عمل، شرایط قبولی

موضوع بحث: عمل، شرایط قبولی
تاریخ پخش: 23/11/60

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

«رب اشرح لی دری و یسّر لی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی»

بحث‌های ما درس‌هایی از قرآن بوده است. منتهی در این جلسات درس‌هایی در رابطه با فقه و احکام بوده است و برای افرادی که درجریان جلسات بحث پیشین نبوده‌اند، مباحث را فهرست‌وار در یکی دو دقیقه بیان می‌کنیم.
در آغاز بحث گفتیم: کسی که وارد مؤسسه‌ای می‌شود، در ابتدا یک کارت ورودی دریافت می‌کند که در آن چنین چیزهایی ذکر می‌شود. سلامتی، میزان سن، مدارک تحصیلی، داشتن معرفی نامه و بعد از ورود به آن مؤسسه ملزم رعایت آیین و مقررات آن مؤسسه می‌باشد و پس از عمل طبق آن مقررات، به مرحله‌ی مصاحبه و پذیرش می‌رسد و بعد از کسانی که پذیرفته می‌شوند، به برخی از آن‌ها امتیازاتی داده می‌شود. این مراحل کاری است که ارگان‌ها و مؤسسات انجام می‌دهند و عبارت است از: 1- کارت ورودی 2- آیین نامه 3- مقررات مصاحبه 4- پذیرش امتیازات.
1- مقررات ورود به فقه
همین کارها تقریباً در فقه انجام می‌شود.
– کارت ورودی و اینکه چه کسی وارد فقه می‌شود. باید و نبایدهای اسلام متوجه چه کسی است؟ کسی که کارت ورودی داشته باشد و این کارت ورودی عبارت است از: الف) عاقل بودن ب) بالغ بودن ج) آزاد بودن، یعنی زیر سلطه و تحت اجبار و سیطره‌ی کسی نبودن د) قدرت داشتن بر انجام کارها. این‌ها شروط ورود در فقه می‌باشند و این تکلیف بسیار ارزش دارد. یکی از علما سالروز بلوغش را جشن می‌گرفت و می‌گفت: من در چنین روزی بالغ شدم، یعنی به آن جا رسیدم که خدا با من حرف می‌زند.
شرایط تکلیف:
یکی از این شروط، شرط صحت است که آیین نامه چه می‌باشد. گفتیم: آیین نامه این است که چه موقع عمل انسان قبول می‌شود؟ عملی قبول می‌شود که هدفش خدا باشد. بخصوص عبادات قربه الی الله باشند. دوم این که نحوه‌ی انجام کار طبق دستورات باشد. اگر به او گفتند: بگو: «حطه» نگوید: «حنطه». اگر گفتند این جمله را بگو، جمله‌ی دیگری نگوید. اگر گفتند روز شنبه ماهی نگیر، کلک نزند و روز شنبه ماهی‌ها را در حوضچه اسیر کند. آن وقت یکشنبه بیاید و از حوضچه بگیرد و بگوید: ما شنبه ماهی نگرفتیم. شنبه ماهی نگرفتی، اما شننبه حوضچه راکندی و ماهی را در آن اسیر کردی. کلک نزند و رندی نکند. طبق همان دستورات مدون عمل کند، نه این که عبادت را تغییر دهد و نه شکل کار را تغییر دهد. درجلسه‌ی قبل شرایط قبولی را گفتیم. گفتیم عده‌ی زیادی پشت ماشین می‌نشینند و می‌روند، اما به هدف نمی‌رسند. عده‌ی زیادی از جان مایه می‌گذارند، اما مورد قبول خدا نیست.
2- کیفیت عمل مهمتر از کمیت آن است
حالا در زمینه‌ی شرایط قبولی با هم صحبت می‌کنیم. شرایط قبولی اعمال در قرآن را می خواهم بگویم. افرادی تمام عمر مشغول انجام کار و زحمت هستند، منتهی زحمت چه کسی قبول است؟ همه باید خوب گوش کنید. نکند یک عمر سعی و تلاش کنیم و بعد بفهمیم راه اشتباه رفته‌ایم. همه باید دقت داشته باشیم که آیا این زحمتی که می‌کشیم، قبول می‌شود یا نه؟ حضرت علی(ع) سفارشات بسیاری دارد. فرموده است: مواظب قبولی هم باشید. دائم زحمت نکشید. گاهی کاری انجام دادید، ببینید قبول شد یا خیر؟ کتاب بحار عجب کتابی است. خدا علامه مجلسی را رحمت کند. علامه مجلسی حدود 200 جلد کتاب نوشته است که یکی از آن‌ها بحارالانوار است که خود بحارالانوار 120 جلد است و هر جلد حدود 400 صفحه است.
در جلد 71 بحار، حضرت علی(ع) می‌فرماید: «کُونُوا عَلَى قَبُولِ الْعَمَلِ أَشَدَّ عِنَایَهً مِنْکُمْ عَلَى الْعَمَل»(بحارالانوار، ج‏67، ص‏312) دلتان بیش از انجام کار، برای قبولی بسوزد. غصه‌ی خود کار را زیاد نخورید، اما غصه قبولی کار را بخورید. مثلاً فرض کنید: من چند ساعت در تلویزیون حرف زدم، زیاد دنبال این نباش که چند ساعت حرف زدم، ببین چقدر از این حرف‌ها مورد قبول واقع شده است. گاهی 10 ساعت قبول می‌شود و گاهی 1000 ساعت قبول نمی‌شود. توجه شما و عنایت شما به قبولی باشید. به قولی توجه به کیفیت داشته باشید نه کمیت. کیفیت یعنی چگونگی انجام کار و کمیت یعنی تعداد کار. آخر برای بعضی کمیت ارزش دارد. مثل راننده اتوبوس که به کمیت توجه دارد، می بیند که آیا اتوبوس تکمیل است یا نه؟ دلش خوش است که مسافر، تکمیل است، حالا هر که می‌خواهد سوار شود، برایش فرقی نمی‌کند. او می‌خواهد کرایه‌اش را بگیرد و دلش می‌خواهد تعدادش زیاد باشد. بعضی خیلی به تعداد کار ندارند. دلش می‌خواهد یک نفر سوار شود، اما او شخص با اهمیتی باشد. این را کیفیت می‌گویند. «کُونُوا عَلَى قَبُولِ الْعَمَلِ أَشَدَّ عِنَایَهً مِنْکُمْ عَلَى الْعَمَل» یعنی عنایت شما به قبولی بسیار شدید باشد. به قبول شدن عنایت کنید.
3- تقوا شرط قبولی عمل
حالا عمل چه کسی قبول می‌شود؟ قرآن می‌فرماید: شروط قبولی عمل تقوا است. «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ»(مائده/27) خدا عمل را فقط از متقین قبول می‌کند. شرط قبولی اعمال این است که طرف تقوا داشته باشد. تقوا چیست؟ برای تقوا مثالی می‌زنم. شما اگر روی زمینی که تیغ دارد، راه بروی، پاچه هایت را بالا می‌زنی. آدم با تقوا در رانندگی هم با تقوا است. مواظب است از قوانینی که یک دولت دل سوز وضع می‌کند، تخلف نکند. بعضی همین طور خلاف می‌کنند. دلیلش را می‌پرسی؟ می‌گوید: می‌خواهم به نماز جمعه برسم. می‌خواهم نرسی! خدا چنین نمازی را که به خاطرآن در خیابان راهبندان به وجود آوردی، قبول نمی کند. لباست را می‌تکانی، خاکش به گلوی مردم می‌رود. در این راه چنان بوقی زدی که مسلمان را ترساندی. آن‌ها را از جا پراندی. می‌بینی در یک نماز جمعه از خانه برای وضو آب زیادی می‌ریزی و اسراف می‌کنی. یا مثلاً می پرسی به کجا می‌روی؟ می گوید به روضه و سخنرانی می روم. خوب، آقا! در این منطقه که خانه داری بیابان است و امنیت نیست. خانم تو در خانه تنها می‌ترسد، یا همسایه‌ها آدم‌هایی هستند که لازم است زودتر به خانه بروی، آنوقت خانم خود را در دلهره رها می‌کنی و 2 بعد از نیمه شب به سخنرانی و روضه رفته‌ای؟ این غلط است. تو تقوا نداری. یعنی حاضرشدی یک مسلمان به خاطر تو رنج ببیند و کسی که حاضر باشد یک مسلمان به خاطر او آزرده شود، تقوای او کم است. «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ» تا تقوانداشته باشی، عمل تو قبول نمی‌شود.
نمی دانم قصه‌ی انار دزد را برایتان گفتم، یا نه؟ کسی داشت می‌رفت، دو انار دزدید، پنهان کرد و به جایی رفت و دو نان دزدید، کمی رفت و یک فقیر دید، انارها و نان‌ها را به فقیر داد و رفت. امام صادق(ع) که این منظره را دید، او را فرا خواند. گفت: مثل این که شما پول این‌ها را ندادی؟ گفت: نه، دزدیدم. پرسید: خب، چرا؟ گفت: مؤمن باید زرنگ باشد. دو انار دزدیدم و دو گناه کردم. دو نان هم دزدیدم و دو گناه دیگر، روی هم چهار گناه شد. بعد این‌ها را به فقیر دادم و قرآن می‌گوید: هرکار خوبی انجام دهد به او ده صواب می‌دهیم و من چهل صواب کردم. چهار گناه از آن کم می‌شود، 36 صواب باقی می‌ماند. امام فرمود: چه می‌گویی؟ قرآن گفته: عمل را از آدم با تقوا قبول می‌کنیم. از دزد که قبول نمی‌شود. بعضی از سرهنگ‌های طاغوتی که بازنشست شدند، در زمان طاغوت هر تلاشی در حفظ شاه و قدرت طاغوت انجام می‌دادند، البته الآن این‌هایی که روی کار هستند، خوب هستند. بعضی از بازنشسته‌ها هم آدم‌های خوبی هستند، ما دست این‌ها را هم می‌بوسیم. اما مهره‌های بدی هم بودند که منظور من به همان هاست. بعد روز عاشورا به ده می‌رفت و مثلاً سقف یک مسجد را کاشی کاری می‌کرد و یک کار خیری را انجام می داد. تیمسار یا سرهنگی، یک زیلویی می‌داد، یک کار در اصطلاح خوب انجام می‌داد و نزد خود فکرمی کرد که آن کار او کارهای دیگرش را جبران می‌کند. این اعمال از آدم‌های با تقوا قبول می‌شوند. کسی که از طاغوت حمایت می‌کند و بعد مثلاً گنبد فلان امام زاده را کاشی می‌کند، این ارزش ندارد. «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ» عمل فقط از افراد با تقوا قبول می‌شود.
ما چند نوع قبولی داریم. شما که یک لیوان آب می‌آوری، گاهی من لیوان آب را می‌گیرم و می‌گویم: دست شما درد نکند. گاهی می‌گیرم و با نشاط قبول می‌کنم و با روی خوش تشکر می‌کنم. لذا در قرآن می‌گوید: «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ»(آل عمران/37) یعنی خدا با رضایت پذیرفت. گاهی آدم بچه‌اش را بیرون می‌کند، بعد کسی می‌آید و میانجی گری می‌کند و می‌گوید: آقا حالا او را ببخش، این دفعه اشتباه کرد، می‌گوید: خب، بیا داخل. اما گاهی وقت‌ها آدم می‌گوید: خوش آمدی، قدمت روی چشم هایم. در دعا داریم: خدایا از ما به بهترین نحو، قبول کن! «اللَّهُمَّ فَتَقَبَّلْهُ مِنَّا بِأَحْسَنِ قَبُولِک»(کافى، ج‏4، ص‏165) پس مشخص می‌شود قبولی هم دارای درجاتی است. شاید درجات قبولی مربوط به درجات تقوا باشد.
4- ایمان شرط قبولی اعمال
شرط دیگر ایمان است. 5 آیه در قرآن در این رابطه داریم. می‌فرماید: «وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحات‏» (نساء/124) کسی که عمل صالح انجام بدهد «و هو مؤمن» در حالی که مؤمن باشد، ما عمل او را قبول می‌کنیم. 5 آیه در قرآن درایم که وقتی می‌گوید: کار خیری انجام دهید، بعد از آن می‌گوید: در حالی که او مؤمن باشد. اگر مؤمن نباشد، عمل او قبول نمی‌شود. پس این افرادی که دین ندارند، عملشان پذیرفته نمی شود. مثلاً فلان مخترع دین ندارد ولی به این جامعه خدمت کرده است. جامعه هم حق او را به وی می‌دهد و مثلاً یک خیابان را به نام او می‌کند. آخر کسی که برای خدا کار نکرده، از خداطلبی ندارد. آدم کافر اصلاً به خدا پشت کرده است. آن که به خدا پشت کرده است، از خداطلبی ندارد. البته اگر آدم پاک و خوبی باشد، طبق روایات ما از شکنجه و عذابش کاسته می‌شود. اگر به خدا رو بیاورد، خدا هم به او رو می‌کند. اما کسانی هستند که به خدا پشت می کنند، باز این افراد هم چند نوع هستند: گاهی افراد حق را می‌فهمند و لج می‌کنند و به خاطر لجاجت خدا را قبول نمی‌کنند. نه فقط کافر، بنده‌ی طلبه هم اگر کار خیری بکنم، و در کنار آن کار عیب داری انجام دهم، خدا آن را قبول نمی‌کند و لذا داریم افراد با ایمان صفاتی بدی دارند که همان صفت بد ایشان باعث عدم قبولی عمل خیر ایشان می‌شود. پس از مؤمن هم به خاطر صفت بد او اعمالش قبول نمی‌شوند. از کافر هم به خاطر روح لجاجتش، کارهای خوبش قبول نمی‌شود.
بله، بعضی کفار هستند که خدمت به جامعه و نسل انسان هم می‌کنند و کفرشان هم از روی لجبازی نبوده است. اسلام را نفهمیده‌اند. نه این که مثل بعضی فهمیدند و قبول نکردند. باید بدانید که به هر کس نمی‌شود کافر گفت. قرآن می‌فرماید: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ»(تحریم/10) خداوند نمونه‌ی کافر را زن نوح معرفی کرده است. این همه نوح فریاد زد و زن او لج کرد. باید به کسی کافر گفت که حق را به او می‌گوییم و او لجبازی می‌کند.
5- اعمال خوب و بد در یکدیگر اثر می‌گذارد
اگر مخترعی صد اختراع داشته باشد، اختراع خوب است، اما صفت لجبازی او بد است و این بد باعث از بین رفتن آن خوبی می‌شود. مثل کسی که دائم برای تقویت کباب می‌خورد، و از آن طرف بدنش را زخم کرده است و از او خون می‌رود. این مانند استخری است که از این طرف آب می‌ریزی و از آن طرف آب می‌رود. این پسته و کباب هیچ فایده‌ای ندارد. صفت لجبازی بد است، خدمت به جامعه خوب است و به خاطر آن صفت بد، صفت خوبش نقش نمی‌بندد. البته نه تنها در کافر، در ما هم همین طور است. من در جلسه‌ی قبل گفتم که نماز خوب است، ولی توهین به زن بد است. نماز خوب است و توهین به شوهر بد است. به خاطر این توهین‌ها آن نمازها هم قبول نمی‌شود. یعنی کارها در یکدیگر اثر دارند. کار خوب در بداثر می‌گذارد. «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»(هود/114) قرآن می‌گوید: ما به خاطر کارهای خوب شما از کارهای بد شما صرف نظرمی کنیم. از آن طرف هم می گوید کار بد، کار خوب را از بین می‌برد. قرآن می‌گوید: «حَبِطَت» از این مطلب درس اجتماعی هم می‌شود گرفت. ما در قرآن دو دسته آیه داریم. یک سری آیات هست که کار بد را خنثی می‌کند. آیه‌اش این است «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ»(توبه/69) کار بد، کار خوب را از بین می‌برد و لذا آیات زیادی داریم که «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ» یعنی فلان کس و فلان گروه به خاطر فلان گناه، کارشان حبط می‌شود. حبط یعنی استخری باشد، لوله کشی می‌کنیم، آب داخل استخر می‌ریزیم. وقتی پرشد، یک سوراخ باعث هدر رفتن این همه آب می‌شود. گناه هم همینطور است. گاهی گناه مانند آن سوراخ است.
داریم که کار خوب، کار بد را می‌پوشاند یعنی خدا به خاطر کار خوب شما از کار بد شما می‌گذرد. آیه این است: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ» یعنی به درستی که کارهای خوب گناهان را از بین می‌برد. این جا حاشیه‌ی خوبی به یاد آوردم. گوش بدهید برایتان بگویم. ما در جامعه دو نوع آدم داریم. یک سری آدم‌ها هستند که مصداق «حَبِطَتْ» هستند. یعنی اگر محسن قرائتی خوبی داشته باشد، به خاطر یک بدی «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ» می شود و دیگر برای من به اندازه‌ی یک حیوان ارزش قائل نیستند. این درست نیست. یک سری داریم مصداق «حسنات» هستند. یعنی فلانی بزرگ ترین جنایات را کرده است، به خاطر یک کار خوب که زمانی جایی انجام داده است، او را قبول دارند. نه باید جزءدسته‌ی اول باشیم که به خاطر یک بدی طرف را کنار می‌گذارند و نه هم از دسته‌ی دوم باشیم که مثلاً فلانی یک عمر جنایت کرده، حالا یک کمک هم به جنگ کرد و به خاطر این کارش او دیگر صد در صد خوب شده است. یک عده در جامعه‌ی ما جزء دسته‌ی اول هستند و یک عده جزء دسته‌ی دوم هستند. یعنی یک عده به خاطر یک نقطه ضعف آدم را نابود می‌کنند و یک عده به خاطر یک کار خوب، آدم را تا آسمان بالا می‌برند.
یک عالم در اصفهان بود، مرحوم شد. خدا رحمتش کند. ایشان به حمام رفته بود. این حمامی می‌خواست خدمت کند. یک کیسه کش داشت که نماز شب می‌خواند. آمد و گفت: حضرت آقا، این آقایی که شما را کیسه می‌کشد، نماز شب او ترک نمی‌شود. گفت: بنده نماز شب خوان نخواستم. من کیسه کش می‌خواهم و او وضع کیسه کشی خوبی ندارد. به خاطر این که او نماز شب می‌خواند، دلیل نمی‌شود که کیسه کش خوبی باشد. گاهی افرادی را به خاطر یک نقطه قوت بالا می‌برند و افرادی راهم به خاطر یک نقطه ضعف پایین می‌آورند و هیچ کدام درست نیست. بگذریم.
6- روی کردن و پشت کردن دنیا به انسان
خدا نکند روزگار برای کسی برگردد. اگر روزگار بر کسی پشت کند، در عرض چند لحظه نابود می شود. بناست مثلاً فلان شخص کوبیده شود. می‌گوید: اصلاً من از قدیم که به او نگاه می‌کردم، از او بدم می‌آمد. دیگری می‌گوید: والله من یک پسر عمو دارم، خواب دیده بود او به شکل قورباغه است. دیگری می‌گوید: از اول که او سخنرانی کرد، من فهمیدم ریگی به کفش دارد. وقتی روزگار به کسی پشت می‌کند، از در و دیوار برایش می‌تراشند و اگر هم روزگار به کسی رو کند گفت:
هرکسی بخت از او برگردد *** اسب او در طویله خر گردد.
آن کسی که بخت از او برگشته، در طویله هم که می‌رود، می‌بیند اسبش خر شده است. حضرت علی(ع) می‌فرماید: «إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْیَا عَلَى أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَیْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ»(نهج‏البلاغه، حکمت 9) وقتی به کسی اقبال رو کرد و رو به او آورد، همه‌ی خوبی‌ها‌ی مردم را هم به او می‌دهند و اگر دنیا به او پشت کرد، خوبی‌های خود او را هم می‌گیرد. انسان باید دقت داشته باشد، مدح و ذمش، حسن و قبحش، حب و بغضش میزان باشد. محیط گرفته و جو زده نباشد.
قرآن می‌فرماید: «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ»(مائده/5) کسی که کافر شود، کسی که ایمانش را بپوشاند، کسی که می‌فهمد و روی فهم خود پرده می‌گذارد و لج می‌کند، اعمالش حبط می‌شود. پس نگو آقا فلانی دین ندارد و در عوض زیاد خدمت کرده است، چون دین ندارد، خدماتش قبول نیست.
بد نیست این جا خاطره‌ای را برایتان بگویم. بت پرستان برای ساختن مسجد الحرام پول دادند. وقتی مردم به مکه می‌آمدند، مکه شلوغ می‌شد و می‌گفتند: شلوغ شدن مکه برای منافع اقتصادی مردم حجاز خوب است، اجناسی را می‌آورند و می‌فروشند و اجناسی را می‌خرند، بازار مکه به جریان می‌افتد. آیه نازل شد: «ما کانَ لِلْمُشْرِکینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ»(توبه/17) «إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاهَ وَ آتَى الزَّکاهَ وَ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللَّه»(توبه/18) حق آباد کردن و ساختن مسجد را فقط کسانی که ایمان دارند، دارند. اگر مشرک برای مسجد قالی داد، قالی او را پس بدهید. طاغوت اگر مسجد ساخت، در مسجد سازی به او کمک نکنید. «لَا تُعِنْهُمْ عَلَى بِنَاءِ مَسْجِدٍ»(تهذیب‏ الأحکام، ج‏6، ص‏338) امام می‌فرماید: اگر ظالمی مسجد ساخت، به او کمک نکنید. چون این مسجد، سرپوش برای بقیه‌ی کارهایش است.
7- نشانه قبولی نماز
حالا نمازهایی که شما خوانده‌اید، قبول شده است یا خیر؟ برادر و خواهر، شما نیم دقیقه فکر کن که آیا نمازهایت قبول شده است یا خیر؟ نشانه‌ی قبولی آن این است که امام صادق فرمود: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَعْلَمَ أَ قُبِلَتْ صَلَاتُهُ‌ام لَمْ تُقْبَلْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلَاتُهُ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ فَبِقَدْرِ مَا مَنَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنْهُ»(بحارالأنوار، ج‏79، ص‏198) کسی دوست دارد ببیند تا به حال نماز قبول خوانده است یا خیر، باید ببیند که اگر نماز او را از خلاف بازداشته است، معلوم می‌شود، نمازش قبول شده است. یعنی به هر مقداری از فساد دوری کرد، به همان مقدار نمازش مورد قبول واقع شده است. پس آدم‌هایی که صبح تا شام دست اندرکار، فعل خراب هستند، نمازشان قبول نمی‌شود. چون «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»(عنکبوت/45) نماز باید ما را از فحشاء و منکر باز دارد. این نمازی که خوانیدم و فساد از ما دور نشد، فقط لب خود را تکان داده‌ایم و نماز واقعی نخوانده‌ایم و حواس ما سر نماز پرت است.
حدیثی دیدم و دلم سوخت. حدیث داریم که وقتی آدم سر نماز حواسش پرت می‌شود، خدا به فرشتگان می‌گوید برو به او بگو کجا رفتی؟ من منتظر تو هستم، کجا رفتی؟ درخانه‌ی چه کسی می‌روی؟ گذشته‌ات دست چه کسی بود؟ زمان حال تو دست چه کسی است؟ چرا حواست پرت است؟ کجا می‌روی؟ حدیث دیگری داریم که خدا منتظر انسان است. منتظر رشد انسان است. البته انتظار نه به این معنا، به آن معنا که در مورد خدا تحقق دارد. شما به بچه‌ات پول دادی و گفتی: برو یک کیلو ماست بگیر و بیاور. این بچه هم به خیابان و کوچه می‌رود، چرخ و فلک می‌بیند. کاسه را کنار کوچه می‌گذارد و پول‌ها را برای چرخ و فلک می‌دهد و بازی می‌کند. بابا سر سفره منتظر ماست نشسته است، بچه هم مشغول چرخ و فلک است.
8- خدا نعمت داد تا انسان رشد کند
حدیث دیگری داریم که می فرماید: من به شما نعمت دادم که باعث رشد خود شوید، بعد رفتی به چرخ و فلک بازی مشغول شده‌ای؟ همه‌ی ما بچه هستیم. یعنی ما کار بچه را می‌فهمیم، اولیاء خدا هم کار ما را می‌فهمند.
فیض کاشانی مطلبی در محجه گفته که وقتی آن را خواندم، بسیار به آن جذب شدم. فیض کاشانی می‌گوید: اگر اسبی به تو دادند، باید برای آن اسب شکر کنی. اما برای نعمت‌هایی که خدا به شما داده است، نه برای نعمت شکر می‌کنیم، نه از خدا تشکر می‌کنیم. حتی سوار آن سوار اسبی که خدا داده می‌شویم و به خدا پشت کرده و فرار می‌کنیم. فرض کنید من شما را مهمان می‌کنم، سوئیچ ماشین به شما دادم که شما شب به خانه‌ی ما بیایی. شما ماشین را سوار می شوی و فرار می کنی. این بسیار بی انصافی است که ما از ماشین صاحب خانه علیه صاحب خانه استفاده کنیم. خدا به ما نعمت داده که ما به سمت او حرکت کنیم. خدا برای ما اسب فرستاد تا به او نزدیک شویم. ما اسب خدا را سوار شدیم و از خدا دور شدیم و با همان نعمات خدا گناه کردیم. یعنی خدا به ما چشم داد تا در آثار آفرینش نظاره کنیم و فکر کرده و به خدا نزدیک شویم. ما با این چشم به دختر مردم نگاه بد کردیم و از خدا دور شدیم. خدا به من دست داد تا به محروم کمک کنم. با همین دست بر سر محروم کوبیدم. باهمان دستی که خدا به من داد تا به او نزدیک شوم، با همان دست از خدا دور شدم
«وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً»(احزاب/72) چقدر خوب است اگر انسان فکر کند، خدا کدام نعمت را به ما داده است که ما از آن نعمت پا به فرار نگذاشته‌ایم. به شما صد تومان می‌دهد بعد می‌گوید: از این صد تومان، بیست تومانش را بده. می‌گوییم: نمی‌دهم. می گوییم: خمس است. نمی‌دهم. به ما گفته‌اند: نماز بخوان، تلفن خدا ظهر زنگ می‌زند. الو، بفرمایید: نماز، می‌گذاریم زمین و گوش نمی‌دهیم. این تلفن خدا همین طور زنگ می‌زند تا غروب و این خیلی بی انصافی است که خدا از ظهر دعوت کند و ما دم غروب گوشی را برداریم. بی انصافی نیست؟ تازه دم غروب هم که گوشی را بر می‌داریم، درست با خداحرف نمی‌زنیم. این خیلی بد است. امیدوارم این حرف‌هایی که می‌زنیم در من و شما و دیگران اثر کند و تصمیم بگیریم تا تلفن خدا زنگ زد، گوشی را برداریم. من کسی را سراغ دارم، اسمش را نمی‌برم. خانمی را سراغ دارم که دارد سه استکان می‌شوید، دو تا را شسته بود، یک مرتبه گفتند: «الله اکبر» ظرف شستن را رها کرد. دستانش را شست، نمازش را خواند و بعد برگشت و استکان سوم را شست. اگر از دفتر امام به شما تلفن کنند و مشغول شستن استکان باشی، چه می‌کنی؟ می‌گویی از خانه‌ی امام است، رها می‌کنی. از جانب خدا به تو تلفن شده است، چراگوشی را بر نمی‌داری؟ خیلی خوب است که وقت اذان تلویزیون هم ده دقیقه تعطیل کند. چون خیلی وقت‌ها انسان پای تلویزیون نشسته است، فیلم جالبی در حال پخش است، بعد می‌گوید: اگر الآن بروم نماز بخوانم، حیف است، فیلم را از دست می‌دهم. این ده دقیقه را تعطیل کنند، همه به نماز برویم. بعد از نماز برگردیم و دوباره ببینیم. عیبی هم ندارد. شب‌ها هم که اکنون بلند است.
9- ویژگی عمل ممتاز
شرایط امتیاز: چه کاری بسیار خوب است؟ یعنی در صد نفر که نماز می‌خوانند، بهترین نماز کدام است؟ بهترین خدمت به جامعه کدام است؟ در این‌هایی که به جبهه می‌روند، بهترین فرد کدام است؟ بهترین سرباز، بهترین افسر، بهترین پاسبان، بهترین آخوند، بهترین کفاش، بهترین کشاورز کدامند؟ عمل ممتاز کدام است؟ عمل ممتاز آن است که مشکل‌تر باشد. هرکس کار مشکل‌تری می‌کند، ارزش آن کار بیش‌تر است. معلمی که در ده درس می‌دهد، اجر او از معلم شهر بیش‌تر است «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ»(نساء/95) کسی که با زحمت و جهاد تلاش می‌کند، تلاشگران سخت کوش از کسانی که تن به سختی و خطر نمی‌دهند، اجرشان بیش‌تر است. اکنون جوان‌های زیادی داریم که نماز شب می‌خوانند، منتهی در مورد بعضی خواندن نماز شب اینطور است. ساعت 30/11 دقیقه نیمه شب شرعی است، یعنی دیگر می‌شود نماز شب خواند. نشسته است و ساعت 30/11 دقیقه می‌گوید: نیمه شب شده، وضو می‌گیریم و دو رکعت نماز هم می‌خوانیم. این نماز شب خوب است، اما آن نماز شبی خوب است که آدم خودش را از رختخواب بکند. آن وقت اگرآن نماز شب بود، ارزش دارد. و حالا دیگرمن خجالت می‌کشم درباره‌ی نماز شب بگویم، چون باید خودم ابتدا نماز شب بخوانم، بعد بیایم و بگویم. ضمناً به شما بگویم: شما آدم خوبی باشید، کاری به من نداشته باشید.
کسی نزد آخوندی آمد و گفت: این حرف‌هایی که می‌زنی، آیا خودت به این‌ها عمل می‌کنی؟ گفت: شغل شماچیست؟ گفت: بنده کفاش هستم. گفت: شما همه‌ی کفش‌هایی که می‌دوزی، خودت به پا می‌کنی؟ بله! باید امام بیاید و راجع به نماز شب صحبت کند.
حضرت علی آدم خوبی بوده است. متن از حضرت علی می‌گویم. به من کاری نداشته باشید. حضرت علی(ع) می‌فرماید: «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ مَا أَکْرَهْتَ نَفْسَکَ عَلَیْهِ»(نهج‏ البلاغه، حکمت 249) بهترین کارها، کاری است که خود را به انجام آن مجبور کنی. یعنی با زور آنرا انجام دهی، یعنی میل نداری، بر خلاف تمایلت عمل کنی. مسئولین معمولاً گرفتارند. حالا شاید مسئولی امشب پای تلویزیون نشسته باشد، لازم هم نیست از آن مسئولین درجه یک باشد. از شمای مسئول یک سؤال می‌کنم: به خدا قسم اگر رئیس هستی، امشب به شما بگویند که شما دیگر رئیس نباش، معاون باش، آیا عشقت به کار کم نمی‌شود؟ فکر کن که چرا اینطور است که وقتی دلت می‌سوزد که خودت رئیس باشی؟ اگر بنا باشد، معاون باشم، دیگر آن سوز و گداز را ندارم. تا چه برسد که بگویند: اصلاً یک آدم معمولی باش. اگر چنین گفتند، باز علاقه‌ام کمتر می‌شود. اصلاً اگر به ماگفتند: ما می‌خواهیم تو در این نظام کار نکنی، اصلاً ضد نظام می‌شوم و ما افرادی را داشتیم که مثلاً قبل از این که آخوند این منطقه شود، هر چه با هم در باره‌ی مشکلات این منطقه صحبت کرده‌ایم، فقط در حرف تأیید کرده است. بعد وقتی رفته و در آن جا مسئولیتی قبول کرده است، بعد تلفن می‌کند و می‌گوید: این جا خیلی مشکل دارد. همین شخص مسئولی که این چنین دلش می‌سوزد، از آن مسئولیت برداشته می‌شود می‌بینیم دیگر دلش آنطور نمی‌سوزد. دلش می‌سوزد چون رئیس است. برای خدا دلمان زیاد نمی‌سوزد. نه این که دلمان نمی‌سوزد، کم دلمان می‌سوزد. امیدوارم دلمان به گونه‌ای بسوزد، که خودمان در آن مطرح نباشیم. مثالی بزنم خود شما چون خودتان خواسته‌اید گوش کنید، به این بحث‌ها عنایت دارید، وقتی هم پای بحث می‌نشینید به مادر و خواهرتان می‌گویید ببینید این ما هستیم که پای بحث آقای قرائتی نشسته‌ایم. یعنی آن جا که خودش هست، هم عنایت دارد و هم خود را به رخ دیگران می‌کشد. اما اگر من اینجا بهترین بحث‌ها را داشته باشم، ولی خودش نخواهد، خیلی گوش نمی‌دهد. ما پای تلویزیون می‌نشینیم که خود را به رخ دیگران بکشیم. ما می‌خواهیم خودمان را مطرح کنیم. ما باید برسیم به جایی که خودمان دیگر مطرح نباشیم. برنامه‌های تلویزیونی خوب است به شرط این که من ایدئولوژی را بگویم و اگر هفته‌ی دیگر ببینم، کس دیگر ایدئولوژی می‌گوید، می‌گویم، این دیگر کیست؟
به مقام شهدا قسم، خدا ما را به نحوی هدایت کند و رشد بدهد که این قدر خود بین و خود خواه نباشیم. کمی به سراغ خدا برویم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment