که خیلى در کار مهم است این است که انسان به کارش عشق بورزد. والاّ قرآن مى‌‌گوید: قبول نمى‌‌کنم.
یک مأموریتى براى ذبح گاو پیدا کردند، خداوند به آنها فرمود: گاوى را بکشید در یک ماجرایى این‌‌ها هى بهانه گرفتند. چه گاوى باشد؟ چند کیلو باشد؟ چه رنگ باشد؟ چه سن باشد؟ این قدر این‌‌ها بهانه گرفتند که آخرش قرآن مى‌‌گوید: «فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ» بالاخره جون کندند گاو را کشتند، اما چون نشاط نداشتند «وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ» چون عشق نداشتند انگار که ذبح نکردند.
حتى دعا هم که مى‌‌خوانید اگر دعاى کمیل یک ساعت است یک صفحه‌‌اش را بخوان اما با نشاط بخوان. چون دعا کیلویى نیست. ما دعا را مترى مى‌‌خوانیم.
بعضى چیزها نشاطى است، یکى از دوستان مى‌‌گفت: رفتم یک جایى دعا بخوانم، گفتند: ما نماینده‌مان را مى‌‌فرستیم. گفتم: مگر آیین نامه ى ادارى است؟ مناجات با خداست.
بله ممکن است آدم یک نامه‌‌اى را بدهد مى‌‌گویند اگر خودش نبود بده به معاونش، اما مناجات با خدا قائم مقامى نیست. «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَسَل…»
پناه مى‌‌برم به تو که در کارهایم کسل باشم. زکاتى که با کسالت باشد، آیه داریم که قبول نیست. نمازى که با کسالت باشد قبول نیست. پیش نمازى که در یک جایى نماز مى‌‌خواند حدیث داریم اگر مردم او را نخواهند نمازشان قبول نیست. یعنى باید نشاط توى کار باشد. یعنى باید وقتى کسى مى‌‌آید و سر کلاس مى‌‌نشیند حالا کلاس عقیدتى، سیاسى، جهان بینى و… باید بین معلم و شاگرد یک عشق و نشاطى باشد و گرنه فایده‌‌اى ندارد.
امام زین العابدین از آمدن ماه رمضان نشاط داشت وقتى مى‌‌خواهد برود غصه مى‌‌خورد. هنوز ماه رمضان تمام نشده مى‌‌فرماید که: اى ماه رمضان دلم نمى‌‌خواهد که تمام شوى. اى ماه رمضان! خداحافظ که تمام شدى. چشم ما در تو تر شد، دل ما در تو لرزید. در تو شب قدر بود. در تو قرآن نازل شد. اى ماه رمضان! نیامده منتظرت بودم. نرفته دلتنگت شدم. یک جورى که انگار عاشق است. اما ما می‌گوییم 26 روزش رفت، دیگه دو روز بیش‌‌تر نمانده است کیف مى‌‌کنیم که ماه رمضان برود.
امام سجاد مى‌‌فرماید: اى ماه رمضان خداحافظ. آن هایى که نمى‌‌شناسند مى‌‌گویند: خوب شد تمام شد و آن‌‌ها که مى‌‌شناسند مى‌‌گویند: حیف شد که تمام شد.
«السَّلَامُ عَلَیْکَ مَا أَکْثَرَ عُتَقَاءَ اللَّهِ فِیکَ، وَ مَا أَسْعَدَ مَنْ رَعَى حُرْمَتَکَ بِکَ السَّلَامُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَمْحَاکَ لِلذُّنُوبِ، وَ أَسْتَرَکَ لِأَنْوَاعِ الْعُیُوبِ» خداحافظ اى که چقدر در تو خداوند گناهان را بخشید. بخصوص در دهه سوم. حدیث داریم پیغمبر دهه دوم که تمام مى‌‌شد و دهه سوم شروع مى‌‌شد دیگر رختخواب‌‌هایش را جمع مى‌‌کرد. شاید آخرین ماه رمضان ما باشد.
این سفرهایى که حاجى‌‌ها مى‌‌کنند، روزهاى اول که قدر دلار و ریال را نمى‌‌دانند راحت خرج مى‌‌کنند. اما روزهاى آخر دیگر سخت خرج مى‌‌کنند.
نفت را وقتى آدم دارد 10 لیتر، 20 لیتر، به مردم مى‌‌دهد. اما وقتى که دید 5 لیتر بیش‌‌تر ندارد، همین که نفت و بنزین و دلار کم شد آدم در خرج کردنش احتیاط مى‌‌کند.
آدم هایى که سنشان زیاد است یک مقدار احتیاط کنند. آدم باید پیش بینى کند. شاید که این آخرین ماه رمضان باشد. باید یک کارى کند که کارهایش حساب شده باشد.
خوشم آمد از یکى از این علما به یک عالم حدود 90 ساله گفتند: اگر بدانى که هفته بعد مى‌‌میرى چه مى‌‌کنى؟ گفت: اگر بدانم که هفته ى آخر عمر من است همان کارى را مى‌‌کنم که از اول بچگى کرده‌‌ام. من از اول بچگى کارهایم را قرص و محکم انجام دادم که هر وقت گفتند: بمیر، مثل حضرت امام که فرمود: من با قلبى آرام…
ما هیچ کداممان قلبمان آرام نیست. بنده که دارم حدیث مى‌‌خوانم آخوند هستم، به نظر خودم دارم کار خیر مى‌‌کنم ضمن این که خیال مى‌‌کنم کارم خیر است. اگر بگویند آقاى قرائتى توجه توجه امسال آخرین ماه رمضان توست، فورى یادداشت‌هایم را کنار مى‌‌گذارم و مى‌‌گویم: خدا غلط کردم. حتى من هم که حدیث مى‌‌خوانم اطمینان ندارم که صد در صد کارم درست است. شاید روز قیامت خدا به من بگوید تو غلط کردى توى تلویزیون بروى تو باید زبان اردو یاد مى‌‌گرفتى مى‌‌رفتى توى هندوستان. تو اصلاً غلط کردى توى ایران بروى. آقا من از اول انقلاب تا الآن توى تلویزیون بودم. نه هیچى آن قبول نیست. این همه مردم گفتند: صل على محمد یار امام خوش آمد. خوب مردم ساده بودند نه خیال کردند تو آدم خوبى هستى. خلاصه هم باید کار کرد و هم یک دغدغه‌‌اى داشته باشد که بالاخره درست مى‌‌روم یا درست نمى‌‌روم مثل خیاط دارد مى‌‌دوزد اما هر لحظه ممکن است که صاحبش بیاید و بگوید تنگش کن یا گشادش کن و شاید اصلاً جنس قابل فروش نباشد.
خدایا یک راه داریم ما یک آیه قرآن داریم که روزنه‌ى امید است مى‌‌گوید: خدا خدایى است که مى‌‌تواند عیب‌‌ها را تبدیل به خوبى کند. اگر عیب‌‌هاى ما تبدیل به خوبى شود ما خیلى کار خوب داریم. «فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» اگر خدا با ما این طورى رفتار کند که خوب است ولى اگر بخواهد معامله عادلانه کند که وضعمان خراب است.
خدا نباید با ما با عدالت رفتار کند یا با فضلش یا این که مثل زمین هست که زباله را تبدیل مى‌‌کند به گل، «فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment