عمل، شرایط صحت

موضوع بحث: عمل، شرایط صحت
تاریخ پخش: 14/12/60

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

«الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الّدین»

1- شرایط عمل صحیح
بحث ما در مورد این است که درست شدن کار شرایطی دارد و جلسه قبل در این زمینه صحبت کردیم. شرایط صحت را بگوییم. کدام عمل صحیح است. عمل صحیح چند شرط می‌خواهد:
1- باید هدف صحیح باشد.
2- روش صحیح باشد.
3- عوارض و مبطلات نداشته باشد.
درباره هدف جلسه قبل صحبت کردیم که وقتی عبادت ما درست است که هدف ما درست باشد. اگر هدف عمل خدا نباشد، عمل صحیح نیست. در این زمینه حرف زدیم.
2- روش صحیح از شرایط عمل
این جلسه بحث روش صحیح را طرح می‌کنیم. اگر ما دستوری را بخواهیم صحیح انجام دهیم، همانطور که به ما دستور داده‌اند باید انجام دهیم. اگر زمان کار را عوض کنیم، کار باطل است. عبارت را تغییر دهیم، کار باطل است. مکان را عوض کنیم، کار باطل است. باید شکل به همان فرمی باشد که به ما گفته‌اند. در این جا سه نوع تغییر را می‌گویم:
1- گاهی تغییرات از روی لجاجت است. گاهی یک دستوری که به ما می‌دهند، انجام نمی‌دهیم و طوری دیگر انجام می‌دهیم و این به خاطر لجبازی است.
2- گاهی روشن فکری گل می‌کند.
3- گاهی مقدس بازی می‌کنیم.
3- تغییر در قانون به خاطر لجبازی
یک قانونی را به مردم می‌گویند ولی مردم به خاطر لجبازی آن را تغییر می‌دهند. در مورد تغییر لجوجانه یک مطلبی برایتان می‌گویم. خدا به یهودی‌هایی که نافرمانی می‌کردند گفت: توبه کنید. گناهانتان را می‌بخشم. «وَ قُولُوا حِطَّهٌ»(بقره/58) به یهودی‌ها گفتیم: «قُولُوا حِطَّهٌ» بگویید: خدایا ما را بیامرز. شما از خدا طلب استغفار کنید. وقتی وارد بیت المقدس می‌شوید، لحظه‌ی ورود از خدا عذرخواهی نیز بکنید. یک استغفار کنید. این‌ها لفظ را عوض کردند. به جای حطه گفتند: حنطه. حطه را حنطه کردند، بازی در آوردند. قرآن می‌گوید: «فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ»(بقره/59) یعنی آن چیزی را که گفتیم بگویید، شکل کار را عوض کردند. گفتیم: حطه. دستور را تغییر دادند. شکل کار را تغییر دادند. خداوند نیز این‌ها را عذاب کرد. پس گاهی می‌گویند این کار را بکن. شکل عوض می‌کند و تغییر مغرضانه است. سر به سر می‌گذارند. بازی در می‌آورند. به استهزاء و مسخره می‌گیرند. گاهی تغییر، تغییر لجبازی است. می‌گوییم: نماز بخوان! می‌گوید: ورزش صبحگاهی می‌کنم. می‌گوییم: وضو بگیر. می‌گوید: صبح‌ها خودم را می‌شویم. آن طور که او گفته باید انجام دهیم. می‌گوییم: بگویید حطه، می‌گوید: حنطه. بگو: خدایا ما را بیامرز.
4- تغییر در قانون از روی روشنفکری
گاهی هم تغییرات، تغییرات روشنفکران است. تغییرات روشنفکرانه این است که پهلوی خودشان یک قیاسی می‌کنند. نمونه تغییرات روشنفکرانه را برایتان بگویم. سال 12ماه است. 4ماه جنگ حرام است. جنگ حرام است یعنی اینکه مسلمان‌ها حق جنگ(حمله) ندارند. البته اگر به مسلمان‌ها حمله کردند باید دفاع کنند. مثلاً شروع به جنگ در مکه حرام است. چون محل امن است. اما اگر کسی به ما در مکه حمله کرد، دفاع لازم است. چهار ماه حرام است. محرم، رجب، ذی القعده و ذی الحجه. پس آتش بس اسلام در چهار ماه است که سه ماه آن پشت سر هم و یک ماه آن رجب و جداست. در این چهار ماه اسلام گفته است که حق جنگ ندارید. مگر این که جنگ تحمیلی باشد. حساب جنگ تحمیلی جداست. «مِنْها أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ»(توبه/36) روشنفکران می‌گفتند: هدف اسلام از این که می‌گوید: چهار ماه نجنگید، این بوده است که برای تهیه‌ی تدارکات و تجدید قوا، چهار ماه لازم نیست که جنگ باشد. حال ما محرم می‌جنگیم و در صفر تجدید قوا می‌کنیم. خلاصه می‌گفتند که خدا اراده کرده است که چهار ماه آتش بس باشد. حالا این چهارماه مهم نیست که یک مقدار کم و زیاد شود. 15 روز از این ماه را می‌جنگیم، عوض آن روز دیگر کم می‌کنیم و نمی‌جنگیم.
یکی از خلفای بنی امیه یا بنی عباس روزی مست بود. آمد نماز صبح بخواند. 2 رکعت باید بخواند، 3 یا 4 رکعت خواند. گفت: من امروز حالم خوب است و بیش‌تر می‌خوانم. هدف خدا نماز خواندن است. حال ما مقداری بیش‌تر می‌خوانیم. غرض این است که ما چهار ماه نجنگیم. حال فرق نمی‌کند که از این ماه یا از آن ماه باشد.
پس مقدس مآبانه، روشنفکرانه، مغرضانه، هر تغییری بدهی غلط است. حضرت موسی(ع) به یهودیان گفت: بگویید حطه. گفتند: حنطه، که به معنی گندم است. لجبازی کردند و دستور استغفار را به بازی گرفتند. روشن فکرانه مثال زدیم که چهار ماه آتش بس است. روشن فکرها گفتند: هدف این است که چهار ماه استراحت و تجدید قوا کنیم. حالا برای این هدف فرق نمی‌کند که از این چهار ماه چند روز کم کنیم یا اضافه کنیم. آیه نازل شد. می‌فرماید که: «یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً»(توبه/37) عام به معنی سال است. یک سال را حلال می‌کنند. می‌گویند: حلال است و بجنگید و یک سال را حرام می‌کنند و می‌گویند: نجنگید. یک سال می‌گویند نه هوا خوب است و می‌جنگیم و سال دیگر هوا سرد است و می‌گویند نمی‌جنگیم. اسلحه داریم و می‌جنگیم. سال دیگر اگر اسلحه‌ی ما تمام شد، نمی‌جنگیم. خلاصه فتیله‌ی چراغ، دین را گاهی سوی آن را بالا می‌برند و گاه پایین می‌آورند.
شکل کار و روش کار آن گونه که اسلام گفته است، تسلیم نیستند. آن گونه که خدا گفته است تسلیم نیستند. در این جا می‌فرماید: «إِنَّمَا النَّسی‏ءُ زِیادَهٌ فِی الْکُفْرِ»(توبه/37) «نسی» یعنی به عقب انداختن. این که می‌گویند: فلانی معامله نسیه کرده است، نسیه از نسی می‌آید و نسیه یعنی جنس می‌خرد و پول را بعد می‌دهد. کسانی که عقب می‌اندازند و می‌گویند: الآن بجنگیم عوض آن یک مقدار بعد آتش بس را عقب می‌اندازند. آن مدت مقرر را تغییر می‌دهند. «زِیادَهٌ فِی الْکُفْرِ» این مطلب باعث زیاد شدن کفر می‌شود. یعنی اگر گفتیم نماز به همین صورت باشد، همینطور باشد. در مسائل دین نباید روشنفکری کنیم. قوانین و دستورات خدا همانطور که گفته، باید عمل شود. راست بگویید، شما در جایی دیگر روشنفکریتان گل می‌کند. مثلاً بگویید چون ایشان تب دارد و این آمپول را به او زدیم، پس هر که تب داشت، باید همین آمپول را به او زد. بابا تب دارد، ولی هر کس که تب دارد، نباید این آمپول را بزند. ممکن است تب، شرایط و حالات دیگر نیز داشته باشد. ما می‌گوییم نه، چون فلانی تب داشت و چنین کرد، پس اینجا هم باید چنین کرد. چون در پیوند درخت هلو اینچنین عمل می‌کنیم، پس درخت گلابی را نیز همین گونه عمل کنیم. پیوند هر درختی یک طریقی است، هر تبی یک آمپولی و دوایی دارد. همانطور که در مسائل طبیعی، در مسائل طبی، در مسائل کشاورزی، چنین قانونی حاکم است، چون ذرت را مثلاً هر 15 روز آب می‌دهیم، پس نباید حتماً خشخاش را نیز هر 15 روز آبیاری کنیم. شما چگونه قیاس می‌کنی؟ هر چیزی فرمولی دارد. منتهی در دین که آمد همه صاحب نظر می‌شویم.
بعضی روشن فکرها می‌گویند: این که مسافر را گفته‌اند نمازش را شکسته بخواند، به خاطر این که مسافران قدیم زحمت داشتند، اسلام عوض زحمت می‌خواسته است بر آن‌ها آسان بگیرد، گفته است از من کم بگذارید. 4 رکعت را2 رکعت بخوانید. کسی می‌گفت من مسافرت را دوست دارم، سؤال کردیم که چرا؟ گفت: برای این که خوراک در آن دو برابر است، نماز آن نصفه و کار هیچی. ایشان می‌گوید که نماز را در سفر گفتند شکسته بخوان، چون زحمت داشته و اکنون مسافرت‌ها با ماشین‌ها و هواپیما انجام می‌گیرد و زحمتی ندارد، پس خوب است کامل بخوانیم. مسئله این است از شهر چهار فرسخ که بیرون رفتیم، آن نماز شکسته است. چه با هواپیما و. . . همانطور که خدا گفته است بگویید و عمل کنید.
5- در انجام عمل باید تعبّد شود
همانطور که خدا گفته است، بگویید و عمل کنید. گوشت خوک را می‌گویند بخورید. می‌گوید چون کرم دارد، ما حرارت می‌دهیم و کرم آن را می‌کشیم. تعجب آور است، کرم آن را 1300 سال نفهمیدیم، 100 سال یا 40 سال یا 50 سال است، فهمیده‌اند، اگر حرارت هم بدهید باز هم حرام است و نبایدخورد و اسلام می‌گوید: نخور. اسلام می‌گوید آب جو نخور. وقتی گفتند نخور، همانطور که گفته‌اند عمل کنید. اگر خواستید کارتان صحیح باشد، شرایط صحت این است که هدف خداباشد و روش تعبد باشد، همان جوری که او گفته است. پیوند گلابی و هلو، آبیاری ذرت و خشخاش، این آمپول مال این تب، آمپول دیگر مال تبی دیگر، نوع مریض و فشار خون فرق دارد. هزار شرایط دیگر نیز دارد. ما هر جوری که گفته‌اند باید انجام دهیم.
6- تغییر قانون مقدس مآبانه
دیگری تغییرات مقدس مآبانه است، مقدس‌ها نیز گاهی یک تغییراتی می‌دهند. باز خاطره‌ای از مقدس‌ها برایتان بگویم. زیاد گوش دهید. کلاه شرعی می‌گذارند. به یهودی‌ها گفته بودند روز شنبه ماهی نگیرید. البته یا ماهی‌ها با شعوری که داشتند فهمیده بودند شنبه کسی به آن‌ها کاری ندارد و روی آب می‌آمدند و یا این روی آب آمدن برای امتحان یهودی‌ها بود که به نظر می‌آید این نکته‌ی دوم است. این امتحانی بود که روز شنبه که بنا بود ماهی نگیرند، ماهی‌ها نیز می‌آمدند روی آب و یهودی‌ها وسوسه می‌شدند که خدا گفته ماهی نگیرید و ماهی‌ها نیز مانور می‌دهند. یهودی‌ها کنار دریا حوضچه‌هایی ساختند و سوراخ به دریا باز کردند. ماهی‌ها روز شنبه می‌آمدند جلو و درون این حوضچه‌ها وارد می‌شدند، غروب شنبه سوراخ‌ها را می‌بستند که ماهی‌هایی که در حوضچه‌ها آمده‌اند راه برگشت نداشته باشند و یکشنبه آن‌ها را صید می‌کردند و می‌گفتند شرعاً ما شنبه‌ها ماهی نگرفته‌ایم. کلاه شرعی می‌گذاشتند.
یک زمانی رباخوارها چنین کارهایی می‌کردند 10000تومان قرض می‌گرفتند. می‌گفت: من ده هزارتومان به تو قرض می‌دهم به شرطی که دو هزار تومان بدهی. و برای این که ربا را حل کند به جای آن 2000 تومان را می‌گفت: من این قوطی کبریت را به تو 2000 تومان می‌فروشم، اسمش این بود که ما معامله کردیم. ده تومان دادم و 2 تومان گرفته‌ام، منتهی قوطی کبریتی داشته‌ام، دلم خواسته 2000 تومان بفروشم. این کلاه شرعی است.
داستان اصحاب صف را در قرآن نقل می‌کند و می‌گوید: پدر این‌ها را در آوردیم که خواستند فرمول قانونی و شرعی درست کنند. باید مواظب باشیم. یکی از خوبی‌های انقلاب این بود که بساط رشوه از بین رفته است. آمده نزد امام و می‌گوید: آقا بنده بعضی اوقات برایم سوغاتی و هدیه می‌آورند، رشوه نیست، کادو است. امام فرمود: اگراین شغل را نداشتی، آیا برایت می‌آورند؟ گفت: نه، گفت: پس اسم این کار عوض شده، این در واقع رشوه است. منتهی می‌گویند: حق حساب، حق الزحمه، کادو، عیدی، اسمش را عوض کرده‌اند.
کلاه شرعی یهودی‌های ماهیگیر، تغییرات روشنفکرمآبانه، تغییر دادن ماه‌های حرام، لجبازی تغییر عبارت، این‌ها آیات قرآن است. چه قرآن خوبی داریم! یعنی شما هم اگر در دستور، بازی دربیاورید شما هم به همان سرنوشت مبتلا می‌شوید که یهودی‌ها مبتلا شدند. روشتنفکرها مدت آتش بس را تغییر دادند. شما هم اگر روشنفکریتان گل کند، سرنوشت شما همان است. کلاه شرعی و قانونی برای خلافشان درست کردند. شما هم اگر بخواهید کلاه شرعی و قانونی در کارهایتان درست کنید، پدرتان را در می‌آوریم.
این درس‌هایی است از قرآن که به ما گفته‌اند. همانطوری که دستور است عمل کن. به ما گفته‌اند نماز می‌خوانی باید خودت را بپوشانی، دیگر سؤال ندارد که مگر خدا با زن‌ها نامحرم است که وقتی می‌خواهیم به در خانه‌ی خدا برویم و نماز بخوانیم باید چادر سر کنیم. مسئله محرم و نامحرم نیست. مسئله ادب است، مسئله‌ی تعبد است. خدا گفته است؟ بگو چشم! اصولاً همین که خدا گفته است این کار را انجام بده، تسلیم امر خدا شدن خودش تعبد است. فلسفه یعنی من می‌خواهم بنده‌ی او باشم. بنده‌ی او بودن خود دلیل است. دلیل دیگر نیز لازم ندارد. ما لازم نیست همه‌ی چیزها را با دلایل طبی و بهداشتی بفهمیم و بدانیم. شکل کار را گفتیم.
اگر یادتان باشد، درباره تعبد در ماه رمضان مثالی زدم. گفتم: درمسائل عرفی نیز همین گونه است. شما کد تهران را بگیری، یکی در تهران گوشی را بر می‌دارد. 031 اصفهان، 041 تبریز و 051 مشهد، 061 اهواز، یعنی یک دندانه پایین و بالا برود، از یک استان به یک استان دیگر میرود. خدا هر چی گفته است، همان باید باشد. اجازه دهید این مثل را تکرار کنم. بعضی از مثل‌ها را عنایت دارم. شما گاهی دستت خون می‌آید، می‌گویم: باندی بیاور ببندم. یک مقدار پنبه بیاور ببندم. عوض یک مقدار کم باند، یک کامیون لحاف کرسی می‌آورید. نمی‌خواهم، همانی که گفتم وخواستم به دردم می‌خورد. سوییچ ماشین یک مقدار دندانه هایش پایین و بالا شود، در باز نمی‌شود. همانطوری که دندانه هایش را تراشیده‌اند باید همانطور باشد. سوییچ باید اینقدر باشد. بزرگ‌تر وکوچک‌تر باشد در باز نمی‌شود. 021 تا 031 یک دندانه بالا و پایین بیش‌تر نیست، ولی یک استان می‌رود یک استان دیگر. بنابراین همینطور که در پیوندها، در آبیاری‌ها، در آمپول‌ها، در باند بستن‌ها، در کدگرفتن‌ها و در سوییچ درها، در تمام مسائل فرمول دارد، کار خدا نیز فرمول دارد و ما باید از فرمول خارج نشویم. و خروج از فرمول فسق است. کلمه‌ی فسق می‌دانید یعنی چه؟ وقتی می‌گویند فلانی فاسق است، فاسق به کسی می‌گویند که از مدار شکل خدا بیرون رود. فسق یعنی خروج از مرز. می‌گویند: فلانی فاسق است! یعنی از مدار تعبد بیرون رفته است.
7- تکبر و عجب عمل را باطل می‌کند
بعد از شرایط صحت، شرایط قبولی را مطرح می‌کنیم که درباره آن حرف داریم. بحث دیگر عوارض است. گفتم ربا عمل را باطل می‌کند. عُجب عمل را باطل می‌کند، حال به مناسبت عجب، بدم نمی‌آید یکی از کلماتی که امام این در چند روز فرموده‌اند، برای شما شرح بدهم. به مناسبت عجب، امام چند روز پیش جمله‌ای فرمود: کاش من هم یک پاسدار بودم. می‌گویند: شخصیت هر چقدر بزرگ باشد، کلام ایشان هم بزرگ است و بار دارد. و چون ما حرف‌های امام را تحلیل و تفسیر نمی‌کنیم، گاهی حرف‌های امام برای بعضی اسباب درد سر می‌شود. مثلاً امام که می‌گوید: کاش من یک پاسدار بودم، این تواضع امام است. آن وقت حرفی که مایه‌ی تواضع است ممکن است برای بعضی از برادران پاسدار سبب تکبر شود. امام این را به خاطر تواضع گفته است، تواضع امام سبب تکبر من بشود. این است که باید مواظب باشیم. این که امام می‌فرماید: من کاش یک پاسدار بودم، اصولاً مگر می‌شود کسی این همه خیرو برکت داشته باشد و خودش را اینطور پایین بیاورد.
یا در جمله دیگری فرمود: «رهبر من آن پسر 13 ساله است» این جملات یعنی چه؟ شوخی نیست. در مناجات امامان معصوم هم چنین سخنانی را می‌بینیم که خدایا من کجا و عملم کجا؟ خدایا من اگر بمیرم، دست خالی هستم. مگر امام سجاد(ع) دست خالی است؟ یا حضرت علی(ع) گریه می‌کند که دست خالی هستم. این‌ها یعنی چه؟ هیچ فکر کرده‌اید چگونه امامان معصوم این چنین خودشان را فانی و بی چیز می‌دانند، با این که همه چیز هستند؟ دلیل این کار چیست؟ مثلی می‌زنم و با این مثل شما می‌توانید درک کنید. امام که می‌گوید: کاش من یک پاسدار بودم، هدف چیست و چگونه می‌شود که انسان اینگونه باشد؟ هواپیما را اگر سوار شوی، هرچه هواپیما بالا می‌رود، وقتی خوب خوب بالا می‌رود، هر چه بیش‌تر بالا می‌رود، خانه‌های زمین در نظرش کوچک‌تر می‌شود. می‌رسد به جایی که خانه‌ی چند هزار متری به اندازه‌ی یک نخود می‌شود. یعنی آدم که خیلی اوج گرفت دیگر زمین در نظرش کوچک است. ما اگر بدانیم که مثلاً: «فَالَّذینَ عِنْدَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ»(فصلت/38) خداوند ملائکه‌ای دارد که به قول حضرت علی(ع) «مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا یَرْکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لَا یَنْتَصِبُون»(نهج ‏البلاغه، خطبه1) که همیشه در حال سجده هستند. با این ملائکه‌ای که دائماً از اول خلقت تا آخر خلقت آن‌ها در حال سجده هستند، سجده من چه جایگاهی دارد؟ «وَ رُکُوعٌ لَا یَنْتَصِبُون» خداوند ملائکه‌ای دارد که همیشه در حال رکوع هستند و هیچ وقت از رکوع فارغ نمی‌شود. وقتی انسان بانک مرکزی را دید یک قران قلکش برایش کوچک می‌شود و می‌گوید: اصلاً من چیزی ندارم، چون بانک مرکزی را دیده است. خدا به خاطر این که دید ما را وسیع کند و ما به این دو رکعت نماز بدمستی نکنیم گفته، نمی‌خواهد. خداوند می‌فرماید: «فَالَّذینَ عِنْدَ رَبِّکَ» ملائکه و فرشتگانی که ما داریم «یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ»(فصلت/38) شبانه روز تسبیح می‌کنند و ملول و دلتنگ و خسته هم نمی‌شوند. یعنی اگر تو دو رکعت نماز خواندی خسته شدی، خیال نکن ما خیلی نازت را می‌کشیم. اگر یک وقت گفتم: جوان، خواهر، برادر، اگر یک وقت گفتیم نماز بخوان، نه این که خیلی خدا منتظر نماز تو است، نماز بخوان یعنی تو بیا بالا.
یک کسی که بیرون آب است می‌گوید: دستت را بده، من نیاز به دست تو ندارم. می‌گویم دستت را بده که تو را نجات بدهم. خدا چه نیازی دارد؟ هواپیما بالا که رفت، از آن جا خانه کوچک است. امام وقتی معرفتش رفت بالا، با توجه به این عالم و بزرگی عالم. امام وقتی می‌خواست رئیس جمهور تعیین شود، یک بیانی داشت و فرمود: ایران یک ذره از آسیا، آسیا یک تکه‌ای از قاره‌ها، قاره‌ها یک بخشی از زمین، زمین یک تکه از منظومه‌ی شمسی، منظومه‌ی شمسی می‌رود به جایی که اصلاً چیزی نیست. ایران چیزی نیست. میشود یک مورچه، می‌شود یک ذره، در این عالم هستی وقتی آن دید شد که عالم هستی را این گونه دید، عالم ملائکه و ملکوت را آن گونه دید. کسی که جهان را اینچنین می‌داند که این ایران در کنار آسیا، آسیا در کنار قاره‌ها و قاره‌ها در کنار زمین وزمین در کنار منظومه‌ی شمسی نسبت به عالم هستی. با آن دید واقعاً دیگر ایران چیزی نیست. و در عالم ملکوت وقتی دید میلیون‌ها ملائکه دائماً در حال رکوع و دائماً در حال سجده هستند، وقتی هواپیما رفت آن بالا دیگر واقعاً خانه در زمین کوچک است. آن وقت می‌فرماید: کاش من هم یک پاسدار بودم. این چیزی نیست.
29 شب روزه با سحری می‌گیریم، یک شب سحری نخورده روزه می‌گیریم، فکر می‌کنیم خیلی کارمان مهم است. دنبال بهانه می‌گردیم، حسن آقا فهمیدی دیشب چه شد؟ ما سحری بیدار نشدیم، هر جا می‌رسیم می‌گوییم: هر شب سحری می‌خوریم مطرح نیست، یک شب سحری نخورده، می‌مانیم. هر جا می‌رسیم می‌گوییم تاشب 30 بار می‌گوییم. یک شب سحری نخوردن خیلی مهم است. آقا من متوسل نیز شدم، دعا هم خواندم، نماز هم خواندم، خدا دعای مرا مستجاب نکرد. خیلی نمازش برایش مهم است. به مسجد جمکران قم یک نفر آمده بود می‌گفت: ‌ای امام زمان یا گوش به حرفم بده یا قهر می‌کنم. خوب قهر کن. این مثل این که جمکران رفتن برایش خیلی مهم است. ما چه هستیم با جمکرانمان، ما چه هستیم با علممان، وقتی آدم به آن بالا رفت، دیگر خجالت می‌کشد بگوید من بنده‌ی خدا هستم. و لذا می‌گوید: کاش من یک پاسدار بودم. خداوند می‌گوید: «إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ»(ابراهیم/8) نازتان را نمی‌کشم «إِنْ تَکْفُرُوا» اگر همه‌ی شما کافر شوید «أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً» شما و تمام ساکنین زمین همه کافر بشوید، «فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ»
اگر جمله‌ی کائنات کافر گردند *** بر دامن کبریا نگردد گردی(کبریایی ننشیند گرد)
امام سجاد(ع)دردعای مکارم الاخلاق می‌گوید: «وَ اسْتِقْلَالِ الْخَیْرِ»(صحیفه سجادیه، دعاى 20) استقلال غیر از این معنایی که ما می‌گوییم آزادی، استقلال، استقلال یک معنای دیگر هم دارد. استقلال یعنی کم شمردن، استقلال یعنی کم بشماریم. امام سجاد می‌گوید: خدایا توفیقم بده کارهای خیر خویش را کم بشمارم. «وَ اسْتِقْلَالِ الْخَیْرِ» یک کسی به من رسید و گفت: شما چرا نسبت به ما بی توجهی؟ گفتم: والله من توجه ندارم، غافل بودم. اما من چه کسی هستم که اعتنا داشته باشم؟ بر فرض اگر من نسبت به شما بی اعتنایی کردم، بالاخره شما مرا ببخشید. گفت: من چندین جلد کتاب مطالعه کرده‌ام، بعد به فکرم آمد باید حالا نسبت به او بی اعتنا باشم، چون باد او را گفته است. اگر تا حالا نمی‌دانستم، حالا که چندین جلد کتاب در تو اثر گذاشته و تو خودت را یک فرد مهمی می‌دانی، پس باید دیگر به تو بی اعتنایی کرد.
8- علامت‌های کامل بودن عقل انسان مؤمن
امام رضا(ع) می‌فرماید: علامت آدم مؤمن چند چیز است. این‌ها را برایتان شرح بدهم. «لَا یَتِمُّ عَقْلُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ»(تحف‏ العقول، ص‏443) یک حدیث هم داریم که عقل انسان کامل نیست. بد نیست بدانید اگر این ده صفت را دارید، امام رضا گفته است که عقلتان تمام و کامل است و اگر ندارید امام رضا(ع) می‌گویند که عقلت ناقص است.
بچه که بودیم زمانی کاری می‌کردیم. از پدر می‌خواستیم که به ما دعا کند، زیرا دعای پدر مستجاب می‌شود. به پدرم می‌گفتم: دعایی درحق من بکنید. می‌فرمود: خدا عقلت بدهد. من ناراحت می‌شدم. حال در روایات می‌بینیم، مثل این که نباید ناراحت شد. می‌گوید: عقل تمام این است اگر دارید خوشا به حالتان! «لَا یَتِمُّ عَقْلُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ حَتَّى تَکُونَ فِیهِ عَشْرُ خِصَالٍ»(تحف‏ العقول، ص‏443) اگر ده صفت داری عقل تو کامل است.
9- مؤمن عاقل کسی است که امید خیر از او دارند
1- «الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ»(بحارالانوار،ج1، ص‏443) مؤمن کسی است که امید خیر از او داشته باشند. یک وقت که می‌خواهند سراغ کسی بروند می‌گویند: بروید پول بگیریم برای حمام، آسفالت، صدا کنیم او را برای فلان کار، فلان کار، می‌گویند: رهایش کن فلانی گوش نمی‌دهد. برویم او را دعوت کنیم که بیاید در جلسه، می‌گویند: فلانی دعوت ما را قبول نمی‌کند. می‌گویند برویم عذرخواهی کنیم، می‌گویند: عذرخواهی را قبول نمی‌کند. یک آدمی است که در جامعه این گونه راجع به او فکر می‌کنند، که وقتی می‌گویند برویم سراغ او می‌گویند: فلانی اهل این کارها نیست. این معلوم می‌شود که عقلش کامل نیست. آدم عاقل مسلمان کسی است که هر کار خیری بخواهند انجام دهند و بگویند سراغ فلان فلانی برویم نه نمی‌گوید.
10- مؤمن عاقل کسی است که به دیگران ضرر نرساند
2- «وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ»(بحارالانوار،ج1، ص‏443) آدم مسلمان عاقل کسی است که می‌گویند: ایشان ضررش به کسی نمی‌رسد. اهل نیش زدن و کوبیدن نیست. برادرهای انقلابی نکند یک وقت شما شرتان به کسی برسد. اگربنا باشد یک نفر را نیم کیلو بکوبید 2 کیلو کوبیدید چه می‌کنید؟ انقلابی نیستید. ممکن است یک نفر خیلی انقلابی نباشد و به همین دلیل یک نفر را خیلی تحقیر کند. مواظب باشید یک نفر را که انقلابی نیست، تحقیر نکنید. ابی ذر زودتر از سلمان مسلمان شد، زیر شکنجه نیز خیلی رفت. سلمان هم دیرتر مسلمان شد و زیر شکنجه نیز نرفت. اما یک مرتبه ابیذر به سلمان نگفت تو کجا بودی آن وقت که ما کتک‌ها را می‌خوردیم، حالا پیدایت شده است؟ هیچ وقت به زندان و شکنجه‌ی خودش ناز نکرد. البته فردی که زندان رفته ارزش او از کسی که زندان نرفته است بیش‌تر است، اما به شرطی که خودش نگوید. نماز شب خوب است، به شرط آن که خودت نگویی.
عیب ما این است که یک عده آمده‌اند سرسفره‌ی انقلاب و هیچ کاری برای انقلاب نکردند و حالا جزو گروه این انگشت سفت است، جزو گروه شصت و چهار می‌خواهند از لقمه استفاده کنند. یک عده کاری نکرده‌اند و از سفره انقلاب می‌خورند. این‌ها بد هستند ولی یک بدی هم این است که آن کسی که خدمتی کرده است بر سر این می‌کوبد، آن هم کار خوبی نیست. چه خوب است که کسانی که کاری نکرده‌اند خود بگویند که شما بر ما مقدم هستید و چه خوب است که حالا اگر کسی در ابتدای انقلاب نبوده است، ولی اکنون با امام و جمهوری خوب است، حالا می‌خواهد خدمت کند، به او نیش نزنند. 2 عیب در ما است، یک عیب من دارم که چرا در صف اول راهپیمایی و تظاهرات روز اول نبوده‌ام، این عیب من است. من معیوب هستم که چرا روز اول باانقلاب نبوده‌ام؟ ولی روز دوم و سوم ملحق شدم. عیب شما که اول انقلاب بودید این است که نمی‌گذارید من کار کنم. نیش می‌زنی که تو سه روز بعد آمدی. حالا که با امام خوبم، با انقلاب خوبم، حالا که می‌خواهم کاری کنم، حالا خط اول نه، خط دوم که می‌توانم، باشم؟
یک طلبه داشتیم قدش کوتاه بود(خدا او را بیامرزد) به اوگفتم تو قدت کوتاه است تو را سربازی نمی‌برند. گفت: چرا مرا می‌برند، ولی به من می‌گویند عدس پاک کن. سرباز کوتاه برای عدس پاک کردن خوب است. حالا آقا ایشان حماسه و سلحشور و انقلابی یک نیست، ولی برای نان بردن پشت جبهه، برای قرص و امکانات بردن برای زلزله زدگان، برای این کارها خوب است.
یک عده برای این که به زندان رفته و دو تا سیلی خورده‌اند، اصلاً اجازه‌ی کار به هیچ کس نمی‌دهند. هرکس ضد انقلاب است، روی آن خط سرخ نه خط سیاه بکشید. هرکس ضد انقلاب است، حساب او جداست. اما هر کس باانقلاب است، منتهی دیر آمده است، مثل درخت توت، بعضی از توت‌ها جمعه‌ی اول می‌رسند، می‌روند تکان می‌دهند و توت‌ها را می‌خورند، بعضی جمعه‌ی دوم، بعضی جمعه‌ی سوم و. . . بالاخره آن توتی هم که جمعه‌ی هفتم می‌رسد توت است. شیرین هم هست. از همین درخت نیز به بار آمده است، چون تو هفته‌ی هفتم رسیده‌ای بروگم شو. آن هم توت است هم شیرین است، هم مفید است و هم قیمت دارد و هم ویتامین دارد. منتهی زودرس نیست، دیررس است. یک مرتبه ابی ذر نیش به سلمان نزد که این من هستم که با این که «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ»(نساء/95) نه مجاهدین خلق، مجاهدین قرآن، با این که قبول داریم مجاهدین فی سبیل الله ارزش آن‌ها بیش‌تر است، آن‌ها که در زمان خفقان کار کرده‌اند ارزش آن‌ها از ما بیش‌تر است. آن‌ها که با ترس و لرز خودشان و زن و بچه‌شان ترسیدند و لرزیدند و از امام واسلام و انقلاب حمایت کردند، به مراتب ارزش آن‌ها از من بیش‌تر است و آن‌ها روسفید هستند. اما در عین حال به شرطی که خودشان نگویند.
ما هفته‌ی وحدت درست کرده‌ایم برای چه؟ برای این که بگوییم حنبلی و شافعی و جعفری برایمان مطرح نیست. البته اختلاف نظر داریم، درگیری نداریم. یک وقت خیال نکنند هفته‌ی وحدت یعنی اختلاف نظرها از بین رفت. نه اختلاف نظر هست ولی ابداً هیچ مسلمانی باهیچ مسلمانی درگیری نباید داشته باشد. هفته‌ی وحدت یعنی اختلاف محفوظ، ولی درگیری نه. ما درگیری با کسی نداریم. با هم یکی هستیم «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ»(حجرات/10) آن وقت ما هفته‌ی وحدتی که می‌خواهیم بگوییم همه یکی هستیم، یک موجی به پا می‌شود که می‌دانی فلانی در فلان خط است. خط امام باشد، جمهوری اسلامی نیز باشد، منتهی دیر رس است. روز دوم اعلام همبستگی کرده است. یک بار به او گفته‌ایم اعلامیه پخش کن ترسیده است، ولی حالا حاضر است کار بکند. آن‌هایی که حالا حاضرهستند کار بکنند این‌ها را از خود طرد نکنند. مگر کسی که واقعاً با امام و انقلاب بد است و حسابش جدا است. امیدوارم که ما مواظب خود و رفتارمان باشیم و از نیروها کمک بگیریم. دیر رس‌ها را برای عدس پاک کردن از آن‌ها استفاده کنیم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment