موضوع: عمل، آزادى در عمل (2)
تاریخ پخش: 70/01/21
بسم الله الرحمن الرحیم
1- انسان آزاد و مختار است
به امیرالمؤمنین(ع) آمدند گفتند: شما یک حکم بده که مردم فلان منطقه حتماً قنات را لایروبى کنند یا فلان کارهای عمرانى را در فلان آبادى و روستا انجام دهند. حضرت فرمود: من احدى را مجبور بر کارى نمىکنم. آزاد باید باشند. اصلاً آزادی خوب است. بارها قرآن گفته است که اگر با زور مىخواستیم همهى مردم مؤمن مىشدند. من اصلاً مردم را آزاد گذاشتهام، تا هر کس خواست مؤمن شود و هرکس نخواست ایمان نیاورد. آزادى خوب است.
2- برنامه ریزى و مدیریت در کار
حدیث داریم اگر سه نفر مىروید مسافرت، یکى از شما باید رئیس باشید. جامعهی بدون رئیس امکان ندارد. امیرالمؤمنین(ع) مىفرماید: رئیس بد، از بى رئیسى بهتر است. حتى اگر رئیس بد باشد. حدیث داریم اگر سه نفر مىروید یک جایى، بگو آقا، ما سه نفر هستیم، برای اینکه بحث نکنیم ایشان رئیسمان، رأى بدهید. از سه نفر یکى رئیس شود، و اطاعت کنید. مگر در آنجا که حکم خلاف باشد.
امیرالمؤمنین(ع) به استاندار مىفرماید: براى هر گروهى یک سرپرست بگذار و هر کارى را به یک نفر واگذار کن. بعد هم از او مسئولیت بخواه.
3- تقسیم کار
در مدیریت هم مىگویند: اگر خواستید کار خوب انجام شود، کیفیت و کمیت آن خوب شود، ایجاد رقابت کن. رسول اکرم(ص) در جنگ خندق، که ماه رمضان بود، دهان روزه هم بود، دور مدینه را مىخواستند گودى بکنند که دشمنان نتوانند بیایند، براى این که خندق، خوب و سریع کنده شود، فرمود: هر بیست مترى براى ده تا مسلمان. این بیست متر مال شما، بیست متر، بیست متر کرد که سریع، بعد هم فرمود: براى این که ده تا مسلمان… خودتان ده تا، خودتان را، بروید پیدا کنید که نگویید آقا تقصیر این بود، تقصیر آن بود. ببین به من نگو، من گفتم، خودت سرپرست، خودت رفتى آن نه نفر را پیدا کردى، خودتان که فردا نگویید آقا این اسفناج بود. من گلابى هستم. گلابى و اسفناج قابل پیوند نیست. نه خودت این بیست متر را باید ده نفر بکند. حال خودتان بروید باند و تیپ خودتان را که هم فکر و هم زور و هم سلیقه باشید که این کار بشود.
4- در کارها نظم داشته باشید
نظم بر کار، خیلى مهم است. آزادى در کار: شما قدر جمهورى اسلامى را ندارید. در بعضى از کشورهاى کمونیست، کار آزاد نیست. مىگویند: تو باید مهندس برق بشوى. تو باید در این رشته درس بخوانى. بعضى از کشورها من رفتم، یعنى با چشم خودم دیدم اینها را، از این خیابان، خانهاش خواسته باشد برود آن خیابان، ممنوع است.
تغییر شغل ممنوع، تغییر خانه، ممنوع. اینجا تازه حالا هم که زور است. گاهى شهردارى مىگوید: یک متر برو عقبتر، این هم برای اینکه کوچه گشادتر بشود. این هم به نفع خودتان است. یعنى آخرین زور جمهورى اسلامى این است که مىگوید: دو متر برو عقب نشینى، آن هم به نفع ماست. چون الان بسیارى از این کشورهایى که ما رفتهایم، خیابانشان مال هفتاد سال پیش است. هنوز با این همه ماشین تنگشان نیست. ما خیابانمان مال پانزده سال پیش است الان تنگمان شده است. باید حساب کرد که مثلاً یک آدم، چهار تا بچه پیدا مىکند، چهار تا ماشین است، بنابراین یک مقدارى زورهایى که ممکن است امروز به من روز باشد، ولى نسبت به نسل آینده مفید است، اینها اسمش زور نیست. به امیرالمؤمنین(ع) گفتند: مجبور کن، گفت: من مجبور نمىکنم.
5- آزادى کار، صداقت در کار
ابوذر وارد مجلسى شد، همهی اینهایى که نشسته بودند دور سالن، سران مملکت بودند. همه هم جزو حزب بنى امیه، تا ابوذر وارد شد زد به خنده. گفتند: براى چى خندیدى؟ گفت: دیگر، نپرسید. چون ابوذر راستش را مىگفت. گفتند: نه، آخه بگو، چى بود خندیدى؟ گفت: آقا نپرسید. گفتند: نه بگو. گفت: راستش را مىخواهى از پیغمبر شنیدم که هر وقت سران مملکت، همه جزو حزب بنى امیه هستند، خاک تو سر مردم کنند. گفتند: خیلى خوب یا باید شاهد بیاورى که پیغمبر همچین حرفى را زده یا تو را میکشیم. تو با این حدیث، آبروى بنى امیه را بردى. گفتند: یاالله، یا شاهد یا مىکشیمت. ابوذر دید عجب بد شد، گفتند: شاهدت کى است؟ گفت: على بن ابیطالب. امیرالمؤمنین را آوردند. گفتند: پیغمبر یک همچین حرفى را زده است؟ على بن ابیطالب هم به قول امروزىها، باسمه تعالى، نه بابا، جان ابوذر در خطر است. بگو آره. مىگویى نه، مىکشنش. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: نه، من راستش را مىگویم، من نشنیدهام پیغمبر یک همچین حرفى را بزند. پیغمبر من نشنیدهام این را بگوید، که هرجا سران مملکت از بنى امیه باشند، مردم واى به حالشان. اما این را شنیدهام که پیغمبر فرمود: ابوذر هیچ وقت دروغ نمىگوید. این را شنیدهام گفتند: خیلى خوب، بالاخره ابوذر را نجات داد. اما خلاف نگفت.
چند نفر داریم که وقتى از آن جنس مىخرى مىگوید: بیا این جنس متوسط است. رنگش هم مىرود. فردا هم مىشکند. مشکل است. ما که آخوند هستیم، گاهى گیر مىکنیم. حضرت عباسى، این قدر شده آمدهاند پهلوى من، استخاره کردهاند، استخاره کردم، نمىدانم آیه چى است. گفتم: آقا ببخشید نمىدانم آیه چى است. گفتند: یکى دیگر، باز این هم نمىفهمیم یعنى چه. گفتم: آقا ببخشید این را هم نمىدانم یعنى چه. دفعهی سوم دیگر رویم نمىشود، آخر چند بار بگویم بلد نیستم؟ گفتم: والله مىدانى، ظاهراً خوب است، ولى حالا یک صدقهاى بده، آخر آدم خیلى چیز مىخواهد. چند تا دکتر داریم که به شانزده تا از مریض هایش مىگوید: من مرض تو را نفهمیدم. راستش را که مشکل است آدم بگوید. خیلى مشکل است.
تو همهی صنفها راست گفتن خیلى مشکل است. امیرالمؤمنین راستش را گفت. گفت: من یک همچین حرفى نشنیدهام، اما این را شنیدهام که ابوذر دروغگو نیست. مسئول قرار دادن آزادى در کار، صداقت در کار، ریاست در کار، مدیریت و ریاست در کار، حتماً باید مسئول باشد، سرپرست باشد.
امام رضا(ع) فرمود: وقت هایتان را چهار قسمت کنید. یک ساعت براى کار، یک ساعت براى عبادت، یک ساعت براى تفریح و لذت، ما برنامه نداریم. بعد، روش کار، مسئلهی دیگر، کوچک شمردن کار.
6- مشخصات یک کار خوب
یکى از عیبهایى که ما داریم، بعضىهایمان این که کار ما را بزرگ مىشماریم. ولى خبری نیست. آقا، من دیپلم هستم، دیپلم که چیزى نیست. دیپلم هم سواد است؟ آقا من لیسانس هستم. لیسانس که چیزى نیست. حجه الاسلام هم چیزى نیست. آیت الله چیزى نیست. اصلاً قرآن به همهی با سوادها مىگوید: بى سواد. آیهاش این است »وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً« (اسراء/85) خدا به پیغمبرش مىگوید: تو با سواد نیستى، باید باز هم ادامه بدهى »وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً« (طه/114) تو هم باید ادامهی تحصیل بدهى. فارغ التحصیل، مگر زن حامله هستى که فارغ شدى؟ مگر آدم از تحصیل فارغ مىشود؟ هفتهاى یک کتاب باید مطالعه بکنیم. هفتهاى یک کار باید بکنیم.
کارمان را کوچک بشماریم. بعضىها کارشان را خیلى جلوه مىدهند. مسلمان باید کارش را کوچک بشمارد. به زین العابدین گفتند: خیلى خودت را خسته مىکنى. گفت: کار من کجا، کار على کجا.
وسیلهی کار هم خیلى مهم است. این کارى که انجام دادى با چه وسیلهاى، گاهى افرادى هستند با الاغ دزدى مىرود مکه، مکه مىرود، اما وسیلهاش دزدى است.
راجع به وسیلهی کار خیلى مهم است. با چه وسیلهاى این کار را کردى؟ این قدر آدم هست که حلال و حرام مىکند. از همان حلال و حرام خرج مىکند. روایاتى داریم که اگر درآمدت حرام باشد، حتى اگر، حدیث داریم، اگر کسى مىرود مکه در کل کاروانى که مىرود مکه، یک پرچمش غصبى است. یک پرچمى که کاروان دارد، حاجى هایش گم نشوند، دور آن پرچم جمع شوند، تمام نمازى که مىخوانى، یک دگمهی نمازت از پول خمس نداده باشد، کل نمازت باطل است. یک خورده نخى که در جبهه یک گلوله آمد خورد به یک کسى شهید شد. همه گفتند: شهادتت مبارک. حضرت فرمود: نخیر، ایشان شهید نیست. این لباسى که ایشان پوشیده است مشکل است.
با ماشین دولتى مىشود رفت نماز جمعه؟ نماز جمعه کار دولتى نیست، کار شخصى است. شما چه حقى دارى با ماشین دولتى مىروى؟ مگر این که مجاز باشى. اجازه باید بگیرى. با ماشین دولتى آدم مىتواند برود مادر و پدرش را ببیند؟ مگر این که اجازه بگیرى. آن هم که مىخواهد اجازه بدهد باید روى معیار اجازه بدهد. الکى اجازه ندهد. روى حساب باید اجازه بدهد. خون را با خون نمىشود شست. بسیار خوب، حالا اینها نکاتى بود که گفته شد.
از همه مهمتر قبولى کار است. در جلسهاى ده، دوازده نکات را گفتیم. آزادى در کار، صداقت در کار، مدیریت در کار، تقسیم کار، کوچک شمردن کار، وسیلهی کار، امام زین العابدین در دعاى مکارم الاخلاق مىفرماید: الهى به من توفیق بده کارهاى خیر را کم بشمارم. کارهاى خلاف را زیاد بشمارم. اگر کار خیرى کردم، نگویم که کار خیرى کردهام. همهی نقشى که امام، بنیان گذار جمهورى اسلامى در انقلاب داشت، اگر سپاه است، مال او است. اگر کمیته امداد است. اگر کمیته انقلاب است. نمىدانم، جهاد سازندگى است. خوب حزب اللهى است. روحیهی نترس دادن به مردم است. تمام خدمات را امام کرد، در عین حال امام د ریکى از سخنرانى هایش فرمود: من براى انقلاب کارى نکردهام. این خیلى مهم است که انسان خودش را چیزى نداند.
مسئلهی قبول کار، آدم ماه رمضان روزه که مىگیرد، قرآنى که مىخواند، پول هایى که خرج مىکند، مىگوید: بله ما چنین، چنین، چنین به امیرالمؤمنین(ع) گفتند: شما چرا این قدر زحمت مىکشى؟ مىفرماید: «لَوْ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ» حضرت امیر قسم خورد گفت: به خدا قسم، اگر بدانم خدا یکى از کارهاى مرا قبول کرده است «قَبِلَ مِنِّی فَرْضاً وَاحِداً» (بحارالانوار/ج34/ص353) والله به خدا قسم اگر بدانم خدا یکى از کارهاى مرا قبول کرده است، این قدر جان نمىکنم. همش که جان مىکنم، شک دارم که یک کار قبول شده دارم. امیرالمؤمنین(ع) شک دارد که کارهایش قبول شد یا نشد. ما مىگوئیم بله قبولِ قبول است. چى چى را قبول است. امام زین العابدین مىگوید: خدایا مرا حزب اللهى بده. ما مىگیم: از بیست سال پیش حزب اللهى بودهام. یعنى بیست سال از امام سجاد(ع) جلوتر هستیم. ایشان از قدیم حزب اللهى بوده.
مىگویند: به یک کسى گفتند: شهر شما آثار باستانى ندارد؟ گفت: دارند برایش مىسازند. بابا، آثار باستانى را که نمىشود ساخت. آثار باستانى از قدیم بوده. امام سجاد(ع) مىگوید: خدایا حزب اللهى باشم. ایشان مىگوید: از قدیم بودم. پیغمبر فرمود: اگر بدانم یک کار قبول شده است، از اینکه کل کرهی زمین را طلا کنند و به من بدهند، بیشتر خوشحال میشوم، سه رقم قبول داریم: سه رقم کارها قبول مىشود. 1 – قبول عادى 2 – حسن 3 – احسن
گاهى مىگوییم: خدایا قبول کن. فتقبل منى، تقبل الله قبول. گاهى مىگوییم قبولاً حسناً تو قرآن دارد «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ» (آلعمران/37) در بعضى دعاها داریم «فَتَقَبَّلْهُ مِنَّا بِأَحْسَنِ قَبُولِکَ» یک لیوان آب را به شما مىدهند، همه جور برخورد مىکنید. گاهى لیوان را مىگیرى، همچین مىکنى. یا على. گاهى بلند مىشوى، دو دستى مىگیرى. گاهى مىآیى دم در استقبال مىکنى. چند رقم قبول داریم. راجع به قبولى عمل، حالا شرایطى دارد. شرایط سیاسى داریم. اگر کلى عبادت کنى، ولى خط رهبریت، امام و رهبرت، رهبر فاسق باشد، کل عبادات ارزش ندارد. وقتى نماز قبول است که استاندارد باشد. استانداردش این است که حکومت، حکومت حق باشد در حکومت باطل و پذیرفتن رهبر باطل، تمام عبادتها لغو است. ولایت على بن ابیطالب به همین خاطر مطرح شده است. عمرى عبادت کند ولى ولایت على بن ابیطالب را نداشته باشد قبول نیست. روایت داریم اگر عمرى جان بکنى، اما توى دلت این است که به یک کسى ضرر بزنى، عبادتها قبول نیست. آقا صبح تا شام عبادت مىکند، اما تو ذهنش این است که سر زنش کلاه بگذارد. سر شریکش کلاه بگذارد. سر همسایهاش کلاه بگذارد.
حدیث است، از خودم نیست، امام فرمود: اگر کلى در عمرت عبادت کنى، اما در قلبت نیت کنى کلاه بردارى کنى، به خاطر نیت قلبىات کل عبادت هایت ارزش ندارد. ما به قدرى روحمان سوراخ سوراخ است که هیچ عبادتى در آن بند نمىشود.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»